بسم الله الرحمن الرحیم
بسم اللّه الرحمن الرحیم
سلسله درسگفتارهای تفسیر قرآن کریم در سال 1395 ش؛
جلسهی بیست و چهارم: 19/08/1395.
استاد: روندی که مباحثهی ما در این بحث داشته است، اینگونه بود است که یک بحثی سابقهدار در زمان گذشته بوده است. بحثِ تفسیری و کلامی آن، بر روی یک سری از منابع استوار شده بوده است. منابع اوّلیّه هم مشترک بین شیعه و سنی بوده است و نه تنها مشترک بوده است، بلکه معظم آن منابع، برای اهلسنت بوده است. امّا چون این منابع با فرهنگ اهلسنّت در یک تضادّی بوده است، آرام آرام و در طی زمان، این منابع را به یک شکلِ عجیب و غریب و بهصورت کلاسیک پالایش کردهاند. واقعاً خیلی عجیب و غریب این کار را انجام دادهاند و حالا با کارکردنِ بیش از هزار سال، الآن مطالب کلاسیکِ اهلسنّت که با استناد به آنها، در مناظرات و سایر محافل اینگونه میآیند و فوراً جواب میدهند و جواب هایی را از قبل آماده کردهاند و دارند، تمام اینها با سابقهی فکرِ هزار ساله انجام شده است. لذا دلشان به این کارهایی که انجام دادهاند، گرم است. حالا دیگر فراموش شده است که بیشتر این منابع بحث، برای خود شما اهلسنّت است. لذا جوابهای کلاسیک را آماده کردهاند و در کنار دستشان قرار دادهاند. ولی شیعه اینگونه نبوده است. بر روی این مباحث فکر نکردهاند و سابقاً هم دلیل آن را خدمت دوستان عرض کردهام. خُب، شیعیان چنین فکری که آنها کردهاند را، نکردهاند. حالا این مطالب رفتهرفته جلو آمده است و به امروزه رسیده است که ضوابط کلاسیک حاکم است و ارتباطات هم بسیار گسترده شده است و هر کسی هم میتواند در اقصی نقاط دنیا بنشیند و حرفهایی که دارد را بزند و دیگران هم حرفهای او را بشنوند.
این بحث تاریخی با منابع مشترک و کارهای کلاسیک که آنها انجام دادهاند، یک شمشیرِ تیزی بر علیه شیعه شده است. سلفیها و اهلسنّت، زمانیکه میخواهند در این زمینه شروع به صحبت کنند، بهترین و زیباترین چیزی که میخواهند بگویند همین است که «اصلاً این شیعیان تقیّه میکنند. قرآن را قبول ندارند و قائل به تحریف قرآن هستند». اگر شما مطالب آنها را ببینید، اوّلین حربهی آنها، همین مطلبی است که خدمت شما عرض کردم. غِفاری یک کتابی نوشته است. همین که شروع میکند، اوّلین بحث او همین مطلب است. یعنی تیزترین شمشیری که الآن میبینند برّندگی بسیار خوبی دارد، همین است. آنها آمدهاند و تمامی مطالب و حرفهایی که از شیعیان در این زمینه گفته شده است را هم جمعآوری کردهاند. در ضمن، حرفهای خودشان هم که مخفی است. بحث کلاسیک را هم که انجام دادهاند. لذا بحث ما از اینجا شروع شد که واقعاً باید بر روی این بحث، یک کار حسابیای انجام بشود و یک مهندسی معکوسی برای تاریخی که اهلسنّت در کلاسیک کردن اینها داشتهاند، صورت بگیرد که البته، حتماً به این مهندسی معکوس نیاز است.
ما باید در این میدان، وقت بگذاریم و فضاهای ذهنیای که در قرن اول و دوم، خود اهلسنّت داشتهاند را خوب به معرض نمایش بگذاریم و مثل روز، روشن کنیم. چون هر چقدر که اینها جلوتر آمدهاند، [امر را واژگون جلوه دادهاند و انحرافات و عقاید باطل خودشان را به شیعیان نسبت دادهاند].
استاد: حالا اینها را خدمت شما گفتم. فقط به مطلبی که الآن میخواهم عرض بکنم، یک اشارهای میکنم و رد میشوم. اگر در تفسیر کشّاف، ابتدای بحث تفسیری سورهی احزاب را، نگاه کرده باشید، حتماً دیدهاید که زمخشری در آنجا چه کار کرده است. نسبت به یک بخشی از مطالب که پاسخ کلاسیک داشت، آمد و پاسخ داد. به محض اینکه رسید به یک جایی که نسبت برای آن جوابی آماده نداشت، گفت: «هذا ممّا قاله الزنادقة و الروافض»1. روافض را در کنار زنادقه قرار داد. گفت که رافضیها و زنادقه این مطالب را گفتهاند. خُب، عدهای از خود اهلسنّت بودهاند که آمدهاند و احادیث کشّاف را تخریج کردهاند. دویست سال بعد از زمخشری، شخصی آمد و کتاب تخریج نوشت و گفت: «در حالی شما میگویید این مطالب برای زنادقه است که این مطالب در مهمترین کتابهای ما، وجود دارد». گفت این حدیث باطل است. در کتاب مهم ما اهلسنّت هست. حالا زمخشری آمده و اینچنین گفته است: «هذا ممّا یقوّی مذهب الروافض». اگر این حدیث درست باشد، مذهب روافض تقویت میشود. پس این حدیث دروغ است. هر آنچه که به فکرشان میرسید و برای آنها مفید بود را، بهصورت کلاسیک تقریر میکردند. یک جایی هم که در کار کلاسیک خودشان کم میآوردند، بر گردن شیعیان میگذاشتند و میگفتند که این، کار شیعیان است. بعد از اینکه آمدند و گفتند که ما این روایات را داریم، آیندگان فکر کردند که خُب، حالا اگر ما این روایات را داریم باید چه بگوییم؟ آمدند و به فکر جواب کلاسیک دادن افتادند. یادم هست که دانشجوها و طلّابشان در این سایتها میگفتند: «سیوطی اینگونه گفته است. حرف سیوطی برای من کافی است». خیلی جالب است. خود شمای طلبه و دانشجوی اهلسنّت چشم دارید، چشمتان را باز کنید و ببینید که این حدیث چه مطلبی را میخواهد، بگوید. میگفت سیوطی گفته است: «این حدیث یعنی نسخ تلاوت. من دیگر به حدیث نگاه نمیکنم». نسخ تلاوت یک جواب کلاسیک است، بدون اینکه شخص بیاید و به متن حدیث نگاه بکند، میگوید من که کاری ندارم بیایم و به این حدیث نگاه بکنم. همین جوابی که سیوطی داده است، برایم بس است و کفایت میکند. چرا؟؛ چون سیوطی متخصّص فن است. حرف خبره هم برای من کافی است. او گفته است که این حدیث، یعنی نسخ تلاوت. من دیگر به این حدیث نگاه نمیکنم. تا اینکه کار به اینجا رسیده است و یک چنین فضایی حاکم شده است. این کلّیِ عرایض بنده بود.وجه اختیارِ یکی از قرائات، توسّط قرّاء سبع
استاد: امّا عرض بنده چه بود؟ گفتم که باید اساساً روش بحث در این فضای روایات و مباحثِ تحریفِ قرآن و امثال اینها، تغییر پیدا کند. اگر ما معادل روزِ به روزِ بحثمان و شواهد مشترک از میان قرآن و حدیث و عقل و تمام اینها را، بهعنوان شاهد بر اینکه "اصلاً جوهرهی قرآن کریم چیست" نیاوریم، روش ما یک روش انحرافی خواهد بود. بنده خیلی، بر این مساله، تأکید دارم و إلاّ بحث ما ابتر خواهد بود و هیچ فایدهای نخواهد داشت. اوّل باید ادلّهی خودمان را برای این بستر بیاوریم که بفهمیم قرآن کریم چیست. نحوهی ظهور آن در مصاحف چگونه است. بعد از آن از این مصاحف و روایاتی که توضیح میدهد تدوین مصاحف را، بحث کنیم. اینها عرایضی بودند که بنده داشتم. در اینچنین فضایی بود که مشغول به مسألهی قرائات و تواتر آن بودیم و اینکه آیا سبعة احرف، حرف طبری است یا حرف خلیل؟ تا به اینجا رسیدیم.
در جلسهی قبل هم، یکی از دوستان حاضر در جلسه، سؤال خوبی را مطرح فرمودند. بنده هم عرض کردم. عدّهای هم، حسابی به این قرّاء حمله میکنند. ظاهر حرف منتقدین هم، صحیح است. صحیح بودن آن هم برای این است که جوّ ذهنیّت قرّاء، در دست این افراد منتقد نیست. اگر شما اهل قرائت میگویید که قرائت بهصورت متواتر است؛ قرائات سبع را که همه گفتهاند و حتّی علاّمهی حلّی هم این مطلب را فرمودهاند. اگر میگویید که حتّی قرائات عشر هم متواتر است که شهید اوّل فرمودند و مؤیّداتی هم داشت. از علمای اهلسنت هم بعد از سالها که قرائات سبع جا گرفته بود، ابنجزری، که یکی از بزرگترین متخصصان فنّ است، آمد و فضا را به هم زد، کتابی نوشت به نام "النشر فی قرائات العشر". اینها خیلی کار کردند. بعداً هم "طیّبة النشر" را تألیف کرد. همینطوری که «شاطبیّه» و «دانی» در "التَیسیر"، قرائات سبع را به شعر در آورده بودند و منظوم کرده بودند، حفظ میکردند، میخواندند، تدریس میکردند. او آمد و "طیّبة النشر" را نوشت. آمدند و در "طیّبة النشر"، قرائات عشر را بهصورت شعر در آوردند و منظوم کردند. بعد هم برای آن شرح نوشتند. علمای دیگر غیر از خود او، برای آن شرح نوشتند. سؤال این است که در چنین فضایی، اگر میگویید که اینها بهصورت متواتر هستند، یعنی حضرت صلّیاللّهعلیهوآله تمام اینها را قرائت کردهاند و ملک وحی هم تمام اینها را قرائت کرده است. خُب، پس اینکه میگویید مختارِ این قاری از قُرّاء سبع این است و او، این قرائت را اختیار کرده است، او با چه مجوّز شرعیای آمده و اختیار قرائت کرده است؟! مسأله همین بود دیگر. فلذا دیگران گفتهاند که «اصلاً این قُرّاء سبع کارهای نیستند. اینکه بگوییم "مالک" بهتر است یا "ملک"؟ کدامیک از اینها ارجح هست؟ وقتی که هر دو را مَلَک وحی خوانده است، اصلاً قرائت ارجح چه معنایی دارد!». ابنجزری هم این مطلب را گفته است؛ مطلبی که به ذهن بنده میآید این است که در این ایراد، وقتی که به نفس الامر و ثبوت قضیّه نگاه میکنید، درست میفرمایید، آنها هم منکر این مطلب نیستند. اصلاً آنها نمیخواستند که این مطلب را بگویند. یعنی نمیخواسته بگوید که مختار من این است. یعنی من میگویم فقط همین. اصلاً خودشان نقل میکردند و راویِ چند تا روایت بودند. قاریِ چند تا قرائت برای شاگردان مختلفشان بودند. خود عاصم هم به همینطور است. تنها دو راوی از او به نامهای «حفص» و «شعبة بن عیّاش» معروف شدهاند. سی تا راوی دارد. باز هر کدام از روایان او فرق میکنند. این دو تا بودند که عاصم سندش را به آن دو گفته است. حفص گفت: «جناب عاصم»، که البته ابنجزری این مطلب را هم آورده است و حالا یادم نیست که در "المنجد القرّاء" بود یا یک کتاب دیگری بود، حفص گفت: «جناب عاصم، من و ابوبکر بن عیّاش، همکلاسی هستیم و هر دو از شاگردان شما هستیم، ولی یک وقت نگاه میکنیم و میبینیم که مصحف را به دو شکل مختلف خواندهایم. آیا شما دو شکل مختلف خواندهاید؟» در اینجا، وقتی که حفص سؤال کرد که چرا من و او با وجود اینکه شاگرد شما هستیم، اما به دو صورت مختلف میخوانیم، عاصم گفت: «چون آن قرائتی را که برای شمای حفص خواندم، از ابوعبدالرحمان سلمی از امیرالمؤمنین صلوات اللّه علیه است. آن قرائتی را هم که برای شعبه بن عیّاش خواندم، از زرّ بن حبیش از ابنمسعود است که آنها هم، راوی از رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله بودهاند. اینگونه است که این اختلافات در قرائات شما دو نفر ایجاد شده است». حالا خود همین عاصم، سی شاگرد دارد که البته تنها، نام این سی شاگرد به دست ما رسیده است. عاصم یک عمر زندگی کرده است. آیا میشود گفت که فقط سی شاگرد داشته است؟! شبانهروز مشغول بوده است. مرحوم طبرسی فرمودند: «تجرّدوا». عمرشان را برای این کار قرار دادند. در جلسهی قبل عبارت را خواندم.
استاد: این قرّاء، این همه شاگرد داشتهاند. روایت را نقل میکردند. ما تا فضای ذهنی آنها را نفهمیم، نمیفهمیم که اختیار قرائت یعنی چه. بنده الآن نکتهای را که پیدا کردهام، خدمت شما میخوانم. چرا که برای توضیح ذهنیّت قرّاء جالب است. یک بحثی دارد که لازم است عبارتی را خدمت شما بخوانم. حالا ولو اینکه از قراری که در جلسهی قبل گذاشتیم که عبارت الموسوعهی مرحوم آقای خویی را بخوانیم، فاصله میگیریم امّا تقّدم بیانی این مطلب خالی از لطف نیست. چون سؤال و جواب خوبی در آن هست و ثمره بر آن بار میشود. در کتاب "النشر فی القرائات العشر" علاّمه ابنجزری که واقعاً در فنّ خودش علامّه است، خیلی مطالب عجیبی را آوردهاند. ایشان از نظر علمی، خیلی بزرگ هستند. الآن در تمام کتابهای شیعی، هر جایی که این مباحث مطرح میشود، مرجع نقل کتابهای شیعه و سنّی، کتابهای ابن جزری است. احتمال هم دادم که مرحوم شهید ثانی رحمهاللّه که صاحب مدارک فرمودند «جدّ ما گفتند که چنین کتابی را دیدهام»، مقصود ایشان، همین کتاب ابنجزری بوده است. چون بیان میکنند: «من المتأخّرین». یعنی زمان آنها به زمان شهید ثانی رحمهالله نزدیک بوده است. قبل از اینکه عبارت "النشر" را بخوانم و خدمت شما توضیح بدهم، این مطلب را بگویم که من دو کتاب دیگر را دیدهام که کتابهای بدی نبود. یعنی الآن از جهت مقصودی که در نظر دارم، عرض میکنم. کتابِ اوّلی که دیدم «الاختلاف بین القرائات» بود. نویسندهی آن هم اهل سودان بوده و نام ایشان "احمد البیلی" است. این کتاب در نرمافزار مشکات الأنوار هم موجود است. اگر خاطر شریفتان باشد، در جلسهی قبل، مطلبی را خدمت شما عرض کردم از کتاب "صبری أشوح" بود. ایشان اهل مصر هستند. فایل او در این نرمافزارهای فعلی موجود نیست. فقط در سایت حرم نجف اشرف موجود است و کتاب ایشان هم در باب خودش لطیف است. نویسنده در قسمتی از کتاب اینطور میگوید که «من، مثل سایر بچههای مسلمان قرآن را یاد گرفته بودم و بسیار نسبت به قرآن تعصّب داشتم. چون با خودم میگفتم که این قرآن است و کلام خداست». میگوید: «برای اوّلین بار در مجلسی شرکت میکردم که یکی از بزرگان قرّاء مصر، قرآن را قرائت میکرد. یک دفعه رسید به اینجا که «إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا»2. بعد از آن برگشت و اینطور خواند «إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَثَبَّتُوا». اگر در این دو کلمه «تَبَيَّنُوا» و «تَثَبَّتُوا» تأملی بفرمایید، خواهید دید که اگر برای این دو کلمه نقطه نگذارید، از نظری شکلی، هیچ فرقی با هم ندارند. «تَبَيَّنُوا» و «تَثَبَّتُوا» هیچ فرقی با هم ندارند درصورتیکه نقطه نداشته باشند. او میگوید: «این شخصی که این دو قرائت را خواند، قاری مهمّی بود». در مجلس صدا بلند شد که چرا اینگونه میخوانی؟ چرا کلام خداوند را تغییر میدهی؟ میگوید: «اصلاً حال من که منقلب شد و به هم ریخت. بسیار ناراحت شدم. با خودم گفتم که اینها چه کسانی هستند که در کلام خدا دست میبرند و آن را تحریف میکنند!؟» [خندهی استاد]. خُب، از قرائات خبر نداشته است دیگر. خیلی جالب است و از این جهت، لطیف است. بعد میگوید: «بعد از جلسه آمدم و این مطلب را پیگری کردم. رفتهرفته متوجه شدم که عجب! این ماجرا برای خودش، یک دستگاهی است. صحبت از قرّاء سبعه و قرائت مدنی و عراقی و امثال این مطالب بوده است و این، ناآگاهی من بوده است که این مطالب را نشنیده بودم. من تنها یک قرائت را دیده بودم و با همان یک قرائت مأنوس بودم و حال شخصیام بهگونهای بود که اگر کسی میآمد و "تَبَيَّنُوا" را تبدیل "تَثَبَّتُوا" میکرد، باید میرفتم و سر او را میبریدم که کلام خدا را تحریف کردهای». حالا خود ایشان آمدهاند و این کتاب را نوشتهاند و نام آن را "تحلیلی در قرائات" قرار دادهاند.شاگرد: "الاختلاف بین القرائات".
استاد: از همان سایت این اسم را به دست آوردید؟
شاگرد: خیر.
استاد: این کتابی که فرمودید برای سودانی است.
شاگرد: فکر کردم این یکی را میفرمایید.
استاد: خیر؛ آن "صبری الأشوح" که به اشتباه در سایت کتابخانۀ نجف اشرف، اسم ایشان را "الأشرح" نوشته است. آن کتاب در نرمافزارها موجود نیست. ولی کتاب، کتابِ لطیفی است. اگر این کتاب را پیدا کنید و آن را یک دور مطالعه بفرمایید، جالب است. بعد میگوید که به من چه گذشت و رفتم و چه کارهایی انجام دادم تا اینکه کتاب «أعجاز القرآن فی تعدّد القرائات» را نوشتم. عنوان کتاب اینگونه است. اسمی که در سایت برای این مطلب قرار داده شده است، اینگونه است "دراسة فی تاریخ القرائات و التّجاهات القُرّاء". امّا در خود فایل کتاب اینگونه آمده است "اعجاز القرآن فی تعدّد القرائات". در هر حال در آن کتاب هست. امّا این کتابی که احمد البیلی سودانی نوشتهاند که اسم آن اینگونه بود "الاختلاف بین القرائات"، در آن نرمافزار وجود دارد. ایشان در این کتاب، یک فصلی با این عنوان «حکم ترکیب القرائات» دارند. این مطلب، مطلب مهمّی بوده است. اگر به این مطلب توجه بفرمایید و انس بگیرید و جلو بروید، فضای ذهنیّت قرن اوّل و دوم را که عاصم و سایر قرّاء تا قرنی که ابنجزری میگوید، یعنی تا قرن پنجم را، برای شما به تصویر میکشد. حتی ایشان در کتاب بعدی، صحبت از قرن ششم میکند. حالا نمیدانم چطور شده است. خود ابنجزری میگوید: قرن پنجم، امّا او آمده و عوض کرده است و میگوید: قرن ششم. حالا نمیدانم چه شده است. لااقل این است که تا قرن پنجم، اینگونه بوده است. این، خیلی مطلب مهمّی است. یعنی تا قرن پنجم، فضا به این صورت بوده است. میگوید:
«المقصود بترکیب القرائات أن یخلط القارئ فی الربع أو العشر من القرآن، بین قرائتین أو أکثر، فیبدأ بقرائة "نافع" مثلاً ثم ینتقل منها إلی قرائة غیره من الأئمة و قد اختلف علماء القرائات فی حکم هذا بین مانع و مبیح، و الحقّ التفصیل»3.«المقصود بترکیب القرائات أن یخلط القارئ فی الربع أو العشر من القرآن، بین قرائتین أو أکثر، فیبدأ بقرائة "نافع" مثلاً ثم ینتقل منها إلی قرائة غیره من الأئمة». مقصود از امام قرائت، در اصطلاح این فن، یعنی قاریِ خیلی مهم. «و قد اختلف علماء القرائات فی حکم هذا بین مانع و مبیح، و الحقّ التفصیل». در یک کتاب دیگری هست که نویسندهی آن «عبدالله بن یوسف الجدیع» است، به نام "المقدّمات الأساسیّة فی علوم القرآن" که باز این کتاب هم در نرمافزار هست، ایشان سبکِ سلفی دارد. میگوید:
«الجمع فی التلاوة الواحدة بین قرائتین فاکثر، من البدع المتأخّر تقدّم أن بيّنّا أنّ اختلاف القرّاء يرجع إلى نزول القرآن على سبعة أحرف تيسيراً على الأمّة في أخذه، لكنّه لم يردنا أنّ رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلّم كان يقرأ يجمع لأصحابه الحرفين أو الأكثر في تلاوة واحدة في مجلس واحد و لهذا كان الرّجل من الصّحابة يسمع صحابيّا آخر يقرأ على غير حرفه فيستغرب ذلك، حتّى يعودا إلى النّبيّ صلى اللّه عليه و سلم فيبيّن لهما أنّه أنزل على الحرفين ... و ذكره ابن الجزريّ عن جماعة، و قال: "و هذا الّذي كان عليه الصّدر الأوّل و من بعدهم إلى أثناء المائة السّادسة ... فمن ذلك الوقت ظهر جمع القراءات في الختمة الواحدة، و استمرّ إلى زماننا، و كان بعض الأئمّة يكره ذلك من حيث إنّه لم تكن عادة السّلف عليه، و لكنّ الّذي استقرّ عليه العمل هو الأخذ به و التّقرير عليه و تلقّيه بالقبول»4.«الجمع فی التلاوة الواحدة بین قرائتین فاکثر، من البدع المتأخّر»؛ میگوید: اصلاً بدعت است. «الجمع فی التلاوة الواحدة بین قرائتین فأکثر من البدع المتأخّر». بعد توضیح میدهند و میگویند: «تقدّم أن بيّنّا أنّ اختلاف القرّاء يرجع إلى نزول القرآن على سبعة أحرف تيسيراً على الأمّة في أخذه، لكنّه لم يردنا أنّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم كان يقرأ يجمع لأصحابه الحرفين أو الأكثر في تلاوة واحدة في مجلس واحد». حضرت صلّیاللّهعلیهوآله هرگز چنین کاری را انجام ندادند. در مجلس واحد و در نماز واحد، هم «ملک» بخوانند و هم «مالک». ایشان اصلاً چنین کاری را انجام ندادند. بعد ادامه می دهند: «و لهذا كان الرّجل من الصّحابة يسمع صحابيّا آخر يقرأ على غير حرفه فيستغرب ذلك، حتّى يعودا إلى النّبيّ صلّى اللّه عليه و سلم فيبيّن لهما أنّه أنزل على الحرفين». بعد ادامه میدهند: «و ذكره ابن الجزريّ عن جماعة، و قال: "و هذا الّذي كان عليه الصّدر الأوّل و من بعدهم إلى أثناء المائة السّادسة... فمن ذلك الوقت ظهر جمع القراءات في الختمة الواحدة، و استمرّ إلى زماننا، و كان بعض الأئمّة يكره ذلك من حيث إنّه لم تكن عادة السّلف عليه، و لكنّ الّذي استقرّ عليه العمل هو الأخذ به و التّقرير عليه و تلقّيه بالقبول"» که قرن سادسه را میگوید. عبارت ابن جزری، آن چیزی است که من الآن خدمت شما میخوانم. حالا عبارتی را که میخواستم از "النشر" برای شما بخوانم این است. ایشان متوفای سال هشتصد و سی و سه قمری هستند. در النشر، جلد دوم، صفحهی صد و نود و پنج اینگونه آمده است: «باب بیان إفراد القرائات و جمعها». میگوید آیا میتوانیم در یک تلاوت، جمع بین قرائات بکنیم یا مجاز نیستیم و تنها باید به یک قرائت بسنده بکنیم؟ این عبارات ایشان خیلی جالب هستند و نکاتی کلیدی را به دست خواننده میدهند. ایشان بعد از اینکه چند سطری را توضیح میدهد، اینطور میگوید:
«وَ كَانُوا يَقْرَءُونَ عَلَى الشَّيْخِ الْوَاحِدِ الْعِدَّةَ مِنَ الرِّوَايَاتِ وَالْكَثِيرَ مِنَ الْقِرَاءَاتِ كُلُّ خَتْمَةٍ بِرِوَايَةٍ لَا يَجْمَعُونَ رِوَايَةً إِلَى غَيْرِهَا، وَهَذَا الَّذِي كَانَ عَلَيْهِ الصَّدْرُ الْأَوَّلُ كَانُوا يَقْرَءُونَ عَلَى الشَّيْخِ الْوَاحِدِ الْعِدَّةَ مِنَ الرِّوَايَاتِ وَالْكَثِيرَ مِنَ الْقِرَاءَاتِ كُلُّ خَتْمَةٍ بِرِوَايَةٍ وَهَذَا الَّذِي كَانَ عَلَيْهِ الصَّدْرُ الْأَوَّلُ وَمَنْ بَعْدَهُمْ إِلَى أَثْنَاءِ الْمِائَةِ الْخَامِسَةِ عَصْرِ الدَّانِيِّ وَابْنِ شَيْطَا الْأَهْوَازِيِّ وَالْهُذَلِيِّ ، وَمَنْ بَعْدَهُمْ فَمِنْ ذَلِكَ الْوَقْتِ ظَهَرَ جَمْعُ الْقِرَاءَاتِ فِي الْخَتْمَةِ الْوَاحِدَةِ وَاسْتَمَرَّ إِلَى زَمَانِنَا وَكَانَ بَعْضُ الْأَئِمَّةِ يَكْرَهُ ذَلِكَ مِنْ حَيْثُ إِنَّهُ لَمْ تَكُنْ عَادَةُ السَّلَفِ عَلَيْهِ وَلَكِنَّ الَّذِي اسْتَقَرَّ عَلَيْهِ الْعَمَلُ هُوَ الْأَخْذُ بِهِ وَالتَّقْرِيرُ عَلَيْهِ وَتَلَقِّيهِ بِالْقَبُولِ وَإِنَّمَا دَعَاهُمْ إِلَى ذَلِكَ فُتُورُ الْهِمَمِ وَقَصْدُ سُرْعَةِ التَّرَقِّي وَالِانْفِرَادِ ، وَلَمْ يَكُنْ أَحَدٌ مِنَ الشُّيُوخِ يَسْمَحُ بِهِ إِلَّا لِمَنْ أَفْرَدَ الْقِرَاءَاتِ وَأَتْقَنَ مَعْرِفَةَ الطُّرُقِ وَالرِّوَايَاتِ وَقَرَأَ لِكُلِّ قَارِئٍ خَتْمَةً عَلَى حِدَةٍ ، وَلَمْ يَسْمَحْ أَحَدٌ بِقِرَاءَةِ قَارِئٍ مِنَ الْأَئِمَّةِ السَّبْعَةِ ، أَوِ الْعَشْرَةِ فِي خَتْمَةٍ وَاحِدَةٍ فِيمَا أَحْسَبُ إِلَّا فِي هَذِهِ الْأَعْصَارِ الْمُتَأَخِّرَةِ حَتَّى إِنَّ الْكَمَالَ الضَّرِيرَ صِهْرَ الشَّاطِبِيِّ لَمَّا أَرَادَ الْقِرَاءَةَ عَلَى الشَّاطِبِيِّ لَمْ يَقْرَأْ عَلَيْهِ قِرَاءَةً وَاحِدَةً مِنَ السَّبْعَةِ إِلَّا فِي ثَلَاثِ خَتَمَاتٍ فَكَانَ إِذَا أَرَادَ قِرَاءَةَ ابْنِ كَثِيرٍ مَثَلًا يَقْرَأُ أَوَّلًا بِرِوَايَةِ الْبَزِّيِّ خَتْمَةً ثُمَّ خَتْمَةً بِرِوَايَةِ قُنْبُلٍ ثُمَّ يَجْمَعُ الْبَزِّيَّ وَقُنْبُلَ فِي خَتْمَةٍ هَكَذَا حَتَّى أَكْمَلَ الْقِرَاءَاتِ السَّبْعَ فِي تِسْعَ عَشْرَةَ خَتْمَةً ، وَلَمْ يَبْقَ عَلَيْهِ إِلَّا رِوَايَةُ أَبِي الْحَارِثِ وَجَمَعَهُ مَعَ الدُّورِيِّ فِي خَتْمَةٍ ، قَالَ : فَأَرَدْتُ أَنْ أَقْرَأَ بِرِوَايَةِ أَبِي الْحَارِثِ فَأَمَرَنِي بِالْجَمْعِ فَلَمَّا انْتَهَيْتُ إِلَى ( سُورَةِ الْأَحْقَافِ ) تُوَفِّي رَحِمَهُ اللَّهُ»5.
«وَ كَانُوا يَقْرَءُونَ عَلَى الشَّيْخِ الْوَاحِدِ الْعِدَّةَ مِنَ الرِّوَايَاتِ وَالْكَثِيرَ مِنَ الْقِرَاءَاتِ كُلُّ خَتْمَةٍ بِرِوَايَةٍ». این مطلب، خیلی مطلب مهمی است، حالا ادامهی مطلب را هم بخوانم: «لَا يَجْمَعُونَ رِوَايَةً إِلَى غَيْرِهَا، وَهَذَا الَّذِي كَانَ عَلَيْهِ الصَّدْرُ الْأَوَّلُ». اصلاً فضا، یک فضایِ رسم بود. بعداً این رسم، منسوخ شد و از بین رفت و عوض شد. الآن ما ذهنیّت آنها را نداریم و نمیدانیم که چگونه بوده است. بعداً هم اشکال میکنیم که اگر تمام این قرائات را ملک وحی آورده است، پس شمایِ قاری با چه مجوّزی میآیی و میگویی که مختار من، این قرائت است! ما اصلاً نمیدانیم که فضای آنها چگونه بوده است. لذا خیلی این مطالب بهوضوح و آشکارسازی فضا کمک میکند. مطالب در اینجا خیلی جالب است و از نکات کلیدی است. میگوید: «كَانُوا يَقْرَءُونَ عَلَى الشَّيْخِ الْوَاحِدِ الْعِدَّةَ مِنَ الرِّوَايَاتِ»، عدهای از روایات را می خواندهاند «وَالْكَثِيرَ مِنَ الْقِرَاءَاتِ»، امّا «كُلُّ خَتْمَةٍ بِرِوَايَةٍ». یعنی وقتی که از اوّل قرآن شروع میکردند، دیگر تا پایان قرآن کاری به روایت دیگری نداشتهاند و اصلاً با هم مخلوط نمیکردهاند. رسم آنها به این صورت بوده است. «وَهَذَا الَّذِي كَانَ عَلَيْهِ الصَّدْرُ الْأَوَّلُ وَمَنْ بَعْدَهُمْ إِلَى أَثْنَاءِ الْمِائَةِ الْخَامِسَةِ عَصْرِ الدَّانِيِّ». «الدّانی» که همان ابوعمر الدّانی بوده است، یکی از بزرگترین علمای فنّ قرائت است. ایشان متوفای سال چهارصد و چهل و چهار قمری و معاصر شیخ طوسی و سید مرتضی بوده است. خیلی هم کتاب دارد. کتاب "التیسیر"، نظماً و نثراً برای ایشان است. کتابهای او هم از منابع بسیار مهم است. چون برای قرن پنجم است و ایشان قبل از مرحوم طبرسی رحمه اللّه هم بوده است. بسیاری از مطالب مُمَتّعِ مجمع، از همین منابع و آثاری است که در قرن پنج تألیف شده است. ایشان میگوید: «دانی که آمد کار کرد و کتاب نوشت، اینها دیگر میخواستند که متخصص تربیت بکنند. متخصّصی که حافظ باشد و از آن طرف هم اقبال مردم کم شده بود. میآمد یک ختمی انجام میداد و میرفت و میگفت همین مقدار برایم کفایت میکند»؛ خُب، فراموش میشد. نفرات قبلی، عمرشان را برای قرائات میگذاشتند. دهها ختم میکردند و هر کدام را هم بهصورت جداگانه انجام میدادند. امّا وقتی که همتها کم شده بود، گفتند حالا لاأقل که مینشینیم، تمامی قرائات را به میدان بیاوریم تا همهی آنها را حفظ بکنند. میگوید: «إِلَى أَثْنَاءِ الْمِائَةِ الْخَامِسَةِ عَصْرِ الدَّانِيِّ وَابْنِ شَيْطَا الْأَهْوَازِيِّ وَالْهُذَلِيِّ، وَمَنْ بَعْدَهُمْ فَمِنْ ذَلِكَ الْوَقْتِ ظَهَرَ جَمْعُ الْقِرَاءَاتِ فِي الْخَتْمَةِ الْوَاحِدَةِ وَاسْتَمَرَّ إِلَى زَمَانِنَا» که قرن نهم باشد؛ «وَكَانَ بَعْضُ الْأَئِمَّةِ يَكْرَهُ ذَلِکَ»؛ میگفتند که چرا چنین کاری را انجام دادید. «مِنْ حَيْثُ إِنَّهُ لَمْ تَكُنْ عَادَةُ السَّلَفِ عَلَيْهِ وَلَكِنَّ الَّذِي اسْتَقَرَّ عَلَيْهِ الْعَمَلُ هُوَ الْأَخْذُ بِهِ وَالتَّقْرِيرُ عَلَيْهِ وَتَلَقِّيهِ بِالْقَبُولِ». ایشان میگویند فعلاً تمامیِ علماء این کار را انجام میدهند و در یک مجلس واحد، همهی روایات را میگویند. همان شعری که در مورد حافظ هم هست و معروف میباشد: «قرآن ز بر بخوانی با چارده روایات»6. یعنی همین که شروع میکرد و از حفظ میخواند، چهارده روایت را همزمان میگفت. همین کاری را که این قاری مصری کرده بوده و آقای صبری، خیلی ناراحت شده بوده است که چرا میگویی «فَتَثَبَّتُوا»؟ در حالی که آن قاری، تنها در یک مجلس، هر دو قرائت را با هم خوانده است و رسم شده است. میگویند که اینچنین کاری مرسوم نبوده است. حالا میگوییم که چرا این کار را کردهاند. چرا رسم عوض شد که الآن ذهنیّت ما اینگونه است که به آنها میگوییم «چرا شما مختار داشتهاید». اگر این فضا را در نظر بگیریم، مطلب خیلی عوض میشود. در ادامه میگوید: «وَإِنَّمَا دَعَاهُمْ إِلَى ذَلِكَ فُتُورُ الْهِمَمِ». نفرات قبلی برای حفظ قرآن، تعلیم و إقرای قرآن همت داشتهاند. عمرشان را برای این کار صرف میکردهاند. ایشان میگوید که همتها سست شده است. «وَقَصْدُ سُرْعَةِ التَّرَقِّي وَالِانْفِرَادِ»؛ سابقاً میدیدند که اگر یک کسی مثلاً میخواهد سه تا قرائت را یاد بگیرد، باید سه سال وقت صرف این کار بکند. خودشان این مطلب را دارند. مثلاً میگوید یک روایت را، در طول یک سال، هفتاد تا ختم میخواندیم و اصلاً به سراغ روایت دیگری نمی رفتیم. بعد از اینکه تمام میشد، سال بعد مثلاً روایت دوم را در هفتاد تا ختم میخواندیم. میگوید: «سُرْعَةِ التَّرَقِّي وَالِانْفِرَادِ»، افراد به سرعت میخواستند که رشد بکنند و بالا بیایند و حافظ باشند و تمامِ یک روایت را یاد بگیرند که معمولاً اینگونه است که وقتی علم، مدام پیشرفت میکند، اساتید میگویند که این اتفاقات طبیعی است. «وَلَمْ يَكُنْ أَحَدٌ مِنَ الشُّيُوخِ يَسْمَحُ بِهِ إِلَّا لِمَنْ أَفْرَدَ الْقِرَائَاتِ وَأَتْقَنَ مَعْرِفَةَ الطُّرُقِ وَالرِّوَايَاتِ»؛ تمام این کلمات، از اصطلاحات این فن به شمار میرود.
استاد: ما یک اصطلاح به نام "قرائت" داریم که برایِ امام و مقری است. یک اصطلاح دیگر به نام "روایت" داریم که مثلاً میگوییم روایت حفص که در اینجا او از یک قاریای که صاحب اختیار است، روایت میکند. یک اصطلاح دیگر "طریق" است. طریق، غیر از روایت است. طریق یعنی تفاوت در آن کسی است که به راوی میرسد. یعنی خود حفص، چند تا طریق دارد که تمام اینها هم مضبوط است. کسی که قبل از حفص است و چیزی را به حفص نسبت میدهد که از یک طریق دیگری به حفص نسبت داده نمیشود، نام آن طریق میشود. لذا ابنجزری دارد براساس اصطلاح خودشان مطلب میگوید. میگوید: «وَأَتْقَنَ مَعْرِفَةَ الطُّرُقِ وَالرِّوَايَاتِ». وجوه هم دارند. چند تا اصطلاح در کنار هم است که در کتابهای این فن، زیاد به کار میروند. پس اصطلاحات از این قرار شدند: «قرائت، روایت، طریق، وجه». این چهار تا را همیشه در کنار هم به کار میبرند و از اصطلاحات علوم قرآنی هستند.خُب، او ادامه میدهد: «وَقَرَأَ لِكُلِّ قَارِئٍ خَتْمَةً عَلَى حِدَةٍ، وَلَمْ يَسْمَحْ» آن شیخ «أَحَدٌ بِقِرَاءَةِ قَارِئٍ مِنَ الْأَئِمَّةِ السَّبْعَةِ، أَوِ الْعَشْرَةِ فِي خَتْمَةٍ وَاحِدَةٍ فِيمَا أَحْسَبُ إِلَّا فِي هَذِهِ الْأَعْصَارِ الْمُتَأَخِّرَةِ»؛ از قرن پنجم به بعد است که اجازه میدهند و قبل از آن، اجازه نمیدادند. «حَتَّى إِنَّ الْكَمَالَ الضَّرِيرَ» - نام شخصی است - «صِهْرَ الشَّاطِبِيِّ»، داماد خود شاطبی «لَمَّا أَرَادَ الْقِرَاءَةَ عَلَى الشَّاطِبِيِّ» زمانیکه خواست پیش ابوالزوجهی خودش قرائت را یاد بگیرد «لَمْ يَقْرَأْ عَلَيْهِ» آن ضریر «قِرَاءَةً وَاحِدَةً مِنَ السَّبْعَةِ إِلَّا فِي ثَلَاثِ خَتَمَاتٍ»؛ حتی یک قاری را سه بار بهصورت دقیق ختم میکرد و به سراغ روایت دیگر نمیرفت؛ «إِلَّا فِي ثَلَاثِ خَتَمَاتٍ فَكَانَ إِذَا أَرَادَ قِرَاءَةَ ابْنِكَثِيرٍ» مکّی که از قُرّاء سبعة است «مَثَلًا يَقْرَأُ أَوَّلًا بِرِوَايَةِ الْبَزِّيِّ»، چون "بَزّی" راوی او در همین روایت است. مثلاً وقتی که میخواست قرائت عاصم را بگوید، فقط حفص را میگفت و دیگری کاری به ابنعیّاش نداشت. نمیگفت که ابنعیّاش این مطلب را گفته است. این کار دو سه تا فایده داشته است. یکی اینکه تمرکز، حفظ میشده است و ذهن، متفرّق نمیشده است. فایدهی دوم این است که «إنّما القرائة سنّةٌ متَّبَعة». ما میخواستیم همانطوری که خود رسول اللّه صلّیاللّهعلیهوآله میخواندهاند، بخوانیم. حضرت صلّیاللّهعلیهوآله که تمامی قرائات را با هم نمیخواندند. اصلاً رسم حضرت صلّیاللّهعلیهوآله اینگونه نبوده است. رسم حضرت، تفرّق در قرائات بوده است. بعداً دیگران میآمدند و به یکدیگر میگفتند که مثلاً در این آیات، دو گونه قرائت از ناحیهی حضرت صلّیاللّهعلیهوآله صورت گرفته است یا اینکه خود حضرت صلّیاللّهعلیهوآله در یک نماز بهصورت «ملک» میخواندند، امّا در یک نماز دیگری بهصورت «مالک» که روایت هر دوی اینها در مورد قرائت «ملک» و «مالک»، در کتب اهلسنّت، بهصورت مفصّل وجود دارد. ولو یک فضایی باب شده است و همین صبری در کتابش میگوید «من هر چقدر که فحص کردم، روایتی که از پیامبر صلّیاللّهعلیهوآله در مورد قرائت «ملک» آمده باشد، پیدا نکردم. اگر شما به آن روایت دست یافتید، به بنده هم اطلاّع بدهید». البته اینطور نیست که او میگوید. او نتوانسته است پیدا بکند. خود بنده روایات آن را متعدد پیدا کردهام که بعداً خدمت شما عرض خواهم کرد. ابوعلی فارسی، ابنمجاهد و …، اینها در اوّل کار بودهاند. ابوعلی فارسی، انسان کوچکی نیست. او میگوید: «روایة ملک أصحّ اسناداً». آیا این حرف، حرفِ کمی است؟ در مقابل، صبری در کتابش بگوید که من هر چقدر فحص کردم، روایتی از پیامبر صلّیاللّهعلیهوآله در این مورد پیدا نکردم. به هر تقدیر بحث روایی آن در جای خودش مطرح میشود.
ابنجزری سپس میگوید: «فَكَانَ إِذَا أَرَادَ قِرَاءَةَ ابْنِ كَثِيرٍ مَثَلًا يَقْرَأُ أَوَّلًا بِرِوَايَةِ الْبَزِّيِّ خَتْمَةً ثُمَّ خَتْمَةً بِرِوَايَةِ قُنْبُلٍ ثُمَّ يَجْمَعُ الْبَزِّيَّ وَقُنْبُلَ فِي خَتْمَةٍ هَكَذَا حَتَّى أَكْمَلَ الْقِرَائَاتِ السَّبْعَ»؛ ابتدائاً روایتها را بهصورت جداگانه بیان میکرد. بعد که هر دو روایت را بهصورت جداگانه اتقان کرد و کاملاً در یادش بود، حالا میآمد و برای یک قاری، جمع میکرد. پس اوّل روایت، بعد از آن قاری. نمیگفت که بیا قرائت عاصم را به تو بگویم. اوّل راویها را میگفت، بعد از اینکه آن شاگرد نسبت به هر دو روایت، متقن میشد، بعد میگفت حالا بیا قرائت عاصم را به تو بگویم. بعد که قرائت عاصم متقن میشد، بعد میرفت به سراغ ابنکثیرِ مکّی و هکذا. ایشان این مطالب را توضیح میدهد. «حَتَّى أَكْمَلَ الْقِرَائَاتِ السَّبْعَ فِي تِسْعَ عَشْرَةَ خَتْمَةً»؛ میگوید قرائات سبع را داماد شاطبی که پیش او یاد گرفت، نوزده ختمه صورت گرفت «وَلَمْ يَبْقَ عَلَيْهِ إِلَّا رِوَايَةُ أَبِي الْحَارِثِ وَجَمَعَهُ مَعَ الدُّورِيِّ فِي خَتْمَةٍ» که دیگر نشد. «قَالَ: فَأَرَدْتُ أَنْ أَقْرَأَ بِرِوَايَةِ أَبِي الْحَارِثِ فَأَمَرَنِي بِالْجَمْعِ فَلَمَّا انْتَهَيْتُ إِلَى (سُورَةِ الْأَحْقَافِ) تُوَفِّي رَحِمَهُ اللَّهُ» یعنی شاطبی وفات کرد و دیگر نشد. روش کار به این صورت بوده است که اینها را به دقت مطابقت میدادهاند و علامت می گذاشتهاند. اگر نگاه کرده باشید، در اجازهنامهها هست. میگوید شیخ من و استاد اجازهی من گفته است که من این را برای استادم تا به اینجا قرائت کردهام. این اندازه دقت و حساب و کتاب در کار بوده است. لذا آنچه که خلاصهی عرض بنده تا به اینجا شد، این است که ذهنیّتی که آن قُرّاء داشتهاند، در اینکه میگفت قرائت مفرده دارند [بسیار مهم است]. بهعنوان نمونه در جلسهی قبلی عرض کردم که نجاشی فرمود: «أبان، له قرائة مفردة»7. ابن ندیم در الفهرست برای حمزه چه گفت؟ حمزهای که شاگرد امام صادق علیهالسلام بود. گفت: «له کتابٌ مفردةٌ فی القرائة»8 یا «له کتاب القرائات». نجاشی هم که کتاب "القرائات" را دارند. نجاشی برای خودِ حمزه هم دارند. وقتی که اسمِ حمزه را میبرند. البته الان مکان این مطلب را یادم نمیآید که نجاشی در کجا گفته بود، ما این مقدار یاد بنده هست که راجع به حمزة بن حبیب الزیّات مطلب دارند و کتاب به او نسبت میدهند، ولی برای ابان میگویند «قرائة مفردة». امّا برای حمزة میگویند: «له کتاب القرائات». اینها مهم نیست. وقتی که حرف آنها را به دست بیاوریم ... . لذا یک قاری چه کار میکرد؟ یک مختار داشت. مختار یعنی چه؟ یعنی میگفت اگر که قرار است من بخوانم و شاگردان از من استفاده بکنند، من اینگونه میخوانم. نه اینکه میگفت آن قرائاتِ دیگر غلط است و متواتر و مسموع نیست. او چون میخواست که مخلوط نکند، چون اصلاً مخلوط کردن را درست نمیدانستند، از آن طرف هم میخواست که اقراء بکند، میخواست که مجلس اقراء داشته باشد، دهها روایتی که سند آنها در پیش او موجود بود، خودش هم این اسناد را درست میدانست، از بین اینها یک روایت را انتخاب میکرد و بهعنوان اقراء میخواند.
استاد: آن کسی که شأنیّت این را داشت که بین روایات، روایتی را بر اساس اجتهاد و علمیّت و خبرویّتش انتخاب کرده و إقراء کند، به او قاری میگفتند. امّا آن کسی که فقط روایت میکرد، ولی این علمیّت بالا را نداشت که بتواند در بین روایات، یک روایت را انتخاب «عن خبرویّةٍ» داشته باشد، به او راوی میگفتند. ولی خود قاری نمیگفت که آن روایت را قبول نمیکنم. میگفت من وقتی میخواهم در ختمهی واحده، عمر بگذارم و مثلاً در اینچنین سالی، این مطلب را بخوانم، من این را انتخاب میکنم.
شاگرد: این انتخاب، چه خبرویّتی را نیاز داشت؟ یعنی با چه چیزی نباید خلط میشد؟
استاد: با روایات دیگر. آن روایت را هم خودش روایت میکرد و خودش میگفت.
شاگرد: آیا این قضیّه، یک نکتهی تعلیمی داشته است برای اینکه در ذهن مخاطب خلط نشود؟
استاد: بله. برای اینکه مخلوط نشود. او میگفت اگر قرار است که من، ختمهای را تعلیم بکنم، این ختمه را تعلیم خواهم کرد. نه اینکه یعنی ختمههای دیگر غلط است. اصلاً این نبود و فضای آنها اصلاً اینگونه نبود. فضای آنها اینگونه بوده است که همهی روایات به پیامبر صلّیاللّهعلیهوآله میرسد. شبیه اینکه شما میگویید اگر قرار است که من بهعنوان استاد، اقراء بکنم، فقط «ملک» را قرائت میکنم. میگوییم آیا قرائت «مالک» وجود دارد یا ندارد؟ میگویید قرائت «مالک» که وجود دارد، چرا که اجماع فقهاء و قرّاء است.
شاگرد: یعنی یک دوری را که الآن دارند، میخوانند، فعلاً «مالک» را میگویند، بعداً اگر در دور دوم، شاگردی آمد، برای او قرائت «ملک» را هم میگویند.
استاد: آنکه از حیث روایت، همان وقت هم که داشت دور اوّل را قرائت میکرد، میگفت، منتها اینگونه بود که فقط اقراء نمیکرد. اقراء یعنی انتخاب قرائت بهعنوان اینکه یک شخصی، از دیگری تعلّم کند، انتخاب نمیکرد و نمیگفت. اگر بحث روایت باشد که خود همینها در همان زمان هم راوی هستند. چطور بود که حفص نفهمید عاصم، آن روایت را هم بلد است؟ چون در مجلس واحد، عاصم برای حفص نگفته بود. فقط قرائت را میگفت. در مجلس ابن عیّاش، فقط روایت آن را داشت. برای او، فقط آن را میگفت. وقتی که اینها دیدند با هم اختلاف دارند، یکدفعه میگفت که من دارم برای تو، آن روایت را اقراء میکنم، برای دیگری هم این روایت را اقراء میکنم. فلذا مانعی ندارد که یک قاری، دو تا روایت داشته باشد. چرا؟؛ بر اساس این توضیحی که عرض شد، یک کسی بگوید چرا عاصم دو تا راوی دارد؟ خُب، عاصم یک قاری است. در دو تا مجلس، با دو تا اقراء، دو تا روایت دارد. اینکه مانعی ندارد.
شاگرد: و این نکته حتی نسبت به امیرالمؤمین علیهالسلام، آن زمانیکه تعلیم میدهند، ثابت است. یعنی شاگرد ایشان، این قرائت را با این کیفیّت خاص ... .
استاد: بله؛ برای امام صادق سلام الله علیه که حمزه از حضرت تلقّی میکرد، حمزه بهصورت «ملک» خوانده است. کسائی با واسطهی دیگر از امام علیهالسلام نقل میکند که آن را «مالک» میگوید. إقراء کسائی، «مالک یوم الدین» بود. ایشان از قرّاء سبع است. إقراء حمزة بن حبیب، «ملک یوم الدین» بود که شاگرد امام علیهالسلام بود. آنها بین این موارد، منافاتی را نمیدیدند. تمام تلاش بنده این است که فضای آنها و ذهنیّت إقرائی که آنها داشتند، برای ما تبین و تفهیم بشود. اگر خاطر شریفتان باشد، من در جلسهی قبل به فتوایِ اقوی و اظهر تنظیر کردم، ولی این مثال بهخوبی مقصود من را نمیرساند. این فرق میکند. امّا با این توضیحاتی که امروز عرض کردم، مطلب نسبت به جلسهی قبل واضحتر شد.
شاگرد: اصلاً خود این نکتهی عاصم که فرمودید، خیلی رسا هست. اینکه دو تا قرائت مستقل ... .
استاد: الآن ما میگوییم عاصم که یک قاری است. یک قاری است و انتخاب قرائت هم دارد. امّا با اینکه انتخاب قرائت دارد، در دو مجلس إقراء، برای حفص با او، فرق کرده است. دو تا هم مختار دارد. دو تا مختار؟! بله. چون دو تا مجلس است. الآن که میخواهد این إقراء را انجام بدهد، در اینجا به این صورت است.
شاگرد: ملاک این مختار چیست؟
استاد: ملاک آن ممکن است موارد بسیار سادهای باشد. دیگران که خواستند این مطالب را به شدّت مورد نقد و نکوهش قرار بدهند، من که نگاه میکردم، دیدم آمدهاند و گفتهاند که این شخص که آمده و یک مختاری را برای خودش برگزیده است، آمده و اجتهادات شخصی به خرج داده است و میگوید این قرائت فلان، أولی و ارجح است؛ اینگونه مطالب برای افراد بعدیای هست که فضای قدماء را نشناختهاند. اصلاً این تیپ حرفها، برای قرنهای بعدی است؛ ملاک در آن زمانها این بود که مثلاً قاری میدید که چند دور آن قرائت را گفته است. حالا در اینجا، مجلسی بود که میخواست این قرائت را إقراء بکند؛ مثلاً شما دیدهاید که به یک استادی گفته میشود شما بیایید و این کتاب را تدریس بفرمایید. استاد محترم میفرماید که من این کتاب را تا به حال، دو بار تدریس کردهام. امّا حاضرم فلان کتابی را که تدریس نکردهام را درس بدهم.
شاگرد: خُب، اسم این کار او را که مختار نمیگذارند.
استاد: مختارِ در آن جلسهی اقراء، چرا میگویند. یعنی زمینهی إقراء؛ حالا ما میگوییم اجتهاداتشان، استحساناتشان و ...، امّا افراد این دوره و زمانه، این تعابیر را به کار میبرند و میگویند اجتهادات قرّاء، یا استحسانات. البته بعضی از مسائلی که مربوط به تلفّظ میشد هم، در انتخاب قاری دخالت داشت. یعنی اصول قرائت، نه فرش. در اصول قرائت، بله. یک قاری در اصول قرائت، چیزی را اختیار میکرد که اسهل به زبان بود. مثلاً میگفت محیط زندگی من، محیط حجاز نیست. محیط زندگی من، محیط زندگی یک افرادی هست که اداء کردن عربی کلمات برای آنها دشوار است. لذا قاری میآمد و اسهل تلفّظ را برای افرادی که میخواست برای آنها إقراء کند، انتخاب میکرد. یعنی اگر بخواهم خیلی کوتاه و مختصر به خدمت شما عرض بکنم، انگیزههای اختیار، آن چیزی که ما الآن تفسیر میکنیم، نبوده است، ولو شاهدی بیاوریم. من نسبت به یکی، دو مورد، حرفی ندارم و قبلاً هم مکرر عرض کردهام. ولی محور کار، این نبوده است. محور انگیزههای اختیار، انگیزههای سادهتر از این چیزی بود که افراد در ادوار بعدی، به قرّاء در آن زمان نسبت میدهند. مثل اینکه چند بار آنها را إقراء کرده بود.
شاگرد: مثلاً انگیزههای تعلیمی بوده است.
استاد: بله؛ انگیزههای تعلیمی بود، جلسهای بود، مدیریّتی بود. اینگونه بود.
شاگرد: آن وقت این، مختارِ این دفعه میشود که مثلاً میخواهد قرآن را به اینها یاد بدهد.
استاد: بسیار خُب، یعنی الآن عاصم دو تا قرائت دارد. آیا عاصم دو تا قرائت دارد یا ندارد؟
شاگرد: بله.
استاد: پس مختار او، دو تا میشود. یعنی وقتی در آن نوبتی که برای حفص میخواند، مختارش این بود. آن جلسهای که برای ابنعیّاش میگفت، مختارش آن دیگری بود.
شاگرد: بعداً همین هم اصطلاح متداولشان بوده است یا یک کسی که هفت قرائت را تدریس میکرده است، یک قرائت را، خودش برای خودش از این هفت قرائت، انتخاب میکرده است.
استاد: ابنجزری الآن گفت. گفت وقتی که استاد میخواست قرائت عاصم را بگوید، نمیگفت که من میخواهم قرائت عاصم را برای شما بگویم. اوّل صحبت از روایت میکرد. حتی آن کسانی که دقیقتر بودند، میگفت من فقط میخواهم در این إقراء، مثلاً طریق "بَزّی" یا یک شخص دیگری را بگویم.
شاگرد: خیر؛ ایشان قرائت یک قاری، نسبت به خودش و قرائت برای خودش را میفرمایند. یعنی بهعنوان مثال وقتی فلان قاری میخواست در ماه مبارک رمضان ختم قرآن انجام بدهد. این را دارم عرض میکنم. چگونه بوده است؟
شاگرد 2: یکی از این قرائات را میخوانده است. به این مختار میگویند. تلقّی بنده از فرمایش حضرتعالی این بود. اینکه میگویند فلانی مختار دارد، یعنی وقتی که آموزش میدهد.
استاد: خیر، خیر!؛ اینگونه موارد مربوط به ما میشود. ما داریم با فضای الآن، به آن ذهنیّت در آن زمان نگاه میکنیم. فضای آنها و اصطلاحی که آنها از إقراء، اختیار داشتند این بود. رسم آنها اینگونه بود که وقتی در ماه مبارک میخواستند تلاوت قرآن کریم داشته باشند، اینگونه رفتار میکردند که الآن میخواهم به خدمت شما عرض بکنم. مطالب خوبی را فرمودید. حتی تذکّر بدهید که من مطالبی را از أعمش در این زمینه برای شما بخوانم. یکی از بزرگترین قرّاء، خود أعمش است. از بزرگان مقریهاست. خود أعمش میگوید. أعمش میگوید من در ماه مبارک رمضان، مصحف را برمیداشتم، دو تا ختمه انجام میدادم؛ مخلوط هم نمیکند؛ میگوید یک ختمه را براساس قرائت ابنمسعود انجام میدادم، یکی ختمه را هم بر طبق قرائت و مصحف عثمان انجام میدادم.
بنده برای این مطلب و این نکته، یادداشت دارم که إن شاء اللّه میآورم و به خدمت شما میخوانم. اینکه شما میفرمایید خود همین قُرّاء در ماه مبارک رمضان بر طبق کدام قرائت، ختم قرآن کریم انجام میدادند، خودش در یک جلسه، یک قرائت را میخواند امّا حاضر بود در جلسهی دیگر، ختمهی دیگری را بخواند. یعنی میخواهم این مطلب دقیق را به خدمت شما عرض بکنم که سبک و روش قرّاء اینگونه بود که هرگز دو ختمه را، همزمان و در طی یک قرائت، مخلوط نمیکردند که هم مثلاً «ملک» را بخواند و هم «مالک» را. یعنی دقیقاً مخالف همان کاری که ابنجزری انجام میداد و میگفت «أحبّ»، یعنی دوست میدارم هر دو قرائت را همزمان بخوانم و هم «مالک» و هم «ملک» را در یک مجلس واحد بخوانم. البته عرض کردم ایشان با وجود اینکه علاّمهی فن هستند، بااینحال در این مورد، دچار اشتباه شدهاند. اینجا که جای «أحبّ» گفتن نیست! اینجا، فضا بهگونهای است که دارید یک چیزی را مخلوط میکنید. راه و رسم، همان راه و رسمی بوده است که در زمان خود پیامبر خدا صلّیاللّهعلیهوآله انجام دادهاند. بعد از آن هم، اهلبیت و معصومین علیهمالسلام با همین روش و بهنحویکه رسم خودم مسلمین بوده است، در تعلیم قرآن ادامه دادهاند و همان را هم تقریر کردهاند؛ «هذا ما عندنا». حالا این عبارت أعمش را میآورم و خدمت شما میخوانم.
و الحمدللّه ربّ العالمین و صلّی اللّه علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.
پایان.
کلیدواژگان:
تفسیر قرآن، قرائات سبعة، قراء سبع، اختیار قرائت، فلسفۀ اختیار قرائت توسط قاری، معیار قاری در انتخاب قرائت، اصطلاح قرائت، اصطلاح روایت، اصطلاح وجه، اصطلاح طریق، تفاوت قاری و راوی، کشف فضای ذهنی قرّاء سبع، حمزه بن حبیب الزیات، ابان بن تغلب، نجاشی، ابنالجزری، ابنندیم، ابوعمر دانی، صبری اشوح، احمد البیلی، ابنمجاهد، کسائی، حفص، عاصم، ابوبکر بن عیاش.
1. زمخشری، تفسیر زمخشری، ج 3، ص 518: «فمن تأليفات الملاحدة والروافض».
2. الحجرات، آیهی 6: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَىٰ مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ».
3. الاختلاف بین القرائات، ص 86.
4. المقدّمات الأساسیّة فی علوم القرآن. ص 499.
5. ابنالجزری، النشر فی القرائات العشر، ج 2، ص 195.
6. دیوان خواجه حافظ شیرازی، غزل شمارهی 94.
7. رجال نجاشی، ص 7: «ولأبان قراءة مفردة مشهورة عند القراء».
8. ابنندیم، الفهرست، ج 1، ص 44: «وله من الكتب كتاب قراءة حمزة».