بسم الله الرحمن الرحیم
سلسه درسگفتارهای تفسیر قرآن کریم در سال 1395 ش؛
جلسهی بیست و سوم: 18/08/1395.
استاد: عبارتی را از موسوعهی آقای خویی رحمهاللّه خواندیم، ولو مقدماتش مقصود من نبود، امّا فقط از این باب خواندم تا عرض کنم نصیب بنده از خواندن فرمایش ایشان، همان تعجّب طلبگی بود که خدمت شما گفتم. امّا بعد از آن، با خودم گفتم ایشان که در این کتاب علمی، این عبارات مهم را آوردهاند: «لم یدّع أحدٌ منهم». خُب، ایشان این مطلب را فرمودهاند دیگر و اگر مطلبی [در نقد این دیدگاه وجود دارد]، الآن جای بیان آن است. اگر جای آن هست، ما هم همین الآن و همینجا، در کنار خواندن فرمایش ایشان، بگوییم. بنده بعضی از مطالب را آوردهام تا در اینجا بخوانم. ایشان فرموده است: «احدی از آنها ادّعاء نکرده است که بدون اسناد حرف نمیزند».
شاگرد: احدی از چه کسانی؟
استاد: از قُرّاء سبعه و رواتشان. خیلی عجیب بود. اجازه بدهید دوباره بخوانم. عبارت ایشان این بود: «قد فصّلنا ...»، بعد فرمودند: «و علیه فلا ینبغی الریب فی عدم کون هذة القرائات متواترة، بل و لا مسندة إلیه حتّی بالخبر الواحد و لم یدّع ذلک أحدٌ منهم»1.
استاد: مجمع البیان مقدّمهی بسیار خوبی دارد. حاج آقا [مرحوم آیت اللّه بهجت] مکرر میفرمودند که «تفسیری به این خوشسلیقگی، تاکنون، نیامده است». حاج آقا از این کتاب خیلی تعریف و تمجید میکردند. حتّی میفرمودند که خود آقای طباطبایی صاحب تفسیر بودند. من به آقای طباطبایی گفتم که مثل مجمعالبیان، به این کیفیّت، نیامده است. خودشان میفرمودند که همین جمله را به آقای طباطبایی گفتم. بعد حاج آقا فرمودند که آقای طباطبایی بهدنبال جملهی من گفتند: «این تفسیر از مفاخر شیعه است». یک تفسیری در فضای کلّ عالم اسلام از مفاخر شیعه بشود و محل مراجعهی دیگران هم بشود. این تفسیر محلّ مراجعهی غیر شیعیان هم هست. برای نمونه آلوسی از آن نقل میکند. همچنین دیگران هم از آن مطلب نقل میکنند. خیلی کتاب عالیای است. این کتاب یک مقدّمهی خیلی خوبی هم دارد. یک نکتهای که باعث تأسّف است، این هست که خیلی از این نرمافزارها، یک کتابی را میآورند امّا مقدمهی آن را حذف میکنند. مثلاً کتاب کافی، مقدّمهی کلینی را ندارد. همچنین مجمع البیان، مقدّمهی مجمع البیان را ندارد. مقدّمهی به این مهمّی، آن هم کتاب مجمع البیان. چرا باید مقدّمه از آن کتاب حذف بشود! من متعدّد دیدهام که نرمافزارهایی، این مقدّمه را حذف کردهاند!. به هر حال، ایشان در مقدّمه در قمست «الفنّ الثانی»، خیلی مطالب خوبی را آوردهاند. در این «الفنّ الثانی»، یک قسمتی هست به نام «فی ذکر اسامی القرّاء المشهورین فی الامصار و رواتهم». شروع میکنند به بیان این مطلب که قرائت مکّی و مدنی را توضیح میدهند، تا اینکه میرسند به کوفیها. «ثم حمزة بنُ حبیب الزیّات». همان شخصی که در جلسهی قبل عرض کردم. عبارت ایشان را هم خواندم. امّا اینکه دارم مطلب را تکرار میکنم، صرفاً برای بیان آن قسمت آخر مطلب ایشان است. ایشان عبارت را میآورند تا اینکه میفرمایند: «و قَرَأَ…». مطلب جالب این است که اگر در کتابهای اهلسنّت، اساتیدِ حمزه را پس و پیش و عقب و جلو میگویند، چون امام صادق علیهالسلام را امام معصوم نمیدانند. مرحوم طبرسی وقتی که به حمزهای که از قرّاء سبعة است، میرسند و میخواهند اساتید او را بگویند، اوّلین استاد او را امام صادق علیهالسلام بیان میکنند. مثلاً اگر کتابِ دانی را ببینید یا کتابِ ابنجزری را ببینید، امام صادق علیهالسلام را در ضمن اساتیدش بیان کردهاند. حتّی ابنمجاهد وقتی که میخواهد اساتید حبیب را بگوید، شاید امام صادق علیهالسلام را بهعنوان استاد یکی مانده به آخر یا حتّی استاد آخر ذکر میکند. او طبق برنامهی خودش میآید و این کار را انجام میدهد. امّا مرحوم طبرسی چه کار میکنند؟ میفرمایند: «و قرأ حمزه…».
شاگرد: این مطلب در کدام صفحه است؟
استاد: به کتاب ما، صفحهی دوازده؛ سطر هشتم یا نهم یا همین حدودها است.
استاد: ایشان میفرمایند: «و أمّا حمزه، فقرأ علی جعفر بن محمد الصادق علیهالسلام». این اوّل. «فقرأ علی جعفر بن محمد الصادق علیهالسلام». مرحوم طبرسی دارند این مطلب را میگویند. بعد میفرمایند: «و قرأ أیضاً علی أعمش و قرأ الأعمش علی کذا و هو قرأ علی کذا و قرئوا علی ابن مسعود و قرأ حمزه علی حمران بن أعین أیضاً». ایشان اوّل امام صادق علیهالسلام را گفته است، بعد از آن حمران را میگویند. «قرأ علی حمران» که حمران از اساتیدِ حمزه است تا میرسد به امیرالمؤمنین علیهالسلام. «و أمّا الکسائی»؛ بعد از آن، ببینید مرحوم طبرسی راجع به مطلبی که مرحوم آقای خویی رحمهالله فرمودند یعنی «لم یدّع»، چه میفرمایند. چرا میان این همه قُرّاء، هفت تا؟ میخواهند وجه آن را بیان کنند: «و قالوا: و إنّما اجتمع الناس علی قرائة هؤلاء واقتدوا بهم فیها لسببین»؛ دو تا علّت داشته است. «لسببین». اوّلین علّت چیست؟ «أحدهما أنّهم تجرّدوا لقرائة القرآن»؛ دیگران، علاوه بر قرآن، به علوم دیگر هم اشتغال داشتهاند. نظیر ادبیّات، نحو، فقه، حدیث و بسیاری از فنون در اینها بوده است. امّا این هفت نفر، «تجرّدوا لقرائة القرآن»، متخصّص بودهاند. همهی عمرشان را برای قرائت گذاشتهاند «و اشتدّت بذلک عنایتهم». بعد میفرمایند: «و الآخر». این عبارت خیلی مهم است امّا مرحوم آقای خویی رحمهالله میفرمایند: «لم یدّع أحد منهم». مرحوم طبرسی میفرمایند: «و الآخر»، علّت انحصار در این هفت نفر این است «أنّ قرائتهم وجدت مسندة لفظاً أو سماعاً، حرفاً حرفاً من أول القرآن إلی آخره». میفرمایند: «رمز انحصار در هفت نفر این است که نقل این هفت نفر بهصورت مسند بوده است و به پیامبر خدا صلّیاللّهعلیهوآله میرسانند» اما مرحوم آقای خویی میفرمایند: «لم یدّع أحد منهم»، اصلاً اسناد در کار ایشان نبوده است یا اینکه بنده مقصود ایشان را از این عبارت نمی فهمم که البته بنده خودم معترف به نافهمی خودم هستم و حرفی ندارم. اگر آن چیزی که بنده میفهمم، مقصود ایشان است که قرائات تواتر و اینها تماماً اجتهاداتی از خودشان بوده است و این حرفها و اصلاً مسند نبوده است، ولو «بخبرٍ واحدٍ»، «و لم یدّع ذلک أحد منهم»؛ خُب، مگر این چیزی که الآن خواندم، مقدّمهی مجمع البیان نیست؟ میگویند: «سبب اینکه این هفت نفر انتخاب شدهاند برای این است که در کار اینها، اصلاً اجتهاد نبوده است». حتّی جالب است که خود اهلسنّت، راجع به حمزه اینگونه میگویند که از خصوصیّات حمزه این بوده است که - شاید ابوحنیفه هم گفته باشد یا ابنعیینه گفته است. اگر در شرح حال حمزه ببینید، مفصّل وجود دارد - «ما قرأ حرفاً إلا بأثر»2. اصلاً مقیّد بود که چیزی از اجتهاد خودش را در قرائتش دخالت ندهد و فقط هر آنچه را که شنیده بود، بیان میکرد. مقیّد بود که مرآت محض باشد و صرفاً بهصورت یک ضبط صوت باشد و هر چه را که برای او از ... نقل کردند و صحیح و مسند هست را بگوید. این یک مورد. مرحوم آقای آسید حسن صدر رضوان اللّه تعالی علیه در "تأسیس الشیعة الکرام بعلوم الإسلام"، که این کتاب را سابقاً آوردهایم و بحث کردهایم، در همین بحث قرّاء میگویند: «منهم حمزة الکوفی ابنحبیب الزیّات، أحد الشیعة من السبعة»3، یکی از شیعیان از قرّاء سبعة است. «قرأ علی مولانا الصادق علیهالسلام»4؛ ببینید! اوّلین کسی را که بهعنوان استادِ حبیب ذکر میکنند، امام صادق علیهالسلام است: «قرأ علی مولانا الصادق علیهالسلام». همین مطلب در "أعیان الشیعة" نیز وجود دارد. یعنی علمای بزرگ شیعه، وقتی که میخواستند حمزه را بگویند، [او را در قرائت از شاگردان امام صادق علیه السلام بر میشمردند]. اگر یک کسی بهدنبال آن برود، این نقلها برای او متواتر است و بنده در جلسات قبلی عرض کردهام که خدشهکردن در متواترات که کاری ندارد. اگر بهدنبال آن برویم، خواهیم دید که واضح بوده است. از قدیم و جدید، سینه به سینه و کتاب به کتاب آمده است که از اساتید اقرای حمزه، امام صادق سلام اللّه علیه بودهاند. بعد ایشان مطلب را اینگونه ادامه میدهند: «قرأ علی مولانا صادق علیهالسلام و علی الأعمش و علی حمران بن أعین أخو زرارة بل کل من شیوخ الشیعة»5؛ تمام اینها از بزرگان شیعه هستند. میخواهند بگویند که قرائت او، اینگونه است. «و عدّه الشیخ أبو جعفر بن الطوسی فی کتاب الرجال من اصحاب الصادق علیهالسلام»6. شیخ در کتاب رجال، «حمزة بن حبیب» را از اصحاب امام صادق علیهالسلام به حساب آورده است. «و کذلک ابن الندیم فی الفهرس و قال و کتاب القراءة لحمزة بن حبیب»7. کتاب داشته است. کتاب القراءة اینگونه نبوده است که فقط در آن، مختار خودش را بگوید. اصلاً کتاب قرائات را که مینوشتند، همه را میآورده است. ولو به اصطلاح خودشان، مختار داشتهاند که سابقاً هم عرض کردم.
استاد: اینکه میگوییم قرائت حمزه، یعنی مختار او. نه اینکه یعنی حمزه، سایر قرائتها را قبول نداشته است. اصلاً فضا، فضایی بوده است که مثل آفتاب می درخشیده است که وقتی عاصم، قرائتها را نقل میکرده است، قرائتهایِ مسندِ به اصلِ شرع و عصمت را، تماماً قبول داشته است، امّا درعینحال، مختار هم داشته است؛ هیچ مانعی ندارد؛ مثل الآن، اگر شما در منهاج و وسیله و کتابهایی که الآن موجود هست، نگاه بیندازید، مرحوم سیّد ظاهراً ترجیح ندادهاند. ولی آسید ابوالحسن اصفهانی میفرمایند: «یجوز القراءة بمالک و ملک و الأرجح الثّانی». یعنی قرائت «ملک» بهتر است؛ مرحوم آقای شریعتی اصفهانی کتاب نوشتهاند. اسمش چه بود؟
شاگرد: إنارة الحالک فی قراءة الملک و المالک.
استاد: که ظاهراً ایشان هم قرائت «ملک» را ترجیح میدهند. این را میگوییم مختار. خُب، مختار مانعی ندارد. چرا که او به جهاتی میگوید که من، از بین سبعة احرف، این را اولی به قرائت میدانم. ولو عدهای مثل ابنجزری و … میگویند که اولویّت در اینجا معنا ندارد و حالا بحثهایی دارد که باید در جای خودش مطرح بشود. منظور اینکه من این دو کتاب را در کنار دستم گذاشتم که … [مطلب مرحوم صدر در] «تأسیس الشیعة الکرام لعلوم الاسلام»، صفحهی سیصد و چهل و هفت بود که البته این کتاب یک جلدی است. در بعضی از نرمافزارها هم وجود دارد.
شاگرد: در کلام مرحوم آقای خویی این عبارت «فلا یدّع أحدٌ منهم»، این ضمیر «هم» به قرّاء میخورد یا کلاً ... .
استاد: هر کدام که باشد. من راجع به هر دوی این مراجع ضمیر، فکر کردهام.
شاگرد: چون شما الآن از خود قرّاء که مطلبی را نیاوردید. بلکه از بقیه آوردید.
استاد: وقتی که عاصم میگوید آنچه که به تو گفتم از فلانی و از فلانی و از فلانی تا اینکه میرسد به رسول اللّه صلّیاللّهعلیهوآله و سلم، آنچه که به حفص گفتم از فلانی و از فلانی و از فلانی تا میرسد به امیرالمؤمنین علیهالسلام و بعد هم از رسول اللّه صلّیاللّهعلیهوآله وسلّم، این یعنی چه؟ آیا یعنی «لم یدّع»؟ بله بگوید: «أدّعی»، اگر اینگونه منظور است، به حمل اوّلی، اصلاً جالب این است، حالا من از بحار الانوار برای شما مطلب میآورم. تعجّب است. در خود بحار الانوار مرحوم مجلسی میگویند: «بزرگان علمای شیعه، یکی از طرق اجازاتی که داشتهاند که به یکدیگر اجازه میدادند، کتاب الإجازات آن مفصّل است. یکی از طرق آن، اجازهی قرائت تا پیامبر خدا صلّیاللّهعلیهوآله و سلم است. طریق اجازه، میگفته است: «أجزت لک» این قرائت را به همین و بعد مطلب جالب این است که ما از خط مرحوم آقای مرعشی رحمهاللّه آوردیم و سر بحث خواندیم که حتّی تأکید کرده بود: «من تا به اینجا را پیش فلانی خواندهام». این یعنی چه؟ یعنی همینطوری نمیگوید که فلانی به من اجازه داد؛ تا این آیه و تا این سوره را پیش فلانی خواندهام. رسم بوده است که کلمه به کلمه، إقراء میکردهاند. بعد اجازه میدادند و اجازه میگرفتند. ایشان فرموده بودند: «تا به اینجای از این مطلب را اجازه دارم، امّا نسبت به بقیّهی مطلب، اجازه ندارم، چون نخواندهام». وقتی که با این دقّتها دارند میگویند، بعد ما بگوییم «لم یدّع»!
شاگرد: راجع به اینکه در جلسهی قبل هم عرض کردم چه چیزی در ذهن شریف مرحوم آقای خویی میگذشته است که ایشان این مطلب را فرمودهاند، بعضی از افراد اینگونه مطرح میکنند که بالأخره پیامبر صلّیاللّهعلیهوآله وسلّم یک شکل خوانده است یا اینکه به چند شکل خواندهاند؟ یعنی در ذهن به این شکل تصویر میکنند که این قرّاء میگویند که ما از فلان از فلان از فلان شنیدیم و بالأخره به پیامبر صلّیاللّهعلیهوآله وسلّم میرسد. پیامبر صلّیاللّهعلیهوآله وسلّم یک شکل خوانده است.
استاد: عرض کردم که حرف از یک شکل و یک فرم خواندن، از بعد از مرحوم سید نعمت اللّه جزایری اتفاق افتاده است. بعد از ایشان شده است.
شاگرد 2: دربارهی این پرسش که سابقا خیلی بحث شد!
استاد: بنده فرمایش ایشان را ادامه میدهم؛ چون یک مطلب جدیدی را میخواهم بهدنبال آن مطرح کنم. الآن که ایشان میفرمایند چند فرم و شکل خواندند، میگوییم: خُب، چند فرم که نمیشود، بخوانند. یک فرم خواندهاند. اصلاً این حرف از کجا پیدا شده است؟ از زمانیکه مرحوم سید نعمت اللّه جزایری و کسانی بهدنبال او، رفتند به میدانِ چه کسی؟ به تعبیر شیخ انصاری رحمهاللّه، به میدان مشهور رفتند، یا به تعبیر صاحب وسائل که الآن میخواهم آن را بخوانم، اجماع. صاحب وسائل قبل از سید نعمت اللّه بودهاند. وفات صاحب وسائل، سال هزار و صد و چهار هست، امّا تاریخ وفات سید نعمت الله جزائری سال هزار و صد و دوازده است. به نظرم حدود شش، هفت سال بین وفات این دو بزرگوار فاصله وجود دارد. این مطلب خیلی جالب است. اگر در نرمافزار مشکات الأنوار، که یک نرمافزار علوم قرآنی هست را ببینید، خواهید دید که صاحب وسائل خودشان هم فرمودهاند. من عبارت ایشان را هم برای شما بخوانم.
شاگرد: اگر خالی الذهن هم که باشیم، باز این مطلب به ذهنمان میآید.
استاد: بله بفرمایید. چه مطلبی؟
شاگرد: اینکه عرض کردم مرحوم آقای خویی رحمهاللّه چگونه فکر میکردند، برای این است. اگر خالی الذهن باشیم که این حرف در فلان قرن بیان شده است. اصلاً ما این مطلب را هم ندانیم، کما اینکه من نمیدانم سید نعمت الله جزایری این مطلب را گفتهاند یا خیر.
استاد: تا قبل از…، این حرف برای اذهان واضح بوده است. ایشان گفته است: «جمهور المجتهدین میگفتهاند که "کلٌّ نَزل من عند اللّه». بعد گفته است که این خلاف روایت کافی است. اهلبیت علیهمالسلام گفتهاند: «حرفٌ واحدٌ نَزل من عند واحد8. پس بیش از یک شکل نمیشود که بخوانند. ملک وحی هم فقط یک شکل خوانده است». خُب، سایر مجتهدین و علمای بزرگ، مثل شهید اوّل، آیا این روایت را ندیده بودند؟ حالا الآن مطلب جالبی را که میخواهم در ادامه بیان بکنم این است. مرحوم صاحب وسائل یک کتابی دارند که [اسامی] کتابهای خودشان را در آنجا گفتهاند. یعنی میخواهم عرض کنم که یک چنین سندی دارد. نام کتاب این است "امل الآمل فی احوال علماء جبل عامل". در خاتمهی این کتاب، چند تا "فائده" دارند. شاید فائدهی نهم بود. میفرمایند: «من از ابتدائی که از محل خودمان به مشهد مشرّف شدم، حدود بیست و چهار یا پنج سال بود که در مشهد مشرّف بودم و آنجا ماندم». حالا هم که قبر شریف ایشان در حرم هست و همهی شما اطّلاع دارید. شیخ بهائی هم عاملی هستند. در هر حال ایشان میفرمودند که در مشهد ماندند. خودشان فرمودند که من، ابتدائاً که به مشهد رسیدم، یک خوابی دیدم. کسی را در خواب دیدم که یک انسان ظاهر الصلاح و موجّه بود. به من گفت که چرا یک کتابی نمینویسی که اسم آن را "أمل الآمل فی احوال علماء جبل عامل" بگذاری؟ میگفتند: «از خواب بیدار شدم. دیدم که اصلاً نمیتوانم راجع به این خواب بگویم که …خیال است. چون اصلاً به ذهن من خطور نکرده بود و راجع به آن فکر نکرده بودم. یک چنین شخصیّتی دارد به من میگوید که چرا چنین کتابی را نمینویسی؟ درعینحال گفتم که خواب حجّت نیست و منصرف شدم و رهایش کردم». میگویند: «بیست و چهار سال گذشت که من الآن در مشهد هستم، حالا به فکرم افتاده است که به آن خوابی که دیده بودم، ترتیب اثر بدهم و آن کتاب را بنویسم». معلوم میشود که این خواب، رؤیای صادقهای بوده است که اخبار از بیست و چهار سال بعد میکرده است. میگویند که شروع به نوشتن کردم. خودشان الآن در این کتاب میگویند. وقتی که میخواهند اسم خودشان را بگویند، میگویند که من آمدم و وارد شدم تا «إلی هذا الوقت مدة أربع و عشرین سنة» یعنی بیست و چهار سال است که در مشهد هستم، دو بار هم به حج مشرّف شدهام، عراق هم مشرّف شدهام. بعد میگویند: «له کتبٌ». «له» یعنی خودشان که همان محمد بن حسن باشد. میگویند خودم کتابهایی دارم که «الجواهر السنیّة فی الأحادیث القدسیّة» یکی از آنهاست. این کتاب، یکی از کتابهایی بود که حاج آقا [مرحوم آیت اللّه بهجت] خیلی بدان سفارش داشتند که این کتاب را بخوانند. دو سه تا کتاب بود که یکی از کتابها همین بود. بعد اسامی کتابهایشان را میبرند تا اینکه میرسد به این اسم «و رسالة تواتر القرآن»9. صاحب وسائل یک رسالهی مستقل در تواتر القرآن دارند. خُب، الآن این کتاب موجود هست. این کتاب چاپ شده است. در نرمافزار هم هست که میتوانید مراجعه بفرمایید و ببینید. یک کسی که نمیدانم صبغهی آن چه صبغهای بوده است، در زمان ایشان یک کتاب تفسیر نوشته است که در آن کتاب تفسیر، به میدانِ تواتر قرائات رفته است. مثل اینکه تازه داشته است زمزمهی این حرفها پدید میآمده است. عرض کردم که ایشان متوفای قرن دوازدهم هستند. زمینهی این مطلب در قرن یازدهم داشته فراهم میشده است. صاحب وسائل احساس وظیفه کردهاند. یک رسالهای نوشتند در ردّ این کسی که خدشه در تواتر قرائات کرده است. بعد یک عباراتی دارند که حالا من آن عبارات را نیاوردهام. اگر خود شما نگاه بفرمایید، خیلی جالب است. یک جایی از کتاب میرسند که میفرمایند «اجماع الخاصّه و العامة»10 بر اینکه شارع اینها را مکرر خوانده است. منظور بنده این است. قرائات، متواتر است. ذهنیّت را ببینید. ایشان میفرمایند اجماع الخاصّة و العامه. ما میگفتیم «مشهور و الجمهور المجتهدین من اصحابنا»، امّا ایشان صحبت از اجماع خاصّه و عامه میفرمایند. یعنی این مطلب اینقدر نزد صاحب وسائل واضح بوده است که میگوید: شیعه و سنّی، همه میگویند که متواتر یعنی همه را حضرت صلّیاللّهعلیهوآله خواندهاند. این مطلب خیلی مهم است. این هم در زمان صاحب وسائل و از محدّثینی مثل ایشان نقل میشود. اینکه دیگر «جمهور المجتهدین من أصحابنا» نیستند. در مقدّمهی وسائل دارد که یک طلبهای در مشهد نزد ایشان شهادت داد، طبق شهادت او هم حکم کردند. بعد از آن، یک شخصی گفت که این طلبه میرود و زبدهی شیخ بهائی رحمهاللّه که در اصول هست را میخواند. ایشان هم حکمشان را نقض کردند. گفتند: من نمیدانستم که ایشان اینگونه بوده است. یعنی اینها اصولی نبودند و یک چنین [محدّثانی بودهاند]. صاحب وسائل که اصولی نبودند، پس سخن ایشان به «مجتهدین من أصحابنا»، منحصر نمیشود. نه تنها منحصر نمیشود، بلکه یک رسالهی قوی و محکم مینویسند «فی اثبات تواتر القرآن» و اشکالات آن طرف را پاسخ میدهند. بنده هم این کتاب را خواندم و مرور کردم. خیلی عالی است. رسالهی خوبی است؛ آن کتاب شناسیای را که در جلسهی قبل، خدمت شما عرض کردم، یکی از ثمراتش این بود که خود من فی الجمله بهدنبال آن رفتم و قبل از آن هم دیدم که در این زمینه کتاب "تواتر القرآن" از صاحب وسائل هست. پس از این فرمایش شما [یکی از حضار] که گفتید، گفتم که دنبال آن را میگیرم، برای این است که این کتاب، کتاب مهمّی هست و ذهنیّتِ قبل از آن فضایی است که جناب سید نعمت اللّه جزایری و افراد بعدی ایجاد کردهاند. مرحوم مجلسی از محدّثین هستند و از مجتهدین من اصحابنا نیستند. لحن ایشان را در بحار الانوار ببینید. اگر در خاطر شریفتان باشد قبلاً خواندیم. ایشان میفرمایند که تمام این قرائات از اهلبیت علیهمالسلام رسیده است. معنای این کلام چیست؟ نمیفرمایند که اهلبیت علیهمالسلام تقیه کردهاند. مرحوم مجلسی در این مقام اصلاً اسمی از «نزل القرآن علی حرف واحد» نمیبرند. یادم هست که عبارت ایشان را آوردیم و خواندیم. اینهایی را هم که عرض میکنم، خود شما هم مراجعه بفرمایید تا حاضرالذهن باشید. این مطالب، خیلی مطالب مهمّی است. لحن مرحوم مجلسی، فرمایش صاحب وسائل، با اینکه بعداً ... . به قول ایشان حالا دیگر چند فرم خواندهاند؛ در "الذریعة" هم "تواتر القرآنِ" صاحب وسائل را به آن نحوی که بنده در اینجا عرض کردم، آوردهاند.
شاگرد: این مطلبی که صاحب وسائل میفرمایند تواتر، این قرآنی است که الآن در دست ما است؟
استاد: صاحب وسائل میگویند این چه فایدهای دارد؟ میگویند اصلاً این چه حرف بی ربطی است که شما بگویید قرآن متواتر است، یعنی تواتراً میرسد تا به این هفت نفر از قراء، امّا بعد از آن، دیگر متواتر نیست. خودشان میفرمایند: این چه حرفی است! منظور از تواتر یعنی «التواتر إلی الشارع». خیلی رسالهی جالبی است. اصلاً من که این رساله را دیدم، با این صبغهای که ایشان هم «جمهور المجتهدین من أصحابنا» نیستند، دیدم که اصلاً فضا، یک فضای دیگری است. ما اینها را داریم. اینطور رسالهها را. اینطور محکم، حرفهای مطابق فطرت، واضحاتی که وقتی شما بهصورت میدانی کار میکنید، چشم شما میبیند، انکار نکردهاند و دارند بر طبق آن صحبت میکنند. اینها خیلی مهم است.
شاگرد: خود مرحوم صاحب وسائل، فرمایش مجمع البیان را آورده است.
استاد: بله؛ در همان رساله آورده است. ایشان گفتهاند: عبارت مجمع البیان در تلقّیِ اشتباهی که ممکن است از آن بشود، قابل بحث است. مرحوم طبرسی یک عبارتی را هم در جای دیگری دارند که عبارت اینگونه است. میفرمایند که اصحاب ما اجماع کردهاند و مطلب، در ادامهی این عبارت آورده شده است. «أصحابنا کرهوا تجرید قرائة مفردة». در همین صفحهای که من میخواندم هست. «فإذا قد تبیّنت ذلک فاعلم أنّ الظاهر من مذهب الإمامیّة»11، خیلی عبارت خوبی است. یعنی میشود که از این عبارت تلقّی اشتباه بشود. «أنّ الظاهر من مذهب الإمامیّة أنهم أجمعوا علی جواز القراءة بما تتداوله القرّاء بینهم من القرائات، إلاّ إنّهم اختاروا القراءة بما جاز بین القرّاء». ایشان صرف تداول را قبول نکردند. باید اینگونه باشد که «جاز بین القرّاء». «و کرهوا تجرید قرائة مفردة». «کرهوا» هم در ابتداء نبوده است. اگر شما در کتاب نجاشی نگاه کنید، در همان اوّل کتاب، وقتی که ایشان «أبان بن تغلب» را ذکر میکنند، نجاشی میگوید: «لأبان قراءة مفردة». چرا؟؛ چون «قراءة مفردة» در زمان أبان، به این معنای فعلی از قرائت مفرده که ما الآن داریم با این فضای ذهنی خودمان معنا میکنیم، نبوده است. «قراءة مفردة» یعنی یک اختیار از بین سایر قرائاتی که موجود بوده است. نه یعنی منِ أبان که میگویم قرائت مفرده، یعنی بقیّهی قرائات منسوب به شرع و شارع نیست. اصلاً مقصود ایشان اینگونه نبوده است و لذا اینکه ایشان میفرمایند: «کرهوا تجرید» یعنی «کرهوا» بعد از این جریاناتی که ابنمجاهد انجام داد. چون اصلاً خود این هفت تا برای ابنمجاهد است.
شاگرد: لطفاً یک بار دیگر عبارت را بفرمایید.
استاد: «کرهوا تجرید قراءة مفردة و الشائع فی أخبارهم أنّ القرآن نزل بحرف واحد و ما روته العامّة عن النبی صلّیاللّهعلیهوآله و سلّم أنّه قال: نزل القرآن علی سبعة أحرف کلها شاف کاف، اختلف فی تأویله»12 که تا به آخر میروند. روایت را رد نمیکنند. تأویلات آن را میفرمایند. عبارت ایشان، خیلی متین است. مقدّمهی مجمع البیان بسیار عالی است.
شاگرد: شما که قبلاً مرحوم طبرسی را جزو کسانی معرفی کردید که مخالف … .
استاد: بنده میخواهم تا جایی که امکان دارد، چیزی که منسوب به او است را بهگونهای معنا نکنم که خدای ناکرده یک دغلبازیای در مباحثه بشود. ما بهطور قطع میگوییم که ایشان از کسانی هستند که اینگونه صحبت میکنند. امّا بعد از اینکه تمام این بحثها صورت گرفت، برگردیم و ببینیم که آیا واقعاً ایشان میخواستند سبعة احرف را انکار بکنند؟ بروید و عبارت ایشان را بخوانید. اگر عبارت ایشان را بخوانید، خواهید فهمید که لسان ایشان، لسان انکار نیست. بله میگویند که «المعروف من روات الخاصّة» این است که «نزل علی حرف واحد». یعنی چه؟
شاگرد: آیا ایشان اینها را جمع نکرده است؟
استاد: أحسنت؛ امّا صاحب وسائل جمع کردهاند. این مطالب، مطالب خوبی هست. شما که میفرمایید به یاد بنده میآید که اینها را عرض بکنم. در همین رسالهی صاحب وسائل، مطلب خیلی زیبایی است. این مطلب را، در اوّل جایی است که دیدم. صاحب وسائل میگویند اسم از «حرفٌ واحدٌ» میبرند، بعد میگویند که منافاتی ندارد. «حرفٌ واحدٌ» با سبعة احرف قابل جمع است. یعنی درست براساس ذهنیّتی که تمام اینها را شارع فرموده است، جلو میآیند. بعد از آن هم اسم روایت «حرفٌ واحدٌ» را میبرند. شهید اوّل از این روایت اسم نبردهاند. علامه هم اسمی از این روایت نبردهاند. امّا صاحب وسائل در همین رساله میگویند که این دو تا قابل جمع است و مانعی وجود ندارد. همانطوری که ملاحظه میفرمایید، این مطلب خیلی جالب است که صاحب وسائل در این رساله، تمامی حرفها را زدهاند. میفرمایند که این روایت قابل جمع است. هم روایت داریم که «حرفٌ واحدٌ» و هم اینکه تمامی اینها متواتر هستند و مشکلی هم ندارد. امّا به آن نحوی که ما بحث کردیم، نمیفرمایند. ما آمدیم و مطالب ده تن از معاصرین معصومین علیهمالسلام را آوردیم که اصلاً میگفتند یعنی "مرادف". صاحب وسائل اینها را نفرمودند، ولی فرمودهاند روایات در این فضا، منافاتی با هم ندارد. صاحب مجمع البیان هم به همین شکل. دو تا را میفرمایند. معروف این است. شیخ الطائفه هم همینطوری میفرمایند «و المعروف من مذهب الإمامیّة أنّ القرآن حرف واحد نزل من عند واحد»13. خُب، ما که مشکل نداریم. در کافی هم هست. روایات هم وجود دارد. امّا صحبت بر سر جمع کردن میان این دو دسته از روایات بود.
شاگرد: این تعبیر قرائت مفرده را میفرمایید که یعنی چه؟ اینکه ایشان بفرمایند من این قرائت را میپسندم، منظور از پسندیدن ایشان به چه معنایی میباشد؟
استاد: قبلاً شبیه آن را در فقه عرض کرده بودم. الآن یک مفتی میآید و در حدوه ده إلی پانزده روز بر روی یک فرع فقهی بحث میکند. اگر این مطلب را در درس خارج خودشان بیان کرده باشند، در نهایت میگویند که «أقوی این است» یا «أظهر این است». خُب، این أقوی و أظهر یعنی چه؟ یعنی مسأله برای ما قطعی نشده است. یا آخر کار میفرماید: «أحوط وجوبی نظر ما این است». أحوط وجوبی یعنی چه؟؛ یعنی مطلب برای ما روشن نشد و سر نرسید و نتوانستیم به یک جمعبندی و یک نتیجهای برسیم که خروجی واضحی از مطلب باشد. شبیه همین، ولی نه به این نحو، در فضای قرائات بوده است. یعنی فضا بهگونهای بوده است که خود قرّاء میدانستهاند که تمام این قرائات جائز است، ولی بهعنوان شبیه فتوای فقه میگفتند که مختار من، این است. این قرائت مختار این قاری شده است و لذا میگفتند راوی داریم و قاری. فرق راوی و قاری این است که راوی، مختار ندارد. فقط میگوید که این استادم، این قرائت را برای من گفت. امّا قاری به حدّی رسیده است که میتواند مختار داشته باشد. یعنی میتواند بین تمام قرائاتی که رسیده است، یک وجهی را بهعنوان اولویّت قرائت خودش انتخاب بکند. نه بهعنوان ردّ نسبت دیگران به شارع.
شاگرد: اصلاً مفهوم أولویّت در اینجا یعنی چه؟ وقتی که حضرت صلّیاللّهعلیهوآله وسلّم چند تا قرائت را خواندهاند، مثلاً به «مالک» که رسیدهاند، هر دو قرائت را خواندهاند.
استاد: این مطلب را عرض کردم. عدّهای خیلی محکم حمله کردهاند. گفتهاند که اصلاً این کار غلطی است که در قرائت، تعبیر به مختار میکنند. چرا؟؛ چون وقتی که ملک وحی هر دو قرائت را آورده است، دیگر شما چه کاره هستید؟ اینها خودشان بحث کردهاند. به نظرم این ایراد بر آنها وارد نیست. چون فضای ذهنی آنها را نتوانستهاند درک بکنند. وقتی که میگویند مختار، اگر شما میگویید که مثل فتوای امروزه است، اگر مثل فتوا در نظر بگیرند، اشکال درست است. مثل این میماند که کسی بحث بکند، بگوید شما بین عتق رقبه، اطعام ستین مسکین و صوم شهرین، مخیّر هستید، ولی اختیار من این است که فقط روزه بگیرید. میگویند شما چه کاره هستید؟ اگر میگویید که شارع فرموده است که مخیّر هستید، حالا شما بگویید که فتوای من اینگونه است که روزه بگیرید، این حرف در اینجا معنا ندارد؛ اینگونه ذهنیّتی را در اختیار قرائت بردهاند، بعد میگویند «بیخود! وقتی که ملک وحی هر دو قرائت را آورده است، دیگر شما چه کاره هستید که اختیار قرائت داشته باشید!».
شاگرد: وقتی که ملک وحی آورد، خُب، اوّلین کسی که هفت تا قرائت را خواند، چه کسی بوده است؟
شاگرد 2: پیامبر صلّیاللّهعلیهوآله وسلّم بوده است دیگر.
شاگرد: نمیشود که پیامبر صلّیاللّهعلیهوآله هفت تا قرائت را خوانده باشند. یعنی پیامبر صلّیاللّهعلیهوآله وسلّم فقط باید بیست و سه سال قرآن خوانده باشند.
شاگرد 3: جواب داده نشد. خلاصه ایشان میفرمایند که وقتی پیامبر صلّیاللّهعلیهوآله وسلّم هر هفت تا قرائت را خواندهاند، این شخص چه کاره است که اختیار قرائت بکند؟
استاد: گفتم، این ایراد را گرفتهاند.
شاگرد: فرمودید این اشکال وارد نیست. چرا وارد نیست؟
استاد: گمانی که بنده دارم این است که آنهایی هم که اختیار قرائت میکردند، اساتید فن بودهاند. آن کسی که میگفت مختار من این است، اگر مثال دیگری غیر از فتوا بزنیم، منظور ایشان روشن میشود. مثلاً یک ملاحضاتی در نحوهی اداء دارد. بهخصوص اینکه مختار، خودش را در اصول بیشتر نشان میدهد. ما اصول داریم و فُرُش. در فرش یک بیان دیگری است. در اصول که خیلی روشنتر بوده است. وقتی که میگویند مختار، مثلاً با همین حمزه بن حبیب خیلی مخالف بودهاند. میگفتند که خیلی "مد"ها را میکشد و خیلی با او در اصول قرائت، مخالف بودند. امّا بعداً ایشان از قرّاء سبعه شده است. در زمان خودش، حملات شدیدی بر علیه او صورت گرفته بود. در مختار خودش، یعنی در نحوهی ادائی که او می خوانده است، اینها قبول نداشتهاند. میگفتند کسی که میخواهد قرآن بخواند، اذیّت میشود. خُب، یک قاریِ وارد، مختار دارد. یعنی از بین قرائات، آنی را که برای تعلیم، برای إقراء، برای شرایط مختلف مناسبتر است، آن را اختیار میکردهاند درحالیکه غیرش را هم می آورده است و برای دیگران هم روایت میکرده است. میگفته است که در بین این چندین روایت، مختار من این است. حالا بعداً اگر مثالی را پیدا بکنم به خدمت شما عرض میکنم. امّا فرمایش ایشان که نکتهای دارد و باید عرض بکنم، این است. الان هم شواهدی برای آن پیدا میکنند. میگویند اساساً این اختلافی که حضرت صلّیاللّهعلیهوآله وسلّم بهصورت گوناگون قرائت کرده بودند، میگفتند، اینگونه نبود که حضرت در یک جلسه، هم «ملک» بخوانند و هم «مالک». اصلاً یک چنین چیزی نبوده است. اصلاً منظور این نیست و لذاست گفتم که دیگران به ابنجزری میگویند: «تو چرا میگویی که من در نماز هر دو قرائت را میخوانم! اگر خود حضرت صلّیاللّهعلیهوآله وسلّم در یک نماز هر دو قرائت را خوانده بودند، تو بگو دوست میدارم و "أحب"». امّا حضرت صلّیاللّهعلیهوآله وسلّم در مواضع مختلف و جداگانه بوده است که هر دو قرائت را خواندهاند. حالا ملک وحی چگونه آورده است؟ راجع به این مطلب در حدود چندین جلسه بحث کردیم و وجوهی را که ممکن است ملک آورده باشد، بهطور مفصّل بیان کردیم. راجع به ثبوتیای که ملک آورده است چندین جلسه صحبت شد. امّا اینکه حضرت صلّیاللّهعلیهوآله وسلّم چگونه خواندهاند، بعد از فتح مکّه، این سبعة احرف به این فضایی که داشت، ظهور کرد. البته این مطلب خیلی برای من ثابت نیست و بعدا از آن بحث میکنیم، البته این مطلب را در کتابهای علوم قرآنی میگویند. دو تا کتاب علوم قرآنی دیگر هم دیدم که مطالب جالبی در آن نوشته شده بود که حالا در جلسهی بعدی، خدمت شما عرض خواهم کرد. یکی از این کتابها برای مصریها است و دیگری هم برای سودانیهاست. هر دو کتاب، کتابهای خوبی هستند. یکی به نام "اختلاف القرائات" برای نویسندهی سودانی به نام البیلی و یکی هم "اعجاز القرآن فی تعدد القرائات" برای صبری که در مشکات الأنوار هم هست. صبری الأشوح که حالا نمیدانم که خود مصریها چگونه "الأشوح" را تلفظ مینمایند. این ظاهراً در مشکات نبود. چون من در جای دیگری دیدم. سایت عتبهی مقدّسهی نجف، حرم خود امیرالمؤمنین علیهالسلام، یک سایت خوبی دارند. داشتم بهدنبال قرائات میگشتم، بخش قرآن سایت حرم نجف، کتابهای متعدّدی راجع به بحث قرائات دارد. یکی از این کتابها برای همین آقای مصری است. صبری أشوح که در سایت مصری به اشتباه به جای أشوح، أشرح نوشته شده است. در حدّ خودش کتاب زیبایی است برای اینکه ... .
شاگرد: راجع به فتح مکه چه مطلبی را میخواستید، بفرمایید؟
استاد: اینها در این کتاب میگویند که بعد از فتح مکه، اوّلین وقتی بود که ظهور کرد که افراد مختلف و از قبائل مختلف آمده بودند و اینجا للتسهیل - چون مبنای اینها تسهیل است - برای هر کدام از اینها یک گونه خواندند. حالا تناقض آن را بعداً خدمت شما عرض میکنم. خلاصه آنها میگویند که حدیث «نزل علی سبعة أحرف» بعد از فتح مکه آمده است. میگویند قبل از آن اصلاً نبوده است. ما عرض میکنیم که اینگونه نیست. در بحار الانوار بود. در نقل جزیرهی خضراء، سید شمسالدین گفت از زمانی که در مکه بودهام، این مطلب بود، حالا بماند. نقض دیدگاه تسهیل در منابع خودشان این است که هشام و عمر که با یکدیگر [بر سر دو قرائت] دعوا کردند، هر دوی اینها قرشی و برای مکه بودند. حالا چرا باید حضرت صلّیاللّهعلیهوآله حتماً … . بله؛ آنها میگویند که هشام بعد از فتح مکه، اسلام آورد. میگویند: پس معلوم میشود که نزاع عمر با هشام که رفتند و حضرت صلّیاللّهعلیهوآله فرمودند: «نزل علی سبعة أحرف» [بعد از فتح مکه بوده است] تعجّب عجیبی که عمر کرده بود، نشان میدهد که تا به حال ندیده بود و معلوم میشود که یک مطلب جدیدی بوده است. پس تا زمان فتح مکه، این صحبتها نبوده است. بعد از فتح مکه که هشام مسلمان شد و عمر دید که او سورهی فرقان را به شکل دیگری میخواند، نارحت شد و یقهی او را گرفت و او را برد و حضرت صلّیاللّهعلیهوآله فرمودند: «قرائت او مشکلی ندارد و من به او یاد دادهام و نزل القرآن علی سبعة أحرف». متأخرین، در این کتابها، این مطالب را میگویند. پس چه زمانی حضرت صلّیاللّهعلیهوآله چند گونه خواندند؟ ایشان در یک مجلس، چند گونه نخواندند. یک بار برای یک نفر مثلاً «ملک» خواندهاند، امّا در جای دیگری «مالک» خواندهاند. جالب این است که ابنمجاهد میگوید در نمازی که خود حضرت صلّیاللّهعلیهوآله میخواندند، دو گونه روایت است. «مالک» میخواندند که خیلی روایت هست که شنیدیم حضرت صلّیاللّهعلیهوآله، «مالک» میخواندهاند. در روایت دیگری دارد که حضرت صلّیاللّهعلیهوآله، «ملک» میخواندهاند. لذا ابنمجاهد وقتی که به «ملک» و «مالک» میرسد، میگوید: «وقد رويا جميعا عن النبي»14. ابنمجاهدی که خودش مؤسس سبعة قرّاء است. میگوید که راجع به «ملک» و «مالک» قرائت داریم. ان شاء اللّه اگر زنده بودیم، در جلسهی بعد، عبارت مرحوم آقای خویی را، از روی موسوعه، میخوانیم.
و الحمدللّه ربّ العالمین و صلّی اللّه علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.
پایان.
کلیدواژگان:
تفسیر، تفسیر قرآن کریم، سبعة أحرف، حرف واحد، مبنای تسهیل، اختلاف قرائات، قرّاء سبعة، اختیار قرائت واحدة، منشأ اختلاف قرائات، جزیرهی خضراء، فتح مکه، محقق خویی، ابنمجاهد، ملک یوم الدین، مالک یوم الدین، تفاوت راوی و قاری.
1. موسوعة الامام الخوئی، ج 14، ص439.
2. ابنمجاهد، السبعة فی القرائات، ج 1، ص 75: «حدثني ابن أبي الدنيا قال حدثنا الطيب بن إسماعيل عن شعيب بن حرب قال سمعت حمزة يقول : ما قرأت حرفا قط إلا بأثر». نیز در ذهبی در سیر اعلام النبلاء، ج 7، ص 90 از سفیان ثوری چنین نقل کرده است: «قال الثوري : ما قرأ حمزة حرفا إلا بأثر».
3. سید حسن صدر، تاسیس الشیعة الکرام بعلوم الإسلام، ج 1، ص 347.
4. همان.
5. همان.
6. همان.
7. همان.
8. شیخ کلینی، الکافی، ج 2، ص 630.
9. شیخ حر عاملی، أمل الآمل فی احوال علماء جبل عامل، ج 1، ص 144.
10. همان، تواتر القرآن، ص 106: «إجماع الخاصة و العامة علی تواتر القرآن و القرائات».
11. شیخ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن (چاپ مؤسسة الأعلمی للمطبوعات)، ج 1، ص 38.
12. همان.
13. شیخ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 7: «ان العرف من مذهب اصحابنا والشائع من اخبارهم ورواياتهم ان القرآن نزل بحرف واحد، على نبي واحد، غير انهم اجمعوا على جواز القراءة بما يتداوله الفراء وأن الانسان مخير باي قراءة شاء قرا، وكرهوا تجويد قراءة بعينها ...».
14. ابنمجاهد، السبعة فی القرائات، ج 1، ص 104.