بسم الله الرحمن الرحیم
سلسله درسگفتارهای تفسیر قرآن کریم در سال 1395 ش؛
جلسهی بیست و ششم: 22/08/1395.
استاد: سوالتان را بفرمایید.
شاگرد: بدین شکلی که حضرتعالی تا به اینجا بحث فرمودید و اساساً این مباحث مطرح میشود، این سبعة احرف در هر مقطع زمانی یک شکلی را به خودش گرفته است تا آنجا که ابنمجاهد آن کار را کرده و هفت قرائت را تعیین کرده است. یعنی هفت تا از مشاهیر را تعیین کرده است. اینطور به نظر میرسد که در هر مقطعی یک گونهای بوده است.
شاگرد 2: منظور شما از اینکه میفرمایید در هر مقطعی یک گونهای بوده است، چیست؟
شاگرد: الآن در ادامهی سوالم معلوم میشود که چه میخواهم، بگویم. اگر شما این سؤال اساسی را جواب بدهید، ممنون میشوم. آیا پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله قرآن را به یک شکل میخواندند یا چند شکل؟ این سوال اول. جواب این سؤال یا اینگونه است که ایشان چندگونه میخواندهاند یا اینکه یک شکل میخواندهاند. از این دو حالت که خارج نخواهد بود.
شاگرد 2: حاج آقا که چندین بار فرمودند که چندگونه میخواندهاند.
شاگرد: خُب، اگر چند شکل میخواندند، مشمول قاعدهی «لو کان لبان» [اگر چنین چیزی بود، آشکار میشد] میشد.
استاد: «لَبانَ» [آشکار شده است].
شاگرد 2: «بانَ». همینها «بان».
شاگرد: هیچ کسی نگفته است که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله قرآن را به چند شکل میخواندهاند.
استاد: بنده برای شما عرض میکنم. مواردی از آن را برای شما بخوانم. قرائت «ملک» و «مالک» یکی از روشنترین موارد است و در جلسهی قبل هم در ضمن بحث، عرض کردم که صبری أشوح مصری در کتابش، میگوید: «من که تا به حال جستوجو کردهام، قرائت «مالک» را منسوب به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله پیدا نکردهام. اگر شد، پیدا کنید». این خیلی حرف بزرگی است که ایشان میزند! تعجب است. او در این کتاب این مطلب را میگوید.
شاگرد: دقیقاً متوجه فرمایش شما نمیشوم.
استاد: عرض کردم که ایشان یک شخص مصری است و کتابی را نوشته است. میگوید اوّل در مجلس قرائت نشسته بودم و بهعنوان یک جوانی که به قرآن خواندن علاقه داشتم و بسیار نسبت به کلمات قرآن تعصّب دینی داشتم. بعد میگوید یک دفعه در مجلس قرائت قرآن، امام قرّاء مصر به این شکل خواند: «إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا»1. بعد برگشت و عبارت را به این شکل دوم خواند: «إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَثَبَّتوا»؛ در این دو قرائت، کلمه فرق نکرده است، امّا فقط نقطههای آن فرق کرده است. او میگوید من بیاندازه ناراحت شدم. در مجلس هم عدّهای بودند که آنها هم اعتراض کردند. بعد میگوید که این شخص قاری تا دید اعتراضات خیلی بالا گرفته است، صحنه را ترک کرد و سریع از مجلس خارج شد. میگوید من حاضر بودم او را بکشم که چرا در کتاب خدا دست میبرد. مطلبی که بیان میکند، خیلی جالب است. بعد در ادامه میگوید کمکم دیدم که قرائات برای خودش دستگاهی دارد. ما بودیم که از آن بیاطلاع بودیم. ما تنها یک قرائت را شنیده بودیم و فکر میکردیم تنها همین قرائت است که وجود دارد. امّا اینکه میفرمایید حضرت صلّی اللّه علیه و آله چگونه میخواندند، مواردی را بهصورت مفصّل یادداشت کردهام.
شاگرد 2: یک مطلبی را هم برای امروز وعده داده بودید که از یک کتابی بخوانید.
استاد: بله؛ خیلی است. علامت گذاشتهام. ان شاء اللّه تمامی این موارد را به نوبت برای شما خواهم خواند. ابنمجاهد که خود او قرائت سبعه را آورده است و کتابش قدیمی است - خودش در سال سیصد و بیست و هشت وفات کرده است و این کتاب را در سال سیصد، یعنی درست پایان قرن سوم این کتاب را نوشته است - برای اینکه نظم بدهد، این کار را کرده است. بعد میآید و به قرائت «مالک» و «ملک» میرسد، این سؤال را مطرح میکند که کدامیک از این دو قرائت، صحیح است؟ اینگونه پاسخ میدهد که کسائی اینگونه خوانده است، دیگران هم آنگونه خواندهاند. بعد میگوید: ««وقد رويا جميعا عن النبي»2. این شخص، کسی نیست که بدون مدرک صحبت بکند. روایت یعنی سند. اینکه او تعبیر به «رُوِی» میآورد نه اینکه یعنی «قَرَأ». اینها که تعبیر به «روی» میکنند، یعنی قاریها، سند متّصل دارند.شاگرد: خُب، ممکن است اینطور باشد که یکی بگوید من «ملک» شنیدهام. دیگری هم بگوید که من «مالک» شنیدهام. این تعابیر و مطالب که حاکی از دو گونه خواندن پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نیست.
استاد: خیر؛ در نمازهای مختلف این اتّفاق صورت میگرفته است. نه اینکه در یک نماز صورت گرفته باشد.
شاگرد: دعوای قرّاء اینگونه بوده است که یکی میگفته است که من اینگونه شنیدهام و دیگری هم میگفته است که من آنگونه شنیدهام.
استاد: خیر؛ اینگونه نبوده است. [دو نفر] دعوا کردند و آمدند پیش خود حضرت صلّی اللّه علیه و آله. حضرت فرمودند که من به یک نفر از شما اینگونه یاد دادهام و به شمای دیگری هم، آنگونه یاد دادهام و هر دوی اینها هم درست است.
شاگرد: ولی نفرمودند که خودم هر دو صورت را خواندم.
شاگرد 2: خُب، دو گونه یاددادن، یعنی دو گونه خواندن دیگر.
شاگرد: خیر؛ با هم فرق دارند.
استاد: عجب! «أقرئنی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله»، یعنی حضرت دوگونه نخواندند!
شاگرد: خیر؛ نه اینکه «أقرئنی». منظور این است که پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله یک گونه خوانده است، امّا آن شخص، آنطوری شنیده است.
استاد: خیر؛ یکی میگوید: «أقرئنی»، دیگری هم میگوید: «أقرئنی». بعد میآیند خدمت حضرت صلّی اللّه علیه و آله.
شاگرد2: آیا ظاهر «أقرئنی» این است که حضرت صلّی اللّه علیه و آله خواندهاند و او هم شنیده است و او هم تکرار کرده است و حضرت هم تأیید فرمودهاند؟
شاگرد: این یک حرف است. یک حرف دیگر هم این است که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله یاد دادهاند.
شاگرد 3: مطلب ابنمجاهد را از کجا نقل فرمودید؟
استاد: از «الأحرف السبعة».
شاگرد 3: برای خودشان است؟
استاد: بنده از تفسیر مجمع البیان آدرس دارم.
شاگرد 3: این، ابنمجاهد بود، آن وقت آدرس برای ...
استاد: کتاب برای خودشان هست و در کتابخانهی الشاملة هم وجود دارد.
شاگرد: «الأحرف السبعة»؟
استاد: اسم کتاب «ألسّبعة فی القرائات» است. کتاب اصل کاری آنها است. از مجمع البیان ببینید. خُب، مجمع البیان یک کتابی است که اگر نظرش به قرائات اهلبیت علیهمالسلام باشد، حساب خاص خودش را دارد. در مجمع البیان، جلد یک، صفحهی هفتاد و دو اینطور آمده است: «و روی محمد الحلبی عن أبی عبد اللّه علیهالسلام: "أنّه کان یقرأ ملک یوم الدین"». آن وقت مرحوم مجلسی در بحار الانوار - بر اساس چاپ اسلامیّه – در جلد نود و دوم، صفحهی دویست و سی و نه، دو روایت را بهدنبال هم آوردهاند که خیلی جالب است. اگر خوب به عرایض بنده توجه کرده و دل بدهید، مطالب خوبی را به دست انسان میدهد. حلبی میگوید: «عن أبی عبد اللّه علیهالسلام»، همین مطلبی را که طبرسی به نقل از حلبی میفرمایند و میگویند که «ملک» شنیدهام، عیّاشی میگوید که خود حلبی گفته است که «أنّه کان یقرأ "مالک یوم الدین"»؛ دنبال او، داوود بن فرقد که در همین روایت هم هست، «قال سمعت أبا عبداللّه یقرأ ما لا أحصی "ملک یوم الدین"». ایشان این مطلب را در این کتاب میآورند. امّا مطلب جالبتر از این، برای ابوعلی فارسی است. ابوعلی فارسی متوفای سال سیصد و هفتاد و هفت میباشد. یعنی هفتاد و هفت سال بعد از نوشتن کتاب ابنمجاهد، این مطلب را نوشته است. یعنی در حدود پنجاه سال بعد از وفات خود ابنمجاهد میشود. اینها معاصر هستند و ابوعلی فارسی، از بزرگان فن است که در همهجا از ایشان نام برده میشود. بهعنوان مثال در مجمع البیان از ایشان زیاد نام برده میشود. ایشان در نحو و هم در لغت و هم در تفسیر، شخصیّت و جایگاه بسیار مهمّی دارد. ایشان کتابی به نام «الحجة للقُرّاء السبعة» دارد. کتاب ایشان از کتابهای معروف است و در کتابخانهی الشامله و در سایتهای مختلف هم وجود دارد. وقتی که میخواهد راجع به «ملک» و «مالک» صحبت کند، یکی گفته است قرائت «مالک» ضعیف است، او میگوید که «و إنّ الخبر عن رسول الله صلّی اللّه علیه و آله و سلم بقرائته "ملک یوم الدین" أصحّ إسناداً من الخبر بقرائته "مالک یوم الدین"»3 میگوید که از هر دو تای اینها خبر داریم. هر دوی این قرائات هم سند دارد. امّا قرائت «ملک»، أصحّ اسناداً است و رجال سند آن قویتر است.شاگرد: من میخواهم یک مثالی بزنم. از دوستان هم میخواهم که لطفاً توجه بفرمایند که در ابتداء، این مثالم را خوب جا بیندازم و مطلبم را تبیین بکنم. شما میفرمایید: «به ذهن قاصرم میرسد». ما اگر بخواهیم از شما نقل بکنیم، میگوییم که ایشان فرمودند که به ذهنم قاصرم میرسد. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله یک جور خواندهاند و تاب این را داشته است که چندگونه بخوانند. پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله آنها را تأیید کرده است. این مطلب نمیرساند که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله چندگونه خوانده باشند.
استاد: شما یکی از معانی سبعة را گرفتهاید و جلو رفتهاید. از نظر بحثی، کار شما واضح است. یکی از معانیای که برای سبعة احرف گفتهاند، اختلاف لهجات است. او میگوید: «حَتّی حِین». هذیل میگفته: «أتّی حِین».
شاگرد: خُب، من یک جای آن را دارم بحث میکنم. امّا باز برای بقیه هم حرفهای دیگر دارم.
استاد: خُب، الآن شما برای «ملک» و «مالک» بگویید.
شاگرد: کشش است.
شاگرد 2: دو تا معنا است. خُب، معنای این دو با هم فرق میکند.
شاگرد: اگر اجازه بدهید مطالبم را یکی یکی مطرح خواهم کرد.
استاد: چقدر بحثها کردهاند که «مالک» یعنی صاحب. شما مالکِ کتاب هستید امّا پادشاه کتاب نیستید. «ملکِ کشور»، پادشاه کشور هست امّا «مالکِ کشور» نیست. دو تا لغت است و دو تا معنا است و هر دو هم برای قریش است. شما با مطلب چه کار میکنید؟ من این مطلب را بارها عرض کردهام.
شاگرد: هیچ کسی استناد نکرده است که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله چندگونه میخوانده است. هیچ کسی این مطلب را نگفته است.
استاد: چرا دیگر، الان خواندیم که «رُوِیا».
شاگرد 2: در آن، روایت بود که حاج آقا فرمودند.
استاد: من میخواهم بگویم چطور ریشهی تاریخی دارد. در تفاسیر متعدد آمده است و کسانی که از بزرگان فن هستند، مثل آلوسی، ابنعاشور در "التحریر و التنویر"، ابن کثیر و ... که اینها افراد کوچکی نیستند، اینها مفسّران بزرگی هستند، گفتهاند که ابنشهاب زهری گفته است: «أوّل من قرأ ملک یوم الدین، مروان». در یک بیان مرسل گفته است. آنها هم، حرف او را گرفتهاند. اینها را ببینید. میگویند که زهری خیلی کوچکتر از این است که مروان بتواند یک کاری را انجام بدهد، بعد هم قرائت مروان به دست این همه قُرّاء برسد که همگی دارند به تواتر میگویند و قرائت مروان یک قرائت متواتر بشود، آن هم به دروغ از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله، بعد در کتابهای شیعه بیاید و امام صادق علیهالسلام و شیعیان همگی میخواندهاند!
عبارت مرحوم مجلسی در اینجا را ببینید. غرض من این است که عبارات را در اینجا بگویم و شما ببینید که اینها چقدر مهم است. ایشان میرسد به جلد هشتاد و پنج بحارالانوار، صفحهی بیست و دو. میگویند قرائت «ملک» را بخوانیم یا «مالک»؟ روایت میآورند که داوود بن فرقد میگوید: «سمعت اباعبداللّه علیهالسلام یقرأ ما لا أحصی "ملک یوم الدّین"». خُب، در این فضا بگوییم که مروانِ کذا، اوّل کسی بوده است که «ملک» خوانده است، بعداً هم امام صادق علیهالسلام، به دنبال او «ما لا أحصی» میخواندهاند!!! آیا معقول است؟ مرحوم مجلسی رحمهاللّه چه میفرمایند؟ میگویند: «قرأ عاصم و الکسائی"مالک"». هر دوی اینها «مالک» میخواندهاند، «والباقون "ملک" و قد یؤیّد»، شروع میکنند به گفتن تأییدات هر کدام از این دو طایفه. اینها را نگاه بفرمایید، خیلی مهم است. بعد مطلب را ادامه میدهند تا به اینجا میرسند و میگویند: «و فی أخبارنا وردت القرائتان». ایشان دارند تعبیر به «أخبارنا» میآورند. یعنی حتی کاری به اهلسنّت هم نداریم. یک خبیر فنّ حدیث دارند این مطلب را میفرمایند. «و إن کان مالک اکثر». کما اینکه در روایات موجود از اهلسنّت، روایاتی که الآن در دستها موجود است، حکایت از این میکند که قرائت «مالک» بیشتر است.
شاگرد: این مطلبی که میفرمایید هیچ اشکالی ندارد که آن را به این شکل بیان کنیم که قرّاء برای ما اینطور روایت کردهاند، نه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله. اگر ما یک چنین برداشتی داشته باشیم که اشکالی ندارد؟
استاد: اینکه گفته شد «أخبارنا»، اینکه امام صادق علیهالسلام دو گونه خواندهاند، یعنی قرّاء اشتباه کردهاند و گوشهایشان بد شنیده است؟!
شاگرد: لطفاً یک بار دیگر عبارت را بخوانید.
استاد: «و فی أخبارنا».
شاگرد: بله؛ میفرماید «أخبارنا»، نه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله.
شاگرد2: آیا امام صادق علیهالسلام در این موضوع ما، مثل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله هستند یا نه؟ شما میفرمایید یعنی کلام امام صادق علیهالسلام با کلام رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله فرق دارد؟
شاگرد: «أخبارنا» یعنی قُرّاء. قُرّاء بودهاند که چندگونه خواندهاند. رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله که چندگونه نخواندهاند.
استاد: شما از «أخبارنا» اینطور برداشت میکنید که یعنی قُرّاء چندگونه خواندهاند؟ «أخبارنا» دارد میگوید «عن الصادق علیهالسلام سمعت».
شاگرد: در همین بحث قرائت، ما یک حرفهایی داریم تا به قرّاء میرسد و از قرّاء هم میرسد به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله. فاصلهی میان قرّاء تا پیامبر صلّی اللّه علیه و آله ... .
استاد: شیعه نمیگوید که باید به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله برسد. اگر به امام صادق علیهالسلام رسید و مانعی مثل تقیه نبود از اینکه بخواهد هر دو تای [مالک و ملک] اینها باشد [کار تمام است]؛ بله! اگر تقیّه بود، در یک جای دیگر میگفتند و فوراً به شیعه میرساندند که اگر ما در یک جایی تقیه کردیم، بدانید که این تقیه بود.
شاگرد: یک کار دیگری انجام بدهید. شما «ملک» و «مالک» را ثابت کردید که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله دو گونه خواندهاند. شما در مورد پنجاه کلمهی دیگر از قرآن که به شکلهای مختلف خوانده شده است هم ثابت بفرمایید. در سورهی قصص، آیهی هشتاد و دو که میفرماید: «لَخَسَفَ بِنَا»4، نه نفر از عشره «لَخُسِفَ بِنَا»، امّا حفص به تنهایی «لَخَسَفَ بِنَا» خوانده است. آیا پیامبر صلّی اللّه علیه و آله دو گونه خواندهاند؟استاد: چه مانعی دارد؟ اگر «ملک» و «مالک» محقق شد، یک مورد که محقق شد، آیا بقیه موارد باید زیر سؤال برود؟ اینکه بنده اتّفاقاً بر روی «ملک» و «مالک» تأکید میکنم، برای این است که حضرت صلّی اللّه علیه و آله داخل نماز میخواندند، مرتّب هم میخواندند. [جزییات نماز ایشان در معرض دید همهی مسلمانان بود و نقل شده است، برای نمونه] امّ سلمه نشان میدهد که حضرت صلّی اللّه علیه و آله چگونه میایستادند، در سنن أبی داوود آمده است.
شاگرد: من خیلی راجع به این مطلب فکر کردهام. برای ما سخت است که بپذیریم پیامبر صلّی اللّه علیه و آله، قرآن را به اشکال مختلفی میخواندهاند. اگر یک کلامی تاب داشته باشد که آن را به اشکال مختلفی بخوانیم، یک حرف است.
استاد: خُب، ثبوتی آن مشکل داشت؟
شاگرد: خیلی سخت است.
شاگرد 2: حاج آقا که ثبوتی آن را مفصّل صحبت کردند. صوت آن جلسات را اگر گوش بدهید، خوب است.
استاد: همهی مشکلات ما بر سر همین مطلبی است که شما میفرمایید. اینکه دو-سه سالی هست بنده دارم این مطلب را تکرار میکنم، برای همین است. اگر ثبوتی آن برای شما واضح شد، [با] همین سختیای که شما میگویید، فضای جدیدی باز شد.
استاد: خود شما شنیدید که ما راجع به صوت مَلَک چقدر صحبت کردهایم. اینها الآن شده است. شما یک گوشیای را داخل گوشتان قرار میدهید. یک گوشیای که دارد یک فایل صوت را برای شما پخش میکند. میبینید که بهراحتی دارد در آنِ واحد، دو کلمه را میگوید، شما هم هر دوی این کلمات را دارید بهراحتی میشنوید. حالا شما میگویید: چطور شد؟؛ یعنی شما به قول امروزیها، «ملک» و «مالک» را میکس میکنید و داخل گوشتان میشنوید. میبینید که یک گوش، در آنِ واحد، «ملک» را شنید و گوش دیگر در همان آن، «مالک» را شنید. یکی از مثالهایی که زدم برای اینکه ثبوتی قضیه را حل بکنم که ملک وحی چگونه گفته است، همین است. البته چندین وجه ذکر کردیم و مطلب بهطور مفصّل بیان شد. روایت آن را هم آوردیم. اگر یادتان باشد از بحارالانوار روایت خواندیم که من یادداشت داشتم که در آن روایت، نحوهای که ملک وحی میخواندند را حضرت توضیح دادند. وقتی که میآید، «یأتی بجمیع اللغات» یا «من جمیع الجوانب». صوت ملک اینگونه نیست که از اینجا بیاید، یک موج صوتی باشد و اینجا به گوش برسد. روایت دیگری هست که من اوّلین مرتبه از حاج آقا [مرحوم آیت الله بهجت] شنیدم. وقتی که این عبارت «إنّی أنا اللّه» در کوه طور آمد، درست است که ندا از ناحیهی شجره بود، امّا صدا از شش جهت میآمد. این چگونه صوتی است که از شش جهت میآید؟ و آن هم چند تا کلمه که فعلاً یک کلمه از آن را برای ما گفتهاند.
ابوحنیفه به امام صادق علیهالسلام ایراد گرفت. حضرت علیه السلام فرمودند: «ای ابوحنیفه، آیا میدانی که چرا خوردن نخاع، حرام شده است؟». گفت: «خیر». حضرت علیهالسلام فرمودند: «لأنّها مجری المنی». او هم گفت: «ظفرت بک». یعنی گیرتان انداختم. گفتند خُب، بگو ببینم چطوری گیرمان انداختی؟ حضرت علیهالسلام در اینجا دیگر اسم ابوحنیفه را بردند و فرمودند «بماذا یا نعمان؟». گفت: «إنّ اللّه یخرج من بین الصلب و الترائب»5. حضرت فرمودند: «هل إنّ اللّه قال لم یخرج من غیره؟». اثبات شی، نفی ما عدا نمیکند. «یخرج من بین الصلب و الترائب». آن چیزی که شما گفتید، نخاع بود. حضرت فرمودند: خداوند نگفته است که از جای دیگر خارج نشده است. بلکه دارد یکی از محلهای خروج را میگوید. خُب، جاهای دیگر هم هست. شما چه میدانید که چه مراحل دیگری هم طی میشود! خدای متعال دارد یک جا را بیان میکند؛ الآن یک جا را به ما گفتهاند که دارد از شش جهت صدا میآید که «إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ»6. آیا همراه این صدا، همین صدایی که از شش جهت میآمد، ده تا صوت دیگر هم میکس شده بود یا نبود؟؛ خُب، به ما نگفتهاند که بود یا نبود، نه اینکه گفته باشند که نبود. شما یک مورد بیاورید که گفته باشند آن جان پیامبری که اینها را میشنود، صد تا لفظ به همراه هم نیست. اگر شاهدی را سراغ دارید بیاورید. بلکه شواهدی را داریم که میگوید اینها خیلی بالاتر از فهم شما است. آن جانی که وحی را تلقّی میکند، یک بخشی از آن را به شما میگوید: «إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ. فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ»7. خود این آیه، یک دستگاهی است برای اینکه بگوید: «لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ»8 چه بوده است. ما یک چیزهای سادهای را میگوییم و خودمان را قانع میکنیم و عبور میکنیم و إلاّ اصل اینکه واقعیّت وحی چگونه بود و حضرت صلّی اللّه علیه و آله چه کار میکردند [دستگاه پیچیده و عظیمی است]. هر چقدر که اسلام توسعه پیدا میکرد، عظمت قرآن و آن سبعة احرف، خودش را بیشتر نشان میداد. حالا تازه بعد از پانزده قرن، ما در اینجا گرفتار این هستیم که … .
دیشب یک مطلبی را دیدم که باعث خوشحالی برای من بود. حالا ولو از بیان این مطالب باز میمانیم، امّا ارزشش را دارد که این مطلب را خدمت شما عرض کنم. نوشته بود که یک استادی به نام «لبیب سعید» - حالا اگر اسم ایشان را درست بگویم – که مصری است. شصت سال پیش آمده است و گفته است که قرآن، سه تا جمع داشته است. ما باید جمع چهارم آن را در عصر خودمان سامان بدهیم.
من از این مطلب خبر نداشتم و دیشب دیدم که این فکرها را کردهاند. این شخص آمده است و کتابی را با عنوان «الجمع الرابع، الجمع الصوتی الأول للقرآن الکریم» نوشته است. کتاب ایشان هم چاپ شده است. حالا که دستگاه ضبط صوت در آمده است، آمده و اینطور گفته است: «این قرّاء، ائمّهی قرائت هستند، این همه خبرویّت، دارند با این حنجرهشان میخوانند، بعد هم میمیرند و تمام میشود و میرود. یک قرآن، یک مرتبه در زمان پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله جمع شد. دفعهی دوم در زمان ابوبکر بود که جمع شد. دفعهی سوم هم در زمان عثمان جمع شد. بعد از آن هم قرائات هفتگانه و عشرة و اینها آمده است. ما الآن بیائیم و قرآن را بهصورت صوتی جمع بکنیم. یعنی کاری کنید که در یک جا، تمام اصوات قرائات با همدیگر باشد». بعد آمده است و برنامهی مفصّلی را بیان کرده است که خود شما باید بخوانید. اول آمده است و تلاوت خلیل الحصری را به قرائت حفص از عاصم بیان کرده است. این هم که بعداً نوار حصری در دنیا باقی ماند، ظاهراً کار او بوده است. با زحمات بسیار فراوانی، اوّل خلیل حصری یک دوره ترتیل بر طبق قرائت حفص از عاصم میخواند. بعد از آن منشاوی و دو سه نفر دیگر از این ائمهی قرّاء را برای قرائتهای غیر عاصم میآورد.
شاگرد: ورش بود.
استاد: حالا من یادم نیست. در هر حال میآید و شروع میکند و اینها را هم ضبط میکند. در بین راه، الأزهر متوجه میشود که او میخواهد تمامی قرائات را بهصورت یکجا و البته بهصورت صوتی جمعآوری بکند و تمامی قرّاء به قرائتهای دهگانه بخوانند.
شاگرد: یعنی این میکسی را که شما فرمودید، انجام بدهد؟
استاد: نه. نکتهی آن را خدمت شما عرض میکنم که اتّفاقاً تقیّد او به این بوده است که حتی دو تا قرائت، از صوت یک قاری نباشد. خلیل حصری فقط بیاید و حفص عن عاصم را بخواند. مثلاً منشاوی بیاید و فقط طریق فلان و روایت فلان از فلان را بخواند. ایشان مقیّد به اینگونه دقّتی بودهاند. چرا؟؛ بهخاطر آن مطلبی که در جلسهی قبل بیان کردم که میگفتند در ختمهی واحده، وقتی که دارید قرآن میخوانید، جای دیگری نروید و فقط یک روایت را بخوانید. اینکه شما میفرمایید چگونه بوده است؟، اصلاً بنای سلف بر این بوده است. عاصم، زمانیکه میخواسته قرائت ابوعبدالرحمن سلمی را بگوید، ولو اسم هم نمیبرده است - الآن فرق بین راوی و قاری و ... را میگویم؛ چرا که نکات بسیار مهمی است - وقتی که عاصم میخواسته است این قرائت را بگوید، هیچ جای دیگری نمیرفته است و هیچ قرائت دیگری را در این قرائتی که الآن میگفته است، به آن اضافه نمیکرده است و فقط همین قرائت را میگفته است. وقتی که میخواسته برای ابنعیّاش بگوید، فقط روایت زِر بن حُبَیش را میگفته است و جای دیگری نمیرفته است.
شاگرد: این مطالبی را که شما میفرمایید، فقط در استخر قُرّاء است و یک استخر، به خدا وصل نمیشود. من نمیگویم که نازل نشده است. امّا اینکه شما فرمایش میکنید، همین جایی که شما دارید صحبت میکنید، همین فرمایشات شما، اگر جزوات را ببینید، میبینید که هفتگونه نوشتهاند. این حرفها همگی برای قرّاء سبعه است و همگی اینها هم درست.
استاد: اصلاً اینگونه نیست.
شاگرد: ولی شما مدام دارید در قرّاء سبعة سیر میکنید.
استاد: اصلاً اینگونه نیست.
شاگرد: شما بیایید و از اینجا به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله وصل بفرمایید.
شاگرد 2: چند بار وصل کردند. شما یک جلسه در میان تشریف میآورید.
شاگرد: کجا من یک جلسه در میان میآیم؟ من فقط چهارشنبهها نمیآیم. آن هم خلاصهاش را میفرمایند و همه را متوجه هستم.
شاگرد 2: همین جلسهی چهارشنبه بسیار مهم بود. داخل کانال گذاشتم که بحث قرائت مختار، خیلی بحث عالیای بود. همان بحثها دارد دوباره از نو تکرار میشود.
شاگرد 3: «أَدْنَى مَا لِلْإِمَامِ أَنْ يُفْتِيَ عَلَى سَبْعَةِ وُجُوه»9 اگر یک معناست، پس چرا هفت گونه فتواء باید وجود داشته باشد؟
استاد: اصلاً مشکل تحقیقاتی که الآن شده است، این است. حالا این مطلبی را که شما فرمودید را ابتدائاً بگویم. اوّلاً اینکه هر کدام از اصحاب، برای خودشان یک مصحفی داشتهاند. بعداً هم عثمان اینها را در کنار هم گذاشت. همین هم که میبینید اینها شبیه به هم است، برای تقریرهای مختلف اصحاب است. این حرفهایی که میزنند، حکایت از این میکند که حتی به اندازهی سرسوزنی، فضا در دست آنها نیست. انسان باید قبل از اینکه یک مختاری را داشته باشد، اوّل تحقیق بکند، منابع را ببیند. در نهایت بهصورت منصفانه ببیند که خروجی اینها چه است. نه اینکه از اول کار مدام بگوید که نمیشود و هر مطلب و شاهدی که بیاید آن را قلع و قمع کند و از بین ببرد.
شاگرد: این فضا، فضایی نیست که ما فقط با منبع جلو برویم. ما میتوانیم فضا را تصوّر کنیم. آیا میتوانیم این کار را انجام بدهیم یا نه؟
برخی قرائن نشاندهندهی قرائات مختلف پیامبر صلّی اللّه علیه و آله
استاد: شما اول این سؤال بنده را پاسخ بدهید. آیا محال است که پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله هم «ملک» و هم «مالک» گفته باشد؟
شاگرد: سؤال من این است که الآن شما به غیر از «ملک» و «مالک»، سی چهل مورد دیگر را بهعنوان نمونه بیاورید که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله هر دو قرائت را فرموده باشند و برای آن هم دلیل اقامه بفرمایید که حضرت صلّی اللّه علیه و آله این کار را کردهاند.
شاگرد 2: این هم بیان شد دیگر.
شاگرد: قرّاء میگویند که ما اینگونه شنیدهایم. بعد میآمدند نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و حضرت به آنها میفرمودند که شما هم درست میگویید، شمای دیگری هم درست میگویید.
شاگرد 2: حدیث هست که میگوید به این شخص این قرائت را یاد دادم، به آن یکی هم به آن شکل دیگر یاد دادم. بعد شما میگویید که قرّاء گفتهاند که شنیدهایم! حاج آقا همین الآن حدیث خواندند دیگر.
استاد: میگوید «أقرئنی». دو گونه هم هست. آنها دعوایشان میشود. حضرت میآیند و تأیید میکنند. خطاب میکند به حضرت صلّی اللّه علیه و آله که آیا شما به من یاد ندادید؟ حضرت میفرمایند: بله. آن دیگری هم میگوید که آیا مگر شما برای من اقراء نکردید؟ باز حضرت جواب میدهند که بله. در نقل اهلسنّت هست. به نظرم در صحیح بخاری آمده است. بر اساس نقل آنها که این مطالب را خیلی مهم میدانند. حالا این مطلب را هم عرض بکنم. نکتهی بسیار مهمی است.
شاگرد: پس «أنّ اللّه برئ من المشرکین و رسولُه»10، پس او هم میگوید که من شنیدهام. غلط است دیگر.
استاد: صبر کنید این مطلب را عرض بکنم. مشکلی که ما در فضای تحقیق داریم این است که معمولاً واقعیّات و منابع را حذف میکنیم. آن چیزی که به نفع خودمان هست را میگیریم. من میخواستم که این مطلب را حتماً بگویم که باز یادم رفته بود. الآن این کلام اخیر شما باعث شد که من تأکید بکنم. من به سهم خودم، اصلاً میخواهم که بینی و بین اللّه اینگونه نباشد. یعنی من اگر الآن بر روی سبعة احرف، به این معنایی که رایج بوده است تأکید کردهام، اینهایی را که در کتابهای متأخّر نگفتهاند را آوردهام. من نمیخواهم آنهایی را که گفتهاند و در نقلیّات هست، آنها را حذف بکنم. این چیزی که الآن شما میگویید، قرآن کریم با آن عظمتی که خدای متعال آن را نازل فرموده است، آن را به دست مردم عام داده است. بی سواد و باسواد. قرآن در زمان اینها آمده است. حالا بر روی آن فکر کنید. یکی کلامی که در بین مردم عمومی میآید، میخواهد نشر پیدا بکند. اوّل چیزی که سبب بقای یک زبان در بین زبانها میشود این است که آنها هم، مثل آن را ایجاد بکنند. اگر نمیخواهند شعر حافظ را هم بخوانند، باید همه بخوانند. به قول شما یکی به لهجهی یزدی بخواند، یکی شیرازی بخواند، یکی هم مشهدی بخواند. باید بخوانند. تا نخوانند که این زبان، این کلامی که در دست اینها هست، ادامه پیدا نمیکند. این قرآن در اذهان این همه مردم میآید، بهنحویکه بقای آن به این است که ذهن این افراد، فردی از این کلام را ایجاد بکند. وقتی که میخواهد ایجاد بکند، ایجاد او، در این دخالت دارد. او است که دارد ایجاد میکند. یک تغییراتی میدهد. خُب، در این فضاها، بسیاری از حرفها پیش میآید. مطلب جالب این است کسانی که میخواهند این را ایجاد بکنند، با موضع گیریهای مختلف… . ابن المِقسَم چه میگوید؟ میگوید شما اصلاً چه کاری به روایت دارید؟ یکی از کسانی که ابنمجاهد او را تأدیب کرد و زد، همین شخص بود که معاصر ابن شنبوذ بود. گفت: شما هر آنچه را که میبینید، بر طبق اجتهادتان معنایش درست است و با عربیّت سازگار است، آن را بخوانید. اینکه بگوییم باید سند داشته باشد، یعنی چه؟ قرآن با این پایهها آمده است و این حروف، بنیّهی قرآن است. نقطه را هم که بعداً گذاشتهاند. شما هر کدام را که میخواهید بخوانید، چه «تَبَیَّنُوا» و چه «تَثَبَّتُوا». هر دوی اینها را خوب است که بخوانید. انسان بزرگی هم بود و از قرّاء مهم بود. بعد با او مخالفت کردند. توبه کرد و در همان زمان ابنمجاهد، توبه نامه هم نوشت. بعداً به دیگران میگفت که این توبهی من از روی اکراه بود و به زور آنها بود که توبه کردم و إلاّ نظر من همانی بود که گفتم. میگفتند که تا زمان مرگش، همین نظر را داشت. خُب، این نظر، نظر درستی نیست. معلوم است، امّا خُب، قرآن به دست افراد مختلفی آمده است که یکی از آن افراد، همین شخص است. لذا من تأکید میکنم، هرگز نمیخواهم بگویم که اجتهاد و تأیید و مؤلّفههای مختلف دخالت نکرده است. شاهدهای فراوانی برای این ماجرا وجود دارد. حالا شما هم حتماً به آنها برخوردهاید و بر میخورید. ما که نگفتیم اجتهاد نیست. موارد متعدد وجود دارد و من هم قصد این را ندارم که بخواهم آنها را حذف بکنم که حالا البته بعداً هم برای شما میخوانم. امّا آن جهتی که عدّهای آمدهاند و این اجتهادات را میگیرند، اصل آن مطلب واضحی که قرائت متعدد خود پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله است، آن را انکار میکنند. تمام تحقیقات ما برای این بود. یعنی مدام میگویند که ببینید فلانی اجتهاد کرده است! خُب، شمایی که میگویید اجتهادات فلانی را ببینید، شما هم در ازای آن، تواتر در آن طرف را ببینید. نمیشود که شما از یک اجتهاد غلط بهعنوان شاهد بیاورید و واضحات آن طرف را انکار بکنید. شما همه را با هم ببینید. اینکه اجتهاد کردهاند، خُب، بله، حتماً اجتهاد کردهاند. مواردی هم هست که وقتی شما در تفسیر وارد شدید، مثل خورشید میدرخشد که اجتهاد اینها است، که حالا من بعداً شواهد مصداقی آن را به خدمت شما عرض خواهم کرد. وقتی که مثل خورشید دارد خودش را نشان میدهد که اجتهاد اینهاست، ما دیگر نسبت به اینها که مخالفتی نداریم و میپذیریم. امّا از آن طرف هم مواردی هست که مثل خورشید میدرخشد. من داشتم میخواندم، دو سه تا مفسّر، مثل ابنکثیر و ... میآیند و میگویند: «ابن شهاب گفته است که اول کسی که خوانده است، مروان بوده است». همه جوابش را میدهند و میگویند که بیخود گفته است. ابن شهاب یک نفر در مقابل متواتر است. یعنی بزرگانی که حرف بدون سند نمیزنند، دارند میبینند که مطلب اینگونه است؛ شهید ثانی میگویند که من کتاب دیدهام؛ آن وقت شما اشکال میکنید که به قرّاء سبعة میرسد!
خوب شد که این مطلب را با خودم آوردهام. اجازه بدهید که عبارت صاحب وسائل را بخوانم. در جلسات قبل مطلبی را گفتم. در جلسهی چهارشنه حضور داشتید که گفتم صاحب وسائل، رسالهی تواتر قرآن دارد؟
شاگرد: بله.
استاد: خُب، عبارت آن را آوردهام که بخوانم. این مطلب از صاحب وسائل هست. حالا قبل از آن، این مطلب را هم بگویم. بحارالانوار اقیانوس روایات است. حتی شما در یک جای بحارالانوار، مطلب راجع به تکذیب سبعة احرف پیدا نمیکنید. اینکه ایشان چنین روایتی را مثل «کذبوا، حرفٌ واحدٌ نَزَلَ مِن عِندِ وَاحِد»11 آورده باشند، اصلاً اینگونه نیست. حتی یک جای از بحارالانوار هم، چنین مطلبی را پیدا نخواهید کرد. یعنی مرحوم مجلسی که این همه روایت آوردهاند، حدیث سبعة احرف خصال را آوردهاند، گفتهاند که به آن نحو آن، ضعیف است. امّا روایت «واحدٌ نَزَلَ مِن عِندِ وَاحِد» را اصلاً نیاوردهاند. در بحارالانوار به این عظمت، کتاب القرآن دارند. گفتم که حالا بعداً آن را بحث میکنیم. اگر این مطلب را دیدید، یادتان باشد … ایشان منکر این روایت نبودند. ایشان معمولاً از کافی نمیآورند. روایت «کذبوا» هم در غیر کافی نیست. چون نبوده است، ایشان … . البته یک اشارهای به آن در "اعتقادنا"ی صدوق هست که قبلاً گفته بودم. به این خاطر است که در بحارالانوار نیامده است.
شاگرد: لطفاً آدرس آن را هم بفرمایید.
استاد: کتاب تواتر القرآن صاحب وسائل، صفحهی صد و چهار و صد و شش. در صفحهی صد و چهار اینطور میفرمایند. آن شخصی را که گفته بود متواتر نیست، او را رد کرده بودند. بعد میگویند: «مع أنّها دلیلٌ علی اثبات التواتر بطریق الأولویّة. و لا یظن». ببینید، ایشان دیگر محدّث هستند. «و لا یظن أنّ مرادهم تواتر القرائات عن صاحب القرائات». بگوییم که اینها از عاصم متواتر است، یا از کسائی. «لعدم فائدته». مگر او چه کسی است که ما بگوییم قرآن است و تواتر دارد تا عاصم. کسائی چه کسی است؟ عاصم چه کسی است؟ «لعدم فائدته و انتفاع وجوب العمل بقوله. بل مرادهم تواترها عن الرسول صلّی اللّه علیه و آله قطعاً». اصلاً اینها عبارت کمی نیست، آن هم از شخصی مثل کسائی که یک عمر در این امور کار کردهاند. بعد ما بیائیم و بدون حساب و کتاب، یک چیزی بگوییم. صاحب وسائل در زمان خودشان، مفسّری را که آمده است و تواتر را بدون دلیل انکار کرده است، رد کردهاند. ایشان دست به قلم بردهاند و کتاب نوشتهاند. میگوید یعنی «تواترها عن الرسول صلّی اللّه علیه و آله قطعاً». در صفحهی صد و شش میگویند: «إنّک عرفت اجماع». آنها میگفتند معظم المجتهدین. این محدّث بزرگ میفرمایند معظم المجتهدین یعنی چه؟ «قد عرفت اجماع الخاصة و العامة علی تواتر القرآن و القرائات، فکیف یجوز حمل کلامهم علی خلاف اجماعهم؟». اینها عبارات مهمّی است؛ من چند مطلب دیگر را هم آماده گذاشته بودم که به خدمت شما بگویم.
شاگرد: آن مطلب الأزهر هم ناقص ماند که جلوی آن شخص را گرفتند.
استاد: بله؛ شیخ محمود شلتوت از الأزهر فتوا داد که این کار را نکنید. گفت که دوباره اختلاف پیش میآید و آن فضا، فضای ابتدای کار بود. بعداً همین استاد لبیب رفت با او بحث کرد و او را قانع کرد که ادامه پیدا بکند. ادامه پیدا کرد و بعداً اینها وفات کردند و نشد که کامل بشود. یک آقای دیگری به نام "عبدالعزیز قاری" که برای سعودی است، به تازگی کار او را با قرّاء مهمی ادامه داد و تا اول یا تا آخر سورهی مائده رساندند. این مطلب در "ملتقی اهل التفسیر" موجود هست و این مطلب را به تفصیل آورده است. این عبدالعزیز قاری آمد و تا سورهی مائده خواندند. بزرگان اینها وفات کردند. به او میگویند که ادامه بده. میگوید من میخواهم این کار را با کسی ادامه بدهم که قاری باشد.
شاگرد: الآن یک سایتی هست به نام القرائات العشر.
استاد: آن، مرحلهی بعد از این کار است که ضبط تصویری آن است. الآن گفتم، وقتی که امکانات پیشرفت کرد …، آن کار برای شصت سال قبل بوده است. بعد کار، راه افتاده است. من این مطلب را نمیدانستم که اینها اینگونه اقدام کرده بودند. این قضیه به زودی پیش میرود، وقتی که آنها به این شکل ولع داشتند. خیلی عالی استقبال میکنند. به چه چیزی؟ به اینکه میگوید «اعجاز القرائات». آن شخص مصری این کتاب را نوشته است. نوشته که اصلاً قرائات، برای خودش دستگاهی دارد. شما اینطور فرار میکنید و میگویید که وای ... اما او میگوید وقتی که من انس گرفتم، تازه دارد اعجاز قرآن برای من جلوه میکند. این فضا خیلی مهم است. آدم خودش را دور بگیرد. اگر خودتان را دور گرفتید، از یک فضای باز، از قرآن کریم و آن انعطافی که خدای متعال در کتاب خودش قرار داده است، محروم میشویم. حالا اینها چیزی است که منِ طلبه میفهمم.
و الحمدللّه ربّ العالمین و صلّی اللّه علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.
پایان.
کلیدواژگان:
قرآن کریم، تفسیر قرآن، تواتر قرائات، سبعة احرف، قرائات سبع، قرائات عشر، کیفیت وحی، صوت فرشته، نزول قرآن به همهی زبانها، دیدگاه شیخ حر عاملی، رسالهی تواتر القرآن، جمع چهارم قرآن در دوران معاصر.
1. الحجرات، آیهی 6: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَىٰ مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ».
2. ابنمجاهد، السبعة فی القرائات، ج 1، ص 104.
3. الحجة للقراء السبعة، ج 1، ص 10.
4. القصص، آیهی 82: «وَأَصْبَحَ الَّذِينَ تَمَنَّوْا مَكَانَهُ بِالْأَمْسِ يَقُولُونَ وَيْكَأَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ ۖ لَوْلَا أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا لَخَسَفَ بِنَا ۖ وَيْكَأَنَّهُ لَا يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ».
5. مستدرک سفینة البحار، ج 3، ص 156.
6. سورهی قصص، آیهی 30: «فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ مِنْ شَاطِئِ الْوَادِ الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبَارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ يَا مُوسَىٰ إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ».
7. سورهی قیامت، آیات 17 تا 18: «إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ. فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ».
8. سورهی قیامت، آیهی 16: «لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ».
9.شیخ صدوق، الخصال، ج 2، ص358.
10. التوبه، آیهی 3.
11. شیخ کلینی، الکافی، ج 2، ص 630.