بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر-بحث تعدد قراءات-سال ۹۵

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است


************
تقریر جدید:

بسم الله الرحمن الرحیم

سلسله درس­گفتارهای تفسیر قرآن کریم در سال 1395 ش؛

جلسه­ی بیست و ششم: 22/08/1395.

جریان داشتن قرائت­های مختلف قرآن در لسان پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله

استاد: سوال­تان را بفرمایید.

شاگرد: بدین شکلی که حضرتعالی تا به این­جا بحث فرمودید و اساساً این مباحث مطرح می‌شود، این سبعة احرف در هر مقطع زمانی یک شکلی را به خودش گرفته است تا آن­جا که ابن­مجاهد آن کار را کرده و هفت قرائت را تعیین کرده است. یعنی هفت تا از مشاهیر را تعیین کرده است. این‌طور به نظر می‌رسد که در هر مقطعی یک گونه­ای بوده است.

شاگرد 2: منظور شما از این­که می‌فرمایید در هر مقطعی یک گونه­ای بوده است، چیست؟

شاگرد: الآن در ادامه­ی سوالم معلوم می‌شود که چه می‌خواهم، بگویم. اگر شما این سؤال اساسی را جواب بدهید، ممنون می‌شوم. آیا پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله قرآن را به یک شکل می‌خواندند یا چند شکل؟ این سوال اول. جواب این سؤال یا این‌گونه است که ایشان چندگونه می‌خوانده‌اند یا این­که یک شکل می‌خوانده‌اند. از این دو حالت که خارج نخواهد بود.

شاگرد 2: حاج آقا که چندین بار فرمودند که چندگونه می­خوانده‌اند.

شاگرد: خُب، اگر چند شکل می‌خواندند، مشمول قاعده­ی «لو کان لبان» [اگر چنین چیزی بود، آشکار می­شد] می‌شد.

استاد: «لَبانَ» [آشکار شده است].

شاگرد 2: «بانَ». همین­ها «بان».

شاگرد: هیچ کسی نگفته است که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله قرآن را به چند شکل می‌خوانده‌اند.

استاد: بنده برای شما عرض می‌کنم. مواردی از آن را برای شما بخوانم. قرائت «ملک» و «مالک» یکی از روشن‌ترین موارد است و در جلسه­ی قبل هم در ضمن بحث، عرض کردم که صبری أشوح مصری در کتابش، می‌گوید: «من که تا به حال جست‌وجو کرده‌ام، قرائت «مالک» را منسوب به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله پیدا نکرده­ام. اگر شد، پیدا کنید». این خیلی حرف بزرگی است که ایشان می­زند! تعجب است. او در این کتاب این مطلب را می‌گوید.

شاگرد: دقیقاً متوجه فرمایش شما نمی‌شوم.

استاد: عرض کردم که ایشان یک شخص مصری است و کتابی را نوشته است. می‌گوید اوّل در مجلس قرائت نشسته بودم و به‌عنوان یک جوانی که به قرآن خواندن علاقه داشتم و بسیار نسبت به کلمات قرآن تعصّب دینی داشتم. بعد می‌گوید یک دفعه در مجلس قرائت قرآن، امام قرّاء مصر به این شکل خواند: «إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا»1. بعد برگشت و عبارت را به این شکل دوم خواند: «إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَثَبَّتوا»؛ در این دو قرائت، کلمه فرق نکرده است، امّا فقط نقطه­های آن فرق کرده است. او می‌گوید من بی­اندازه ناراحت شدم. در مجلس هم عدّه­ای بودند که آن­ها هم اعتراض کردند. بعد می‌گوید که این شخص قاری تا دید اعتراضات خیلی بالا گرفته است، صحنه را ترک کرد و سریع از مجلس خارج شد. می‌گوید من حاضر بودم او را بکشم که چرا در کتاب خدا دست می‌برد. مطلبی که بیان می‌کند، خیلی جالب است. بعد در ادامه می‌گوید کم‌کم دیدم که قرائات برای خودش دستگاهی دارد. ما بودیم که از آن بی‌اطلاع بودیم. ما تنها یک قرائت را شنیده بودیم و فکر می‌کردیم تنها همین قرائت است که وجود دارد. امّا اینکه می‌فرمایید حضرت صلّی اللّه علیه و آله چگونه می‌خواندند، مواردی را به‌صورت مفصّل یادداشت کرده‌ام.

شاگرد 2: یک مطلبی را هم برای امروز وعده داده بودید که از یک کتابی بخوانید.

استاد: بله؛ خیلی است. علامت گذاشته‌ام. ان شاء اللّه تمامی این موارد را به نوبت برای شما خواهم خواند. ابن­مجاهد که خود او قرائت سبعه را ‌آورده است و کتابش قدیمی است - خودش در سال سیصد و بیست و هشت وفات کرده است و این کتاب را در سال سیصد، یعنی درست پایان قرن سوم این کتاب را نوشته است - برای اینکه نظم بدهد، این کار را کرده است. بعد می‌آید و به قرائت «مالک» و «ملک» می‌رسد، این سؤال را مطرح می‌کند که کدام­یک از این دو قرائت، صحیح است؟ این‌گونه پاسخ می‌دهد که کسائی این‌گونه خوانده است، دیگران هم آن­گونه خوانده‌اند. بعد می‌گوید: ««وقد رويا جميعا عن النبي»2. این شخص، کسی نیست که بدون مدرک صحبت بکند. روایت یعنی سند. این­که او تعبیر به «رُوِی» می‌آورد نه این­که یعنی «قَرَأ». این­ها که تعبیر به «روی» می‌کنند، یعنی قاری­ها، سند متّصل دارند.شاگرد: خُب، ممکن است این‌طور باشد که یکی بگوید من «ملک» شنیده‌ام. دیگری هم بگوید که من «مالک» شنیده‌ام. این‌ تعابیر و مطالب که حاکی از دو گونه خواندن پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نیست.

استاد: خیر؛ در نمازهای مختلف این اتّفاق صورت می‌گرفته است. نه این­که در یک نماز صورت گرفته باشد.

شاگرد: دعوای قرّاء این‌گونه بوده است که یکی می‌گفته است که من این‌گونه شنیده‌ام و دیگری هم می‌گفته است که من آن­گونه شنیده‌ام.

استاد: خیر؛ این‌گونه نبوده است. [دو نفر] دعوا کردند و آمدند پیش خود حضرت صلّی اللّه علیه و آله. حضرت فرمودند که من به یک نفر از شما این‌گونه یاد داده­ام و به شمای دیگری هم، آن­گونه یاد داده­ام و هر دوی این­ها هم درست است.

شاگرد: ولی نفرمودند که خودم هر دو صورت را خواندم.

شاگرد 2: خُب، دو گونه یاددادن، یعنی دو گونه خواندن دیگر.

شاگرد: خیر؛ با هم فرق دارند.

استاد: عجب! «أقرئنی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله»، یعنی حضرت دوگونه نخواندند!

شاگرد: خیر؛ نه این­که «أقرئنی». منظور این است که پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله یک گونه خوانده است، امّا آن شخص، آن­طوری شنیده است.

استاد: خیر؛ یکی می‌گوید: «أقرئنی»، دیگری هم می‌گوید: «أقرئنی». بعد می‌آیند خدمت حضرت صلّی اللّه علیه و آله.

شاگرد2: آیا ظاهر «أقرئنی» این است که حضرت صلّی اللّه علیه و آله خوانده‌اند و او هم شنیده است و او هم تکرار کرده است و حضرت هم تأیید فرموده‌اند؟

شاگرد: این یک حرف است. یک حرف دیگر هم این است که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله یاد داده‌اند.

شاگرد 3: مطلب ابن­مجاهد را از کجا نقل فرمودید؟

استاد: از «الأحرف السبعة».

شاگرد 3: برای خودشان است؟

استاد: بنده از تفسیر مجمع البیان آدرس دارم.

شاگرد 3: این، ابن­مجاهد بود، آن وقت آدرس برای ...

استاد: کتاب برای خودشان هست و در کتاب‌خانه­ی الشاملة هم وجود دارد.

شاگرد: «الأحرف السبعة»؟

استاد: اسم کتاب «ألسّبعة فی القرائات» است. کتاب اصل کاری آن­ها است. از مجمع البیان ببینید. خُب، مجمع البیان یک کتابی است که اگر نظرش به قرائات اهل‌بیت علیهم‌السلام باشد، حساب خاص خودش را دارد. در مجمع البیان، جلد یک، صفحه­ی هفتاد و دو این‌طور آمده است: «و روی محمد الحلبی عن أبی عبد اللّه علیه‌السلام: "أنّه کان یقرأ ملک یوم الدین"». آن وقت مرحوم مجلسی در بحار الانوار - بر اساس چاپ اسلامیّه – در جلد نود و دوم، صفحه­ی دویست و سی و نه، دو روایت را به‌دنبال هم آورده‌اند که خیلی جالب است. اگر خوب به عرایض بنده توجه کرده و دل بدهید، مطالب خوبی را به دست انسان می‌دهد. حلبی می‌گوید: «عن أبی عبد اللّه علیه‌السلام»، همین مطلبی را که طبرسی به نقل از حلبی می‌فرمایند و می‌گویند که «ملک» شنیده‌ام، عیّاشی می‌گوید که خود حلبی گفته است که «أنّه کان یقرأ "مالک یوم الدین"»؛ دنبال او، داوود بن فرقد که در همین روایت هم هست، «قال سمعت أبا عبداللّه یقرأ ما لا أحصی "ملک یوم الدین"». ایشان این مطلب را در این کتاب می‌آورند. امّا مطلب جالب­تر از این، برای ابوعلی فارسی است. ابوعلی فارسی متوفای سال سیصد و هفتاد و هفت می‌باشد. یعنی هفتاد و هفت سال بعد از نوشتن کتاب ابن­مجاهد، این مطلب را نوشته است. یعنی در حدود پنجاه سال بعد از وفات خود ابن­مجاهد می‌شود. این­ها معاصر هستند و ابوعلی فارسی، از بزرگان فن است که در همه­جا از ایشان نام برده می‌شود. به‌عنوان مثال در مجمع البیان از ایشان زیاد نام برده می‌شود. ایشان در نحو و هم در لغت و هم در تفسیر، شخصیّت و جایگاه بسیار مهمّی دارد. ایشان کتابی به نام «الحجة للقُرّاء السبعة» دارد. کتاب ایشان از کتاب‌های معروف است و در کتابخانه­ی الشامله و در سایت‌های مختلف هم وجود دارد. وقتی که می‌خواهد راجع به «ملک» و «مالک» صحبت کند، یکی گفته است قرائت «مالک» ضعیف است، او می‌گوید که «و إنّ الخبر عن رسول الله صلّی اللّه علیه و آله و سلم بقرائته "ملک یوم الدین" أصحّ إسناداً من الخبر بقرائته "مالک یوم الدین"»3 می‌گوید که از هر دو تای این­ها خبر داریم. هر دوی این قرائات هم سند دارد. امّا قرائت «ملک»، أصحّ اسناداً است و رجال سند آن قوی‌تر است.شاگرد: من می‌خواهم یک مثالی بزنم. از دوستان هم می‌خواهم که لطفاً توجه بفرمایند که در ابتداء، این مثالم را خوب جا بیندازم و مطلبم را تبیین بکنم. شما می‌فرمایید: «به ذهن قاصرم می‌رسد». ما اگر بخواهیم از شما نقل بکنیم، می‌گوییم که ایشان فرمودند که به ذهنم قاصرم می‌رسد. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله یک جور خوانده‌اند و تاب این را داشته است که چندگونه بخوانند. پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله آن­ها را تأیید کرده است. این مطلب نمی­رساند که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله چندگونه خوانده باشند.

استاد: شما یکی از معانی سبعة را گرفته‌اید و جلو رفته‌اید. از نظر بحثی، کار شما واضح است. یکی از معانی­ای که برای سبعة احرف گفته­اند، اختلاف لهجات است. او می‌گوید: «حَتّی حِین». هذیل می‌گفته: «أتّی حِین».

شاگرد: خُب، من یک جای آن را دارم بحث می‌کنم. امّا باز برای بقیه هم حرف­های دیگر دارم.

استاد: خُب، الآن شما برای «ملک» و «مالک» بگویید.

شاگرد: کشش است.

شاگرد 2: دو تا معنا است. خُب، معنای این دو با هم فرق می‌کند.

شاگرد: اگر اجازه بدهید مطالبم را یکی یکی مطرح خواهم کرد.

استاد: چقدر بحث‌ها کرده‌اند که «مالک» یعنی صاحب. شما مالکِ کتاب هستید امّا پادشاه کتاب نیستید. «ملکِ کشور»، پادشاه کشور هست امّا «مالکِ کشور» نیست. دو تا لغت است و دو تا معنا است و هر دو هم برای قریش است. شما با مطلب چه کار می‌کنید؟ من این مطلب را بارها عرض کرده‌ام.

شاگرد: هیچ کسی استناد نکرده است که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله چندگونه می‌خوانده است. هیچ کسی این مطلب را نگفته است.

استاد: چرا دیگر، الان خواندیم که «رُوِیا».

شاگرد 2: در آن، روایت بود که حاج آقا فرمودند.

استاد: من می‌خواهم بگویم چطور ریشه­ی تاریخی دارد. در تفاسیر متعدد آمده است و کسانی که از بزرگان فن هستند، مثل آلوسی، ابن­عاشور در "التحریر و التنویر"، ابن کثیر و ... که این­ها افراد کوچکی نیستند، این­ها مفسّران بزرگی هستند، گفته­اند که ابن­شهاب زهری گفته است: «أوّل من قرأ ملک یوم الدین، مروان». در یک بیان مرسل گفته است. آن­ها هم، حرف او را گرفته‌اند. این­ها را ببینید. می‌گویند که زهری خیلی کوچک­تر از این است که مروان بتواند یک کاری را انجام بدهد، بعد هم قرائت مروان به دست این همه قُرّاء برسد که همگی دارند به تواتر می‌گویند و قرائت مروان یک قرائت متواتر بشود، آن هم به دروغ از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله، بعد در کتاب‌های شیعه بیاید و امام صادق علیه‌السلام و شیعیان همگی می‌خوانده­اند!

عبارت مرحوم مجلسی در این­جا را ببینید. غرض من این است که عبارات را در این­جا بگویم و شما ببینید که این­ها چقدر مهم است. ایشان می‌رسد به جلد هشتاد و پنج بحارالانوار، صفحه­ی بیست و دو. می‌گویند قرائت «ملک» را بخوانیم یا «مالک»؟ روایت می‌آورند که داوود بن فرقد می‌گوید: «سمعت اباعبداللّه علیه‌السلام یقرأ ما لا أحصی "ملک یوم الدّین"». خُب، در این فضا بگوییم که مروانِ کذا، اوّل کسی بوده است که «ملک» خوانده است، بعداً هم امام صادق علیه‌السلام، به ‌دنبال او «ما لا أحصی» می‌خوانده‌اند!!! آیا معقول است؟ مرحوم مجلسی رحمه‌اللّه چه می‌فرمایند؟ می‌گویند: «قرأ عاصم و الکسائی"مالک"». هر دوی این­ها «مالک» می‌خوانده‌اند، «والباقون "ملک" و قد یؤیّد»، شروع می‌کنند به گفتن تأییدات هر کدام از این دو طایفه. این­ها را نگاه بفرمایید، خیلی مهم است. بعد مطلب را ادامه می‌دهند تا به این­جا می‌رسند و می‌گویند: «و فی أخبارنا وردت القرائتان». ایشان دارند تعبیر به «أخبارنا» می‌آورند. یعنی حتی کاری به اهل­سنّت هم نداریم. یک خبیر فنّ حدیث دارند این مطلب را می‌فرمایند. «و إن کان مالک اکثر». کما این­که در روایات موجود از اهل­سنّت، روایاتی که الآن در دست‌ها موجود است، حکایت از این می‌کند که قرائت «مالک» بیشتر است.

شاگرد: این مطلبی که می‌فرمایید هیچ اشکالی ندارد که آن را به این شکل بیان کنیم که قرّاء برای ما این‌طور روایت کرده‌اند، نه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله. اگر ما یک چنین برداشتی داشته باشیم که اشکالی ندارد؟

استاد: این­که گفته شد «أخبارنا»، این­که امام صادق علیه‌السلام دو گونه خوانده­اند، یعنی قرّاء اشتباه کرده‌اند و گوش­هایشان بد شنیده است؟!

شاگرد: لطفاً یک بار دیگر عبارت را بخوانید.

استاد: «و فی أخبارنا».

شاگرد: بله؛ می‌فرماید «أخبارنا»، نه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله.

شاگرد2: آیا امام صادق علیه‌السلام در این موضوع ما، مثل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله هستند یا نه؟ شما می‌فرمایید یعنی کلام امام صادق علیه‌السلام با کلام رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله فرق دارد؟

شاگرد: «أخبارنا» یعنی قُرّاء. قُرّاء بوده‌اند که چندگونه خوانده‌اند. رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله که چندگونه نخوانده‌اند.

استاد: شما از «أخبارنا» این‌طور برداشت می‌کنید که یعنی قُرّاء چندگونه خوانده‌اند؟ «أخبارنا» دارد می‌گوید «عن الصادق علیه‌السلام سمعت».

شاگرد: در همین بحث قرائت، ما یک حرف‌هایی داریم تا به قرّاء می‌رسد و از قرّاء هم می‌رسد به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله. فاصله­ی میان قرّاء تا پیامبر صلّی اللّه علیه و آله ... .

استاد: شیعه نمی‌گوید که باید به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله برسد. اگر به امام صادق علیه‌السلام رسید و مانعی مثل تقیه نبود از اینکه بخواهد هر دو تای [مالک و ملک] این­ها باشد [کار تمام است]؛ بله! اگر تقیّه بود، در یک جای دیگر می‌گفتند و فوراً به شیعه می‌رساندند که اگر ما در یک جایی تقیه کردیم، بدانید که این تقیه بود.

شاگرد: یک کار دیگری انجام بدهید. شما «ملک» و «مالک» را ثابت کردید که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله دو گونه خوانده‌اند. شما در مورد پنجاه کلمه­ی دیگر از قرآن که به شکل‌های مختلف خوانده شده است هم ثابت بفرمایید. در سوره­ی قصص، آیه­ی هشتاد و دو که می‌فرماید: «لَخَسَفَ بِنَا»4، نه نفر از عشره «لَخُسِفَ بِنَا»، امّا حفص به تنهایی «لَخَسَفَ بِنَا» خوانده است. آیا پیامبر صلّی اللّه علیه و آله دو گونه خوانده‌اند؟استاد: چه مانعی دارد؟ اگر «ملک» و «مالک» محقق شد، یک مورد که محقق شد، آیا بقیه موارد باید زیر سؤال برود؟ این­که بنده اتّفاقاً بر روی «ملک» و «مالک» تأکید می‌کنم، برای این است که حضرت صلّی اللّه علیه و آله داخل نماز می‌خواندند، مرتّب هم می‌خواندند. [جزییات نماز ایشان در معرض دید همه­ی مسلمانان بود و نقل شده است، برای نمونه] امّ سلمه نشان می‌دهد که حضرت صلّی اللّه علیه و آله چگونه می‌ایستادند، در سنن أبی داوود آمده است.

شاگرد: من خیلی راجع به این مطلب فکر کرده‌ام. برای ما سخت است که بپذیریم پیامبر صلّی اللّه علیه و آله، قرآن را به اشکال مختلفی می‌خوانده‌اند. اگر یک کلامی تاب داشته باشد که آن را به اشکال مختلفی بخوانیم، یک حرف است.

استاد: خُب، ثبوتی آن مشکل داشت؟

شاگرد: خیلی سخت است.

شاگرد 2: حاج آقا که ثبوتی آن را مفصّل صحبت کردند. صوت آن جلسات را اگر گوش بدهید، خوب است.

استاد: همه­ی مشکلات ما بر سر همین مطلبی است که شما می‌فرمایید. این­که دو-سه سالی هست بنده دارم این مطلب را تکرار می‌کنم، برای همین است. اگر ثبوتی آن برای شما واضح شد، [با] همین سختی­ای که شما می‌گویید، فضای جدیدی باز شد.

چگونگی صوت فرشته­ی وحی

استاد: خود شما شنیدید که ما راجع به صوت مَلَک چقدر صحبت کرده­ایم. این­ها الآن شده است. شما یک گوشی­ای را داخل گوش­تان قرار می‌دهید. یک گوشی­ای که دارد یک فایل صوت را برای شما پخش می‌کند. می‌بینید که به‌راحتی دارد در آنِ واحد، دو کلمه را می‌گوید، شما هم هر دوی این کلمات را دارید به‌راحتی می‌شنوید. حالا شما می‌گویید: چطور شد؟؛ یعنی شما به قول امروزی­ها، «ملک» و «مالک» را میکس می‌کنید و داخل گوش­تان می‌شنوید. می‌بینید که یک گوش، در آنِ واحد، «ملک» را شنید و گوش دیگر در همان آن، «مالک» را شنید. یکی از مثال­هایی که زدم برای اینکه ثبوتی قضیه را حل بکنم که ملک وحی چگونه گفته است، همین است. البته چندین وجه ذکر کردیم و مطلب به‌طور مفصّل بیان شد. روایت آن را هم آوردیم. اگر یادتان باشد از بحارالانوار روایت خواندیم که من یادداشت داشتم که در آن روایت، نحوه‌ای که ملک وحی می‌خواندند را حضرت توضیح دادند. وقتی که می‌آید، «یأتی بجمیع اللغات» یا «من جمیع الجوانب». صوت ملک این‌گونه نیست که از این­جا بیاید، یک موج صوتی باشد و این­جا به گوش برسد. روایت دیگری هست که من اوّلین مرتبه از حاج آقا [مرحوم آیت الله بهجت] شنیدم. وقتی که این عبارت «إنّی أنا اللّه» در کوه طور آمد، درست است که ندا از ناحیه­ی شجره بود، امّا صدا از شش جهت می‌آمد. این چگونه صوتی است که از شش جهت می‌آید؟ و آن هم چند تا کلمه که فعلاً یک کلمه از آن را برای ما گفته­اند.

ابوحنیفه به امام صادق علیه‌السلام ایراد گرفت. حضرت علیه السلام فرمودند: «ای ابوحنیفه، آیا می‌دانی که چرا خوردن نخاع، حرام شده است؟». گفت: «خیر». حضرت علیه‌السلام فرمودند: «لأنّها مجری المنی». او هم گفت: «ظفرت بک». یعنی گیرتان انداختم. گفتند خُب، بگو ببینم چطوری گیرمان انداختی؟ حضرت علیه‌السلام در این­جا دیگر اسم ابوحنیفه را بردند و فرمودند «بماذا یا نعمان؟». گفت: «إنّ اللّه یخرج من بین الصلب و الترائب»5. حضرت فرمودند: «هل إنّ اللّه قال لم یخرج من غیره؟». اثبات شی، نفی ما عدا نمی­کند. «یخرج من بین الصلب و الترائب». آن چیزی که شما گفتید، نخاع بود. حضرت فرمودند: خداوند نگفته است که از جای دیگر خارج نشده است. بلکه دارد یکی از محل­های خروج را می‌گوید. خُب، جاهای دیگر هم هست. شما چه می‌دانید که چه مراحل دیگری هم طی می‌شود! خدای متعال دارد یک جا را بیان می‌کند؛ الآن یک جا را به ما گفته­اند که دارد از شش جهت صدا می‌آید که «إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ»6. آیا همراه این صدا، همین صدایی که از شش جهت می‌آمد، ده تا صوت دیگر هم میکس شده بود یا نبود؟؛ خُب، به ما نگفته­اند که بود یا نبود، نه این­که گفته باشند که نبود. شما یک مورد بیاورید که گفته باشند آن جان پیامبری که این­ها را می‌شنود، صد تا لفظ به همراه هم نیست. اگر شاهدی را سراغ دارید بیاورید. بلکه شواهدی را داریم که می‌گوید این­ها خیلی بالاتر از فهم شما است. آن جانی که وحی را تلقّی می‌کند، یک بخشی از آن را به شما می‌گوید: «إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ. فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ»7. خود این آیه، یک دستگاهی است برای این­که بگوید: «لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ»8 چه بوده است. ما یک چیزهای ساده‌ای را می‌گوییم و خودمان را قانع می‌کنیم و عبور می‌کنیم و إلاّ اصل اینکه واقعیّت وحی چگونه بود و حضرت صلّی اللّه علیه و آله چه کار می‌کردند [دستگاه پیچیده و عظیمی است]. هر چقدر که اسلام توسعه پیدا می‌کرد، عظمت قرآن و آن سبعة احرف، خودش را بیشتر نشان می‌داد. حالا تازه بعد از پانزده قرن، ما در این­جا گرفتار این هستیم که … .

دیشب یک مطلبی را دیدم که باعث خوشحالی برای من بود. حالا ولو از بیان این مطالب باز می‌مانیم، امّا ارزشش را دارد که این مطلب را خدمت شما عرض کنم. نوشته بود که یک استادی به نام «لبیب سعید» - حالا اگر اسم ایشان را درست بگویم – که مصری است. شصت سال پیش آمده است و گفته است که قرآن، سه تا جمع داشته است. ما باید جمع چهارم آن را در عصر خودمان سامان بدهیم.

من از این مطلب خبر نداشتم و دیشب دیدم که این فکرها را کرده‌اند. این شخص آمده است و کتابی را با عنوان «الجمع الرابع، الجمع الصوتی الأول للقرآن الکریم» نوشته است. کتاب ایشان هم چاپ شده است. حالا که دستگاه ضبط صوت در آمده است، آمده و این‌طور گفته است: «این قرّاء، ائمّه­ی قرائت هستند، این همه خبرویّت، دارند با این حنجره­شان می‌خوانند، بعد هم می‌میرند و تمام می‌شود و می‌رود. یک قرآن، یک مرتبه در زمان پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله جمع شد. دفعه­­ی دوم در زمان ابوبکر بود که جمع شد. دفعه­ی سوم هم در زمان عثمان جمع شد. بعد از آن هم قرائات هفت­گانه و عشرة و این­ها آمده است. ما الآن بیائیم و قرآن را به‌صورت صوتی جمع بکنیم. یعنی کاری کنید که در یک جا، تمام اصوات قرائات با همدیگر باشد». بعد آمده است و برنامه­ی مفصّلی را بیان کرده است که خود شما باید بخوانید. اول آمده است و تلاوت خلیل الحصری را به قرائت حفص از عاصم بیان کرده است. این هم که بعداً نوار حصری در دنیا باقی ماند، ظاهراً کار او بوده است. با زحمات بسیار فراوانی، اوّل خلیل حصری یک دوره ترتیل بر طبق قرائت حفص از عاصم می‌خواند. بعد از آن منشاوی و دو سه نفر دیگر از این ائمه­ی قرّاء را برای قرائت­های غیر عاصم می‌آورد.

شاگرد: ورش بود.

استاد: حالا من یادم نیست. در هر حال می‌آید و شروع می‌کند و این­ها را هم ضبط می‌کند. در بین راه، الأزهر متوجه می‌شود که او می‌خواهد تمامی قرائات را به‌صورت یک­جا و البته به‌صورت صوتی جمع‌آوری بکند و تمامی قرّاء به قرائت­های ده­گانه بخوانند.

شاگرد: یعنی این میکسی را که شما فرمودید، انجام بدهد؟

استاد: نه. نکته­ی آن را خدمت شما عرض می‌کنم که اتّفاقاً تقیّد او به این بوده است که حتی دو تا قرائت، از صوت یک قاری نباشد. خلیل حصری فقط بیاید و حفص عن عاصم را بخواند. مثلاً منشاوی بیاید و فقط طریق فلان و روایت فلان از فلان را بخواند. ایشان مقیّد به این‌گونه دقّتی بوده‌اند. چرا؟؛ به‌خاطر آن مطلبی که در جلسه­ی قبل بیان کردم که می‌گفتند در ختمه­ی واحده، وقتی که دارید قرآن می‌خوانید، جای دیگری نروید و فقط یک روایت را بخوانید. این­که شما می‌فرمایید چگونه بوده است؟، اصلاً بنای سلف بر این بوده است. عاصم، زمانی‌که می‌خواسته قرائت ابوعبدالرحمن سلمی را بگوید، ولو اسم هم نمی­برده است - الآن فرق بین راوی و قاری و ... را می‌گویم؛ چرا که نکات بسیار مهمی است - وقتی که عاصم می‌خواسته است این قرائت را بگوید، هیچ جای دیگری نمی­رفته است و هیچ قرائت دیگری را در این قرائتی که الآن می‌گفته است، به آن اضافه نمی­کرده است و فقط همین قرائت را می‌گفته است. وقتی که می‌خواسته برای ابن­عیّاش بگوید، فقط روایت زِر بن حُبَیش را می‌گفته است و جای دیگری نمی­رفته است.

شاگرد: این مطالبی را که شما می‌فرمایید، فقط در استخر قُرّاء است و یک استخر، به خدا وصل نمی‌شود. من نمی‌گویم که نازل نشده است. امّا اینکه شما فرمایش می‌کنید، همین جایی که شما دارید صحبت می‌کنید، همین فرمایشات شما، اگر جزوات را ببینید، می‌بینید که هفت­گونه نوشته‌اند. این حرف‌ها همگی برای قرّاء سبعه است و همگی این­ها هم درست.

استاد: اصلاً این‌گونه نیست.

شاگرد: ولی شما مدام دارید در قرّاء سبعة سیر می‌کنید.

استاد: اصلاً این‌گونه نیست.

شاگرد: شما بیایید و از این­جا به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله وصل بفرمایید.

شاگرد 2: چند بار وصل کردند. شما یک جلسه در میان تشریف می‌آورید.

شاگرد: کجا من یک جلسه در میان می‌آیم؟ من فقط چهارشنبه­ها نمی‌آیم. آن هم خلاصه­اش را می‌فرمایند و همه را متوجه هستم.

شاگرد 2: همین جلسه­ی چهارشنبه بسیار مهم بود. داخل کانال گذاشتم که بحث قرائت مختار، خیلی بحث عالی­ای بود. همان بحث‌ها دارد دوباره از نو تکرار می‌شود.

شاگرد 3: «أَدْنَى‏ مَا لِلْإِمَامِ‏ أَنْ‏ يُفْتِيَ‏ عَلَى‏ سَبْعَةِ وُجُوه‏»9 اگر یک معناست، پس چرا هفت گونه فتواء باید وجود داشته باشد؟

استاد: اصلاً مشکل تحقیقاتی که الآن شده است، این است. حالا این مطلبی را که شما فرمودید را ابتدائاً بگویم. اوّلاً اینکه هر کدام از اصحاب، برای خودشان یک مصحفی داشته‌اند. بعداً هم عثمان این‌ها را در کنار هم گذاشت. همین هم که می‌بینید این­ها شبیه به هم است، برای تقریرهای مختلف اصحاب است. این حرف‌هایی که می‌زنند، حکایت از این می‌کند که حتی به اندازه­ی سرسوزنی، فضا در دست آن­ها نیست. انسان باید قبل از اینکه یک مختاری را داشته باشد، اوّل تحقیق بکند، منابع را ببیند. در نهایت به‌صورت منصفانه ببیند که خروجی این­ها چه است. نه اینکه از اول کار مدام بگوید که نمی‌شود و هر مطلب و شاهدی که بیاید آن را قلع و قمع کند و از بین ببرد.

شاگرد: این فضا، فضایی نیست که ما فقط با منبع جلو برویم. ما می‌توانیم فضا را تصوّر کنیم. آیا می‌توانیم این کار را انجام بدهیم یا نه؟

برخی قرائن نشان­دهنده­ی قرائات مختلف پیامبر صلّی اللّه علیه و آله

استاد: شما اول این سؤال بنده را پاسخ بدهید. آیا محال است که پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله هم «ملک» و هم «مالک» گفته باشد؟

شاگرد: سؤال من این است که الآن شما به‌ غیر از «ملک» و «مالک»، سی چهل مورد دیگر را به‌عنوان نمونه بیاورید که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله هر دو قرائت را فرموده باشند و برای آن هم دلیل اقامه بفرمایید که حضرت صلّی اللّه علیه و آله این کار را کرده‌اند.

شاگرد 2: این هم بیان شد دیگر.

شاگرد: قرّاء می‌گویند که ما این‌گونه شنیده‌ایم. بعد می‌آمدند نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و حضرت به آن­ها می‌فرمودند که شما هم درست می‌گویید، شمای دیگری هم درست می‌گویید.

شاگرد 2: حدیث هست که می‌گوید به این شخص این قرائت را یاد دادم، به آن یکی هم به آن شکل دیگر یاد دادم. بعد شما می‌گویید که قرّاء گفته­اند که شنیده‌ایم! حاج آقا همین الآن حدیث خواندند دیگر.

استاد: می‌گوید «أقرئنی». دو گونه هم هست. آن­ها دعوای­شان می‌شود. حضرت می‌آیند و تأیید می‌کنند. خطاب می‌کند به حضرت صلّی اللّه علیه و آله که آیا شما به من یاد ندادید؟ حضرت می­فرمایند: بله. آن دیگری هم می‌گوید که آیا مگر شما برای من اقراء نکردید؟ باز حضرت جواب می‌دهند که بله. در نقل اهل­سنّت هست. به نظرم در صحیح بخاری آمده است. بر اساس نقل آن­ها که این مطالب را خیلی مهم می‌دانند. حالا این مطلب را هم عرض بکنم. نکته­ی بسیار مهمی است.

شاگرد: پس «أنّ اللّه برئ من المشرکین و رسولُه»10، پس او هم می‌گوید که من شنیده‌ام. غلط است دیگر.

استاد: صبر کنید این مطلب را عرض بکنم. مشکلی که ما در فضای تحقیق داریم این است که معمولاً واقعیّات و منابع را حذف می‌کنیم. آن چیزی که به نفع خودمان هست را می‌گیریم. من می‌خواستم که این مطلب را حتماً بگویم که باز یادم رفته بود. الآن این کلام اخیر شما باعث شد که من تأکید بکنم. من به سهم خودم، اصلاً می‌خواهم که بینی و بین اللّه این‌گونه نباشد. یعنی من اگر الآن بر روی سبعة احرف، به این معنایی که رایج بوده است تأکید کرده‌ام، این­هایی را که در کتاب‌های متأخّر نگفته­اند را آورده‌ام. من نمی‌خواهم آن‌هایی را که گفته­اند و در نقلیّات هست، آن­ها را حذف بکنم. این چیزی که الآن شما می‌گویید، قرآن کریم با آن عظمتی که خدای متعال آن را نازل فرموده است، آن را به دست مردم عام داده است. بی سواد و باسواد. قرآن در زمان این‌ها آمده است. حالا بر روی آن فکر کنید. یکی کلامی که در بین مردم عمومی می­آید، می‌خواهد نشر پیدا بکند. اوّل چیزی که سبب بقای یک زبان در بین زبان­ها می‌شود این است که آن­ها هم، مثل آن را ایجاد بکنند. اگر نمی‌خواهند شعر حافظ را هم بخوانند، باید همه بخوانند. به قول شما یکی به لهجه­ی یزدی بخواند، یکی شیرازی بخواند، یکی هم مشهدی بخواند. باید بخوانند. تا نخوانند که این زبان، این کلامی که در دست این­ها هست، ادامه پیدا نمی‌کند. این قرآن در اذهان این همه مردم می‌آید، به‌نحوی‌که بقای آن به این است که ذهن این افراد، فردی از این کلام را ایجاد بکند. وقتی که می‌خواهد ایجاد بکند، ایجاد او، در این دخالت دارد. او است که دارد ایجاد می‌کند. یک تغییراتی می‌دهد. خُب، در این فضاها، بسیاری از حرف­ها پیش می­­آید. مطلب جالب این است کسانی که می‌خواهند این را ایجاد بکنند، با موضع گیری­های مختلف… . ابن المِقسَم چه می‌گوید؟ می‌گوید شما اصلاً چه کاری به روایت دارید؟ یکی از کسانی که ابن­مجاهد او را تأدیب کرد و زد، همین شخص بود که معاصر ابن شنبوذ بود. گفت: شما هر آنچه را که می‌بینید، بر طبق اجتهادتان معنایش درست است و با عربیّت سازگار است، آن را بخوانید. اینکه بگوییم باید سند داشته باشد، یعنی چه؟ قرآن با این پایه­ها آمده است و این حروف، بنیّه­ی قرآن است. نقطه را هم که بعداً گذاشته‌اند. شما هر کدام را که می‌خواهید بخوانید، چه «تَبَیَّنُوا» و چه «تَثَبَّتُوا». هر دوی اینها را خوب است که بخوانید. انسان بزرگی هم بود و از قرّاء مهم بود. بعد با او مخالفت کردند. توبه کرد و در همان زمان ابن­مجاهد، توبه نامه هم نوشت. بعداً به دیگران می‌گفت که این توبه­ی من از روی اکراه بود و به زور آن­ها بود که توبه کردم و إلاّ نظر من همانی بود که گفتم. می‌گفتند که تا زمان مرگش، همین نظر را داشت. خُب، این نظر، نظر درستی نیست. معلوم است، امّا خُب، قرآن به دست افراد مختلفی آمده است که یکی از آن افراد، همین شخص است. لذا من تأکید می‌کنم، هرگز نمی‌خواهم بگویم که اجتهاد و تأیید و مؤلّفه­های مختلف دخالت نکرده است. شاهدهای فراوانی برای این ماجرا وجود دارد. حالا شما هم حتماً به آن­ها برخورده­اید و بر می­خورید. ما که نگفتیم اجتهاد نیست. موارد متعدد وجود دارد و من هم قصد این را ندارم که بخواهم آن­ها را حذف بکنم که حالا البته بعداً هم برای شما می‌خوانم. امّا آن جهتی که عدّه­ای آمده‌اند و این اجتهادات را می‌گیرند، اصل آن مطلب واضحی که قرائت متعدد خود پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله است، آن را انکار می‌کنند. تمام تحقیقات ما برای این بود. یعنی مدام می‌گویند که ببینید فلانی اجتهاد کرده است! خُب، شمایی که می‌گویید اجتهادات فلانی را ببینید، شما هم در ازای آن، تواتر در آن طرف را ببینید. نمی‌شود که شما از یک اجتهاد غلط به‌عنوان شاهد بیاورید و واضحات آن طرف را انکار بکنید. شما همه را با هم ببینید. اینکه اجتهاد کرده‌اند، خُب، بله، حتماً اجتهاد کرده‌اند. مواردی هم هست که وقتی شما در تفسیر وارد شدید، مثل خورشید می‌درخشد که اجتهاد این­ها است، که حالا من بعداً شواهد مصداقی آن را به خدمت شما عرض خواهم کرد. وقتی که مثل خورشید دارد خودش را نشان می‌دهد که اجتهاد این­هاست، ما دیگر نسبت به این­ها که مخالفتی نداریم و می‌پذیریم. امّا از آن طرف هم مواردی هست که مثل خورشید می‌درخشد. من داشتم می‌خواندم، دو سه تا مفسّر، مثل ابن­کثیر و ... می‌آیند و می‌گویند: «ابن شهاب گفته است که اول کسی که خوانده است، مروان بوده است». همه جوابش را می‌دهند و می‌گویند که بی­خود گفته است. ابن شهاب یک نفر در مقابل متواتر است. یعنی بزرگانی که حرف بدون سند نمی‌زنند، دارند می‌بینند که مطلب این‌گونه است؛ شهید ثانی می‌گویند که من کتاب دیده‌ام؛ آن وقت شما اشکال می‌کنید که به قرّاء سبعة می‌رسد!

خوب شد که این مطلب را با خودم آورده‌ام. اجازه بدهید که عبارت صاحب وسائل را بخوانم. در جلسات قبل مطلبی را گفتم. در جلسه­ی چهارشنه حضور داشتید که گفتم صاحب وسائل، رساله­ی تواتر قرآن دارد؟

شاگرد: بله.

استاد: خُب، عبارت آن را آورده‌ام که بخوانم. این مطلب از صاحب وسائل هست. حالا قبل از آن، این مطلب را هم بگویم. بحارالانوار اقیانوس روایات است. حتی شما در یک جای بحارالانوار، مطلب راجع به تکذیب سبعة احرف پیدا نمی‌کنید. اینکه ایشان چنین روایتی را مثل «کذبوا، حرفٌ واحدٌ نَزَلَ مِن عِندِ وَاحِد»11 آورده باشند، اصلاً این‌گونه نیست. حتی یک جای از بحارالانوار هم، چنین مطلبی را پیدا نخواهید کرد. یعنی مرحوم مجلسی که این همه روایت آورده‌اند، حدیث سبعة احرف خصال را آورده‌اند، گفته­اند که به آن نحو آن، ضعیف است. امّا روایت «واحدٌ نَزَلَ مِن عِندِ وَاحِد» را اصلاً نیاورده­اند. در بحارالانوار به این عظمت، کتاب القرآن دارند. گفتم که حالا بعداً آن را بحث می‌کنیم. اگر این مطلب را دیدید، یادتان باشد … ایشان منکر این روایت نبودند. ایشان معمولاً از کافی نمی‌آورند. روایت «کذبوا» هم در غیر کافی نیست. چون نبوده است، ایشان … . البته یک اشاره‌ای به آن در "اعتقادنا"ی صدوق هست که قبلاً گفته بودم. به این خاطر است که در بحارالانوار نیامده است.

شاگرد: لطفاً آدرس آن را هم بفرمایید.

دیدگاه شیخ حرّ عاملی

استاد: کتاب تواتر القرآن صاحب وسائل، صفحه­ی صد و چهار و صد و شش. در صفحه­ی صد و چهار این‌طور می­فرمایند. آن شخصی را که گفته بود متواتر نیست، او را رد کرده بودند. بعد می‌گویند: «مع أنّها دلیلٌ علی اثبات التواتر بطریق الأولویّة. و لا یظن». ببینید، ایشان دیگر محدّث هستند. «و لا یظن أنّ مرادهم تواتر القرائات عن صاحب القرائات». بگوییم که این­ها از عاصم متواتر است، یا از کسائی. «لعدم فائدته». مگر او چه کسی است که ما بگوییم قرآن است و تواتر دارد تا عاصم. کسائی چه کسی است؟ عاصم چه کسی است؟ «لعدم فائدته و انتفاع وجوب العمل بقوله. بل مرادهم تواترها عن الرسول صلّی اللّه علیه و آله قطعاً». اصلاً این­ها عبارت کمی نیست، آن هم از شخصی مثل کسائی که یک عمر در این امور کار کرده‌اند. بعد ما بیائیم و بدون حساب و کتاب، یک چیزی بگوییم. صاحب وسائل در زمان خودشان، مفسّری را که آمده است و تواتر را بدون دلیل انکار کرده است، رد کرده‌اند. ایشان دست به قلم برده‌اند و کتاب نوشته‌اند. می‌گوید یعنی «تواترها عن الرسول صلّی اللّه علیه و آله قطعاً». در صفحه­ی صد و شش می­گویند: «إنّک عرفت اجماع». آن­ها می‌گفتند معظم المجتهدین. این محدّث بزرگ می­فرمایند معظم المجتهدین یعنی چه؟ «قد عرفت اجماع الخاصة و العامة علی تواتر القرآن و القرائات، فکیف یجوز حمل کلامهم علی خلاف اجماعهم؟». این­ها عبارات مهمّی است؛ من چند مطلب دیگر را هم آماده گذاشته بودم که به خدمت شما بگویم.

شاگرد: آن مطلب الأزهر هم ناقص ماند که جلوی آن شخص را گرفتند.

استاد: بله؛ شیخ محمود شلتوت از الأزهر فتوا داد که این کار را نکنید. گفت که دوباره اختلاف پیش می‌آید و آن فضا، فضای ابتدای کار بود. بعداً همین استاد لبیب رفت با او بحث کرد و او را قانع کرد که ادامه پیدا بکند. ادامه پیدا کرد و بعداً این­ها وفات کردند و نشد که کامل بشود. یک آقای دیگری به نام "عبدالعزیز قاری" که برای سعودی است، به تازگی کار او را با قرّاء مهمی ادامه داد و تا اول یا تا آخر سوره­ی مائده رساندند. این مطلب در "ملتقی اهل التفسیر" موجود هست و این مطلب را به تفصیل آورده است. این عبدالعزیز قاری آمد و تا سوره­ی مائده خواندند. بزرگان این­ها وفات کردند. به او می‌گویند که ادامه بده. می‌گوید من می‌خواهم این کار را با کسی ادامه بدهم که قاری باشد.

شاگرد: الآن یک سایتی هست به نام القرائات العشر.

استاد: آن، مرحله­ی بعد از این کار است که ضبط تصویری آن است. الآن گفتم، وقتی که امکانات پیشرفت کرد …، آن کار برای شصت سال قبل بوده است. بعد کار، راه افتاده است. من این مطلب را نمی‌دانستم که این­ها این‌گونه اقدام کرده بودند. این قضیه به زودی پیش می‌رود، وقتی که آن­ها به این شکل ولع داشتند. خیلی عالی استقبال می‌کنند. به چه چیزی؟ به اینکه می‌گوید «اعجاز القرائات». آن شخص مصری این کتاب را نوشته است. نوشته که اصلاً قرائات، برای خودش دستگاهی دارد. شما این‌طور فرار می‌کنید و می‌گویید که وای ... اما او می‌گوید وقتی که من انس گرفتم، تازه دارد اعجاز قرآن برای من جلوه می‌کند. این فضا خیلی مهم است. آدم خودش را دور بگیرد. اگر خودتان را دور گرفتید، از یک فضای باز، از قرآن کریم و آن انعطافی که خدای متعال در کتاب خودش قرار داده است، محروم می‌شویم. حالا این­ها چیزی است که منِ طلبه می‌فهمم.

و الحمدللّه ربّ العالمین و صلّی اللّه علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.

پایان.

کلیدواژگان:

قرآن کریم، تفسیر قرآن، تواتر قرائات، سبعة احرف، قرائات سبع، قرائات عشر، کیفیت وحی، صوت فرشته، نزول قرآن به همه­ی زبان­ها، دیدگاه شیخ حر عاملی، رساله­ی تواتر القرآن، جمع چهارم قرآن در دوران معاصر.

1. الحجرات، آیه­ی 6: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَىٰ مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ».

2. ابن­مجاهد، السبعة فی القرائات، ج 1، ص 104.

3. الحجة للقراء السبعة، ج 1، ص 10.

4. القصص، آیه­ی 82: «وَأَصْبَحَ الَّذِينَ تَمَنَّوْا مَكَانَهُ بِالْأَمْسِ يَقُولُونَ وَيْكَأَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ ۖ لَوْلَا أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا لَخَسَفَ بِنَا ۖ وَيْكَأَنَّهُ لَا يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ».

5. مستدرک سفینة البحار، ج 3، ص 156.

6. سوره­ی قصص، آیه­ی 30: «فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ مِنْ شَاطِئِ الْوَادِ الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبَارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ يَا مُوسَىٰ إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ».

7. سوره­ی قیامت، آیات 17 تا 18: «إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ. فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ».

8. سوره­ی قیامت، آیه­ی 16: «لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ».

9.شیخ صدوق، الخصال، ج 2، ص358.

10. التوبه، آیه­ی 3.

11. شیخ کلینی، الکافی، ج 2، ص 630.















************
تقریر آقای صراف:
شنبه 22/8/1395

· آیا خود پیامبر(ص) یک جور قرائت می‌فرمودند یا چند جور؟

مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏1، ص: 109
روى محمد الحلبي عن أبي عبد الله ع أنه كان يقرأ ملك يوم الدين و يقرأ اهدنا صراط المستقيم و في رواية أخرى يعني أمير المؤمنين (ع)

· در بحار ج85 ص22 آمده (طبع اسلامیه):

بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج‏82 ؛ ص22
11- الْعَيَّاشِيُّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‏ أَنَّهُ كَانَ يَقْرَأُ مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ‏ وَ يَقْرَأُ اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ‏.
وَ مِنْهُ عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقْرَأُ مَا لَا أُحْصِي مَلِكِ يَوْمِ الدِّينِ‏.
بيان: قرأ عاصم و الكسائي‏ مالِكِ‏ و الباقون مَلِكِ و قد يؤيد الأولى بموافقة قوله تعالى‏ يَوْمَ لا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيْئاً وَ الْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ‏ و الثانية بوجوه خمسة الأول أنها أدخل في التعظيم الثاني أنها أنسب بالإضافة إلى يوم الدين كما يقال ملك العصر الثالث أنها أوفق بقوله تعالى‏ لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ الرابع أنها أشبه بما في خاتمة الكتاب من وصفه سبحانه بالملكية بعد الربوبية فيناسب الافتتاح الاختتام الخامس أنها غنية عن توجيه وصف المعرفة بما ظاهره التنكير و إضافة اسم الفاعل إلى الظرف لإجرائه مجرى المفعول به توسعا و المراد مالك الأمور كلها في ذلك اليوم و سوغ وصف المعرفة به إرادة معنى المضي تنزيلا للمحقق الوقوع منزلة ما وقع أو إرادة الاستمرار الثبوتي و أما قراءة ملك فغنية عن التوجيه لأنها من قبيل كريم البلد.
و في أخبارنا وردت القراءتان و إن كان مالك أكثر و هذا مما يرجحه و هذا الخبر ظاهره أنه سمعه ع يقرأ في الصلوات الكثيرة و في غيرها ملك دون مالك و يحتمل أن يكون المراد تكرار الآية في الصلاة الواحدة على وفق الرواية الآتية فيدل على جواز تكرار بعض الآيات و عدم كونه من القران المنهي عنه.
12- الْعَيَّاشِيُّ، عَنِ الزُّهْرِيِّ قَالَ: كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع إِذَا قَرَأَ مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ‏ يُكَرِّرُهَا حَتَّى يَكَادَ أَنْ يَمُوتَ‏.
وَ مِنْهُ عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ‏ يَعْنِي أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع‏.
وَ مِنْهُ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ‏ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لَا الضَّالِّينَ‏ قَالَ هُمُ الْيَهُودُ وَ النَّصَارَى‏.
وَ مِنْهُ عَنْ رَجُلٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ رَفَعَهُ‏ فِي قَوْلِهِ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ غَيْرِ الضَّالِّينَ قَالَ هَكَذَا نَزَلَتْ وَ قَالَ‏ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ‏ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ وَ النُّصَّابُ وَ الضَّالِّينَ‏ الشُّكَّاكُ الَّذِينَ لَا يَعْرِفُونَ الْإِمَامَ‏.
بيان: قال البيضاوي و قرئ وَ غَيْرِ الضَّالِّينَ و نسبه في مجمع البيان إلى علي ع و إلى أهل البيت ع صِرَاطَ مَنْ أَنْعَمْتَ لكن المشهور بين الأصحاب عدم جواز قراءة الشواذ في الصلاة بل في غيرها أيضا و لا خلاف في جواز قراءة أي السبع شاء و اختلفوا في بقية العشر و رجح في الذكرى جوازها مدعيا تواترها كالسبع و الأحوط الاقتصار على السبع.

· قرآن کریم با عظمتی که دارد به دست مردم عامی داده شده است و این کلام می‌خواهد نشر پیدا کند. لازمه نشر آن این است که این مردم آن را بخوانند تا ادامه پیدا کند و بقای آن به این است که ذهن این افراد فردی از این کلام ایجاد کند. این افرادی که می‌خواهند ایجادش کنند کسانی هستند با موضع‌گیری های متفاوت. از جمله افرادی هستند که مرادف را جایز می‌دانسته‌اند! قطعاً در این میان، اجتهادات شخصی هم به میان آمده است و این تفکرات غلط در میان برخی وقایع تأثیر گذاشته است اما بعد از تحقیق معلوم می‌شود.

· تواتر القرآن ص104 و 106:
تواتر القرآن 104 الثالث‏[تعارض العبارات‏] ..... ص : 104
الثّالث [تعارض العبارات‏]
ما أورده من العبارات متعارضة، فيفهم من بعضها بل من أكثرها أنّ جميع تلك القراءات متواترة أو أكثرها أو الّذي بقي منها و أنّ الّذي ترك منها هو الشّاذّ فكيف يجعل كلّها دليلا على نفي التّواتر عن القراءات السّبعة فضلا عن نفي تواتر القرآن؟! مع أنّها دليل على إثباته بطريق الأولويّة و لا يظنّ أنّ مرادهم تواتر القراءات عن صاحبها لعدم فائدته و انتفاء وجوب العمل بقوله بل مرادهم تواترها عن الرّسول عليه السّلام قطعا و إذا كانت العبارات قد تعارضت لزم تساقطها على تقدير تساويها، و معلوم أنّ طرف التّواتر هنا راجح بل [لا] معارض له عند التّحقيق فسقط الاستدلال.

تواتر القرآن 106 الثامن‏[إجماع الخاصة و العامة على تواتر القرآن و القراءات‏] ..... ص : 106
الثّامن [إجماع الخاصّة و العامّة على تواتر القرآن و القراءات‏]
إنّك عرفت إجماع الخاصّة و العامّة على تواتر القرآن و القراءات، فكيف يجوز حمل كلامهم على خلاف إجماعهم بل إجماع المسلمين؟! مع أنّه ليس بنصّ و لا ظاهر في الخلاف.