بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر-بحث تعدد قراءات-سال ۹۵

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است


************
تقریر جدید:

بسم الله الرحمن الرحیم

سلسله درس­گفتارهای تفسیر قرآن کریم در سال 1395 ش؛

جلسه­ی بیست و سوم: 16/08/1395 ش.

نظر محقق خویی و صاحب عروة رحمهما ‌الله درباره­ی اختلاف قرائات

استاد: عبارتی که در جلسه­ی قبل خواندیم، تمام نشد. مرحوم آقای خویی رحمه‌اللّه در تفسیر، پیرامون قرائت «مالک» و «ملک» - که به عنوان نمونه آورده بودند - فرمودند: «یا باید نماز تکرار بشود یا در خود سوره، هر دو قرائت خوانده بشود. یعنی یک بار قرائت "مالک" خوانده بشود و بار دیگر، قرائت "ملک"». بعد فرمودند: چرا چنین کاری لازم نیست؟؛ پاسخ دادند که چون تقریرِ قطعی از ناحیه­ی معصومین علیهم‌السلام، برای این مسأله، شده است. امّا ایشان در کتاب فقه خودشان، که شرح بر عروه است، نسبتاً فنی­تر و با تفصیلِ بیشتری وارد شده‌اند و دیدگاه­شان صبغه­ی فقه دارد، که بنده خلاصه­اش را خدمت شما عرض می‌کنم. آدرس این مطلب چنین است: موسوعة الخویی، جلد چهاردهم، صفحه­ی چهارصد و سی و نه. اگر می‌خواهید در این نرم افرازهای موجود به‌دنبال آن بگردید، در نرم‌افزار فقه وجود دارد و ذیل مسأله­ی پنجاهم عروة، مطرح شده است. سید یزدی رحمه‌اللّه، صاحب عروة، فرموده بودند: «ألاحوط القرائة بإحدی القرائات السبع و إن کان الأقوی عدم وجوبها، بل یکفی القرائة علی النهج العربیّ و إن کانت مخالفة لهم» با آن قُرّاء سبعه و قرائات سَبع «فی حرکة بنیة أو إعراب». همین نهج عربی باشد، کافی است. مرحوم آقای خویی، در شرح این عبارت چنین فرموده‌اند: «قد فصّلنا الکلام حول القرائات فی مبحث التفسیر»؛ یعنی در "البیان". مراد همین­هایی است که در جلسه­ی قبل خواندیم. ایشان می­فرمایند که تفصیل مطلب را در آن­جا گفته­ایم «و مجمله: أنّه لا شکّ أنّ القُرّاءَ السبعة المعروفین الّذین أوّلهم نافع و آخرهم الکسائی، متأخّرون عن زمن النبی صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله»، در این مطلب که شکی نیست «و لم یدرکه واحد منهم» که این مطلب هم معلوم است «و إن کان قبلهم قُرّاء آخرون أدرکوه صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله کابن مسعود و ابن عباس و اُبَی و غیرهم أمّا هؤلاء فکانوا معاصرین للصادق علیه‌السلام و أدرک بعضهم الباقر علیه‌السلام أیضاً و بقی بعض آخر منهم إلی ما بعد الصادق علیه‌السلام آخرهم الکسائی الّذی مات سنة 190 تقریباً»؛ هنوز سال دویست نشده بود، قُرّاء سبعه وفات کرده بودند و کسائی، آخرین آن‌هاست. از این­جا، دیگر دو فقره، مطالبی را دارند که ما قبلاً آن­ها را بحث کرده‌ایم: «و علیه» چون این­ها در زمان حضرت صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله نبوده­اند و حضرت را درک نکرده‌اند «فلا ینبغی الریب فی عدم کون هذه القرائات متواترة عن النبی صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله، بل و لا مسندة إلیه حتی بالخبر الواحد».

شاگرد: عین همین جمله را، آقای تبریزی رحمه‌اللّه، به بنده فرمودند.

استاد: یعنی ما بگوییم اسناد به خبر واحد هم، در کار این قاریان، نبوده است. تعبیرشان این است: «لا ینبغی الریب فی…». خُب، آیا شهید اوّل را می‌شود دست کم گرفت؟ آن محیطی که ایشان کار می‌کرده است، فضای شیعه و سنی با هم، آن همه اطّلاعات، یک عمر …، شهید اوّل کسی نیست که فهم و وزن علمی ایشان و قوّه­ی درک­شان کم باشد. نسبت به ایشان، شبهه­ی اعلمیّت وجود دارد. در کل فقه معروف است دیگر. یکی از کسانی که برای کلّ تاریخ فقه، شبهه­ی اعلمیّت داشته، شهید اول است؛ علاّمه­ی حلی رحمه‌اللّه می فرمایند: «قرائات هفت­گانه، متواتر هستند»، شهید اول می­فرمایند: «چرا قرائات هفت­گانه؟؛ ده قرائت، متواتر هستند». یعنی کسی که می‌خواهد از هفت قرائت به ده قرائت ارتقاء بدهد، آن هم یک شخصی مثل شهید اوّل، آیا گتره و گزاف می‌گوید و این کار را انجام می‌دهد! اصلاً این‌گونه نبوده است. حالا دیگر این عبارات از این بزرگواران جای تعجّب است. یعنی واقعاً جای تعجّب دارد.

تاریخچه­­ و اساس تشکیک در قرائات سبع

استاد: بنده، سابقاً با براهین روشن عرض کردم که اگر به تواتر، به صورت صفر و یکی نگاه بکنیم، «یمتنع» و از این حرف‌ها، بله معنا پیدا خواهد کرد. امّا اصلاً عنصر تواتر، عنصر دو ارزشی نیست و لذا اگر در خاطر شریف­تان باشد، عرض کردم نه تنها قرائات متواتر است، بلکه از درجه­ی بالایی از تواتر، برخوردار است که توضیح آن را هم قبلاً خدمت شما گفتم. یادم هست که در حدود دو – سه جلسه، راجع به این­ها بحث کردیم. قرائات، متواتر هستند و نسبت به آن­ها اشکالی وجود ندارد؛ شکّی که مطرح شده است، از قرن دوازدهم به بعد است که به وجود آمد و مدام در کلمات مطرح شده است. عدّه­ای هم قبلاً آن را مطرح می‌کرده‌اند و مدام به مشکلاتی برخورد می‌کرده‌اند و چون آن­ها در مواردی مستأصل می‌شدند و بعد هم، مجبور می‌شدند که از این واضحات دست بردارند و آن­ها را کنار بگذارند.

راه مقابله با شبهه­ی تشکیک در قرائات سبع

استاد: سؤالی که در این­جا مطرح است، این است که راه چاره چیست؟؛ راه چاره این است که ما باید ابتدائاً آن واضحاتی که وجود دارد را ببینیم. بعد در آن­جایی هم که مشکل داریم، مشکل را از راه خودش حل کنیم. نه این­که به تعبیر حاج آقای علاقه­بند [انسان راهی را برود که نتیجه­اش این باشد که خودش را از چاله درآورده و به چاه بیندازد]. ایشان می‌فرمودند: «انسان نباید معلوماتش را به واسطه­ی مجهولات از دست بدهد»؛ چون یک مطلبی را نمی‌دانیم، از آن‌هایی هم که می‌دانیم، دست برداریم. خیلی این جمله، جمله­ی حکیمانه­ای بود که بنده در ابتدای راه طلبگی از ایشان شنیدم. خیلی جمله­ی کوتاه و پرباری هست؛ این راه، راه غلطی است. چون در یک جایی مستأصل می‌شویم، برگردیم و آن چیزهایی را هم که می‌دانیم واضح است، از آن­ها هم دست برداریم و شروع کنیم به خدشه کردن در آن­ها! اگر شما بخواهید در هر مطلب متواتری خدشه بکنید، آیا کار سختی است؟ مثلاً بگوییم آیا اصلاً جنگ جملی رخ داده یا نداده است؟ مدام به انحای مختلف و به شیوه‌های مختلف، در آن خدشه بکنیم. مثلاً بگوییم سند فلان کتاب که این مطلب را آورده است، این‌گونه است و فلان مطلب، مخدوش است و در این­جا تناقض وجود دارد و … . به همین راحتی، این مطلب متواتر از بین رفت. مثلاً گفته بشود: «چه کسی گفته است که امّ­المؤمنین عایشه، خروج کرده است؟؛ این­ها دروغ است. یک عده‌ای، دشمن ایشان بوده‌اند و این مطالب را از پیش خودشان، ساخته­اند». این‌طور رفتار کردن که کاری ندارد. شاید چند بار عرض کرده­ام که کتابی در نمایشگاه با این عنوان دیده‌ام "تحقیقی در مورد دین یهود". این کتاب را خریدم. چون فضای ذهنی­ام به‌گونه‌ای بود که می‌خواستم ببینم چه چیزی در مورد این مسأله گفته شده است. شاید در حدود پنجاه صفحه که از این کتاب را خوانده بودم، دیدم خلاصه­ی سخن، در این کتاب، این‌گونه است که اصلاً معلوم نیست حضرت موسایی [علی ‌نبینا‌‌ و‌آله‌ و علیه‌السلام] بر روی کرۀ زمین پدیده آمده‌اند یا اصلاً یک شخصیّت افسانه‌ای هستند. من بعد از ظهر رفتم و به آن فروشنده­ی کتاب گفتم که من این کتاب را نمی‌خواهم. تحقیقی که کرده است، برای خودش باشد. [اگر این سبک پیش گرفته بشود] بعد شایع می‌شود که تحقیق به این صورت انجام بشود که متواترات را به‌راحتی زیر سؤال ببرند.

خلاصه­ی کلام این است کسی که در این فضا می‌آید، می‌بیند که به‌راحتی از کنار متواترات عبور کرده‌اند و آن­ها را مخدوش و کنار گذاشته‌اند.

نادیده گرفتن مسلّمات موجود در کتب، راجع به حمزة الزیّات

استاد: حالا من بعد مطلب را به‌صورت مفصّل­تر به خدمت شما عرض می‌کنم. مثلاً حمزة الزیّات، یکی از قُرّاء سبعه است. ایشان برای خودش تشکیلات و دم و دستگاه مفصّلی داشته است. اهل­سنّت و شیعه، سینه به سینه می‌گویند و در کتاب‌های مختلف آورده‌اند و از قدیم تا به امروز این مطلب را آورده‌اند که یکی از اساتیدی که مُقریء حمزه بوده‌ است، امام صادق سلام اللّه علیه هستند. خودش گفته است و نام برده است. گفته است: «من در کلّ قرآن، فقط یازده مورد اختلاف با امام علیه‌السلام دارم» حالا این­که اختلاف چگونه بوده است، بماند برای جای خودش. ایشان دارد یازده مورد را نام می‌برد. بنده که داشتم در نرم‌افزار مشکات جست‌وجو می‌کردم، به عبارت ایشان برخورد کردم. البته به‌دنبال آن هم نبودم، امّا از باب جست‌وجو به چشمم آمد. دیدم که ایشان در این کتاب "التمهید" گفته است: سؤال پیش می‌آید که آیا امام صادق علیه‌السلام با آن همه اشتغالات­شان بالإمامة الکبری، «من شأنه أن یشتغل بهکذا الأمور الصغیرة» مثلاً!!! حمزه­ی زیّات دارد می‌گوید که حضرت علیه‌السلام برای من إقراء کردند، بعد ما بیاییم و به این تضعیف محتوایی بگوییم که حضرت علیه‌السلام، مشتغل به مقام امامت کبری بوده‌اند، آیا فرصت می‌کردند که بیایند و در کنار حمزه زیّات بنشینند و به او قرائت قرآن را یاد بدهند؟ ما یک مطلبی را که سینه به سینه دارد می‌آید و متلقّی به قبول بوده است را، بیاییم و به این تضعیف محتوایی کنار بگذاریم! آیا این کار، سزاوار است؟

شاگرد: آیا امام علیه‌السلام را با یک مرجع تقلید مقایسه کرده‌اند از جهت این­که مثلاً اشتغالات ایشان زیاد است؟

استاد: حالا بنده خودم نمی‌دانم و تنها به این عبارات برخورد کرده‌ام. من فقط می‌توانم از دیدن این عبارات، یک کلمه عرض بکنم و بگویم «فقط تعجّب می‌کنم». حالا دیگر به اندازه­ی ذهن قاصر خودم است که دارم عرض می‌کنم. یعنی این عبارت با فضای واقعیّت، به هم ریختن است. یک مطالبی است روشن. یک وقتی هست که می‌خواهیم یک مبنایی را صاف بکنیم. بعد می‌آییم هر طوری که هست، همه چیز را می‌کوبیم تا این­که مطلب صاف بشود؛ ما خُب، مجبور نیستیم هر طوری که هست، یک مبنایی را صاف بکنیم.

شاگرد: حالا که خیلی تعجّب می‌فرمایید، یک مطلبی را هم از قول اساتید عرض بکنم. اساتید می فرمایند وقتی که یک کسی از بزرگان، اشکالی را مطرح می‌کند، آن­قدر به این اشکال بپردازید که انگار در فکر او می‌روید و از منظر ایشان به مسأله نگاه می‌کنید. چون محقق خویی رحمه‌اللّه، اصولیِ قویّ­ای بوده‌اند، باید دید که ایشان چگونه فکر می‌کرده‌اند که به این باور و نتیجه از کار رسیده‌اند. مقدمّات مطالب را چگونه در کنار هم قرار داده‌اند که در نهایت به چنین خروجی­ای رسیده‌اند؟

شاگرد 2: خُب، ایشان نسبت به ثبوتی مسأله، مشکل داشته‌اند.

شاگرد 3: مبنای نتیجه‌گیری ایشان، مطابق مبنای فقه جواهری نیست دیگر.

استاد: بنده اصلاً می‌خواستم که عبارت را نخوانم.

شاگرد 4: الآن شما ... .

شاگرد: خیر؛ بنده می‌خواهم این مطلب را عرض بکنم که ایشان، با یک ذهنِ اصولی و مرتّب است که جلو می‌آید و به این مطلب می‌رسند.

استاد: عبارت محقق خویی رحمه‌اللّه این‌گونه است که «اصلاً شکّی نیست در این­که این­ها، متواتر نیستند. چرا؟؛ چون این­ها معاصر حضرت صلّی اللّه علیه و آله نبوده­اند». بعد هم می‌گویند: «خُب، معاصر که نبوده­اند».

شاگرد: خیر؛ آن مطلبی که فرمودید ... . چون فضای قرائت به‌صورت سلسله روایتی است.

استاد: بله دیگر. این مطالب خیلی روشن است.

شاگرد: روایت در دست علماء است امّا قرائت در دست خیلی از افراد بوده است.

تحقّقِ ضبط و انتقال قرائات، در یک فضای منضبط و محققانه

استاد: اصلاً فضای قرائت خیلی ... . مثلاً ببینید، ایشان الانی که می‌خواهند این مطلب را بکوبند ... .

شاگرد: می‌خواهم این مطلب را عرض بکنم که قرآن به‌گونه‌ای است که تمام مسلمانان با آن سر و کار داشته‌اند و آن را می‌خوانده‌اند، امّا روایات فقط در دست علماء بوده و هست.

شاگرد 2: یعنی آن­ها در واقع، با این ذهنیّت روایات را دیده‌اند. به‌خاطر این­که مثلاً دیده‌اند به‌طور خلاصه، راوی آن، بیش از سه نفر نیست. مثلاً یک نفر از آن­ها که از عامّه است، نفر دوّم آن هم که فلان اشکال را دارد. نفر سوم هم که فلان مشکل را دارد. برای همین، مردود است. ایشان می فرمایند که احتمالاً ذهنیّت مرحوم آقای خویی رحمه‌اللّه، به این شکل بوده است.

استاد: شما عبارت را ببینید: «بل و لا مسند إلی رسول اللّه صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله حتی بالخبر الواحد».

شاگرد: خیر؛ آن قبل که می‌گویند آن­ها، با این­ها.

شاگرد 2: همین حرف قبلی و همان بیان را تکرار می‌کند که فقط مادّه است که متواتر است. لازمه­ی این مطلب، همین است دیگر. قرائت حفص متواتر نیست. قرائت عاصم متواتر نیست.

استاد: مادّه هم نیست. «نُنشِزُها» با «نُنشِرُها» دو ماده است. ده‌ها مورد در قرائات قُرّاء سبعه هست که دو مادّه است. مادّه­ها مختلف هستند.

شاگرد: خیر؛ این حرف از آن­جا نشأت می‌گیرد که می‌گوید: «أوّلهم نافع و آخرهم کسائی» ولی آن‌های دیگر این‌گونه نبوده­اند.

استاد: «و لم یدّع ذلک أحدٌ منهم». احدی از آن­ها ادّعاء نکرده است که من دارم اسناد به پیامبر صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله می‌دهم. الآن همین حمزه که شاگرد امام علیه‌السلام بوده است، از خودشان به‌صورت مکرر در کتب این‌گونه وجود دارد که می‌گویند از خصوصیّات حمزه این بود که مکرر می‌گفت: «لم أقرأ فی عمری إلاّ بإسناد»1. یعنی همواره گفته­ام که استادم این مطلب را گفته است تا این­که برسد به شخص پیامبر صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله؛ خُب، ما هم همین عبارت «لم یدّع ذلک أحد منهم» را بگوییم و برویم! الآن در همین کتابخانه­ی "الشاملة"، شاید بالغ بر صد کتاب، از قرن دوم و سوم تا به حال، کتاب قرائات وجود دارد. فقط یک کتاب که نبوده است. شما این مطالب را جمع‌آوری کنید، در کنار هم قرار بدهید، در کنار هم به تمام این مطالب نگاه کنید، خواهید دید که این مطالب را، سینه به سینه و استاد به استاد به یک­دیگر می‌گفته‌اند. تازه این­ها مطالبی هست که به دست ما رسیده است. چقدر از کتاب‌ها هستند که اسم آن­ها وجود دارد و لکن خود آن­ها در دست‌ها نیست، امّا مطالب آن­ها نقل شده است.

شاگرد: حالا آن چیزی که شهید، ادّعای تواتر آن را می‌کرده‌اند، چگونه است؟

استاد: به نظرم آن، "غایة النهایة فی طبقات القُرّاء" برای ابن­جزری باشد. به احتمال زیاد همین است. چون نوه­ی شهید می‌گویند: «جدّ ما یعنی شهید ثانی فرموده­اند، من یک کتابی را دیده‌ام که در تمام طبقات این‌طور آمده است که "إلی رسول اللّه صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله"». دقت بفرمایید! بیان این مطلب شوخی نیست که بگویند تمام طبقات قُرّاء تا پیامبر خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله، همگی متواتر هستند. شهید فرموده‌اند، صاحب مدارک از جدّشان نقل کرده‌اند. به احتمال زیاد، همین کتاب "غایة النهایة" است. ابن­جزری مختصص کار است. فقط از عاصم، سی تا شاگرد را نقل کرده‌اند. ایشان اسم می‌برند. می‌گوید این­ها، شاگردان عاصم هستند. این­که مطلب کمی نیست.

شاگرد: یعنی شهید، از ابن­جزری نقل می‌کنند؟

استاد: خیر؛ می‌گویند صاحب مدارک از پدربزرگ خودشان که "شهید ثانی" هستند، این‌طور نقل می‌کنند که پدربزرگِ ما، فرمودند: «من یک کتابی دیدم که به تازگی نوشته شده است». شهید و ابن­جزری، تقریباً معاصر با هم بوده‌اند و یک مقدار کمی از نظر زمانی با هم تفاوت داشته‌اند. ابن­جزری در بین اساتید فنّ قرائت، جایگاه مهمّی را دارد.

شاگرد: شما تطبیق می‌کنید بر ابن­جزری.

استاد: احتمال می‌دهم که مقصود شهید، این کتاب "غایة النهایة" بوده است. در هر حال، تمام این­ها حرف زده‌اند. بعد ما به‌راحتی بگوییم: «لم یدّع ذلک أحد منهم». دیگر بگوییم فقط تعجب است از این­که ... .

تناقض در تعابیر اهل سنّت نسبت به حفص در نقل قرآن و حدیث

استاد: مثلاً ببینید، این مطلب، مشکل اهل­سنّت است. این­ها می‌خواهند این­ها را بکوبند؛ حفص یکی از شخصیّت­های محلّ اشکال اهل‌سنت است که آن­ها نسبت به آن مستأصل هستند. مهم‌ترین راوی عاصم که الآن قرآن مسلمین و سلفی­هاست، همین حفص است. در حدیث می‌گویند که او، دروغ­گو است و در حدیث، ضعیف است. اگر در سایت­های سلفی­ها و اهل­سنّت ببینید، این مشکل را دارند. می‌گویند: «یعنی چه! راوی قرآن باشد، امّا از آن طرف در نقل حدیث ضعیف است!». آیا این مطلب معنا دارد؟ در نقل حدیث که می‌آید دروغ می‌گوید، امّا وقتی که می‌خواهد کلام خداوند را از استادش نقل بکند، حالا دیگر عابد و مسلمان است! خودشان بحث می‌کنند، می‌گویند «مانعی ندارد. در نقل قرآن صادق است و دروغ نمی‌گوید، امّا در نقل حدیث صادق نیست و دروغ می‌گوید». چرا در حدیث دروغ می‌گوید؟؛ چون یک مطالبی می‌گوید که به مذاق عدّه­ای خوش نمی‌آید. مثلاً به بعضی از صحابه یک چیزهایی را نسبت می‌دهد که نباید نسبت بدهد. خُب، اگر این‌چنین باشد، معلوم است که کذّاب است. اگر یک چیزی بگوید که خوشایند من نباشد، خُب، معلوم است که کذّاب است، امّا در نقل قرآن که دیگر کذّاب نیست. آن­ها با حفص این‌گونه برخورد می‌کنند. ایشان [محقق خویی] آمدند و همین حفص را چگونه [تضعیف می کنند]. عبارت­شان در مورد حفص، خیلی عجیب است: «علی أنّ بعض هؤلاء التلامیذ معروفون بالفسق و الکذب کحفص الراوی لقرائة عاصم علی ما صرّح به فی ترجمته»2. خُب، بله. در ترجمه­اش می‌گویند در نقل حدیث ضعیف است، امّا باید ببینیم چه گفته است که آن­ها در مورد او، این‌گونه گفته­اند که کذّاب است! شاگرد دیگر عاصم چه کسی بوده است؟ "ابوبکر بن عیّاش"، یا همان "شعبة بن عیّاش". اسم او در کافی آمده است. روایِ کافی چه گفت؟؛ اگر در خاطر شریف­تان باشد، مطلب را آوردیم و خواندیم. می‌گوید: «گفتم پیش چه کسی برویم که قضاوت کند؟ گفت: برویم پیش بن عیّاش». یک شیعه حاضر می‌شود که نزد چه کسی برود؟؛ نزد راوی از عاصم. بعد می‌گوید: «وقتی که سوال­مان را پرسیدیم، ابن­عیّاش گفت: می‌خواهی به فتوای چه کسی به شما جواب بدهم؟ آیا به فتوای «صاحبک»؟ یعنی آیا می­خواهی که فتوای امام صادق علیه‌السلام را برای شما بگویم؟». خُب، کسانی که این‌گونه هستند، معلوم است که اگر یک چیزی گفت که به مذاق­شان [عامه] خوش نیاید، می‌گویند که کذّاب و دروغگو است یا می‌گویند: «فیه تشیّعٌ» و میل به تشیّع دارد. کسی که «فیه تشیّعٌ»، آن­ها حاضر نیستند که همه­ی روایات او را بپذیرند، امّا در مورد قرآن دارد نقل می‌کند و هیچ مشکلی هم ندارد. آن وقت، چیزی را که آن­ها در آن فضا و به‌خاطر آن جهاتی که معلوم است آمدند و تضعیفش کرده‌اند، ما بیاییم و برای این­که این تواتر را زیر سؤال ببریم، بگوییم که کذّاب است و فاسق است! در هر حال من نمی‌دانم و هیچ عرضی راجع به عباراتی که ایشان فرموده‌اند، ندارم.شاگرد: سابقاً راجع به سید نعمت اللّه جزائری هم نقل کردید که ایشان هم با همین بحث قرائات مشکل دارند.

شاگرد 2: اصلاً مشکل از ناحیه­ی ایشان شروع شد.

استاد: بله؛ از ایشان شروع شد.

شاگرد 2: بله امّا تواتر را قبول می‌کند و می‌گوید: «علمای ما قائل به تواتر هستند».

نحوه­ی تعامل شیخ انصاری رحمه‌الله با اختلاف قرائات

استاد: بله؛ شیخ انصاری در فرائد این‌گونه می فرمایند. البته یادم هست که یک بار دیگر هم این مطلب را خدمت دوستان عرض کرده بودم. تکرار این مطلب برای آن کسانی که سابقاً حضور داشتند و همچنین شنیدن این مطلب برای کسانی که در آن جلسه حضور نداشتند، مفید بوده و خالی از لطف نیست. فرائد، جلد اول، صفحه­ی صد و پنجاه و هفت. شیخ یک عبارت متینی را مطرح می‌کنند و این عبارت به‌گونه‌ای است که دارد فضا را منعکس می‌کند. می فرمایند: «الثانی: أنه اذا اختلفت القرائه فی الکتاب علی وجهین مختلفین فی المؤدّی کما فی قوله تعالی "حتّی یطهرن". حیث قرئ بالتّشدید و بالتخفیف. فلا یخلو: إمّا أن نقول بتواتر القرائات کلّها کما هو المشهور». مشهور این مطلب را می‌گویند. همان «جمهور المجتهدین من اصحابنا».«خصوصاً فی ما کان الاختلاف فی المادة» که اصلاً در مادّه­ی کلمه، اختلاف قرائت وجود دارد «و إمّا أن لا نقول» که بگوییم متواتر نیست «کما هو مذهب جماعة». آن جماعتی هم که اشکال کرده‌اند، گفتم اگر شروع به اشکال کردن بکنید، کاری آسان است. به این شکل که مستشکل، فقط چند دقیقه‌ای را فکر بکند. چند لحظه‌ای هم یک منابعی را مناسب کار خودش در بیاورد. آن وقت بیاید و در واضح‌ترین متواترات، خدشه بکند. این‌که کار سختی نیست. بعد شیخ می فرمایند: «فعلی الأول»، مشهور که می‌گویند متواتر است، وقتی که دو تا قرائت است، چگونه با آن مواجه بشویم؟ می‌گویند: «مثل دو تا آیه­ی قرآن». چرا؟ چون هر دوی این­ها را ملک وحی آورده است و متواتر شده است. ما هستیم که در این موارد، تعارض می‌بینیم. ایشان می فرمایند: «در این‌گونه از موارد جمع می‌کنیم». «فعلی الأول: فهما بمنزلة آیتین تعارضتا». دو تا آیه­اند. «لا بدّ من الجمع بینهما بحمل الظاهر علی النص أو علی الأظهر». اگر هم نتوانستیم «لا بدّ من الحکم بالتّوقف». یعنی بنابر مشهور، ایشان با دو تا قرائت چگونه تعامل می‌کنند؟ معامله­ی دو آیه­ای را می‌کنند که ملک وحی آورده است. اگر توانستیم، جمع می‌کنیم. امّا اگر نتوانیستم، توقّف می‌کنیم تا جمع آن برای ما روشن بشود. بعد «علی الثانی» هم مطلب را ادامه می‌دهند. یک مورد دیگر هم در صفحه­ی دویست و بیست و هشت بود. قبلاً عرض کرده بودم که در آن­جا، مرحوم شیخ یک بحث خیلی ظریف و دقیقی را مطرح کرده‌اند. هر چقدر که در فهم عبارت دقت بکنید، جا دارد. ایشان در صفحه­ی دویست و بیست و هشت می فرمایند: «الثانی، الحکم بثبوت تواتر الخبر المذکور لیترتب علی ذلک الخبر، آثار المتواتر». بعد می­فرمایند: «و من هنا یعلم: أنّ الحکم بوجوب القرائة فی الصلاة إن کان منوطاً بکون المقروء، قرآناً واقعیّاً قرأه النبی صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله، فلا اشکال فی جواز الاعتماد علی اخبار الشهید» یعنی شهید اول، «بتواتر القرائات الثلاث». یعنی سه قرائت زائد بر سبع؛ من که مطلب ایشان را نگاه کردم، خیلی مطلب خوبی است و تا آخر هم به همین شکل، دقیق است. شاید لازم باشد که یکی دو جلسه راجع به این مطلب شیخ بالتّفصیل توضیح بدهم که واضح بشود ایشان تا به آخر چه مطلبی را می‌خواهند، بفرمایند. خیلی مطلب دقیق و خوبی است. همین که مرحوم شیخ رحمه‌اللّه در این فضاء صحبت کرده­اند، خیلی خوب است.

مزاحمت و حجاب­آوری علوم، ره­آوردِ توقف در علوم و کلاسیک­کردن آن­ها

شاگرد: به نظر می‌رسد که انگار بعضی از این علوم مزاحم است. الآن شیخ رحمه‌اللّه، معروف است که مثلاً در علم رجال، [چیرگی و تسلّط عمیقی] نداشته است. معروف است که مرحوم آقای خویی رحمه‌اللّه، رجالی متبحّری بوده‌اند. مثل این­که این علوم، مزاحم است.

استاد: عنایت داشته باشید، علم این‌گونه نیست که مزاحم باشد. حالا من نسبت به نسبت به مرحوم آقای خویی رحمه‌اللّه، در همین اندازه هم زیاده­گویی کردم. در واقع آنچه که بنده عرض کردم، ذهن خودم را به محضر شما عرضه کردم و مطالب ایشان در این زمینه به‌گونه‌ای است که بینی و بین اللّه، برای انسان تعجّب می‌آورد که مثلاً چطور شده است که ایشان این مطلب را فرموده­اند! همین اندازه‌ای هم که عرض کردم، زیاده­گویی و بی­ادبی است که مثلِ منِ طلبه­ی نافهم، به محضرِ علاّمه­ای مثل مرحوم آقای خویی [این‌گونه اشکال کنم]. این مطلب در جایگاه خودش. امّا این­که شما می‌فرمایید بعضی از علوم مزاحم است، آن مطلبی که به ذهن من می‌آید این است که علم بما هو علم، مزاحم نیست. تدوین علم در فضای کلاسیک و کلاسیک­کردن یک علم، این مزاحمت­ها را می‌آورد. چرا؟؛ چون «معانی هرگز اندر حرف ناید*** که بهر قُلزُم اندر ظرف ناید»3.

وقتی که یک علمی را کلاسیک می‌کنید، ذهن بر طبق کلاسیک­شدن آن، خراب می‌شود. باز امروز هم از حاج آقای علاقه­بند یاد کردم. یکی از مطالب زیبایی که ایشان در تعریف حکمت می‌گفتند، این بود. می‌گفتند: «حکیم واقعی کسی است که هر چیزی را که آن چوپانِ در بیابان دارد، آن حکیم هم مثل آن چوپان در بیابان شده است. فقط تفاوت این دو در این است که آن چوپان، علمی که دارد را بالاجمال دارد و خودش هم از این مطلب، با خبر نیست، امّا این حکیم، همان علم را تفصیلاً دارد». یعنی حکیم واقعی آن کسی است که به فطرت اوّلی خودش بازگشته است. پس اگر کسی حکیم شده است و بین راه، در کتاب‌ها درمانده است، او حکیمِ کلاس فلسفه شده است. کلاس، در این­جا به درد نمی خورد. حکمت برای درک حقایق است نه برای حفظ عبارات کلاس.

شاگرد: یعنی اگر فهمیدی، دیگر کنار بگذار. درست است؟

استاد: به تعبیر یکی از اساتید معقول: «وقتی که کتاب را خواندی، پس از آن سرت را از کتاب بردار [و از بالا و بیرون به مطالب نگاه بکن و] ببین که چه شد». سرت را از کتاب بلند کن. اگر تا به آخر کار، سرت در کتاب باشد، ذهن را خراب می‌کند؛ بله، با این دید و با این نگاه، این‌گونه است که بعضی از علوم، مزاحم هستند. امّا اگر شخص بعد از خواندن آن علم، سرش را بلند کرد، دیگر مزاحمتی نخواهد داشت.

علم رجال، درست است یا غلط است؟؛ درست است امّا در محدوده­ی خودش. گاهی می‌شود شخصی که این علم را می‌خواند، محور را و همه چیز را متوقّف بر سندمحوری می‌کند. خُب، فطرت بشری بر سندمحوری نبوده و نیست و نخواهد بود، ولی خُب، این دیدگاه‌ها وجود دارد.

در همین‌جا هم من اگر یک ذرّه حالت بی­ادبی به محضر ایشان داشتم، از محضر ایشان معذرت­خواهی می‌کنم. ولی دیگر ایشان عبارات تندی را آورده‌اند.

شاگرد: اگر همین الآن، آقای خویی رحمه‌اللّه، حتی فضای قُرّاء مصریِ زمان خودشان را می‌دیدند، چنین مطلبی را نمی­فرمودند.

استاد: بله. این مطالب در ذهن من هم آمده است. یعنی واقعاً ایشان اصلاً وارد بعضی از فضاها و محافل نشده‌اند. به نظرم می‌رسد که ایشان بعضی از این فضاها را ندیده­اند. یعنی این مطالب، در نزد دیگران، واضح است. ما راجع به حمزه­ی زیّات بگوییم که چطور امام صادق علیه‌السلام فرصت داشتند برای ایشان قرائت بکنند! چون این مطالب سینه به سینه نقل شده است و از قدیم، صدها کتاب نوشته شده است و اساتید برای شاگردان نقل کرده‌اند. چند تا استاد برای حمزه می‌گویند. الآن اگر مقدّمه­ی مجمع البیان را نگاه بکنید، این مطلب وجود دارد. طبرسی می‌فرماید: «و أمّا حمزه فقرأ علی جعفر بن محمد الصادق علیه‌السلام و قرأ أیضاً علی الأعمش». خود حمزه می‌گوید و یازده مورد را اسم می‌برد و می‌گوید: «در محضر امام علیه‌السلام، یازده مورد بود که عنوان شد». حالا نمی‌دانم که آیا به ایشان نسبت داده‌اند یا خیر که گفته است: «من مثل امام علیه‌السلام نخواندم». یعنی مختاری برای خودش داشته است که البته من یک احتمال دیگری را در عبارت داده‌ام که حالا آن احتمال در جای خودش باید بررسی بشود.

منظور بنده این است که با وجود این­که خود حمزه دارد این مطالب را می‌گوید، ما بیاییم و در این­جا بگوییم: «شأن امام علیه‌السلام خیلی أجلّ بوده است از این­که بیایند در کنار حمزه بنشینند و این مطالب در بین امام علیه‌السلام و او ردّ و بدل بشود»!؛ حمزه، استاد کسائی است و همین حمزه، از قُرّاء سبعه، قرائتِ «مَلِک» را خوانده است. تنها دو نفر از قُرّاء سبعه بوده‌اند که «مالک» خوانده‌اند. یکی عاصم و دیگری کسائی.

شاگرد: هم در روایتش و هم در قرائتش «ملک» خوانده است.

استاد: بله؛ کسائی که باز خودش عنوان می‌کند که سندش به ائمه علیهم‌السلام می‌رسد، «مالک» خوانده است. جالب این­جاست که خود مرحوم آقای خویی رحمه‌اللّه، در تفسیر البیان دارند. وقتی که شرح حال حمزه را می‌گویند، از کتاب نام می‌برند. البته فقط از یکی از کتاب‌ها نام می‌برند. به نظرم رسید که فقط در همین یک کتاب است، وقتی که "البیان" ایشان را دیدم. بعد رفتم و مراجعه کردم، دیدم که ده‌ها کتاب وجود دارد که وقتی صحبت از حمزه شده است، اسم امام علیه‌السلام هم برده شده است. او از قرّاء سبعه است و مطلب کوچکی نیست. تا اسم ایشان را می‌برند، اسم امام علیه‌السلام را هم می‌برند.

شاگرد: در "البیان" آقای خویی؟

استاد: بله؛ در همین "البیان"، شرح حال حمزه را دارند. البیان، در صفحه­ی صد و سی و شش. می‌گویند: «حمزة الکوفی، هو کذا. أخذ القرائة عرضاً عن سلیمان الأعمش، و حمران بن أعین». حمران بن أعین!!! اهل­سنّت به حمران که می‌رسند، می‌گویند از مقری­های مهم است. استاد این قرّاء سبعه است، ولی شیعه است.

شاگرد: «أبان» هم هست.

استاد: بله؛ «أبان» در جای خودش. أبان را از اساتید او حساب کرده‌اند، امّا حمران از نظر قرائتی، در این فضاء قوی‌تر است. خود ابن­مجاهد به‌عنوان استاد حمزه، او را مطرح می‌کند. ابن­مجاهد، در کتابی که اساس این هفت تا هست، اسم او را می‌آورد، بعد آقای خویی رحمه‌اللّه در مورد حمزه می فرمایند: «و فی کتاب الکفایة الکبری و التیسیر عن محمد بن عبد الرحمن بن أبی لیلی و طلحة بن مصرف و فی کتاب التیسیر عن مغیره بن مقسم و منصور و لیت ابن أبی سلیم و فی کتاب التیسیر و المستنیر عن جعفر بن محمد الصادق علیه‌السلام»4.شاگرد: پس چگونه است که در این­جا انکار می‌کنند؟

استاد: عرض می‌کنم، اگر شما در فضای این کتاب‌ها بروید، می‌گویند یک خبر «و لم یدّع أحدٌ منهم». اتفاقاً در افتخارات این حمزه، مدام نقل کرده‌اند که او می‌گفت: «من در طول عمرم، فکر و اجتهاد خودم را اعمال نکردم. هر چه خواندم، فقط نقل[هایی بوده است که از اساتیدم شنیده و ضبط کرده بودم است]. اما [مرحوم آقای خویی] می فرمایند «لم یدّع أحد منهم أنّه» مسند بوده است؛ حالا من دیگر واقعاً نمی‌دانم. عاصم می‌گوید: «آنچه را که برای ابن­عیّاش گفتم، از طریق ابن­مسعود بود. آنچه که برای حفص گفتم، از او بود». اصلاً یکی دو مورد نیست.

شاگرد: از رُوات، کسی بوده است که گفته است: «أکثر من أن یحصی» من شنیده‌ام که امام صادق علیه‌السلام، «ملک» خوانده است.

استاد: در تفسیر عیّاشی هست. "خواندن" خیر، در نماز را عرض می‌کنم.

شاگرد: این مطلب در بحارالانوار است. دارم در نماز را عرض می‌کنم.

استاد: بله، این مطلب از مرحوم مجلسی رحمه‌اللّه هست. سابقاً از بحارالانوار این مطلب را آوردم و خواندم. مرحوم مجلسی فرمودند: «ثابت است که اهل‌بیت علیهم‌السلام این­ها را می خوانده‌اند». سپس شروع کردند به ترجیح دادن و اتفاقاً در کتاب‌های معاصر ما، الآن منهاج­های امروز را ببینید. "منهاج"، "وسیلة"، این کتاب­ها را نگاه کنید. مدام می‌گویند که مرحوم آسید ابوالحسن فرمودند: «و الأرجح» به نظرم «الثانی». یعنی قرائت «ملک»، ارجح است. کتاب منهاج را در نرم‌افزار می‌دیدم، خیلی­ها می‌گویند: «و الأرجح الأوّل». یعنی الآن هم «ملک» و «مالک» یجوز. یک رجحانی هم بین آن می‌دهند؛ ابن­جزری، در شرح منظومه­ی خودشان، که به نظرم نام آن "طیّبة النشر" باشد، می‌گوید: «إنی أحبّ القرائة بکلیهما فی کلّ رکعة»5. چرا؟؛ «لأنّهما متواتران عن رسول الله صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله». می‌گوید وقتی که متواتر است، دیگر حرف غلطی است که ما بیايیم و بگوییم این قرائت بهتر است یا آن قرائت. هر دوی این­ها به مانند دو حبّه­­ی قند است. فرقی نمی‌کند. ابن جزری می‌گوید: «من خودم در نماز خودم این کار را انجام می‌دهم». منظور این که، این فضا، فضایی است که بعضی از عبارات، سازگاری ندارد و اصلاً جور در نمی‌آید.

شاگرد: تعجّب بیشتر این است که مرحوم آقای خویی رحمه‌اللّه به تمام مباحث قرائات و کتاب‌ها و قائلین و مسائلی از این قبیل، آشنا بوده است.

استاد: مراجعه­ای است. اگر در یک مقطعی باشد که دارند تفسیر می‌نویسند، [برای استفاده­ی در محافل علمی] فایده‌ای ندارد. گاهی هست که عالمی می‌خواهد یک کتاب تفسیری را بنویسد، مراجعه می‌کند. امّا این مسأله، غیر از این است که یک عمر [در آن عرصه و زمینه، به اصطلاح معروف "استخوان خورد کرده باشد".]

شاگرد: تخصص ایشان، این نبوده است.

استاد: عرض کردم، مثلاً در زمان ما کتاب نوشته می‌شود، بعد می‌گویند آن چیزی که واضح است، فقط قرائت «مالک» است که از پیامبر صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله متواتر است و بقیه، همگی دروغ است!. آیا ما به همین سادگی بیاییم و بگوییم چون در مصاحف ما «مالک» است، پس بقیه­ی قرائات، همگی دروغ است! بعد نسبت به قرائتی که در غرب آفریقا مرسوم است، چه باید گفت؟! خُب، خبر ندارد. وقتی که کسی در این فضا نبوده است، فقط استناد به مصحف موجود می‌کند که قرائتش، قرائت «مالک» است.

یادم هست که در نرم‌افزار فقه می‌دیدم. شرح یکی از این فتاوای امروز بود. وقتی که دیدم، خیلی به نظرم جالب آمد. آن شارح کتاب گفته بود: «مصنّف ما گفته است "و الراجح الأول یعنی «مالک». ایشان هم گفته بود: «لوجوده فی مصاحفنا». [خنده­ی استاد] بعد گفته بود: «در مصحف "ورش"، قرائت «ملک» هست»؛ [آیا این حرف، حرف درستی است که بگوییم] این قرائت «مالک»، ارجح است، چون فعلاً در مصاحف ما این قرائت موجود است! بعد هم [دیگری آمده بود و این مطلب را] اضافه کرده بود که در مصاحف فلان، قرائت «ملک» است.

شاگرد: این، موجب یک حالت وجوب کفایی در امثال ما نمی­شود که پیرامون این بحث قرائات، یک نفر بیاید و بحث را بسط بدهد و کتاب چاپ بکند و این مسأله را بررسی نماید؟! ... .

راه اصولی و صحیح تحقیق در فنّ قرائت

استاد: اگر می‌خواهید بنده به‌صورت مختصر، خدمت شما، عرض بکنم. راهی به ‌غیر از این ندارد که اوّلین قدمی که باید در فنّ قرائت برداشته بشود، بحث کتاب­شناسی است. شما باید بدانید که از قرن اول تا به الآن، چند تا کتاب بوده است و چند تا از این کتاب‌ها در دست ما هست و چند تا از آن­ها الآن موجود نیست. انسان باید ابتداء، کتاب را بشناسد.

شاگرد: خُب، ما که این حجم از وقت را گذاشته‌ایم، یک روز هم شما به این مسأله بپردازید.

استاد: حرف خوبی است. بنده هم موافقم.

شاگرد: خُب، فرمودید که گام اوّل، کتاب­شناسی است. بعد چه؟

استاد: ان شاء اللّه در جلسات بعدی خدمت شما عرض می‌کنم. در هر حال بینی و بین اللّه خود بنده که طلبه بودم، این­ها را نمی‌دانستم. نه یکی دو سال، بلکه سال‌ها. وقتی که انسان به ‌دنبال آن می‌رود، می‌بیند که این فضا، فضایی است که ما از آن خبر نداریم. وقتی که خبردار شدیم و دیدیم که این کتاب‌ها معلوم است و بزرگانی در این فن هستند که سالیان سال در این زمینه کار کرده‌اند و متخصّصین آن­ها در قرون مختلف زحمات فراوانی کشیده‌اند [مطلب بدین شکل برای­مان واضح می­شود].

امّا گام دوم بعد از کتاب­شناسی، این است که قرائات سبعه از ابن­مجاهد، نفرِ بعدی در قرن پنجم، از دانی و معاصر ایشان شروع شد و تا زمان ابن­جزری ادامه پیدا کرد. میخ هفت قرائت را بعد از ابن­مجاهد، به محکمی کوبیدند. ابن­جزری آمد و هفت قرائت را به ده قرائت توسعه داد و لذا ابن­جزری یک شخص [کم مایه‌ای] نبود. شهید اوّل که معاصر او، بلکه قبل از او بود، تمام مطالبی را که او بلد بود، ایشان هم بلد بودند. او می‌دید که نسبت به ابن­جزری، کم‌کاری شده است. چرا ابن­مجاهد هفت قرائت قرار داد؟؛ چون متخصّص بود، آمد و این کتاب را نوشت که "النشر فی قرائات العشر". همان چیزی که شهید گفتند. از سر خبرویّت و این­که می‌دید ابن­مجاهد در این­جا درست عمل نکرده است. منظور این که این­ها، کار علمی برده است و چندین قرن روی این هفت قرائت کار شده است. آمده و "شاطبیّة" را نوشته است. چقدر شعر گفته است. قرّاء چقدر منظومه برای هم حفظ می‌کردند. مثلاً یک منظومه‌ای را به مانند "الفیة" حفظ می‌کردند. هر کجا که می‌گفتند قرائت فلان چه است، شعر آن را برای سائل می­خواندند.

شاگرد: ... .

استاد: الآن یکی از موارد کتاب­شناسی همین است. خود کتاب "طیّبة النشر"، شعر است. ابن­جزری آن را به شعر در آورده است. "شاطبیّة" شعر است. این­ها را مثل "الفیه" حفظ می‌کردند.

شاگرد: دقیقاً مثل الفیه است. «بتا فعلت و أتت»6، ما می‌گوییم قُرّاء سبعه …استاد: الفیه در حوزه‌های ما بوده است، خُب، ما هم با آن مأنوس بوده‌ایم. حالا اگر الفیه در حوزه نبود، به گوش یک طلبه هم نخورده بود که الفیه­ای هم هست.

شاگرد: مثلاً «حز فز»7 یکی از قرائات است. مثل «بتا فعلت و أتت».شاگرد 2: اگر موافق باشید یک گروهی تشکیل شود. بعد شما موظّف بفرمایید که هر نفر، یک بخشی را قبول زحمت کند. بعد از آن هم یک جمع‌بندی­ای صورت بگیرد و به نتیجه برسیم ان شاء اللّه.

استاد: شما همین الآن بنده را موظّف بفرمایید که یک چیزی را مطالعه کنم و فردا خدمت شما عرض کنم. من این اندازه حاضر هستم. خدایی، عرض می‌کنم! شما به بنده بفرمایید: «برو این مطالب را نگاه بکن، فردا بیا برای ما بگو». بقیه­ی کار، دیگر به عهده­ی خود شما.

شاگرد: یعنی منظور بنده این هست که یک برنامه‌ریزی­ای صورت بگیرد و طی یکی-دو سال، یک گروه مشخّص، متخصّص در این باب، هر کسی یک بخشی را بگیرد و جمع‌آوری کند. بعد یک جمع‌بندی­ای انجام بشود و کارشناسی هم بشود و بعد از آن هم به تألیف در بیاید و در نهایت یک کار تخصّصی در بحث قرائت، منتشر بشود.

استاد: بله؛ حتماً نیاز است. ان شاء اللّه خداوند متعال، توفیق آن را بدهد8.

و الحمدللّه ربّ العالمین و صلّی اللّه علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.

پایان.

کلیدواژگان:

قرآن کریم، تفسیر قرآن، قرائات سبعة، قرائات عشرة، سبعة أحرف، کتاب­شناسی در حوزه­ی قرائات، سیره­ی قرائات در طول تاریخ، حمزه شاگرد امام صادق علیه السلام، حمزة الزیات، عاصم، حفص، شیخ انصاری، محقق خویی، سید یزدی.

1. ابن­مجاهد، السبعة فی القرائات، ج 1، ص 75: «حدثني ابن أبي الدنيا قال حدثنا الطيب بن إسماعيل عن شعيب بن حرب قال سمعت حمزة يقول : ما قرأت حرفا قط إلا بأثر».

2. مثنوی گلشن راز، قسمت سوم.

2. محقق خویی، کتاب الصلاة، ج 3، ص 474.

32. مثنوی گلشن راز.

4. محقق خویی، البیان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 136.

5. شمس­الدین بن الجزری، شرح طیبة النشر فی القراءات، ج 1، ص 49: «... فإنّ کل واحد منهما ثبت متواترا عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه وسلّم وقرأ به جماعة من الصحابة والتابعین وأنا أحبّ القراءة بکل منهما فی کل رکعة ...».

6. اشعار الفیه: «بتا فعلت و أتت و یا افعلی و نون اقبلن فعلن ینجلی».

7. شمس الدین ابن­الجزری، طیبة النشر، ج 1، ص 41، بیت شماره­ی 149.

8. سوالی پس از پایان جلسه: «شاگرد: آیا شما در مورد نحوست ماه صفر، مطلبی را از حاج آقای بهجت رحمه‌اللّه شنیده بودید؟

استاد: خیر؛ از ایشان که در این زمینه چیزی را نشنیدم، امّا معروف هست و به گمانم، به ‌غیر از آن مطالبی که می‌گویند، مهم­ترین آن­ها، همان رحلت پیامبر خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله است. از روزی که آسمان‌ها و زمین خلق شده است، اوّل شخص عالم وجود، از ابتدای خلقت که «إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا فِي كِتَابِ اللَّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ» (التوبه، آیه­ی 36) ، از همان روز، در این دوازده ماه، ماه صفر آن بوده است که رحلت پیامبر عظیم الشأن اسلام در آن اتّفاق افتاده است و بالاترین مصیبت است که شهادت و رحلت پیامبر خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله بوده است. این اوّل و آخر، خودش یک نحوه به هم مربوط است. هم مطابق با اعتبار است و هم شواهدی در روایات دارد، در دعا خواندن و دعاهایی که وارد شده و امثال این­ها. امّا به‌معنای منفیِ نحوست، خیر. نباید آن­گونه معنا بشود.

شاگرد: یعنی می‌فرمایید افراد، برنامه‌هایی که داشته‌اند را هم­چنان داشته باشند؟ مثل کارها و سفرها و امثال ذلک.

استاد: بله؛ ماه، ماه مصیبت‌های اهل‌بیت علیهم‌السلام است. روز اوّل ماه صفر بود که آن ملعون از بنی­امیّه، اهل‌بیت علیهم‌السلام را نگه داشت تا ماه، نو بشود و روز اوّل وارد شام بکنند».















************
تقریر آقای صراف:
یکشنبه 16/8/1395

· مرحوم خوئی در شرح عروة (موسوعه مرحوم خوئی) ج14 ص439 (مسأله 50 عروه) دارند:

موسوعة الإمام الخوئي؛ ج‌14، ص: 439
[1542] مسألة 50: الأحوط القراءة بإحدى القراءات السبعة و إن كان الأقوى عدم وجوبها، بل يكفي القراءة على النهج العربي، و إن كانت مخالفة لهم في حركة بنية أو إعراب (1).
(1) فصّلنا الكلام حول القراءات في مبحث التفسير، و مجملة: أنّه لا شك أنّ القرّاء السبعة المعروفين الّذين أوّلهم نافع و آخرهم الكسائي، متأخرون عن زمن النبي (صلّى اللّٰه عليه و آله و سلم) و لم يدركه واحد منهم، و إن كان قبلهم قرّاء آخرون أدركوه (صلّى اللّٰه عليه و آله و سلم) كابن مسعود و ابن عباس و أُبيّ و غيرهم، أمّا هؤلاء فكانوا معاصرين للصادق (عليه السلام) و أدرك بعضهم الباقر (عليه السلام) أيضاً، و بقي بعض آخر منهم إلى ما بعد الصادق (عليه السلام) آخرهم الكسائي الذي مات سنة 190 تقريباً.
و عليه فلا ينبغي الريب في عدم كون هذه القراءات متواترة عن النبي (صلّى اللّٰه عليه و آله و سلم)، بل و لا مسندة إليه حتى بالخبر الواحد، و لم يدّع ذلك أحد منهم، و لا نسب قراءته إليه (صلّى اللّٰه عليه و آله و سلم) لا بطريق مسند و لا مرسل، و إنّما هو اجتهاد منهم، أو من أساتيذهم و رأي ارتأوه، بل إنّ هذه القراءات لم يثبت تواترها حتى من نفس هؤلاء القرّاء، و إنّما أُسند إليهم بأخبار آحاد بتوسيط تلاميذهم. على أنّ بعض هؤلاء التلاميذ معروفون بالفسق و الكذب كحفص الراوي لقراءة عاصم على ما صرّح به في ترجمته.

· حمزه یکی از قراء سبعه است. یکی از اساتید او امام صادق(ع) است و او می‌گوید که حضرت بر او اقراء فرموده‌اند و فقط در کل قرآن 11 مورد اختلاف داشته‌اند.

· برخی این را تضعیف محتوایی کرده‌اند به اینکه شأن امام(ع) نیست که به چنین اموری اشتغال پیدا کنند که از اول تا آخر قرآن را اقراء بفرمایند.

· اینکه بفرمایند هیچیک از ایشان ادعا نکرده است که از پیامبر دارد نقل می‌کند، چگونه است و حال آنکه خود حمزه می‌گوید در عمرم قرائت نکرده‌ام الا مسنداً.

· اینکه به خاطر طعن عامه، یک راوی مثل حفص را فاسق و ... بدانیم و تضعیف کنیم، چگونه می‌شود و حال آنکه تضعیف آنان به خاطر نقل روایاتی است که به شیخین برمی‌خورده است.

· مرحوم شیخ در فرائد دارند:

فرائد الأصول ؛ ج‏1 ؛ ص157
الامر الثاني: [لو اختلفت القراءة في الكتاب‏]
أنّه إذا اختلفت‏ القراءة في الكتاب على وجهين مختلفين في المؤدّى، كما في قوله تعالى: حَتَّى يَطْهُرْنَ‏، حيث قرئ بالتشديد من التطهّر الظاهر في الاغتسال، و بالتخفيف‏ من الطهارة الظاهرة في النّقاء من الحيض، فلا يخلو: إمّا أن نقول بتواتر القراءات كلّها كما هو المشهور، خصوصا في ما كان الاختلاف في المادّة، و إمّا أن لا نقول كما هو مذهب جماعة.
فعلى الأوّل: فهما بمنزلة آيتين تعارضتا، لا بدّ من الجمع بينهما بحمل الظاهر على النصّ أو على الأظهر، و مع التكافؤ لا بدّ من الحكم بالتوقّف و الرجوع إلى غيرهما.

فرائد الأصول ؛ ج‏1 ؛ ص228
الثاني: الحكم بثبوت تواتر الخبر المذكور ليترتّب‏ على ذلك الخبر آثار المتواتر و أحكامه الشرعيّة، كما إذا نذر أن يحفظ أو يكتب كلّ خبر متواتر. ثمّ أحكام التواتر، منها ما ثبت لما تواتر في الجملة و لو عند غير هذا الشخص، و منها ما ثبت لما تواتر بالنسبة إلى هذا الشخص.
و لا ينبغي الاشكال في أنّ مقتضى قبول نقل التواتر العمل به على الوجه الأوّل، و أوّل وجهي الثاني، كما لا ينبغي الاشكال في عدم ترتّب آثار تواتر المخبر به عند نفس هذا الشخص.
[الكلام في تواتر القراءات:]
و من هنا يعلم: أنّ الحكم بوجوب القراءة في الصلاة إن كان منوطا بكون المقروء قرآنا واقعيّا قرأه النبيّ صلّى اللّه عليه و آله، فلا إشكال في جواز الاعتماد على إخبار الشهيد رحمه اللّه بتواتر القراءات الثلاث‏ [آن سه قرائتی که علاوه بر آن 7 قرائت مشهور گفته‌اند]، أعني قراءة أبي جعفر و أخويه‏، لكن بالشرط المتقدّم، و هو كون ما أخبر به الشهيد من التواتر ملزوما عادة لتحقّق القرآنيّة.
و كذا لا إشكال في الاعتماد من دون شرط إن كان الحكم منوطا بالقرآن المتواتر في الجملة؛ فإنّه قد ثبت تواتر تلك القراءات عند الشهيد بإخباره‏.

· آنچه که گاهی مزاحم است، علم نیست، بلکه کلاسیک کردن علم است.

· در مجمع البیان هم تصریح شده به اینکه امام(ع) استاد حمزه بوده است (که حمزه هم استاد کسائی بوده است).

· خود مرحوم خوئی در البیان دارند:

البيان في تفسير القرآن 135 5 حمزة الكوفي ..... ص : 135
5 حمزة الكوفي‏
هو ابن حبيب بن عمارة بن إسماعيل أبو عمارة الكوفي التميمي، أدرك الصحابة بالسن. أخذ القراءة عرضا عن سليمان الأعمش، و حمران بن أعين. و في كتاب «الكفاية الكبرى و التيسير» عن محمد بن عبد الرحمن بن أبي ليلى، و طلحة بن مصرف، و في كتاب «التيسير» عن مغيرة بن مقسم و منصور و ليث ابن أبي سليم، و في كتاب «التيسير و المستنير» عن جعفر بن محمد الصادق عليه السّلام قالوا: «استفتح حمزة القرآن من حمران، و عرض على الأعمش و أبي إسحاق و ابن أبي ليلى، و إليه صارت الإمامة في القراءة بعد عاصم و الأعمش و كان إماما حجة ثقة ثبتا عديم النظير».