بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر-بحث تعدد قراءات-سال ۹۵

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است


************
تقریر جدید:

جلسه شانزدهم درست است:

بسم الله الرحمن الرحیم

شماره صوت: 161025

تفسیر قرآن کریم 1395: جلسۀ دهم.

تاریخ: 04/08/1395 ش.

زمان جلسه: 00:34:26

موضوع:

شاگرد: پیشنهاد می‌کنم که حاج آقا ابتداء آن چند نفر باقی مانده از تابعین را بفرمایند، بعد از آن دوباره [سوالات دوستان مطرح شود و وارد بحث­های فرعی شویم]. البته من فقط پیشنهاد می‌کنم.

استاد: کدام یک از آن­ها را عرض کردم؟

شاگرد: مالک بن أنس را گفتید، بعد حرف ابن عبدالبرّ دربارۀ مالک را هم گفتید.

استاد: مالک بن أنس متوفای صد و هفتاد و نه قمری بود و من مطالبی را که توسط شاگردش گفته شده بود را عرض کردم؛ تابعی بعدی عبداللّه بن مبارک متوفای صد و هشتاد و یک است. ایشان از محدّثین معروف اهل­سنّت است که چه کارهایی که برایش می­کنند. فقط یک جمله­ی کوتاهی از او نقل شده است، خیلی وقت نمی­گیرد.

خطیب بغدادی یک کتابی دارد به نام «الکِفایة فی علم الروایة»، صفحه­ی دویست و هشتاد و پنج، در این کتاب از عبداللّه بن مبارک چنین نقل کرده است: «يَقُولُ: سَمِعْتُ نُعَيْمَ بْنَ حَمَّادٍ يَقُولُ : مَا رَأَيْتُ ابْنَ الْمُبَارَكِ يَقُولُ قَطُّ: حَدَّثَنَا؛ كَأَنَّهُ يَرَى أَخْبَرَنَا أَوْسَعَ». این تماماً مربوط به بحث حدیث است. بعد این مطلب را می‌آورد که مربوط به بحث ما می‌شود: «وَكَانَ لَا يَرُدُّ عَلَى أَحَدٍ حَرْفًا إِذَا قَرَأَ»1. این تعبیر، تعبیر مبهم عامّی است. امّا فی الجملة از منابعی است که می‌تواند به‌عنوان شاهد برای بحث ما باشد. یعنی هر کسی در مقابل عبد­اللّه بن ­­مبارک قرائت قرآن می‌کرد، هر حرفی از حروف قرآن را که قرائت می‌کرد، او نمی­گفت چرا این‌گونه خواندی. بناء بر منع نداشت که بگوید: «این را به این شکل نخوان». «لَا يَرُدُّ عَلَى أَحَدٍ حَرْفًا إِذَا قَرَأَ». وقتی هر کسی یکی از قرائات قرآن را می‌خواند، نمی­گفت: «لا تقرأها کذا». اصلاً بنایش بر این نبود. می­گفت: «همه­ی این­ها صحیح است، همه­ی این­ها جزو قرائات است، مانعی ندارد، بخوان».

«حرفاً اذا قرأ» یعنی چه؟ با آن زمینه­ای که از سایرین فهمیدیم، یعنی همان حرفاً مِن الحروف سبعه­ای که ابن­عیینه می­گوید یکی از آن­ هفت قرائت مدنیین و عراقیین و قُرّاء سبعة و عشرة است که شش تای آن حروف می­شود همان چیزی که خودش گفت: «تَعال، أقبِل. أیّ ذلک قلت أجزَأک»2.

شاگرد: این مرادش غیر از قرائات متواتر است.

استاد: حرفاً اذا قرأ؟

شاگرد: «لا یَرُدّ» غیر از قرائات متواتر است. چون قرائات متواتر دیگر جای ردّ ندارند. این دارد اشاره می­کند که «کان لا یردّ» ظاهرش به غیر ده قرائت متواتر است. چون دیگر نسبت به آن­ها جای رد نیست.

استاد: نکته­ی خوبی است و کسانی که حرف ابن المبارک را در فضای بحث ما آورده­اند که من از دیگران دیدم که آورده­اند، آن­هایی هم که این مطلب را آورده­اند، همین نکته منظورشان بوده است. نکته­ی خوبی می­فرمایید. آن قرائتی که واضح بوده است، متواتر بوده است، همه­ی مشایخ به تواتر می­رساندند، چنین قرائتی اصلاً جای ردّ ندارد و اصلاً واضح بوده است. آن قرائتی که مظنّه­ی رد بوده است و محل بحث بوده است، نسبت به آن خیر. «لا یردّ علی أحدٍ حرفاً اذا قرأ». نکته­ی درستی است.

شاگرد: ابن المبارک متوفّای حدود صد و هشتاد یک قمری است.

استاد: بله. وفاتش صد و هشتاد و یک است.

شاگرد: آن زمان اصلاً صحبتی از هفت تای ابن­مجاهد نبوده است و ذهن اهل­سنّت بیشتر روی هفت تای ابن­مجاهد متمرکز است.

استاد: خیر، ابن مجاهد بعداً، هفت تا را تعیین کرد. در زمان صد و هشتاد و یک قمری قرائات بود.

شاگرد: بله قرائات بود، ولی خُب، الآن صحبت روی عدد هفت است.

استاد: سبعة أحرف؟

شاگرد: الآن قرّاء وقتی می­گویند هفت، یعنی هفت قرائت ابن­مجاهد.

استاد: بله. درست است.

شاگرد: یعنی می­خواهم بگویم این بحث­ها قاطی می­شود، در آن فضایی که مربوط به سال صد و هشتاد و یک قمری است و الآن دارید این نقل را می­فرمایید، هفت تای آن زمان با هفت تای زمان ابن­مجاهد با هفت تای زمان ما متفاوت نیست؟

استاد: اصلاً آن زمان هفت تایی که می­گفتند، در آن فضا، هفت تا به معنای هفت قاری نبوده است. یعنی هفت تا حرف. یعنی هفت قرائت، نه هفت قاری.

شاگرد: هفت تا چه قرائتی؟ سال صد و پنجاه قمری یا حتی سال صد قمری، هفت در دهان­ها بوده است، چه هفتی؟

شاگرد 2: هفت آن زمان، لزوماً به معنای هفت نبوده است.

استاد: بله. به معنای کثرت بوده است. حالا خودشان این را هم بحث کرده­اند. خیلی جاها وقتی هفت یا هفتاد می­گویند، این واژه­ها به معنای کثرت است. «إن تَستَغفِر لهم سبعین مَرّة»3 به این معنا نیست که اگر هفتاد و یک استغفار شد، خدا می­آمرزد. بلکه یعنی به نحو کثیر، حالا کمتر یا بیشتر. هفت هم به همین معنی به کار رفته است. شاهد هم برایش می­آورند. اگر این طوری باشد، در این فضا هفت که می‌گفتند، به معنای متعدّد بود. یعنی محصور در یک عدد ضیقی که شما را گرفتار بکند، اگر حافظه­ات یاری نکرد و یک لفظ از یادت رفت، نتوانی لفظ دیگر جایگزینش کنی، نیست. «لا یَرُدُّ» یعنی رد نمی­کرد؛ حالا روشن­تر از این مطلب، مطلب ابن­عیینه­ است که رسیدیم.

نفر بعدی سُفیان بن عیینه است که در سال صد و هفت قمری به دنیا آمده است و ایشان «تَبَعُ التابعین» است و دیگر خودِ صحابه را ندیده است. چون به نظرم آخرین صحابی همین سال صد و هفت وفات کرده است که ابوالطفیل نام دارد. حالا این‌گونه در حافظه ام باقی‌مانده است که آخرین صحابی در سال صد و هفت قمری وفات کرده است4. در هر حال تولّد ابن عیینه در سال صد و هفت قمری بوده است و وفاتش هم در سال صد و نود و هشت قمری. سفیان بن عیینه از معاریف محدّثین اهل‌سنت است که چه تعریف­هایی برای او دارند.

ایشان در نقلی که این­جا هست که دو مأخذ برای این نقل گفته­اند، یکی در فتح الباری ابن حَجَر عَسقلانی، نقل را به ابن ابی داود نسبت می­دهد، پسر ابو داود صاحب سنن در المصاحف؛ المصاحف کتاب معروف پسر ابن ابی داود است. ولی در این المصاحفی که ما الآن داریم و در سایت موجود است و در المکتبة الشاملة و این­ها موجود است، این مطلب موجود نیست. معلوم می­شود یک نسخه­ای بوده است که زمان ابن­حجر و دیگران، این را داشتند و این عبارت در آن بوده است. این یک منبع. در منبع دیگری که پیدا کردم، روایتی است از ابوبکر ابن عبدالله اصبهانی که آن روایتی که آن­ها نقل می­کنند دیگر به خصوص این ابن ابی داود ربطی ندارد. حالا اگر من به ترتیب زمانی بگویم بهتر است. اولین نقلی که من این جا دارم از التمهید ابن عبد البر است. او در التمهید این مطلب را از ابن­عیینه نقل می­کند. آدرس آن را هم خدمت شما عرض بکنم. التمهید، جلد هشت، صفحه­ی دویست و نود و سه.

شاگرد: این را قبلاً گفتید؟

استاد: بله. چون آقایان بحث کردند، اگر یادتان باشد جلو رفتیم. لذا با توجه به همین که قبلاً گفتم، زودتر می­گویم. ولی چون می­خواهیم ذیل ابن­عیینه همه­ی مدارک را بگوییم، سریعتر می­گویم که فقط اسم کتب را یادداشت کنید. التمهید، جلد هشت، صفحه­ی دویست و نود و سه حرف ابن­عیینه را نقل می­کند. اگر یک کتابی هم جلوتر از این کتاب پیدا کنید، خیلی خوب است. چون ابن عبدالبرّ متوفای سال چهارصد و شصت و سه قمری یعنی همان قرن پنجم است. او نقل می­کند. تا آن­جا که «قال أنبأَنا محمّد بن عبدالله الإصبهانی المُقری قال حدّثَنا ابو علیٍ الاصبهانی المُقری» تا این­که نقل را به شاگرد و تلمیذ خود سفیان بن عیینه، ابو الطاهر می‌رساند. «قَالَ سَأَلْتُ سُفْيَانَ بْنَ عُيَيْنَةَ عَنِ اخْتِلَافِ قِرَاءَةِ الْمَدَنِيِّينَ وَالْعِرَاقِيِّينَ». اختلاف قرائت مدنی و عراقی چه است؟ نه تنها در عروه می­خوانیم، الآن من اینها را مکرّر عرض کرده­ام، این­ها نکاتی است که باید جلاء داده شود. معلوم باشد که این چنین است و از این نکات غفلت نشود. همین الآن که ما داریم زندگی می­کنیم، قرائت در غرب آفریقا مدنیّین است. در نمازشان در خطبه­هایشان در مصحف­شان که به یک­دیگر یاد می­دهند، «مَلِک یوم الدین» می­گویند. اصلاً موجود است. بعضی از سلفی­ها هم به خاطر بعضی ملاحظاتی که ناشی از جهل­شان بوده است، چند سال پیش رفتند مصحف­های آن جا را جمع کردند که چرا مصحف­های آن­ها با مصحف حَفص فرق دارد؟ آن­ها وقتی فهمیدند که عده­ای در مغرب و مراکش و این­جاها آمدند، حالا نسبت به تونس نمی­دانم چطوری است و اوضاع میدانی آن جا را در حال‌ حاضر خبر ندارم. مراکش و مغرب و این­ها را می­دانم که مالکی هستند و فرقه­ی مالکیه در آن­جا، مصحف­شان با خصوصیاتی که بوده است غیر از تَبَعَ یکی بوده و حکومت عثمانی بوده است که حکومت عثمانی در محدوده­ی خودش قرائت حفصٍ عن عاصم را رواج داد. آن­ها نه، وَرش از نافع بوده است و الآن هم این قرائت ورش عن نافع هست. مصحف­شان همین است که یکی از دوستان هم آوردند و در مباحثه دیدید. خُب، وقتی الآن موجود است، شما می­توانید بروید خطبه­هایشان را ببینید، نمازهای جماعت­شان را ضبط کنید، من نشده این کار را بکنم، اگر کسی در فکر باشد، از خود آن­ها و نمازهایشان را که می­خوانند و می­گویند: «مَلِک یوم الدین» [می­تواند ضبط و مستند کند]. حالا قطع نظر از این که من عرض کردم با گوش خودم در رادیوی ایران شنیدم که کسی که دارد قرائت نماز می­خواند، خودم شنیدم که خواند «مالک یوم الدین، مَلک یوم الدین». یعنی هر دو تا را خواند. خیلی وقت قبل با گوش خودم شنیدم. خُب، حالا احتیاطی که آشیخ عبد الکریم می­کردند، این جا بوده است. امّا در آن­جا اصلا «مالک یوم الدین» را هم نمی­خوانند. چون اصلاً رسم­شان نیست. چون اصلاً مصحف آن­ها و قرائت­شان، «ملِک» است و اصلا معنای «ملِک» با «مالک» فرق دارد. «مالک» یعنی صاحب. شما می‌توانید «مالک الدار» بگویید ولی «مَلِک الدار» اصلاً گفته نمی­شود. «مَلِک» یعنی سلطان؛ سلطان «ملک المُلک» است. خدای متعال هم «مَلِک الملک» است و هم «مالک المُلک». منظور این­که تفاوت دارد، بحث­های مفصّلی هم کرده­اند. الآن بین مسلمین چنین چیزی موجود است. با این چه کار بکنند؟ می­گویند: «مثلاً قرائت متواتر زمان پیامبر صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله، "مالک یوم الدین" بوده است». آیا با این توضیحی که دارم عرض می‌کنم، کسی این حرف را می­پذیرد؟ البته این نکته را هم بگویم، هرچه این­جا در مباحثه صحبت می­شود، «لکلّ شئ آفة و لِلعِلم آفات»5. مطالبی که این­جا شما می­گویید، من می­گویم، می­شنویم و بحث پیش می­رود، هر کجا بخواهید بگویید مانعی ندارد. به این معنا که بحث در کل پیش برود. امّا هر کجا این مطالب ذکر شد، شما نامی از این مباحثه­ای که این جا داریم، نبرید. اسم از مباحثه نبرید که مثلاً این مطلب در مباحثه­ی این­جا گفته شده است یا مطرح شده است یا بحث شده است. خود مطلب را هر کجا که می­خواهید بگویید، بگویید. این مدّ نظرتان باشد. یک معاهده­ ای به صورت برادرانه میان ما و شما باشد.

شاگرد: چرا؟ یعنی منظورتان چیست؟

استاد: نگویید این مطلب در فلان مباحثه گفته شده است. بگویید این مطلب هم هست. اسم برده نشود. مثلاً ابن عبدالبرّ در این­جا این مطلب را گفته است. این سند مطلب، این هم کتاب او. این که کجا این مطالب را مباحثه کردیم، این را نفرمایید.

شاگرد: حاج آقا همین قرآنی که می­فرمایید، همین الآن هم در خود مدینه هست.

استاد: اصلاً، اول نبود. من الآن لینک­هایش را دارم که خودم پیدا کردم، یک سایت مفصّلی هست که الآن عربستان دارند، خود عثمان طه به همان قرائت وَرش با همان خط، نوشته است.

شاگرد: ما در هتلی که بودیم برداشتیم. جزئی که می­خواندیم، سوره­ی شعراء بود. باز کردم داشتم می­خواندم دیدم که یک جوری است، روی «ف» سه نقطه گذاشته است. شاهدم این است که رسیدیم به این آیه­ی «سَلَامٌ عَلَىٰ إِلْ يَاسِينَ»6 دیدم که «إل یاسین» به همین صورتِ «آل یاسین» نوشته شده بود و نه به‌صورت «إل یاسین».

استاد: بله. قرائت مدنیین «آل یاسین» است. یعنی آن­هایی که در مدینه بودند. مدنیین هم اصلاً یک جوری خودشان را اصل می­دانند. می­گویند محلّ نزول قرآن شهر ما است. اصلاً قرائت مدنیین یک جور خاصی بوده است. آن­ها می­گویند ما آل یاسین می‌خواندیم. ابن عباس می­گفت: «یعنی نحن آل یاسین»، با برنامه­هایی که خود اهل­سنت نقل کردند. بله همین‌طور است. الآن هم در قرآن «حفصٍ عن عاصم»، آیه­ی مذکور هم به صورت جدا آمده است. آن­هایی که دقیق طبق مصحف عثمان نوشته­اند. فقط زیر آن «إل» می­نویسند و الف و لام به یاسین وصل نشده است. در قرآن­هایی که قبلاً خطاط­ها در ایران می­نوشتند، آن را إلیاسین کردند. یعنی بر خلاف مصحف اصلی که برای عثمان نوشتند که عثمان طه این را برگردانده است. اگر ببینید در همان قرائت «حفصٍ عن عاصم» هم جدا نوشته است. این خیلی جالب است که «إل یاسین» است و لذا وقتی در تفسیر بروید، شیعه و سنّی می­گویند آل یاسین کدامش بهتر است؟ می­گویند در مصحف اصلی عثمان که جداست.

شاگرد: کلاه [الف] هم که مهم نیست داشته باشد یا نه؟

استاد: جدا بودنش یک قرینه­ای است بر این که «آل» است و الّا اگر «اِل یاسین» باشد که باید وصل شود. خود آن­ها تأییدی می­گیرند، شاید در مجمع البیان و همین­طور تفاسیر اهل­سنت هست، می­گویند تأیید قرائت اهل مدینه چیست؟ این است که در مصحف جداست. بله این­طور است. این الآن در عربستان موجود است و کار درستی هم کردند. من که این­طور به ذهنم می­آید و جلوتر هم عرض کردم. اصلاً این فضای قرائات سبع، افتخاری که حافظ می­کرد و می­گفت: «قرآن زِ بَر بخوانی با چهارده روایت»، صنعت چاپ، این­جور چیزها را فراموش کرده است. الآن دوباره این فضای الکترونیک آمده است، کارها آسان شده است، همه می­توانند سریع دسترسی داشته باشند، دوباره برمی­گردد و خوب است. واقعاً خوب است. هر کسی عقیده­ای دارد. یک کسی می­گوید این بحث اختلاف قرائات چه بلای عظمایی برای اسلام است. من عرض می­کنم اصلاً این­جور نیست. سلیقه­ی بنده که این­طور نیست.

شاگرد: الآن این چهارده تا که می­گویید ما داریم، چهارده قرآن جلوی شما می­گذاریم. دیگر آن یک دانه نیست. من سه تایش را آوردم. أبی عمرو یک قرآن چاپ شده است. سوسی یک قرآن چاپ شده است. چهارده تا قرآن مثل چهارده جلد.

استاد: قالون، وَرش ...

شاگرد: من قالون و أبی عمرو و وَرش را این­جا آوردم. آن موقع برای دوازده سال پیش بود.

استاد: همین الآن در یک سایتی هم هست که شما هر قاری را انتخاب کنید، صفحه­ی آن را به‌صورت ملوّن، محل تفاوت را ملوّن برایتان می­آورد، که حالا مصحفش هم چاپ شده است که همان صفحه­ی چاپ شده­اش را هم، خودشان در سایت به انواع قرائات گذاشته­اند و این کار، کار فنّی است. کاری در مسیر علُوّ قرآن کریم است. نه یک مصیبتی برای قرآن، گمان من این­طور است.

شاگرد: ابتدا رفتند بجنگند، نشد.

استاد: اصلاً نمی­شود؛ آخر مگر می­شود شما همه­ی تفاسیر مسلمین را بشوری؟! آیا می‌شود؟ وارد مجمع البیان می­شوید، بخواهید مجمع البیان را مباحثه کنید، مرحوم طبرسی گوش شما را می­گیرد به زور با انواع قرائات آشنا می­کند. شما بخوانید ببینید آیا غیر از این می شود؟!

اصلاً این­گونه بوده و هست و بعد از آن هم خواهد بود. اصلاً خود شارع جلوی این مطلب را نگرفته است. اگر می­خواست مشکلی نبود که جلوی این مطلب را بگیرد.

شاگرد: این قرائت اهل بیت علیهمالسلام که در مجمع البیان دارد که مدام می‌گوید قرائت اهل‌البیت علیهم السلام، این قرائت کجاست؟

استاد: بخشی از این قرائت، در بخشی از روایات موجود است.

شاگرد: اهل بیت علیهم‌السلام که یک قرائت جداگانه‌ای نداشته­اند.

استاد: خیر؛ همین قرائت را داشته­اند. السبعة أحرف همین است. اهل­البیت علیهم‌السلام بر واقعِ سبعة أحرف مطلع هستند و تلقّی اشتباه صحابه و تابعین را ردّ می‌کنند. اهل‌بیت علیهمالسلام زحمت کشیدند بگویند که نگویید سبعة أحرف یعنی هرچه خودت می­خواهی بگویی را بگو و اشکالی هم نداشته باشد. «حرفٌ واحد»، همان حرف واحدی که الآن صریحاً می­گوید، الآن عبارتش را برایتان می­خوانم. «حرفٌ واحدٌ»، بیش از یک حرف نیست، امّا در دل این حرف، حرف واحدی که آن­ها اشتباه کردند که سبعة أحرفِ آن­ها نیست، بلکه حرف واحدی نسبت به آن سبعة أحرف. امّا در دل این حرف واحد، سبعة أحرفِ حق که اهل‌بیت علیهمالسلام گفتند، حضرت هم فرمودند، موجود است. حالا آن چیست؟ یکی از آن­ها، همان قرائت اهل‌بیت علیهمالسلام است که منافاتی با قرائت ما ندارد.

شاگرد: منظورم این است که یک قرائت مشهور میان مردم به عنوان قرائات نبوده است که می­فرمایید مرحوم طبرسی گوش شما را می­گیرد که شما را با این قرائت آشنا بکند.

استاد: خیر؛ منظور من کل قرائات بود.

شاگرد: خُب، یکی از قرائات هم این است.

استاد: اتفاقاً مرحوم طبرسی چون خیلی می­خواستند این تفسیر در بین عامه هم مقبول باشد و عمومیت داشته باشد، در مجمع البیان خیلی شما را در فضای قرائت اهل بیت علیهم‌السلام نمی­برند. فقط گاهی اشاره می­کنند. مثلاً در عیون اخبار الرضا علیه السلام کراماتی که در مشهد الرضا صلواتاللّهو سلامه علیه ظهور کرده است را دارد می­گوید. می­گوید من مسافر بودم، شب رفتم در حرم حضرت علیهالسلام بیتوته کردم، درب را بستم به طوری که هیچ کسی جز من نبود. سپس شروع به تلاوت قرآن کردم که ثوابش را به محضر حضرت علیه‌السلام اهداء کنم. می­گوید وقتی می­خواندم از جانب قبر مطهّر صدا آمد و کلمه­ی دیگری را گفت. این عبارتی از قرآن که ما الآن می­خوانیم «وَ نَسُوقُ الْمُجْرِمِينَ إِلَىٰ جَهَنَّمَ وِرْدًا»7 می­باشد. می‌گوید: از قبر مطهر صدا آمد «یوم یُساق المجرمون». می­گوید: «من این مطلب را خودم شنیدم. بعد آمدم و از تمام کسانی که در منطقه مَرو و طوس و خراسان اهل قرائت بودند پرسیدم آیا قرائتی داریم که "یُساق المجرمون" باشد؟». گفتند: «خیر؛ در میان قُرّاء سبعة چنین قرائتی نداریم». می‌گوید: «من هم منصرف شدم و بعد از آن به رِی آمدم. در آن­جا یک کسی بود که با قرائات اهل‌بیت علیهم­السلام هم آشنا بود». همین مطلبی که شما الآن فرمودید. می‌گوید: «وقتی به او گفتم، گفت: بله از قرائت­های اهل‌بیت علیه‌السلام همین قرائت است که «یُساق المجرمون الی جهنم ورداً».

شاگرد: «هذه قرائة رسول الله مِن روایة اهل البیت علیهم‌السلام».

استاد: ببینید، «قرائة رسول الله من روایة اهل البیت علیهم‌السلام»8. خود اهل­سنّت کتاب­ها دارند و در روایات حدیثی­شان هم مفصّل است که اگر به صورت لفظی هم جست و جو کنید پیدا می­کنید که می­گویند: «حرفُ رسول الله یا قراءة رسول الله»9. خودشان روایتی دارند که قرائت را به پیامبر خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله نسبت می­دهند که مخالف قرائات سبع است. این مطلب خیلی جالب است. اصلاً اهل­سنّت برای این­ها کتاب نوشته­اند. مثلاً «فصلٌ فی حرفِ رسول الله صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله» یا مثلاً «فی قراءة رسول اللّه صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله» که خودشان بعداً می­گویند: «یعنی چه؟ مگر حضرت قرائتی داشته است؟!». نه، با این بحث­هایی که ما الآن داریم، مقصود این است آن فضایی که بوده خودش را نمایان می­کند که یک طور دیگری بوده است.

شاگرد: این «یُساق المجرمون» در قرائات سبعة نبوده است؟

استاد: اصلاً نیست، خودش هم می­گوید. می­گوید: «من رفتم پرسیدم که آیا اصلاً چنین قرائتی در قرائت قرّاء هست یا نه». گفتند: «نه نیست».

شاگرد: پس قرائت اهل بیت علیهم‌السلام لزوماً در قرائات سبعة نیست؟

شاگرد 2: در سبعه­ی ابن­مجاهد نیست و نه سبعه­ی اصلی.

استاد: بله دیگر. چون زمان مرحوم صدوق و همین­هایی که نقل می­کنند، ابن­مجاهد وفات کرده بود. ایشان متوفای سیصد و هشتاد قمری هستند. ابن مجاهد متوفّای سیصد و بیست و چهار قمری می­باشد. خیلی زمان زیادی است. یعنی بیشتر از پنجاه سال از کار ابن­مجاهد گذشته بود.

شاگرد: الآن اخباری­ها اسم این قرائت را قرائت تنزیلی گذاشته‌اند و یک کتاب هم درست کرده­اند. یعنی در مورد بسیاری از آیات می­گویند که قرائت اهل‌بیت علیهمالسلام این‌گونه بوده است و برای این کارشان کتاب هم درست کرده­اند. همان‌طوری که شما در این جا می­فرمایید حرف این مباحثات و جلسات را به‌ عنوان نقل از من و به ‌عنوان نقل از کلاس فلانی جایی نزنید، آن­ها هم خیلی نمی­خواهند منتشر شود، ولی یک کتاب به‌صورت فتوکپی چاپ شده است. در این احادیث هم «وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ وَ لَا نَبِيٍّ وَ لَا مُحَدَّثٍ»10، دو سه حدیث پیدا کردیم که قرائت اهل‌بیت علیهمالسلام «و لا نبیٍّ» ندارد بلکه «و لا محدَّثٍ» دارد. یعنی الآن این مطلبی که آقا می­فرمایند، شاید این­ها صد تا، دویست تا از آیات را جمع­آوری کرده­اند، مثل «صراط مَن أنعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و غیر الضالین» که حتی در نماز هم می­خوانند.

استاد: «و لا محدّث» را که شاید خود سیوطی هم در الدّر المنثور دارد. یعنی اهل­سنت هم دارند.

شاگرد 2: امسال ماه رمضان در مشهد، من بالا سر حضرت رضا علیه‌السلام داشتم قرآن می­خواندم، یکی از روحانیون مشهد به من گفت: «این کتاب سنّی­ها را کنار بگذار، ما یک قرآن درست از قرائت اهل بیت علیهم‌السلام، آن را به تو می­دهم». سپس من به خاطر درس خودمان گفتم: «شما فردا همین جا قرآن را بیاور، دیگر نیاورد. ولی خیلی جدی بدون شوخی گفت که این قرآن برای سنّی­هاست، شما نخوان، شما که طلبه­ی شیعه هستی، نباید بخوانی».

استاد: ببینید این برای این است که از جهت ثبوتیِ مطلب، مشکل دارند. او در درک ثبوتی مسأله­ی سبعة أحرف مشکل دارد و می­گوید این قرآن برای سنّی­هاست.

شاگرد 2: من می­ترسیدم آن کتاب را این­جا بیاورم، بلوا بشود و گرنه آن کتاب موجود است و درس می­دهند.

استاد: ببینید ما باید در همه­ی افعال و طروق، از اهل‌بیت علیهمالسلام فاصله نگیریم.

شاگرد: این کتاب اگر بیاید، مسیر بحث عوض می­شود، چون احتمالا در آن، خیلی چیزهای جالبی پیدا می­شود. خُب، سؤالاتی هم پیش می­آید، همین­طور بحث جلو می­رود.

استاد: ببینید برای معصومین علیهم السلام کاری نداشت که چنین مصحفی را به دست شیعه بدهند. این­ها را من عرض کردم. چطور در اذان، حیّ علی خیر العمل آمد، [در] نماز [هم مطالبی را بر خلاف عامه فرمودند]، همه­ی این­ها را به دست شیعه دادند، امّا وقتی که مصحف خودشان را به دست اصحابی از شیعیان می­دادند، حتی نهی می­کردند از خواندنش. چرا؟ حساب و کتاب داشت. چرا حضرت همان روز فرمودند: «إنّ القرآن لا یُهاج الیوم؟»11 این­ها خیلی مطلب مهمی است. ما باید چه در انجام افعال چه در ترک آن­ها ملازم اهل‌بیت علیهمالسلام باشیم. «و اللازم لکم لاحق»12. ملازم باشیم و همان کاری که خودشان انجام دادند را انجام بدهیم.

حالا یک وقتی هست که می­گوییم: «اهل‌بیت علیهم­السلام در آن زمان نمی­توانستند یک کاری را انجام بدهند». ولی یک وقتی هست که مطمئن هستیم که می­شده و می­توانستند برای آیندگان چنین چیزی را باقی بگذارند. چطور آن وقت نمی­شده است که در نماز حیّ علی خیر العمل را بگویند ولی برای آیندگان شیعه این مطلب را گذاشته­اند!

شاگرد: پس این قرائت اهل‌بیت علیهم­السلام وجود دارد ولی ما نباید بخوانیم.

استاد: قرائت اهل­بیت یعنی اهل­بیت از سبعة أحرف جبرئیل مطلع هستند، هم این نسخه­ی موجود را می­خوانند و هم آن مصحفی را که در نزد خودشان است را می‌خوانند. یعنی می­دانند ملک وحی هفت جور آورده است و جدّشان هفت جور خوانده­ است.

شاگرد: قراء سبعه بخشی از آن هفت جور را دارند.

استاد: بخشی از آن را دارند. طبری تصریح کرد این قرائتی که در مصحف عثمان است، یکی از آن هفت حرف است.

شاگرد: برای همین حضرت علی علیه السلام فرمود ... فرمودید: طلحه به حضرت گفت آن قرآن را بیاورید، حضرت گفتند... .

استاد: احسنت، در کتاب سُلِیم بود. طلحه اصرار داشت که مصحف امیرالمؤمنین علیه السلام را ببیند. می­گفت: «آن روز آوردید و بردید». حضرت بحث را عوض کردند و از مسائل دیگر صحبت کردند. کتاب سلیم را ببینید. آخر کار طلحه به حضرت عرض کرد: «جواب من را ندادید». حضرت علیه‌السلام فرمودند: «عمداً کفَفتُ عن جوابک»13. «من اصلاً نمی­خواستم جوابت را بدهم». یعنی از آن صحبت نکن. بعد طلحه گفت: «این مصحف چی؟». حضرت فرمودند: «کُلّه قرآن»، «کلّه قرآن».

شاگرد: این بخشی از آن مصحف اهل‌بیت علیهمالسلام است.

استاد: بخش به معنای سبعة أحرف. نه بخش به معنای این که این مصحف ناقصی دارد. دیدگاه خیلی تفاوت می­کند در این­که بگوییم: «این قرآن موجود ناقصی دارد»، با این که بگوییم: «سبعة أحرف است» و لذا من عرض کردم از نظر ثبوتی، این مطالب چیزهایی هستند که در ابتدای امر یُدرَک و لا یوصَف. یکی از مهم­ترین چیزهایی که خدای متعال به عنوان یک آسیب ناپذیری و به تعبیر امروزی واکسیناسیون کردن کتاب خودش از تحریف قرار داده است، همین سبعة أحرف است. فقط این نکته را باید کسی خودش درک کند تا بفهمد چه عرض می­کنم. یعنی یکی از رموزی که این کتاب از تحریف محفوظ می­ماند و از مصحف عثمان نه یک «واو» کم می­شود و نه زیاد، همین ریختِ سبعة أحرفی آن است. از این کتاب نه یک «واو» کم شده است و نه زیاد، امّا حرف واحدی از آن کتاب است و لذا حروف دیگر آن کتاب چیست؟ حروف دیگرش به وضوح می­شود. حتی خیلی جالب است، من این مطلب را در یکی از کتاب های اهل­سنت دیدم. در یک جایی هم به آن­ها خیلی حرف مهمّی را می‌زند. خود اهل­سنت با یک­دیگر بحث می­کردند. او می­گفت: «نه، این روایت عایشه خلاف کتاب اللّه است». کتاب الله چیست؟ «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»14. حرف عائشه خلاف کتاب اللّه است. یک سنّی دیگر جواب داده بود. گفته بود: «بخشی از «لحافظون» در مصحف عثمان است. بخشی از لحافظونش در همین روایت صحیح است که در کتاب صحیح آمده است».

شاگرد: متوجه نشدم.

استاد: می­گوید: خدا فرموده است که ما حفظ می­کنیم. حفظ کردنش یکی به مصحف است، یکی هم به همین که نقل صحیح می­آید که عائشه گفته است که این­طور هم بوده است. یکی از اهل­سنت این­طور جواب داده بود. بعد عبارتش را برایتان می­آورم که ملاحظه کنید.

شاگرد: می­خواهید بفرمایید این جواب، یک جواب باطل است، امّا می­شود استفاده­ی حق از آن بکنیم؟

استاد: خیر؛ مقصود من این است که وقتی در روایت کافی، قرائت اهل البیت علیهم­السلام می­آید، این خودش یک جور حفظ است و حفظ به این معنا – که مهم­تر هم هست - این است که شما را ارجاع می­دهند [به] همه­ی این روایات. چقدر روایات معصومین علیهم‌السلام [در این زمینه، فراوان] است! حالا بعداً می­گوییم خود اهل­سنت این­ها را محو کردند. الآن هم من دیده­ام که یک طور خاصی با این روایات برخورد می­کنند، [اما در هر حال] این­ روایات وجود داشته است. ما باید این­ها را زنده کنیم که این فضا، فضای محدثین شما بوده است. روایات بسیاری دارند و بعداً می­خوانیم که می­گوید: «ذهَب قرآنٌ کثیر»15. یعنی هیچ کدام از شما نگویید که این قرآن همان است. خیلی قرآن از دست رفته است. مخصوصاً از صحیح بخاری شاهد می­آورند که ظاهراً عمر

با حال ناراحتی آمد و گفت که «قُتِل حُفّاظ القرآن»16. در واقعه­ی یمامه، حفاظ قرآن همه از بین رفتند.

خُب، مقتول بشوند. وقتی شما بگویید مصحف در زمان حضرت بوده است، این که حفاظ از بین بروند چه مانعی دارد؟! گفت: «حفاظ که می­روند قرآن هم می­رود». لذا بیایید تا از بین نرفته است جمع­آوری کنیم. خُب، مگر این­ها را نگفتند؟ بعد در همین فضا خیلی جمع­آوری کردند، امّا همه را نتوانستند جمع کنند؛ امروزی­ها می­گویند که این، نسخ تلاوت شده است. بیان کلاسیک­شان این است. آن­ها که نگفتند، امروزی­ها مجبورند که این حرف‌ها را بزنند. مواردش هم موجود است که درباره­اش بحث کردیم که با نسخ تلاوت مناسبت نداشت. خُب، اهل­البیت علیهم­السلام چه فرمودند؟ فرمودند: «لا تقولوا ذهب قرآن»17، این چه حرف مزخرفی است که می­زنید. اهل‌بیت علیهم‌السلام به طور محکم با این حرف­ها برخورد می­کردند. فضا برای آن­ها بود. آنها می­گفتند: «جمع آوری هم کردیم ولی خیلی از قرآن از بین رفته است، حفاظ رفتند». حضرت فرمودند: «قرآن کجا از دست رفته است! واو به واو آن نزد ما موجود است، جدّ ما هم نوشته­اند. هیچ چیزی از آن از بین نرفته است». خُب، ببینید بالاترین حفظ این است که اهل البیت علیهم­السلام می­فرمایند: «این قرآنی که نزد شماست، یک حرفش است که نه یک واو کم شده است و نه یک واو زیاد شده است». حروف دیگرش هم که شش تاست که جبرئیل علیه­السلام آورده است، همه­اش ثبت و ضبط شده است، جدّ ما نوشته است، نزد ما هم موجود است، بخشی از آن را هم برای شما می­گوییم، امّا این­که یک مصحفی بدهیم که یک حرف دیگری را بیاورد، اهل­بیت علیهم‌السلام چنین کاری نکرده­اند، کاری نداشت این کار را بکنند، ولی نکرد­ه­اند.

اگر ما این جور کتاب­هایی را ایجاد بکنیم به نظر من، آن اندازه­ای که به ذهن قاصر من می­رسد، داریم از آن راه و شیوه­ی عملی که برای صیانت شیعه، برای همه­ی جهات دیگری که اهل­البیت علیهم­السلام خودشان می­دانستند و این کار را نکردند، فاصله می­گیریم.

شاگرد: این­ها دنبال این هستند که بگویند مثلاً «قال هذا صراطُ علیٍّ مستقیم»18. دائماً دنبال این هستند که یک اسمی از حضرت علی علیه­السلام در قرآن پیدا کنند، این­ها دنبال این مطلب هستند!

استاد: ناصر غِفاری که علیه شیعه کتاب نوشته بود، من این را عرض کردم. ابن شَنبوذی که از بزرگان اهل­سنت می­باشد را [ناصر غفاری] گفت معلوم است این شخص [یعنی ابن شنبوذ] شیعه بوده است. اسمش را نبرد، هیچ چیز را نگفت، گفت معلوم است که شیعه بوده است که در نماز «بِسیف علیٍّ» می خوانده است! و حال آن که از بزرگان اهل­سنت است، در بغداد امامت می­کرده است.

شاگرد: همین الآن آخر قرآن­ها نامش وجود دارد.

استاد: بله. اصلاً مگر می‌شود؟ بزرگان اهل­سنت در مورد ابن­شنبوذ یک درصد احتمال تشیّع نمی‌دهند و قاطع هستند به این­که این شخص سنّی بوده است، امّا این قرائت برای اوست! او را آوردند، زدند، در بغداد محاکمه کردند. همه­ی این­ها را خواندیم.

شاگرد: پس یکی از احتمالات در مورد قرآنی که امام زمان عجّل‌اللّه‌تعالی‌فرجه‌الشریف می‌آورند و در روایات هم داریم، این است که ایشان سایر حروف را هم می‌آورد.

استاد: بله و یکی از هجمه­هایی که علیه شیعه دارند این است که شما می­گویید مهدیِ شما «یأتی بکتابٍ جدید»، اصلاً «فی خلقٍ جدید» و امثال این­ها یعنی …

شاگرد: چون عمده­ی جواب­ها این است که با تفسیرات و با ترتیب تنزیل ... می­آورند، یکی از جواب­ها هم همین است که حروفی که در اختیار عموم نیست را می­آورند.

استاد: بله. همین تصریح ابن عبدالبرّ، تصریح طبری به این است که آن­طور هست و می­آید و هیچ مانعی هم ندارد. اگر این­طور بحث شود، اصلاً فضای بحث برای جواب دادن به آن­ها عوض می­شود.

و الحمدللّه ربّ العالمین و صلّی اللّه علی محمد و آله الطیبین و الطاهرین.

شاگرد: سایتی که برای جامع القراءات می­خواهند، همه­ی قرائات در آن موجود است «nquran.com» است. همه را جمع‌آوری کرده است.

استاد: چند مورد دیگر هم هست.

شاگرد: یک سایتی هست که قراءات عشر دارد به همراه صوت همه­ی قاریان مشهور.

شاگرد: این­که در بعضی از زیارات و ادعیه تصریح شده است که از مصیبت­های اهل­بیت علیهم السلام، از مصیبت­های شیعه، این است که قرآن را تحریف کردند، مراد چیست؟ در بعضی از زیارات این مطلب وجود دارد ...

استاد: خیر؛ آن تحریف معنوی است.

شاگرد: این را هم اگر جواب بدهید، ممنون می­شوم.

استاد: کلمه­ی تحریف در این­جا درست نیست. لذا جای دیگرش دارد که «أقاموا حروفه و حرّفوا حدوده»19.

شاگرد: بله؛ همان تعبیری که در زیارت ناحیه­ی مقدسه است، می­خواهم بگویم که مطرح کنند. زیارت جامعة المومنین دارد که تصریح می کند به «حرّفوا القرآن».

استاد: بله. آن چیزی که مورد اتفاق هست و آقای خویی هم در البیان داشتند، فرمودند: اجماع شیعه و سنی است که تحریف معنوی در قرآن صورت گرفته است. یعنی شما الآن می­گویید: «بَلِّغ ما اُنزل الیک مِن ربّک»20. معلوم است. سنی می­گوید که «بلّغ ما انزل الیک من ربّک» یعنی کلّ رسالتت را تبلیغ کن و اصلا سر سوزنی ربطی به غدیر ندارد.

«الیوم أکملتُ لکم دینکم»21 را می­گوید: یعنی در عرفه نازل شده است و در آن­جا برای فلان حکم فقهی است.

این معنای تحریف معنوی است. یعنی مقصود واضح قرآن را چیز دیگری معنی می­کنند.

کلیدواژگان:

قرآن اهل­بیت علیهم­السلام، قرآن امام عصر، تحریف معنوی قرآن، سبعة أحرف، تابعان، عبداللّه بن المبارک، سفیان بن عیینة.

1. الكفاية في علم الرواية للخطيب البغدادي، باب ما جاء في عبارة الرواية عما سمع من المحدث لفظا، ص 285.

2. التمهید، ج 8، ص 293.

3. سوره توبه، آیه 80. «اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لَا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ ۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ۗ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ».

4. برای نمونه ن ک به: ابن کثیر دمشقی، البدایة و النهایة (طبعة مکتبة المعارف)، ج 9، ص 190: «ومات سنة مائة وقيل سنة سبع ومائة فالله أعلم قال مسلمة بن الحجاج وهو آخر من مات من الصحابة».

5. تاج العروس من جواهر القاموس، ج ‏12، ص 98.

6. سوره­ی صافات، آیه­ی 130: «سَلَامٌ عَلَىٰ إِلْ يَاسِينَ».

7. سوره­ی مریم، آیه­ی 86.

8. عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج 2، ص 282.

9. برای نمونه برای مشاهده­ی تعبیر «قراءة رسول الله صلّی اللّه علیه و آله» ن ک به: فضائل القرآن للقاسم بن سلام، ج 1، ص 197 و الطبقات الکبری لابن سعد، ج 1، ص 376 و مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص 85 و ... .

10. بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلّى الله علیه و عليهم، ج ‏1، ص 320.

11. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج ‏4، ص 226.

12. مفاتیح الجنان، اعمال ماه شعبان، صلوات شعبانیه.

13. كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج ‏2، ص 659.

14. سوره­ی حجر، آیه­ی 9.

15. الإنتصار للقرآن، ج 1، ص408.

16. اين مطلب با عبارات گوناگونی نقل شده است. برای نمونه یعقوبی آن را چنین نقل می­نماید: «وقال عمر بن الخطاب لأبي بكر يا خليفة رسول اللّه إن حملة القرآن قد قتل أكثرهم يوم اليمامة فلو جمعت القرآن فإني أخاف عليه أن يذهب حملته ...» تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 135. نیز بخاری آن را چنین گزارش می­نماید: «قال أبو بَكْرٍ إِنَّ عُمَرَ أَتَانِي فقال إِنَّ الْقَتْلَ قد اسْتَحَرَّ يوم الْيَمَامَةِ بِالنَّاسِ وَإِنِّي أَخْشَى أَنْ يَسْتَحِرَّ الْقَتْلُ بِالْقُرَّاءِ في الْمَوَاطِنِ فَيَذْهَبَ كَثِيرٌ من الْقُرْآنِ إلا أَنْ تَجْمَعُوهُ وَإِنِّي لَأَرَى أَنْ تَجْمَعَ الْقُرْآنَ ...» صحیح بخاری (چاپ دار ابن کثیر)، ج 4، ص 1720.

17. شجری جرجانی، الأمالی (چاپ: دار الکتب العلمیة)، ج 1، ص 99: «عن محمد بن جعفر بن محمد عن أبيه عليهم السلام أنه قيل له : إنّ النّاس يقولون ذهب قرآن كثير ، قال : ما ذهب من القرآن شيء كله عندنا».

18. بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج ‏11، ص 130.

19. الكافي (ط - الإسلامية)، ج ‏8، ص 53.

20. سوره­ی مائده، آیه­ی 67: «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ ۖ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ».

21. سوره­ی مائده، آیه­ی 3: «حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالْدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَ مَا أُهِلَّ لِغَيْرِاللّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَ مَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلاَّ مَا ذَكَّيْتُمْ وَ مَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَ أَن تَسْتَقْسِمُواْ بِالأَزْلاَمِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِّإِثْمٍ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ».







************
تقریر آقای صراف:
سه‌شنبه 4/8/1395

· نفر بعدی که متوفای سال 181 است، عبدالله بن المبارک است.

· خطیب بغدادی در الکفایة فی علم الروایة دارد:

الكفاية في علم الرواية (ص: 285)
أخبرنا محمد بن أحمد بن يعقوب قال أنا محمد بن نعيم الضبي قال سمعت أبا الحسن أحمد بن محمد العنزي يقول سمعت عثمان بن سعيد الدارمي يقول سمعت نعيم بن حماد يقول ما رأيت بن المبارك يقول قط حدثنا كأنه يرى أخبرنا أوسع وكان لا يرد على أحد حرفا إذا قرأ ...

· و این چنین مفهوم دارد که آنچه را که دیگران احتمال رد کردنشان بود، ایشان رد نمی‌کرد.

· نفر بعدی که تولدش 107 و وفاتش 198 سفیان بن عیینه از آخرین تابعین است.

· ... (این عبارت در کتاب المصاحف که الآن در دست است وجود ندارد)

· در التمهید ابن عبدالبر (ج8 ص293) از ابن عیینه نقل شده:

التمهيد لما في الموطأ من المعاني والأسانيد - ابن عبد البر (8/ 293)
حدثنا عبد الله بن محمد بن أسد وخلف بن القاسم بن سهل قال أنبأنا محمد بن عبد الله الأصبهاني المقرىء قال حدثنا أبو علي الأصبهاني المقرئ قال حدثنا أبو علي الحسين بن صافي الصفار أن عبد الله بن سليمان حدثهم قال حدثنا أبو الطاهر قال سألت سفيان بن عيينة عن اختلاف قراءة المدنيين والعراقيين هل تدخل في السبعة الأحرف فقال لا وإنما السبعة الأحرف كقولهم هلم أقبل تعال أي ذلك قلت أجزاك قال أبو الطاهر وقاله ابن وهب

· یکی از رموز عدم تحریف قرآن همین سبعة احرف بودن است.