بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر-بحث تعدد قراءات-سال ۹۵

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است


************
تقریر جدید:

جلسه پانزدهم درست است:

بسم الله الرحمن الرحیم

شماره صوت: 161024

تفسیر قرآن کریم 1395 - جلسۀ نهم

تاریخ: 03/08/1395 ش.

زمان جلسه: 00:38:53

موضوع:

مراد معصومین علیهم‌السلام از سبعة أحرف

استاد: فرمایش­تان را بفرمایید.

شاگرد: همان ابتدا به ساکن که حضرات فرمودند: «أنزل القرآن علی سبعة أحرف»1، منظورشان از این سبعة أحرف، چه بوده است؟

استاد: از جهت بحث نقلی­ و فقه الحدیث و بررسی آن فرمایش خوبی است.

شاگرد: و این مطلب هم مطلب مهمی است که همیشه احادیث ما این‌گونه بوده است که یا سائلین از حضرات معصومین علیهم‌السلام سؤال می‌پرسیده‌اند و ایشان هم پاسخ می داده­اند ویا این­که خود حضرات، ابتدا به ساکن مطلبی را می‌فرموده‌اند. یعنی در شرایطی بوده است که کسی از ایشان سؤالی کرده است، فضای پرسش و پاسخ بوده است یا این­که خودشان ابتداءًا گفته­اند؟

استاد: بله. شاید هفتاد درصد موارد سبعة أحرف در ضمن سؤال مطرح شده است. یعنی ائمۀ معصومین علیهم‌السلام در یک واقعه­ای و در ضمن یک سؤال و جوابی مطلب را فرموده­اند. اصل فرمایش شما این است که اول مرتبه و جایی که از لسان معصوم علیه السلام صادر شده است که «نزل القرآن علی سبعة أحرف»، منظور اصلی و شأن نزول بدوی چه بوده است؟

شاگرد: بله.

استاد: در مقدمۀ تفسیر طبری، این مطلب را می­آورد. چون مقدمۀ مفصّلی دارد، من شروع کردم به شمردن. در آن­جا از مطالب خوبی بحث کرده است. یادم هست که شمردم، در حدود پنجاه و دو روایت می­آورد که مربوط به سبعة أحرف است. پنجاه و دو روایت! من روایات را بر طبق مضامینی که داشتند دسته­بندی کردم. شما فقط ظاهر لفظ را نگاه کنید. در برخی از روایات صریحاً آمده است که خدای متعال قرآن را به چند قرائت مختلف نازل کرده است. برخی روایات، صریح در این مطلب است که خودِ مردم گفته­اند. پنجاه و دو روایت است! در مقدمۀ تفسیر طبری آمده است. امّا این­که وقتی از لسان معصوم گفته می­شود که «نزل القرآن علی سبعة أحرف»2، اولین وجه آن را پیدا کنیم که چیست؟ ببینید اولین مبنایی که این جا ملاحظه می­کنیم این است که آیا وقتی معصوم فرموده­اند: «نزل القرآن» با عنایت به این­که معصوم هستند، آن نفس و ذهنِ أنور مِن کل نور و راقی را دارند، آیا استعمال لفظ در اکثر از معنی در چنین فضایی ممکن است یا محال است؟ یعنی اولین مرتبه­ای که امام علیه‌السلام دو لب مبارک­شان را گشودند و فرمودند که پیامبر خدا صلّی ‌اللّه ‌علیه ‌و آله چنین فرموده است – آن­ها می­گویند که این فرمایش پیامبر خدا صلّی‌ اللّه ‌علیه ‌و آله متواتر است - آیا در همان­جا یک معنا قصد کرده­اند یا چند معنا؟ این سؤال خوبی است.

عرض بنده این است در مباحثی که ما رفتیم جلو، علی المبنی و با قطع علی المبنی و در فضای مباحثه خودمان، بگوییم همان دفعه، چند معنی مراد است. چرا؟ چون ذهنی که قوی است و همۀ مطالب نزد او حاضر است، این را هم می­بیند که این لفظ همه­ی این معانی را می­تواند برساند، چرا اراده نکند؟! یک کلام می­گوید، اما همۀ این معانی منظور است. این مخاطب به مقتضای فهم خودش می­فهمد. همین مطلب را برمی­دارد و نزد دیگری می­برد. دیگری به مقتضای فهم خودش مطلب دیگری را می­فهمد. این روایت معروف است که حضرت فرمودند: «رُبَّ حاملِ فقهٍ الی مَن هو أفقه منه»3. حضرت علیه‌السلام بالاتر از این را فرمودند: «ربّ حامل فقه الی من هو فقیه». یعنی خودِ حامل، هیچ چیزی نفهمیده است! مطلب را نزد دیگری می­برد، او می­فهمد. خُب، پس اگر گفتیم استعمال در اکثر از معنی جایز است، همان اول چند معنی قصد کرده­اند. «صدر "نزل القرآن علی سبعة أحرف" علی سبعة أحرف». خودش چند معنی مراد است و واقعاً می­بینیم کلام، تحمّل این را داشته است. چرا قصد نکنند؟! این یک مطلب. حالا اگر فرض کردیم که چند معنا مراد بوده است، محوریت معنا برای کدام است؟ معنای محوری کدام است؟

تفاوت فهم از کلام معصومین علیهم‌السلام در ظروف ذهنی مختلف

شاگرد: منظورتان از معنای محوری، معنای ظاهری و معنایی است که اول به ذهن می­آید؟

استاد: خیر؛ معنای محوری یعنی معنای نزد خودِ حضرت. محوریِ یعنی نفس الأمری، این معنای محوری کدام است؟ یعنی التأویل الأعظم. یادتان هست عرض می­کردم امام باقر سلام الله علیه ظاهراً، صحبت از روز جمعه بود. حضرت فرمودند: «آیا می­خواهی تو را خبر بدهم به تأویل اعظم یوم الجُمُعة؟». همه یوم الجمعة را یک روز هفته که تعطیل است، می­بینند، نماز جمعه می­خوانند. حضرت فرمودند: «درست است، ولی همین یوم الجمعه به همین سادگی یک تأویل أعظم دارد. تأویل أعظم! یعنی آن چیزی که در کلمات اولیای خدا وقتی می­گویند "یوم الجمعة"، محور است. تأویل اعظم یعنی آن محور. بقیه­اش دیگر برای این است که راه بیفتیم، به ذهن­ها بیاید، کمک کنند، نقل بدهند. اگر چیزی بگویند که طرف هیچ چیز نفهمد پس چطور برود به دیگران بگوید؟! باید در خیال خودش یک چیزی بفهمد، یوم الجمعة. سپس می­رود به دیگری می­گوید.

شاگرد: پس معنای محوری، معنای اصلی می­شود؟

استاد: بله؛ مثلاً گفته می­شود: «ناخنت را بگیر». دوشنبه بگیر و اگر باز هم بلند شد، پنجشنبه بگیر. در شریعت اسلامی خود معصومین علیهم‌السلام فرمودند که اصلاً نمی­گویند. خصوصیت شریعت ختمیه این است که اصلا این­ها را تصریح نمی­کند. چرا؟ چون باید این کلام برود و به ظروف مختلف برسد و خود ظرف، کلام را فکّ رمز کند.

استاد: الآن دیده­اید در انتقالات رمزی را می­گذارند، خود دریافت کننده باید رمز را باز کند؛ واقعاً این یک فضای مهمی است در شریعت ختمی. اما مثلاً در شریعت حضرت عیسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام این طور نبوده است. ما می­گوییم فلان روز ناخنت را بگیر. نه می­گوییم دوشنبه­اش یعنی چه، نه می­گوییم ناخنت را بگیر یعنی چه. ناخنت را روز دوشنبه بگیر و تمام. «ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْيُوفُوا نُذُورَهُمْ»4. «برو ناخنت را بگیر». امّا ببینید در بحار آمده است، حضرت عیسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام می­گویند: «ناخنت را بگیر». یک جور چیزی به این حرف اضافه می­کنند یک معنای دیگری پیدا می‌کند. عجب! «قَلِّمُوا أَظْفَارَكُمْ‏ مِنْ‏ كَسْبِ‏ الْحَرَام‏»5. اصلاً یک فضای جدیدی باز شد. ناخن­هایتان را بگیرید از این­که بتواند از مردم اخّاذی کند و حرام را با خودش بیاورد. ناخن­هایتان را بگیرید که تمیز باشد، یک مطلب است. وقتی ناخن بلند می­شود، زودتر می­تواند اخذ کند. «قَلِّمُوا أَظْفَارَكُمْ‏ مِنْ‏ كَسْبِ‏ الْحَرَام». این هم یک فضای جدیدی شد. حالا ببینید اگر امام معصوم می­فرمایند «قَلِّم أظفارک»، چند معنا از آن استخراج و استفاده می‌شود! «ذی منها سبعین مخرج». با گفتن "ناخنت را بگیر" می‌توانند برای ما هفتاد تا معنا بگویند. خُب، ما این را نمی­دانیم. تا کی، کجا، به چه مناسبتی، بفهمد و بهره­مند شود.

شاگرد: این کار تنزیل است دیگر؟ یعنی تنزیل می­کنند، درست است؟

استاد: و به عبارت دیگر، یک لفظی را که قابل انتقال بین عموم ناس است، میان بچه و بزرگ، این لفظ را مثل یک کمپرسی، وانت، قطار باری و امثال این­ها فرض بگیرید. در این حامل، باری را می‌ریزند. لفظ، حامل است. اولیای خدا باری را در این حامل می­ریزند، بعد راه می­افتد. این الفاظ درب خانۀ هر کسی می­رود. آن راننده­ای که دارد این را می­برد، خودش نمی­فهمد این باری که حمل کرده است، چیست. «كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارًا»6 یعنی چه؟ یعنی خودش نمی­فهمد ولی دارد کتاب را با خودش می­برد. درب هر خانه­ای که می­رسد، این کتاب را تحویل می­دهد، آن کسی که از تحویل کتاب استفاده می­کند، آن حامل نمی­توانست آن استفاده را ببرد. لذا «قَلم ظُفر» که یعنی ناخنت را بگیر، یک لفظی است که عرف عام آن را می­فهمد. همه می­توانند به اندازه­ای که به فهم و درک خودشان است حامل آن باشند. انگیزه هم برای نقل آن دارند. امّا این­که اولیای خدا چه چیزی را در قالب این الفاظ ریخته­اند، این‌گونه مشخّص می‌شود که این الفاظ درب هر خانه­ای که می­رسد، صاحب‌خانه وقتی که آن را باز می­کند به فراخور فهم و درک خودش از کلمات و الفاظ استفاده می­کند؛ این مطلب که در دستگاه تکوین خیلی زیاد است. من و شما لحظه به لحظه داریم حرف می­زنیم، در هر ثانیه قلب ما بیشتر از یک بار کار کرده است. هر باری هم که کار می­کند، خون را به همۀ بدن می­رساند. همین خون، به هر سلولی از سلول‌های بدن می­رسد، امّا هر کدام از این سلول‌ها به اقتضای حال خودش از خون استفاده می­کند. یک چیزهایی را که باید بگیرد را می­گیرد و یک چیزهایی را که نباید بگیرد را نمی­گیرد. عجائبی در عالم تکوین وجود دارد. در تکوین یکی دو مورد نیست. شریعت ختمی هم، بر همین اساس استوار است. یعنی فکّ رمز پیش خود شخص است. حامل، فکّ نمی­کند. حامل فقط حامل است. «حامل فقهٍ الی مَن هو أفقه منه». آن شخص أفقه رمز مطلب را باز می­کند و می­فهمد، بدون این­که حامل اصلاً از آن مطلب سر در آورده باشد.

شاگرد: معنای محوری یعنی اصلی­ترین معنایی که مورد نظر گوینده است.

استاد: بله. اصلی­ترین معنایی که براساس فهم خود گوینده، مورد نظر خودِ اوست. آن، تأویل أعظم است. لذا یوم الجمعة حضرت فرمودند تأویل أعظم و بعد ادامه دادند که روز جمعه آن است. یوم الجَمع.

تأویل اعظم سبعة احرف

استاد: بر این اساس، تأویل أعظم سبعة أحرف چیست؟ ما نمی­دانیم. خود پیامبر صلّی ‌اللّه ‌علیه ‌و آله و امام علیه‌السلام که فرموده­اند، می­دانند. ما در مباحثۀ خودمان، تلاش کردیم که یک وجهی به‌ عنوان احتمال گفته بشود. در مباحثه­مان از یک وجه صحبت شد. آن وجه چه بود؟ عرض کردم که به کنار هم گذاشتن چند چیز که «فردٌ یحبّ الوَتر و فردٌ اصطفی الوَتر»7، این را بگذاریم کنار «أجری جمیع الأشیاء علی سبعة»8 و بگذاریم کنار این­که «فیه تبیانُ کلّ شئ»9 که قرآن کریم کلّ نفس الأمر و حقایق را دارد بیان می­کند. «أجری جمیع الأشیاء علی سبعة». این قرآن هم می­خواهد آن «أجری جمیع الأشیاء علی سبعة» را بیان کند. پس «نزَل علی سبعة أحرف». یعنی سبعۀ آن­جا با سبعۀ این­جا، به وزان یک­دیگر هستند. این مثلاً یک احتمالی بود که محور سبعة أحرف که از لسان عصمت صادر می­شود که «سبعة أحرف»، این چه چیزی می­تواند باشد؟ یعنی همان­طور که تکوین «أجری علی سبعة» می­باشد، قرآن هم «نزَل علی سبعة» است.

شاگرد: آن وقت «نزل علی سبعة» در این­جا یعنی چه؟

استاد: یعنی همان‌طوری که تکوین «نزل علی سبعة» هست، قرآن هم «نزل علی سبعة» است. ما فقط در همین اندازه می­دانیم. شما اگر فهمیدید که تکوین چگونه «جَرَی علی سبعة»، معنای محوریِ نزل القرآن علی سبعة را هم می­فهمید. من آن جریان را نمی­فهمم، پس آن معنای محوری سبعة أحرف با آن توضیح را هم می­دانم که مقصود حضرت است، امّا نمی­دانم چیست. می­دانم امام فرموده است: «همان‌طوری که خداوند کلّ عالم را بر هفت قرار داده است، قرآن را هم که تدوین کرده است بر هفت قرار داده است». این هفت تا چیست؟ هفت حرف است، طرف است، ناحیه است، شأن است. امّا چیست؟ همان چیزی که در آن­جا گفته شد: «أجری جمیع الأشیاء علی سبعة»، همان است. امام می­دانند، خودشان هم اشاره کردند. پس تا آن اندازه‌ای که من می‌فهمم و با این توضیحی که دادم، اولین معنا این است.

شاگرد: آن وقت سبعة بطون هم مربوط به همین و از همین است؟ یعنی تأویل أعظم آن هم همین است؟

استاد: چون بطن یعنی "بطن در بطن الی سبعین". فقط به مراتب طولی نازل می­شود. یعنی اگر دو بطن در کنار هم باشند، ما نمی­گوییم یکی بطن دیگری است. به خیال من می‌رسد که در کلمۀ «بطن»، طولیّت خوابیده است. ولی در این «أحرف»، این مطلب نخوابیده است. یعنی در سبعة أحرف، خود هر حرفی می تواند هفت بطن داشته باشد، امّا کلمۀ حرف، ناحیه و جانب است و در ذهن انسان یک نحوه معنای عرضیت به وجود می­آورد، نسبت به طولیّت. فلذا فعلاً آن چیزی که من از کلمۀ أحرف در ذهنم هست، این است: «أی أطرُف»، یعنی اطراف. «أی علی طَرَفٍ». اصلاً حرف یعنی ناحیه و به‌ معنای طرف است. بنا بر این با ضمیمه کردن دو چیز، یکی استعمال لفظ در اکثر از معنی که امام چند معنی قصد کردند. دوم این­که خود امام یک معنای محوری دارند و معانی دیگر را لِحِکَم و مصالح و مناسباتی برای مقاصد مختلف و نسبت به مخاطبین مختلف، به قرینه می­فهمیم. در استعمال لفظ در اکثر از معنا شما چه می­گفتید؟ می­گفتید: «مثلاً یک لفظ "بِکِش" می­گویم. خود این لفظ، تاب و تحمّل چند تا کشیدن را دارد. لذا قرینه­های متعدد می­آورم. یک جا قرینه می­آورم که یعنی نقاشی بکش. یک جا یعنی وزنِ شئ را بکش. یک جا یعنی درب را بکش و آن را هُل نده. چند قرینه می­آورید، می­بینید عجب! کأنّه گوینده با یک لفظ و با چند تا قرینه، چندین معنی را قصد کرده است! ما در سبعة أحرف، اگر چند تا معنا است، در قرائن داخلیه و خارجیه، می­فهمیم که چند معنا قصد شده است. لذا شما اگر مقدمۀ تفسیر طبری را ببینید، متوجه می‌شوید که ما در همین فضا چند گونه قرینه داریم. یعنی خودِ قرائن معیّنه را داریم بر این­که خود حضرت از سبعة أحرف چند معنا را قصد کرده­اند. این قرینه می­گوید حضرت این معنا را قصد کرده­اند. قرینۀ دیگر می‌گوید که ایشان معنای دیگری را قصد کرده‌اند. تمامی این معنانی به وضوح هم درست است و در دو فضا، مانعة الجمع نیست، ولو در یک وادی، مانعة الجمع باشد. این دو با هم منافاتی ندارند.

شاگرد: بطون را هم پوشش بدهیم؟

استاد: بله؛ بطون را هم پوشش می‌دهد.

شاگرد: به‌خصوص با توجه به آن روایتی که فرمودید که حضرت هفت آیه خواندند، حداقل یکی از آیات مثلاً با بطون سازگاری داشت و آیۀ دیگر با این­که تشعّب از یک معنای حقیقی دارند، سازگاری داشت.

استاد: به عبارت دیگر ولو حرف یعنی طرف امّا «نزل علی سبعة» نظیر «وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ»10 است. «قَدَر» یعنی چه؟ یعنی یک خزینه، مثل رأس مخروط است، همه چیز را دارد امّا به نحو بساطت. قَدَر چیست؟ باز شدن آن است. شما می­فرمایید، درست هم می­فرمایید، سبعة أحرف یعنی چه؟ ولو این أحرف باز شده است، امّا اصلش باز می­گردد و جمع می­شود در آن بسیطی که رأس مخروط است. یعنی یکی از معانی خودِ أحرف، أحرفِ باز شده­ای مثل قاعده رأس مخروط است.

شاگرد: به‌صورت طولیّه؟

استاد: بله طولیّه، نه مثل جوانب یک مکعّب. مکعب شش وجه دارد و با قاعدۀ مخروط فرق می­کند. شش وجه مکعب یک جور است، قاعده­ای که دارد رأس مخروط را نشان می­دهد یک جور است.

شاگرد: یا حتی به معنای انطباقی که در سبع سماوات بود.

استاد: بله؛ یعنی همان­طوری که آن جا طِباق است، این جا هم أحرفی متناسب با آن طباق باشد. اگر این‌گونه باشد مانعی ندارد.

شاگرد: یعنی دیگر مناسب با بطون می­شود.

استاد: بله؛ خود همین روایت در ما نحن فیه دارد. «نزل القرآن علی سبعة أبواب» و البته مانعی هم ندارد که حالا دو حدیث ناظر به یک­دیگر باشند یا اصلاً معانی جدایی داشته باشند.

شاگرد: بطون با طِباق فرق می­کند؟

استاد: ایشان [یکی از شاگردان] می­خواهند بگویند، طباق غیر از بطون است ولی سبعة أحرف، طباق را هم شامل بشود. مقصود شما این بود دیگر؟

شاگرد: من گفتم که بطون همان طباق است.

شاگرد 2: به نظرم بطون هم شاید بتواند بشود.

استاد: یعنی طباق، بطون باشد؟

شاگرد: فرمودند طباق، بطون باشد.

شاگرد 2: ملازمه ندارد که حتماً طباق، بطون باشد.

استاد: خیر؛ خود طباق لفظی است که چقدر معانی مختلف دارد. خیلی کلمۀ طباق زیباست.

شاگرد: از همان اول که فرمودید، من ذهنم به طباق بود که به همۀ این­ها می­خورد.

استاد: ببینید ما می­گوییم این مطابق آن است، «طابَقَه». امّا خود طِباق، به صرف المطابقة نیست. شما یک توپ را نصف کنید و روی یک چیزی بگذارید، به آن طبق می­گویند. خود یک ظرف و کاسه­ای که برمی­گردانید، خودش طبق است. طَبَق معانی مختلفی دارد. وقتی کل آسمان را ابر فرا می­گیرد، می­گویند «أطبَقَت السماء» و معانی مختلفی که برای «طبَقَ» هست که خود طِباق و طَبَق و مطابقت و ... را چند جور می­شود معنی کرد. طولی و عرضی و همه طوری می‌شود.

شاگرد: قرائنی که در مقدمۀ تفسیر طبری آمده است که برای سبعة أحرف فرمودید، بعد بعضی از معانی سبعة أحرف را همین طور به صورت پراکنده در این یکی دو سال فرمودید، امّا قرائنی که در خود روایات هست را جمع بکنیم.

استاد: بله؛ در خودش هم هست. باید پنجاه و دو روایت را بررسی کرد. من حالا این روایات را یادداشت کرده­ام. مثلاً می بینید قضیه­ای که در این روایت نقل می­کند، واضح است که این دو حرف را خود قاریان گفته بودند، نه این­که پیامبر خدا صلّی ‌اللّه ‌علیه ‌و آله به آن­ها تعلیم کرده باشند، ولی هر دو را تجویز می­کنند. چرا طبری این را آورده است؟ برای این­که بگوید: «ببینید سبعة أحرف یعنی خود طرف می­تواند یک چیزی را بگوید که با دیگری اختلاف کند و «حَسَّنهما مثلاً». خود اهل­سنّت یک چنین روایتی را دارند.

شاگرد: بدون این­که پیامبر صلّی ‌اللّه ‌علیه ‌و آله بفرمایند، یعنی از پیش خودشان اجتهاداً می­گفته­اند؟

شاگرد 2: همان تلقّی قدیم که خیلی از قاریان داشتند.

احتمالاتی که می‌شود از سبعة أحرف استفاده کرد

استاد: من چهار یا پنج قسمت کردم که حالا می­خواستم بحث­های خودمان را ادامه بدهیم، بعداً اگر مایل بودید این را هم پیگیری و بحث کنیم. حالا خود آقایان هم نگاه کنند. این یک دسته­بندی است که من انجام دادم. پنجاه و دو روایت را استخراج کردم و بعد قرائن داخلی­شان را، طبق قرائن داخلیه جدا کردم. یک روایت در قرینۀ داخلی­اش می­گوید: «نزَل مِن عند الله». یعنی دقیقاً ملک وحی آورده است. یک روایت نمی­گوید «نزل مِن عند اللّه»11، فقط می­گوید: «عَلَّمَنی رسول الله»12، حضرت به من تعلیم کردند. طبق چه تعلیمی؟ یعنی جبرئیل علیهالسلا­م به حضرت گفته بود؟ یا خیر، از اذن الهی به این­که ولو جبرئیل نیاورده است، امّا خود شما می­توانید مرادفش را بگویید؟

ما می­گوییم جبرئیل آورده است امّا اگر اذن خود خداست…، چون در روایتی آمده است که: «خدا به من اذن داد». این هم یک جور دیگر که در روایت آمده است. یک مورد دیگر از روایات که یادداشت کرده‌ام این است «مِن عند الناس» که گفتم خودشان آوردند. یک تعبیر دیگری که مبهم است و با همه­ی این­ها می­سازد هم در روایاتی که یادداشت کرده‌ام موجود است. اگر خواستید بعداً دسته‌بندی آن را خدمت شما عرض می­کنم. در هر حال حاصل کلام این است که «نزل القرآن علی سبعة أحرف» می­تواند ثبوتاً درست باشد یا نه؟ ثبوتاً به بعضِ وجوهش؟ عدّه­ای گفته­اند: «کذب محض است». اما عده­ای دیگر این جور گفته­اند و به بعض وجوهش پذیرفته­اند. برخی هم شاید اصلاً با اصلِ صدورش مشکل داشته باشند. ولی آن چیزی که محتمل است، این است که اصلِ صدورش برای تطابق هفت با هفت است، این اصلِ معنایش است. اگر این مطلب را فهمیدیم دیگر راحت هستیم. به چه معنا؟ به این معنا که در هر کجا این معنای محوری که در جای خودش محفوظ است، گویندۀ کلام به حساب قرائن داخلی کلام که به دست ما رسیده است یا قرائن خارجی که به دست ما نرسیده است، همین لفظ سبعة أحرف را برای موارد متعددی استعمال کرده­ است، یک مورد از آن قرائات متعدد است که غیر از آن معنای اصلی است. یک مورد دیگرش سبعة أبواب و شئونات مختلف است که فرمودند: «أَمْرٍ وَ زَجْرٍ وَ تَرْغِيبٍ وَ تَرْهِيبٍ وَ جَدَلٍ وَ قِصَصٍ وَ مَثَلٍ»13. یک مورد دیگر از موارد استعمالش، سهولت است. سهولت خیلی مهم است. یکی دیگر از مواردش به نقل اهل­سنّت که روایات کافی آن را تکذیب کرده است، این است که یعنی خدا اجازه داده است که انسان از نزد خودش مرادف بیاورد. البته این موردَ، یکی از مهم­ترین معانی سبعة أحرف مردود است که بحث ما دربارۀ آن بود.

شاگرد: مورد قبلی که فرمودید سهولت، مقصودتان چه بود؟

استاد: سهولت، روایتی است که در منابع شیعه آمده است ولی سندش حسابی ضعیف است و در منابع اهل­سنّت هم فراوان آمده است و آن این است که ملک وحی اول قرآن را به حرف واحد آورد، یا به وساطت ملک دیگری یا به وساطت خود جبرئیل علیهالسلام یا به درخواست خود پیامبر خدا صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم، روایات متعدد و مختلف است، گفتند: «یا ربّ وَسِّع علی أمّتی»14. این برای امّت من سخت است. این­که یک جور بخواهند بخوانند، یک جور حفظ بکنند، این برای امّت من سخت است. «وَسِّع علی أمّتی».

خُب، به آن­ها امر کن که «یَقرَؤون علی حرفین…، إلی سبعة أحرف». ثلاثة أحرف هم دارد، حرفین هم دارد، أربعة أحرف هم دارد، تا سبعة أحرف. لسان این روایات این است که اصلاً برای این­که برای مردم سخت بود بخوانند، گفتند چند جور بخوانید تا راحت باشید.

شاگرد: منظور این است که با لهجۀ خودشان بخوانند؟

استاد: این خیلی مناسب لهجات است. لذا یکی از معانی مهمی که ابوعبید قاسم بن سلام که یکی از مهم­ترین مؤلّفین در فنّ قرآن است و او از کسانی است که جلوی قرائات ایستاده است. قاسم بن سلام برای این­که جلوی همۀ این حرف­ها را بگیرد، این طور معنا کرده است که صرفاً سبعة أحرف یعنی «أمرٍ و نهیٍ و ترغیبٍ و مثالٍ و قصصٍ». گفت سبعة أحرف یعنی این؛ و خودش را راحت کرد. گفته است که این حدیث متواتر است ولی معنایش این است و حال آن که این یکی از معانی آن است. دیگران گفته­اند این­طور نیست که فقط منحصر در این معنی باشد. دربارۀ این بحث تسهیل، روایت در خصال هست. در سند روایت مجاهیل هستند. اگر نگاه کنید سند ضعیف است به خلاف دو روایت دیگر که سندشان صحیح یا کالصحیح است که حضرت در پاسخ به این­که از ایشان سؤال پرسیده شد: «إنّ الأحادیث تختلف عنکم» ایشان در جواب فرمودند: «إنّ القرآن نزل علی سبعة أحرف أدنی ما للإمام أن یُفتِیَ علی سبعة وجوه»15 که این روایت مضمونی خیلی عالی دارد.

شاگرد: ادامۀ تابعین را بفرمایید.

استاد: بله؛ در این چند لحظه­ای که باقی مانده است، ادامۀ تابعین را بخوانیم. کسی که ما رسیده بودیم حرف­هایش را نقل کردیم، رئیس فرقۀ مالکیه: مالک بن أنس بود. مالک بن أنس نقل به معنا را جایز می­دانست. دیروز عبارت ابن­حزم را خدمت شما خواندم که ابن­حزم گفته بود: اگر مالک متوجۀ لوازم حرفش بود، کافر بود: «لکان کافراً»16، ولی خُب، «وهذا إسناد عنه في غاية الصحة وهو مما أخطأ فيه مالك مما لم يتدبره لكن قاصدا إلى الخير». این را ابن­حزم گفت؛

معاصرِ او یعنی همان ابن عبدالبرّ، از نظر شخصیت­شناسی هم این دو نفر خیلی با هم فرق دارند. هردوی این­ها تقریبا معاصر هستند و هر دو هم أندلسی هستند، امّا ابن­حزم یک جوری است، شاید در کلّ تاریخ اهل­سنّت مثل ابن حزم کم باشد. عملک­رد او این‌گونه است که می­خواهد بین حرّیت فکر و حفظ ضوابط و یک نحو تنوّر و روشنفکری جمع کند. ابن­حزم یک جور خاصی است و لذا یک چیزهایی در آثار او پیدا می­شود که جاهای دیگر پیدا نمی­شود، ولی اهل سنت او را قبول دارند که سنّی است. اصلاً به ‌هیچ‌وجه شبهۀ این­که او سنّی نباشد، وجود ندارد. خیلی در این جهت متصلّب است.

دیدید که او آن حرف­ها را زد. امّا ابن عبدالبر نه. اتفاقاً می­گویند ابن­حزم سفر می‌رفت و افراد مختلفی را می‌دید و خلاصه دنیا دیده بود. ابن عبدالبر بیشتر گوشه­گیر بود و در کار خودش بود. در شهر خودش ساکن بود و همان­جا تدریس داشت و خیلی اهل مسافرت نبود. لذا برای بعض تحقیقات، مطالبی که ابن عبدالبر می­آورد، از نظر ارزش تحقیقی بالاتر از دیگران است. یعنی در قرن پنجم بود، امّا ذهنیت او می­توانست برای ما قرن دوم و سوم و اول را منعکس کند. این جور افراد از این جهت خیلی خوب هستند. الآن یک عبارتی از ابن­حزم دیدم، حالا بعداً هم برایتان می­خوانم. می­گوید: «دروغ گفتند کسانی که گفتند ابن مسعود یک مصحف داشته است و یک چیزهایی پیش خودش بوده است. دروغ محض است». قرآن همین است که عثمان برای همۀ مسلمین گذاشته است. مصحف ابن­مسعود همین بوده است. از کجا این حرف را می­گویی؟ می­گوید: «عاصم همین مصحف عثمان را از ابن مسعود برای ما روایت کرده است». استدلال، استدلال خیلی خوبی است. می­گوید یکی از قرّاء سبعة برای مصحف عثمان کیست؟ عاصم است. استادِ عاصم کیست؟ زِرّ بن حُبیش است و ابو عبد الرحمن سَلَمی. زِرّ شاگرد کیست؟ شاگرد ابن مسعود است. تمام شد.

می­گوید: «عاصم دارد توسط استاد خودش از ابن مسعود برای ما نقل می­کند. پس دیگر از مصحف ابن مسعود یعنی چه؟ این حرف‌ها را کنار بگذارید». امّا ببینید ابن عبدالبر فضای نقد دستش است، جوّ قرن بعد از ابن مُجاهد او را جو زده نکرده است. این مطلب خیلی مهم است. یعنی کسی که از فضای بیرونی دور است، آن واهمه­ای که سایر علمای اهل­سنت از شیعیان داشتند، از آل بُوِیه داشتند، این مسائل تأثیری در فضای ذهن او نگذاشته است. لذا یک جور دیگری دارد کار می­کند. حالا ببینید او چه می­گوید. همین حرف مالک را می­آورد، به جای این­که بگوید اشتباه کرده است، می­گوید حرف درستی است. می­گوید این مطلب را که مالک گفته است، می­گوید: «علیه أهل العلم»17. چند سطر از آن را سریع می­خوانم: «

و ذکَر ابن وهب فی کتاب الترغیب مِن جامعه قال: قیل لمالک أتَری أن یُقرَأ بمثلِ ما قرَأ عمر بن الخطاب فامضَوا الی ذکر الله؟ فقال: ذلک جائز». چرا؟ چون خود حضرت فرمودند: «نزل القرآن علی سبعة أحرف، یعلمون و تعلمون». باز می­گوید: «قال مالک لا أری باختلافهم فی مثلِ هذا بأساً»، همه را جمع می­کند: «و قد کان الناس لهم مصاحف ستة»، که در شوری قرار دادند. سپس یک جمله کوتاهی هم دارد که از خود او نقل می­کند، در تفسیر ابن وهب هم هست. بحثش برای جای دیگر است. بین حرف­ها می­گوید: «قال ابن وهب و سألتُ مالکاً عن مصحف عثمان بن عفّان، فقال لی ذهب». این یعنی چه؟ یک دفعه بین این مطالب سؤال کردم از مصحف عثمان بن عفّان، «فقال لی ذَهَبَ». چیزی که فعلاً می­گویند و ظاهر معنایش است یعنی آن مصحفی که خود عثمان داشت، از روی آن قرائت می­کرد و به آن مصحف الامام می­گفتند. وقتی که عثمان را کشتند - اهل­سنت مفصّل می­گویند قطرۀ خون عثمان روی یک کلمه از مصحف ریخت، شاید روی کلمۀ «فَسَيَكْفِيكَهُمُ اللَّهُ»18 بود - شاید مقصود آن مطلب باشد! ولی فعلاً مطلب این است که مصحف عثمان «فقال لی ذَهَبَ».

بعد می­گوید: «و أخبرَنی مالک بن أنس» که ابن مسعود «طعام الأثیم» را که شخصی می­گفت طعام الیتیم، او گفت: «طعام الفاجر» بخوان. می­گوید از مالک پرسیدم، مالک گفت: «نعم أری ذلک واسعاً»19. شما هم می­توانی بگویی طعام الفاجر؛

تا این­جا، یک دفعه ابن عبدالبر می­گوید: «قال ابو عمَر». ابو عمر خودش را می­گوید، از جانب خودش شروع می­کند حرف زدن. می­گوید: «معناه عندی»20، این­که مالک گفت: «أری ذلک واسعاً»، به ذهنتان نیاید که مالک می­خواهد بگوید در نماز بخوانید. او مالک را مثل ابن­حزم تخطئه نمی­کند. می­گوید: «این­که مالک گفت "أری ذلک واسعاً، معناه عندی أن یُقرأ به فی غیر الصلاة"». اگر «طعام الأثیم» را می­خواهی در نماز بخوانید، فقط باید «طعام الأثیم» بخوانی. اگر می­خواهید در غیر نماز بخوانید، مالک می­گوید «أری واسعاً» یعنی در غیر نماز می­توانید «طعام الفاجر» بخوانید.

«و إنّما ذکرنا ذلک عن مالک تفسیراً لمعنی الحدیث»، می­گوییم خود مالک که این مطلب را نگفته است. مالک گفت: «أری ذلک واسعاً»، چه در نماز و چه در غیر نماز. می­گوید: «من می­خواهم از جای دیگری از کلام مالک، شاهد بیاورم. من به مالک نسبت دادم که مقصود او غیر نماز است «و إنّما لم تَجُز القراءة به فی الصلاة لأنّ ما عدا مصحف عثمان فلا یُقطَع علیه». «چیزی که قطعی است، مصحف عثمان است، بقیه­اش ظنّی است». «و إنّما یجری مَجری السنن التی نقلها الآحاد لکن لا یُقدم أحدٌ علی القطع فی ردّه». نمی­توانیم بگوییم اشتباه است. «و قد روی عیسی بن القاسم فی مصاحف بقراءة ابن مسعود قال: أری أن یُمنَع الإمام مِن بیعه و یَضرب مَن قرأ به و یُمنع ذلک». خود ابن مسعود گفته است اگر کسی غیر این مصحف را می­خواند، امام باید او را منع کند: «و قد قال مالک مَن قرأ فی صلاته بقراءة ابن مسعود أو غیره مِن الصحابة ممّا یُخالف المصحف لم یُصَلّ ورائه»، شما پشت سر او نماز نخوانید.

شاگرد: این حرف مالک است؟

استاد: بله. ابن عبدالبر می­گوید: «ببینید این حرف مالک است، آن­جا هم می­گوید «أری ذلک واسعاً» پس یعنی در نماز جایز نیست در غیر نماز جایز است». «لم یصلّ ورائه و علماء المسلمون مُجمعون علی ذلک الّا قومٌ شَذّوا لا یعرج علیهم». قومٌ شذّوا چه کسانی بودند؟ ابن شَنبوذ و مَن تَبِعه که بحث­هایش را قبلاً ارائه دادیم. خُب، بعد می­گوید که منهم «الأعمش سلیمان بن مهران و هذا کلّه یَدُلّک علی أنّ السبعة الأحرف التی اُشیرَ الیها فی الحدیث لیس بأیدی الناس مِنها إلّا حرف زید بن ثابت الذی جمع علیه عثمان المصحف». این هم تصریح ایشان است که مثل طبری می‌باشد. یعنی سبعة أحرفی که حدیث گفته است، آن چیزی که نزد ما است «حرفٌ واحد» است. آن حرف، حرف چه کسی است؟ حرفِ زید بن ثابت نه حرفی که نزد سایر صحابه بود. پس امروز این مطلب ازاین‌جهت جالب بود که می­گوید در غیر نماز جایز است و لذا آن مطلبی که آقا [یکی از شاگردان] دیروز آخر مباحثه فرمودند و عده­ای تشریف برده بودید، سریع عرض کنم؛ در روایات متعدد هم هست، هم در تفسیر قمّی و هم در غیر آن، متعدد آمده است که آیة الکرسی را در روایات معصومین علیهم السلام در مواضعی گفتند که یا «یُکتَب یا یُقرأ علی التنزیل» که فرمودید در حاشیۀ مفاتیح است یا متن مفاتیح؟

شاگرد: در متن مفاتیح که آمده است «یُستحبّ بعد صلاة العصر قرائة آیة الکرسی»21 تا غروب «کما وَرَد علی التنزیل». بعد در حاشیه «تنزیل» نوشته­اند و مصدرش را نوشته­اند.

استاد: این مطلب، متعدد در روایات وجود دارد. اگر عبارت آیة الکرسی علی التنزیل را جست و جو کنید، روایات متعدد هست. الآن این موردی که شما گفتید و روایتی که من دیدم، در هیچ کدام ندارد که به شیعه­ها تجویز شده باشد که در نماز، آیة الکرسی را علی التنزیل بخوانند. ولی خُب، در غیر نماز مثل همین است. یعنی روایتی است از آیة الکرسی، اگر کسی بخواند به عنوان این­که نقص قرآن شده است، غیر حروف سبعة در قرآن آمده است، این جایز نیست.

شاگرد: کسی این را نگفته است.

استاد: بله. امّا اگر به همین معنایی که طبری، مالک و دیگران می­گویند بخواند، یعنی حروف سبعة در مصحف عثمان، یک حرفش آمده است یا نهایتاً دو یا سه حرف، قطعاً تمام سبعة أحرف نیامده است. این به عنوان یک روایت که در بحث تسامح در ادلۀ سنن هم هست، رجائاً به عنوان این­که یکی از أحرف است، نه به عنوان اسناد به خدای متعال حتی به یکی از سبعة أحرف، بلکه به عنوان رجاء که ممکن است یکی از سبعة أحرف باشد، مانعی ندارد. امّا در نماز خیر.

شاگرد: اگر «علی التنزیل بخواند»، مگر با آن آیة الکرسی که نقل شده است تفاوت می کند؟

استاد: بله. بینش «و ما بینهما» را اضافه­ دارد. آخرش هم «و الحمد للّه ربّ العالمین» دارد.

شاگرد: اصلاً وسط آیة الکرسی اضافاتی آمده است.

استاد: بله. وسطش اضافه­ای دارد، آخرش هم تحمید دارد؛ منظور این­که این مورد هم نظیر همین جاست که در نماز خوانده نشود، اما این­که رجائاً به عنوان این­که آن اصلِ سبعة أحرف، حرام است در نماز خوانده شود و ممنوع است یا نه، آن حرف دیگری است. فعلاً بنا بر خواندنش نیست، نه فقط علمای شیعه، بلکه علمای اهل­سنت هم همین نظر را دارند و هیچ کدام هم نفرمودند، حتی در «صلاة لیلة الدفن» که آیة الکرسی دارد، در آن جا نداریم که گفته شده باشد «علی التنزیل» بخوانید ولی اگر کسی خواند، آیا حرام انجام داده است یا نه، این بحث دیگری است.

شاگرد: بحث إجزاء مثلاً. چون تبدیل در آیه نیست، بلکه فقط یک اضافه­ای دارد. اگر تبدیل بود، بحث جدایی می­شد. ولی چون صرفاً اضافه­ای دارد، این را به عنوان رجاء بخواند. فکر نکنم مشکلی باشد.

استاد: عرض کردم دو فضاست. اصل این­که بیرون نماز رجائاً بخواند یک حرف است. اگر در نماز بخواند یک حرف دیگری است. آن چیزی که من به ذهنم می­آید این است که نباید در بین شیعه رسم بشود که در نماز بخوانند. این مطلب در خود حدیثش هم که نیست. اگر جایی پیدا کنید که بگویند در نماز «علی التنزیل» بخوان، خُب، می­گوییم طبق این روایت و تسامح و تصحیحش با سبعة أحرف که من حرفِ مصحف عثمان را نخواندم، یک حرف دیگری را که ملک نازل کرده است به عنوان یکی از سبعة أحرف خواندم، مصحّحیّت قصد رجاء را توجیه بکنیم، امّا با همۀ این­ها، اگر حدیث نیامده است، خیر، در نماز خوانده نشود.

شاگرد: ما اگر قبول بکنیم سبعة أحرف را، احتمال هم دارد جزو سبعة أحرف باشد.

استاد: رجاءاً مانعی ندارد.

شاگرد: رجاءاً در نماز جزو سبعة أحرف می­شود دیگر؟ اگر به نیّت احتمال سبعة أحرف باشد، یعنی قرآن است.

استاد: ببینید به ما امر کرده­اند تا روز ظهور «إقرَؤوا کما یَقرَأ الناس»22 و مرجع هم مصحف بوده است. یک جا نمی­بینید که اهل­البیت علیهم‌السلام سعی کرده باشند که یک نحو مصحفی به دست کسی بدهند. حتی اگر مصحفی هم داشتند و به کسی می­دادند، سفارش می­کردند نخوان، در کافی آمده است. می­فرمودند: «نخوان». چرا؟ برای این­که اصل همّت اهل البیت علیهمالسلام بر این بوده که این ثقل اکبر به همین حرف یکی از سبعة احرفش که در بین مسلمین است، باید به عنوان یک محور واحد متقن باقی بماند. کسی یک ذره در این شک ندارد که مرام اهل البیت علیهم‌السلام این بوده است و إلاّ کاری نداشت یک مصحف بگذارند بگویند مخفیانه به یک­دیگر بدهید، استنساخ کنید. اگر این کار را می‌کردند همان نسخۀ خودشان باقی می‌ماند. جلوی این کار را گرفتند و لذا در نماز هم اگر این خوانده شود...، خود کار ابن شنبوذ را از معصومین علیهم‌السلام نقل نمی­کنیم. اگر بود بین شیعه می­آمد. یعنی فوری شیعه می­گفت: یک جایی به امام صادق علیه‌السلام اقتداء کردیم، این آیه را این جوری خواندند. هیچ جا چنین مطلبی نیامده است. اگر چنین مطلبی رخ می­داد فوری نقل می­شد. چون در بین خود شیعه برای نقل آن انگیزه بود. هیچ جا چنین مطلبی نیامده است. امّا ببینید ابن شنبوذ می­خواند، آن هم چون قرن چهارم بود، او را گرفتند و محاکمه­اش کردند. اساتید ابن شنبوذ و نظیر او با این شواهدی که من عرض می­کنم در قرن اول و دوم خیلی بودند. یعنی به راحتی در نماز هم می­خواندند. الآن مالک هم نمی­گوید در نماز بخوان یا نخوان. این­ها را دیگران نقل کردند که خود سند آن­ها باید بررسی شود. ابن عبدالبرّ دو تا مطلب را کنار هم گذاشت و این حرف را زد.

و الحمد للّه ربّ العالمین و صلّی اللّه علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.

کلیدواژگان: سبعة احرف، مالک بن انس، تابعین، قرائت اهل­البیت علیهمالسلام، آیة الکرسی، علی التنزیل.

1. بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج ‏90، ص 97.

2. مستدرک الوسائل، ج 17، ص 305: «وَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِنَّ اَلْأَحَادِيثَ تَخْتَلِفُ عَنْكُمْ قَالَ فَقَالَ إِنَّ اَلْقُرْآنَ نَزَلَ عَلَى سَبْعَةِ أَحْرُفٍ وَ أَدْنَى مَا لِلْإِمَامِ أَنْ يُفْتِيَ عَلَى سَبْعَةِ وُجُوهٍ ثُمَّ قَالَ هٰذٰا عَطٰاؤُنٰا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسٰابٍ».

3. الكافي (ط - الإسلامية)، ج ‏1، ص 403.

4. سورۀ حج، آیۀ 29: «ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْيُوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ».

5. الكافي (ط - الإسلامية)، ج ‏8 ، ص 138.

6. سوره جمعه، آیه 5. «مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارًا ۚ بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ ۚ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ».

7 . الغارات (ط - الحديثة)، ج‏1، ص 186.

8. همان.

9. این تعبیر در بیانات گوناگونی توسط شماری از ائمۀ معصومین علیهم السلام بیان شده است. برای نمونه ر ک به: الکافی (طبعة الاسلامیة)، ج 1، ص 229: «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ اَلْمُؤْمِنِ عَنْ عَبْدِ اَلْأَعْلَى مَوْلَى آلِ سَامٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَقُولُ: وَ اَللَّهِ إِنِّي لَأَعْلَمُ كِتَابَ اَللَّهِ مِنْ أَوَّلِهِ إِلَى آخِرِهِ كَأَنَّهُ فِي كَفِّي فِيهِ خَبَرُ اَلسَّمَاءِ وَ خَبَرُ اَلْأَرْضِ وَ خَبَرُ مَا كَانَ وَ خَبَرُ مَا هُوَ كَائِنٌ قَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهِ تِبْيَانُ كُلِّ شَيْءٍ».

10. سوره حجر، آیۀ 21: « وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ»

11. تفسير طبري (جامع البيان)، تحقیق: شاكر، ج 1، ص 25 و لکن در منبع چنین آمده است: «إنّ هذا القرآن أنزل على سبعة أحرف».

12. همان؛ و لکن در منبع چنین آمده است: «أقرأنيها رسول اللّه صلّی الله علیه و آله».

13. بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏ 90، ص 97.

14. همان، ج ‏82، ص 65، ح 55.

15. همان، ج ‏89، ص 49.

16. الإحكام في أصول الأحكام، ج 4، ص 172.

17. التمهید، ج 8، ص 292.

18. سورۀ بقره، آیۀ 137: «فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ مَا آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا ۖ وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا هُمْ فِي شِقَاقٍ ۖ فَسَيَكْفِيكَهُمُ اللَّهُ ۚ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ».

19. تقسیر القرآن من الجامع لابن وهب، ج 3، ص 55.

20. التمهید، ج 8، ص 292.

21 . در ترجمۀ مفاتیح الجنان (طبعة دار الملاک للطباعة و النشر) ص 77 چنین آمده است: «واعلم أنّ لقراءة آیة الکرسی علی التنزیل فی یوم الجمعة فضلا کثیرا».
سپس در حاشیۀ مفاتیح، ذیل مطلب بالا چنین آمده است: «قال العلامة المجلسي: آية الكرسي على التنزيل على رواية علي بن إبراهيم و الكليني هي كما يلي: (اللّٰه لا إله إلا هو الحي القيوم لا تأخذه سنة و لا نوم له ما في السماوات و ما في الأرض و ما بينهما و ما تحت الثرى، عالم الغيب و الشهادة الرحمن الرحيم، من ذا الذي... إلى: هم خالدون).

22. الكافي (ط - الإسلامية)، ج ‏2، ص 633 با اندکی تفاوت در برخی واژگان.







************
تقریر آقای صراف:
دوشنبه 3/8/1395

· اول جایی که از لسان معصوم(ع) نزل القرآن علی سبعة احرف صادر شده، مقصود بدوی چه بوده است؟

· در مقدمه تفسیر طبری 52 روایت آمده در این خصوص که برخی صریح در آوردن ملک وحی است و برخی در اینکه مردم به 7 وجه خوانده‌اند.

· آیا مقصود معصوم(ع) چه بوده است و آیا یک معنا قصد کرده‌اند یا چند معنا را؟ مانعی نیست از اینکه چند معنا را قصد کرده باشند. اگر گفتیم استعمال لفظ در اکثر از معنا جایز است، می‌گوییم که چند معنا بوده. اما آیا معنای محوری (به معنای التأویل الاعظم) در فرمایش معصوم(ع) چه بوده است؟ در شریعت ختمیه بنا بر تصریح به آن تأویل اعظم نبوده و قرار بر این بوده که در هر فضای مناسب، معنای خود را بیابد. البته در شریعت حضرت عیسی(ع) اینگونه نبوده فلذا می‌فرمایند قلموا اظفارکم عن کسب الحرام. در شریعت ختمیه فک رمز پیش خود شخص است و حامل، فقط حامل است.

· ما نمی‌دانیم تأویل اعظم سبعة احرف چیست و ما فقط وجوهی را برای آن تصویر کردیم که از در کنار هم قرار دادن حقایقی به دست آمد. محور سبعة احرف می‌تواند این باشد که همانطور که در تکوین اجری جمیع الاشیائ علی السبع، قرآن هم که می‌خواهد تبیان آن باشد، نزل علی سبعة احرف.

· بطون ناظر به مراتب طولیه است اما سبعة احرف که حرف به معنای ناحیه است به ذهن می‌رسد که به معنای چیزهایی در عرض هم است و نه در طول هم که بطون با آن مناسب است. هر کجا گوینده کلام بر اساس قرائن داخلی یا خارجی (که ممکن است به دست ما نرسیده باشد) معانی مختلفی را اراده کرده است.

· روایاتی که طبری در مقدمه آورده بر چند دسته قابل تقسیم است: یکی در قرینه داخلیه نزول من عند الله است و دیگری ناشی از تعلیم پیامبر خدا(ص) بوده، دیگری من عند الناس و دیگری هم تعبیراتی که مبهم است و با همه اینها می‌سازد.

· روایتی هم هست که ناشی از تسهیل دانسته که البته سند آن ضعیف است به خلاف آن روایتی که در مورد اختلاف حدیث بود:

الخصال ؛ ج‏2 ؛ ص358
44- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هِلَالٍ‏ عَنْ عِيسَى بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْهَاشِمِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ أَتَانِي آتٍ مِنَ اللَّهِ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَأْمُرُكَ أَنْ تَقْرَأَ الْقُرْآنَ عَلَى حَرْفٍ وَاحِدٍ فَقُلْتُ يَا رَبِّ وَسِّعْ‏ عَلَى‏ أُمَّتِي‏ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَأْمُرُكَ أَنْ تَقْرَأَ الْقُرْآنَ عَلَى حَرْفٍ وَاحِدٍ فَقُلْتُ يَا رَبِّ وَسِّعْ‏ عَلَى‏ أُمَّتِي‏ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَأْمُرُكَ أَنْ تَقْرَأَ الْقُرْآنَ عَلَى حَرْفٍ وَاحِدٍ فَقُلْتُ يَا رَبِّ وَسِّعْ‏ عَلَى‏ أُمَّتِي‏ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكَ أَنْ تَقْرَأَ الْقُرْآنَ عَلَى سَبْعَةِ أَحْرُفٍ.

· رسیدیم بین تابعین به مالک بن انس که جایز می‌دانست حتی نقل به معنا را که ابن حزم او را تخطئه کرده بود. شخصیت ابن حزم خیلی منحصر به فرد است که می‌خواسته هم بین حریت و هم حفظ مبانی و مباحث کلاسیک و هم روشنفکری و ... جمع کند.

· معاصر ابن حزم، ابن عبدالبر است، که او به خلاف ابن حزم، گوشه‌گیر بود و اهل مسافرت نبود. نوشته‌های او از نظر تحقیقی خوب است. مثلاً ابن حزم می‌گوید که دروغ است که ابن مسعود مصحف داشته است غیر از مصحف عثمان. اما ابن عبدالبر که فارغ از فضای بیرونی و جو بیرونی و نگرانی از مثل آل بویه و غیر آن نداشته است فرق می‌کند (التمهید ج8 ص292):

التمهيد لما في الموطأ من المعاني والأسانيد - ابن عبد البر (8/ 292)
وذكر ابن وهب في كتاب الترغيب من جامعه قال قيل لمالك أترى أن يقرأ بمثل ما قرأ عمر بن الخطاب فامضوا إلى ذكر الله فقال ذلك جائز قال رسول الله صلى الله عليه وسلم أنزل القرآن على سبعة أحرف فاقرأوا منه ما تيسر ومثل ما تعلمون ويعلمون وقال مالك لا أرى باختلافهم في مثل هذا بأسا قال وقد كان الناس ولهم مصاحف والستة الذين أوصى إليهم عمر بن الخطاب رضي الله عنهم كانت لهم مصاحف
قال ابن وهب وسألت مالكا عن مصحف عثمان بن عفان قال لي ذهب قال وأخبرني مالك بن أنس قال اقرأ عبد الله بن مسعود رجلا "أن شجرة الزقوم طعام الأثيم" فجعل الرجل يقول طعام اليتيم فقال له ابن مسعود طعام الفاجر فقلت لمالك أترى أن يقرأ كذلك قال نعم أرى ذلك واسعا
قال أبو عمر: [یعنی ابن عبدالبر]
معناه عندي أن يقرأ به في غير الصلاة وإنما ذكرنا ذلك عن مالك تفسيرا لمعنى الحديث وإنما لم تجز القراءة به في الصلاة لأن ما عدا مصحف عثمان فلا يقطع عليه وإنما يجري مجرى السنن التي نقلها الآحاد لكن لا يقدم أحد على القطع في رده وقد روى عيسى عن ابن القاسم في المصاحف بقراءة ابن مسعود قال أرى أن يمنع الإمام من بيعه ويضرب من قرأ به ويمنع ذلك وقد قال مالك من قرأ في صلاته بقراءة ابن مسعود أو غيره من الصحابة مما يخالف المصحف لم يُصَلَّ وراءه وعلماء المسلمين مجمعون على ذلك إلا قوم شذوا [مثل ابن شنبوذ] لا يعرج عليهم منهم الأعمش سليمان بن مهران وهذا كله يدلك على أن السبعة الأحرف التي أشير إليها في الحديث ليس بأيدي الناس منها إلا حرف زيد بن ثابت الذي جمع عليه عثمان المصحف

· در روایات معصومین(ع) در جایی قرائت آیة الکرسی علی التنزیل آمده است که اضافاتی دارد، نه به این معنی است که در نماز به این شکل خوانده شود، بلکه کلیت قرائت آن در غیر صلاة نه به معنای اینکه حق این است و آنچه در مصحف است، تحریف شده است.