بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر-بحث تعدد قراءات-سال ۹۵

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است


************
تقریر جدید:

جلسه دوازدهم درست است:

بسم الله الرحمن الرحیم

تفسیر قرآن کریم 95؛ جلسه­ی ششم.

تاریخ: 28/07/1395 ش.

زمان جلسه: 00:36:11

موضوع:

بررسی معنای "نزول قرآن علی سبعة أحرف"

استاد: بحث‌هایی که فرمودید اگر برای این فضا، ادامه پیدا بکند خوب است این بود که ببینیم روایاتی که در کافی آمده است و هم­چنین مرحوم شیخ و طبرسی فرموده­اند که کأنّه از مذهب امامیه این‌گونه است، أصحابنا الامامیة و امثال این­ها، این روایات ناظر به چه فضایی بوده است؟ آیا واقعاً می­خواستند بگویند که بحث سبعة أحرف اصلاً معنی ندارد و دروغ است و اصلاً وجود ندارد؟ یا خیر، سبعة أحرف، عدّه­ای از صحابه و به دنبال آن­ها تابعین، تُبّع التابعین و ... عده‌ای بودند که باورشان این بوده است که سبعة أحرف نه فقط یعنی قرائاتی که به سند درست به خود پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌رسد و به ملک وحی می­رسد. باورشان این بوده است که شارع اجازه داده است که بحث سبعة أحرف به جهت تسهیل مطرح شود و یعنی خود شما می­توانید مرادفش را بیاورید. مثل حدیث، نقل به معنی کنید. آیه را نقل به معنا بکن. خُب، اگر فضا چنین فضایی بوده است، برای معظم المجتهدین مِن أصحابنا یک وجهی می­شود که با این که روایت کافی را دیده بودند، در عین حال قائل بودند قرائات سبع و عشر و امثال این­ها متواتر هستند. «کلٌّ نزَل به الروح الأمین علی قلب سید المرسلین صلوات الله علیه»1. عبارت شهید ثانی بود. این خیلی خوب می­شود. یعنی از قرن یازدهم، دوازدهم به بعد این تلقّیِ زمانِ آن­ها ضعیف شده بوده است، از روایات تکذیب سبعة أحرف فهمیدند که یعنی اصل سبعة أحرف معنی ندارد، کما این که الآن جوّ حاکم بر این کتاب­ها، این­طوری است. روایات نمی­خواهند بحث سبعة أحرف را به نحو واقع نفی بکنند. بحث سبعة أحرف می‌تواند شواهد عدیده داشته باشد. نمی­خواهند آن­ها را نفی بکنند، بلکه می­خواهند بگویند این روش، این تلقّی سبعة أحرف که تبدیل به مرادف کنند، این درست نیست.

شاگرد: خود کسانی که نقل به معنی را درست می­دانستند، نمی­گفتند که «نزَلَ سبعة أحرف»، بلکه می­گفتند: آن چیزی که نازل شده است را این طوری هم می‌شود نقل به معنی کرد. آن­طور که یادم هست در برخی احادیثی که سبعة أحرف را تکذیب کرده­اند، فرمودند: «کلام اللّه واحد نزل مِن عند واحد»2، اصلاً سؤال راوی این بوده است که آیا «نَزَل علی سبعة أحرف»؟.

استاد: «إنّ الناس یقولون نزل القرآن علی سبعة أحرف»3، حضرت می­فرمایند:«کَذِبوا إنّما هو واحد»4.

شاگرد: و حال آن که اگر ناظر به آن­گونه کارها باشد، سؤال نباید این­طوری مطرح شود. آن کسی که نقل به معنا می‌کند که نمی‌گوید: «نَزَلَ کذا».

استاد: یعنی وقتی شما عبارتی را از امام معصوم علیه السلام برای دیگران نقل به معنی می­کنید، نمی­گویید: «قال الامام»؟!

شاگرد: نزول سبعة أحرف یک بار معنایی اضافه بر قال دارد. نزول سبعة أحرف یعنی هفت­گونه نازل شده است. آیا همان­جا هم می­گوییم امام علیه‌السلام هفت­گونه فرموده­اند؟!

شاگرد 2: شاید بتوانیم بگوییم مقصود ایشان [شاگرد 1] این­گونه باشد: برای این که بخواهیم بگوییم این روایت امام علیه‌السلام که نفی نزول بر سبعة أحرف را فرمودند و گفتند: «کذِبوا»، برای این که بخواهیم بگوییم نازل مطرح شده در این روایت، ناظر به چنین مبنایی است، نیاز به این داریم که تا حدودی برای ما روشن شود که افرادی که نقل به معنی می­کردند، مستندشان چنین حدیثی بوده است.

استاد: من عبارت را از رو می­خوانم، نوشتنش هم سخت بود، فقط دسته­بندی کرده­ام. ده نفر که چهار نفرشان از صحابه هستند، شش نفرشان از تابعین هستند که حالا من سریع بیان می­کنم شما ببینید چه وضعیتی بوده است! عین عبارت را برای شما می­خوانم، بعداً هم خودتان مراجعه کنید.

شاگرد: لطفاً آدرس­های این روایات را هم بفرمایید.

استاد: بله عرض می‌کنم.

استاد: اگر شما این­ها را ملاحظه کنید می­بینید که اصلاً «نَزلَ» را این می­دانستند که چطور همان «قالَ»، خدای متعال یک مقصود نازل کرده است. شما که قاری قرآن هستی، اگر مقصود خدا را از این آیه بگویید آن مقصود «نَزَلَ»، «و إنّ القرآن نزَل علی سبعة أحرف»5. یعنی آن مقصود قرآنی بر هفت وجه نازل شده است، هر چیزی که مرادف آن بگویید خوب است. در فتح الباریِ ابن­حجر، جلد 9، صفحۀ 26 تا 31 بحث­های خوبی به‌صورت گسترده آمده است که اگر مرور کنید، می‌بینید که در شرح همین «نَزَل القرآن علی سبعة أحرف» می­باشد که در صحیح بخاری آمده است. ایشان در صفحۀ بیست و شش چنین عبارتی دارد: «و هذا یُقَوّی قول مَن قال المراد بالأحرف تعدیة المعنی باللفظ المرادف». بعد هم می­گویند: خُب «باللفظ المرادف» که نشد! هر کسی بیاید قرآن را به لفظ مرادف بگوید! می­گوید: خیر؛ «تعدیة المعنی باللفظ المرادف ثبوتاً»، امّا اثباتاً یعنی «باللفظ المرادف الذی نُقِل عن رسول الله صلّی اللّه علیه و آله و سلّم». خود حضرت صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله باید این مرادف را گفته باشند، نه این که هر کسی خواست، بتواند هر مرادفی را از نزد خودش بیاورد. سپس تصریح می­کند که این­طور هم نبوده است. این تصریحات خیلی جالب است. ایشان می­گوید: «تعدیة المعنی باللفظ المرادف و لو کان مِن لغة واحدة». شاهدش را هم می­آورد که شاهد خیلی خوبی است. می­گوید: «لأنّ لغة هشام» - که عمر با او درگیر شد - «بلسان قریش و کذلک عمر». سال گذشته روایتش را خواندیم. می­گوید صبر کردم تا نمازش تمام شد، یقه­اش را گرفتم و ادامه­اش را سال گذشته گفتیم. «و مع ذلک فقد اختلفت قرائتهما». می­گوید: شما چطور می­گویید سبعة أحرف یعنی سبعة لغات؟! ببینید اصلاً از خود روایت فاصله گرفتید! روایتی که می­گوید سبعة أحرف مربوط به نزاع عمر با هشام است، هر دو قریشی هستند هر دو مکّی هستند، هر دو جزو مهاجرین هستند. پس معلوم می­شود که اختلاف این دو نفر، اختلاف به لغت هُذیل و کذا نبوده است، بلکه اختلاف مربوط به شخص خود دو نفر از یک قبیله بود. پس معلوم می­شود که قرائت، «تعدیة المعنی باللفظ المرادف» بوده است، نه «تعدیة المعنی باللفظ» از دو لغت هذیل و قریش. سپس می­گوید: «نَبَّه علی ذلک ابن عبدالبرّ و نقل عن اکثر اهل العلم». ابن عبدالبرّ - صاحب الاستیعاب - عالم خیلی مهمی است، اهل­سنت او را قبول دارند. یک عالمی به نام ابن عبدربّه داریم که یک شبهه­ای دربارۀ او مطرح می­کنند و می­گویند که «فیه تشیّع» که این­ها حرف دیگری است، جلوترها هم بوده است. امّا ابن عبدالبر که معاصر شیخ الطائفه بوده است، ذهبی راجع به او می­گوید: «فیه تدیّن، سلفیّ»، خیلی از او تعریف می­کند. ابن عبدالبر اصلاً شبهۀ تشیّع ندارد. کتاب­هایش مورد قبول مسلّم اهل­سنّت می­باشد. دو کتاب در این زمینه دارد، اگر مرور کنید خیلی خوب است. یک کتاب او، «التمهید لما فی الموطأ مِن المعانی و الأسانید» می­باشد. نام کتاب دیگر او، «الاستذکار» می­باشد که الاستذکار خلاصۀ این کتاب است و مطالب خوبی در این کتاب راجع به بحث ما نحن فیه دارد. وقتی این حرف­ها را می­زند، می­گوید: «نَقل عن أکثر اهل­ العلم» یعنی اکثر اهل علم گفته­اند «نَزَل القرآن علی سبعة أحرف» یعنی نقل به مرادف، «تعدیة المعنی باللفظ المرادف» نه «سبعة لغاتٍ مِن قبائل العرب». خُب، اگر این طوری است، هذا هو المراد.

ابن­حجر می­بیند قائل شدن به این مطلب، خیلی لوازم دارد، لذا یک قیدی می­زند. می­گوید «قلتُ: تتمّة ذلک أن یُقال إنّ الإباحة المذکورة لم تقع بالتشهّی». این طور نیست که هر کسی هر مرادفی را که دلش خواست، جای واژۀ قرآن قرار دهد. «أی إنّ کلّ أحدٍ یغیّر الکلمة بمرادفها فی لغته، بل المراعی فی ذلک السماع من النبی صلی الله علیه و آله و سلّم». پس یعنی مرادفی که سند داشته باشد. خلاصه این­که این مطلب را می‌گوید. چون اگر این را نگوید، سنگ روی سنگ بند نمی­شود. امّا واقعیتی است که ایشان می­گوید تتمةٌ، تشهّی نیست. واقعیت خارجی که زمان امام باقر و امام صادق علیهما السلام بود، این بود که تشهّی بود. یعنی از صحابه، از تابعین، می­گفت فرقی نمی­کند. خودت مرادف را جای واژۀ قرآن قرار بده. خُب، شما حق نمی­دهید حضرات معصومین علیهم‌السلام در چنین فضایی بگویند: «کذِبوا»؟ ایشان بگویند سبعة أحرف را برخی اصحاب بد فهمیدند!؟ الآن اهل­سنّت، از قرن چهارم به بعد، اصلاً برایشان غیر قابل پذیرش است، خود اهل­سنّت می­گویند یعنی چه؟! مرادف یک کلمۀ قرآن را پیش خودمان تبدیل کنیم و نقل به معنی کنیم؟!

ولی واقعیتی است که در گذشته بوده است. الانی­ها می‌گویند که این طرف می‌گویند این‌ها دروغ است و این­ها نیست، ولی هست، که من برای شما می‌خوانم. نکتۀ جالب در این مسأله، خود ابن­حجر است. یعنی واقعیاتی که ابن­حجر در بعضی مواضع خیلی باز رفتار می­کند! ابن­حجر عسقلانی واقعاً این­جوری است. سلفی­ها هم او را قبول دارند و ابن­حجر برای حفظ منافع آن­ها خوب است. از طرفی در برخی مواضع خیلی باز عمل می­کند! یک از موارد در همین جاست. این‌ها مستندات خوبی است که موجود هستند. وی در صفحۀ بیست و هفت می­گوید: «لکن ثَبَتَ»، ثَبَتَ یعنی واقعیت است. «ثبت عن غیر واحدٍ مِن الصحابة أنّه کان یقرأ بالمرادف ولو لم یکن مسموعاً له». برخی صحابه مرادف جای واژه قرآن می­گذاشتند، ولو این­که نشنیده بودند و سماع نبود و رویات عن النبی صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله نبود! خُب، در چنین فضایی اگر معصومین علیهم‌السلام می‌گویند: «کذبوا»، خُب، خیلی روشن است. بعد می­گوید ابن­مسعود خودش می­گفت: به جای «حتّی حین» بگو «عَتّی حین»6. یعنی مرادف را از ناحیۀ خودش می­گفت، بعدش می­گوید که عمر برایش نامه نوشت و او را عتاب کرد؛ از کتاب التمهیدِ ابن عبدالبر هم یک عبارتی نقل کردم، جلد 8، صفحه 284: «و هذا کلّه یَعضُد قول مَن قال إنّ معنی السبعة الأحرف المذکورة فی الحدیث سبعة أوجه»، نه سبعة لغات، «مِن الکلام المتّفق معناه المختلف لفظه». معنای یکی است، امّا لفظ آن مختلف است. خیلی زیبا مثال هم می­زند. «نحو هَلُمَّ، تَعال، عَجِّل، أسرِع، أنذِر، أخِّر» که همه­ی این­ها در معنا یکی هستند «و نحو ذلک». «المعنی واحد و الالفاظ مختلفة». می­گوید: «یَعضُد قول مَن قال» چنین مطلبی، «و سَنورِدُ مِن الآثار». سپس می­گوید: «علیه أکثر اهل العلم» که ابن­حجر هم این مطلب را گفت. می­گوید اکثر اهل علم گفته­اند که سبعة أحرفی که حضرت فرمودند، یعنی معنی یکی باشد، اگر الفاظ مختلف باشد اشکالی ندارد. همۀ آن الفاظ را خود حضرت گفته باشند؟! واقعیت این بود که می­گفتند: لفظ مرادف را اگر خودت بگویی کافی و قابل قبول است؛ حالا این مطلب کلّی بحث است.

حالا من الآن یادداشتی را دارم که خدمت شما می‌گویم. مطلبی را که یادداشت کرده‌ام از ده نفر است که چهار نفرشان از صحابه هستند، شش نفرشان هم غیر صحابه هستند. از کتاب­های بسیار قدیمی است، چون کتاب خیلی بود و مدتی این مطلب وقت من را گرفت که کتب را گشتم و تاریخ­شان را پیدا کردم که از کتب دسته اول خدمت شما نقل کنم و تا آن­جایی که می‌شد بر این مسأله اهتمام داشتم. اگر شما هم این کار را ادامه بدهید، خوب است.

از صحابه به ترتیب تاریخ وفات چهار تا هستند. اُبَیّ بن کَعب – متوفّای سال 21 ق -، عبد الله بن مسعود – متوفای سال 32 ق -، ابو الدّرداء عُوَیمر بن مالک – متوفای سال 32 ق - و انس بن مالک - متوفای سال 93 ق. نقل­هایی از این چهار صحابه دارم که سریع عرض می­کنم که این­ها می­گفتند اگر نمی­توانی [آیۀ قرآن را آن­طور که پیامبر صلّی ‌الله ‌علیه ‌و آله فرمودند، بخوانی و مثلاً یادت نمی­آید] مرادفش را بیاور. البته مطلب أبیّ بن کعب را می‌شود از کتب دیگر هم به دست آورد، امّا من فعلاً از کتاب التمهید ابن­عبد البر نقل می­کنم. ایشان متوفای سال 463 ق است و معاصر سید مرتضی و البته در آندلس بوده است. ابن عبدالبرّ، اهل قُرطُبه بوده و قُرطُبی است و غیر از آن صاحب تفسیر است، صاحب تفسیر متأخر است. می­گوید: «و رَوی وَرقاء عن ابن ابی نُجِیر عن مجاهد عن ابن عباس عن اُبَیّ بن کعب أنّه کانَ یَقرَأ للذین آمنوا انظرونا، للذین آمنوا أمهِلونا، للذین آمنوا أخِّرونا، للذین آمنوا أرقِبونا، و بهذا الاسناد عن ابیّ بن کعب»7، به همین اسناد یعنی ابن عباس از أبیّ بن کعب آمده است: «أنّه کان یَقرأ كُلَّمَا أَضَاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِيهِ، کلّما أضاء لهم مَرّوا فیه، کلّما أضاء لهم سَعَوا فیه، کلّ هذه الأحرف کان یقرأها ابیّ ابن کعب، فهذا معنی الحروف المراد بهذا الحدیث»8. خیلی جالب است که سپس خود صاحب کتاب التمهید می­گوید: «الّا أنّ مصحفَ عثمان الذی بأیدِی الناس الیوم هو مِنها حرفٌ واحد»9. همۀ آن قرائات بوده است، «حرفٌ واحد». یعنی چه؟ یعنی در قرآن که دیگر چند مرادف نیست، بلکه فقط یکی­ از آن­ها آمده است. «كُلَّمَا أَضَاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِيهِ»10. در ادامه می­گوید: «و علی هذا أهل العلم»11، می­گوید: اصلاً همۀ، سبعة أحرف را این­گونه معنی می­کنند.

از عبد الله بن مسعود هم نقل­های بسیاری وجود دارد. من از دو تا از قدیمی­ترین کتاب­ها نقل را برای­ شما آورده­ام. یکی کتاب الآثار تالیف ابویوسف - شاگرد ابوحنیفه متوفای سال 182 ق - که الآن این کتاب در سایت الشاملة وجود دارد. این کتاب خیلی قدیمی و مورد اعتنای اهل­سنّت می­باشد. این­ها کتاب­هایی است که کاملاً جوّ آن زمان را برای ما بیان می­کند. سند ندارد، کتاب برای خود مؤلّف است، در دست­ها هم موجود است. در صفحۀ 44 حدیث 223 آمده است که «عن أبیه عن أبی حنیفة عن حمّاد عن ابراهیم عن ابن مسعود أنّ رجلاً کان یُقرِئُه ابنُ مسعود». ابن مسعود معلّم قرآن بود، مردی را إقراء می­کرد. «و کان أعجَمیّاً» آن مرد نمی­توانست حرفی را که ابن­مسعود به او یاد می­داد را به راحتی بگوید. «فَجَعَل یقول إنّ شجرَة الزّقوم طَعام الاثیم، فجعل الرجل یقول طعام الیَتیم». ابن مسعود به آن مرد می­گفت بگو طعام الأثیم، آن مرد می­گفت طعام الیَتیم. «فَرَدّ علیه کلّ ذلک یقول طعام الیتیم، فقال ابن مسعود قل طعام الفاجر». فاجر مرادفِ أثیم به معنای گناه­کار است. «فقال له قل طعام الفاجر». «ثم قال»، ابن­مسعود برای حرف خودش وجه بیان کرد. جالبِ قضیه این است، اصلاً این احتمال در ذهن من خیلی قوی است، این حرف که الآن می­خواهیم بگوییم ابن مسعود می­گوید، در روایات دیگر اهل­سنّت به جای مقطوعه، مرفوعه شده است. یعنی رفته­اند روایت را به خود پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله نسبت داده­اند که این مطلب خیلی بعید نیست که برداشت صحابه از سبعة أحرف، این مطلب بوده است، بعداً گفته­اند خود حضرت فرموده­ است. حالا آن مطلب چیست؟ در نقل ابویوسف، می­گوید خودِ ابن­مسعود [در بیان وجه و دلیل خود برای مرادف گویی خود] گفت. ایشان روایتی را نقل نکرد. خیلی توضیح به جایی است که اهل‌بیت علیهم‌السلام در مقابل این توضیحات چگونه ایستاده‌اند و البته خیلی هم به جا بوده است. ابن مسعود گفت: آیا می‌دانی برای چه به تو گفتم که «أثیم» را رها کن و به جای آن «فاجر» بگو؟ «ثمّ قال ابن مسعود: انّ الخطأ فی القرآن لیس أن تقول الغفور الرحیم العزیز الحکیم». چه بگویی الغفور الرحیم چه بگویی العزیز الحکیم فرقی نمی­کند، همه­شان اسمای خداوند است. سپس ادامه می­دهد «إنّ الخطأ فی القرآن لیس أن تقول» به این شکل. «إنّما الخطأ أن تقرأ آیة الرحمة، آیة العذاب». یعنی خطای در قرآن این است که معنی را عوض کنی. اگر معنی عوض نشد، لفظ که مهم نیست. ادامه می­دهد: «و أن یُزاد فی کتاب اللّه ما لیس فیه». اگر این را اضافه کنی، این خطاست، نه این­که صرفاً «طعام الأثیم» را عوض کرده و به جای آن «طعام الفاجر» قرار بدهی؛ این کتاب الآثار ابویوسف - متوفای 182 ق - قدیمی ترین کتاب برای قرن دوم است که این قضیه را از ابن مسعود نقل می­کند.

شاگرد: یک چیزی که مطلب مورد نظر شما را تأیید می­کند این است که در فضای احادیث ما به ابن مسعود خیلی حمله کرده­اند.

استاد: یک روایت بود، حضرت می­فرمایند: «إِنْ كَانَ ابْنُ مَسْعُودٍ لَا يَقْرَأُ عَلَى قِرَاءَتِنَا فَهُوَ ضَالٌ أَمَّا نَحْنُ فَنَقْرَأُ عَلَى قِرَاءَةِ أُبَي»12. این روایت در کافی آمده بود. حالا به‌ غیر از این روایت هم در یاد دارید؟

شاگرد: به نظرم چند مورد دیگر هم دیدم. به نظرم چندین مورد دیده‌ام. حالا دوباره نگاه می‌کنم.

استاد: اگر این‌طور باشد خیلی خوب است، حتماً مراجعه کنید که همۀ روایت­ها را در نحوۀ قرائت ابن­مسعود داشته باشیم.

کتاب دوم که این کتاب هم کتاب بسیار قدیمی می­باشد، برای همان قرن دوم است، «تفسیر القرآن مِن الجامع» برای عبدالله بن وَهَب - متوفای 197 ق - که شاگرد مستقیم مالک بن انس است. ابویوسف شاگرد مستقیم ابوحنیفه بود، امّا ابن وهب، شاگرد مستقیم مالک، رئیس فرقۀ مالکیه است که همان مالک بن أنس می‌باشد. او هم چند کتاب دارد که تمام آن­ها موجود است. این­که می‌گوییم تمام آن­ها موجود است، منظور این است که آن کتاب‌هایی که الان در نرم‌افزار الشامله و سایت رسمی الشامله موجود است. مطلبی را که می‌خواهم بگویم در حدیث 117 و 118 آمده است13 که برای بحث ما خیلی جالب است. حالا جالب‌تر از این حدیث را هم از همین تفسیر راجع به خود مالک برای شما عرض می‌کنم. مالک نظری دارد که ابن­حَزم می­گوید اگر لازمِ حرفش را می­فهمید کافر بود. ابن­حزم برای قرن پنجم است و وقتی با مالک در حیطۀ نظرات درگیر می­شود، می­گوید: رئیس شما مالک حرفی راجع به قرآن می­گفت که اگر لازمِ حرفش را می­فهمید کافر بود! ولی چون به لازمِ حرفش قائل و ملتزم نبوده است، او را تکفیر نمی­کنیم. این فضا، فضایی است که در زمان خود معصومین علیهم‌السلام حاکم بوده است. شاگرد مالک نقل می­کند که «و حدّثنی اللیث بن سعد عن محمد بن عَجلان عن عون بن عبد الله یَرفع الحدیث الی عبد الله بن مسعود أنّه کان یُقرِءُ رجلاً أعجَمیّاً هذه الآیة إنّ شجرة الزقوم طعام الأثیم فیقول الأعجمی طعام الیتیم فقال بن مسعود: أتستطیع أن تقول طعام الفاجر؟». ابن­مسعود دید که مخاطبش نمی‌تواند کلمه «أثیم» را بگوید. گفت: آیا می‌توانی به جای طعام الأثیم، طعام الفاجر بگویی؟ «قال: نعم. قال: فَاقرَأ کذلک»که یعنی تو از این به بعد بگو طعام الفاجر؛ بعد می‌گوید: «و حدّثنی مالک بن انس»، شاگرد مالک است دیگر. «قال: أقرَأ عبد الله بن مسعود رجلاً إنّ شجرة الزقوم طعام الأثیم فجعل یقول طعام الیَتیم فقال له عبدالله طعام الفاجِر». ببینید شاگرد مالک می­گوید: «قلتُ لمالک: أتَری أن تُقرَأ کذلک» یا «أن نَقرَأ کذلک قال: نعم أری ذلک واسعاً». مالک هم می­گوید فتوای من هم همین است. تو طعام الفاجر بخوان. «أری ذلک واسعاً»، همین مطلبی است که بعداً ابن­حَزم خودش هم سند صحیحِ می­آورد. خود ابن­حزم سند داشته است که حالا می‌خوانیم. این روایت هم برای دوّمین صحابی، یعنی عبدالله بن مسعود که از کتاب‌های بسیار قدیمی برای شما آوردم که جوّ آن زمان معصومین علیهم‌السلام را برای ما روشن می‌کند. مالک هم می­گوید فتوای من هم همین است. تو طعام الفاجر بخوان، «أری ذلک واسعاً». حالا جلوتر برویم، باز نقلیّات را ببینید.

یک شخص دیگری از صحابه، ابوالدرداء می­باشد که متوفای 32 ق است. نام او عُوَیمِر بن مالک است. من از دو کتاب از ایشان نقل کرده­ام. ایشان هم همین مطلب مذکور را اجازه داده است، به راحتی می­گوید: طعام الأثیم را بگو طعام الفاجر. یک کتاب، مُصَنّف عبدالرزاق صنعانی است که از کتب معروف و قدیمی اهل سنت می­باشد. می­گوید: «عن الثوری عن الأعمَش عن ابراهیم عن همّام بن الحارث عن أبی الدرداء أنّه أقرَأ رجلاً شجرة الزقوم طعام الأثیم فقال الرجل طعام الیتیم فقال ابو الدرداء طعام الفاجر»14، بگو طعام الفاجر.

این مطالب در سایت رسمی الشاملة موجود است. آن‌ها می‌گویند «تصفّح». اگر در سایت شامله، بخش تصفّح بروید، همین الآن خیلی سریع می‌توانید از خود کتاب داخل موبایل­هایتان ببینید.

شاگرد: درباره همین یک آیه این­ها گیر داشتند؟

استاد: خیر؛ این یکی برای ما نقل شده است. مواضع دیگری نیز هست که خواهد آمد. این دو تا برای ابن مسعود و این­ها است. الآن برای انس هم می‌آید که آیه عوض می‌شود. این‌ها فعلاً در این آیه بوده است که برای ما نقل شده است که آن اعجمی نمی‌توانست بگوید. آیات دیگر هم هست که الآن می‌آید. در مستدرک حاکم، المستدرک علی الصحیحین، جلد 2، صفحۀ 489، حدیث 3684 همین روایت مذکور آمده است: «فقال ابو الدرداء قل: طعام الفاجر». حاکم می­گوید: «هذا حدیث صحیحٌ علی شرط الشیخین» یعنی بخاری و مسلم «و لم یُخرِجاه». ذهبی هم ذیلش می­گوید: «علی شرط البخاری و المسلم». یعنی این مقدار این حدیث نزد آن­ها مثل کتاب صحیح بخاری و مسلم قویّ است که ابوالدّرداء صریحاً گفت: اگر نمی‌توانی طعام الأثیر بگویی، خُب بگو طعام الفاجر. این هم برای ابوالدّرداء، دو تا روایتی که دیدید که در یکی، مصنّف عبدالرزّاق بود و یکی هم «صحیح علی شرط الشیخین».

حالا بیاییم به سراغ جایی که به فرمایش شما آیه عوض می‌شود. أنس بن مالک - متوفای 93 ق - که از افراد قبلی دیرتر بوده و خادم حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله هم بوده است. آیه­ای که خواند و از او ایراد گرفتند، این آیه بود: «إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئًا وَ أصوب قیلاً». ببینید در مسند ابویعلی، جلد 7، صفحه 88، آمده است، هیثمی هم در مجمع الزوائد، جلد 7، صفحه 156، همین روایت را از أنس نقل می­کند. بعد می­گوید: «رواه البزّاز و ابو یعلی بنحوه الّا أنه قال: و أصوب قیلاً». چون در نقل بزّاز آمده است که أنس «و أصوب قیلاً» خواند. ابن کثیر هم در تفسیرش، جلد 8، صفحه 252، همین مورد را از أنس نقل می­کند. بعد می­گوید: «قال الحافظ ابو یعلی الموصلی حدّثنا کذا». مجمع الزوائد می­گوید که سندش این است: «و رجال أبی یعلی رجال الصحیح و رجال البزاز ثقاتٌ. قلت: و قد تقدّمت أحادیث مِن هذا النوع». ابن­کثیر هم این مطلب را آورده است، روایت این است: «أنّ أنس بن مالک قرأ هذه الآیة: إنّ ناشئة اللیل هی أشدّ وطئاً و أصوب قیلاً، فقال له رجلٌ» یعنی به انس «إنّما نقرأها: إنّ ناشئة اللیل هی أشدّ وطئاً و أقوم قیلاً». «فقال أنس: إنّ أقوم و أصوب و أحیأ و أشباه هذا واحد». همۀ این­ها یکی است. معاصرین دائماً سعی کرده­اند که حدیث را خراب کنند. مثلاً می­گویند: أعمش از خود انس نشنیده است، پس مرسل است. این­ها دیگر تلاش‌هایی است [برای رهایی و فرار از لوازم اعتقاد به این دست از روایات]. أعمش نگفته است: سمعت عن أنس. اعمش، انس را دیده بوده است اما سمعت نگفته است. برای بحث ما همین مقدار کافی است که اعمش دارد می­گوید أنس این­طوری خواند. لذا برای ما که می­خواهیم یک بحث شیعی بکنیم، دربارۀ این که فضای روایات کافی را به دست بیاوریم که ائمه علیهم السلام فرمودند «کَذِبوا»، «إنّما نزل من عند واحد»، چه چیزی را دارند نفی می­کنند؟ این­که شما بگویید: «أصوب، أحیأ و امثال ذلک واحد».

شاگرد: این مطلب، اشکال آقای نائینی را حل نکرد. چون مضمون همۀ این روایت­ها می­گوید: ما می­توانیم حروفی به عنوان مرادف قرائت کنیم.

استاد: و سبعة أحرف هم یعنی این.

شاگرد: نمی­گویند این­هایی که ما خواندیم به عنوان حروف، «نزل من عندالله». هیچ‌کدام از این­ها، این مطلب را نگفته­اند. فقط می­گویند: می­توانیم این کلمات مترادف را به جای هم بخوانیم، ولی آن کلمه­ای را که من مرادف کردم و نسبت به مرداف­سازی آن آزاد هستم، آیا همین چیزی که من مرادف سازی کردم، از طرف خدا نازل شده است؟! این­ها نمی‌گویند: «نزل».

شاگرد 2: می­گویند از باب این روایت که «نزل علی سبعة أحرف»، از این باب ما هم می­توانیم بخوانیم.

شاگرد: خیر؛ آن­ها می­گویند که یک لفظ نازل شده است و در آن آیه، «أقوم» درست است. انس یا دیگری نسبت به «أقوم قیلاً» می‌گوید: «نزل». می‌گوید حالا آن چیزی که «نزل»، ولی اجازه دارید که به جای آن، چند تا مرادف بیاورید.

استاد: چه چیزی این مطلب را به من اجازه داده است؟ سبعة أحرف.

شاگرد: آیا روایتی از این روایات بود که تصریح داشته باشد سبعة أحرف این اجازه را به من داده است؟

استاد: بله.

شاگرد: در همین روایاتی که خواندید؟

استاد: من هنوز به آن تصریحات نرسیدم و برایتان بیان نکردم. این‌ها را دارم به ‌عنوان مقدمه می‌گویم تا به آن روایات برسیم.

شاگرد: در فتح الباری آمده بود، «انّما الاحرف السبعه مثل هلم و تعال و أقبل».

استاد: من این را هنوز نخواندم. شما دارید از آن­جا می­خوانید. من این را ذیل سفیان بن عُیِینه آورده­ام که بعداً برایتان بگویم. سفیان بن عیینه متوفای 198 ق است.

شاگرد: ما اشکال­مان به همین ابن­حجر است، نه فقط به این. هر کسی که می­گوید أحرف سبعة …

استاد: به ابن­حجر چه کار داریم؟! ما به سفیان کار داریم، سفیان معاصر این ائمه علیهم السلام می­باشد. سفیان بن عیینه، متوفای 198 ق است، یعنی زمان امام صادق و امام کاظم علیهما السلام بوده است. از محدثین مهم است. او چه می‌گوید؟ در فتح الباری، جلد 9، صفحۀ 30 می­گوید: «قال: سألت ابن عیینه» که همان سفیان است، «عن اختلاف قرائة المدنیین و العراقیین»، زمانی بوده است که قرائت عاصم و… جا افتاده بود و قرائات زیاد شده بود. زمان خود حفص بود که از عاصم نقل می‌کردند. قرائت کوفیین، مدنیّین، مکیین، این­ها داشت جا می­افتاد. می­گوید که گفتم اختلاف این قرائات «هل هی الأحرف السبعة»؟ این که می­گویید حضرت فرمودند: «نزل القرآن علی سبعة أحرف» همین قرائتی است که عاصم دو جور می­خواند و کوفی با مکّی فرق می کند؟ سفیان بن عیینه می­گوید: «لا»، این که قرائتی است که منسوب به پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله و مسموع است، این­ها دارند سند می­آورند. «إنّما الأحرف السبعة مثل هلمّ و تعال و أقبِل أیَّ ذلک قلتَ أجزَأکَ». خیلی این‌ها جالب است.

شاگرد: «أجزأک» یعنی مجزی است نه این که نزول است.

استاد: خیر؛ ولی به عنوان سبعة أحرف. ببینید می­گوید پرسیدم این که می­خوانیم مالک و ملک، این سبعة أحرف است؟ می­گوید نه، این حرف واحد است. چقدر مؤیِّد روایات ماست! مالک و ملک هردویشان «نزل من عند واحد»، آن‌که حرف خدا است. پس أحرف سبعۀ مالک و ملک چیست؟ این است که شما به جای مالک بگویید صاحب. اگر شما از نزد خودتان صاحب یوم الدین گفتید، آن وقت روایت سبعة أحرف.

منظور این است که این کلمات این ده نفر را با هم جمع بکنید، وقتی که این­ها را می‌بینید، آن وقت می‌بینید که روایت کافی خیلی است. آیا سبعة أحرف این است؟ سبعة أحرف که این نیست که شما «أی ذلک قلت أجزأک». مالک می‌گوید: «أری ذلک واسعاً». شما هم طعام الفاجر بگو، چه مانعی دارد؟ در چنین فضایی ائمه علیهم السلام فرمودند که نه، سبعة أحرف این­چنینی دروغ است. ما که این‌چنین سبعة أحرف نداریم.

شاگرد: یک عبارتی را مرحوم آشیخ محمدحسین اصفهانی بابت همین بحث دارند. المراد من …، شما آن عبارت را دیده‌اید؟

استاد: ما این را مباحثه کرده‌ایم.

شاگرد: همان بحث سبعة أحرف.

استاد: بله؛ از اول تا آخر این کتاب را خیلی وقت پیش مباحثه کردیم. هنوز این چاپ جدید آن تولید نشده بود، ما نسخۀ قدیم آن را مباحثه کرده بودیم.

شاگرد: می‌خواهم بگویم که ایشان تمام این روایات را آورده‌اند، هم از طریق عامّی چند تا روایت آورده‌اند و هم از طریق خاصه. این روایت را شما قبلاً خوانده بودید؟

استاد: بله؛ سند آن صحیح است و ما قبلاً بحث کرده بودیم.

شاگرد: آن وقت خود ایشان هم راجع به سبعة أحرف بیان دارند.

استاد: تذکر خوبی دادید. شاید مثلاً سال شصت و پنج و آن زمان‌ها بوده است که ما این کتاب را مباحثه کرده‌ایم.

شاگرد: ایشان چند وجه برای سبعة أحرف ذکر می‌کنند.

استاد: أحسنت. جزاکم الله خیراً. حتماً می‌روم نگاه می‌کنم. چون این تفسیر در یادم نبود. همیشه می‌گفتم ای کاش یک کسی پیدا بشود که این تفسیر را تمام بکنم. امّا این­که در خصوص این بحث مراجعه بکنم، تذکّر خوبی دادید. ان شاء الله نگاه می‌کنم.

و الحمد اللّه ربّ العالمین و صلّی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.

کلیدواژگان: سبعة أحرف، مرادف­سازی، ابن­مسعود، أبوالدرداء، أنس بن مالک، أبی بن کعب.

1 . المقاصد العلیة فی شرح الرسالة الألفیة، ص 245: «الكلّ من عند اللَّه نزل به الروح الأمين على قلب سيّد المرسلين تخفيفا على الأمّة وتهوينا على أهل هذه الملَّة».

2. كافى، ج 2، ص 630، حديث 12: عن أبي جعفر عليه السَّلام قال: «إنّ القرآن واحد نزل من عند واحد ولكن الاختلاف يجيئ من قبل الرواة».

3. همان، ح 13.

4. همان.

5. الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص 630.

6. اعراب القراءات السبع و عللها، ج ٢، ص ٣٨-٣٩: «ألم تسمع أنّ عمر بن الخطّاب بلغه أنّ ابن مسعود يقرئ الناس بلغة هذيل عتّى حين بالعين فكتب إليه: أمّا بعد، فإذا ورد عليك كتابى فأقرئ النّاس بلغة هذا الحىّ من قريش. و كلّ قد ذهب مذهبا، و الحمد للّه و اجتهدوا».

7 . التمهید لابن عبدالبر، ج 8، ص 291.

8. همان با اندک تفاوتی در برخی واژگان.

9. همان.

10. همان.

11. همان.

12. الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص 634. «محمد بن يحيى عن أحمد بن محمد عن علي بن الحكم عن عبد الله بن فرقد و المعلى بن خنيس قالا كنا عند أبي عبد الله ع و معنا ربيعة الرأي فذكرنا فضل القرآن فقال أبو عبد الله علیه السلام إن كان ابن مسعود لا يقرأ على قراءتنا فهو ضال‏ فقال ربيعة ضال فقال نعم ضال ثم قال أبو عبد الله علیه السلام أما نحن فنقرأ على قراءة أبي‏».

13. تفسیر القرآن من الجامع، ج 3، ص 55 و 56.

14. مصنّف عبد الرزاق، جلد 3، صفحه 364.







************
تقریر آقای صراف:
چهارشنبه 28/7/1395

· اگر بگوییم مقصود از روایات نافی سبعة احرف، نفی نقل به معنا باشد

· روایاتی هست که فتح الباری ابن حجر ج9 ص 26-31



فتح الباري لابن حجر (9/ 26)
قَوْلُهُ فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنْهُ أَيْ مِنَ الْمُنَزَّلِ وَفِيهِ إِشَارَةٌ إِلَى الْحِكْمَةِ فِي التَّعَدُّدِ الْمَذْكُورِ وَأَنَّهُ لِلتَّيْسِيرِ عَلَى الْقَارِئِ وَهَذَا يُقَوِّي قَوْلَ مَنْ قَالَ الْمُرَادُ بِالْأَحْرُفِ تَأْدِيَةُ الْمَعْنَى بِاللَّفْظِ الْمُرَادِفِ وَلَوْ كَانَ مِنْ لُغَةٍ وَاحِدَةٍ لِأَنَّ لُغَةَ هِشَامٍ بِلِسَانِ قُرَيْشٍ وَكَذَلِكَ عُمَرُ وَمَعَ ذَلِكَ فَقَدِ اخْتَلَفَتْ قِرَاءَتُهُمَا نَبَّهَ على ذَلِك بن عَبْدِ الْبَرِّ وَنُقِلَ عَنْ أَكْثَرِ أَهْلِ الْعِلْمِ أَنَّ هَذَا هُوَ الْمُرَادُ بِالْأَحْرُفِ السَّبْعَةِ وَذَهَبَ أَبُو عُبَيْدٍ وَآخَرُونَ إِلَى أَنَّ الْمُرَادَ اخْتِلَافُ اللُّغَات وَهُوَ اخْتِيَار بن عَطِيَّةَ وَتُعُقِّبَ بِأَنَّ لُغَاتَ الْعَرَبِ أَكْثَرُ مِنْ سَبْعَةٍ وَأُجِيبَ بِأَنَّ الْمُرَادَ أَفْصَحُهَا فَجَاءَ عَنْ أبي صَالح عَن بن عَبَّاسٍ قَالَ نَزَلَ الْقُرْآنُ عَلَى سَبْعِ لُغَاتٍ مِنْهَا خَمْسٌ بِلُغَةِ الْعُجُزِ مِنْ هَوَازِنَ قَالَ وَالْعُجُزُ سَعْدُ بْنُ بكر وجثم بْنُ بَكْرٍ وَنَصْرُ بْنُ مُعَاوِيَةَ وَثَقِيفٌ وَهَؤُلَاءِ كُلُّهُمْ مِنْ هَوَازِنَ وَيُقَالَ لَهُمْ عُلْيَا هَوَازِنَ وَلِهَذَا قَالَ أَبُو عَمْرِو بْنُ الْعَلَاءِ أَفْصَحُ الْعَرَبِ عُلْيَا هَوَازِنَ وَسُفْلَى تَمِيمٍ يَعْنِي بَنِي دَارِمٍ وَأَخْرَجَ أَبُو عُبَيْدٍ مِنْ وَجْهٍ آخَرَ عَن بن عَبَّاسٍ قَالَ نَزَلَ الْقُرْآنُ بِلُغَةِ الْكَعْبَيْنِ كَعْبُ قُرَيْشٍ وَكَعْبُ خُزَاعَةَ قِيلَ وَكَيْفَ ذَاكَ قَالَ لِأَنَّ الدَّارَ وَاحِدَةٌ يَعْنِي أَنَّ خُزَاعَةَ كَانُوا جِيرَانَ قُرَيْشٍ فَسَهُلَتْ عَلَيْهِمْ لُغَتُهُمْ وَقَالَ أَبُو حَاتِمٍ السِّجِسْتَانِيُّ نَزَلَ بِلُغَةِ قُرَيْشٍ وَهُذَيْلٍ وَتَيْمِ الرَّبَابِ وَالْأَزْدِ وَرَبِيعَةَ وَهَوَازِنَ وَسَعْدِ بْنِ بَكْرٍ واستنكره بن قُتَيْبَةَ وَاحْتَجَّ بِقَوْلِهِ تَعَالَى وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ فَعَلَى هَذَا فَتَكُونُ اللُّغَاتُ السَّبْعُ فِي بُطُونِ قُرَيْشٍ وَبِذَلِكَ جَزَمَ أَبُو عَلِيٍّ الْأَهْوَازِيُّ وَقَالَ أَبُو عُبَيْدٍ لَيْسَ الْمُرَادُ أَنَّ كُلَّ كَلِمَةٍ تُقْرَأُ عَلَى سَبْعِ لُغَاتٍ بَلِ اللُّغَاتُ السَّبْعُ مُفَرَّقَةٌ فِيهِ فَبَعْضُهُ بِلُغَةِ قُرَيْشٍ وَبَعْضُهُ بِلُغَةِ هُذَيْلٍ وَبَعْضُهُ بِلُغَةِ هَوَازِنَ وَبَعْضُهُ بِلُغَةِ الْيَمَنِ وَغَيْرِهِمْ قَالَ وَبَعْضُ اللُّغَاتِ أَسْعَدُ بِهَا مِنْ بَعْضٍ وَأَكْثَرُ نَصِيبًا وَقِيلَ نَزَلَ بِلُغَةِ مُضَرَ خَاصَّةً لِقَوْلِ عُمَرَ نَزَلَ الْقُرْآنُ بِلُغَةِ مُضَرَ وَعين بَعضهم فِيمَا حَكَاهُ بن عَبْدِ الْبَرِّ السَّبْعَ مِنْ مُضَرَ أَنَّهُمْ هُذَيْلٌ وَكِنَانَةُ وَقَيْسٌ وَضَبَّةُ وَتَيْمُ الرَّبَابِ وَأَسَدُ بْنُ خُزَيْمَةَ وَقُرَيْشٌ فَهَذِهِ قَبَائِلُ مُضَرَ تَسْتَوْعِبُ سَبْعَ لُغَاتٍ وَنَقَلَ أَبُو شَامَةَ عَنْ بَعْضِ الشُّيُوخِ أَنَّهُ قَالَ أُنْزِلَ الْقُرْآنَ أَوَّلًا بِلِسَانِ قُرَيْشٍ وَمَنْ جَاوَرَهُمْ مِنَ الْعَرَبِ الْفُصَحَاءِ ثُمَّ أُبِيحَ لِلْعَرَبِ أَنْ يَقْرَءُوهُ بِلُغَاتِهِمُ الَّتِي جَرَتْ عَادَتُهُمْ بِاسْتِعْمَالِهَا عَلَى اخْتِلَافِهِمْ فِي الْأَلْفَاظِ وَالْإِعْرَابِ وَلَمْ يُكَلَّفْ أَحَدٌ مِنْهُمْ الِانْتِقَالَ مِنْ لُغَتِهِ إِلَى لُغَةٍ أُخْرَى لِلْمَشَقَّةِ وَلِمَا كَانَ فِيهِمْ مِنَ الْحَمِيَّةِ وَلِطَلَبِ تَسْهِيلِ فَهْمِ الْمُرَادِ كُلُّ ذَلِكَ مَعَ اتِّفَاقِ الْمَعْنَى وَعَلَى هَذَا يَتَنَزَّلُ اخْتِلَافُهُمْ فِي الْقِرَاءَةِ كَمَا تَقَدَّمَ وَتَصْوِيبُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كُلًّا مِنْهُمْ قُلْتُ وَتَتِمَّةُ ذَلِكَ أَنْ يُقَالَ إِنَّ الْإِبَاحَةَ الْمَذْكُورَةَ لَمْ تَقَعْ بِالتَّشَهِّي أَيْ إِنَّ كُلَّ أَحَدٍ يُغَيِّرُ الْكَلِمَةَ بِمُرَادِفِهَا فِي لُغَتِهِ بَلِ الْمُرَاعَى فِي ذَلِكَ السَّمَاعُ مِنَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَيُشِيرُ إِلَى ذَلِكَ قَوْلُ كُلٍّ مِنْ عُمَرَ وَهِشَامٍ فِي حَدِيثِ الْبَابِ أَقْرَأَنِي النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لَكِنْ ثَبَتَ عَنْ غَيْرِ وَاحِدٍ مِنَ الصَّحَابَةِ أَنَّهُ كَانَ يَقْرَأُ بِالْمُرَادِفِ وَلَوْ لَمْ يَكُنْ مَسْمُوعًا لَهُ وَمن ثمَّ أنكر عمر على بن مَسْعُود قِرَاءَته حَتَّى حِينٍ أَيْ حَتَّى حِينٍ وَكَتَبَ إِلَيْهِ إِنَّ الْقُرْآنَ لَمْ يَنْزِلْ بِلُغَةِ هُذَيْلٍ فَأَقْرِئِ النَّاسَ بِلُغَةِ قُرَيْشٍ وَلَا تُقْرِئْهُمْ بِلُغَةِ هُذَيْلٍ وَكَانَ ذَلِكَ قَبْلَ أَنْ يَجْمَعَ عُثْمَانُ النَّاسَ عَلَى قِرَاءَة وَاحِدَة قَالَ بن عَبْدِ الْبَرِّ بَعْدَ أَنْ أَخْرَجَهُ مِنْ طَرِيقِ أَبِي دَاوُدَ بِسَنَدِهِ يَحْتَمِلُ أَنْ يَكُونَ هَذَا مِنْ عُمَرَ عَلَى سَبِيلِ الِاخْتِيَارِ لَا أَنَّ الَّذِي قَرَأَ بِهِ بن مَسْعُودٍ لَا يَجُوزُ قَالَ وَإِذَا أُبِيحَتْ قِرَاءَتُهُ عَلَى سَبْعَةِ أَوْجُهٍ أُنْزِلَتْ جَازَ الِاخْتِيَارُ فِيمَا أُنْزِلَ قَالَ أَبُو شَامَةَ وَيَحْتَمِلُ أَنْ يَكُونَ مُرَاد عمر ثمَّ عُثْمَان بقولهمَا نزلا بِلِسَانِ قُرَيْشٍ أَنَّ ذَلِكَ كَانَ أَوَّلَ نُزُولِهِ ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى سَهَّلَهُ عَلَى النَّاسِ فَجَوَّزَ لَهُمْ أَنْ يَقْرَءُوهُ عَلَى لُغَاتِهِمْ عَلَى أَنْ لَا يَخْرُجَ ذَلِكَ عَنْ لُغَاتِ الْعَرَبِ لِكَوْنِهِ بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ فَأَمَّا مَنْ أَرَادَ قِرَاءَتَهُ مِنْ غَيْرِ الْعَرَبِ فَالِاخْتِيَارُ لَهُ أَنْ يَقْرَأَهُ بِلِسَانِ قُرَيْشٍ لِأَنَّهُ الْأَوْلَى وَعَلَى هَذَا يحمل مَا كتب بِهِ عمر إِلَى بن مَسْعُودٍ لِأَنَّ جَمِيعَ اللُّغَاتِ بِالنِّسْبَةِ لِغَيْرِ الْعَرَبِيِّ مستوية فِي التَّعْبِير فَإِذا لابد مِنْ وَاحِدَةٍ فَلْتَكُنْ بِلُغَةِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَأَمَّا الْعَرَبِيُّ الْمَجْبُولُ عَلَى لُغَتِهِ فَلَوْ كُلِّفَ قِرَاءَتَهُ بِلُغَةِ قُرَيْشٍ لَعَثَرَ عَلَيْهِ التَّحَوُّلُ مَعَ إِبَاحَةِ اللَّهِ لَهُ أَنْ يَقْرَأَهُ بِلُغَتِهِ وَيُشِيرَ إِلَى هَذَا قَوْلُهُ فِي حَدِيثِ أُبَيٍّ كَمَا تَقَدَّمَ هَوِّنْ عَلَى أُمَّتِي وَقَوْلُهُ إِنَّ أُمَّتِي لَا تُطِيقُ ذَلِكَ وَكَأَنَّهُ انْتَهَى عِنْدَ السَّبْعِ لِعِلْمِهِ أَنَّهُ لَا تَحْتَاجُ لَفْظَةٌ مِنْ أَلْفَاظِهِ إِلَى أَكْثَرِ مِنْ ذَلِكَ الْعَدَدِ غَالِبًا وَلَيْسَ الْمُرَادُ كَمَا تَقَدَّمَ أَنَّ كُلَّ لَفْظَةٍ مِنْهُ تُقْرَأُ عَلَى سَبْعَةِ أَوْجُهٍ قَالَ بن عَبْدِ الْبَرِّ وَهَذَا مُجْمَعٌ عَلَيْهِ بَلْ هُوَ غَيْرُ مُمْكِنٍ ...

· دو کتاب التمهید لما فی الموطأ و الاستذکار از ابن عبدالبر کتاب‌های خوبی هستند. در کتاب التمهید او در ص284:

التمهيد لما في الموطأ من المعاني والأسانيد (8/ 290)
... وقال أبو جعفر الطحاوي في حديث عمر وهشام بن حكيم المذكور في هذا الباب قد علمنا أن كل واحد منهما إنما أنكر على صاحبه ألفاظا قرأ بها الآخر ليس في ذلك حلال ولا حرام ولا زجر ولا أمر وعلمنا بقول رسول الله صلى الله عليه و سلم هكذا أنزلت أن السبعة الأحرف التي نزل القرآن بها لا تختلف في أمر ولا نهي ولا حلال ولا حرام وإنما هي كمثل قول الرجل للرجل أقبل وتعال وهلم وأدن ونحوها وذكر أكثر أحاديث هذا الباب حجة لهذا المذهب وبين ما ذكر في ذلك أن قال حدثنا بكار بن قتيبة قال حدثنا عفان بن مسلم قال حدثنا حماد قال أخبرنا علي بن زيد عن عبدالرحمن بن أبي بكرة ( عن أبي بكرة ) قال جاء جبريل إلى النبي عليهما السلام فقال اقرأ علي حرف قال فقال ميكائيل استزده فقال اقرأ علي حرفين فقال ميكائيل استزده حتى بلغ إلى سبعة أحرف فقال اقرأه فكل شاف كاف إلا أن تخلط آية رحمة بآية عذاب أو آية عذاب بآية رحمة على نحو هلم وتعال وأقبل واذهب وأسرع وعجل حدثنا عبدالله بن محمد بن يحيى قال حدثنا محمد ( بن بكر ) بن عبدالرزاق قال حدثنا أبو داود قال حدثنا محمد بن يحيى بن فارس قال حدثنا عبدالرزاق قال أخبرنا معمر قال قال الزهري إنما هذه الأحرف في الأمر الواحد ليس تختلف في حلال ولا حرام وذكر أبو عبيد عن عبدالله بن صالح عن الليث عن عقيل ويونس عن ابن شهاب في الأحرف السبعة هي في الأمر الواحد الذي لا اختلاف فيه وروى الأعمش عن أبي وائل عن ابن مسعود قال إني سمعت القرأة فرأيتهم متقاربين فاقرأوا كما علمتم وإياكم والتنطع ( والاختلاف ) فأنما هو كقول أحدكم هلم وتعال وروى ورقاء عن ابن أبي نجيح عن مجاهد عن ابن عباس عن أبي بن كعب أنه كان يقرأ للذين آمنوا انظرونا للذين آمنوا أمهلونا للذين آمنوا اخرونا للذين آمنوا ارقبونا وبهذا الإسناد عن أبي بن كعب أنه كان يقرأ كلما أضاء لهم مشوا ( فيه ) مروا فيه سعوا فيه كل هذه الأحرف كان يقرؤها أبي بن كعب فهذا معنى الحروف المراد بهذا الحديث والله أعلم الا أن مصحف عثمان الذي بأيدي الناس اليوم هو منها حرف واحد وعلى هذا أهل العلم ...

· در کتاب الآثار ابویوسف ص44:

الآثار - أبو يوسف (1/ 229، بترقيم الشاملة آليا)
221 - عن أبيه عن أبي حنيفة ، عن حماد ، عن إبراهيم ، عن ابن مسعود رضي الله عنه أن رجلا كان يقرئه ابن مسعود ، وكان أعجميا ، فجعل يقول : ( إن شجرة الزقوم ، طعام الأثيم (1) ) فجعل الرجل يقول : طعام اليتيم ، فرد عليه ، كل ذلك يقول : طعام اليتيم فقال ابن مسعود : قل : « طعام الفاجر » ، ثم قال ابن مسعود : « إن الخطأ في القرآن ليس أن تقول : الغفور الرحيم ، العزيز الحكيم ، إنما الخطأ أن تقرأ آية الرحمة آية العذاب ، وآية العذاب آية الرحمة ، وأن يزاد في كتاب الله ما ليس فيه »

· تفسیر القرآن من الجامع لابن وهب (متوفای 197) از ابن وهب که شاگرد مالک است (ج3 ص51 ح105):

تفسير القرآن من الجامع لابن وهب (3/ 51)
105 - قَالَ: وَحَدَّثَنِي الْحَارِثُ بْنُ نَبْهَانَ عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِي عَيَّاشٍ أَنَّ أَنَسَ بْنَ مَالِكٍ قَرَأَ: {إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْأً} وأصوب {قيلاً}؛ قال: فقلت له: أو {أقوم قيلاً}، فَقَالَ: أَصْوَبُ وَأَقْوَمُ واحدٌ.



· در مصنف عبدالرزاق ج3 ص 364

· در مستدرک حاکم ج9 ص؟ (روایتی از ابوالدرداء)

· انس در آیه ان ناشئة اللیل هو ... روایتی

· مجمع الزوائد ج7 ص؟ و مسند ابویعلی ج7 ص؟ و در تفسیر ابن کثیر ج8 ص252

· سفیان بن عیینه معاصر ائمه بوده است که در فتح الباری در ج9 ص30 در سؤال از او دارد:

فتح الباري لابن حجر (9/ 30)
... وَقد أخرج بن أَبِي دَاوُدَ فِي الْمَصَاحِفِ عَنْ أَبِي الطَّاهِرِ بن أبي السَّرْح قَالَ سَأَلت بن عُيَيْنَةَ عَنِ اخْتِلَافِ قِرَاءَةِ الْمَدَنِيِّينَ وَالْعِرَاقِيِّينَ هَلْ هِيَ الْأَحْرُفُ السَّبْعَةُ قَالَ لَا وَإِنَّمَا الْأَحْرُفُ السَّبْعَةُ مِثْلُ هَلُمَّ وَتَعَالَ وَأَقْبِلْ أَيَّ ذَلِكَ قلت أجزأك ...