بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر-بحث تعدد قراءات-سال ۹۵

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است


************
تقریر جدید:


بسم اللّه الرحمن الرحیم

تفسیر قرآن کریم 95. جلسه­ی ششم؛

تاریخ: 03/07/1395 ش.

زمان جلسه: 00:42:15

نظریه "نسخ التلاوة"

استاد: در یک فرصت کوتاهی این بحث را جمع‌بندی بکنیم إن شاء اللّه. مگر این­که خود شما صلاح بدانید این بحث را ادامه بدهیم و إلاّ دیگر بهتر است که جمع‌بندی بشود و به مجمع­البیان برگردیم. حالا به اندازه‌ای که در ذهنم هست، مطلب را جمع‌بندی بکنیم. فقط این­که در جلسه­ی قبل از یک نکته‌ای صحبت شد، باز یک مطالبی را عرض کردم. بعضی از نکاتی که ارزش بحث‌های کلاسیک را دارد. آن­ها خیلی مطالب مهمّی بود. یعنی درواقع به‌گونه‌ای است که بحث علمی را یک گام به جلو می‌برد. آن نکته را می‌خواهم به خدمت شما عرض بکنم. شاید زیاد هم تکرار شده است امّا نمی‌دانم که به این شکل عرض کرده‌ام و از آن صحبت شده است یا خیر. جلسه­ی قبل عرض کردم که این روایاتی که خیلی هم گسترده است و در بین فریقین راجع به علوم قرآن رواج دارد، در طول تاریخ، علمایی که اهل تفسیر و قرائت بوده‌اند، برای این­که این منقولات، مستوعب باشد نظریاتی را داده‌اند. یعنی یک نظریه می‌دهند. آن­گاه شما که این نظریه را در نظر می‌گیرید، می‌بینید هر روایتی را که می‌خوانید، دارد حل می‌شود. این نظریه‌ها مدام به مواردی برخورد می‌کرده که سبب نقض آن­ها می­شده است. بیشتر هم اهل‌سنت با این مساله درگیر بوده‌اند. یک نظریه می­داده­اند، بعد می‌دیدند که مثلا اگر به‌عنوان مثال صد تا روایت داریم، هشت تا از این روایات خیلی خوب با این نظریه هماهنگ شد. امّا باز دوباره بیست تا از این روایات مشکل دارد. دوباره یک نظریه می‌دادند که مثلاً نود یا نود و پنج تا از این روایات را شامل می‌شد. در فضای علمی هم به همین شکل است. الآن برای تحلیل و توجیه قوانین عالم یک نظریه علمی می‌دهند. بعد می‌بینند که در یک مواردی منطبق نمی­شود. در نتیجه می‌گویند که این نظریه هم خراب شد؛ نظریه‌ای خوب است که به هر موردی برخورد کردیم بتواند توجیه و تحلیل بکند و حرفی برای گفتند داشته باشد و به‌گونه‌ای باشد که وانمانیم و کار پیشرفت ما را زمین نگذارد؛ اهل‌سنت این کارها را کردند و نظریه‌های مختلفی را دادند. یکی از مهم‌ترین نظریاتی که آن­ها دارند و در طول تاریخ هم محکم شده است و بر طبق آن هم پیش آمده‌اند، نظریه "نسخ التلاوة" است. اگر در این زمینه تحقیق کرده باشید، خواهید دید که محور جواب­های آن­ها برای این، خیلی هم کلاسیک شده است. بعد می‌گویید که منظور از نسخ التلاوة یعنی چه؟ سال گذشته یکی از طلاّب کتابی را برای بنده آوردند که البته الآن خودشان هم در جمع حضور ندارند. ان شاء اللّه در یک فرصت مناسبی، کتاب را خدمت شما می‌آورم. ایشان چگونه جواب می‌دادند؟ جوابی کوتاه و فنی. وقتی که جواب­ها کوتاه شده است، جواب­های کوتاه یک بُعد قوی­ای دارد. می‌گویند: «نسخ التلاوه از ناحیه­ی خداوند است. قرائت و اختلافات و این­ها، یا برداشتن و تحریف و کم و زیاد و … اگر از ناحیه­ی مردم باشد، از آن مطالبی می شود که ساحت قرآن کریم از آن به دور است». «لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ»1. امّا اگر از ناحیه­ی خود خدای متعال باشد که «مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا»2، نسخ التلاوة، نسخ است و اصلاً کاری است که خود خدای متعال آن را انجام داده است و به دستور خدای متعال بوده است؛ این یکی از نظریه‌های محوری و بسیار مهم است و اگر آن کتاب را هم ببینید، خواهید دید تا جایی که ممکن بوده است تمام موارد این­چنینی را با این روش حل می‌کنند و کار را جلو می‌برند. حتی در بعضی از موارد اصلاً معلوم است که لسان این روایت، نسخ نیست. امّا آن­ها این را می‌گویند و کار را به همین شکل تمام می‌کنند. چون نظریه‌ای را ساخته و پرداخته کرده‌اند؛ امّا به یک جاهایی می‌رسید که دیگر ممکن نیست از این نظریه استفاده بکنند. یعنی اصلاً با نسخ التلاوة هماهنگ نیست و جور درنمی­آید. هر چقدر که می‌خواستند آن را ساخته و پرداخته کنند ممکن نبوده است.

رواج ایجاد نظریات ساختگی و حل مشکلات به واسطه­ی این نظریات

استاد: البته آن­ها به ساخت این نظریّه اکتفاء نکرده‌اند و نظریات دیگری هم ساخته بودند. یکی دیگر از آن نظریاتی که در انتهای کار می گفتند، نظریه­ی "القرائة الشاذة" بود. اگر جست‌وجو بکنید، متوجه عرض بنده خواهید شد. این هم یک اصطلاح کلاسیک است. می‌گویند: «مثلاً فلان مورد، جزو قرائات شاذّه است و اصلاً اسمش هم این است. چون قرائت شاذه است، پس اصلاً مشکلی ایجاد نمی‌کند». این هم یکی از آن اصطلاحاتی است که آن­ها در باب قرائات شاذّه دارند. اگر بگردید پیدا می‌کنید و به ‌صورت مفصّل آن را توضیح داده‌اند؛ به گمان من آخرین حربه­ای که در فضای آن­ها مطرح است، همین قرائت شاذّه است.

ورود شیعه به عرصه­ی ایجاد نظریات به جهت تسهیل ارتباط بین آیات و روایات

استاد: عرض کردم که در فضای بحث‌های ما، این فکر یک مقداری دیرتر شروع شده است. کدام فکر؟ این فکر که یک نظریّاتی برای این روایات داده بشود که با همه­ی جوانب هماهنگی داشته باشد و جور دربیاید. هم با تمام جوانب و هم با تمام روایات و هم با واقعیّت ساحت قرآن کریم و با تمام این­ها سازگار و هماهنگ باشد. این­ها نظریاتی است که جزو نظریه‌های عالی به شمار می‌روند و مورد قبول عقلای متدیّنین است. یکی از آن نظریه‌هایی که گفتم مطرح شده است و در جلسات قبل خدمت شما عرض کردم چه نام داشت؟ مرحوم صدوق فرموده بودند "وحی بیانی". ایشان این را در اعتقادات فرموده بودند. امّا بسط و تفصیل این نظریه را در کتاب "القرآن الکریم فی روایات المدرستین" که در جلسه قبل گفتم، در آن­جا مطرح کردند. ایشان وحی بیانی را به یک نحو مفصّلی مطرح می‌کنند و می‌گویند: «إقراء، تعلیمی با معنا بوده است و قاری هم متعلّم با معنا بوده است. بعداً عوض شده است» که حالا با آن بحث‌های تاریخی­ای که می فرمایند و خودشان کتاب را به‌صورت مفصّل بسط داده‌اند و بعد شروع می‌کنند که روایات را براساس این نظریه­ی خودشان توضیح بدهند.

بنده عرض کردم که یک احتمال دیگر این است که بر اساس مبنای خود اهل‌سنت و مبنای شیعه که در جلسه­ی قبل هم بعضی از ریزه‌کاری­های آن از یادم رفت که خدمت شما عرض بکنم، بعضی از آقایان تذکّر دادند که فقهاء و اصحابنا الإمامیّه و مجتهدین از ایشان این‌طور می‌گفتند: «کلٌّ نَزَلَ مِن عِندِ اللّه». یعنی این­ها با این­که روایات کافی را دیده بودند و بزرگان شیعه بوده‌اند، امّا این تعبیرات مهم را داشتند که «کلٌّ نَزَلَ مِن عِندِ الله». پس این مساله سبعه أحرف به وجه صحیح­ آن در فضای فریقین قابل طرح است.

نظر بزرگان و علمای شیعه در مورد مساله­ی سبعة أحرف

استاد: سال گذشته در حدود چندین جلسه خواندیم. مرحوم آقای خوئی رحمه‌ اللّه در "البیان" فرمودند: «این اصلاً نمی‌شود». اگر یادتان باشد، ایشان فرمودند که ثبوتاً ممکن نیست. تمام این­ها بحث شد؛ شاید این‌گونه باشد که ثبوتا ممکن است و در نزد فریقین هم اثباتاً می‌شود که از آن حرف زد. خُب، اگر این‌گونه باشد، الآن خود همین، یک نظریه‌ای به نام نظریه­ی سبعة أحرف در کنار آن نظریه می‌شود. یعنی واقعاً ریخت وحی این‌گونه است که ملک وحی برای پیامبر خدا صلّی ‌اللّه‌ علیه ‌و آله چند گونه خوانده است و در سال گذشته از تمام این­ها صحبت شد. صاحب المیزان هم نظرشان به همین شکل بود و آنچه را هم که شاگرد ایشان در آن کتاب آورده بودند - فکر می‌کنم که نام کتاب، نور ملکوت بود - گفته بودند که ایشان هم قائل هستند به این­که تمام این حروف را جبرئیل آورده است، به همراه تمام آن بحث‌هایی که از نظر اقوال و ادلّه، سابقاً از آن صحبت کردیم. خُب، این هم یک نظریه‌ای شد که برای خودش حرف دارد.

عجز نظریات اقراء و تعلیم و وحی بیانی در همگونی و سازگاری با تمامی موارد

استاد: حالا این­که الآن می‌خواهم کلاسیک عرض بکنم، این­گونه است که به گمانم می‌رسد مواردی را داریم که آن نظریه‌ای اقراء و تعلیم و وحی بیانی، اصلاً نمی‌تواند آن­ها را توجیه بکند. یعنی هر چقدر که بخواهیم آن­ها را با این نظریه توجیه بکنیم، نمی‌شود، امّا با نظریه­ی سبعة أحرف ممکن است. نام این­ها را بحث‌های کلاسیک می‌گذاریم. یعنی نشان‌دادن یک موردی که یک نظریه به هیچ وجه نمی‌تواند آن را توجیه بکند، امّا یک فرض دیگر و یک نظریه دیگر می‌تواند آن را به‌خوبی توجیه بکند. در چه مواردی است که آن نظریه نمی‌تواند مورد یا مواردی را توجیه بکند؟ اولاً مستند باید به‌صورت محکم جلو برود. یعنی به‌گونه‌ای باشد که طرفین قبول داشته باشند و پس از این­که این مورد ثابت شد، اثباتاً هم محکم و معتبر باشد. آن وقت ببینیم که آیا حالا می‌تواند این مورد یا موارد خاص را توجیه کند یا خیر.

مساله­ی تعدّد قرائات و نحوه­ی مواجهه و پاسخ­گویی به آن بر اساس نظریات کلاسیک

استاد: یکی مساله­ی تعدّد روایات و تواتر در روایت است. در همان "مدرستین" که فرمودند، در دو یا سه جای آن هست. این را به رخ دیگری می‌کشند و خودشان جواب این را نمی‌دهند. می‌گویند: «مواردی هست که می‌گوید این­ها گفته­اند، یعنی قاری­ها گفته­اند و اختلافات از این­جا ناشی شده است». در قبالش می‌گوید: «آن­جایی که گفته­اند دو تا قرائت به روایت به تعلیم پیامبر خدا صلّی ‌اللّه ‌علیه ‌و آله رسیده است». ایشان به این مقابله می‌خواهند بگویند که پس ببینید، یک چیزی می‌تواند باشد که از ناحیه­ی وحی و از ناحیه­ی پیامبر صلّی ‌اللّه ‌علیه ‌و آله نباشد. خُب، باید نسبت به این طرف آن هم حرف بزنیم. پس ما یک مواردی را هم داریم که روایت می‌گوید خود تعدد قرائت، به اصل شرع و به شارع بازگشت کرده است. شما می‌خواهید با این دست موارد چه کار کنید؟ حالا من برای توضیح مطلب می‌توان به یکی دو نمونه از موارد اشاره کرد.

یک روایت بود که در گذشته از آن صحبت کرده‌ایم که الآن به کار ما می‌آید. در صحیح ابن حبّان. از کتاب صحاح اهل‌سنت است ولی چون مثل صحیح بخاری و مسلم نبوده است، به‌ خصوص [نزد] محدّثین آن­ها در قرن ما. البانی یکی از محدّثین خیلی سخت‌گیر است که او همه­ی حرف‌ها را دیده است که شیعیان در کجا استفاده می‌کنند. هر چقدر که شیعیان بیشتر استفاده می‌کنند، بعداً آن­ها می‌آیند و بیشتر فیلترگذاری می‌کنند. سخت‌گیر می‌شوند، برای این­که شیعیان نتوانند کاری را پیش ببرند تا جایی که حربه را برای استدلال از دست آن­ها بگیرند که حالا این کارها را با یک ظرافت کاری­های فنّ حدیث انجام می‌دهند. البانی کتابی به نام "سلسلة الأحادیث الضعیفة" دارد و این کتاب در نوع خودش یک کتاب مفصّلی است. بعد از آن، دوباره این محقق کتاب مسند أحمد، خیلی زحمات مفصّلی را کشیده است، شعیب ارنؤوط. دو تا برادر هستند. شعیب ارنووط هم چون بعد از البانی است، دیگر از البانی بیشتر تدقیق می‌کند. بعضی از جاهایی هم که او تصحیح کرده است، دیگر این حاضر نیست تسامح کند. لذا دقت می‌کند و این­ها را ملاحظه می‌کند. مطلب جالب این است که هر دوی این­ها بر این [صحت این روایت] صحیحه­ی ابن حبّان [اتفاق نظر دارند]. مخرّج­اش در نسخه­ی "الشاملة" است. البانی وقتی که به این روایت صحیحه­ی ابن حبّان می‌رسد، می‌گوید: «صحیح الإسناد». شعیب ارنؤوط هم می‌گوید: «صحیح علی شرط مسلم». یعنی مثل صحیح مسلم و با همان شرطی که مسلم داشته و گذاشته است، این روایت به همان شرط صحیح است. روایت چیست؟ روایت در ذیل آیه شریفه است «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا»3. یک روایت را با سند صحیح می‌آورد. آن کسی که با یک واسطه به انس می‌رسد، می‌گوید: «حَدَّثَنی ثابت أو حدّث» از انس که صحابی است. به نظرم اسمش حمّاد است. «حمّاد عن ثابت» ظاهراً از چه کسی؟ از انس که این روایت را نقل می‌کند. خود حمّاد می‌گوید که از محدّثین معتبر نزد اهل‌سنت است. این دو تا می‌گویند که «عَلی شَرط مُسلم و صَحیح الإسناد». این حمّاد چه می‌گوید؟ خیلی جالب است. با چشم خودش دیده است می‌گوید و دیگر نقل قول از کسی نیست. می‌گوید: «رأیتُ فی مُصحف اُبیّ» آیه را به این شکل «وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا» می خواند. می‌گوید که در مصحف اُبیّ این‌گونه بود که «وَمِنْهُمْ مَنْ بَدَّل تَبْدِيلًا». یعنی آیه به این شکل در می‌آید: «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمِنْهُمْ مَنْ بَدَّل تَبْدِيلًا»4.شاگرد: خود أنس نقل می‌کند یا خودش می‌گوید؟

استاد: خیر؛ خودش می‌گوید. اصلاً دیگر راجع به أنس چیزی نمی‌گوید. حمّاد می‌گوید که خودم در مصحف اُبیّ دیده‌ام. این کتاب در سایت رسمی "الشاملة" هست. صحیح ابن حبّان، زیر دست این دو تا محدّث بزرگ و [تصریح می­کنند که] صحیح الإسناد است. حمّاد را هم که انسان دروغ­گویی نمی‌دانند. او یک انسان راست­گویی است. آن زمان در یک جایی مصحف اُبی در دستش بوده و با آن خصوصیّات دیده است. می‌گوید که من این را دیده‌ام؛ بعداً که من پیگیری کردم دیدم که اصلاً در تفسیر طبری هست و در کتاب‌های متعدّد وجود دارد. می‌گوید: «قَرَأَ ابن عَباس عَلَی مِنبَر البَصرَة»5 همین را و به‌همین‌نحو «وَمِنْهُمْ مَنْ بَدَّل تَبْدِيلًا». جالب این است که ابن­عباس مطلبی را که در مصحف اُبیّ بود بر بالای منبر بصره خواند که این بر طبق نقل علمای اهل­سنّت آمده است و من سند آن را هم موجود دارم. در هر حال این­ها متعدّد است. خیلی جالب است که ایشان می­فرمایند: «وَمِنْهُمْ مَنْ بَدَّل تَبْدِيلًا». به این مطلبی که عرض کردم ضمیمه کنید آن دو تا آیه‌ای را که جلوتر عرض کرده بودم. ولی جای آن مهم است. روشی اصولی و صحیح برای احتجاج در مناظرات

استاد: اگر در خاطر شریف­تان باشد چند بار این پیشنهاد را دادم. اگر هم این کار را نکنیم، بعداً پشیمان می‌شویم. باید یک بانک وسیع سؤال و جواب طبقه‌بندی‌شده را ایجاد کرده و داشته باشیم. به این شکل که هر چقدر در این زمینه‌ها سؤال و شبهه وجود دارد، معلوم و مشخّص باشد. بعد معلوم بشود که این سؤال، چند تا جواب دارد و جواب­ها برچسب بخورد و طبقه‌بندی بشود که هر جوابی با کدام شبهه مناسبت و سنخیّت دارد. از مکان‌ها و زمان‌ها و شرایط مختلف به این جواب­ها برچسب بخورد. به‌عنوان نمونه، گاهی می‌شود که یک جوابی برای یک محیطی نه تنها بی‌فایده است، بلکه به ضرر انسان هم تمام می­شود. هر فضایی یک جوابی را می‌خواهد. این کار باید در وهله­ی اوّل انجام بشود که این جواب از این سؤال، برای فلان فضا مناسب است. وقتی که یک چنین بانکی تشکیل بشود تا در یک فضایی، یک مطلب و شبهه­ای را مطرح بکنند، وقتی شما به این بانک اطلاعات طبقه‌بندی‌شده‌ و دقیقی که از قبل تهیه کرده‌اید، نگاه کنید، بلافاصله بهترین جواب را به سؤال او خواهید داد. أخیراً لجنه­ی افتای عربستان سعودی که مفتی­های آن­ چند نفر هستند، یکی از اعضای شورای عالی افتاء به ‌صورت رسمی گفت که ما حاضر هستیم با شیعیان بحث بکنیم. معلوم است که خبرگان آن­ها به این­ها خبر داده‌اند و به این نتیجه رسیده‌اند که تمام اصول و روش‌های مناظره و بحث را تکمیل کرده‌ایم و کاملاً برای بحث کردن با شیعیان آمادگی داریم. این حرف او خیلی برای کسانی که واقف به مساله هستند، با معناست.

بیان یک مطلب کذب از مفتی عربستان و راه فنی پاسخ­گویی به آن

استاد: یک نفر دیگر از این مفتی­های عربستانی که مفتی بزرگ آن­ها هم هست، به تازگی گفته بود که ایرانی‌ها اصلاً مسلمان نیستند و آن­ها مجوس هستند و دارند خودشان را به مسلمانان می‌چسبانند. خُب، او یک حرفی می‌زند و جواب هم داده می‌شود. امّا اگر این بانکی را که من عرض کردم از قبل آماده شده و مستند باشد و هیچ­گونه تنش­آفرینی و تحریک­­برانگیزی هم در آن نباشد و خیلی متین و بر سر فرصت، جواب­هایی هم بدون تحریک اذهان عمومی در آن آماده شده باشد که کاملاً برچسب گذاری شده است، بسیار در پاسخ­گویی به این فضا مؤثر است. زمانی‌که این مفتی یک حرفی بزند، شما هم سریع به این بانک پرسش و پاسخ­هایتان مراجعه می‌کنید؛ حالا یکی از جواب­هایی که به ذهن من می‌آید که باید ثبت بشود و برچسب بخورد و برای یک چنین جاهایی ذخیره و استفاده بشود، همین مطلبی است که الآن خدمت شما عرض می‌کنم. ما در این­جا هم آیات شریفه داریم و هم روایات. مورد اوّل، روایاتی است که اصلاً ربطی به آیات ندارد و در صحیح بخاری و در جاهای دیگر هم آمده است که «لَوْ كَانَ الْعِلْمُ بِالثُّرَيَّا، لَتَنَاوَلَهُ نَاسٌ مِنْ أَبْنَاءِ فَارِس»6، این روایت که معروف است که اصلاً دیگر ربطی به آیات هم ندارد و خودش یک روایت بدون تفسیر است و خودش است و خودش. دو تا آیه­ی شریفه است که همین مطلب در ذیل آن وارد شده است. این خیلی جالب است. یکی در سوره­ی مبارکه­ی جمعه که «هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ، وَآخَرِينَ مِنْهُمْ لَمَّا يَلْحَقُوا بِهِمْ ۚ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ»7. این را از تفاسیر شیعه نمی‌گویم. خود شما بروید و به تفسیر ابن­کثیر8 مراجعه کنید و مصادری که عرض می‌کنم همگی از تفاسیر اهل­سنّت است. ما با این قسمت از آیه­ی شریفه کار دارم. سؤال من این است مراد از این قسمت از آیه­ی شریفه که می‌فرماید: «وَآخَرِينَ مِنْهُمْ لَمَّا يَلْحَقُوا بِهِمْ» چه کسانی هستند؟ روایت نقل کرده است که حضرت صلّی ‌اللّه ‌علیه ‌و آله دست مبارک­شان را بر سر شانه­ی سلمان فارسی قرار دادند و فرمودند: «قوم این شخص». یعنی از فارس هستند. این‌ها هستند که «وَآخَرِينَ مِنْهُمْ لَمَّا يَلْحَقُوا بِهِمْ» و جالب این­جاست که ابن­کثیر همین مطلب را نقل می‌کند و چون با اساس مبانی فرهنگی اهل­سنّت که عدالت صحابه است، برخورد و تعارضی ندارد، هیچ چیزی نمی‌گوید. می‌گوید خُب، مانعی ندارد. فارس­ها هم هستند دیگر. «وَآخَرِينَ مِنْهُمْ لَمَّا يَلْحَقُوا بِهِمْ» این­ها هستند دیگر؛ امّا یک آیه­ی دیگری هم داریم که در آن­جا مطلب خیلی مشکل می‌شود. آیه چیست؟ این آیه در سوره­ی مبارکه محمد صلّی ‌اللّه ‌علیه ‌و آله آمده است «وَإِنْ تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُونُوا أَمْثَالَكُمْ»9. در آن­جا هم این روایت آمده است و باز ناقل آن اهل­سنّت هستند10. این­جا خطاب آیه به صحابه­ی پیغمبر صلّی‌ اللّه ‌علیه ‌و آله است. اگر شما صحابه­ی پیغمبر صلّی ‌اللّه ‌علیه ‌و آله از دین روی‌گردان شوید، «وَإِنْ تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ»، خدا یک قومی را غیر از شما و بدل از شما قرار می‌دهد که «ثُمَّ لَا يَكُونُوا أَمْثَالَكُمْ» و این­ها دیگر مثل شما نیستند که روی بگردانند. باز روایت در این­جا دارد که حضرت صلّی ‌اللّه ‌علیه ‌و آله دست مبارکشان را بر شانه­ی سلمان فارسی قرار دادند و فرمودند: «آن قومی که "یستبدل"، قوم این شخص هستند و قوم فارس هستند که این ویژگی را دارند»؛ ابن­کثیر زمانی‌که به این آیه­ی شریفه می‌رسد، او فقط یک خدشه‌ای می‌کند. می‌گوید که راوی این روایت، فلانی است. «تَفَرَّدَ بِهِ مُسْلِمُ بْنُ خَالِدٍ الزِّنْجِيُّ، وَرَوَاهُ عَنْهُ غَيْرُ وَاحِدٍ، وَقَدْ تَكَلَّمَ فِيهِ بَعْضُ الْأَئِمَّةِ رحمة الله عليهم، واللّه أعلم»11. منظور او از عبارت «وَقَدْ تَكَلَّمَ فِيهِ بَعْضُ الْأَئِمَّةِ» یعنی بزرگان رجال و حدیث، راجع به مطلب یک حرف‌هایی را زده‌اند؛ ایشان می‌خواهند بالأخره یک خدشه‌ای به این مطلب وارد کند؛ یک شخص دیگری می‌آید و از کعبی نقل می‌کند. حالا الآن حاضرالذهن نیستم که در کدام تفسیر بود.شاگرد: این آیه­ی شریفه­ی سوره­ی مبارکه­ی محمد صلّی‌ اللّه ‌علیه ‌و آله به ‌صورت شرطی بیان شده است و نگفته است که حتماً قوم فارس خواهند آمد و چگونه خواهند بود.

استاد: الآن دارم همین را عرض می‌کنم. در یکی دیگر از منابع هم هست. حالا الآن دقیقاً یادم نیست که کجا دیده‌ام. امّا یادداشت کرده‌ام و آدرس دقیق این­ها موجود است. شاید بیهقی باشد. البته سابقاً هم عرض کرده بودم و شاید آدرس آن را هم به خدمت شما گفته باشم. او چه می‌گوید؟ می‌گوید: «آیه می‌فرماید "وَإِنْ تَتَوَلَّوْا" و نمی‌گوید که صحابه روی‌گردان شدند. "وَإِنْ تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُونُوا أَمْثَالَكُمْ"». بعد می‌گوید: «والحمد لله إنّ الصحابة لم یتولّوا أبداً فلم یستبدل بهم غیرهم»12. صحابه که توّلی نکردند، ولی خُب، در هر حال پایه­ی آن حرف‌ها یک مقداری سست می‌شود. این هم از توضیحات نسبت به این آیه­ی شریفه.

استاد: این هم از روایتی که هست و حالت شرطیّتی که در این­جا وجود دارد. از چیزهایی که جالب است، تفسیر "التحریر و التنویر" ابن­عاشور است. مطلب این­جا را هم سابقاً گفته­ام و فقط از باب اشاره خدمت شما عرض می‌کنم. او می‌گوید: «این روایت سلمان فارسی که حضرت صلّی ‌اللّه‌ علیه‌ و آله فرمودند مراد از این قوم، قوم فارس و قوم سلمان هستند، از معجزات قرآن و حدیث نبوی است. چرا؟؛ چون آیه­ی شریفه می‌فرماید: «وَإِنْ تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ». آیه­ی شریفه می‌توانست در همین‌جا توقّف بکند و پیشروی نکند. اگر شما مرتد بشوید و از دین رویگردان بشوید، یک بدلی به جای شما می‌آید. حالا آن­ها چه کار می‌کنند؟ تا ببینم. امّا آیه­ی شریفه یک قیدی را اضافتاً بیان می‌کند و می‌فرماید: «وَإِنْ تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُونُوا أَمْثَالَكُمْ». آن قید اضافه این است که آن­ها دیگر مثل شما نیستند». یعنی «لا یَتَوَلّون». ابن­عاشور در التحریر می‌گوید: «این از معجزات است. اقوام مختلفی در کره­ی زمین از عرب و بربر و … مسلمان شده‌اند، امّا در بین آن­ها گروه‌های مرتد هم بوده‌اند إلاّ "فُرس"»13. او می‌گوید: «وقتی که فُرس ایمان آوردند، دیگر در بین این­ها ارتداد به‌صورت گروهی نبوده است» و این­که آیه­ی شریفه می‌فرماید و حضرت صلّی ‌اللّه ‌علیه ‌و آله هم در بین تمامی اقوام فقط قوم سلمان را تعیین کردند، چرا این‌گونه بود؟ خُب، اگر قرار است این‌ها از آن مجوسی­هایی باشند که از رافضی­های شما هستند، خُب معلوم است وقتی که درب خانۀ اهل‌بیت علیهم‌السلام آمدند، دیگر ارتداد در کارشان نیست. چون این­ها جایی آمده‌اند که "لَا يَكُونُوا أَمْثَالَكُمْ". خلاصه­ی کلام این است که این مطالب خیلی جالب است که بگویند روایات این است. «يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُونُوا أَمْثَالَكُمْ». این­ها همان قوم «فُرس» هستند که شما می‌گویید مجوس هستند. این­ها این‌گونه مجوسی هستند که «لَا يَكُونُوا أَمْثَالَكُمْ». خود همین فضا در مقابل آنچنان حرفی کفایت می‌کند برای این­که فضا به‌طور کامل عوض بشود. حالا این دفعه دیگر جرأت نمی‌کنند، مجوسی بگویند. می‌داند تا بیاید و دهانش را باز بکند و به ایرانیان، مجوس بگوید این روایت برایش آورده می‌شود که «يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ» در مقابلش خوانده می‌شود که بعد از آن باید در مقابل جوانان اهل­سنّت پاسخگو باشند که بگویند این حدیث چه است و چه است. نمی‌توانند هم کاری با این روایت بکنند؛ حالا بیایید از این­جا یک ارجاعی به بحث سابق خودمان داشته باشیم.بنده چه عرض کردم؟ حمّاد می‌گوید که من در مصحف اُبیّ دیدم که این‌گونه نوشته شده بود: «وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمِنْهُمْ مَنْ بَدَّل تَبْدِيلًا». حالا این را در کنار «وَإِنْ تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ». ملاحظه کردید! «وَمِنْهُمْ مَنْ بَدَّل تَبْدِيلًا». پس شرطیّه­ی محض هم نشد.(خنده استاد)

ادامه­ی بحث نظریات و کلاسیک کردن آن­ها

استاد: خُب، حالا برگردیم به آن نظریه‌هایی که می‌خواستیم دو تا تطبیق بکنیم. روایت به سند صحیح در کتاب آمده است. یک راوی اهل­سنّت چه انگیزه‌ای برای دروغ گفتن دارد؟ می‌گوید: خودم این آیه را در مصحف اُبیّ دیدم. مخصوصاً که اصلاً این دست مطالب، با مرام آن­ها خیلی هم جور نیست، ولی این­ها در آن زمان به این مقدار حسّاسیّت نداشتند که قبلاً خدمت شما گفته­ام. او می‌گوید که من این مطلب را در این مصحف دیده­ام. حالا بیایید بر اساس مبنای «إقراء» و تفسیر معنا به بررسی مطلب بپردازیم. آن کتاب "القرآن الکریم فی روایة…" چطور این روایت را درست بکنیم؟ چطور بگوییم که آن مقری، داشته آن معنا را توضیح می­داده است و «وَمِنْهُمْ مَنْ بَدَّل تَبْدِيلًا» می­گفته است؟ اصلاً ربطی ندارد. این‌که توضیح معنا نمی‌شود. آن نظریه نمی‌تواند این روایت را توجیه بکند، کما این­که قبلاً هم گفتم روایت نسخ تلاوت و … هم در این­جا راجل است و حسابی مشکل دارند.

شاگرد: آیا ممکن است که بگوییم ابن­عباس در این­جا دارند نظرات خودشان را بیان می‌کنند؟

استاد: ابن­عباس نیست.

شاگرد: خیر؛ آن­جایی که برای مردم بر روی منبر گفته است را عرض می‌کنم.

استاد: ابن عباس بر روی منبر قرآن خوانده است. اُبیّ بن کعب هم در مصحفش نوشته است.

شاگرد: آیا در آن منبع قید نشده است که این تکه، جزو آیه بوده است یا ایشان داشته می­گفته است که آیه، این‌طور می‌گوید ولی خُب، یک عده‌ای هم ... .

استاد: حالا برای این ظرافت­های بحث هم مطلب دارم که بعداً خدمت شما عرض می‌کنم. تمام این­ها که آیا او می­خواسته است که مثلاً از ناحیه­ی خودش اخبار بکند یا آیه را قطع بکند و اخبار بکند، موجود است. ولی این احتمال در مصحف خیلی بعید است که قرآن را بردارد و به جای آن «وَمِنْهُمْ مَنْ بَدَّل تَبْدِيلًا» قرار بدهد. آن هم یک کسی مثل اُبی این کار را بکند که «أقرَئُکُم اُبیّ» یا «أقرَئُنا اُبیّ»!

شاگرد: یک مطلبی را هم سال گذاشته فرمودید چون مناسب بود عرض می‌کنم. سال گذشته فرمودید آخرین آیه‌ای بود که در قرآن آوردند و مدّت­ها بود که این آیه را نمی­آودند.

استاد: بله؛ الآن که فرمودید یادم آمد و الآن یادم نبود: «وَمِنْهُمْ مَنْ بَدَّل تَبْدِيلًا»، «وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا»؛ خُب، حالا بر اساس این مطلبی که من عرض کردم. ببینید چقدر این زیبا معنا می‌شود! ملک وحی می‌خواهد به‌عنوان وحی، واقعیّات را برای پیامبرش بیاورد. خُب، یک واقعیّت چیست؟ یک واقعیّت این است که در میان صحابه کسانی هستند که «وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تبدیلاً» واقعی، کما این­که یک واقعیّت این است که ارتداد در بین آن­ها آمد. کسانی بودند که «بَدَّلُوا تَبْدِيلًا». خُب، ملک وحی هر دو را برای هر دو گروه می‌آورد. سبعة أحرف. این، بسیار زیبا حل می‌کند. دو تا قرائت است که «عَلَی سَبعَةِ أَحرُف»، ملک وحی هر دو تا را آورده است و هر دوی این­ها هم واقعیّت است. بله وقتی عثمان، مصحف­ را جمع می‌کرد، به قول طبری «الإمام الشفیق، المشفق للأمّة» خُب، یک قرائت از قرائات سبعة را آورده است. یکی از هفت حرف را آورده است و ستّة أحرف را نیاورده است.

شاگرد: «مَن بَدَّلَ» را فقط فرمودید و دیگری را نفرمودید. «ما بَدَّلوا» چه شد؟

استاد: «ما بَدَّلوا» مثل امیرالمؤمنین صلوات اللّه علیه هستند. روایت داریم که مصداق این آیه، امیرالمؤمنین صلوات اللّه علیه هستند. حضرت جعفر طیّار سلام اللّه علیه و امیرالمؤمنین صلوات اللّه علیه. روایات متعدّد دالّ بر این معنا داریم. «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ»، جناب جعفر و امیرالمؤمنین صلوات اللّه علیهما أجمعین. «فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَىٰ نَحْبَهُ» که حضرت جعفر طیّار علیه‌السلام هستند که در غزوه­ی موته شهید شدند. «وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ» که شهادت امیرالمؤمین علیه‌السلام باشد که این از اخبار به شهادت حضرت در مسجد است که البته از چیزهای جالب این است که روز بیست‌ویکم ماه مبارک رمضان که روز شهادت امیرالمؤمنین علیه‌السلام است، همان روز بیست‌ویکم ماه مبارک هم در ختم قرآن­هایتان، همین آیه شریفه را می‌خوانید. یعنی شما در روز بیست‌ویکم، آیۀ شهادت حضرت علیه‌السلام را می‌خوانید. «وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ». یک کسانی هستند که انتظار همین شهادت را می‌کشند که چه است؟ «وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا». همانی جایی که وقتی پیامبر خدا صلّی ‌اللّه ‌علیه ‌و آله اشک ریختند که امیرالمؤمنین عرضه داشتند یا رسول اللّه چرا گریه می‌کنید؟ که آقا رسول اللّه از شهادت امیرالمؤمنین علیه‌السلام خبر دادند، امیرالمؤمنین علیه‌السلام در آن ماجرا چه عرض کردند؟ حضرت عرضه داشتند: «یا رَسولَ الله أفی سَلامَةٍ مِن دینی؟»14، حضرت صلّی ‌اللّه ‌علیه ‌و آله هم در جواب فرمودند: «نعم». همین است، «وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا». یعنی «یَنتَظِر وَ ما بَدَّلوا تَبدیلاً». سر سوزنی هم تغییری در کار او نیست. شهادت آخر کار با چه است؟ که این آیه درست است. رویات ما هم دارد. اهل‌بیت علیهم‌السلام هم تأیید کرده‌اند و واقعیّت محض است.شاگرد: چرا در آیه­ی شریفه، کلمه «رَجُل» به‌صورت جمع آمده و مثلاً «رَجُلان» نیامد؟ یعنی پس شأن نزول این آیه نیست.

استاد: شأن نزول دیگری هم برای آن گفته شده است. اگر همان روایت ابن­حبّان را ببینید، یک گونه شأن نزول دیگری دارد. مثلاً برای حضرت جعفر علیه‌السلام نیست و برای یک شخص دیگری است که الآن اسم او در خاطرم نیست.

شاگرد: عبیده.

استاد: حالا عرض می‌کنم که الآن در یادم نیست. فقط می‌خواستم این نکته را عرض بکنم که این بحث، یک بحث دقیق و مهم است و بحث علمی را یک گام جلو می‌برد. یعنی نظریّه­ی إقراء و وحی بیانی، با این موارد سازگار نیست و اصلاً نمی‌تواند توجیه بکند و راجل است. امّا نظریّه­ی سبعة أحرف با تشیید مبانی­اش به زیبایی حرف می‌زند. این نظریّه می‌گوید که هفت حرف است و ملک وحی هم تمام این هفت حرف را آورده است و «إخبارٌ مِنَ الله تَعالی» و غیب و شهود و هر چه که هست تماماً درست است. به چه نحوه؟ به نحو مبانی­ای که برای سبعة أحرف گفته شده است.

شاگرد: یعنی شما با این بیان می‌خواهید بفرمایید که پس در آن­جا که گفته شد: «نَصَرَکُمُ اللّه فِی بَدرٍ بِسَیفِ عَلیّ»15 این هم یک حرف از حروف قرآن است؟استاد: بله. اصلاً غیر از مواردی ‌که اجتهاد قاری بوده است و اجتهاد صحابی بوده است و مرادف آوردن خود صحابه بوده است، این­ها را به روشنی می‌توانیم جدا بکنیم که بعداً عرض می‌کنم، تمام مواردی‌که روایت است و روایت معتبر، به شارع می‌رسد، تمام این­ها با سبعة أحرف توجیه‌پذیر است. حتی من یک مورد را هم پیدا نکردم که بگوییم با سبعة أحرف هماهنگی ندارد. اگر هم باشد الآن یادم نیست.

شاگرد: وحی بیانی را که نفی نمی‌کند؟

استاد: بله. وحی بیانی خیلی از این­ها را توجیه می‌کند. وحی بیانی «بِسَیفِ عَلِیّ» را خیلی خوب توجیه می‌کند.

شاگرد: «فِی عَلیّ».

استاد: وحی بیانی به‌خوبی «فِی عَلِیٍّ» را توجیه می‌کند. من هم دارم همین را عرض می‌کنم.

شاگرد: مواردی هستند که ...

استاد: بله، مواردی هستند که نمی‌تواند توجیه بکند. لذا عرض کردم که مباحثه‌­ی امروز، بحث را یک گام فنّی کلاسیک جلو می‌برد. یعنی داریم مواردی را پیدا می‌کنیم که یک نظریّه نمی‌تواند آن را توجیه بکند.

شاگرد: این­که فرمودید نظریّه بتواند این را توجیه بکند، این درست. امّا از کجا موقعی که نسبت به یک نظریّه دارد ... را دارد توجیه می‌کند، آن انتساب را به خدای متعال بدهیم؟

استاد: قبلاً عرض کردم. راجع به این­ها خیلی صحبت شده است. در این­که ضابطه­های ما چه است. البته ضابطه­های روشنی هم دارد. من اگر بخواهم که به‌طور خلاصه برای شما عرض بکنم، ما باید به‌طور واضح …، که حالا این­جا هم محل اختلاف است. مثلاً علمای ما به نحو تواتر می‌گویند. اهل­سنتّ، حدیث صحیح را هم قبول دارند. علمای ما می‌گویند که سابقاً عبارات علاّمه­ی حلّی رحمه ‌اللّه را هم خواندیم. ایشان می‌گویند که ما فقط به وسیله­ی خبر متواتر می‌توانیم به شارع نسبت بدهیم.

شاگرد: خُب، الآن این مواردی را که شما فرمودید متواتر است؟

استاد: بله. الآن عرض می‌کنم. البته مقصودم این حدیث نیست. این حدیث متواتر نیست. متواتر آن را برای گام دوم گذاشته­ام که چند دقیقه بعد خدمت شما عرض می‌کنم؛ در بین خود اهل­سنّت هم اختلاف است. عدهّ­ای از اهل­سنّت مثل ابن­جزری که متخصّص فن هستند، می‌گویند که حدیث باید متواتر باشد. می‌گویند: «ما برای این­که تعدّد قرائت را به پیامبر خدا صلّی ‌اللّه ‌علیه ‌و آله نسبت بدهیم، ملزم نیستیم که حتماً متواتر باشد. همین که صحیح السند باشد و کلّ سند کامل باشد، کفایت می‌کند. در این ‌صورت هر دو قرائت را به پیامبر صلّی ‌اللّه ‌علیه ‌و آله نسبت می‌دهیم و پیامبر هم هر دو قرائت را از ملک وحی دریافت کرده‌اند» و لذا عرض کردم که ابن­جزری که خودش یکی از مهم‌ترین متخصّصین فنّ قرائت است، هر جا که در این کتاب‌های علوم قرآنی بروید، مدام خواهید دید که به کتاب‌ او آدرس می‌دهند. یعنی او خیلی عالم مهمّی است. حتی شهید ثانی رحمه ‌اللّه هم به کتاب او عنایت داشته‌اند و از کتاب او اسم می‌برند. خیلی مهم بوده است. همان صاحب کتاب "أسنی المطالب فی مناقب سیّدنا علی بن أبی طالب کرّم الله وجهه". او در همین کتابش شیعه را ردّ می‌کند. اگر کسی کتاب او را بخواند، متوجه می‌شود که نویسنده­اش شیعه نیست. من یک نگاهی کردم تا ببینم شاید باطناً شیعه بوده است. امّا بعد متوجه شدم که ریخت حرف‌ زدن او در این کتاب به‌گونه‌ای است که اصلاً مشخّص می‌شود که سنّی است؛ او می‌گوید: «من اصلاً دوست می‌دارم که در نماز هم بگویم "مَلِک یوم الدین" و هم بگویم "مالک یوم الدّین". به این خاطر که به‌صورت متواتر از رسول اللّه صلّی‌ اللّه‌ علیه ‌و آله ثابت شده است. خُب، وقتی که هر دوی این­ها قرآن است، برای چه نگویم؟»؛ این برای گام اوّل؛ حالا در گام دوّم به سراغ اثبات تواتر می‌رویم. یکی از مواردی‌ که در عین سادگی، در بحث‌های علمی خیلی کارگشاء است، یعنی یک معضلاتی را که در جلوی راه بعضی از نظریّات ایجاد می‌کند که برای آن­ها راه حلی وجود ندارد، استفاده از نظریه­ی سبعة أحرف است که باید آن را مطرح بکنیم. این آیه­ی شریفه­ی «مالک یوم الدّین» است. خصوصیّات آن را در نظر بگیرید. این مطالب یک مقداری برای تعدادی از دوستان تکراری است، امّا فعلاً چاره‌ای جز بیان آن نیست. در سوره مبارکه­ی حمد است. یعنی چه؟ یعنی مسلمانان از روز اوّل، در طول شبانه‌روز در حدود هفده مرتبه یا بیشتر و یا کمتر، چه در فرائض و چه در نوافل این را می‌خوانده‌اند و محلّ ابتلای زیاد است و این‌گونه نیست که بگوییم یک جایی و در وسط یک سوره­ای بوده است. باید بخوانند. آن کسی هم که خواندن قرآن را بلد نبود، می‌خواند. آن کسی هم که اصلاً سواد نداشت، باز هر دو قرائت «ملک و مالک» را می‌خواند. خُب، حالا این مطلب تا به امروز جریان داشته است و به زمان ما رسیده است. سال گذشته این مطلب را خدمت دوستان عرض کردم که ممکن است یک کسی بگوید معلوم است قرائت «مالک یوم الدّین» متواتر است و باقی قرائات بی­خودی است و در کتاب‌ها هم آمده است؛ این‌طور حرف زدن خیلی ناجور است. همین الآن در غرب آفریقا نسبت به قرائت «ملک یوم الدیّن» به شدّت تعصّب به خرج می‌دهند. در مراکش و مغرب و تونس، مصحف­ نافع را دارند که یک مرتبه یکی از دوستان زحمت کشیدند و آوردند. قرائات وَرش و قالون عن نافع، قرائت مدنی هستند، نه حفص عن عاصم. حتی یک بخشی از سلفی­ها رفته بودند که این قرائات و این قرآن­ها را جمع بکنند، چون اطلاع نداشتند و فکر می‌کردند که این­ها قرآن­های تحریف شده هستند، بین این­ها و آن­ها دعوا شده بود و کار به جایی رسید که غرب آفریقا تحریک شد که دوباره بیایند و به شدّت مقابله بکنند که چرا مصحف­های ما را برمی‌دارید؟ ما بر طبق همان قرائت ورش و قالون عن نافع، «ملک یوم الدین» می‌خوانیم. در نمازهای جماعت و قرائات و مکتب­خانه­های­شان­ به همین شکل می‌خوانند. این تا زمان ما آمده است و این یک مطلبی نیست که بگوییم قرائت «مالک» درست است و قرائت «ملک» یک قرائت بی­خودی است؛ اگر در خاطر شریفتان باشد سال گذشته هم آمدیم و خدمت شما از احتیاطات علما و عروة و… هم که مطلب آوردیم و به خدمت شما خواندیم. آمیرزا هاشم آملی فرمودند: «استاد ما از باب احتیاط، هر دو قرائت را می‌خواندند» و خلاصه حرف‌هایی که از آن صحبت شد.

شاگرد: قرائت «ملک» بیشتر خوانده شده است.

استاد: بله. اصلاً مصحف هم که «ملک» است. شما در مصحف به «ملک»، یک الف اضافه می‌کنید و «مالک» می‌خوانید و إلاّ خود خطّ مصحف «ملک» است.

شاگرد: از هفت تا، چهار تا «ملک» خوانده‌اند و سه تا «مالک».

استاد: بله. از قرّاء سبعه، چهار نفرشان «ملک» خوانده‌اند. خُب، حالا منظور من این است: اولاً باید مراقب باشیم که در صحنه­ی میدانی، گنگ و نابینا نباشیم که بگوییم مثلاً متواتر نیست. باید برویم و مطمأن بشویم که همین الآن هم در بین مسلمانان این دو تا قرائت به ‌صورت بالفعل متداول است. بخشی که زیر سیطره­ی حکومت عثمانی بودند و حکومت عثمانی، طبق آن حنفی بودن خودشان، قرائت حفص را جا انداخت. چه شده است؟ «مالک» شده است. امّا آن بخشی که قرائت­شان مدنی بوده است، قرائت نافع بین آن­ها بوده است…، عرض کردم که حافظ هم در شعرش می‌گوید: «به چهارده روایت»16. او که تمام این چهارده قرائت را بلد بوده است.

ثمره­ی بحث قرائات سبع

استاد: خُب، حالا الآن این بحث ما از نظر فنی چه فایده‌ای دارد؟ فایده­اش این است که از نظر خارجی، متواتر است. قرائات سبع، متواتر است. تمام فقهاء فرموده‌اند. این یک مورد. از نظر حل کردن، نظریه­ی اقراء، نظریه­ی وحی بیانی، هیچ‌کدام از این­ها نمی‌تواند آن را توجیه بکند. چرا؟ چون یک کلمه است و بدل یک­دیگر قرار گرفته­اند. «ملک» یعنی پادشاه امّا «مالک» یعنی صاحب. معنای آن هم فرق می‌کند. چقدر هم خود این­ها بحث کرده‌اند بر سر این­که وجوه هر کدام را توضیح داده‌اند. خُب، اقراء یعنی چه؟ توضیح به معنا یعنی چه؟ اصلاً آن نظریه­ی اقراء، در این­جا نمی‌تواند توضیح بدهد که کسی بیاید لفظ آیه را عوض بکند، مثلاً وحی به ‌صورت «مالک» نازل شده است. بعداً مقری بیاید و آن را عوض بکند و بگوید تو برای تفسیر، «ملک» بگو. اصلاً این معقول نیست. اگر یک توضیحی برای آن اضافه بکند، خُب بله. در آن صورت می‌گوییم که إقراء و توضیح معنا است. امّا این­که لفظ وحی، «مالک» را عوض بکند و «ملک» بکند، این ممکن نیست. پس بنابراین یکی از مواردی‌که این نظریه [نظریه­ی وحی بیانی] را ضعیف می‌کند در این­که بتواند توجیه بکند و خودش هم از موارد بسیار قویّ است که نمی‌شود با آن کاری کرد، آیه­ی شریفه­ی «مالک یوم الدّین» و «ملک یوم الدّین» است. آن نظریّه در توجیه ضعیف می‌شود، امّا نظریّه­ی سبعة أحرف بسیار راحت است. طبق این نظریّه، به ‌راحتی ثابت می‌شود که تعدّد قرائت از ناحیه­ی ملک وحی بوده است و من قبلاً هم عرض کرده‌ام که هر کسی یک ذره هم که تأمّل بکند، می‌بیند که این مساله­ی قرائات سبع مشکلی ندارد.

اثبات منشأ وحیانی برای قرائات سبع

استاد: در توضیح آن به ‌صورت مختصر این‌طور عرض کردم که شیعیان چگونه وضو می‌گیرند؟ صورت را از بالا به پایین و دست‌ها را از آرنج تا سرانگشتان و از بالا به پایین می‌شویند و پاها را هم مسح می‌کنند و نمی شویند. نمازشان را چگونه می‌خوانند؟ با دست باز نماز می‌خوانند و دیگر در این‌گونه موارد اختلافی وجود ندارد. سؤال این است که آیا برای اهل‌بیت علیهم‌السلام مانعی داشت که بین آن هفت تا قاری و آن حرف­هایی که بود، برای شیعه جا بیندازند که ای شیعیان، شما «مالک» بخوانید و «ملک» نخوانید. آیا برای ایشان مانعی وجود داشت؟ اگر یادتان باشد خیلی تأکید کردم؛ چطور پا را مسح بکشید، امّا «ملک» و «مالک» تبیین نشود! حالا یک کسی بگوید در این­جا دارد تقیّه صورت می‌گیرد. خیر، این حرف‌ها نبوده است. کجای آن تقیّه است؟ تمام شما شیعیان به اتّفاق «مالک» بخوانید؛ یک قرائت خاص، «إِنَّ الْقُرْآنَ وَاحِدٌ نَزَلَ‏ مِنْ‏ عِنْدِ وَاحِدٍ»17. خُب، فقط «مالک» بخوانید؛ الآن در "البیان" خواندیم. در فقه هم به همین شکل است. به‌خاطر این­که فقهاء در تلقّی­شان از حرف واحد، ثبوتاً مشکل داشتند، می‌گفتند که دو تا نماز بخوانید؛ این­ها را بحث کردیم. مرحوم آشیخ عبدالکریم دو بار می­خوانده‌اند؛ دو بار که در یک نماز فایده‌ای ندارد. آقای آمیرزا هاشم آملی هم فرمودند و درست هم بود. مرحوم آقای خوئی هم فرمودند و اشاره‌ای به این مطلب در "البیان" داشتند. آخر یعنی کار به این­جا برسد که در یک نماز، «مالک» و «ملک» دوبار خوانده بشود! حرف واحد، معنا دارد. حساب دارد. سبعه أحرف هم حساب خاصّ خودش را دارد. در تفسیر عیّاشی هم موجود است. راوی می‌گوید: «مکرّر به امام اقتداء کردم که ایشان "ملک" خواندند و مکرّر هم "مالک" خواندند». یعنی همان امام صادق علیه‌السلام این کار را کرده‌اند که این روایات را خواندیم. خُب، در این فضا، به نظرم می‌رسد که این نظریه بسیار خوب است.تکذیب اهل‌بیت علیهم‌السلام ناظر به فهم غلط از سبعه أحرف و نه نسبت به اصل آن

استاد: تنها آن­جایی باقی می‌ماند که یک صحابی، مرادف یک کلمه از کلمات قرآن کریم را از پیش خودش آورده است. راوی نبوده است، نقل نکرده بوده است و نگفته است: «سمعتُ عن فلان» یا «أخبرنی فلان». خودش دارد از پیش خودش یک قاعده­ی ادبی را اعمال می‌کند. تمام این­ها مردود است. ان شاء الله با دقت تمام این موارد را واضح بیان می‌کنیم. مواردی‌که یا به اعتقاد علماء و مجتهدین شیعه متواتر است. متواتر است که شهید اوّل و علامّه و ... فرموده‌اند. فرمودند: «لا تثبت القرآنية إلاّ بالتواتر». علامّه هفت تا را فرمودند. ده تا را هم شهید اوّل پذیرفتند و اگر هم در خاطر شریف­تان باشد، ده تا هم متواتر است. امّا بقیه­اش این‌گونه نیست. عده‌ای از علمای اهل­سنّت می‌گویند اگر نقل صحیح باشد، خوب است ولی باید بگوید که شنیدم و بگوید که تلقّی کردم. «القرائة سنّة متّبعة»18. در کتب ما هم این‌طور گفته­اند که روایت است ولی در نقل آن­ها روایت مقطوعه است.

الحمدللّه ربّ العالمین و صلّی اللّه علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.

پایان.

شاگرد: در آن آیه­ی شریفه که فرمودید: «من بدّل»، اگر عنایت بفرمایید یک مقداری توضیح سیاقی هم بفرمایید.

استاد: متوجه مقصود شما نشد، «وَمِنْهُمْ مَنْ بَدَّل».

شاگرد: «وَمِنْهُمْ مَنْ بَدَّل» با سیاق چطور هماهنگ می‌شود و جور در می‌آید؟ احساس می‌شود که یک مقداری با سیاق آیه جور در نمی‌آید. اگر سبعة أحرف را قبول بکنیم که این هم وحی ملک باشد ...

استاد: حالا شما بگویید، من بعداً عرض می‌کنم. «مِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الدُّنْيَا وَمِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الْآخِرَةَ»19. ابن­مسعود می‌گوید که باورمان نمی‌شد که بین اصحاب حضرت صلّی ‌اللّه‌ علیه ‌و آله کسانی هستند که از جمله مصادیق «یُرِیدُ الدُّنیَا» باشند. وقتی که از جنگ فرار کردند و وقتی که اوضاع سخت شد و کشته دادند، عده‌ای بودند که فرار کردند. آیه نازل شد: «مِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الدُّنْيَا». می‌گفت که باورمان نمی‌شد. پس این «منکم» و «منکم» می‌تواند باشد. «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا و مِنْهُمْ مَنْ بَدَّلُوا». شما سیاق را به دو تای آخری می‌زنید. می‌گویند: «الکلمة إمّا له معنی مستقل أو غیر مستقل و ما له معنی مستقل، إمّا فعل و إمّا…» خُب، این را که دیده­اید دیگر. آیه می‌گوید: «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ»، «منهم» دوم، «مَنْ قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ». «وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا» را به این دوّمی می‌زنید. راست هم می‌گویید. چون «صدقوا». چطور «صدقوا» شد «بدّلوا»؟ ما که به اوّلی زدیم. «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا وَمِنْهُمْ مَنْ بَدَّلُوا». یعنی «لم یصدقوا»، راستگو نبود. ملاحظه می‌فرمایید؟ تمام این­ها ممکن است.

کلیدواژگان:

سبعة أحرف، حرف واحد، اهل­بیت علیهم السلام، نقد برداشت نادرست از سبعة أحرف، پاسخ به شبهات، اصول صحیح و فنی در پاسخ به شبهات، وحی بیانی، نظریه­ی اقراء، نسخ تلاوت، مالک یوم الدین، ملک یوم الدین، وهابیون، بانک جامع پاسخ به شبهات، امام صادق علیه السلام، ابن­مسعود، شیخ طوسی، شیخ عبدالکریم حائری، مرحوم خویی، میرزا هاشم آملی.

1. سوره­ی فصّلت، آیه­ی 42: «لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ ۖ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ»

2. سوره­ی بقره، آیه­ی 106: «مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا ۗ أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ».

3. سوره احزاب، آیه 23. «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا».

4. صحیح ابن حبان، ج 11، ص 92: «أخبرنا الحسن بن سفيان قال حدثنا هدبة بن خالد قال حدثنا حماد بن سلمة عن ثابت عن أنس بن النضر تغيب عن قتال بدر وقال تغيبت عن أول مشهد شهده النبي صلّی اللّه علیه وسلّم والله لئن أراني الله قتالا ليرين ما أصنع فلما كان يوم أحد انهزم أصحاب النبي صلّی اللّه علیه وسلّم وأقبل سعد بن معاذ يقول أين أين فوالذي نفسي بيده إني لأجد ريح الجنة دون أحد قال فحمل فقاتل فقاتل فقتل فقال سعد والله يا رسول الله ما أطلقت ما أطاق فقالت أخته والله ماعرفت أخي إلا بحسن بنانه فوجد فيه بضع وثمانون جراحة ضربة سيف ورمية سهم وطعنة رمح فأنزل الله من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضى نحبه ومنهم من ينتظر وما بدلوا تبديلا قال حماد وقرأت في مصحف أبي ومنهم من بدل تبديلا».

5. تفسير ابن عطية = المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز، ج 4، ص 378: «وقرأ ابن عباس على منبر البصرة ومنهم من بدل تبديلا رواه عنه أبو نصرة وروى عنه عمرو بن دينار».

6. مسند أحمد بن حنبل، ج ۱۶، ص ۹۰ و صحیح ابن حبان، ج ۱۶، ص ۲۹۹.

7. سوره­ی جمعه، آیات 2 و 3: «هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ، وَآخَرِينَ مِنْهُمْ لَمَّا يَلْحَقُوا بِهِمْ ۚ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ».

8. تفسير ابن كثير (ط العلمية)، ج 8، ص 142.

9. سوره­ی محمد، آیه­ی 38: «هَا أَنْتُمْ هَٰؤُلَاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَمِنْكُمْ مَنْ يَبْخَلُ ۖ وَمَنْ يَبْخَلْ فَإِنَّمَا يَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ ۚ وَاللَّهُ الْغَنِيُّ وَأَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ ۚ وَإِنْ تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُونُوا أَمْثَالَكُمْ».

10. تفسير ابن كثير (ط العلمية)، ج 7، ص 300.

11. همان.

12. التبيان في أقسام القرآن، ج 1، ص197: «{وَإِنْ تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لا يَكُونُوا أَمْثَالَكُمْ} يعني بل يكونوا خيراً منكم قال مجاهد يستبدل بهم من شاء من عباده فيجعلهم خيراً من هؤلاء فلم يتولوا بحمد الله فلم يستبدل بهم».

13. التحریر و التنویر، ج 26، ص 139: «وَأَقُولُ هُوَ يَدُلُّ عَلَى أَنَّ فَارِسَ إِذَا آمَنُوا لَا يَرْتَدُّونَ وَهُوَ من دَلَائِل نبوءة النبيء صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَإِنَّ الْعَرَبَ ارْتَدَّ مِنْهُمْ بَعْضُ الْقَبَائِلِ بَعْدَ وَفَاة النبيء صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَارْتَدَّ الْبَرْبَرُ بَعْدَ فَتْحِ بِلَادهمْ وَإِيمَانهمْ ثِنْتَيْ عَشْرَةَ مَرَّةً فِيمَا حَكَاهُ الشَّيْخُ أَبُو مُحَمَّدِ ابْن أَبِي زَيْدٍ، وَلَمْ يَرْتَدَّ أَهْلُ فَارِسَ بَعْدَ إِيمَانِهِمْ. ثُمَّ لِلتَّرْتِيبِ الرُّتَبِيِّ لِإِفَادَةِ الِاهْتِمَامِ بِصِفَةِ الثَّبَاتِ عَلَى الْإِيمَانِ وَعُلَوِّهَا عَلَى مُجَرَّدِ الْإِيمَانِ، أَيْ وَلَا يَكُونُوا أَمْثَالَكُمْ فِي التَّوَلِّي».

14. الأمالي( للصدوق)، النص، ص 95.

15. تفسیر قرطبی، ج 1، ص 82: «ولقد نصركم الله ببدر بسيف علي وأنتم أذلة».

16. غزلیّات حافظ، شماره­ی 94: «عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت».

17. الكافي (ط - الإسلامية)، ج ‏2، ص 630.

18. مباحث في علوم القرآن، ج 1، ص 178.

19. سوره­ی آل عمران، آیه­ی 152: «وَلَقَدْ صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتَّى إِذَا فَشِلْتُمْ وَتَنَازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ وَعَصَيْتُمْ مِنْ بَعْدِ مَا أَرَاكُمْ مَا تُحِبُّونَ مِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الدُّنْيَا وَمِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الْآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِيَبْتَلِيَكُمْ وَلَقَدْ عَفَا عَنْكُمْ وَاللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ».







************
تقریر آقای صراف:
شنبه 3/7/1395

· در طول تاریخ، علما سعی می‌کرده‌اند که نظریاتی بدهند که مستوعب باشد و همه روایات را پوشش دهد. اهل سنت در این خصوص خیلی زودتر شروع کرده‌اند و در فضای ما دیرتر شروع شده است. یکی از مهم‌ترین نظریاتی که اهل سنت داده‌اند، نظریه نسخ التلاوة است. می‌گویند نسخ التلاوة از ناحیه خداست. در جاهایی هست که اصلاً ممکن نیست با نسخ التلاوة آن را حل کنند که به سراغ قرائت شاذه می‌روند.

· یکی از نظریات در فضای ما بحث وحی بیانی است که در کتاب مرحوم عسکری (القرآن الکریم فی روایات المدرستین) مطرح شده است.

· مطرح شد که یک نظریه دیگری نیز قابل طرح است در فضای فرقین که سبعة احرف به نحو صحیحش قابل طرح باشد.

· نشان دادن مواردی که نظریات دیگر نمی‌توانند توجیه کنند و در سبعة احرف قابل توجیه باشد مهم است.

· محقق کتاب صحیح مسلم (شعیب ارنئوت) و البانی این روایتی را صحیح می‌دانند (در صحیح ابن حبان)، روایتی ذیل آیه «و ما بدلوا تبدیلاً» حماد از ثابت از انس نقل می‌کند و ذیل آن خود حماد می‌گوید که رأیت فی مصحف ابی «و منهم من بدل تبدیلاً».

· یکی از جواب‌هایی که برای برخی حرف‌ها می‌توان مطرح کرد این است که:

· روایتی هست ذیل آیه شریفه «و آخرین منهم لما یلحقوا بهم» که دست گذاشتند روی شانه حضرت سلمان و فرمودند که قوم او هستند. ذیل آن ابن کثیر حرفی نمی‌زند.

· ذیل آیه «و ان تتولوا ... ثم لا یکونوا امثالکم» هم روایتی مشابه هست. ذیل این روایت خدشه‌ای از ابن کثیر آمده است.

· خدشه دیگری هم در مورد این شده تکیه روی شرطیه

· در التحریر و التنویر آمده که این روایت از معجزات قرآن و حدیث نبوی است و آن هم در ثم لایکونوا امثالکم است که مفاد آن عدم ارتداد گروهی در میان ایشان است و در بین اقوام متعدد ارتداد گروهی بوده است الا گروه فرس.

· روایت حماد، تحقق شرط را در این آیه در یکی از مصاحف می‌رساند.

· این روایت با بحث وحی بیانی قابل توجیه نیست.

· ملک وحی می‌خواهد واقعیات را برای پیامبر بیاورد. در میان صحابه هم کسانی بودند که «ما بدلوا تبدیلاً» و هم بودند افرادی که «من بدل تبدیلاً». پس هر دو واقعیت محض هستند.

· در مسأله تواتر قرائت، یکی از مسائلی که خیلی ساده است ولی از نظر بحثی بسیار نافع است در سوره مبارکه حمد، دو قرائت «ملک» و «مالک» است که تا امروز آمده است و در غرب آفریقا «ملک» معروف است و بسیار روی آن تعصب دارند. بخشی که تحت سیطره عثمانی بوده‌اند و روایت حفص از قرائت عاصم را جا انداخته‌اند، «مالک» می‌خوانند و بقیه «ملک». این مثال اصلاً با وحی بیانی (نظریه اقراء) قابل توجیه نیست اما در نظریه سبعة احرف، به راحتی قابل توضیح است.

· چطور با این همه اختلافی که در وضو و امثال آن وجود دارد اما در خصوص چنین چیزی اصلاً تلاش نکرده‌اند که مثلاً بفرمایند «مالک» بخوانید! و «ملک» نخوانید.