بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر-بحث تعدد قراءات-سال ۹۴

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است

آقای سوزنچی:
138-تقریر جلسات اردیبهشت از آقای سوزنچی
- مباحث روز دوشنبه 28 اردیبهشت 1394
حروف از سنخ علاماتی است که با سایر علائم متفاوت است. سه گونه علامت داریم: گاهی خود علامت توصیفگر است؛ گاهی خود علامت توصیفگر نیست، مفادش توصیفگر است؛ و گاهی نه خودش توصیفگر است و نه مفادش و حروف از این دسته سوم است. [این مطلب بیش از این توضیح داده نشد. سوالاتی پیش آمد و بحث به روایت توحید صدوق که علم باطن علم الالفاظ و الحروف و الحرکات است کشیده شد و اینکه تحقیقات درباره گفتاردرمانی چقدر به پیشرفت مطالب مربوط بهزبان و علامتها کمک کرده است. سپس دسته بندی دیگری مطرح شد که من نسبتش را با دسته بندی فوق نفهمیدم:]
علامات چند قسمند:
1) متفرد: یک چیز علامت یک چیز. مثلا چوبی را در یک فرسخی یک شهر نصب می کنید که علامت برای فاصله یک فرسخی از این شهر باشد.
2) گروهی غیر ترکیبی: مثلا چهار عمل اصلی در حساب (+ - x /) اینها یک گروهند اما به نحو ترکیبی نیستند
3) گروهی ترکیبی توصیفگر: مثلا اعداد هندی (0، 1،2، 3، ...) یکی از عوامل مهم پیشرفت ریاضیات در اروپا به این بود که اعداد رومی را کنار گذاشتند و اعداد هندی را به کار بردند. اینها خاصیت ترکیبی دارند که دیگر هر مقداری را براحتی می توان با آنها نشان داد. ده تا نماد است که هر کدام در هر جایگاهی قرار گیرد در کنار بقیه معنای خاصی می دهد (مثلا 9 در رتبه سوم دلالت بر نهصد می کند و ...)
4) گروهی ترکیبی غیرتوصیفگر: مثل حروف. مثلا ضرب به معنای زدن است و بچه این را می داند اما به صورت یک مدرک بسیط در ذهن او هست تا مدرسه می رود و به او یاد می دهند که این کلمه از حروف تشکیل شده است. این سه تا حرف بخودی خود توصیفگر هیچ چیزی نیستند (برخلاف مثلا نماد 4 که توصیفگر مفهوم عدد چهار است) ولی وقتی به نحو ترکیبی کنار هم قرار می گیرند به صورت وضعی دلالت بر یک مطلبی می کنند. حرف ض در اینجا یک موضع خاص دارد که اگر جایش عوض شود معنا را عوض می کند اما خود حرف ض هیچ معنای توصیفی ندارد؛ یعنی وقتی می گوییم ضاد هیچ معنایی به ذهنمان نمی آید و فقط خودش است. (البته قبلا درباره اینکه اینها با اموری تناسب دارند بحث شد اما بحث تناسب غیر از بحث دلالت است)
در جلسه قبل گفتیم که درباره هرکدام از این حروف سه علم بحث دارد: تولید صوت، انتقال حرف، و دریافت حرف. و در هرکدام تناسبهایی هست ولو ما ندانیم. مثلا حرف ض در مرحله انتقال موجی دارد و خصوصیاتی دارد. در دلش عدد هست، مضرب هست (طنین صوت، فرکانس و شدت صوت نیست اما مضربهاییی از فرکانس صوت است)
الان بشر وقتی می خواهد که به هیچ وجه توصیف به ذهن نیاید از حروف استفاده می کند.
بحث ما این بود که حزنمبادی ای دارد که در همه مراحل حروف می تواند تناسبش محفوظ باشد. نزل القران بالحزن یعنی جوهره قرآن وقتی می خواهد نزول پیدا کند ملابست با حزن دارد، یک اقتضایی دارد که این اقتضا در نشانه های دال بر قرآن هم محفوظ است و خدایی که این تناسبها را می داند و دستش هم باز است چه اشکالی دارد که اینها را لحاظ کند؟
چندبار پرسش و پاسخ رخ داد که بحث را منحرف کرد که خلاصه اش این است: یکی از حضار اصرار داشت که حزن حتما مربوط به معانی است که قبلا حاج آقا بحث کرده بود که اولا معنا ساحت شناخت است و ثانیا می تواند با برخی موسیقیها و بدون هیچ کلام حالت حزن را ایجاد کرد که شخص محزون شود اما معنای خاصی در ذهنش نیامده باشد. بعد وی خواست معنای روایت را یک برداشت عرفی محدود کند که منظور حزن فی الجمله است یعنی گاهی با حزن توام بوده مثلا به خاطر آیات عذاب، که حاج آقا در عین اینکه چنین مرادی را محتمل دانستند اما گفتند ما داریم بر اساس این بحث می کنیم که آیا می شود این به معنای حزن بالجمله باشد و سراغ این رفتند که اصلا ممکن است قرآن هدفی داشته که اگر بخواهد به هدف خود برسد چاره ای نیست مگر اینکه فضای روحی انسان فضای محزون باشد. مانند اینکه معلم ریاضی می گوید اگر کسی می خواهد درس مرا بفهمد باید تمرکز داشته باشد یعنی بدون چنین فضایی هدف من اصلا حاصل نمی شود یادمان باشد این حزن احتمالا همان است که ظاهره قبض و باطنه بسط لذا در آیات بهشتی هم پیاده می شود. همان حالتی که وقتی مومن می شنود تری اعینهم تفیض من الدمع مما عرفو من الحق.
طبیعی ترین وجوه برای نزل بالحزن این است که مطلب قرآن طوری است که برای صعود دادن آمده و نمی شود وحی بیاید و قلب حضرت شنگول باشد؛ حتی در آیات بهشت، زیرا بالاخره این جدایی و نبودن در آنجا که لااقل احساس می شود...








****************
تقریر جدید:














************
تقریر آقای صراف:
28/2/1394

· حروف از سنخ علامت‌هایی هستند که با همه علامات فرق دارند.

· گاهی علامت خودش توصیفگر است اما حروف توصیفگر نیستند.

· نمادها گاهی منفردند که یک چیز برای یک چیز است (مثل چوب سر فرسخ). گاهی نمادها یک مجموعه تشکیل می‌دهند که با هم هستند و به هم مربوطند ولی ترکیبی نیستند مثل گروه نمادهای چهار عمل اصلی که به هم مربوطند ولی ترکیب نمی‌شوند. گاهی گروه نمادهای مرکب هستند که توصیفگر هستند مثل نمادهای عددنویسی هندی که گروهی از نمادها (10 نماد) به نحو ترکیبی دارند توصیف می‌کنند. اما حروف به مراتب از این بالاترند. حروف همان کلمات بشرند که ابتدا به نحو بسیط در ذهن بشر بوده و سپس با تجزیه به نمادهای بسیط اولیه می‌رسیم که حروفند و خودشان توصیفگری ندارند و معنایی را منفرداً به ذهن نمی‌آورند و خودش خودش است. البته ممکن است تناسبی وجود داشته باشد ولی این با اخطار معنا به ذهن فرق می‌کند که این اخطار در حروف نیست لذا می‌توان در جایی که اصلاً بنای توصیف نیست از آنها استفاده کرد.

· اگر حزن را ناشی از موقف روح نسبت به معنا و زاویه نگاه نفس نسبت به آن معنا بدانیم ممکن است حزن در قرائت مقصودش توطئه برای ایصال به آن حالت مثلاً فراق از جایگاه عالی یا نگرانی از عاقبت و خوف از دست رفتن یا به دست نیاوردن آن جایگاه مطلوب باشد. چه بسا یتوان گفت که حزنی است که ظاهرش قبض و باطنش بسط باشد.

المائدة ، الجزء 7، الصفحة: 122، الآية: 83
وَ إِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ ﴿83﴾