بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر-بحث تعدد قراءات-سال ۹۴

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است

آقای سوزنچی:
138-تقریر جلسات اردیبهشت از آقای سوزنچی
- مباحث روز دوشنبه 21 اردیبهشت 1394
بحث درباره روایت نزل القرآن بالحزن بود که این حزن (کیفیت اداء) مربوط به دال است یا مدلول یا هردو؟ وعده کرده بودیم که روایات باب حزن در بحارالانوار (ج72 ص70) را بخوانیم که نکته ای در روایت اول آن بود. ابتدا مرور سریعی بر روایات دوم و سوم:
2- عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أَوْحَى اللَّهُ إِلَى عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ع يَا عِيسَى هَبْ لِي مِنْ عَيْنَيْكَ الدُّمُوعَ وَ مِنْ قَلْبِكَ الْخُشُوعَ وَ اكْحُلْ عَيْنَكَ بِمِيلِ الْحُزْنِ إِذَا ضَحِكَ الْبَطَّالُونَ وَ قُمْ عَلَى قُبُورِ الْأَمْوَاتِ فَنَادِهِمْ بِالصَّوْتِ الرَّفِيعِ لَعَلَّكَ تَأْخُذُ مَوْعِظَتَكَ مِنْهُمْ وَ قُلْ إِنِّي لَاحِقٌ بِهِمْ فِي اللَّاحِقِينَ.
3- عَنْ رِفَاعَةَ عَنْ جَعْفَرٍ ع قَالَ: قَرَأْتُ فِي كِتَابِ عَلِيٍّ ع إِنَّ الْمُؤْمِنَ يُمْسِي وَ يُصْبِحُ حَزِيناً وَ لَا يَصْلُحُ لَهُ إِلَّا ذَلِكَ.
حاج آقا [آیت الله بهجت] می فرمود به دلت نگاه کن اگر دیدی خوشحالی بدان کارش خراب است.
اما روایت اول که از مصباح الشریعه است. درباره روایات مصباح ان قلتهایی هست. نظر حاج آقا [آیت الله بهجت] این بود که اولش که وی میگوید قال الصادق درست است اما از یکجایی به بعد مولف نظر خود را در توضیح روایت آورده و این را از کلام امام جدا نکرده است. مرحوم مجلسی شاید حدود دو سوم روایات مصباح را در بحار آورده است. در اینجا نیز مرحوم مجلسی کل متن را (حتی قیلهایی که دارد و علی القاعده دیگر از امام نیست) را هم آورده است. روایت این است که:
« قَالَ الصَّادِقُ ع الْحُزْنُ مِنْ شِعَارِ الْعَارِفِينَ لِكَثْرَةِ وَارِدَاتِ الْغَيْبِ عَلَى سَرَائِرِهِمْ وَ طُولِ مُبَاهَاتِهِمْ تَحْتَ تَسَتُّرِ الْكِبْرِيَاءِ وَ الْمَحْزُونُ ظَاهِرُهُ قَبْضٌ وَ بَاطِنُهُ بَسْطٌ يَعِيشُ مَعَ الْخَلْقِ عَيْشَ الْمَرْضَى وَ مَعَ اللَّهِ عَيْشَ الْقُرْبَى وَ الْمَحْزُونُ غَيْرُ الْمُتَفَكِّرِ لِأَنَّ الْمُتَفَكِّرَ مُتَكَلِّفٌ وَ الْمَحْزُونُ مَطْبُوعٌ وَ الْحُزْنُ يَبْدُو مِنَ الْبَاطِنِ وَ التَّفَكُّرُ يَبْدُو مِنْ رُؤْيَةِ الْمُحْدَثَاتِ وَ بَيْنَهُمَا فَرْقٌ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي قِصَّةِ يَعْقُوبَ ع إِنَّما أَشْكُوا بَثِّي وَ حُزْنِي إِلَى اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ فَبِسَبَبِ مَا تَحْتَ الْحُزْنِ عِلْمٌ خُصَّ بِهِ مِنَ اللَّهِ دُونَ الْعَالَمِينَ. [ادامه روایت که در جلسه بیان نشد:  وَ قِيلَ لِرَبِيعِ بْنِ خُثَيْمٍ مَا لَكَ مُهْتَمٌّ قَالَ لِأَنِّي مَطْلُوبٌ وَ يَمِينُ الْحُزْنِ الِابْتِلَاءُ وَ شِمَالُهُ الصَّمْتُ وَ الْحُزْنُ يَخْتَصُّ بِهِ الْعَارِفُونَ لِلَّهِ وَ التَّفَكُّرُ يَشْتَرِكُ فِيهِ الْخَاصُّ وَ الْعَامُّ وَ لَوْ حُجِبَ الْحُزْنُ عَنْ قُلُوبِ الْعَارِفِينَ سَاعَةً لَاسْتَغَاثُوا وَ لَوْ وُضِعَ فِي قُلُوبِ غَيْرِهِمْ لَاسْتَنْكَرُوهُ فَالْحُزْنُ أَوَّلٌ ثَانِيهِ الْأَمْنُ وَ الْبِشَارَةُ وَ التَّفَكُّرُ ثَانٍ أَوَّلُهُ تَصْحِيحُ الْإِيمَانِ بِاللَّهِ وَ ثَالِثُهُ الِافْتِقَارُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِطَلَبِ النَّجَاةِ وَ الْحَزِينُ مُتَفَكِّرٌ وَ الْمُتَفَكِّرُ مُعْتَبِرٌ وَ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا حَالٌ وَ عِلْمٌ وَ طَرِيقٌ وَ عَلَمٌ يُشْرِقُ.]
(ابتدا توضیح مختصری از روایت مطرح شد که درباره کلمه «المباهات» ایشان اینکه مباهات را به مفاخره تفسیر کرده اند را قابل دفاع ندانستند و توضیح دادند که مرحوم مصطفوی در التحقیق فی کلمات القرآن الکریم نکته خوبی را اشاره کرده که الف باب مفاعله برای دلالت بر استمرار است، سافر سفری است که به درازا می انجامد، به کشتن فوری و با یک گلوله قاتل نمی گویند بلکه قتل می گویند و ... و سپس در جلسه مقداری قیل و قال شد درباره معنای مباهات) اما جمله محل بحث ما عبارت الْمَحْزُونُ ظَاهِرُهُ قَبْضٌ وَ بَاطِنُهُ بَسْطٌ است (کسی ان قلت آورد که شاید همین هم از امام نباشد و از مولف مصباح باشد. ایشان بر اساس اینکه از امام باشد بحث را ادامه دادند) نکته بحث این است که در آیات و روایات حزن هم به معنای مثبت به کار رفته (مانند همین روایات) و هم به معنای منفی (مثلا در حدیث جنود عقل و جهل، حزن جزء جنود جهل است در مقابل فرح) و این روایت ضابطه می دهد: هر حزنی که باطنش هم قبض باشد حزن منفی است و حزن مثبت حزنی است که باطنش بسط باشد.
اکنون با توجه به این روایت در کنار آیه شریفه «و ان من شیء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم» که دلالت می کند آیات قرآن هم از خزانه ای پایین آمده و دچار قدر و ضیق شده اند می تواند این قول را تقویت کرد که حزن در روایت نزل بالحزن فضای نزول است (نه خاص دال و نه خاص مدلول). اگر حزن یک قبض است که باطنش بسط است آِات در مقام خزائت در بسط بودند و با نزول به قدر و لذا به قبض مبتلا شدند و لذا حزن به خود فضای این نزول می تواند نسبت داده شود.
سوال و اشکال: معنای نزل بالحزن را باید با توجه به بعدش (فاقرئوه بالحزن) دید. همان طور که در دومی یعنی یک حالت محزون به خود بگیرید در نزل بالحزن هم یعنی ملک وحی با یک حالت محزونی آورده است. حالا ممکن است اینها که می گویید از باب علت آن حزن بوده باشد.
پاسخ: اولا اگرچه محال نیست که نزل را را به معنای قرأ بگیریم اما لزومی هم ندارد خصوصا که تعبیر انزل هم به کار نبرد [یعنی بالحزن متعلق به نزل است که فاعل نزل خود قرآن است؛ در حالی که اگر انزل بود فاعلش جبرئیل می شد و آن گاه حزن را می شد به جبرئیل نسبت داد اما وقتی نزل است نسبت دادن حزن به خود قرآن اولی است] ثانیا همین که می گویید ملک وحی با یک حالت حزن قرائت کرد، آیا این حالت حزن گزاف بوده؟ اگر نبوده علتش چیست؟ اگر می گویید علتش همین است که آیات از مقام خزائت که مقام بسط بود نزول کردند و ...، خوب چرا اول یک تاویل کنیم و بعد این را علت بگیریم. همان نزل را به معنای خودش (و نه به معنای قرأ) می گیریم و این چیزی را که شما علت برای «نزل بالحزن» می دانید مفاد کلام «نزل بالحزن» می دانیم
ثالثا باید دید اصل اولیه قرآن مکتوب است یا ملفوظ؟ قبلا اشاره شد که شواهد بر طرفین هست اما شواهد بر اینکه ابتدایش مکتوب باشد بیشتر و قویتر است.[ علاوه بر آنچه قبلا مطرح شد که به علت تکراری بودن نمی نویسم] از جمله شواهد اینکه اگر قرآن تدوین کل تکوین است باید ببینیم اولین مرحله که نشانه می خواهد ذوالنشانه را نشان دهد با لفظ سازگارتر است یا با کتابت. نشانه ای که متصرم نباشد انسب است از لفظ و تلفظ و تموج که امری متصرم است. این لفظ که مثلا ملک وحی می خواهد به پیامبر القا کند باید اول در موطن ثابتی مابه ازایی داشته باشد تا بعد با تلفظ که امری متصرم است به پیامبر منتقل شود. خود ما هم غالبا یک صورت ذهنی مستقر در نفس (مثلا کیف مسموع) را ما به ازای این لفظ قرار می دهیم که دیگر از سنخ لفظ و تلفظ و دارای تصرم نیست.







****************
تقریر جدید:














************
تقریر آقای صراف:
21/2/1394

الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏2 ؛ ص614
2- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ الْقُرْآنَ نَزَلَ‏ بِالْحُزْنِ‏ فَاقْرَءُوهُ بِالْحُزْنِ.

بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج‏69 ؛ ص70
1- مص، مصباح الشريعة قَالَ الصَّادِقُ ع‏ الْحُزْنُ مِنْ شِعَارِ الْعَارِفِينَ لِكَثْرَةِ وَارِدَاتِ الْغَيْبِ عَلَى سَرَائِرِهِمْ وَ طُولِ مُبَاهَاتِهِمْ تَحْتَ تَسَتُّرِ الْكِبْرِيَاءِ وَ الْمَحْزُونُ ظَاهِرُهُ قَبْضٌ وَ بَاطِنُهُ بَسْطٌ يَعِيشُ مَعَ الْخَلْقِ عَيْشَ الْمَرْضَى‏ وَ مَعَ اللَّهِ عَيْشَ الْقُرْبَى وَ الْمَحْزُونُ غَيْرُ الْمُتَفَكِّرِ لِأَنَّ الْمُتَفَكِّرَ مُتَكَلِّفٌ وَ الْمَحْزُونُ مَطْبُوعٌ وَ الْحُزْنُ يَبْدُو مِنَ الْبَاطِنِ وَ التَّفَكُّرُ يَبْدُو مِنْ رُؤْيَةِ الْمُحْدَثَاتِ وَ بَيْنَهُمَا فَرْقٌ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي قِصَّةِ يَعْقُوبَ ع‏ إِنَّما أَشْكُوا بَثِّي وَ حُزْنِي إِلَى اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ‏ فَبِسَبَبِ مَا تَحْتَ الْحُزْنِ عِلْمٌ خُصَّ بِهِ مِنَ اللَّهِ دُونَ الْعَالَمِينَ.
2- جا، المجالس للمفيد الصَّدُوقُ عَنِ ابْنِ الْوَلِيدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ ابْنِ أَبِي الْخَطَّابِ عَنِ ابْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أَوْحَى اللَّهُ إِلَى عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ع يَا عِيسَى هَبْ لِي مِنْ عَيْنَيْكَ الدُّمُوعَ وَ مِنْ قَلْبِكَ الْخُشُوعَ وَ اكْحُلْ عَيْنَكَ بِمِيلِ الْحُزْنِ إِذَا ضَحِكَ الْبَطَّالُونَ وَ قُمْ عَلَى قُبُورِ الْأَمْوَاتِ فَنَادِهِمْ بِالصَّوْتِ الرَّفِيعِ لَعَلَّكَ تَأْخُذُ مَوْعِظَتَكَ مِنْهُمْ وَ قُلْ إِنِّي لَاحِقٌ بِهِمْ فِي اللَّاحِقِينَ‏.
3- محص، التمحيص عَنْ رِفَاعَةَ عَنْ جَعْفَرٍ ع قَالَ: قَرَأْتُ فِي كِتَابِ عَلِيٍّ ع إِنَّ الْمُؤْمِنَ يُمْسِي‏ وَ يُصْبِحُ‏ حَزِيناً وَ لَا يَصْلُحُ لَهُ إِلَّا ذَلِكَ‏.

· اگر آنچه در مصباح الشریعة آمده اگر از امام باشد شاهدی برای این احتمال است که با توجه به اینکه هر چیزی به قدر از خزائنش نازل می‌شود و در دل این تقدیر یک نحو قبض است لذا یک نحو حزن می‌شود