بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر-بحث تعدد قراءات-سال ۹۴

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است

آقای سوزنچی:
138-تقریر جلسات اردیبهشت از آقای سوزنچی
مباحث روز چهارشنبه 16 اردیبهشت 1394
این روایت «دَلِيلٌ عَلَى الْمَعْرِفَةِ لِمَنْ عَرَفَ الصِّفَةَ فَلْيَجْلُ جَالٍ بَصَرَهُ وَ لْيُبْلِغِ الصِّفَةَ نَظَرَه‏» که در ابتدای جلسات تفسیر مطرح شده بود الان بعد از اینکه روایت ابوفاخته را دیده ایم معنای مهمتری پیدا کرده است.
مرحوم فیض در وافی (ج9 ص1702) درباره معنای صفت در  لِمَنْ عَرَفَ الصِّفَةَ می گوید «صفة التعرف و كيفية الاستنباط» مرحوم مجلسی در مرات العقول (ج12 ص479) ظاهرا در نسخه ای که داشته کلمه معرفه را مغفرت ثبت شده زیرا می گوید: « لمن عرف الصفة أي الصفات التي توجب المغفرة من القرآن أو صفة التعرف و الاستنباط فتأمل‏».
اولا ببینیم دلیل علی المعرفه، معرفت چه چیزی؟ با توجه به بحثهایی که داشتیم می توان گفت مطلق معرفت است نه معرفت به چیزی خاص. اگر قرآن تدوین کل تکوین است پس هر کسی هر معرفتی بخواهد قرآن دلیل بر او است.
به همین ترتیب عرف الصفه هم با توجه به قول ابوفاخته، می شود صفت الاستخراج که خیلی بالاتر است از صفه الاستنباط. (قبلا سه احتمال مطرح شده بود: صفه الله، صفه القرآن، و صفه الدلاله که الان این احتمال سوم تقویت می شود) ادامه روایت شاهد خوبی است بر این معنا:  فَلْيَجْلُ جَالٍ بَصَرَهُ وَ لْيُبْلِغِ الصِّفَةَ نَظَرَهُ يَنْجُ مِنْ عَطَبٍ وَ يَتَخَلَّصْ مِنْ نَشَبٍ فَإِنَّ التَّفَكُّرَ حَيَاةُ قَلْبِ الْبَصِيرِ كَمَا يَمْشِي الْمُسْتَنِيرُ فِي الظُّلُمَاتِ بِالنُّورِ فَعَلَيْكُمْ بِحُسْنِ التَّخَلُّصِ وَ قِلَّةِ التَّرَبُّصِ. یجل می تواند از جلا به معنای پاک کردن و جلا دادن باشد یا از جلاء به معنای جلاء وطن یعنی افقهای درو دست را در نظر گرفتن و چه بسا ممکن است از جولان باشد (البته جلا از جلی است و جولان از جول ولی در اشتقاق کبیر قرب این دو معنا به هم ممکن است) بعد می فرماید باید این صفت را به نظرش برساند تا از سختیها نجات یابد. این تفکر بعد هم تفکری است لمن عرف الصفه.
اکنون اگر کسی روایت فوق و روایت ابوفاخته را کنار این روایت صحیح بخاری که قبلا مطرح شد بگذارد به نکات جالبی دست می یابد: که شخص از امام علی ع سوال کرد که هل عندکم من الوحی شی لایکون فی القرآن، که حضرت فرمود خیر، «إلا فهما یوتی الله رجلا فی القرآن»
سوال: این فلیجل جال بصره چگونه است؟
پاسخ: در اینجا دو اجتمال است. یکی اینکه این صرفا یک توصیه است در ادامه سخن قبل (یعنی حالا که قرآن چنین است پس بروید و چشمتان را پاک کنید و ...). دوم اینکه خود همین بیان دارد می گوید که چکار باید کرد. یعنی سیاق روایت به گونه ای است که به نظر می رسد خود روایت به نحوی یاد می دهد که چکار باید بکنید تا به این صفت برسید.
نکته: در فهم روایات همواره اول فهم عرفی و ساده همه کس فهم را برای روایت پیدا کنید و سپس سراغ فهمهای عمیق و ظریف بروید تا کارتان وزین شود. علیکم بحسن التخلص یک معنای ساده و عرفی دارد که به همان ابتدای روایت (اذا التبس علیکم الفتن کقطع اللیل المظلم فعلیکم بالقران .. می خورد یعنی وقتی به فتنه افتادید با اخلاص به قرآن پناه ببرید تا نجات یابید. اما این منافاتی ندارد که معنای عمیقتری نیز در این تعابیر اشراب شده باشد.
اما ادامه بحث حزن و دال و مدلول و نشانه.
برای اینکه تفاوت معنای نشانه (دلالت) با دال و مدلول معلوم شود به این مثال دقت کنید. فرض کنید که طفلی در اتاق هست و دارد بازی می کند مادرش به یک زبان خاص صرفا با لفظ و بدون کمک گرفتن از هیچ عنصر اشاره ای دیگر (مثلا حتی به سمت بچه اشاره یا نگاه هم نمی کند) و میگوید« طفل دارد بازی می کند». کسی که زبان مادر را بلد است کاملا می فهمد مادر چه گفت. اما فرض کنید که دو میهمان دارد که هیچیک آن زبان را بلد نیستند، یکی در همین اتاق است و دیگری در اتاق دیگر که بچه را هم نمی بیند اما صدای مادر را می شنود. الان برای میهمان اول که در اتاق است به دال (سخن مادر) و مدلول (بازی کردن بچه) آگاهی دارد اما علم به دلالت ندارد و لذا می پرسد که مادر چه گفت؟ اگر کسی بگوید خوب مگر نمی بینی: بچه دارد بازی می کند، می گوید این را می بینم و صدای مادر را هم می شنوم اما اینکه این صدا دال بر این واقعیت است را نمی دانستم یعنی در اینجا دال و مدلول هست اما نشانه نیست. برای میهمانی که در اتاق کناری است فقط دال هست نه مدلول و نه نشانه و برای نفر اول هر سه موجود است.
پس نشانه یا دلالت یعنی حالتی که دال و مدلول یک شیء ثالث تشکیل داده اند نه فقط انضمام دال به مدلول.
اکنون بحث این است که در عبارت نزل القرآن بالحزن، این حزن وصف دال است یا مدلول یا نشانه و خود دلالت؟









****************
تقریر جدید:












************
تقریر آقای صراف:
16/2/1394

الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏2 ؛ ص599
... وَ دَلِيلٌ‏ عَلَى‏ الْمَعْرِفَةِ لِمَنْ عَرَفَ الصِّفَةَ فَلْيَجْلُ جَالٍ بَصَرَهُ وَ لْيُبْلِغِ الصِّفَةَ نَظَرَهُ يَنْجُ مِنْ عَطَبٍ‏ وَ يَتَخَلَّصْ مِنْ نَشَبٍ‏ فَإِنَّ التَّفَكُّرَ حَيَاةُ قَلْبِ الْبَصِيرِ كَمَا يَمْشِي الْمُسْتَنِيرُ فِي الظُّلُمَاتِ بِالنُّورِ فَعَلَيْكُمْ بِحُسْنِ التَّخَلُّصِ وَ قِلَّةِ التَّرَبُّصِ‏.

· با نگاه به قول ابوفاخته شاهد جدیدی برای الصفة شاید قابل طرح باشد که صفة الاستخراج باشد.

· در مورد «نزل بالحزن»:

· در مورد دال و مدلول و همبافته دال-مدلول (نشانه و جوش‌خوردگی) یک مثالی می‌توان زد: در اتاقی بچه مشغول بازی است و مادرش یک زبان خاصی دارد که . مادر بدون اشاره به بازی بچه با زبان خودش بگوید که بچه دارد بازی می‌کند. کسی که زبان را می‌داند مقصود او را می‌فهمد. مادر مثلاً دو مهمان دارد که زبان مادر را بلد نیستند که یکی در همان اتاق و دیگری در جای دیگر است.وقتی مادر گفت کسی که در اتاق هست هم دال را دارد و هم مدلول را اما نشانه را ندارد و نمی‌فهمد. کسی هم که در اتاق دیگر است و می‌شنود حرف مادر را فقط دال نزد او حاضر است. اگر شخصی در جای دیگر که زبان را بلد است شنید، نشانه و دال نزد او حاضر است، اگر چه صحنه بازی را نمی‌بیند.

· آیا می‌توان گفت که نزل بالحزن ناظر به جوش‌خوردگی است؟