بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر-بحث تعدد قراءات-سال ۹۴

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است

آقای سوزنچی:
138-تقریر جلسات اردیبهشت از آقای سوزنچی
- مباحث روز چهارشنبه 9 اردیبهشت 1394
ادامه بحث از روایت نزل القران بالحزن و معنای «ب»
- اگر طرح واره تصویری ب را به دست آوریم آنگاه معلوم می شود موضوع لهِ «ب» یک نسبتی است که همه آن مفاهیم (ملابست، سببیت، استعانت و ...) آن را نشان می دهند
- سوال این بود که آِا حزن مربوط به دال است یا مدلول، یا بستری که این دو به هم جوش خورده اند به طوری که اگر به یکی منسوب کنی نارواست؟ نظر استاد گزینه سوم بود. از باب مثال برای این سه:
1) وقتی می گوییم سمعت «ضرب» یا «ضرب» مسموعی. الان مسموعیت وصف دال است نه مدلول.
2)  وقتی می گوییم «ضرب» عملٌ وقع فی الزمن الماضی این معلوم است که وصف مدلول است
3) اما وقتی می گوییم «ضرب» فعلُ ماضِ. این وصف ماضی بودن مال صرف دال و لفظ نیست (چنانکه فرض داشت که از ابتدا ضرب را برای خوردن وضع کنند) و مال صرف مدلول هم نیست؛ بلکه مال مقام جوش خوردگی دال به مدلول است.
بحثهای مفصلی شده که آنچه داریم فقط دال و مدلول نیست. سوسور می گوید سه چیز داریم: دال و مدلول و نشانه (البته در حوزه نشانه شناسی یک بحثی هت که سوسور دوتایی -دال و مدلول- می اندیشید اما پیرس سه تایی - دال و مدلول و تعبیر- اما این بحث غیر از آن بحث است. آن بحث مال مقام دیگری است). مثلا «درخت» یک لفظ دارد که دال است، یک درخت خارجی داریم که مدلول است و یک جوش خوردن این لفظ به آن درخت که به همین جهت است که احکام لفظ به معنا و احکام معنا به لفظ سرایت می کند.
حالا حزن وصفی است که مربوط به دال است یا مدلول یا این سومی، یعنی در ظرفی است که دال و مدلول با هم هستند؟
به نظر می رسد که اینکه دال محض حز داشته باشد فی نفسه معقول و ممکن است مثلا برخی اصوات هستند که ایجاد حزن می کنند ولو هیچ اصلا در زبانی باشد که هیچ معنایی از آن نفهمیم (یا مثلا برخی موسیقیها بدون هیچ کلامی).
در خصوص مدلول، به نظر می رسد ذات المعنی نمی تواند محزون باشد. امروی مثل حزن، خوف، و ...  به احساسات مربوطند و احساسات مال قلب است نه مال عقل. عقل محل ادراک است نه احساسات.
سوال: می تواند به مدلول مربوط باشد. مثلا آمدن دزد در خانه ترس آور است.
پاسخ: آنکه می ترسد قلب است نه عقل، و قلب چون شرایط را در نظر می گیرد و با مولفه های مختلف می سنجد دچار ترس می شود وگرنه صرف ادراک این معنا ترسی نمی آورد. مثلا اگر شما بفهمید که دزد به خانه یزید رفت نه به خانه شما، هیچ ترسی برای شما ایجاد نمی شود. پس صرف ادراک «امدن دزد به خانه زید» ترس آور نیست ولو که برای شخص خود زید ممکن است ترس آور باشد که این بخاطر ملابساتش است نه اصل ادراکش.
(اینکه حزن می تواند در مقام جوش خوردگی دال و مدلول باشد، هم امکانش واضح است و لذا اصلا اشاره نشد)
اما در مورد روایی شریفه به نظر می رسد که روایت مال فضای سوم است یعنی اگر هر یک از دال و مدلول را بدون دیگری در نظر بگیریم با درک عرفی، حزن در این روایت بر آن پیاده نمی شود. اگر فقط ناظر به دال بود معنایش این می شد که الفاظ قرآن ولو معنایی نداشت حزن آور بود. اگر فقط ناظر به مدلول بود یعنی ذات این معانی قرین حزن بودند یعنی همان موقع که در عرش هم بودند و نازل نشده بودند قرین حزن بودند. هر دوی اینها بسیار بعید است. (قرار شد توضیح بیشتر در جلسه بعد مطرح شود. فقط اشاره شد که درباره حزن در بحار الانوار ج72 اسلامیه (69 بیروت) ص70 باب حزن سه روایت آمده که روایت اول نکته ای ناظر به بحث ما دارد که انشاءالله در جلسه بعد بحث خواهد شد. در ادامه همین صفحه متن روایات را آورده ام)

روزشنبه ولادت حضرت امیر و تعطیل رسمی بود و سه روز شنبه تا دوشنبه ایام البیض ماه مبارک رجب بود و جلسات برگزار نشد.





بسم الله الرحمن الرحیم
در جلسه چهارشنبه 9 اردیبهشت قرار شد برای جلسه بعد روایات حزن در بحار مخصوصا روایت اول مورد بحث قرار گیرد.
متن سه روایت بدین قرار است:
                        بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏69، ص: 70-71
باب 97 الحزن‏
1- مص، مصباح الشريعة قَالَ الصَّادِقُ ع الْحُزْنُ مِنْ شِعَارِ الْعَارِفِينَ لِكَثْرَةِ وَارِدَاتِ الْغَيْبِ عَلَى سَرَائِرِهِمْ وَ طُولِ مُبَاهَاتِهِمْ تَحْتَ تَسَتُّرِ الْكِبْرِيَاءِ وَ الْمَحْزُونُ ظَاهِرُهُ قَبْضٌ وَ بَاطِنُهُ بَسْطٌ يَعِيشُ مَعَ الْخَلْقِ عَيْشَ الْمَرْضَى وَ مَعَ اللَّهِ عَيْشَ الْقُرْبَى وَ الْمَحْزُونُ غَيْرُ الْمُتَفَكِّرِ لِأَنَّ الْمُتَفَكِّرَ مُتَكَلِّفٌ وَ الْمَحْزُونُ مَطْبُوعٌ وَ الْحُزْنُ يَبْدُو مِنَ الْبَاطِنِ وَ التَّفَكُّرُ يَبْدُو مِنْ رُؤْيَةِ الْمُحْدَثَاتِ وَ بَيْنَهُمَا فَرْقٌ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي قِصَّةِ يَعْقُوبَ ع إِنَّما أَشْكُوا بَثِّي وَ حُزْنِي إِلَى اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ فَبِسَبَبِ مَا تَحْتَ الْحُزْنِ عِلْمٌ خُصَّ بِهِ مِنَ اللَّهِ دُونَ الْعَالَمِينَ.
- وَ قِيلَ لِرَبِيعِ بْنِ خُثَيْمٍ مَا لَكَ مُهْتَمٌّ قَالَ لِأَنِّي مَطْلُوبٌ وَ يَمِينُ الْحُزْنِ الِابْتِلَاءُ وَ شِمَالُهُ الصَّمْتُ وَ الْحُزْنُ يَخْتَصُّ بِهِ الْعَارِفُونَ لِلَّهِ وَ التَّفَكُّرُ يَشْتَرِكُ فِيهِ الْخَاصُّ وَ الْعَامُّ وَ لَوْ حُجِبَ الْحُزْنُ عَنْ قُلُوبِ الْعَارِفِينَ سَاعَةً لَاسْتَغَاثُوا وَ لَوْ وُضِعَ فِي قُلُوبِ غَيْرِهِمْ لَاسْتَنْكَرُوهُ فَالْحُزْنُ أَوَّلٌ ثَانِيهِ الْأَمْنُ وَ الْبِشَارَةُ وَ التَّفَكُّرُ ثَانٍ أَوَّلُهُ تَصْحِيحُ الْإِيمَانِ بِاللَّهِ وَ ثَالِثُهُ الِافْتِقَارُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِطَلَبِ النَّجَاةِ وَ الْحَزِينُ مُتَفَكِّرٌ وَ الْمُتَفَكِّرُ مُعْتَبِرٌ وَ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا حَالٌ وَ عِلْمٌ وَ طَرِيقٌ وَ عَلَمٌ يُشْرِقُ.
2- جا، المجالس للمفيد الصَّدُوقُ عَنِ ابْنِ الْوَلِيدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ ابْنِ أَبِي الْخَطَّابِ عَنِ ابْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أَوْحَى اللَّهُ إِلَى عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ع يَا عِيسَى هَبْ لِي مِنْ عَيْنَيْكَ الدُّمُوعَ وَ مِنْ قَلْبِكَ الْخُشُوعَ وَ اكْحُلْ عَيْنَكَ بِمِيلِ الْحُزْنِ إِذَا ضَحِكَ الْبَطَّالُونَ وَ قُمْ عَلَى قُبُورِ الْأَمْوَاتِ فَنَادِهِمْ بِالصَّوْتِ الرَّفِيعِ لَعَلَّكَ تَأْخُذُ مَوْعِظَتَكَ مِنْهُمْ وَ قُلْ إِنِّي لَاحِقٌ بِهِمْ فِي اللَّاحِقِينَ.
3- محص، التمحيص عَنْ رِفَاعَةَ عَنْ جَعْفَرٍ ع قَالَ: قَرَأْتُ فِي كِتَابِ عَلِيٍّ ع إِنَّ الْمُؤْمِنَ يُمْسِي وَ يُصْبِحُ حَزِيناً وَ لَا يَصْلُحُ لَهُ إِلَّا ذَلِكَ.







****************
تقریر جدید:













************
تقریر آقای صراف:
9/2/1394

· هم در ناحیه دال و هم در ناحیه مدلول اگر بخواهیم حزن را نسبت بدهیم مشکلاتی داریم.

· اینکه در منطقه مدلول باشد معانی که بالذات حزن ندارند بلکه حزن یک حال است و حال مدرِک است و یک متن که محزون نمی‌شود بلکه می‌تواند حزن‌آور باشد.

· در ناحیه دال هم می‌توان گفت الحانی داریم که حزن‌آور است.

· غیر از بستر دال و غیر از بستر مدلول یک چیز سومی داریم که همبافت دال و مدلول است.

· خود دال صرفنظر از مدلول، معقول است که ملازم حزن باشد همانطور که مدلول قطع نظر از هر دالی می‌تواند ملازم با حزن باشد.

· اما روایت شریفه که فرمودند نزل بالحزن مربوط به فضایی است که دال و مدلول با هم جوش خورده‌اند.

· عاطفه مربوط به درک نیست بلکه مربوط به بازتاب درک در قلب مدرِک است