بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر-بحث تعدد قراءات-سال ۹۳

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر سابق آقای شریف در ذیل صفحه است

آقای سوزنچی:
072-تقریر جلسات دي از آقای سوزنچی
- مباحث چهارشنبه 24 دی 1393
- بحثی درباره اینکه مفصلات تعدادشان چندتاست و از کجا شروع می شوند: سوره محمد، یا ق، یا... ؟
- آیا سوره هایی که در نماز باید با هم خوانده شوند (ضحی و انشراح، فیل و قریش) هرکدام واقعا دو سورهاند یا یک سوره، و آیا بسم الله بین آنها لازم است یا خیر؟ (اگر یک سوره باشند آنگاه تعداد سور 112 است و کل سور سبع مثانی می شود (یعنی ضریب 7)
ادامه طرح مساله قبل: چرا گفته مئین؟ جمع مذکر سالم؟ کتابی خوب در این زمینه: المخصص لابن سیده
- بحثی در حوزه ریشه های لغت و درباره اهمیت توجیه آوایی و برخی نکات مربوطه




*****************
تقریر جدید:















تقریر آقای شریف در انجمن علمی:

http://www.hoseinm.ir/forum/index.php?topic=289.0
شریف

چهارشنبه 24 دی 1393 - 22 ربیع الاول 1436 جلسه 478
بسم الله الرحمن الرحیم
در مرآۀ العقول ذیل این روایت کافی شریف مطالبی را بیان می کنند
الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏2 ؛ ص601
10- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ صَالِحِ بْنِ السِّنْدِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ سَعْدٍ الْإِسْكَافِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ أُعْطِيتُ‏ السُّوَرَ الطِّوَالَ‏ مَكَانَ‏ التَّوْرَاةِ وَ أُعْطِيتُ الْمِئِينَ مَكَانَ الْإِنْجِيلِ وَ أُعْطِيتُ الْمَثَانِيَ مَكَانَ الزَّبُورِ وَ فُضِّلْتُ بِالْمُفَصَّلِ ثَمَانٌ وَ سِتُّونَ سُورَةً وَ هُوَ مُهَيْمِنٌ عَلَى سَائِرِ الْكُتُبِ وَ التَّوْرَاةُ لِمُوسَى وَ الْإِنْجِيلُ لِعِيسَى وَ الزَّبُورُ لِدَاوُدَ «1»
________________________________________
كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافي (ط - الإسلامية)، 8جلد، دار الكتب الإسلامية - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق.

اکنون عبارت مرحوم مجلسی رحمه الله
مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول ؛ ج‏12 ؛ ص482
و على ما ذكره المفسرون من التفسير الطوال و المئين و المثاني و المفصل يخرج كثير من السور عن الأقسام، و السبع غير مذكور في هذا الخبر فيمكن أن يكون عند كل من الثلاثة الأُوَل، أزيد من السبع و لا يمكن إدراجها في المفصل (اگر سه هفت تا 21 شد. از این 21 تا سوره قاف، جزء مفصل باشه بعضی از اینها، تصریح به تعداد مفصل در نص آمده است) لأن العدد مذكور فيه و المراد بالمفصل من سورة محمد صلى الله عليه و آله و سلم إلى آخر القرآن ثمان و ستون سورة و" هو مهيمن" أي شاهد. (68 تا که باشد از سوره قاف شروع می شود. اما به حسب ظاهر. الان 114 سوره است اگر 68 را از آن کسر کنید به چه سوره ای می رسید؟ آیا 46 سوره قاف است یا سوره محمد؟ سوره محمد.
یک بحث هست که سوره فیل و قریش و سوره ضحی و الم نشرح، یک سوره باشد و مثلا احتمال دارد که معوذتین هم یکی باشد. چون این معوذتین هم به عنوان معوذتین با هم هستند. با این توضیح 68 تا می آید نزدیک سوره قاف یا حجرات.)
________________________________________
مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، 26جلد، دار الكتب الإسلامية - تهران، چاپ: دوم، 1404 ق.

اگر معوذتین را دو تا حساب کنیم شروعش می شود سوره حجرات، اما اگر یکی ببینیم، می شود سوره قاف.
=-=-=-=-
مرحوم سید در عروه می گویند : جلد 2 ص 502
[ (مسألة 9): الأقوى اتّحاد سورة الفيل و لإيلاف،]
(مسألة 9): الأقوى اتّحاد سورة الفيل و لإيلاف، و كذا و الضحى و أ لم نشرح، فلا يجزي في الصلاة إلّا جمعهما مرتّبتين مع البسملة بينهما.

در وسائل روایت به نقل از خرائج می آورد که :
7335- 10- «2» سَعِيدُ بْنُ هِبَةِ اللَّهِ الرَّاوَنْدِيُّ فِي الْخَرَائِجِ وَ الْجَرَائِحِ عَنْ دَاوُدَ الرَّقِّيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثٍ قَالَ: فَلَمَّا طَلَعَ الْفَجْرُ قَامَ فَأَذَّنَ وَ أَقَامَ وَ أَقَامَنِي عَنْ يَمِينِهِ وَ قَرَأَ فِي أَوَّلِ رَكْعَةٍ الْحَمْدَ وَ الضُّحَى- وَ فِي الثَّانِيَةِ بِالْحَمْدِ وَ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ- ثُمَّ قَنَتَ ثُمَّ سَلَّمَ ثُمَّ جَلَسَ.
أَقُولُ: قَدْ عَرَفْتَ أَنَّ الضُّحَى وَ أَ لَمْ نَشْرَحْ سُورَةٌ وَاحِدَةٌ.
=-=-=
این 68 تا که آمده است پیوند خورده است عدد 68 با بحث فقهی. در اینکه این دو تا سوره دو تا هستند و باید در نماز با هم بخوانیم. یا اینکه جدا باید بخوانیم.
=-=-
و اما مطلب مئین را فی الجمله صحبت کنیم با روایت احتجاج.
کلمه مئین این سوال درش مطرح بود که چرا جمع مذکر سالم است و همینطور ثلاثون و امثال آن.
و همین طور خود اعداد که خیلی آشفته است.
واقعا نحوه وضع اعداد که چرا اینجوری هستند. نمی دانم انسان به یک ضابطه معین و خوبی برسد که این اعداد چطور اینگونه شده اند.
در فارسی کلماتی که ما داریم وضعش روشن نیست. سه می گوییم و بعد میگوییم سی. ولی برای 300 می گوییم سی صد. در حالی که سه صد است.
در سی و چهل و پنجاه و امثال آن، با 3 و 4 و5 شباهتی دارد. اما در کلمه بیست نمی دانم چه تناسبی با دو دارد!
علی ای حال این ترکیب اعداد باید دید چه ضابطه خاصی دارد.
پیگیری اینها مطالب مختلفی می تواند به دنبال داشته باشد.
توجیهاتی هم شاید داشته باشد.
بعضی کتابها در این فضا خوب هستند.
کسانی که در سن جوانی هستند، حیف است که از این نعمت استفاده کنند، وقتی استفاده کنید به چیزهای خیلی خوبی دست پیدا می کنید.
مثلا کلمه ثلاثون چرا سی شده است؟ بعدش از اربعون تا صد هم همینطور است؟ وجهش چیست؟
یک کتابی که سفارش می کنم در این فضا قدرش را بدانید، خیلی چیزهای خوبی در این وادی می توانید درش پیدا کنید، کتاب المخصص ابن سیده است.
خود کتاب چیز دیگری است ولی مقدار کمی از آن در لغت نامه ها هست.
یک کتاب دیگر هم دارد به نام الحکم. نقل کرده بود که سیبویه می گوید از خلیل پرسیدم که چرا بعضی کلمات اینگونه است؟ مطالبی گفته است که بعضی از آنها قاعده است و بعضی ذوقیات است. در یکی از جاها می گوید: مثلا شما می گویید ثلاثۀ ارضین یا ثلاث ارضین. ارضین السبعه می گویید یا ارضین السبع؟ سبع می گویید.
یک قانونی را خلیل تذکر می دهد به سیبویه، جاهای دیگر هم آمده: دو حرفی هایی که ناقص باشند، در جمعشان یاء و نون می آید.
مأۀ چه بود؟ مئیَ بوده است. یاءش حذف شده و شده ماۀ. سنه الان ناقص است. سنوات بوده وقتی جمع می شود سنین.
عدات را نمی گویید عدین. چرا؟ چون اولش وعد بوده شده عدات. نه اینکه عدد باشد.
اصل ارض، ارضۀ بوده و بعدا شده ارضات. مطلب فتحه و طلحه، شده فتحات و طلحات.
بعدا ارضات ثقیل بوده و بعد آمدند تبدیل کردند و بدلش واو گذاشتند، و نون به آخر آن افزودند جمع مذکر سالم کردند شد ارضین.
یک نکته
گفت: آن جایی که گفته اند ارضون، برای تعظیم مطلب بوده است.
اگر کلمه ای مونث است ولی می خواهند تعظیمش کنند، واو و نون می آورند.
اینها چیزهایی که من دیدم.
ولی هنوز خیلی کار دارد.
حاصل بحث این است که چرا بعضی جاها با اینکه مذکر سالم نیست، با واو و نون و یاء و نون آورده است؟ آیا صرفا بحث لفظی بوده است یا یک ملاحظه معنوی در کار بوده است؟
درباره ثلاثون گفته است:
ثلاثون هم برای زن می گویید ثلاثون و هم مردها. پس از هر دو باید یک نشانه داشته باشد.
ثلاث برای مونث، واو و نون برای مذکر.
اینها وجوه ذوقی است.
سوال این است که شما می گویید اینجا جمع نیست. برای نفی جمع چه دلیل می آورید؟ تعین. یعنی یک قرینه لبّی خارجی اقامه می کنید برای اینکه اینجا جمع نیست. اینکه واو و نون علامت جمع نیست را می توان انکار کرد؟ نخیر.
هیچ کس احتمال نمی دهد که این واو و نون علامت جمع نیست.
اگر یک علامت دیگری به ما ارائه بدهید که با واو و نون و یاء و نون باشد که در عِدل مسلمون و یضربون باشد.
اگر واقعا پیدا کردیم یک علامتی که هر دو کاره است، اگر در سنین و سنون می گوییم سنین و سنون؟ جای دیگری نداریم. این سوال از نظر فن لغت سوال مهمی است. زود قانع شدن در این فضا، خیلی بد است. خلاصه یک ارتکازی دارند که ما می بینیم این واو و نون و این یاء و نون، کی مصحح بوده است برای عرف عرب که بگوید سنین. یا بگوید سنون. چه بسا وجه خوبی برای آن پیدا کنید.

روایت احتجاج تقسیم بندی متفاوتی داشت.
در روایت حضرت فرمودند چهار بخش است.
اما در این روایت حضرت تا شش و بلکه می توان هفت تقسیم بندی را از آن استخراج کرد.
الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي) ؛ ج‏1 ؛ ص215
فَقَالَ لَهُ الْيَهُودِيُّ فَهَذَا مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ آتَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ التَّوْرَاةَ الَّتِي فِيهَا حُكْمُهُ- قَالَ لَهُ عَلِيٌّ ع فَلَقَدْ كَانَ كَذَلِكَ وَ مُحَمَّدٌ ص أُعْطِيَ مَا هُوَ أَفْضَلُ مِنْهُ أُعْطِيَ مُحَمَّدٌ الْبَقَرَةَ وَ سُورَةَ الْمَائِدَةِ بِالْإِنْجِيلِ وَ طَوَاسِينَ وَ طَهَ وَ نِصْفَ الْمُفَصَّلِ وَ الْحَوَامِيمَ بِالتَّوْرَاةِ وَ أُعْطِيَ نِصْفَ الْمُفَصَّلِ وَ التَّسَابِيحَ بِالزَّبُورِ وَ أُعْطِيَ‏ سُورَةَ بَنِي‏ إِسْرَائِيلَ‏ وَ بَرَاءَةَ بِصُحُفِ إِبْرَاهِيمَ وَ مُوسَى ع وَ زَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مُحَمَّداً السَّبْعَ الطِّوَالَ‏ «2» وَ فَاتِحَةَ الْكِتَابِ‏ «3» وَ هِيَ السَّبْعُ الْمَثَانِي وَ الْقُرْآنَ الْعَظِيمَ وَ أُعْطِيَ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ
________________________________________
طبرسى، احمد بن على، الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، 2جلد، نشر مرتضى - مشهد، چاپ: اول، 1403 ق.


والحمد لله رب العالمین
وصلی الله علی سیدنا محمد و اله الطاهرین