بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر-بحث تعدد قراءات-سال ۹۳

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر سابق آقای شریف در ذیل صفحه است


آقای سوزنچی:
072-تقریر جلسات دي از آقای سوزنچی
- مباحث دوشنبه 15 دی 1393
مطلب حماد که در جلسه قبل نقل شد در کتاب صحیح ابن حبان (که البانی هم می گوید هذا حدیث صحیح) آمده است و با توجه به فاصله حماد و ابی، و اینکه پسر ابی گفت عثمان مصحف پدرم را گرفت و پس نداد منظور این نیست که در خود مصحف ابی دیده بلکه از این مصحف رونویسیها شده و این رونویسیها چون از نسخه ابی بوده به اسم مصحف ابی مشهور بوده و حماد یکی از آنها را دیده است.
- ادامه بحث از تناقضات مورد ادعای مرحوم خویی در روایات جمع قرآن و مناقشه در متناقض دانستن آنها
تکمله ای از بحثهای قبل. درباره اینکه چرا با اینکه چهار تن از زنان بر قرائت و صلوه العصر اصرار داشتند عثمان ننوشت: در کنزالعمال از کتاب ابوبکر ابن الانباری (که در رد ابن شنبوذ نوشته بود و الان موجود نیست) نقل کرده که وقتی به صلوه الوسطی رسیدند حفصه آمد و گفت من شنیدم و صلوه العصر، عمر گفت شاهد دیگری داری؟ گفت نه، عمر گفت ننویسید. پس با اینکه عمر گفت ننویسید هم خود حفصه و هم عایشه و ام سلمه بر نوشتن آن اصرار داشتند پس نظرشان با عمر که حتما باید دو شاهد باشد تا ثبت شود متفاوت بود..
- شواهدی درباره اینکه زمان ابوبکر هم عمر همه کاره بود.
- شواهدی درباره نارضایتی حضرت علی از ابوبکر و عمر (تعبیر استبددت علینا بالامر را در دو موقف به کار برد، یا تعبیر تخلف علی عن البیعه، یا کراهیه محضر عمر)
- اینکه می گویند اجماع بود که افضل ابوبکر و سپس عمر و سپس عثمان است را با این جمله چگونه جمع می کنند که عمر می گفت اگر ابوعبیده یا سالم بن حذیفه زنده بود در تعیین آنها تردید نمی کردم. پس این دو را بی تردید از عثمان برتر می دانسته. ضمنا این سخن وی نقض می کند ادعای آنها در الائمه من قریش زیرا سالم قرشی نبود.





***************
تقریر جدید:















تقریر آقای شریف در انجمن علمی:

http://www.hoseinm.ir/forum/index.php?topic=289.0
شریف

دوشنبه 15 دی 1393 - 13 ربیع الاول 1436 جلسه 471

بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از علماء خواب دیدند که سگی به ایشان حمله می کند، متوسل شدم به اباعبدالله الحسین علیه السلام، آن دور شد.
وقتی بیدار شدم، فکر کردم متوجه شدم به دلیل این است که اخلاقم با مراجعینم خوب نیست، و راه حلش نیز توسل به سیدالشهداء علیه السلام است.
=-=
کسی بود داشت گریه می کرد، متدین هفتاد هشتاد ساله. پرسیدند چرا گریه می کنی؟ گفت: امروز فهمیدم هفتاد سال عبادتم برای خدا نبوده است.
چرا؟
چون در مسجد جای مشخصی داشته ام امروز دیر رسیدم، جا پر شده بود. نماز خواندم ولی دیدم ضمیر من نمی پسندد. لذا فهمیدم این چند سال برای خدا نماز نخوانده ام.
=-=-
یک آقایی بود که از هیچ چیز لذت نمی برد. حتی وقتی که غذا می خورم، لذت نمی برم، فکر می کنم که دارم یک کیسه ای را پر می کنم. فقط از نماز لذت می برم.
=-=-=
این حرفی که به حاج آقای بهجت نسبت می دهند که ایشان گفته اند در حاشیه قرآنشان نوشته اند... بیت ایشان تکذیب کردند و گفتند چنین قرآنی ندارند.
=-=-
حاج آقا به صلوات خیلی اعتقاد داشتند. می گفت: رفتم حرم حضرت ابوالفضل علیه السلام دیدم جمعیت به اندازه ای است که جای سوزن انداختن نیست، من سرم را پایین انداختم و صلوات فرستادم. بعد از لحظاتی دیدم کنار ضریح هستم.
حالا چطور بوده، خدا می داند.
=-=-=
آقای بهجت می رفتند ضریح را می بوسیدند. یک کسی نقل می کرد که به ایشان اعتراض کردند که شما جلو نیایید که به بهانه شما، شلوغ نشود.
اقا گفته بودند: پس سهم من چه می شود؟
=-=-
این حرف که سهم من چی؟ اونها می خواستند به ایشان بگویند هر روز شما نیایید، اما یک مرتبه هست که ایشان می دیده اند که الان اگر بروند جلو، اذیت می شوند. لذا قطعا نمی رفتند.
=-=-
سوال
کتابی دارد البانی به نام التعلیقات
همین جا می گوید: و منهم من بدل تبدیلا
البانی زیرش نوشته تحریف است.
جواب
این سند خیلی خوب است.
فقط یه نکته
درست است که پسر ابی گفت: عثمان مصحف ابی را گرفت و بهش نداد.
اما معناش این نیست که مصحف ابی دیگر در دست مردم نبود.
پسر ابی می گوید: مصحف پدرم را عثمان گرفت و دیگر به من پس نداد.
اما مصحف ابی تنها همین نبود و مفصل در دست ها بود.
شاهدش این است: علت اینکه عثمان حذیفه آمد پیشش و گفت: ای وای در جنگ آذربایجان اختلاف کردند. (حدود سال 25 هجری) یعنی دو سه سال از خلافت عثمان گذشته بود. در اینجا می گوید: اهل شام با اهل عراق اختلاف داشتند.
اهل شام با قرائت ابی قرائت می کردند. اهل عراق با مصحف ابن مسعود قرائت می کردند.
پس مصحف اینها در دست ها بود.
ابن مسعود یک اقدام عظیمی کرد و خیلی فایده هم داشت این ندادن مصحفش به دستگاه. منتها متاسفانه در طول تاریخ اتفاقاتی افتاد و اینها نابود شد.
مثل همان قضیه درگیری شدید در زمان شیخ الطائفه در بغداد که آتش زدند مصحف ابن مسعود را و درگیری اتفاق افتاد تا جایی که شیخ مجبور به ترک بغداد شد.
جالب این است که حماد معاصر ابوحنیفه بوده است. این زمان که قرائت ابن مسعود رایج بود، مصحف ابی هم در دست ها بوده است.
=-=
داشتیم اشکالاتی که مرحوم آقای خویی به روایات جمع گرفته بودند را می خواندیم.
رسیدیم به این اشکال که:
هل بقی من الایات ما لم یدون.
این اشکال مهمی بود.
در آخرین آیه سوره توبه دو تا آیه آخر آورده بود.
امروز در تفسیر طبری دیدم که زید بن ثابت اول آیه من المومنین را آورده است.
در تفسیر طبری می گوید: هر دو خزیمه بودند.
ابن حجر می گوید: اینها خزیمه یا ابن خزیمه بودند.
این هم اشکال.
اشکال دیگر
هل نقص عثمان شیء ... آیا در روایت جمع، وقتی عثمان مصحف را جمع کرد از آن چیزهایی که قبلا در قرآن تدوین شده بود، چیزی را کم کرد یا نکرد؟
تناقض دارد.
بعضی ها می گویند کم کرد و بعضی ها می گویند کم نکرد.
آقای خویی ادامه می دهند:
ظاهر روایات این است که گفت: بنی انی لا اغیر شیئا ... من چیزی از قرآن را تغییر نداده ام.
در روایت چهاردم می گوید: ... در آن دوره یک معلم با یک قرائت و معلم دیگر با قرائت دیگر می خواند.
لذا بچه ها هر کدام یک قرائت می خواندند.
وقتی مدینه اینگونه است ببینید ان الامصار اشد اختلافا... فاجتمعوا یا اصحاب محمد فاکتبوا اماما. یک مصحف بنویسید که به آن رجوع کنند.
الان هم به مصحف عثمان می گویند: مصحف امام.
در مدینه هم یک مصحف در مسجد گذاشته بودند برای همه مردم و یک مصحف هم خود عثمان شخصا داشت.

ابن داود صاحب ... می گوید: مالک بن انس، (که فرق دارد با انس بن مالک) می گوید: رسیدند به آیه ای اختلاف پیش آمد. می گفتند: این آیه را فلانی خوب می داند و لعله یکون غائبا او فی بعض الووادی. و یذکرون ما قبلها و ما بعدها ... قبل و بعد این آیه را می نوشتند ولی این آیه مورد اختلاف را رها می کردند تا او برگردد و از او بپرسد.

صریح روایت چهاردهم این است که یک چیزهایی بود که قبلا بوده و عثمان آنها را محو کرد. یعنی در زمان ابوبکر و عمر بوده است.
آقای خویی می گوید: صریح روایت است و حال آنکه آن چیزی که گفته شده است درباره کتابهای اهل سنت، این صراحت وجود ندارد.
عثمان گفت: محوت ما عندی فامحوا ما عندکم. هرچه نزد من بود از مصاحف از بین بردم، هرچه مصحف هم نزد شما هست، شما از بین ببرید.

معروف است که عثمان می خواست یک واو را بردارد از یکی از آیات. ابی گفت: اینجا اگر دست بزنی من شمشیرم را می کشم.
والذین با الذین خیلی فرق داشت در آیه. و الذین یکنزون الذهب ... اگر الذین به تنهایی بیاید، ربطی به مسلمین نخواهد داشت.
لذا عثمان می خواست بردارد.
اینجا ابی گفت: اگر دست بزنی شمشیرم را می کشم.
این آیه را ابوذر به عنوان شمشیر استفاده می کرد علیه دستگاه.
=-=-
اما روایات ثانیه و رابعه که اقای خویی نقل کرده اند.
در ثانیه می گوید: ارسلت بها حفصه الی عثمان فارسل عثمان الی حفصه... صحف بود نه مصحف، یعنی در جلدی گذاشته بودند ولی منعزل بود. صحف اینجوری است که همه جوره می توان صحفات را در آن چید ولی در مصحف اینگونه نیست. هم صفحاتش و هم ترتیبش درست و دقیق است.

روایت چهارم.
... جمع القران فی قراطیس و کان قد سال زید بن ثابت ... ثم عند عمر ثم کانت عند حفصه ... فارسلت الیها عثمان ...
نکته ای که قبلا گفته بودم امروز دیده ام. یادتون هست که در صلاۀ الوسطی و صلاۀ العصر مجموعا چهار تا زن هستند.
عایشه در صحیح بخاری
عایشه و حفصه در موطا ابن مالک
عایشه و حفصه و ام سلمه در مصنف عبدالرزاق و غیره بود.
عایشه و حفصه و ام سلمه و ام کلثوم در ...
امروز دیدم در کنز العمال نقل کرده است که در کتاب ابوبکر ابن الانباری که دست صاحب کنز العمال بوده است این روایت را آورده است که وقتی می نوشتند قرآن را رسیدند به آیه ای که صلاۀ الوسطی دارد. حفصه گفت: من شنیدم که صلاۀ العصر. عمر گفت: شاهد دیگری داری؟ گفت: نه؟ گفت پس نمی توان این را نوشت.
حالا چرا عایشه شهادت نداد در این زمینه معلوم نیست.
از اینجا معلوم بوده است که عایشه و حفصه قائل به شهادت نبودند بلکه خودشان شنیده بودند و برایشان کفایت می کرد.
علی ای حال: با اینکه عمر قبول نکرد از دخترش حفصه، و در مصحف بنویسند، ولی حفصه خودش مصر بود که در مصحف خودش این عبارات نوشته شود.
و در فضای ذهنی قبل از قرن چهارم این مطلب اشکالی ایجاد نمی کرده است.

اما روایت هشتم
یحیی بن عبدالرحمن بن حافظ: قال: اراد عمر بن الخطاب ان یجمع القرآن ...

ابن ابی الحدید می گوید: مغیره گفت: عمر یک کلمه تندی درباره ابوبکر گفت. مغیره می گوید: ما باورمان نمی شود که دید عمر نسبت به ابوبکر اینگونه باشد. و یک دشمنی داشته با او خیلی تند.
در کامل ابن اثیر و طبری و جاهای دیگر هم هست می گوید: طلحه ناظر جریان بود. آمد به ابوبکر گفت: ابوبکر عمر را خلیفه کردی ولی تا حالا که تو خلیفه بودی، چه بلایی بر سر مردم آورد وای به حال آن روز که خودش خلیفه باشد.
ابوبکر گفت: ولیتها خیرا.
=-=-
نامه حضرت صدیقه را برای فدک چه کار کرد؟ نامه را ابوبکر نوشته بود، ولی عمر پاره کرد.
و کارهای دیگر.
جمع آوری کردم مواردی را که معلوم می شود او همه کاره بوده است.
در صحیح بخاری می گوید: تا شش ماه مولا بیعت نکردند. بعد که خواستند بیعت کنند، گفتند: ابوبکر بیا خانه ما ولی عمر را نیاور کراهیۀ محضر عمر.
ابوبکر بعد از اینکه خلیفه شد، گفت: پرچمی که پیامبر برافراشته بود در زمینه جیش اسامه، را زمین نمی گذارم و همه را می فرستم. بعد گفت: از اسامه اذن میگیرم که فقط عمر بماند.
خب عمر چرا باید بماند؟ چون همه کاره بود.

در جریان مسجد قبا ابوبکر قول داد به حضرت امیر که بیاید در مسجد و حرف ها را بزند و اعتراف کند.
ولی نیامد چرا؟چون عمر به او برخورد و گفت: تو هنوز سحر بنی هاشم را ندیدی ؟ خلاصه حضرت هرچه منتظر ماندند او نیامد. عمر آمد و از کنار حضرت رد شد و با گوشه چشم نگاه کرد و گفت:
احتجاج / 1 / 130
َ فَمَرَّ بِهِ عُمَرُ فَقَالَ يَا عَلِيُّ دُونَ‏ مَا تُرِيدُ خَرْطُ الْقَتَاد

و الحمدلله رب العالمین
وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین