بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر-بحث تعدد قراءات-سال ۹۳

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر سابق آقای شریف در ذیل صفحه است

آقای سوزنچی:
072-تقریر جلسات دي از آقای سوزنچی
چهارشنبه (10 دی) به علت شهادت امام حسن عسگری تعطیل است.

- مباحث شنبه 13 دی 1393
نکته مهم: نقد آیت الله خویی در البیان ص224 بر نسخ تلاوت (نسخ تلاوت مستلزم قول به تحریف است زیرا یا از جانب خود پیامبر بوده یا از جانب زعمای پس از ایشان. اگر دومی باشد که همان قول به تحریف است و اگر اولی باشد همان گونه که اثبات اصل آیه با تواتر است اثبات نسخ هم باید با تواتر باشد یا لااقل موجه کافی از زبان پیامبر که خود ایشان از طریق وحی اخبار از نسخ کند باید اقامه کنند)
- بررسی بیان آیت الله خویی درباره اینکه آیا روایات جمع متناقض فی نفسها است؟





************
تقریر جدید:















تقریر آقای شریف در انجمن علمی:

http://www.hoseinm.ir/forum/index.php?topic=289.0
شریف

شنبه 13 دی 1393 - 12 ربیع الاول 1436جلسه 469

بسم الله الرحمن الرحیم

کتاب البیان آقای خویی ص 224
...
باید آیه بیاید نسخ کند آیه دیگر را ، نمی تواند سنت متواتره ناسخ باشد. ناسخ قرآن باید ملک وحی باشد که بیاید وحی کند، نه اینکه خود حضرت به وسیله سنت خودشان، نسخ کنند آیه قرآن را.

آقای طباطبایی هم که نسخ تلاوت را باطل می دانند، نسخ حکم را هم باطل می دانند.

در ذیل آیه ما ننسخ من آیۀ او ننسها (قرائت دیگری هست که ننسئها)
لذا حرفهایی در این هست که اگر قرائت را ننسئها بخوانیم.
مدتها دنبال این بودم که ببینم نسخ التلاوه از کی آمده است در کلمات.
علی ای حال فرمایش آقای خویی، نمی گویم محال است. آقای طباطبایی اشکال ثبوتی دارند، یعنی قرآن می آید بعد می گوییم بذاریم کنار و نخوانیم.
اما آقای خویی فعلا می خواهند بگویند نسخ التلاوه یا مستند است به خود حضرت یا بعد از حضرت.
=-=
مهم ترین آیه ای که بحث نسخ تلاوت در آن وجود داردف بحث آیه رجم است.
آنکه جواب می دهند چیست؟ می گویند: نسخ تلاوت بوده است. یعنی آیه خونده می شد ولی بعدا خواندنش رفت کنار.
می گوییم: شما پس قبول دارید که این آیه، آیه قرآن بود و بعد گذاشتید کنار. سوال اینجاست که آیا این را خدا گفت بگذارید کنار؟ حضرت رسول گفت بگذارید کنار؟ روی چه اساسی شما این آیه را کنار گذاشتید؟

معنای استشهاد بخاری در کتاب خودش این است که نسخ تلاوت نبوده است. یعنی عمل بخاری در کتاب خودش یعنی عدم نسخ تلاوت. چرا؟ چون دارد شاهد می آورد برای حرف عبدالرحمن بن عوف.
عمل بخاری، درست نقطه مقابل نسخ التلاوه است. در حالیکه الان همه شان می گویند جمهور و اتفق العلماء، در حالی که اینگونه نیست.

=-=-
لذا اقای خویی اصل حرفشان این است که از ناحیه پیامبر باید ثابت بشود نسخ.
در ادامه می گویند: و ان ارادوا ان النسخ وقع ... نسخ التلاوه یعنی تحریف، چرا؟ چون اصل قرآنیت را خودتان می پذیرید بعد می گویید نسخ شده است. اگر حضرت نسخ کرده اند باید ثابت کنید، اگر حضرت نسخ نکرده اند، زعما نسخ کرده اند و اصحاب نسخ کرده اند، آن هم بر چه اساسی نسخ کرده اند؟
-=-=
یکی از چیزهایی که مرحوم آقای خویی در البیان می گویند این است: که درباره نوشتن قرآن، دو تا شاهد می آوردند، و هرچه آن دو شاهد می گفتند را می نوشتند.
اما ایشان مفاد این اشکال را و این حرف را هم رد می کنند و می خوانیم حرف ایشان را در البیان.
=-=-=
ابن حجر می گوید: دو تا شاهد، یعنی دو نفر باید مکتوب، دو تا نوشته بیاورند، تا برای شهادت اثرگذار باشد.
=-=-
مرحوم آقای خویی 22 روایت می آورند که عمده اش مال کنز العمال است.
ایشان می گویند: اینها همه اش فی حد نفسه متناقض است. اشکالات عدیده دارد.
ص 265
می گوید: انها متناقضۀ فی انفسها فلا یمکن الاعتماد ... این روایات چون با هم متناقض هستند به شی منها نمی توان اعتماد کرد.
خب اگر چند تا روایت متناقض بودند آیا نمی توان اعتماد کرد؟
تناقض مال چیه؟ تناقض با وحدات داشته باشه
آیا در روایات جمع می توانیم تناقض پیدا کنیم؟
اگر کسی بخواهد مصحف را بنویسد و متجاوز از شش هزار آیه را جمع کند و بنویسد، تناقض پیدا کردن در اینکار طولانی، منطقی نخواهد بود.
بعد می گویند:
چند تا سوال
متی جمع القرآن فی المصحف؟
ظاهر الروایۀ الثانیه انه کان فی زمن عثمان.
در ادامه می گویند: برخی روایات می گویند: در زمان ابوبکر بوده است.
برخی دیگر می گویند: در زمان ابوبکر بوده است.
=-
اینجا تناقض نیست. چرا که اینجا قابل جمع شدن هست.
تا زمان عثمان مصحف یا به صورت کتاب نبود، یا اگر بود، لوح لوح بود. در زمان عثمان به صورت کتاب درآمد.
لذا این جمع شدن قرآن در زمان ابوبکر و عمر و عثمان، این تناقض را نمی رساند.
-=-=-
در روایت سوم می گوید: ان ابابکر اول ما جمع بین اللوحین.
روایت چهارم: روی ابن شهاب ... ان ابابکر کان جمع القران فی قراطیس و کان قد فعل ... با اصرار وادارش کردند این کار را بکند. و کان الکتب عند ابی بکر حتی توفی و عند عمر حتی توفی ثم ... سپس مصحف را داد به عثمان، و بعد از او عهد گرفت که این را به من پس بدهی.
=-=-
زمان شیخ مفید فتنه عظیمی در بغداد رخ داد به حدی که شیخ از بغداد بیرون رفت و خیلی ها کشته شدند.
مصحفی آوردند که مال عبدالله بن مسعود بود. قاضی سنی دستور داد آتش بزنند.
درگیری ایجاد شد.
این کار آیا تقبیح دارد یا تحسین؟
حاجی آقا همیشه با ناراحتی می گفتند: ریختند در خانه شیخ طوسی و کتابخانه را آتش زدند. خب شما با شیخ الطائفه دعوا دارید، چرا کتابخانه را آتش می زنید؟.
=-=
یکی از بزرگترین توجیهات اینها این است که تلاش می کنند ثابت کنند که علی علیه السلام با عثمان موافق بود.
کجا حضرت در احراق با او موافق بود؟
ممکن است در وحدت قرائات و سبک واحد برای قرائات بتوانیم دفاعی بکنیم، اما احراق اصلا قابل دفاع نیست.
والحمدلله رب العالمین
وصلی الله علی محمد و اله الطاهرین