بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر-بحث تعدد قراءات-سال ۹۳

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر سابق آقای شریف در ذیل صفحه است

آقای سوزنچی:
063-تقریر جلسات آذز از آقای سوزنچی
یکشنبه 9 آذر 1393 به علت شهادت امام حسن مجتبی (علی قولٍ) جلسه برگزار نشد.


- مباحث جلسه دوشنبه 10 آذر 1393
- پرسش و پاسخهایی درباره اعتبار حدیث نزل القرآن علی سبعه احرف در اهل سنت و در شیعه، و درباره نظر ابن جزری در جلسات قبل
- از شواهد مهم در اینکه فضای اهل سنت در قرن 3 و 4 توسط ابن مجاهد و دیگران عوض شد و مشترکات شیعه و سنی در قرن 3، از این پس به عنوان اهرمی برای اتهام و فشار آوردن بر شیعه به کار گرفته شد: مورد بحث : روایت صحیح بخاری (قرن3) درباره تعبیر عمر درباره آیه رجم. (اهل سنت امروزه مدعی اند که این منسوخ التلاوه است؛ اما نحوه نقل بخاری به وضوح تشان می دهد که بخاری کاملا نقطه مقابل این فکر می کرده است و اگر تعبیر نسخ التلاوه را قبول داشت اصلا نباید این را می آورد و توضیح این مطلب. (متن روایت بخاری و توضیح ابن حجر که در جلسه مورد بحث قرار گرفت در دومین پاسخ (در ادامه همین صفحه) آمده است.)




**************
تقریر جدید:















تقریر آقای شریف در انجمن علمی:

http://www.hoseinm.ir/forum/index.php?topic=285.0
شریف

دوشنبه 10 آذر1393 - 8 صفر 1436 جلسه 460
بسم الله الرحمن الرحیم
بحث در وجوه اختلاف قرائات بود مختصری عرض شد.
یکی دو نکته اصلی که در ذهن من بود سریع تر بگوییم و بعد برگردیم به بحث تفسیر سوره قاف.
=-=
کتاب الفرقان نوشته محمد بن خطیب مال دانشگاه الازهر است.
کتابش خیلی قوی نیست. ولی همین که بر خلاف متعارف حاکم بر اهل سنت حرف زده است، موجبات ناراحتی اینها شده است و هرچه از این کتاب چاپ شده را خریده اند و محو کرده اند.
خیلی کتاب از حیث کاری و تحقیقی قوی نیست، فقط از همین جهت که جربزه کرده که مقابل جو اهل سنت قرار گرفته است و انکار کرده حرف آنها را.
مثلا در اینکه آیا ما باید این مصحف را همینجوری که خطاط عثمانی نوشته است بنویسیم یا نه؟ مسخره می کند. می گوید معلومه که اینها خط بلد نبوده اند. یک جاهلی که خط بلد بوده، خراب کرده در نوشتن. وقتی الفاظ برای ما از شارع نقل شده است دیگر چرا اینقدر اصرار دارید بر خط مشخص. در حالی که اهل سنت به این حرف قائل نیستند.
آخر کار می گوید قرآن را باید همه ترجمه کنند و هر کس به زبان خودش بخواند، چرا همه باید عربی بخوانند.
=-=
این کتاب به این درد می خورد که بگوییم بابا شما خودتان از این حرفها می زنید.
اتفاقا این صاحب کتاب الفرقان از مصحف عثمان هم فاصله نمی گیرد.
=-=-
اگر مثل ابن جزری بخواهد فاصله بگیرد از مصحف عثمان، فوری در فضای آنها محکوم می شود بشدت.
لذا ظاهر حرفش این است که از رسم عثمانی فاصله نمی گیرد. اما چون تحقیق کرده است به نحو کلی، شامل غیرش هم می شود عملا.
=-=
دو نکته خیلی مهم را که از اول خواستم بگویم بیان می کنم.
=-=
یکی از چیزهایی که اظهر معانی را می رساند، شان نزول یک آیه است که ببینیم در چه زمینه و بستری نازل شده است.
این حرف اول را می زند در تعلیم آیات و نیز روایات.
آنی که توضیح درش نیست مثل نزل القرآن علی سبعه احرف موردش چیست؟ آن که خیلی واضح است در این زمینه و معنای ظاهر است این که نزل القرآن علی سبعۀ قرائات.
اما آیا ممکن نیست این روایت معنای دیگری هم داشته باشد؟
بله ممکن است.
آیا این مثلا فرضیه، نمی تواند مراد از روایت باشد؟ بله ممکن است به معنای یک معنای مرادی که باطن نیست، ولی در عین حال می توان معنای محتمل دانست برای روایت.
ما اگر بپذیریم که خود ملک وحی، چند جور قرائت کرده است. معنای آن چه می شود؟ یعنی خود آیه شریفه شانیت دارد که چند جور خوانده شود.
یعنی هفت حوزه هست که زمینه سازی اختلافات بعدی را فراهم می کند. و هفت حوزه است که شانیت اینکه ملک وحی هفت جور بخواند را فراهم می کند.
هفت حوزه است که شانیت تعدد قرائت را فراهم می کند. نزل القرآن علی سبعه حوزات (حرف یعنی ناحیه) سبعه نواحی.
نواحی کثیری که زمینه را فراهم می کند برای تعدد قرائت.
=-
اگر قران می خواهد تدوین تکوین باشد، و عالم عظمت خلقت را نشان بدهد، او نمی تواند تنها یک قرائت داشته باشد.
از کجا می گوییم فقط یک قرائت دارد؟ مگر ما مصحف امیرالمومنین را دیده ایم؟
لذا ، این روش شناسی روش شناسی خوبی است که می گویند هر کلمه قرآن زمینه این را دارد که ملک آن را چند جور قرائت کند.
حالا به دنبال این باشیم که آیا شارع صلاح دانسته این امر را که می گوییم هست و آنجا را که اجازه نداده است، تا زمان ظهور خودشان، پس بحثی نیست.
=-=-
نزد اهل سنت قائل هستند به تواتر این حدیث. نزل القرآن علی سبعه احرف.
من یادم نمی آید کسی از آنها در صدد انکار این حرف بر آمده باشد.
اما شیعه
مرحوم شیخ الطائفه اشاره دارند در مقدمه تبیان که ما اصلا این حرف را قبول نداریم.
در کافی هم فرمودند: ... کذبوا ان القرآن لواحد نزل من عند واحد.
پس این از ناحیه اصل صدورش، علمای شیعه نسبت به این روایاتی که بود در کافی، تشکیک کردند.
سوال
پس ما دنبال چی هستیم از بحث این حدیث؟
جواب
در خصال دو تا روایت بود در این زمینه.
در جاهای دیگر هم بود مثل بحار.
یعنی در نقل شیعه هم زیاد بود.
فقط اینها باید جمع بشود که اینها چطور معنا شود.
کلش این است که آنها متواتر می دانند، و خیلی در صدد رد بر نمی آیند.
مرحوم آقای خویی یک فصلی دارند در البیان درباره سبعه احرف.
در این فصل همه وجوه را رد می کنند.
آخر کار می گویند: روایت معنای معقول ندارد.
و حاصل ما قدمناه، ان نزول القرآن علی سبعه احرف لا یرجع الی معنا صحیح... و ان الاختلاف جاء من قبل الروات.
=-=-
اما نکات مهم
یک
یکی از چیزهای خیلی مهم این بود که ما می خواهیم شواهدی پیدا کنیم که فضای قرن سوم با چهارم دو تاست.
آخر قرن سوم 299 با فاصله کمی آل بویه قدرت گرفتند. نیمه قرن چهارم 352 بغداد کلا در اختیار شیعه بود. غدیر را جشن گرفتند. عاشورا تعطیل شد. که ابن کثیر آن جملات را گفت.
ما کان یمنعهم ... لکثرۀ الشیعه و قوۀ سلطانهم.
در این فاصله، زرنگ های علمای اهل سنت فهمیدند که شیعه دارند قدرت می گیرند و آنها اگر قدرت بگیرند، چند صباحی بعد، اسمی از اهل سنت نخواهد بود.
لذا یکی از فکرهای مهم، کار ابن مجاهد بود که قرائات سبعه را انتخاب کرد. نه کم کرد و نه بیشتر.
برای اینکه نشان بدهیم که ابن مجاهد این کار را انجام داد و علماءشان هم فهمیدند که کار خوبی کرده است و بعد شد جمهور و بعد اجماع و این حرفها.
آیا ما شاهدی داریم که این کار، کار ابن مجاهد بوده و در قرن سوم این خبرها نبوده است؟
یکی از این شاهد ها را می خواهم بگویم.
صحیح بخاری.
وفات صحیح بخاری 242 یا همین حدودها بوده است. نیمه اول یا اوایل نیمه دوم قرن سوم.
الانی ها گفتند بعد از اینکه ابن مجاهد این کار را کرده است، حدود هزار و صد سال است که می گذرد و در این مدت، از کار او بهترین بهره برداری را کرده اند. و این را جا انداخته اند.
خب
یک چیزی در صحیح بخاری هست بر خلاف این.
یک حرفی بخاری نقل می کند از خلیفه دوم
این حرف در صحیح بخاری آمده است. آنها یک چیزی یاد گرفته اند، تا می گویی در صحیح بخاری اینجور آمده است می گویند نسخ التلاوه است و بحث را تمام می کنند و این یکی از حیله های آنهاست.
در حالی که محال است که اراده بخاری و منظور او نسخ التلاوه باشد.
حاصل عرض من بود که: واضح کنید اینکه بخاری گفته است ضد نسخ التلاوه است.
فضای قرن سوم کاملا با فضای قرن چهارم فرق داشته است.
یعنی همان را که شما شمشیر کردید علیه شیعه، در زمان بخاری بوده است.
صحیح بخاری ج 9 ص 69 باب الشهادۀ .. عند الحاکم فی ولایته قضا او قبل ذلک
خود حاکم می تواند برای دیگری شهادت بدهد یا خیر؟
می گوید حاکم دو جور است
تحمل شهادت دارد .
اداء شهادت جور دیگر قاضی است.
قاضی یک وقت هنوز قاضی نبوده، تحمل شهادت دارد. ولی حالا که قاضی است تحمل شهادت کرده یا نکرده
یک وقت قاضی بوده و تحمل کرده شهادت را حالا می خواهد برود شهادت بدهد.
بخاری می گوید:
اگر قاضی بخواهد شهادت بدهد، نمی شود. که بگوید من خودم تحمل شهادت کردم و الان بیایم اداء شهادت کنم.
و قال شریح القاضی و ساله انسان ... فقال بیا برویم پیش والی دیگر شهادت بدهم برای تو. من الان نمی توانم شهادت بدهم.
.. قال عمر لعبد الرحمن بن عوف ... اول بخاری از شریح نقل کرد. بعد از عکرمه نقل کرد. اکرم از نقل عمر در عبدالرحمن که سوال کردند.
گفت: لو رایت رجلا علی حد و انت امیر. فقال (عبدالرحمن) شهادتک کشهادۀ رجل من المسلمین. یعنی نمی شود. باید غیر تو هم بیاید. یعنی علم حاکم فایده ای ندارد.
بعد دوباره بخاری می گوید:
لولا عمر زاد فی کتاب الله ... اگر مردم نمی گفتند که عمر در کتاب خدا زیاد کرده است، آیه رجم را با دست خودم می نوشتم در قرآن.

اول بحث سندی
ابن حجر گفته است که این منقطع است. صحیح نیست.
یعنی چه منقطع است؟
یک قانونی در صحیح بخاری است به نام تعلیق جازم.
تعلیق جازم یعنی بخاری وقتی روایت را می آورد خودش آن را توضیح می دهد.
اگر وقتی تعلیق می کند بخاری مطلبی را بگوید یقال یا قیل کذا، اگر حرفی را با قیل و یُقال بزند، می شود تعلیق غیر جازم.
اما اگر محکم بگوید می شود تعلیق جازم. یعنی بگوید قال کذا.
یعنی وقتی گفت قال، یعنی محکم است.
پس تعلیق جازم در صحیح بخاری به منزله صحیح است.
ابن حجر عسقلانی کتابی دارد به نام تغلیق التعلیق که این تعلیق های بخاری را بررسی کرده است.
ایشان می گوید: درست است که تعلیق دال بر این است که روایت صحیح است، اما تعلیقی که مربوط به بخاری می شود. اما نه از اینجا به بعد.
اینجا مربوط به بخاری نیست. اینجا مربوط به عکرمه است.
یعنی بخاری می گوید تا عکرمه سند من صحیح است، اما از عکرمه به قبل معلوم نیست. چون عکرمه می گوید قال عمر.
فقط تعلیق جازم از بخاری است تا عکرمه. پس روایت منقطع است وصحیح نیست.
در نتیجه قول عمر می شود ناصحیح و این هم قول بخاری نخواهد بود.
این نکته سندی
توضیحاتش را ان شاء الله فردا
و الحمد لله رب العالمین