بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر-بحث تعدد قراءات-سال ۹۳

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر سابق آقای شریف در ذیل صفحه است

آقای سوزنچی:
037-تقریر جلسات مهر از آقای سوزنچی
مباحث مطرح شده در جلسه 2 مهر:
- استدلال سید نعمت الله جزائری درباره انکار تواتر و ثمره آن در اثبات اینکه تمام اختلافات قرائات سبع متواتر نیست.
بحثی درباره شخصیت ابن مسعود و اعتبار وی..
بیان شش احتمال درباره معنای حرف در روایت سبعه احرف


****************
تقریر جدید:















تقریر آقای شریف در انجمن علمی:

http://www.hoseinm.ir/forum/index.php?topic=272.0
شریف
چهارشنبه - 2 مهر 1393 - 28 ذی القعده 1435جلسه 431
دو نکته گفته شد.
اول
گفته شد که سید نعمت الله جزایری در منبع الحیات و مرحوم سید بن طاووس هم در سعد السعود داردند که می گوید: این قرائاتی که بوده بدون نقطه و اعراب بوده است و همین یکی از منشاهای اختلاف قرائات است. و منشا اختلاف، نزول وحی نیست. لذا یکی خوانده تشاء و دیگری خوانده یشاء.
بنابراین نتیجه گرفته اند که قرائات متواتر نیستند.
این استدلال قوی است، اما برای رفع و اثبات عدم تواتر مستوعب در همه موارد. اما نتیجه از این می گیرند که اصلا هیچ جا متواتر نیست. لذا اینجا افراط و تفریط شده است.
اما آیا فقط همین است.
موارد دیگری هست که اختلاف موجود است وناظر منصف قاطع به این میشود که اختلاف فقط در قراء نیست. اگر این قطع برای ما آمد با شواهدی که بعدا می آوریم، که قرائات سبعه مواردی داریم که رای خودتان در آن وجود دارد، پس چطور در نماز ما آن را بخوانیم؟
آیا احتیاط کنیم دو تا نماز بخوانیم؟ یا هر دوش را می شود در نماز خواند؟
مرحوم آشیخ عبدالکریم هر دو تاش را می خواندند. هم ملک و هم مالک می خواندند.
مرحوم میرزا هاشم شاگرد ایشان می گویند نمی شود که در هر دوش را بخوانی.
حالا چطور با چیزی که بین فقها بوده قابل جمع است.
عرض من این است که قابل جمع است.
بهترین راه این است که ما در جهت ثبوتی تعدد قرائات بیشتر بحث کنیم.
جهت ثبوتی اگر برای ما واضح شد که چه جوری می شود که ملک وحی چندتا قرائت بیاورد، بعدا این برای ما مشکل را حل می کند.
اما اگر جهات ثبوتی را اگر بحث نکنیم، بحث برای ما شفاف نخواهد شد.
=--=
از چیزهای دیگری که دیروز ماند را سریع بگوییم.
گفتند
در سفینه مرحوم آشیخ عباس می گوید: ابن مسعود از کسانی است که حضرت درباره اش چنین می فرمایند:
(روایت را از بحار نقل می کنیم)
بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج‏31 ؛ ص213
قَالَ: وَ قَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ [وَ آلِهِ‏] وَ سَلَّمَ: مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَسْمَعَ الْقُرْآنَ غَضّاً (تر و تازه) فَلْيَسْمَعْهُ مِنِ ابْنِ‏ أُمِ‏ عَبْدٍ. وَ بَعْضُهُمْ‏ «3» يَرْوِيهِ: مَنْ‏ أَرَادَ أَنْ يَقْرَأَ الْقُرْآنَ غَضّاً كَمَا أُنْزِلَ فَلْيَقْرَأْهُ عَلَى قِرَاءَةِ ابْنِ أُمِّ عَبْدٍ. و عن عبد اللّه مثله.

________________________________________
مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)، 111جلد، دار إحياء التراث العربي - بيروت، چاپ: دوم، 1403 ق.
اصل بحث این است که ابن مسعود چه طور فردی است.
در سفینه خیلی روشن نیست.
آنچه که در کشی است، مذمت ابن مسعود است.
مرحوم میرزا حسین نوری صاحب مستدرک در خاتمه مستدرک در قاعده عاشره، کسانی که صاحب وسائل اسمشان را نیاورده را استدراک کرده اند.
یکی از آنها ابن مسعود است.
در چاپ جدید در خاتمه مستدرک ج 8 ص 177
مرحوم صاحب مستدرک در چاپ قدیمی، نزدیک یک صفحه از ابن مسعود می گوید. اول تعریف او می کند.
از خصال روایت می کند که:
الخصال ؛ ج‏2 ؛ ص360
50- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ الْبَغْدَادِيُّ الْحَافِظُّ قَالَ حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ الْكَرِيمِ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنِي عَتَّابٌ يَعْنِي ابْنَ صُهَيْبٍ قَالَ حَدَّثَنَا عِيسَى بْنُ‏
______________________________
(1). أي لم تكثر مياهها.

الخصال، ج‏2، ص: 361
عَبْدِ اللَّهِ الْعُمَرِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ‏ خُلِقَتِ‏ الْأَرْضُ‏ لِسَبْعَةٍ بِهِمْ يُرْزَقُونَ وَ بِهِمْ يُمْطَرُونَ وَ بِهِمْ يُنْصَرُونَ أَبُو ذَرٍّ وَ سَلْمَانُ وَ الْمِقْدَادُ وَ عَمَّارٌ وَ حُذَيْفَةُ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مَسْعُودٍ قَالَ عَلِيٌّ ع وَ أَنَا إِمَامُهُمْ وَ هُمُ الَّذِينَ شَهِدُوا الصَّلَاةَ عَلَى فَاطِمَةَ ع.
________________________________________
ابن بابويه، محمد بن على، الخصال، 2جلد، جامعه مدرسين - قم، چاپ: اول، 1362ش.

مرحوم نوری در مستدرک می گوید:
مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل ؛ الخاتمةج‏8 ؛ ص176
و من‏ الغريب‏! أن جميع المترجمين، اقتصروا في ترجمته بما في الكشي، قال: ما روي في ابن مسعود: سُئل الفضل بن شاذان‏، عن ابن مسعود، و حذيفة، فقال: لم يكن حذيفة مثل ابن مسعود؛ لأن حذيفة كان ركناً «8»،
______________________________
( 8) في حاشية الأصل و فوق الكلمة في متن الحجرية: (زكياً)

مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، الخاتمةج‏8، ص: 177
و ابن مسعود خلط و والى القوم، و مال معهم، و قال بهم‏ «1»، انتهى‏.
و لم يشر أحد منهم إلى‏ بعض ما نقلناه، فكأنهم عدّوه من الضعفاء، و فيه من الوهن من وجوه ما لا يخفى‏، مع أن طريق الكشي إلى‏ الفضل غير معلوم، و لم يعهد منهم الطعن بكلام منسوب إلى‏ أحد بسند مجهول! و مع التسليم، أَنّى له بالمعارضة لما قدّمنا.
________________________________________
نورى، حسين بن محمد تقى، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، 28جلد، مؤسسة آل البيت عليهم السلام - قم، چاپ: اول، 1408ق.

توبه ابن مسعود در بحار ج 38 ص 156 آمده عبارت جالبی است.
می گوید:
بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج‏38 ؛ ص156
وَ مِنْ كِتَابِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ السَّرَّاجِ فِي تَأْوِيلِ هَذِهِ الْآيَةِ بِإِسْنَادِهِ إِلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ‏ مَسْعُودٍ أَنَّهُ قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ص يَا ابْنَ مَسْعُودٍ إِنَّهُ قَدْ نَزَلَتْ عَلَيَّ آيَةُ وَ اتَّقُوا فِتْنَةً الْآيَةَ وَ أَنَا مُسْتَوْدِعُكَهَا «1» فَكُنْ لِمَا أَقُولُ وَاعِياً وَ عَنِّي لَهُ مُؤَدِّياً مَنْ ظَلَمَ عَلِيّاً مَجْلِسِي هَذَا كَمَنْ جَحَدَ نُبُوَّتِي وَ نُبُوَّةَ مَنْ كَانَ قَبْلِي فَقَالَ لَهُ الرَّاوِي يَا أَبَا عَبْدِ الرَّحْمَنِ أَ سَمِعْتَ هَذَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ نَعَمْ قَالَ قُلْتُ فَكَيْفَ وَلَّيْتَ الظَّالِمِينَ قَالَ لَا جَرَمَ جَلَبْتُ عُقُوبَةَ عَمَلِي وَ ذَلِكَ أَنِّي لَمْ أَسْتَأْذِنْ إِمَامِي كَمَا اسْتَأْذَنَهُ جُنْدَبٌ وَ عَمَّارٌ وَ سَلْمَانُ
یعنی اگر آنها هم بیعت کردند، حداقل با اجازه امام بود نه مثل من.
وَ أَنَا أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ رَبِّي وَ أَتُوبُ إِلَيْهِ‏ «2».
________________________________________
مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)، 111جلد، دار إحياء التراث العربي - بيروت، چاپ: دوم، 1403 ق.
حاج آقا می گفتند: بعدها خدا منت گذاشت بر سر افرادی مثل ابوایوب انصاری، جابر بن عبدالله، حذیفه، عمار که توبه آنها را قبول کرد.
خلاصه
مرحوم نوری دفاع می کنند از ابن مسعود و تقویت می کنند جانب او را.
بنابراین، ابن مسعود بحث بیشتری دارد، انشاءالله عمری بود راجع به او بیشتر صحبت می کنیم.
و اما آنکه مسامحه شده در سفینه البحار و از کشی نقل می کنند، اینها همه مال عامه است.
=-=-=

الان صرفا فضای تشیع، فضایی نیست که بخواهد اعتقادات خودش را برای خودش بحث کند، بلکه نیاز دارد شمشیر برانی که اینها شب و روز علیه شیعه استفاده می کنند را از دست آنها بگیرد.
وقتی همه اینها را نیاز داریم، لازم است که شش جهتی که دیروز گفته شد را بررسی کنیم تا به نتیجه برسیم.
آن شش تا را سریع بگوییم فهرست وار تا روی آن فکر کنیم ببینیم کدامیک از آنها صفر است و کدام نیست.
اصل حرف این بود
فرمودند: معروف من مذهب الامامیه و روایاتهم ... انما القرآن حرف واحد.
این حرف واحد یعنی چه؟ شش تا وجه دارد.
محمل اول
حرف یعنی قرائت. نه لغت و لهجه، یعنی یک قرائت. ملک وحی یه جور خوانده یا ملک خوانده و یا مالک.
این محمل اصلی روایات کافی است.
محمل دوم
فرمایش صاحب مفاتیح الاصول است.
حضرت فرمودند: کذبوا ...
همان حرفی که در سبعه احرف می آید اینجا هم می آید. چه طور در سبعه احرف چند وجه دارد ولی اینجا که حضرت می فرمایند: حرف واحد، آن حرف را نمی پذیریم.
یعنی فقط لغت خودش. که اساسا مفاد احادیث حرف واحد مبهم است و وجوه دارد و یک لبه نیست که فقط تعدد قرائات را برساند.
وجه سوم
حضرت رد نکردند حدیث سبعه احرف را بلکه رد کردند تلقی مردم از سبعه احرف را.
راوی گفت: ان الناس یقولون ... سبعه احرف ... حرف فرمودند: کذبوا
اصلا فضا این بود که باورشان بود که برای سهولت امر، شارع اجازه داده که کلمه قرآن را برایش مرادف بیاورید.
متعدد شواهد داشت که گفته شد.
حضرت فرمودند: کذبوا کجا قرآن اجازه دادند که مرادف بیاورید، حرف واحد من عند واحد.
وجه چهارم
انما الاختلاف یجی من قبل الروات، منظور حرف واحد، یعنی اینجور نیست که سبعه احرف وقتی نقطه نداشته و روات خودشان اجتهاد کرده اند.
یعنی آنچه ملک وحی آورده ربطی به اجتهاد اینها در قرائات ندارد.
یعنی حضرت منظورشان نفی اختلاف قرائت اجتهادی بوده است.
شواهدش هم زیاد است.
وجه پنجم
اصلا منظور از اختلاف یعنی تناقض
اقتباس از آیه شریفه
لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه خلافا کثیرا. یعنی تناقض گویی.
در زمان حضرت قرائاتی بود که متناقض بود. و لازمه اش این بود که در قرآن اختلاف و تناقض باشد، لذا حضرت می فرمایند: یجی من قبل الرواۀ
منظور از تناقض در اینجا، تناقض واقعی است.
لا یکون فیه اختلافا یعنی لا یکون فیه تناقضا
الان در مصحفی که ما داریم می فرماید:
به عنوان یک شاهد به این حدیث توجه کنید
ذیل آیه من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه ... و ما بدلوا تبدیلا..
از روایات خیلی محکم که در صحیح ابن حبان است، و آن کسی که موثق نزد آنها است می گوید: خودم در مصحف دیدم که نوشته و منهم من بدل تبدیلا.
این را هیچ کاری نمی توانند کنند از بس محکم است.

وجه ششم
در ذهن خودم وجه خوبی به ذهن می آید اما خیلی واضح نیست و باید برایش شواهد بیشتری فراهم کرد.
مرحوم صاحب وسائل حدود 80 روایت در یکی از باب های وسائل آورده اند که ائمه فرمودند که ظاهر کتاب حجت نیست.
غالب این 80 تا را که می بینید، جواب می دهند که منظور ائمه این نیست که ظاهر کتاب حجت نیست، منظور این است که عترت را که کنار می گذارید، حجت نیست. یعنی تاکید بر رجوع به ثقلین است.
یعنی همه این 80 تا روایت می خواهند بهما در عبارت ما ان تمسکتم بهما را تقویت کنند.
من خیالم می رسد که وجه ششم به عنوان یک وجه این است که:
اساسا مقصود از این روایت، تقویت حدیث ثقلین است.
کذبوا انما هو حرف واحد
چرا؟
که عملا سبعه احرف در فضای صدور این روایات، وسیله خارجی بود برای فرار از در خانه اهل بیت علیهم السلام.
اهل بیت می خواهند بگویند چرا می روید به سراغ قرآنی که فرق بین نقطه های کلمات را نمی دانند.
حرف واحد
این اختلافات را بریزید دور
اگر حرف قرآن را می خواهید و قرائت صحیحه را می خواهید باید بیاییددر خانه اهل بیت.
پس تکذیب آنها، تکذیب سبعه احرفی بود که به حمل شایع، باعث فاصله گرفتن از مکتب اهل بیت شده بود.
حالا اگر برگشتیم محضر کسی که قرائت اصل را می داند و حرف جبرئیل را می داند، آیا ثبوتش هم یکی است؟
برای این که ثبوتش را بدانیم باید از خود روایات اهل بیت استفاده کنیم نه اینکه از خودمان.
انشاءالله برای بعدا.
نجوم دو سه جمله ای نیست بماند برای جلسه بعد
و الحمد لله رب العالمین
و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین