بسم الله الرحمن الرحیم
بسم الله الرحمن الرحیم
تفسیر، تحریف قرآن جلسه20 تاریخ: 20/02/1393
استاد: دو تا بحث: یکی را که شما فرمودید چه بود؟
شاگرد: عرض بنده این بود، که شما بحث حروف صامت و مصوّت را میکردید و فرمودید که زبان عربی مصوّتش در لفظ ظاهر نیست، این یک توسعه و انعطافی در لفظ ایجاد میکند. بعد من احساس کردم شما میخواستید از این نتیجه بگیرید برای قرائات سبعه. که هم «مالک» میشود گفت، هم «ملک» میشود گفت، منافات نداشت که جبرئیل مثلاً دو بار قرائت کند یا یک بار بگوید با دو صوت بگوید و پیغمبر هم بشنوند. من عرضم این بود که شما این تقریبی که کردید و دستگاهی که معرفی کردید به نسبت این هفت تا قرائت خروجیاش بیشتر از اینها میشود! این استدلال و این تقریبی که شما فرمودید و این انعطافی که این الفاظ دارد،نباید خروجی اش قرائات سبعه باشد، که درآن اکثر الفاظ عین هم هستند و در یک جاهایی مثل کُفُواً و کُفواً فقط شاید مشکلی پیدا میشود، بلکه باید بگوییم که هر لفظ قرآنی این انعطاف را دارد و همهاش هم محصور میشود. بعد شما داستان زاذان را فرمودید اشکالی ندارد که اینگونه بوده باشد که امیرالمؤمنین ـ برداشت من این است ـ الفاظ قرآن را به یک سبکی که تا حالا کسی بلد نیست و با یک صوت خاصی مثلاً در گوش او خواندند و او هم هیچ چیزی نفهمیده است، چون الفاظی بود که معانیای که عرب برای آن وضع کرده باشد نداشته است مثلا برای اینکه «مالک» را به شکل اماله بخوانیم که یک معنای خاصی داشته باشد. امیرالمؤمنین اینجوری خواندند، اثرش این شد که او حافظ کل شد و ما نباید بگردیم که حتماً این لفظ یک معنا داشته باشد و بگوییم ده هزار تا معنا از آیه فهمیده میشود، نه! مثلاً یک «مالک» داریم یک «ملک» داریم، اما اگر «مالک» را به صورت اماله خواندیم معنایی افاده نمیکند ولی یک مشکلی را حل میکند در خلقت؛ مثلاً یکی را حافظ قرآن میکند. یا یکی این را با یک صوت و مصوّتهایی که در قرائات نخواندیم و نشنیدیم بخواند، اثرش مثل این است که شخص شترش را پیدا کند. برداشت من اینجوری است و بنابراین انعطاف طبق بیان شما موجه میشود.
استاد: فرمایش شما در جای خودش قابل بحث است، بخشی را اینطور منظورم نبود، باید اثبات و ثبوت و این قرائاتی که فرمودید از همدیگر جدا شود. اثباتاً ما اینجور نیستیم، که هر قرائتی را بگوییم درست است. قرائتی است که اشتباه است و تمام. روایتی دارد که ضعیف است و حجیت آن روایت برای کسی که میخواهد بعنوان قرآن بخواند ندارد. ما هرگز نخواستیم با این بحث اینها را درست کنیم. ملاحظه بکنید، پس قرائات سبع هم اگر ما میگوییم فقهاء اجماع دارند که صحیح است بخوانیم، همه اینها از باب حجیتش است.که ما میگوییم آنها راوی هستند، قرائات سبع، اجتهادِ همین جوری نکردند و از باب روایت و اتصال روایتشان به مثلاً قرائت امیرالمؤمنین(صلوات الله علیه) است. از این باب میگوییم که مانعی ندارد و در نماز هم بخوانید و در عالم اثبات برایش حجیت قائل هستیم، برای قرائات سبعه یا حتی قرائات عشره که مرحوم شهید فرمودند.
پس در قرائات هم اشتباه میتواند باشد و هم عدم حجیت بخاطر ضعف سند میتواند باشد. اشتباه نفس الامری و ضعف سند از حیث حجیت.
شاگرد: اگر این را بگوییم، اصل شروع بحث ما بر این بود که ما بگوییم قرآن کریم نمیشود، تحریف بشود. (5:13)
استاد: همه این بحثها سر همین است، که اینها را باهم جمع کنیم. اینها را میگوییم که کاملاً باهم حرفها جمع شود؛ یعنی ما آنچه را که اثباتاً داریم، با آن بحثی که برای جوهر وحی و قرآن کریم مطرح کردیم، ما نمیخواهیم که یک چیزی بگوییم که خلاف واضحات باشد. مثلاً اگر کسی اشتباه کرده بگوییم، این اشتباهش هم درست است. مقصود ما این است که آنچه را که اساس قرآن کریم است و آنچه را که مصاحف قرآن کریم جلوهگر هستند، ما آن جوهره وحی را در اینها ببینیم.
حالا آمدید و شما برداشتید یک مصحفی را استنساخ میکنید، آخر شب است و خسته شدید، فردا صبح میبینید که آیه را اشتباه نوشتید! آیا میتوانید بگویید که قرآن نمیشود که اشتباه باشد!؟ مقصود ما این نیست. حالا بجای شما که داشتید مینوشتید، ناسخی که عثمان دستور داده بود اینها را بنویسند، در اینجا اشتباه نوشت. بگویید که نه، قرآن که نمیشود اشتباه باشد! چه فرق میکند؟ شما خسته میشوید و اشتباه مینویسید آن ناسخِ عثمان هم میتواند در آن نسخه مصحف اشتباه بنویسد. اینها چیزهایی است که بحث ما برای تصحیح اینها نیست، که واضحات هستند. که بگوییم حالا که نوشته شده است، صحیح همین است!
مقصود ما این است که ما بفهمیم، آنچه را که کاتب دارد مینویسد، چه چیزی را مینویسد؟ آن جوهرهای را که او توجه کرده و الآن دارد نقوش را به عنوان حکایت از آن دارد نقل میکند، چیست؟ بلاتشبیه اگر دوربینی را بردارید که کارش خوب نیست و خوب عکس نمیگیرد، از حیث تفکیک و اینها خوب نیست، ولی آنچه را که دارید عکس میگیرید کیست؟ اگر یک مصحفی دارد قرآن را نشان میدهد، حالا این میتواند اشتباه کند، ناسخ است دیگر. اما این چیزی که آن مصحف دارد نشان میدهد باید ببینیم که چه چیزی است؟
اساس حرف این است، که وقتی بفهمیم و به آن نزدیک شویم، خیلی از چیزهایی را که تصورات و تخیلات بعدی است که غبارش را دامن قرآن کریم را نمیگیرد، وقتی ما این توجه را نکنیم، غبارها میآید. این اصل مقصود ماست.
شاگرد: یعنی ما سه مرحله داریم، منظورتان این است که انتقال از وحی به پیغمبر قابل تحریف نیست، از پیغمبر به مردم قابل تحریف نیست، ولی از مردم به مردم قابل تحریف است.
استاد: تحریف معنوی یا اینطور چیزها هست. شاید مرحوم آقای خوئی در تفسیر البیان فرمودند که اجماع مسلمین است بر اینکه تحریف معنوی در قرآن صورت گرفته و میگیرد؛ یعنی یک آیه را برای مقصود خودش میگیرد. اصلاً مقصود خدای متعال نیست و میدانیم که بر خلاف دین است. من کوچک بودم، یک کتابی نوشته شده بود که اول تا آخرش آیات بود. همه اینها را شاهد آورده بود برای اینکه در اسلام مالکیت معنا ندارد. مال، مال همه است. چه کسی گفته که این مال برای من است؟ یک چیز واضحی که در اسلام است، مالکیت فردی و حقوق الناس و اموالشان است. آیه قرآن در کجا میگوید؟ میگوید: «خلق لکم ما فی الارض جمیعا» هر چه در زمین است برای شماست.
شاگرد: برای فدک بوده و احتمالاً میخواسته بعداً فدک را بزند.
شاگرد2: نه، در توحید آشوری است.
استاد: کل دین را میخواست بزند.سال 55 و همان حوالی بود. این یکی بود که یاد من مانده است. میخواهم بگویم که آقای خوئی میفرماید که تحریف صورت گرفته است. منظور آیه این نیست، که یعنی زید مالک این کتاب نیست، چرا؟ چون قرآن میفرماید: «خلق لکم ما فی الارض جمیعا»، این هم «ما فی الارض» است، مال همه است، کتاب مال همه است نه مال زید! این را میگویند تحریف معنوی. فرمودند که اجماع است که تحریف معنوی میشود و مشکلی هم ندارد.
اما آنچه که الآن عرض من است، این است که ما در مقامی هستیم که بگوییم: آنچه که اصل قرآن کریم است و آنچه که ما اسمش را قرآن میگذاریم و میگوییم کتاب مسلمین است، که خدای متعال بر خاتم النبیین(صلی الله علیه و آله و سلم) نازل فرموده، این چه جور چیزی است؟ کسی که متوجه مصحف میشود، متوجه چند تا نقش و حرف و چیزی که تایپ کردند یا با قلم نوشتند نمیشود، کسی که متوجه مصحف میشود، متوجه قرآن میشود. به شما میگویند سوره مبارکه «توحید» را بخوان، خیلی واضح است. شما میگویید من حفظ نیستم، میروید مصحف را باز میکنید و الآن که مصحف را باز میکنید دنبال چه بودید؟ دنبال سوره مبارکه «توحید» بودید. آن را که متوجه شدید و دنبالش بودید، بله، در این حروفی که در مصحف که کسی استنساخ کرده یا نوشته است، را در آنجا به عنوان نشانهگرش با آن مواجه میشوید و میخوانید.(11:12)
آنچه را که شما متوجه شدید، یک چیز سادهای نیست. همه بحثهای ما برای این بود، یک چیز سادهای نیست، که بگوییم قرآن گفته است. در روایت دارد که سوره مبارکه «انعام»، اگر اشتباه نکنم سوره ی انعام وقتی میخواست از عرش نازل بشود، هفتاد هزار ملک همراهیاش میکردند1! ما میگوییم این را در چند صفحه نوشتهاند! اما ببینید که باطنش سورهای است که تحققی ملکوتی دارد، و نزول که میخواهد پیدا کند، تشکیلات دارد. حالا در مصحف در اینجایش بعد از واو در «ضربوا» الف گذاشته یا نه؟ اگر «سماوات» بوده الفِ بعد از «سما» را گذاشته یا نه، «سمو» نوشته؟ اینکه ربطی به آن ندارد. آن که آمده اینجا دارد این را نشان میدهد برای ما، که بخواهیم علامت را ببینیم. و الا وقتی متوجه میشویم به سوره مبارکه «انعام»، خیلی عجیب است. شاید در کافی شریف بود که حضرت فرمودند کسانی که قرآن را غلط میخوانند هیچ اشکالی ندارد2. حالا متشرع معمولاً میگویند که نباید غلط خوانده بشود، حضرت فرمودند که اینجا یک بندهای غلط میگوید، یعنی ضبط کنیم غلط ضبط میشود و از دهن او غلط در میآید،حضرت فرمودند وقتی ملک میخواهد ببرد صحیحاً میبرد، چرا؟ چون جوهر روحی او متوجه قرآنی بود، که همان نازل شده و میخواهد برود. خیلی این که الآن که از دهن او چه تموّجی بیرون آمد شرط کار نیست؛ شرط کار جوهره آن چیزی است که او متوجه شد و میخواست او را ایجاد بکند با چه چیزی؟ با تلفظی که خودش داشت.(13:11)
شاگرد: صرف توجه کافی است ولو نخوانیم؟
استاد: اگر شما آن طور شدید که ما خیلی ...
شاگرد: ما وقتی هم که میخوانیم متوجه نیستیم!
استاد: معروف است بین شیعه که میگویند امیرالمؤمنین(صلوات الله علیه) گفتند یک پایم را در رکاب کردم در فاصلهای که پا را آوردم بالا روی آن رکاب، یک ختم قرآن کردم3! آیا بگوییم که نخواندند؟ چرا، اما چگونه خواندند؟ یک جوری که مناسب خودش بود. حضرت که فرمودند میدانیم که همین طور است.
شاگرد: حتماً صلواتی فرستادند!
استاد: این تأویل است.
شاگرد: چون در روایت دارد که فلان کار را بکنید گویا قرآن را ختم کردید. در بعضی از روایت است که اگر من «توحید» را سه بار بخوانم ختم قرآن است. شاید از این باب است. احتمالش که هست.
استاد: من که منکر اینها نیستم، میخواهم ببینیم مانعة الجمع با آنها هست یا نه؟ آنکه حضرت رفتند معراج و چفتِ در هنوز تکان میخورد که برگشتند، آن تأویلش چیست؟ رفتند معراج و چه چیزهایی دیدند و چه خبرها شد، بعد برگشتند و آب نریخته بود و چفت در داشت تکان میخورد، این چگونه است؟ معراج هم یک جور سورهای را خواندند و ثوابش عروج به معراج بود؟
شاگرد: نه آنجا که نمی شود اینگونه بگوییم.
استاد: بله، نمیشود. لذا من یک موردی را مثال زدم که نشود، ولی در آن فرضی که ما داشتیم فرمایش شما را من منکر نیستم، که مقصود آن باشد. اما منافاتی ندارد که بتواند این چنین صورتی باشد.
پس اثباتاً ما در صدد اینکه بگوییم کسی اشتباه نکرده، قاری اگر روایتش ضعیف است، حجت نیست، ما مجاز نیستیم و این ها نیستیم. و اینها معلوم است. روایتی که شاذ باشد در قرائت، فایدهای ندارد. این یک جهت اثبات بود. یک جهت اثبات دیگر این است که علما فرمودند قرائات سبعه را جایز است بخوانید. دیروز در فرمایشات آقا میرزا هاشم آملی(رضوان الله علیه) دیدم که در شرح عروه فرموده بودند، که شیخنا الحائری در نماز احتیاط میکرد و هر دو را میخواند. هم «ملک» میخواند، هم «مالک» میخواند4. اینجور تعبیر ایشان بود. نود سالشان بود که وفات کردند. بعد از اینکه وفات کرده بودند، در ایام ختمشان، حاج آقا فرموده بودند که من قبل از وفات ایشان در خواب دیدم، کسی را ندیدم، صدا به گوشم آمد خیلی شفاف و روشن در خواب، آیة الله آقا میرزا هاشم آملی نود! بیدار شدم گفتم این چه صوتی بود و همینطور هم شد که سال 90 وفات کردند.
منظور این است که بعد خودشان میگویند که آقا میرزا هاشم اضافه میفرمایند که من برایم احتیاط نیست، چرا؟ میگویند نمیشود که «ملک» و «مالک» هر دو را بخوانند، چون نماز را باطل میکند. بلکه باید دو تا نماز بخوانیم، در یک «ملک» بخوانیم و در دیگری «مالک»!!! ایشان نمیگویند دو تا بخوانید، منظورشان این است که احتیاط با این روش ادا نمیشود.
این مباحثاتی که ما الآن میکنیم، به گمانم ضرورت بسیاری از احتیاطات را پایین میآورد. در روایات هم هر دویش به معصوم میرسد. در تفسیر برهان و غیر آن ببینید هر دویش منسوب است و إن شاءالله یادم باشد که جمعآوری کنم.
شاگرد: اگر یک علامت دیگری برای اینها بگذارند آن وقت حکم قرآن را دارد؟ در مصحف و در جواز مس بدون وضو؟
استاد: ببینید اگر خط عوض بشود بله، همین قرآن عربی است و خطّش کوفی باشد، نمیتوانید بدون وضوء دست بزنید. برگردد خطّش، خطّ نسخ بشود، مانعی ندارد. خطّش به این صورت حروف تایپی بشود، باز هم حرام است.
شاگرد: ادعای این را که علامت یک سوره هستند و محتوای آن سوره را نشان میدهند!
استاد: آنجوری نه، کما اینکه اسم سوره اشاره به همان سوره است، اشکال ندارد بدون وضوء دست بزنیم. نوشته «سورة البقرة» اشاره به آن است که بدون وضوء دست گذاشتن مانعی ندارد. پس این ناحیه اثبات را خوب محکم کنیم پایش را. در ناحیه اثبات در صدد انکار این واضحات نیستیم.
اما حالا برویم به آن طرف ثبوت؛ در عالم ثبوت آنچه را که اول فرمودید کاملاً موافق هستیم؛ لذا عرض کردیم که بخشی را با شما موافق بودم و بخشی را نه، در طرف ثبوتی یعنی فعلاً کاری به علم ما نداریم، به بافندگی ما کاری نداریم و به آنچه که ما از خودمان در بیاوریم کاری نداریم و جایز نیست. اثباتاً هم حتی ما باید حجیت همه اینها را ملاحظه کنیم. اما ثبوتاً یعنی «فی علم الله تعالی» دستگاه قرآن چگونه است؟ پس اصلاً مخلوط نکنیم، یعنی ریخت زبان عربی طوری است که قابل انعطاف است برای قرائات مختلف و این قرائات چگونه است؟ خدای متعال اینها را طوری قرار داده که به علم خودش میداند، که این ترکیبات مختلفهای که در کتاب خودش است، کدامش صوت ملک بوده و کدام یک آن اساس قرآن است که «تبیان کل شیء» است. همه چیز را میخواهد نشان بدهد، کدام یک از اینهاست که رابطه با تکوین دارد؟ در یک کلمه اگر بخواهم بگویم ما میگوییم قرآن کریم به آن طوری که معصومین فرمودند که هر چیز عالم را ما از قرآن میدانیم، پس قرآن تدوین تکوین است. هر چه را که تکوین شؤوناتی دارد و این تدوین میخواهد او را نشان بدهد، ثبوتاً «فی علم الله» همه اینها هست. هیچ چیزش قابل قیچی کردن نیست؛ لذا طبق این مطلب اگر یادتان باشد عرض کردم هر شیء خارجی هم که دست روی آن بگذارید، خدای متعال هزاران جور عددهای مختلف را در آن قرار داده است.
چند روز پیش گفتم ، شما اگر بگویید آب، در دلش عدد سه را دارد، راست گفتید. اگر بگویید عدد 35 را دارد راست گفتید، حتی آن ارتعاش طبیعیاش را که گفتم آن پل فرو ریخت، هر چیزی به یک نحو ارتعاش طبیعیای را خداوند به آن داده که با اندک کار سادهای قویترین کوه را میتوانید با همین کار سادهی هماهنگ کردن از هم بپاشانید. این عدد است، این عدد در دل هر شیئی هست، و خدا قرار داده است. و اگر قرآن کریم تدوین تمام تکوین است، باید در دل قرآن کریم به ازای همه این اعداد باشد و شما وجه داشته باشید و موجود داشته باشید و اگر نباشد نمیشود. «و لو اتاکم من یخبرکم بذلک لتعجبتم» یا «اعلم ذلک من کتاب الله» راوی میگوید حضرت فرمودند: من همه چیزی را که در عوالم خلقت است را میدانم، «کما انظر الی کفی هذا» مثل اینکه دارم به کف دستم نگاه میکنم. «فصعب علیّ» مقداری برای ما سنگین شد. یک شخص که اینجا نشسته میفرماید، من همه چیز را مثل اینکه در کف دستم نگاه میکنم میدانم، حضرت فرمودند: «اعلم ذلک من کتاب الله» من همه اینها را از کتاب خدا میدانم5.
شاگرد: اینکه فرمودید تدوین تکوین، منظورتان آن قرآن اصلی است یا این مدوّن است؟ آن کل کون در آن نقش بسته یا اینکه الآن نزول کرده در اینجا؟
استاد: این میتواند آن را نشان بدهد، حتی بعد عرض میکنم که مصحفی که ناسخش خوابآلود بوده که الآن مثالش را گفتم و اشتباه نوشته، او معلوم است که اشتباه کرده است، اما همین مصحف شریف طوری است که اگر شما اهل باشید و به آن مراجعه کنید، شما را میبرد به همه آن حروفها و همه آن اعداد.
شاگرد: یعنی این مطابق آن است؟ کاری با آنچه که ما میخوانیم نداریم، آنچه که پیغمبر به مردم منتقل کرد.
استاد: مطابق با این معنا یعنی این چیزی که اینجا نوشته درست نوشته؟ اینکه منظور نیست.
شاگرد: نه، آنچه که پیغمبر به مردم منتقل کرد و خواند.
استاد: آنکه خواندند وجهی از وجوه قرآن کریم است. معلوم است که «و ما ننزله الا بقدر معلوم»، حضرت وجهی از وجوه قرآن کریم را بیان کردند. «بیان للناس» همان چیزی که همه مردم میفهمند. اما اینکه آنچه که بیان کردند چیست؟ «احکمت آیاته ثم فصلت»، «فصلت أی بیّنت» تبیینش و تفصیلش به متشابهات، آمدنش و آن فرضی که چند روز قبل صحبت شد، این به متشابهات آمدنش، آن چیزی است که حضرت «بلسان عربی مبین» به مردم عرضه کردند. و الآن هم شما در نماز میخوانید به همان قرآن میخوانید و این آن است و جدای از آن نیست، اما نازل شدهی آن است. «و ما ننزله الا بقدر معلوم»، نه اینکه شما رفتید قرآن را به همان نحوی که در عرش است را گرفتید.(24:25)
اولین روایت اصول کافی در باب «کتاب فضل القرآن» دارد-خیلی عظیم است تمثل قرآن کریم- که از امام باقر(سلام الله علیه) ظاهراً نقل شده که فرمودند6، تمام صفوف خلائق در محشر به پا قرار میگیرند، یک کسی میآید به هر جایی نزدیک میشود اینها میگویند از ما بالاتر است. خیلی مهم است! این روایت را اگر دیدید دوباره نگاه کنید. بالاترین صف، صف شهداست، وقتی نزدیک میشود شهدا میگویند این دیگر کیست که از ما بالاتر است؟ این معلوم میشود که از شهداء البحر از آن شهیدانی است که با یک وضع غریبی است.
به سراغ انبیاء میآید، میگویند این چه کسی است که از ما انبیاء بالاتر است؟ این معلوم میشود که از اولوا العزم است. همینطور تا آخر کار میگویند آن شخصی که همه میگفتند، به به از همه بالاتر است، معلوم میشود که چیست؟ می آید بین یدی الله و معلوم میشود قرآن کریم است. و متمثّل شده به صورت شخصی، که وقتی او را میبینند همان شخصی است که روز قیامت متمثل میشود. شما چه میگویید؟ میگویید نه آقا این که واو و حرف ندارد، اینکه شخص است، نه! آن شخص قرآن است. الآن خودش را به صورت یک شخص برای محشر نشان میدهد. میگوید کما اینکه الآن هم در این مصحف شریف دارد خودش را نشان میدهد. نمیشود بگوییم آنکه آنجاست قرآن نیست. نه، او خود قرآن است و حرف میزند. قرآن احتجاج میکند و خودش حرف میزند. «ثقلین» اینجوری هستند و تفاوتی با همدیگر ندارند، «یردا علیّ الحوض» وقتی میآیند، میبینند یکی بودند. مطلب این مقصود ماست.
شاگرد: اگر کتاب المنزَل در او تدوین شده یا آن کتاب مکنون که نقطه اصل شروع قرآن است، آن تدوین تکوین است؟
استاد: هر دو تا به هم مربوط هستند. آنکه همه چیز در آن هست. وقتی هم نزول میکند، حالا بعضی چیزهاست که اولش مقداری چیز دارد، عبارتی بود از مرحوم آقای آقا سید ابوالحسن رفیعی قزوینی از علمای بزرگ قزوین بودند، صاحب رساله بودند و مدرّس معقول و منقول بودند. الآن در کنار قبر مرحوم آقا سید محمد تقی خوانساری در حرم، آقا شیخ عبدالکریم، آقای صدر، مرحوم آقا سید محمد تقی خوانساری، کنارش هم قبر آقا سید ابوالحسن رفیعی است. خدا رحمتشان کند، نقل میکردند از عبارات ایشان که ایشان میگفتند که سلطان وجود در هر نقطهای نزول اجلال بفرماید همه جنودش را با خودش میآورد. این تعبیر را استاد برای شاگردانش میگفتند. عبارتی است، ولی ریختش عبارت کلاسیک است. آنچه که در آن کلاس مشغول است، خوب میفهمد که ایشان چه میگویند که سلطان وجود در هر جا نزول اجلال بفرماید تمام جنودش را با خودش میآورد. جنود و عساکر همه را با خودش میآورد.
شاگرد: در دعای کمیل هم هست:« باسمائک التی ملأت ارکان کل شیء».
استاد: «ملأت ارکان» با این ضمیمه که «إن من شیء الا یسبح بحمده». تسبیح علم میخواهد و قدرت بر ابراز میخواهد. هر چه که موجود است، هم قدرت دارد، هم علم دارد، هم حیات دارد، ما نمیفهمیم. ایشان منظورش این بود. آنچه که از حرف ایشان یادم آمد، الآن کأنه یک حرفی زده میشود، انسان اول نمیداند که اصلاً چگونه میشود؟ اما کأنه محال نیست این حرف. کسی که میخواهد مصحف را بنویسد، وضو میگیرد متوجه قرآن کریم است و میگوید من کلام خدا را میخواهم بنویسم. مینویسد «بسم الله الرحمن الرحیم» باء را مینویسد، بعد میخواهد خوب صحیحش کند و دنبالش را بهتر بنویسد، کاری پیش میآید صدایش میزنند. فقط باء نوشته شده است، اینجا این باء را اگر شما بگویید الآن همین باء در دل خودش تمام مصحف و قرآن را دارد خیلی محال است؟ نمیدانم! محال است؟ اگر گفتید نه، الحمدلله.(29:29)
مینویسد «و العصر» واو را مینویسد و میرود. یک واو به نیّت قرآن مینویسد و متوجه شده که این واو را واو قرآن میداند، به آن نیّت الآن مینویسد و لذا دست بیوضوء را نمیشود به این واو بزنیم. واو را به نیّت «و العصر» نوشته است، نمیتوانید بدون وضوء دست روی آن بگذارید. اگر شما بگویید که الآن در این واو همه چیز جمع است و تمام عساکر جمع هستند، درست است چون «تبیان کل شیء» است. این واو که نمیتواند قرآن را نشان بدهد! این «نمیتواند» همان بخشی است که مسئله محال بودن را پیش میآورد. میگوییم آیا محال است؟ میگویید بله محال است. الآن سؤال میکنیم آیا این واو در «و العصر» خود کلمه عصر را میتواند نشان بدهد؟ واضح است که نمیتواند نشان بدهد. واو است، شما چطور میخواهید که از دل واو، عصر را در بیاورید؟ این «چطور میخواهد نشان بدهد» همان است که عرض کردم اوائلی که این بحث شروع شد، که بعضی از مثالهاست که امروزه نظیر پیدا کرده، ولو سردرآوردنش برای ما سخت است ولی عملاً شده است. همان قضیه سلول انسان یا آن عکسهای هولوگرامی که درآمده است. یا هندسهای که تا بینهایت کل و جزء مثل هم هستند7. هر چه هم که تکه کنید، میبینید که جزء با کل برابر است. (31:00)
چطور میشود که شما یک عکس را نصف کنید، دو تا مثل خودش میشود؟ یعنی آن نصف با کل هیچ فرقی نداشته باشد! هر چه با قیچی ریز کنید دوباره مثل هم باشد، آیا چنین چیزی ممکن است؟ حالا الآن همه دارند میگویند و مأنوس آنها شده و خیلی محال نیست. پس این هم محال نیست، که شما یک علامت را میگذارید، اما علامتی برای اوست، این علامت مال آن است و آن را متوجه شدید و دارید بخشی از آن را مینویسید. در دل این چیست؟! لذا عرض کردم که حاج آقا این را مکرر میگفتند و در کتابها هم نوشتهاند، مکاسبهای قدیم را که بزرگ است را جلوی مرحوم کربلایی کاظم باز میکردند، با اینکه ایشان اصلاً سواد نداشتند و حروف را اصلاً نمیشناختند، وقتی مکاسب را باز میکردند، حاج آقا میگفتند که انگشت را میگذاشت و میگفت از اینجا تا اینجا آیه قرآن است.
گفتند این مکاسب است، شما از کجا میفهمید؟ میگفت اینجا یک نوری دارد که با جاهای دیگر تفاوت دارد. خیلی عجیب است که کسی در این زمان، افرادی که ایشان را دیدند الآن هم هستند. همین حرف را که حاج آقا میفرمودند، کسانی هستند که از خود او شنیدند یا شاید کتاب را باز کردند. آنهایی که کتاب باز کردند، خودشان هنوز حیات دارند. که گفتند وقتی من کتاب را باز میکردم میگفت از اینجا تا اینجا قرآن است.
شاگرد: آقای شبیری هم ایشان را امتحان کرده بودند؟
استاد: پیش آقای بروجردی آورده بودند و چیزی که من تازه دیدم در همین شرح حال ایشان که دراینترنت و این جاها گذاشتند و این را من نشنیده بودم، سه چهار سطر مرحوم آقای سیدمحمد هادی میلانی، آن مرجع بزرگ(رضوان الله علیه) برای ایشان نوشتند. آقای میلانی جزافهگو نبودند و هر کس آقای میلانی را بشناسد، میداند که ایشان یک آدمی است که سراپا متانت در کلام و گفتار داشتند، سه چهار سطر برای کربلایی کاظم نوشتند، که بُهتآور است که آقای میلانی بگویند. حالا آن عبارت ایشان یادم نیست. اینها را خوب است که آدم جمعآوری کند و منبع اینها را ذخیره کنند8.
شاگرد: آقای شبیری هم نقل شده که کربلایی کاظم را امتحان کرده بودند و چند تا اشکال گرفتند.
استاد: مانعی ندارد، پیش آقای بروجردی برده بودند و آقای میلانی هم که این نوشته منسوب به ایشان است، نوشتند و میشود تحقیق کرد. اما اینکه دقیقاً آن رفت و برگشت کلمات ضبط بشود که ببینیم چه شد و مقصود چه بود و چگونه گفته شد. این را هم حاج آقا ظاهرا میگفتند به ایشان میگفتند که این حرف، حرف وسط قرآن است! اینها شوخی نیست. کسی که چهار تا کلمه را در مکاسب نورانی میبیند، یک واو قرآن را نورانی میبیند محال میشود؟ نه. اما آن که شما فرمودید نقضی بوده خوب است که پی جویی شود.
شاگرد: من انشاء الله فردا پی جویی میکنم.
استاد:همه اینها یک نحو پیجوییهای علمی است، که آن رمزش را وقتی انسان بدست میآورد برای این چیزی است که من روی آن تأکید کردم، تفاوت بین ثبوت و اثبات و آن وجوه مختلفی که دارد، برای پیشرفت بحث و توسعه ذهن خیلی خوب است.
شاگرد: امکانش درست است که یک حرف تمام قرآن را نشان بدهد ولی دلیل اثباتی هم دارد؟
شاگرد2: امیرالمؤمنین فرمودند: «أنا نقطة تحت الباء».
استاد: آن روایت را نمیدانم که من در کتابهای حدیثی دیدم، یا در جای دیگر که حضرت فرمودند خدای متعال کل قرآن را در سوره مبارکه «فاتحه» جمع فرموده است.
شاگرد: نظیر همین را میتوانیم بگوییم که کل قرآن را در سوره «عصر» جمع کرده است؟
استاد: استحاله را فعلاً یکی را اثبات کنیم.
شاگرد: نگفتیم استحاله گفتیم ممکن ، دلیل اثبات را میخواهیم؟
استاد: ببینید یکی اش را بگوییم که استحاله ندارد. یکی را در سوره مبارکه «فاتحه» فرمود که کل سوره مبارکه «فاتحه» را خدای متعال جمع فرموده در «بسم الله الرحمن الرحیم» کل «بسم الله» در حرف مبارکه باء.(36:30)
شاگرد: یا حم عسق که کل قرآن است؟
استاد: نه، کل قرآن نبود. آن روایت بود که «علم کل شیء فی عسق»9 در تفسیر قمی بود. باز در روایت دیگری دارد که حضرت فرمودند هر کس قرآن بخواند، یک آیه یا چیزی از قرآن بخواند، این مقدار ثواب را دارد. بعد فرمودند «لا أقول الم حرف» بلکه الف حرفی است، لام حرفی است، میم حرفی است. یعنی این ثوابهایی که من میگویم شما به سراغ الم نروید و یکی بگیرید بلکه تقطیع کنید.
شاگرد: «لکل حرف عشر حسنات» اگر در غیر نماز و نشسته بخواند. بعد حضرت فرمودند که «لا أقول الم حرف بل الف حرف لام حرف میم حرف»10.
شاگرد2: اگر برای سوره حمد دلیلی داریم که خصوصیت و قابلیتی دارد، اما برای سوره های دیگر اصل عدمش است.
شاگرد3: اگر دلیل اثباتی نداشته باشیم میتوانیم بگوییم نسبت به سوره های دیگر امکانش است؟
استاد: نکته خوبی را فرمودید. میگویند این روایت که میگوید، جاهای دیگر را نمیدانیم! اصل شروعی که من این بحث را مطرح کردم برای بحثهایی که امروز علیه شیعه مطرح میکنند، همین بود که میخواستیم دید ما نسبت به اصل عوض بشود و اتفاقاً این بحثها برای همین است. این فرمایش شما درست است؛ یعنی در اول که مواجه میشویم، میگوییم این روایت که اینجا را میگوید و بقیه هم اصل هم عدمش است. عرض من این بود که اگر روایات و مسائل متعددی که راجع به جوهره وحی است که اصل وحی چه بود که در اینجا نزول کرده؟ اگر آن جوهره را خوب روایاتش را برویم و برگردیم و تأمل کنیم، کم کم میبینیم که ذهن ما برعکس شده و میبینیم که اصل این طرف شده است. اصل با این است که میتواند یک چیزی و جزء کوچکی، کل را نشان بدهد. یعنی اصل برمیگردد به أشبه به هولوگرام، تا أشبه به هندسه صحیح. هندسه صحیح را شما میگویید یک بُعدی است و میگویید خط یک بُعد است، سطح دو بُعد است و بین یک و دو عددی دارید؟ نه. هندسه یک بُعدی، هندسه دو بُعدی، هندسه سه بُعدی. اگر بگویند هندسه یک و نیم بُعدی، چه میشود؟
شاگرد: نداریم!
استاد: چرا، امروزه داریم. من میخواهم همین را عرض کنم. هندسهای که فرهنگستان فارسی میگویند بَرخ، آنها میگویند فراکتال یعنی هندسه مکسّر. نگویید یک بُعدی و دو بُعدی، بلکه یک و نیم بُعدی است. یعنی تماماً بُعدهای هندسه عدد کسری است، هندسه فراکتال یعنی کسری است. هندسه برخالی است که فرهنگستان ایران هم ضبط کردند؛ یعنی هندسهای که برخ است و همهاش صحیح نیست، یک و دو نیست، برخی است یعنی عدد کسری است. این اساس هندسه برخ این است که میگوید طوری است که ـ البته خودش چند جور شعب دارد، یکی از شعبههایش این است ـ دائماً جزء و کل شبیه هماند. یعنی شما هر بخشی از این را جدا کنید، با کلّش عین هم هستند. دقیقاً هندسهشان یکی است و خصوصیاتی را که در میآید اینطور است. طول و تفصیلی هم پیدا کرده است و اتفاقاً از چیزهایی که برای من خیلی جالب بود، این است. و الآن هم از ذهنم رفته بود، ولی یادم آمد که اساسی که این هندسه پیدا شد، در شرحش در مراجع امروزی ببینید، انگلیسی و فارسی هم هست، میگویند این هندسه را دیدند خیلی موافق طبیعت است به تعبیر خودشان. میگویند هندسه صحیح اقلیدسی و غیر اقلیدسی خیلی قشنگ نمیتواند نظام تکوین را و طبیعت را برای ما ترسیم کند و کم دارد؛ اما این هندسه برخالی کأنه قشنگ نشان میدهد.(41:18)
ساحل دریا را، رعد برق را که میزند و آن عکسهایی که از آن میگیرند، میگویند خیلی قشنگ آنها را نشان میدهد. به عبارت دیگر هندسهای که الآن خدای متعال قرار داده، چه هندسهای است؟ این هندسه کسری است نه هندسه عدد صحیح. برای من جالب بود که ما هم میگوییم قرآن کریم تدوین تکوین است، اگر تکوین اینها با این زحمت حالا فهمیدند که هندسهاش یک جور هندسه دیگری است، شما هم اگر بگویید هندسهای که در قرآن کریم بکار میرود، همین هندسه است و این هندسه برای تدوین این تکوین است. اگر این تکوین را شما میبینید که هندسهاش کسری است، پس آن مصحف شریف هم که میخواهد قرآن را برای ما جلوه بدهد به نحوی که آن قرآن تدوین تکوین است، خیلی مناسبتر است که هندسهاش کسری باشد تا هندسهاش صحیح باشد.
شاگرد: اینکه فرمودید خصوصیت قرآن میتواند اینطور باشد که محمولهای متعدد داشته باشد، یعنی یک حقیقتی دارد که مثلاً بگوییم جلوات و تمام قرائات میتواند نمایانگر آن حقیقت واحده باشد. اینجور که میفرمایید این فقط باید ثابت بشود که قرائات از نظر اثبات باید ثابت بشود که این قرائت در زمان معصوم بوده و معصوم حالا یا به صورت سکوت یا به تأیید کل قرائات را که نمیتواند ثابت کند.
استاد: این فرمایش درست است یک مقداری امروز زودتر گفتیم، شما تشریف نیاورده بودید. من اول این میخش را محکم کوبیدم که ما اثبات و ثبوت را از هم سوا کنیم.
شاگرد: این جملهای که اثبات و ثبوت را جدا کنیم بله.
استاد: این آخر کارش بود، و الا من برای فرمایش شما مفصل عرض کردم که ما این بحثهایی که میکنیم هیچ سر سوزنی نمیخواهم اثبات را عوض کنیم. در مرحله اثبات ما واضحاتی داریم و به آنها ملتزم هستیم. که باید قرائت متواتر یا آن چیزی که اجماع بر آن هست که حجیت دارد، سبعه و عشره و اینها باشد. اگر سند حتی روایتی که قرائتی را نقل میکند، ضعیف باشد، حجیت ندارد. برای کسی که این را به عنوان نسبت به قرآن بخواهد بگوید این احد القرائات است، صحیح نیست. از طرفی دیگر، اثباتاً اگر یک قرائتی منسوب به اجتهاد قاری است، میگوید من اینجوری میفهمم که مطلب بهتر است، اینها را هم گفتیم که باز اثباتاً برای ما فایدهای ندارد. یعنی ثبوتاً ممکن است حرفش درست باشد، اما اثباتاً برای ما اجتهاد یک قاری و معلم قرآن در قرائت، هیچ حجیت ندارد. چه چیزی برای ما حجیت دارد؟ روایتی که برسد به معصوم؛ یعنی نقل کنند به نحوی که بگوید من استادم گفت اینجور بخوان. استادم گفت که استادم گفت اینجور بخوان تا برسد به معصوم. اینها را من تأکید کردم. بنابراین در فضای اثباتی اینها را ملتزم هستیم و ما مجاز نیستیم از این محدوده ضوابط روشن عدول کنیم.
اما بحث ثبوتی بحث دیگری است، ما میگوییم ثبوتاً اینطوری است که این لسان تاب این را دارد که امیرالمؤمنین(صلوات الله علیه) یک آیه قرآن را با نحوی یا با محمولی برای این حامل بخوانند، که زاذان را حافظ کل قرآن کند. این محال نیست، ولو خود حضرت نفرمودند. ولی ما میگوییم اگر حضرت بفرمایند که من در گوش زاذان مثلاً این آیه را خواندم، کل قرآن را حافظ شد ولی زاذان میگوید که من هیچ چیزی نفهمیدم، فقط همهمهای میآمد و اصلاً نفهمیدم که حضرت چه میخوانند. میگوید همهمه آمد، ولی اگر حضرت بفرماید که من این آیه را خواندم، نمیگوییم محال است روی این مطالب ثبوتی که ما داریم بحث میکنیم. چرا؟ چون میگوییم این آیه قرآن الآن این چیزی است که مأنوس ما شده است، و برای ما ظهور کرده است. میخوانیم مثلاً «بسم الله الرحمن الرحیم قل هو الله احد» اما همین آیهای که الآن در این علائم نوشتاری و علائم گفتاری ظهور میکند که میبینید همین علائم برای بیسواد به کتابت جلوه نمیکند، صدا را میتواند بشنود و یاد بگیرد اما کتابت هیچ چیزی بلد نیست. این ظهور الآن در کتابت برای او ظهور ندارد، اما در لفظ دارد.(46:09)
یک جور دیگری هم هست محمولهایی که برای ما اگر هم بیاورند، اصلاً نمیفهمیم که چه شد و اصلاً نمیفهمیم و همهمه میشنویم، ولی محال نیست، که آن اصل این آیه مبارکه اینجوری باشد که میتواند در عوالم مختلف نمودهای مختلف و جلوههای مختلفی داشته باشد. حتی برای قرآن صاعد که عرض کردم جنبه اصطلاح دیگری است. باز هم احتمال است که در این روایت شریف در کافی میتوانیم این دو را به هم وصل کنیم. در کتاب فضل القرآن دارد11 که مؤمن دفنش میکنند، به یک عالم دیگری میرود و بعد به بالای سرش نگاه میکند، میبیند که یک جای عالی و رفیعی است. «یری صورة» شاید تعبیر روایت این است که فرمودند شخصی را میبیند، صورتی را میبیند بسیار زیبا. آنقدر این زیباست که همینطور روحش پَر میکشد برود سراغ او با او حرف بزند ولی میبیند که نمیتواند برود.
از دور عرض میکند که شما با این جلالت و با زیبایی، من میخواهم به محضر شما بیایم، میگوید نمیتوانی بیایی! میگوید چرا نمیتوانم بیایم؟ میگوید من فلان سوره قرآن هستم که مرا حفظ کرده بودی بعد نخواندی و فراموش کردی! اگر مداومت کرده بودی و فراموش نکرده بودی الآن پیش من بودی. اما چون فراموش کردی، دیگر نمیتوانی پیش من بیایی. الآن باز احتمال میگویم و فضای طلبگی و عقل قاصر من است که میخواهم عرض کنم، این صورت که این مؤمن میبیند که میگوید من فلان سوره هستم، یعنی طبیعی آن سوره است؟ من میخواهم عرض کنم که نه. چرا؟ چون طبیعی سوره موطنی دارد که نزول کرده بعد صعود میکند. الآن طبیعی نیست، میگوید من آن سورهای هستم که تو حفظ کردی؛ یعنی آن طبیعت سوره که نزول کرده در وجود این مؤمن که آن را حفظ کرده بود، یک قرآن صاعد شده است و تکوّنی برای خودش و شأنی از شؤون این مؤمن را نورانی کرده است، اما چون فراموش کرده، الآن در او ملکهای که میگویند، به ملکه نرسیده است، به فعلیت نرسیده است. البته به عنوان احتمال میگویم، فرمایشات معصوم را نمیدانم، ولی این احتمال هست که در این روایت شریفه این سوره کدام سوره است؟ طبیعی سوره نیست. میگوید: «أنا السورة الذی» یعنی یک فرد از آن سوره هستم، یک ظهور از آن سوره هستم، نه خود آن سوره هستم. ولو همین فرد هم باز طبیعی باشد، فی کل فرد طبیعی موجود، وقتی میگوید «أنا السورة» آن طبیعی است و این هم رقیقهای از آن طبیعت است. اما اصل الطبیعة نیست.عبارت هم اگر پیدا شد و شما دیدید بفرمایید، که مال کافی است.
شاگرد: مؤید شما کدام سوره است؟
استاد: به نظرم در حافظه من مانده است که قید دارد در روایت که «أنا السورة التی کنت حافظا» اینجوری است. اگر روایت دیگری هم هست بفرمایید که در کتاب فضل قرآن کافی است. ممکن است «أنا السورة» نباشد مقداری متفاوت باشد.
«و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین»
کلمات کلیدی:
اشتباه در نفس الامر قرائت
ضعف سند قرائت
عدم حجیت بعضی قرائات
تحریف معنوی قرآن
توجه به حقیقت قرآن
احتمال وجود اشتباه در مصاحف اثباتا
کیفیت ثبوتی حقیقت قرآن
میزرا هاشم آملی
قرآن تدوین تکوین
واجدیت عربی برای تدوین تکوین
کاظم ساروقی
انعکاس کل مکنون در جز منزل
هندسه فراکتال هندسه برخال
تکوین شبه هولوگرامی
التزام به حجیت قرائات
جلوه های آیات
قرآن صاعد
هندسه برخالی- هندسه برخ- هندسه فراکتال- عکس هولوگرامی-قرآن صاعد-کربلایی کاظم-میرزا هاشم آملی-تحریف معنوی قرآن-محمدهادی حسینی میلانی-تمثل قرآن- تمثل سوره انعام-زاذان-هندسه تک بعدی-هندسه دوبعدی- هندسه سه بعدی- هندسه کسری-جوهره قرآن – طبیعت و فرد
3 . إحقاق الحق و إزهاق الباطل ج 8 ص 715
5 . البرهان في تفسير القرآن ج 3 ص 443 و 444
7 . هندسه فراکتال یا بَرخالی
8 . نظر مرقوم مرحوم آیت الله میلانی درباره ی کربلایی کاظم ساروقی:
بسمه جلّت اسماؤه
با ایشان مجالس عدیده در نجف اشرف و در کربلا ملاقاتمان شد و جمعی از اهل علم حضور داشتند و همچنین از سایر طبقات هم بودند و به انحای کثیره و طرق مختلفه از ایشان اختبار (امتحان) شد. حقیقتاً مهارتشان در اطلاع به آیات و کلمات قرآن مجید، امری است بر خلاف عادت و موهبتی است الهیه. و بر شخصی که با ایشان قدری معاشرت نماید و به اوضاع و احوال ایشان در مراحل عادیه مطلع شود و قوّه حافظه ایشان در معرفت به جمیع خصوصیات قرآن مجید کرامت فوق العاده بوده؛ بلکه توان گفت قوّه حافظه هر اندازه قوّت داشته باشد نتواند عهده دار شود این گونه امتحانات و اختبارات را که به انحای دقیقه بسیار به عمل آمده و هو سبحانه و تعالی یهب مایشاء و لمن یشاء و له الحمد.
الاحقر محمدهادی الحسینی المیلانی
9 . تفسير القمي ج 2 ص 268
10 . بحار الأنوار ج 92 ص 201