بسم الله الرحمن الرحیم
بسم الله الرحمن الرحیم
تفسیر، تحریف قرآن جلسه19 تاریخ: 17/02/1393
موضوع : رفع استحاله و استبعاد ازتعدد قرائات با شناخت جوهره قرآن وشناخت زبان عربی درموطن وحی و درموطن نزول و ابلاغ
چون در مباحثه دیروز مطرح شد و اینها ضبط میشود و آقایان بعداً گوش میدهند، شما الآن پیدا کردید و فرمودید که روایتی در دعائم الإسلام داریم که برای مرضی است که حضرت فرمودند: «ما من کتاب»، عبارت را بخوانید!
شاگرد: «إِنَّ اللَّهَ لَمْ يُنْزِلْ عَلَيْكَ سُورَةً مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا فِيهَا فَاءٌ»1.
استاد: هیچ سورهای از قرآن نیست مگر اینکه در آن فاء است. «وَ كُلُّ فَاءٍ مِنْ آفَةٍ مَا خَلَا الْحَمْدُ لِلَّهِ» این عبارتی بود که در جلسه قبل صحبت شده بود و بعداً اگر خواستید پیدا کنید در دعائم آمده است.
میبینید یکی از چیزهایی که من جلوتر هم عرض کردم در مباحث اشتقاق کبیر، اشاراتی در روایات به آن شده است که این کلیدی برای بحثهای بعدی است. یکی از آنها همین روایت است که حضرت میفرماید: «وَ کُلُّ فَاءٍ مِن آفَةٍ» یعنی یک جور رابطهی کاری برقرار میکنند بین حرف با یک واقعیاتی و با یک لوازم کاری. این خیلی مطلب مهمی است که منسوب به امام معصوم(علیه السلام) است که این رابطه را برقرار کردن غیر از کسی است که همینطوری جزاف بگوید.
روایت نوزدهم را که خواندیم، آخرش مانده بود، فقط به عنوان سؤال و احتمال بود و مطلب خیلی هم واضح نبود، آن روز عرض کردم که آیا آن وحی در اولین لحظهای که کل وحی به صورت لسان عربی بر حضرت ظهور میکند، که فرمودند: «مَا أَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى كِتَاباً وَ لَا وَحْياً إِلَّا بِالْعَرَبِيَّة» آیا این «العربیة» یعنی همین عربیت متداولی که دارای لهجههای مختلفی است؟ یا این العربیة لسانی است که تناسب دارد و آنچه بین مردم است ریشه همان است، اما آن العربیة نظم خاص خودش را دارد و ممکن نیست که بگوییم همین زبان مردم است.
شاگرد: فرمودید جامع بین تمام لهجه هاست.
استاد: جامع است، چون میتواند تبدیل بشود. از آن طرف تدوین تکوین است؛ لذا از کلمه کتاب جابر یادم آمد که گفتم حضرت فرمودند که هر عنصری را ای جابر! میخواهی در شیمی و کیمیا کار کنی به زبان عربی حساب کن. معلوم میشود آن زبان عربی هم آغوش با تکوین است و تدوین تکوین است. هر چه که در تکوین از اعداد و از خصوصیاتی که در هر چیزی است، این دارد از آن حرف میزند. و اعداد را عرض کردیم که هر شیئی که شما روی آن دست بگذارید مجلای بینهایت بینهایت عددهای تکوینی عجیب و غریبی است که ما از آنها خبر نداریم. الآن فقط میگوییم که آب تشکیل شده از مثلاً یکی اکسیژن و دو تا هیدروژن؛ یعنی مولکول آب، سه را نشان میدهد و اگر بگویند آب یعنی سه، کسی که این را شنیده تکان نمیخورد که آب چه ربطی به سه دارد، چون میگوید بله، دو تا با یکی میشود سه تا. اما باز منافاتی ندارد که در همین جا دوباره خود هیدروژن هم در دل آن چند تا الکترون و پروتون است یا در دل اکسیژن هم چند تا الکترون و پروتون است و بعد مجموع اینها مثلاً 72 میشود و شما بگویید آب، عدد 72 هم هست! کسی که آن را میداند باز هم تکان نمیخورد که بالاخره آب سه بود یا هفتاد و دو؟ میگوید در یک مجلا آب سه است و در یک مجلا 72 است.(4:24)
در چیزهای طبیعی هم [همینطور است] پلی بود که سربازها روی آن رژه میرفتند خراب شد،چه بود اسمش؟ پارسال عرض کردم. هر شیئی میگویند یک فرکانس طبیعی دارد؛ یعنی در دل آن یک چیز طبیعی است و یک تموّج طبیعی است و تناوب طبیعی است که اگر شما بتوانی آن را کشف کنی، به یک حرکت سادهای اما همراه با او و هماهنگ با آن دست تان را تکان بدهید از هم میپاشد2. این را از چه زمانی فهمیدند؟ یک عدهای سرباز که خیلی مفصل هم نبودند، روی یک پل بسیار محکم بتون آرمه که قطار از روی آن میرفت ، اینها داشتند رژه میرفتند اما خیلی منظم میرفتند، یک دفعه این پل شکست و ریخت و همه شان هم افتادند پایین. این ها گفتند که چه اتفاق افتاد؟ قطار که میرود پل خراب نمیشود اینها با پا زدن به این سادگی پل خراب شد؟ بعد فهمیدند که این پا زدن آنها دقیقاً هماهنگ بود به تعبیر آنها هارمون بود با آن ارتعاش طبیعی که خدای متعال برای این پل قرار داده بود. چندین بار که زدند، چنان در آن پل انرژی زیاد شد، شد، شد، تا اینکه ریخت. اما قطار آن کار را نمیتواند بکند. قطار نمیتواند تموّج آن را تهییج کند. به نظرم رزونانس میگفتند که رزونانس تشدید بود، تشدید یک موج بود در همان مسیرخودش که بسیار قوی میشد. اینها از آن زمان کشف کردند.
ما چطور میتوانیم بگوییم که این برگ کاغذ آن ارتعاش طبیعیاش چیست؟ خبر نداریم! اما قرآنی که میخواهد همه چیز را بیان کند، به آن زبان عربی وحیای که میخواهد کل تکوین را تدوین کند، نمیتواند اینها را نداشته باشد. قرآن باید آن چیز طبیعی این را داشته باشد و تعداد اتم هایش را داشته باشد، تعداد مولکول هایش را داشته باشد، تعداد پروتون ها و … همه را باید داشته باشد. این یک چیز کمی نیست که الآن ما میخواهیم بگوییم که آن زبان عربی چگونه زبانی است. ما همین اندازه میدانیم که حضرت در اینجا فرمودند که من به شما بگویم یک زبانی است که همه وحی ها به او باید اول ظهور پیدا کند. بله، بعد از این که ظهور پیدا کرد، دنبالش فرمودند: «فَكَانَ يَقَعُ فِي مَسَامِعِ الْأَنْبِيَاءِ بِأَلْسِنَةِ قَوْمِهِمْ»، بعد هم به لسان هر قومی پیاده میشود.
شاگرد: پس حقیقت این عربیّت مجهول است؟
استاد: نه، ما به وسیله این زبان عربی موجود که قرآن کریم است و بلسان عربی مبین است، کانالی به آن داریم؛ اما نمیتوانیم بگوییم این زبان الآن همان است. ولی کانالی به آن داریم و لسان عربیت از همان است. کانالی به سوی آن است، اما آن چیست؟
شاگرد: سه احتمال هم وجود دارد که این عربی مکتوب باشد یا ملفوظ باشد یا مقروء باشد.
استاد: احسنت، این حرف بسیار خوبی است ما هم خیلی با این فرمایش شما کار داریم. وقتی ما میگوییم آن وحی اوّلیه به لسان عربی است: «مَا أَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى كِتَاباً وَ لَا وَحْياً إِلَّا بِالْعَرَبِيَّةِ فَكَانَ يَقَعُ فِي مَسَامِعِ»، یعنی آن وحیای که نزول میکرد، اول یک لوح بود، بعد میشد خوانده (یقرأ)، یا اینکه اولین لحظه «یقرأ» بود و بعداً ملائکه این را مینوشتند، کدام یک است؟ این لسان عربی کدام یک است؟ اول نقش عربی و مکتوب عربی است یا ملفوظ عربی است؟ اگر مکتوب باشد چه لوازمی دارد؟
شاگرد: دیگر این لهجهها و اینها مطرح نیست.
استاد: بله، خیلی لوازم خوبی دارد؛ لذا گاهی به ذهن من میآید، ولی نمیشود زود تصمیمگیری کرد و واقعاً باید روی آن کار شود. گاهی آنچه که اولی به ذهن من میآید این است که آن بستر اولیه خود وحی و لسان همان مکتوب باشد، بخاطر اینکه خصوصیاتی در این است که بعضی را عرض میکنم شما ببینید آیا تأیید میشود یا نه؟ لذا در چند آیه شریفه دارد که «إنه لقرآن کریم فی کتاب مکنون»« فی لوح» پس لوح است و مکتوب در آن است، نه اینکه اول خواندن باشد و بعد نوشته شده باشد!
آن دستور چه بود که خدای متعال به قلم امر کرد؟ روایت خیلی زیبایی بود که در سال قبل هم بحثش شده که خدای متعال به قلم امر کرد که «ما کان» و «ما یکون» را در لوح محفوظ بنویسد. آنجا اصلاً صحبت از لفظ نبود. این شواهد را کنار هم بگذاریم یعنی حضرت می فرماید آن اولین وقتی که میخواهد در لوح محفوظ تمام حقائق علم ظهور کند و خدای متعال دستور بدهد که نوشته بشود، نمیفرماید ملکی آمد خواند بعد یک ملک دیگر نوشت، فرمودند مستقیم خدای متعال به قلم دستور میدهد که بنویس! پس اولین لحظه ظهور نوشتن است نه گفتن. من با شواهد میگویم، بینی و بین الله تصمیم گیری کردن خیلی زود است. ولی گاهی در ذهن من این جور غالب میشود که اصل را مکتوب قرار بدهیم.(10:15)
آنگاه اگر این سر برسد، لوازم بسیار خوبی دارد که بعضی از آنها را الآن عرض میکنم؛ یکیاش این است که چند روز قبل شاید در همین مباحثه تفاوت زبانها را عرض کردم. زبانها جورواجور هستند. زبانهایی هستند که اشتقاقیاند، زبانهایی هستند که ترکیبیاند، و پسوند و پیشوند و میانوند دارند؛ مثلاً زبان انگلیسی و اینها هیأت ندارند. فاعل و مفعول و اینها را ندارند، پسوند و پیشوند دارند و به همدیگر میچسبانند، در فارسی هم نوعاً همینجور است. که زبانهایی هستند که فقط یک کلماتی را میگیرند به همدیگر میچسبانند که این لغت جدید میشود.
در عربی، پسوند و پیشوند داریم، اما علاوه بر آن، هیئت هم داریم؛ یعنی خود هیئت یک وضع نوعی و یک معنا دارد. خود هیئت دارای چیزی است، و لذا نمیتوانید هیئت را نشان بدهید، حتماً باید ماده «فَعَلَ» را بیاورید و بگویید که هیئت «فاعلٌ» این است که شما الآن یک هیئتی را درک کردید در همه مواردش جلو میروید. زبانهایی که هیئات در آن است زبانهای اشتقاقیاند، یعنی شما میتوانید هیئت را درک کنید و یک ماده را ازش مرتب مشتق بسازید و اشتقاق از آن تولید کنید. زبانهای پسوند و میانوند را میتوانید پسوند را بردارید و بچسبانید. به یک معنا میشود پسوند و پیشوند را به هیئت برگرداند، ولی فعلاً این زبانها دو ریخت دارند، در عربی اشتقاق است پسوند و میانوند هم فی الجمله است.
اما یک چیز مهمی که الآن با آن کار داریم این است که فارسی و عربی در این جهت باهم شریک اند و انگلیسی از زبان فارسی و عربی جدا میشود، حروف دو دستهاند: حروف مصوّت و حروف صامت. حروف مصوّت حرفی است که فقط تولید صوت میکند. حروف صامت اینگونه نیست، خودش باید با تکیه کردن به یک صوت دیگری تولید بشود؛ مثلاً باء حرف صامت است اما ای حرف مصوّت است. همین که شما میگویید بِ، اگر این کسره را نداشت نمیتوانست بگویید و صامت بود. به وسیله یک حرف مصوّت، بِ ظهور میکند. اینها بحثهایش مفصل است و شما هم الحمدلله میدانید. حروف مصوّت و صامت الآن هم در فرهنگستان فارسی جدید میگویند مصوّت را واکه میگویند و صامت را همخوان میگویند. مصوّت و صامت، واکه و همخوان، آنها میگویند واولس3 و کانسنانت4.
شاگرد: واکه کدام است؟
استاد: واکه مصوّت است، اَ _ اِ _ اُ _ آ _ ای _ او اینها شش تا در عربی داریم اینها را مصوّت میگوییم. الآن حروف مصوّت میتواند دو جور ظهور کند: یکی بیاید حرف مستقلی بشود، یکی هم میتواند حرکت بشود. تفاوت فارسی و عربی باهم با انگلیسی این است که درانگلیسی کلمهای که نوشته را دو جور نمیتوانید بخوانید. مثلاً در عربی مینویسید ضرب، این ضرب را چند جور میتوانید بخوانید: «ضَرَبَ، ضُرِبَ، ضَرب، ضَرَب، ضِرِب» اینها را میتوانید حرکت بدهید. اما همین «ضَرَبَ» را به انگلیسی بنویسید، یک جور میتوانید بخوانید!
شاگرد: Aرا هم آ میشود خواند هم اَ ، اگر نوشته بشود.
استاد: اگر «ضا» بخواهد بگوید، دوتا A باید بگذارد.
شاگرد: تفاوت لهجه هم داریم. بریتیش یک جور، آمریکن یک جور، اما در یک لهجه یک جور خوانده میشود.
استاد: بله، آن مال آشفتگی زبانشان است، و الا خودشان مصوّتها را یک چیزی میگویند و در دیکشنریها در کنارش میگذارند که حروف فونوتیک میگویند. حروف فونوتیک هر کدام را در کنارش گذاشتند، این دیگر ثابت است و لذا روی این حساب اگر شما حروف فونوتیک را بکار ببرید، نمیتوانید دیگر چند جور بخوانید. چرا نمیتوانید چند جور بخوانید؟ چون حرف مصوّت حرف اصلی کلمه شده و بنیه کلمه و صرف کلمه شده است. زبانهایی که حروف مصوّت صرف کلمه شدند، یک جور بیشتر خوانده نمیشود. اما زبان عربی اینجور نیست در زبان عربی آنچه که صرف در کلمه است، حروف غیر ازواو و یاء است حروف اساسی 26 یا 27 گانه است. آنهایی که صرف کلمه است حروف صامت است. مصوّتش را و آنچه که به کلمه وجوه میدهد را به وسیله حروف نشان ندادید به وسیله حرکات نشان دادید. (15:45)
معنایش این است که مکتوب زبان عربی ذو وجوه است. پایه یک کلمه ضاد و راء و باء در زبان عربی مکتوبش با حرکت تعیین میکنیم که چگونه بخوانیم. حرکات نیامده جزء خود مکتوب باشد، جزء صرف کلمه نشده است و لذا شما تا پایه مکتوب را میبینید زبانی منعطف است، که شما وقتی این را دیدید میتوانید که با تشدید بخوانید یا با کسر بخوانید یا با فتح بخوانید. سؤال این است که آن پایه مکتوب وحی که زبان عربی به صورت آن مکتوب وحی است، اعراب گذاری هم شده یا نشده؟ یکی از لوازمی که گفتیم همین است.
شاگرد: با چه زبانی نوشته شده است؟ الآن مثلاً خود عربی را میتوانم با انگلیسی بنویسم و با حروف انگلیسی بنویسم و عربی بخوانم. این کوفی نوشته شده یا یک زبانی را خود بهشتیها دارند، که نوشتن غیر از خواندن است. بالعربیة عربی است ولو با انگلیسی نوشته بشود.
استاد: این حرف خیلی خوبی است. خود حروف مصوّت یک طیف گستردهای است که خیلی جالب است. ما در عربی شش تا بیشتر مصوّت نداریم. اَ اِ اُ آ ای او ، بعد میگوییم اماله هم که داریم. اماله چیست؟ با چه حرکتی اماله را نشان میدهیم؟ حرکت ندارد. اماله خودش در زبان عربی هست اما نقشی برایش نیست. چیزهایی که مصوّت هستند و مبیّنهای مصوّت اَ اِ اُ آ ای او هستند اماله هست [اما نشانگر ندارد.] در زبانهای دیگر مصوّتها خیلی گستردهاند. نمیدانم شاید بالای بیست تاست، که باید مراجعه کنید جدولهایش هست. کل مصوّتهایی که در فونوتیک شناخته شده است که بیشتر از آن هم شاید نشود نمیدانم چند تاست. کل حروف فکر میکنم سیصد تاست. اما مصوّتها چند تا بودند؟ میدانم که این شش تا نیست، خیلی گسترده است و لذا همه لهجهها هم در این مصوّتها پیاده میشود؛ یعنی شما میتوانید لسان وحی اولیه را مکتوبش را به صورت عربی که فقط حروف صامت پایه صرفیاند و حروف مصوّت به عنوان حرکاتند، میتوانید قرار ندهید و میتوانید شما زبان عربی وحی را مصوّتهایش را هم حرف صرفی قرار بدهید. و آن هم نه مصوّتهای ششگانه؛ مصوّتهایی که ملک وحی میآورد و قلب نبی اینها را از همدیگر جدا میبیند. اماله برای یک کلمه است فتحه بدون اماله برای یک معنای دیگری است. روشن است مقصود من؟
شاگرد:یک بار دیگر بفرمایید.
استاد: الآن اگر میگوییم مثلاً «ضرب» با میگوییم «ضِرب» شما هیچ ابایی ندارید که بگویید این دو تا کلمه باشد برای دو تا معنا. اما اگر گفتیم «ضَرب» و فتحهاش را اماله کردید، چطور گفته میشود؟ یا مثلاً الفی را گفتید، اگر اماله کردید، معنای دیگری نمیتوانید برایش قرار بدهید، چرا؟ چون «ضَرب» آنچه که وضع دارد همان یک کلمه «ضَرب» است و اماله فقط یک لهجه بود، نحو خواندن بود؛ اما اگر شما اماله را به عنوان یک حرف مصوّت در زبان جا انداختید، وقتی «ضَرب» را با اماله خواندی و وقتی ضرب را با فتحه بدون اماله خواندید، دو تا کلمه میشود و میتواند دو تا معنا داشته باشد.
شاگرد: یعنی در ریخت صرفی کلمه آوردید.
استاد: بله، چرا؟ چون ما اماله را دو تا مصوّت بود، این مصوّت را دو تایش کردیم، دو تا مصوّت شد و لذا در زبانهایی اینجور است، یعنی الآن در بعضی از زبانها اگر فتحه را اماله بدهید لغت دیگری میشود.
شاگرد: در ترکی اینجور است و حتی معنایش تضاد میشود؛ مثلاً اُلماخ یعنی ماندن، اِلماخ با اماله یعنی مردن.
شاگرد2: آقا اوزون درترکی 5 تا معنا میدهد. (20:45)
استاد: یعنی ما نمیتوانیم بگوییم، چون یک اُ بیشتر نداریم یک مصوّت داریم. الآن شبیه آن برای حروف مصوّت واو فارسی با واو عربی است. عرب نمیتواند بگوید وَ، عادت نکرده است. واو فارسی را عربها نمیتوانند بگویند، بلکه فِ میگویند. هر وقت میخواهد وِ بگوید فِ میگوید. در عربی واو فارسی را ندارد. از این طرف ما فارسها واو عربی را نداریم بخواهیم دهن را باز کنیم و واو را تلفظ کنیم نمیتوانیم. آخرش در نماز ببینید هر چه میخواهید سعی کنید ولی غافل میشوید و این دندان را به سر لبتان میزنید و واو را تلفظ میکنید اما عرب نمیتواند مثل ما بگوید. ما فارسها وِ فارسی داریم، انگلیسی هر دو تا را دارد و به راحتی تمییز میدهد، یکی را میگوید دبلیو w یکجور وَ، یکی را مثل 7 مینویسد و میگوید وِ. یک کسی که زبان مادریاش انگلیسی است، هر دو تایش را به راحتی ادا میکند. این یعنی چه؟ یعنی خدای متعال مصوّتها را پنجاه تا شصت تا هر چه هست را که اگر جستجو کنید همه را شمردند و هست و صدایش هم هست و میتوانید گوش بدهید. اینها مصوّت هستند.
اینکه گفتم مطلب خیلی مهم است، بخاطر این است که آیا در زبان عربی که ملک وحی برای یک پیامبر میآورد، اینها با همدیگر فرق دارند یا ندارند؟ اگر اینها تکوینیاتی هستند و این مصوّتها تکوینیاتی هستند که خدای متعال در تکوین باهم فرق گذاشته، بالاترین زبانی که میخواهد وحی باشد که تکوین را نشان بدهد باید اینها را داشته باشد. من نمیخواهم ادعای جزمی کنم، میخواهم یک نحو استحسان و اعتباراً بگویم و لذا الآن زبان عربی که بین عربهاست از نقص خود بشر است که شش تا مصوّت بیشتر ندارد و لذا خود این عربها اگر آن صوت اصلی را که پیامبر با جان شریفشان میشنوند، بشنوند، اینها نمیفهمند که چه شد و فرقش را نمیفهمند.
شاگرد: برای آنها هم معانیای را وضع کرده بودند؟ برای آن الفاظ باید بالاخره معانیای باشد. الفاظی که تولید میشود که نمیشود بدون معانی باشد.
استاد: شما میخواهید مرحله اول وحی را بگویید؟
شاگرد: میخواهند بگویند که وقتی پیش عرب وضع نشده، خدای متعال چطور وضع میکند؟
استاد: نه، وقتی به لسان عرب آمد، به همان لسان شش تا مصوّت میآید، لذا ببینید حتی اگر اماله هم بکنید معنا فرق نمیکند.
شاگرد: باید معنا فرق بکند که یک فایدهای داشته باشد.
استاد: نکته همین است و لذا من چیزی را زیاد تکرار میکردم، گاهی وقتش میشود. یادتان است که من چندین بار در این مباحثه عرض کردم که گمان من این است: تعدد قرائت نقص نیست و اصلاً یک سؤال این است که خیلیها با تعدد قرائت به عنوان یک درد دل برخورد میکنند که چرا قرآن اینجوری است؟ اصلش کدام بود؟ از اول تا الآن واقعاً این در ذهن من بوده که اصلاً وحدت قرائت نقص قرآن است و لذا از روز اول پیامبر خدا و معصومین حتی شیعه را حالا بخاطر تقیه بوده یا نه، یک چیزی را به شیعیان میگویند که الآن همین امروز هم در تفسیر عیاشی دیدم که میگویند دیدم امام هم میفرماید: «مالک یوم الدین»، هم قرائت میکردند: «ملک یوم الدین»5! آیا یک جا شد که شیعه بگوید نزد اهل بیت اگر میخواهی حمدی بخوانید که شفا در آن باشد «مالک» بگو و «ملک» نگو!؟ چنین روایتی نداریم. «کفواً» هم تا حالا مانده است و الآن مرحوم سید از شیخ و دیگران میگویند: اجماع است که اگر از قرائات سبعه بخوانید درست است. یعنی کاری نکرد از روز اول جلوی این تعدد قرائات را بگیرند، چرا؟ چون مطلب دستشان بود و قرآن فوق این حرفهاست. آنچه که جوهره قرآن است با اینکه شما آنجور بخوانید و تعدد قرائت داشته باشید، صدمه نمیبیند. شما خبر ندارید که واقعِ قرآن چیست. اگر واقع قرآن را بدانید، میبینید که اصلاً هنوز کم است و هنوز واقعیت مطلب قرآن بیش از اینهاست و لذا آن وحی اولیه به چه صورت آمده است؟ (26:01)
این سؤال را تکرار میکنیم که وحی اولیه با همین نحو عربی ماست که حروف مصوّت صرف کلمه نیستند و منعطف است. یا اینکه آن زبان اولیه طوری است که اینها جزء حروف مصوّت است؟
شاگرد: این مشکلی که دارد، ما به هر نحو حتی اگر این اصل قرآن به نحوهای مختلف قابل قرائت باشد، ولی یک قرائتش به پیغمبر القاء شده است چون روایت میگوید: «یقرأ سمعک» یک جور به پیغمبر وحی شده، بعد آخرش منتهی به مسموع میشود. درست است که اگر اول مقروء بکنیم و مکتوبش کنیم، ولی وقتی به پیغمبر رسید پیغمبر آن را از روی چیزی نخواند که بگوییم این احتمالات وجود دارد. ملک آمد اینها را تبدیل به مسموع کرد و مسموع هم یکی است دو یا چند تا نیست.
استاد: اولاً این است که ملک نمیتواند دو بار بخواند؟ یک آیاتی است که دو بار نازل شده است. آیا این محال است؟ یک آیه را در تفسیر هم داریم که آیهای است که حضرت نامه نوشتند برای او، بعداً هم نازل شده است که خود مفسرین میگویند این دو بار نازل شده است. قطعاً این وقت نازل شد، قبلاً هم نازل شده بود، دلیل واضح داریم در یک واقعهای که هنوز نیامده بوده، این آیه نازل شده بوده و روشن است اما حضرت در یک نامهای که قبلاً فرستادند همین آیه را نوشتند. مفسرین میگویند دو بار نازل شده است. اینجا هم شبیه آن است آیا محال است که ملک دو بار بخواند؟
شاگرد: دو بار بخواند، ولی همان روز و همان ساعتی که نازل شد بر پیغمبر، یک جور خوانده است.
استاد: احسنت، حالا این مال اولاً بود. دوماً البته «لا تحرّک به لسانک لتعجل به»6 حضرت صبر میکردند که آن جورش را هم بخواند. حالا این را به عنوان شوخی دارم میگویم. شما میگویید همان لحظه، «لا تحرّک به لسانک لتعجل به» صبر کن «إن علینا جمعه و قرآنه فإذا قرأناه فاتبع قرآنه» صبر کن. دومی مهم است و آن این است که خوب توجه کنید وقتی به سراغ استحاله و امکان میرویم، محال است که حضرت در آنِ واحد دو تایش را باهم بشنوند؟ آیا محال است؟ یعنی یک گوش در آنِ واحد هم «ملک» بشنود هم «مالک»؟ آیا محال است؟ الآن این دارد میشود؛ یعنی شما میگویید «ملک» در یک فایل، دوباره در یک فایل دیگری ضبط میکنید «مالک» بعد این را میکس میکنید، اگر خوب گوشتان دقیق باشد و گوش بدهید، هر دو را میشنوید. ولی اگر آشفته باشید میگویید کدام شد؟ هر دو تا هست و با هم موجود است.
آیا محال است؟ الآن یک صوت یک حامل دارد و یک محمول. آیا محال است که یک حامل روی دو محمول سوار شود؟ از کجا استحالهاش را ثابت میکنید؟ پس خیلی محکم نمیتوانیم در اینجا حرف بزنیم که حضرت که نمیتوانند دو تایش را بشنوند. یادتان هست که گفتیم از شش جهت صوت میآمد، صوت از کدام جهت آمد؟ این صوتی که اینجاست از یک جهت میآید، اما در روایت دارد که آن صوت وحی از شش جهت میآید. چطور میآید؟ حالا ممکن است مثالهایی را امروز بزنیم اما این را برای ما گفتند که اینجوری است؛ یعنی علی ای حال وحی مشحون به کارهای غیر عادی است و یک چیز سادهای نیست. ما یک تخیّلی میکنیم حال پیامبر را؛ اما چه میشود که ما نمیدانیم؟! که باطن مطلب چیست و مراحلی که نزول پیدا میکند چیست! ما هستیم و استحاله، آیا محال است یا نه؟ ما همین اندازه میتوانیم بگوییم که محال نیست، اما هست و نیست را نمیدانیم.
شاگرد: آن وقت بیان پیامبر چگونه است، وقتی که چند جور شنیدند؟
استاد: خب حالا اگر اینطوری است، حالا درّالمنثور را ببینید یک روایت آورده که اول کسی که «ملک» خواند مروان بود! این باید سر برسد که اینجوری بود یا نه؟اگر این گونه بود صدا میکرد، با یک روایت در در المنثور سر نمیرسد7. خود همان درّالمنثور دارد که منسوب به خود پیامبر خدا هر دو جورش است8. حالا در صحیح بخاری جورواجور و عجیبتر از این هست که بعداً إن شاء الله میخوانیم. ولی ما حالا کاری به روایات آنها نداریم، در خود بحار مرحوم مجلسی در جلد چندم بود نمیدانم، فرمودند که در روایات ما قرائت «ملک» و «مالک» هر دویش آمده است و همین طور هم هست9. مرحوم مجلسی هم تصریح میکنند و محدث خبیری است فرمودند این قرائت هر دویش آمده است. آیا متصور است که مروان ملعون قرآن را تغییر بدهد و خلاف جدّ معصومین یک چیزی را باب کند و معصومین هم به دنبال او بروند؟ این اصلاً معقول نیست.
اینها قابل فکر است. البته من به عنوان اینکه مطلب تمام بشود، منابع را ذکر میکنم که روی آن فکر کنید. در ذهن من است که تعدد قرائات مبغوض مولا نیست.
شاگرد: از باب اجزاء نیست. از باب واقعیت است.
استاد: احسنت، از باب عجز و ناچاری و تسهیل نیست. خیلیها میگویند از باب تسهیل است مردم چکار کنند؟ از باب تسهیل است در اوایل، اما بعدش چیست؟ نه، از باب اجزاء و تسهیل و اینها نیست. خیلیها این حرف را قبول ندارند و لذا میگویم که اندک اندک باید ببینیم، که این حرف درست است یا نه؟ من گمانم این است که به یک نحوی استشمام میشود، از سیره معصومین و اهل بیت که متجاوز از دویست سال بین مردم بودند، جا نیانداختند در شیعه چه چیزی را؟ تقید به یک قرائت را. چرا؟ چون محل ابتلاء بود و هر روز سوره «حمد» را میخواندند. بعداً هم یک نفر نیامد که بگوید یابن رسول الله! من دیدم که یک نفر «ملک» خواند شما اهل بیت چگونه میخوانید؟ این میماند و میخش کوفته میشد و شیعیان فوری به همدیگر میگفتند، که امام فرمودند ما اهل بیت «ملک» میخوانیم یا ما اهل بیت «مالک» میخوانیم، و نمیرسید تا امروز که در عروه مرحوم سید بفرمایند یا مرحوم شیخ از زمان شیخ الطائفه بگویند اجماع امامیه است بر اینکه قرائت قراء سبعه هر کدام را بخوانید درست است. (33:09)
عرض من این است که اینجور استشمام میشود، که این مبغوض مولا نیست. و از باب اجزاء و تسهیل نیست؛ از باب این است که شما اگر بفهمید که اصل قرآن چیست، میبینید که تعدد قرائات جا دارد برای خودش.
بله، این هم هیچ گیری ندارد که من عرض کنم، که هرج و مرج و دلبخواهی به هیچ وجه نیست، که یک کسی بگوید «یحتمل» که اینجوری بخوانیم، این حرام است. این راجع به قرآن این کلمه اینجور آمده «یحتمل» که اینجور بخوانیم این حرام است و امکان ندارد. قرائت قرآن باید برسد به کسانی که مستند به معصومیناند و قرائت خود ملک وحی است و پیامبر خداست. عرض ما این است که از کجا میگویید که حضرت دو جور نخواندند؟ میگویید ملک یک جور میآورد و محال است که دو جور بیاورد! روایات هم که دارد میگوید حضرت دو جور خواندند، یعنی یکی میگوید که من شنیدم که حضرت اینجور خواندند، یکی دیگر میگوید که من شنیدم حضرت آنجور خواندند، از کجا ثابت کنیم که حضرت حتماً یک جور خواندند؟ از کجا بگوییم که حتماً ملک یک جور خواندند؟ نمیدانیم!
در این فضا میگوییم پس محتمل است که اصل خود وحی اولیه ضمیمهاش کنید که خدای متعال «ملک یوم الدین» است یا «مالک یوم الدین»؟ هر دویش است؛ یعنی هر دویش صحیح است. کلام هم تاب این را دارد و لسان هم لسانی است که پایه صرفیاش بر یک نحو خواندن نیست. شما همین جا هم میتوانید در خط های عثمانی «ملک یوم الدین» را چگونه نوشته؟ «ملک» مینویسند و یک الف کوچک در بالایش میگذارند؛ یعنی لسان تابش را دارد که خود الف هم حرف مصوّت نباشد. اتفاقاً این یکی از مؤیدات این بحث است که تا حالا انجام شد. در این قرآنهای خط عثمان طه که الآن رایج شده، خیلی از جاها الف بجای اینکه حرف مصوّت باشد و حرف در کلمه باشد، حرکت شده است؛ یعنی با یک آ و با یک اَ باید نشانش بدهید. سماوات الف ندارد شما باید مثل حرکت، یعنی مصوّت شده در رده دوم، مرحله اول ریخت صرفی کلمه است سین و میم و ...، مرحله دوم آن الف کوچک و حرکت اَ اِ است که نشان میدهد.
از اینجا این سؤالات مطرح است که این انعطاف حُسن کلام است ، یا قبح کلام است؟ عرض من این است کلامی که منعطف است ظرفیت بالایی دارد، این کلام است که میتواند تکوین را نشان بدهد، نه کلامی که یک جور بیشتر نیست.
شاگرد: زمانی که حرف مصوّت کم و زیاد شده چطور میشود؟ (وَدُّواْ لَوۡ تُدۡهِنُ فَيُدۡهِنُونَ) را بعضیها فیدهنوا خواندند (36:10)
استاد: منظورتان یعنی در کتابت مثل«و السماء بنیناها بأید» است، آنها را ولو خود اهل سنت برای اینکه فعلاً شمشیرشان را تیز کنند که گفتم، علیه شیعه این شمشیر تیز باشد، اینجا باز کارهایی کردند اما بعضی جاها را هیچ کاری نمیتوانند بکنند. در آنها روایت دارند، متعدد هم دارند و میگویند بعد از اینکه کاتب نوشت و مصحف را پیش عثمان آورد، گفت «إن فی القرآن لحناً تصححه العرب بالسنتها»10 خودشان مفصل دارند الآن با زحمت میخواهند بگویند که این روایت دروغ است. نمیشود و ممکن نیست که خلیفه راشد عثمان خطا ببیند و بگوید که «تصححه العرب» و استدلالات اعتباری میکنند، ولی در کتابهایشان هست و هیچ کاری نمیتوانند بکنند.
شاگرد: این زبان عربی اصیل را که فرمودید در واقع اولین ظهورش در عوالم مثالی باید باشد علی القاعده، بالاتر از عوالم مثالی که معنا ندارد زبان و کتابت و نقش.
استاد: چرا معنا ندارد؟شما الآن دارید نفی میکنید و میگویید «معنا ندارد»!
شاگرد: حقیقت لسانی منظورم هست، نه آن روح مجرد امر زبانی بلکه نقش، لفظ، صوت منظورم است.
همان نقش چرا ندارد؟
شاگرد: چون اصوات از خصوصیات واحکام مستقیم ماده یا مشابه ماده است. (37:43)
استاد: احسنت درست میگویند که صوت و ملموس و شکل و اینها مال آنهایی است که با مقدار جوش خورده است و با جسمانیت جوش خورده است، همین جا خود همینهایی که با جسمانیت جوش خوردهاند یک طبیعت معنایی ندارند؟ یعنی معنای خط حتماً اینجوری است؟ یعنی حتی خود محسوسها یک معنایی دارند، که آن معنا شکل ندارد و لذا الآن خود شما در طبایع، لفظ زید وقتی میخواهند وضع کنند، طبیعتش را وضع میکنند یا مسموعش را یا مکتوبش را؟ این یک بحث اصولی بود که خیلی خوب و عالی بود، زیدی که نوشتید اسمش را روی بچه میگذارید یا زیدی که بابا میگوید و آنچه که از دهنش در میآید یا طبیعی زید؟ طبیعی زید چیست؟ آیا مکتوب است؟ آنچه که در قوه خیال مینویسید «زید»، پس بیسوادها چطور اسمش را زید میگذارند؟ آنکه در ذهنش عبور میکند سمع زید؟ نه. طبیعی زید مسموع و اینها نیست.
علی أی حال میخواهم بگویم که شما نفی کردید و فرمودید ندارد! ما نمیتوانیم بگوییم ندارد. ولی اصل فرمایش شما درست است که آن ظهوری که مأنوس است در عالم مثال است. این حرف، حرف خوبی است.
شاگرد: این استدلالی که فرمودید که برای وجوه مصوّت است، این خوب است برای وقتی که مثلاً ما دو هزار تا معنا را بتوانیم در تغییرات صداها در بیاوریم ولی این استعداد برای قرائات سبعه که خیلی چیزهایش مشترک است، حالا دو جایش یکی «مالک» است یکی «ملک» است، خیلی بار معنایی را ایجاد نمیکند حالا در «مالک» و «ملک» قبول داریم ولی قرآن با این عظمت، این تبیین شما باید بیشتر از این استدلال خروجی داشته باشیم.
استاد: چند روز پیش خواندیم که زاذان چه گفت؟ روایتش را خواندیم. زاذان گفت امیرالمؤمنین گفتند که صدای تو خوب است چرا قرآن نمیخوانی؟ گفتم بلد نیستم. میگوید دهن مبارکشان را آوردند دمِ گوش من و یک چیزی خواندند که من اصلاً نفهمیدم. حالا اگر ما به محضر امیرالمؤمنین برویم و عرض کنیم که شما چه چیزی درِ گوش او خواندید که هیچ چیزی نفهمید؟ حضرت بفرماید من این آیه قرآن را خواندم، آیا نعوذبالله باید بگوییم که حضرت دروغ میگویند؟ نمیگوییم، چرا؟ میخواهم بگویم که شما نگویید قراء سبعه فقط. یعنی معصوم میتواند بگوید که من این قرآن را طوری میخوانم که آنجوری که مأنوس شماست هیچ چیزی از آن نمیفهمید! که آیا ترکی خواند یا هندی خواند. حضرت میگویند که نه، من همین آیه را به لسان عربیای که وجوهش مأنوس شما نیست، من خواندم. نمیتوانیم بگوییم حضرت دارند یک جوری سرِ ما را گرم کنند! واقعیت است.
شاگرد: ولی از معنایش چیزی نمیفهمیم، چون که معنایش اصلاً نیست، ولی یک اثر تکوینی دارد که به من قدرت میدهد و من حافظ میشوم.
استاد: بله، اساس بحث ما این است که چگونه است که در قرآن فرمودند همه چیز است؟ یعنی اگر قرآن آنجوری که جوهره قرآن است باشد و کسی از آن سر دربیاورد، همه چیزها در قرآن است امام معصوم این را میدانند، ولی دیگران نمیدانند، چرا؟ چون مأنوس آنها نیست و فقط آن «لتعجبتم» یک مطلب عجیبتری است.
شاگرد: روایتی که نبی اکرم داخل جهنم میروند و بعد جهنمیهایی که خالد هستند میگویند درب جهنم را ببندید ما نمیخواهیم ایشان را ببینیم، این را شما در جایی دیدید؟
استاد: مرحوم آقای صدوقی که من کوچک بودم شنیدم، نقل کردند که ابوجهل در جهنم است، میبیند که تخفیف پیدا شد، میگوید چه شد؟ میگویند حضرت خاتم النبیین(صلوات الله علیه) دارند از جهنم عبور میکنند، تخفیف مال آن است. میگوید: من راضی بودم عذاب بیشتر میشد، ولی این اسم را نمیشنیدم نعوذبالله!
شاگرد: آدرسش درذهن شریفتان هست.
من چندین بار ازایشان شنیده بودم آقای صدوقی بزرگ دریزد، بعدا هم در حافظه ام هست که دیدم ولی یک واژه کلیدی از این روایت یادم نیست. شما جمع منطقی بزنید، جهل و یمرّ و لا اسمع یا لم اسمع یا اسمع بزنید شاید اینها را یک دفعه بیاورد.
«و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین»
کلمات کلیدی:
استعداد عربی برای تدوین تکوین
تفاوت عربی وحی با عربی
مکتوب یا ملفوظ بودن زبان عربی در لحظه وضع
كُلُّ فَاءٍ مِنْ آفَةٍ مَا خَلَا الْحَمْدُ لِلَّهِ
زبانهای اشتقاقی
زبانهای ترکیبی
عدم صرف مصوت در زبان عربی
مصوت صامت
واکه همخوان
سعه و استعداد عربی وحی
قرائت معصوم به قرائات متعدد
خواندن پیامبر به چند قرائت
امکان تعدد قرائت مسموع وحی
تعدد قرائات در وحی
تعدد قرائات در ابلاغ
مصوت- صامت-واکه-هم خوان-تعدد قرائات-زاذان – ابوجهل -طبیعت و فرد-قرائت مالک یوم الدین-تعدد قرائات درنزول وحی-زبان اشتقاقی – زبان ترکیبی-مکتوب بودن وحی-عربی بودن وحی-رابطه تکوینی بین حرف و معنا
1 . دعائم الإسلام ج 2 ص 146
2 . پدیده تشدید یا رزونانس Resonance
3 . Vowels
4 . consonant
5 . تفسير العيّاشي ج 1 ص 22
6 . سوره مبارکه قیامت آیه 16
7 . الدر المنثور ج 1 ص36
8 . همان ، ص 35
9 . بحار الأنوار ج85 ص 22
10 . تفسير الثعلبي ج 6 ص 250