بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر-بحث تعدد قراءات-سال ۹۳

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر سابق آقای شریف در ذیل صفحه است

تقریر جدید:

بسم الله الرحمن الرحیم

تفسیر، تحریف قرآن جلسه16 تاریخ: 14/02/1393

مروری بر مباحث گذشته

شروع بحث ما راجع به این بود که مسئله تحریف قرآن که بحث‌ش را به مناسبتی وارد شدیم، امروز مثل شمشیر سم داده‌ای است از ناحیه آن طرف علیه شیعه‌هاست. و حرف عجیب و غریبی است که حالا بیشتر بحث کنیم، می‌بینید. من عرض می‌کنم که ما در این فضا باید اول از خود آیات و روایات بفهمیم که قرآن چه گوهری است و بعدش ببینیم که مصاحف چیست؟ اصلاً بحث مصحف و بحث قرآن و تحریف و … مخلوط شده متأسفانه، با جوانب مختلف هم یک چیزهایی همراهش شده و آن‌ها هم که می‌خواستند در فضایی که فعلاً مسلمین دارند، علیه شیعه سوء استفاده می‌کنند.

داشتیم این را بحث می‌کردیم که حقیقت وحی در بابی که در بحار بود و در جاهای دیگر، چیست؟ عرض من این بود که یکی از مهم‌ترین گام ها بلکه اولین گام در فهم این، دست‌یابی و پی‌جویی و تحقیق در آیات و روایاتی است که به نحو کلی ـ نه اینکه ما سر در بیاوریم ـ توضیح می‌دهید که حروف مقطعه قرآن کریم چه چیزی هستند؟ این‌ها خیلی مهم است. راجع به اینها بحث می‌کردیم، که این‌ها اساس کار هستند. فرمود: ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ‏ الر كِتَابٌ أُحْكِمَتْ ءَايَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِن لَّدُنْ حَكِيمٍ خَبِير﴾1، این را چگونه معنا کنیم؟ یا آیات دیگر که فرمود: ﴿وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاَّ في‏ كِتابٍ مُبينٍ﴾2، رطب و یابس در کتاب مبین است اما چگونه و با چه خصوصیتی است؟ ﴿وَ ما يَعْزُبُ عَنْ رَبِّكَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْبَرَ إِلاَّ في‏ كِتابٍ مُبين‏﴾3، این‌ها آیاتی است که مفصل است. این چگونه کتاب عظیمی است که همه چیز را نشان می‌دهد؟

حضرت فرمودند که هر چه بخواهید را من به شما خبر می‌دهم «اعلم ذلک من کتاب الله»4 در کتاب کافی این‌ها را زیاد خواندید، که فرمودند اگر کسی بیاید در قرآن به شما نشان بدهد که «خبر السماء و الارض» هر چه در آسمان و زمین است خبرش را از داخل قرآن به شما نشان بدهد، «لتعجبتم» تعجب می‌کنید5! باز عبارتش از ابن عباس در سیوطی در الاتقان دارد و الآن هم کتابهای اهل سنت این را تکرار کرده‌اند، آنهایی که راجع به قرآن کتاب نوشتند. که ابن عباس گفته «لو ضاع لی عقال بعیر لوجدته فی کتاب الله»6 اگر من این پابند و ریسمانی که پای شتر را با آن می‌بندم گم کنم، این را با قرآن و از کتاب خدا می‌گردم و پیدایش می‌کنم! شاید آلوسی در روح المعانی چندین بار این را تکرار کرده به مناسبت‌ها.

منظور این است که این‌جور عباراتی بود. حالا این اصل جوهره این کتاب چگونه است؟ بحث‌هایی را مطرح کردیم که اصلش کتاب است یا اصلش صوت است یا فوق این‌هاست؟ جمع‌آوری آیات شریفه «نزل به الروح الامین علی قلبک»7 با علی سمعک فرقی ندارد؟ «إنه لقول رسول کریم»8 از آن طرف هم «إنه لقرآن کریم فی کتاب مکنون »9 کتاب با لفظ فرق می‌کند، لفظ که در کتاب نیست. مبدأ لفظ در کتاب است. این‌ها مبادی‌ بحث بود که برای یادآوری عرض کردم. (4:36)

حروف مقطعه ام الکتاب اند

بحث ما بر سر این‌ها بود. من یادم هست که به دنبال همین مسائل می‌گشتم، یک دفعه به یک نقل قولی برخورد کردم که بینی و بین الله از برکت این ایام بود، که برای خود من خیلی دلنشین بود، انسان یک دفعه به یک قولی برخورد کند. در کتاب‌های تفسیر، اول در تفاسیر دیگر دیدم، که گفتند: «قال ابو فاخته» من گفتم که حتماً عالِمی است! این نقص بزرگی برای ما است که اسم خودمان را شیعه گذاشتیم! من گفتم این کدام عالم و برای کدام عصر است!؟ «قال ابو فاخته» ابو فاخته گفته است که این حروف مقطعه قرآن، ام الکتاب این‌ها هستند و محکمات این‌ها هستند. در تفسیر آیه شریفه ﴿هُوَ الَّذي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ﴾10، گفته این «أم الکتاب» کیست؟ ابو فاخته گفته این «أم الکتاب» که محکمات قرآن است همین حروف مقطعه است. من این را جلوتر اگر یاد شما باشد، چندین بار عرض کرده بودم که خیلی به نظرم می‌آید که قابل دفاع است. اما یک چیزی اضافه دارد این ابو فاخته _و لو قبلاً این حرف را گفتیم_ اما به این تصریح در کتاب‌های تفسیر بیاید، خیلی جالب بود.

ایشان گفته است که ام الکتاب که محکمات است، فواتح سور هستند «منها یستخرج القرآن» قرآن از این حروف استخراج می‌شود. بعد مثال زده است که «الم ذلک الکتاب» گفت: «استخرجت منه سورة البقرة». «الم الله لا اله هو الحی القیوم» گفت: «استخرجت منه سورة آل عمران»11. این را دیدم خیلی حرف بود با آن چیزهایی که من قبلاً عرض کرده بودم با چنین چیزی برخورد نکرده بود. به دنبال این حرف رفتم، به دنبال اینکه این ابو فاخته کیست و چه زمانی بوده؟ اصلاً چیزی که خودم باور نمی‌شد و عرض کردم که سراپا نقص امثال من است که اسم خودمان را شیعه گذاشتیم! دیدم که مرحوم مفید در اول همین اختصاص جزء خواص اصحاب امیرالمؤمنین بعد از قنبر است که اسمش را می برد‌12. خیلی جالب است!

بعداً طبری در تفسیرش، با سند از خودش می‌رساند به ابو فاخته. سعید بن علاقه اسمش است13،که ابو فاخته چه گفته است؟ ... ام الکتاب فواتح سور هستند «منها یستخرج القرآن». خیلی مطلب جانانه شده است در این فضا.

ابوفاخته؛ سعید بن علاقه

در اوایل اختصاص مفید است در صفحه 4 مرحوم مفید می‌فرماید، علی بن حَکم که از بزرگان اصحاب و محدّثین است، شروع می‌کند اصحاب امیرالمؤمنین را دسته‌بندی کردن. از صفحه 2 شروع می‌شود، می‌گوید: «اصحاب امیر المؤمنین صلوات الله علیه الذین قال لهم [کذا]…» سلمان و مقداد و این‌ها را می‌گوید بعد «من اصفیاء اصحابه [کذا]، من اولیائه [کذا]، من شرطة الخمیس سلیم بن قیس» که سلیم بن قیس جزء شرطة الخمیس بوده و در صفحه 4 می‌گوید: «و من خواصه» از خواص اصحابشان «تمیم بن حزیم الناجی و قد شهد مع علی علیه السلام و قنبر مولی علی بن ابیطالب صلوات الله علیه و ابو فاخته مولی بنی هاشم و عبید بن ابی رافع و کان کاتبه» ابن ابی رافع معروف است.

پس ابو فاخته در اینجا جزء خواص اصحاب امیرالمؤمنین است «مولی بنی هاشم» هم چون مولی امّ هانی بنت ابی طالب که خواهر امیرالمؤمنین است ظاهراً البته دنبالش نرفته ام که تصریحا ببینم. مولی بنی هاشم بوده، مولی ام هانی بنت ابی طالب بوده است. پس این شخصیت اینجوری است که وصل شد این حرفی که ما می‌خواستیم و به دنبال آن بودیم یک حرف علمی نبود در فضایی که یک عالمی بگوید، حرف وصل به اقیانوس شد، از خواص امیرالمؤمنین که چنین حرفی را بگوید و این چیز کمی نیست. (9:51)

باز مرحوم صاحب وسائل در خاتمه وسائل وقتی که حرف‌ها را زدند، آخرین باب رجال دارند، که رجال وسائل است. می‌آیند تا آخر کتاب «باب الکنی» باب کسانی که به کنیه‌شان معروف هستند، شماره 1378 در رجال وسائل، در خاتمه وسائل است. می‌فرمایند: «ابو فاخته مولا بنی هاشم من اصحاب علی علیه السلام ذکره الشیخ و عدّه العلامة نقلاً عن البرقی من خواصه من مضر و اسمه سعید»14 البته سعید بن علاقة، که اهل سنت او را سعید بن علاقه ضبط کردند. و مرحوم نجاشی هم سعید بن علاقه آورده‌اند. پسر و نوه‌اش هم از آن شیعه‌ها بودند. ثویر بن ابی فاخته و حسین بن ثویر بن ابی فاخته که روایات هم دارند. من در تعبیر بعضی از اهل سنت دیدم که گفته بود: شاید ثویر ابن ابی فاخته من ارکان کذب بوده، چون شیعه بوده است! این هم نوه اوست و آن یکی هم پسر اوست و خودش هم از خواص اصحاب امیرالمؤمنین بود.

این هم حرف صاحب وسائل راجع به ایشان بود، که نقلیات راجع به اوست. بعضی چیزها دیگر هم می‌باشد، درباره اسم پدرش فی الجمله اختلاف است که سعید بن علاقه است یا حمران است یا جهمان است یا ثویر است! مانعی ندارد، گاهی کسانی بودند که چند تا اسم داشتند یا یک تصحیفی شده، در کتابی حمران یا جهمان یا همان علاقه بد نوشته بوده و کسی که استنساخ کرده علاقه را بد خوانده است و عین را مثلا حاء خوانده است. این‌ها ممکن است! ولی در اسم پدرش تعدد در جاهای مختلف است، مثلاً نجاشی دو جور آورده است. ولی آنچه که من دیدم دو سه تا آدرس نقل می‌کنم از کتاب‌های آنها، در بغیة الطلب فی تاریخ حلب در جلد10 دارد که «ابو فاخته شهد من علی علیه السلام صفین»15 او را ذکر می‌کند، که من اول این‌ها را در کتاب آن‌ها پیدا کردم.

ابن عساکر در تاریخ دمشق جلد 21 صفحه 270 می‌گوید «ابو فاخته مولی بنی هاشم شهد مشاهد علی علیه السلام» در همه جنگ‌ها همراه با حضرت بود. این‌ها مال ذکر آن‌هاست و همچنین روایاتی که از او نقل کرده‌اند.

حالا آنچه که من عرض کردم، از جامع البیان تفسیر طبری معروف که با سند از او نقل می‌کند جلد سوم صفحه 117 سند نقل می‌کند از ابی فاخته که «ام الکتاب فواتح السور منها یستخرج القرآن الم ذلک الکتاب منها استخرجت البقرة و الم الله لا اله الا هو منها استخرجت آل عمران» این مقدمه عرض من بود.

اقوال در محکم و متشابه

پس این حرف در یک جایی پایش بند شد و خدا را شکر می‌کنیم و الحمد لله گفتم که این از برکت «اللهم انی اسئلک بالمولودین فی رجب» از برکت دیروز و پریروز بود و برای خود من که خیلی با اهمیت بود. هر کس در فضای ذهنی طلبگی‌ خودش ترسیم می‌کند، من این‌جوری هستم. خیلی با قیمت است این حرف، حرف از یکی از خواص اصحاب امیرالمؤمنین(صلوات الله علیه) است که به ما می‌گوید که «هو الذی انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات» آیات محکمات چیست؟ فواتح سور هستند «هن ام الکتاب» ام کتاب یعنی چه؟ یعنی وقتی این‌ها را در نظر می‌گیرید، کل قرآن را می‌توانید از این‌ها در بیاورید. حالا ما می‌توانیم یا نمی‌توانیم، یک حرف است. اصل خود این فهم و ایده و درک آن یک گام بسیار مهمی است در پی‌جویی‌های بعدی.

شاگرد: طبق این فرمایش، معنای متشابه هم تفاوت پیدا می‌کند؛ یعنی کل آیات متشابه می شوند در این‌ صورت؟

استاد: من همین حرف ابو فاخته را در المیزان می‌گشتم، پیدا کردم. ایشان به‌عنوان رد آورده‌اند و همین را ردش کردند. حالا با این توضیحی که من می‌خواهم بدهم فضا، فضای دیگری می‌شود؛ یعنی حرف ابو فاخته به آن نحوی که الآن من می‌خواهم عرض کنم و لوازمی که دارد طور دیگری در المیزان بازتاب پیدا کرده است.

شاگرد: آدرسش را یک بار دیگر بفرمایید! (14:52)

استاد: جامع البیان جلد 3، صفحه 117 ذیل آیه. در المیزان در ذیل همین آیه مبارکه محکم و متشابه، «کلام تفصیلیّ» چند تا باب ممتّعی دارند. اولی‌اش این است که «المحکم و المتشابه» شروع می‌کنند شانزده تا یا هفده تا وجه برای محکم و متشابه فرمودند. «السادس عشر» جلد 3 المیزان، صفحه 39. پانزده تا وجه که از مفردات راغب نقل می‌کنند و بعد هم شروع می‌کنند به رد کردن.

این بحث ما را در صفحه 33 جلد 3 دارند «و ثانیها» فرمودند محکم و متشابه یک قول این است که محکمات آیات واضحی‌اند که «لا یختلف فیه احد». متشابهات مبهم‌اند، سر در نمی‌آورند، مثال زدند مثل حروف مقطعه که یهود در آن به اشتباه افتادند، قول اول است. قول دوم بحث ماست که فرمودند «و ثانيها عكس الأول و هو أن المحكمات هي الحروف المقطعة في فواتح السور و المتشابهات غيرها. نقل ذلك‏ عن أبي فاختة» اینجا بود که من گفتم این کدام مفسر است؟ در المیزان دیدم که «نقل ذلک عن أبی فاختة» که این حرف سال‌ها در ذهنم بود، ولی به این‌جا به این صورت مراجعه نکرده بودم. کدام مفسر است که این‌جور از او نقل شده است؟ خیلی حرف است که سال‌ها آنچه که در ذهن من بود و روی آن فکر می‌کردم و مناسب بود، این‌جا پیدا کردم و رفتم به دنبالش دیدم که در تفسیر طبری از او نقل کرده است و بعد از آنجا رفتم در بین کتاب‌های آنها دیدم، که خرد خرد نقل شده تا به این‌جا رسید که عرض کردم از کمالات مثل من است که اسم خودمان را شیعه می‌گذاریم!

رد قول ابی فاخته در المیزان

ایشان فرمودند که «نقل ذلک عن ابی فاختة حيث ذكر في قوله تعالی: ﴿هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ﴾: إنهن فواتح السور منها يستخرج القرآن: ﴿الم ذلِكَ الْكِتابُ﴾، منها استخرجت البقرة و ﴿الم اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ﴾، منها استخرجت آل عمران‏ و عن سعيد بن جبير» ببینید که بعضی وقت‌ها اقوال نزدیک هم هستند، یک کاسه شان می‌کنند و فضای بحث عوض می‌شود. الآن یک قول از سعید بن جبیر را در کنار قول ابی فاخته آورده‌اند: «و عن سعید بن جبیر مثله في معنى قوله: ﴿هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ﴾، قال: أصل الكتاب» چرا اصل کتاب هستند؟ «لأنهن مكتوبات في جميع الكتب‏» در همه کتابها این محکمات نوشته شده است. این یک قول است و یک جور باید توضیح داد؟ قول ابی فاخته عیار دیگری دارد و این دو یکی نیستند. آن عیار را باید جدا بحث کرد.

علی أی حال ایشان فرمودند که این هم «انتهى». بعد فرمودند که «و يدل ذلك على أنهما يذهبان في معنى فواتح السور إلى أن المراد بها ألفاظ الحروف» ببینید که فضای بحث چطور شد! می‌گویند یادتان هست که ما در اقوالی که در حروف مقطعه است یک قول در حروف مقطعه این بود و الآن هم رایج است بخصوص در بین اهل سنت همین قول رایج است که می‌گویند حروف مقطعه چیست؟ می‌گویند همین که می‌خواست بگوید این قرآن از این حروف تشکیل شده مثلش را بیاورید. همین که الف است و لام است و میم است، همه جا داریم می‌بینیم و در هر کتابی می‌بینیم، اگر همین‌هاست مثلش را بیاورید. این خیلی رایج شده است که حرفی است و ما آن را رد نمی‌کنیم؛ اما عرض کردم که این یکی از حرف‌های بسیار نازل در تفسیر است.

شاگرد: روایات هم دارد.

استاد: مانعی ندارد، ما در اول بحث «ق» بحث کردیم و منافاتی ندارد. ولی این نیست که بگوییم همین است و خلاص. اگر این‌جوری است پس تغییر بدهید و بگویید کاف یاء عین، یا در جای دیگر بگوید قاف صاد، فرقی نمی‌کند در همه این‌ها شریک هستند! قطعاً اینطور نیست این حروف مقطعه فقط برای این باشد که بگویید این حروف هیچ ضابطه‌ای ندارد چند تا را می‌گوییم برای اینکه بگوییم که این آیات از این حروف تشکیل شده است! اصلاً این‌طور نیست. (19:55)

ایشان فضای بحث عالی این مطلب راقی ابو فاخته را بردند، در فضای این حرف که می‌گویند: «و یدل علی ذلک أنهما» یعنی ابو فاخته و سعید بن جبیر «یذهبان فی معنا فواتح السور إلی ان المراد بها الفاظ الحروف» همین لفظش است، الف و لام و میم «بعناية أن الكتاب الذي نزل عليكم هو هذه الحروف المقطعة التي تتألف منها الكلمات و الجمل» الف و لام و میم و دنبالش هم سوره «بقره» می‌آید، آیا ابو فاخته این را می‌خواهد بگوید؟ ابو فاخته می‌خواهد بگوید ببینید سوره «بقره» چیست؟ همین الف و لام و میم و همین حروف هستند پس مثلش را بیاورید! ابو فاخته که این را نمی‌خواهد بگوید و نمی‌خواست بگوید الفاظ اینها همین چیزی است که همه می‌دانید که سوره «بقره» هم دنبال این آمد! گفت: «منها یستخرج القرآن» این خیلی فرق می‌کند تا بگوییم سوره «بقره» از این حروف تشکیل شده است. این یک نحو بدمعنا کردن حرف او شده است که بگوییم او این را می‌خواهد بگوید. «كما هو أحد المذاهب في معنى فواتح السور».

«و فيه:» سپس شروع می‌کنند به جواب دادن. می‌گویند: «مضافا إلى أنه مبني على ما لا دليل عليه أصلا أعني تفسير الحروف المقطعة في فواتح السور بما عرفت» درست است و حرف خوبی است که بگوییم تفسیر حروف مقطعه این است که یعنی قرآن از همین حروف تشکیل شده است، حروف مقطعه هم هیچ چیزی پشتوانه‌اش نیست. جز این‌که بگوییم ببینید از همین حروف است. می‌گویند این حرف درستی نیست «لا دلیل علیه» اینکه خیلی خوب است.

اما «فیه: ... أنه لا ينطبق على نفس الآية» به نظر من در «البحر المحیط» بود یا در یکی از این تفسیرهای مفصل اهل سنت بود که یک تعبیر تندی برای این ابو فاخته آورد بود و گفته بود این‌ها آیه را آیا نگاه نکردند؟ قبل و بعد آیه را نگاه نکرده است؟ یک تعبیر تندی گفته بود که یعنی این کسانی که این حرف را زدند آیا این را ندیدند؟ آیه را بخوان ببین که آیه چه می‌گوید؟ آقای طباطبایی می‌فرمایند که «لا ینطبق علی نفس الآیة» شما محکمات را می‌خواهید حروف مقطعه معنا کنید در خود آیه گیر می‌افتید، چگونه؟ «فإن جميع القرآن غير فواتح السور يصير حينئذ من المتشابه» شما می‌گویید محکمات حروف مقطعه است، هر چه قرآن است که متشابه خواهد شد!؟ حالا اشکالش چیست، بشود؟ «و قد ذم الله سبحانه اتباع المتشابه» گفته: ﴿فَأَمَّا الَّذينَ في‏ قُلُوبِهِمْ زَيْغ‏﴾ «و عده من زيغ القلب مع أنه تعالى مدح اتباع القرآن بل عده من أوجب الواجبات كقوله تعالى: ﴿وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ﴾: الأعراف، 157 و غيره من الآيات».

شاگرد: علامه خود این آیه را از محکمات گرفته است؟

استاد: ایشان می‌گویند که خلاصه کل قرآن متشابهات می‌شود و جزء مسلّمات مسلمین است که قرآن تشویق می‌کند به سراغ من بیایید، تدبر کنید، متابعت کنید؛ پس یعنی باید متابعت از متشابهات کنید؟ چون همه متشابهات‌اند! این اشکال ایشان است و لذا رد می‌شوند. قول دوم را گفتند و جوابش را و رد شدند.

رد اشکال علامه به قول ابی فاخته :

١)عدم مذمت اتباع از متشابه

ببینید چند نکته در این‌جا خیلی مهم است، برای اینکه قدر و قیمت این کلام سعید بن علاقه که از خواص اصحاب امیرالمؤمنین بوده و ما هم الآن مطمئن هستیم کسی که از خواص حضرت باشد از جیب خودش حرف نمی‌زند، شبانه‌ روز محضر حضرت بوده و کلامی که می‌گوید برای مثل ما شیعه، خاطرجمعی است که وصل به اقیانوس شده است این حرف. وقتی این حرف را می‌زند چه می‌خواهد بگوید؟ آیا این جوابش می‌شود یا نه؟

اولاً آیه شریفه کجا اتباع متشابه را مذمت کرده است؟ آیه را بخوانیم، آیه شریفه این است که خیلی واضح است دلالتش، آیه می‌فرماید: ﴿هُوَ الَّذي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذينَ في‏ قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْويلِهِ﴾ آنهایی که زیغ دارند نمی‌گوید «من اتبع المتشابه فهو فی قلبه زیغ»! در کجای آیه این را فرمود؟ آیه می‌فرماید آنکه زیغ در قلبش است و به سراغ متشابه می‌رود، برای طلب فتنه است؛ یعنی زمینه برای او فراهم است که در متشابهات فتنه به پا کند؛ یعنی همان چیزی را که حضرت به ابن عباس فرمودند با قرآن با این‌ها بحث نکن «إن القرآن حمّال ذو وجوه» معاویه هم از همین‌ها استفاده می‌کند. اتّباع از متشابه درست است، به نحوی که درست به دنبال قرآن بروید. اما همین متشابه ریختش طوری است که کسی که زیغ در قلبش است ﴿ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْويلِهِ﴾ هم می‌رود اتباعش می‌کند. اما ﴿وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ﴾.

شاگرد: در متشابه پس دو تا معنا دارد: یکی معنای فتنه‌انگیز و یک معنا حق.

استاد: نه، متشابه دو تا معنا ندارد. متشابه یعنی آیاتی مقابل محکمات که ام الکتاب نیستند.

شاگرد2: ذو وجوه اند.

استاد:حالا هم فعلاً به ذو وجوه بودن هم کاری نداریم. ما می‌گوییم: آیات دو دسته هستند، محکماتی که ام الکتاب هستند و متشابهاتی که ام الکتاب نیستند. آیا اگر متشابهات هر کس به دنبالش برود بد است؟ آیه این را نمی‌فرماید. می‌فرماید متشابهات ریخت‌شان طوری است، که کسانی که در دلشان مرض است، می‌توانند برای فتنه‌انگیزی به دنبالش بروند.

شاگرد: می‌شود گفت که یک معنای حق دارد و یک معنای باطل فتنه‌انگیز!

استاد: دو تا معنا ندارد. ریخت آیه طوری است که مثل کارد می‌ماند، که کارد طوری است که شما می‌بینید که با یک کتاب نمی‌شود سرِ کسی را ببرّند اما کارد طوری است که می‌شود میوه و گوشت را ببرّند و می‌شود که سرِ کسی را هم ببرّند. ﴿يُضِلُّ بِهِ كَثيراً وَ يَهْدي بِهِ كَثيراً وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقينَ﴾.

شاگرد: پس یک معنایی در آن است که می‌شود از آن سوء استفاده کرد. (26:48)

استاد: معنایی در آن نیست، آیا در کارد معنایی هست؟ ریخت‌ش این است. بهترین توضیح را حضرت امیرالمؤمنین فرمودند که «إن القرآن حمال ذو وجوه فاحملوها علی احسن الوجوه» کسی که در قلبش زیغ است «یحملوه علی الوجه الذی غلط» وجه غلط و مراد خودش و «ابتغاء الفتنة»، نه بر وجه صحیح. شما می‌فرمایید که قرآن متشابه دو تا وجه دارد، یک وجهی که صحیح است و یک وجهی که باز صحیح است، نه! «حمال ذو وجوه».

شاگرد: «ید الله» یک وجهش صحیح است یک وجه هم غلط است.

استاد: احسنت، یکی دستی است که به معنی دست ماست که مجسّمه می‌گویند، این باطل است. یک دست به معنای قدرت خدای متعال است صحیح است.

شاگرد: به آن معنای باطلش می‌شود فتنه‌انگیز.

استاد: قرآن که فتنه‌انگیزی نکرده است واضح است.

شاگرد: آن کسی که این معنا را بگیرد، فتنه‌انگیز است.

استاد: بله، نه «ان الذین اتبعوا المتشابهات هم الذین فی قلوبهم زیغ»! «إن الذین فی قلوبهم زیغ یتبعون ما تشابه منه» آن هم نه صرفاً «یتبعون» بلکه «ابتغاء الفتنة».

شاگرد: حالا او می‌تواند از این «ید الله» یا «جاء ربک» یا «بأعیننا» استفاده فتنه‌انگیز کند. حالا ما برای اینکه این کار را نکنیم دستور داریم که این‌ها را به محکمات برگردانیم. ما برگرداندیم به حروف مقطعه که محکمات و ام الکتاب است؟

استاد: نه، آن اشکال به مدعای من است که جواب‌ش را می‌دهیم. فعلاً شما یک مبنایی را از جای دیگر گرفتید و به این اشکال می‌کنید. مبنای ردّ متشابهات به محکمات این است که بگوییم محکمات یعنی آن آیاتی که معنایشان واضح است «لا یختلف فیه احد و لیس کمثله شیء» شما که محکمات را حروف مقطعه نگرفتید.

شاگرد2: طبق مبنای شما محکمات هم باید جور دیگری معنا شود؟

استاد: بله، الآن متشابه ، محکم و ردّ متشابه به محکم فضای دیگری دارد. آن دو بحث است؛ شما ردّ متشابه به محکمات را روی مبنای این بزرگواران می‌فرمایید، درست است و ایراد بر این وارد می‌شود؛ اما مبنا را عوض می‌کنیم، که من توضیح را عرض می‌کنم. ابو فاخته که می‌گوید: «یستخرج»، نمی‌گوید «یُرَد»! «یستخرج» گفته، این‌که می‌گویم وقتی من این را دیدم، هنگامه‌ای است این قول ابو فاخته. یک کلمه نیست، واقعاً این‌جوری است. وقتی دیروز با این برخورد کردم برای خود من خیلی جالب بود.

شاگرد: فرمودید چند تا نکته می‌خواهیم بگوییم یکی این‌که آیه کجا اتباع متشابه کرده، این یکی بود. نکاتی بعدی چیست؟

استاد: ایشان داشتند رد می‌کردند که فرمودند: «و فیه:» در صفحه 33 بود که آیات متشابه در آیه خودش رد کرده است. پس یکی این است که آیه مذمت نکرده اتباع متشابه را.

٢) آیۀ «الله نزل احسن الحدیث کتابا متشابها مثانی»

دوم این است که همین کلمه متشابه در قرآن جاهای دیگر بکار رفته است و بناء تفسیر المیزان بر تفسیر آیات به آیات است اما همین جا روی مبنای خودشان دو تا کلمه متشابه که در قرآن بکار رفته را مجبور شدند یک جای دیگر بگویند که این با آن فرق دارد! چاره‌ای نبوده، می‌گویند این با آن فرق دارد، چرا؟ چون این‌جا حرف ابو فاخته را چگونه رد کردند؟ فرمودند کل قرآن می‌شود متشابه. وقتی کل قرآن متشابه شد، آن وقت دیگر چه تدبری در این قرآن است؟ چه اتباع مذمومی از این قرآن است؟ یک آیه دیگری داریم که می‌گوید کل قرآن متشابه است. آقای طباطبایی می‌فرماید که در اینجا متشابه به معنای آن متشابه نیست!

ببینید می‌فرماید دو جور است در آیه سوره مبارکه «زمر» ﴿اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَديثِ كِتاباً مُتَشابِها﴾16، که صحبت از محکمات نیست. ﴿اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَديثِ كِتاباً مُتَشابِها مَثانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ﴾

شاگرد: مثانی می آید و فرق متشابه را با آن یکی واضح می­کند.(31:15)

استاد: صبر کنید ما با این مثانی خیلی کار داریم. صحبت روی همین است. عبارت ایشان را بخوانم سوره «زمر» آیه 23 در جلد 17 المیزان صفحه 256 فرمودند که «و قوله: ﴿كِتاباً مُتَشابِهاً﴾ أي يشبه بعض أجزائه بعضا و هذا غير التشابه الذي في المتشابه المقابل للمحكم فإنه صفة بعض آيات الكتاب» چرا؟ چون قرآن می‌فرماید: ﴿هُوَ الَّذي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ﴾ مِن تبعیض است و بعدش محکم است و ﴿أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ﴾. اما این‌جا که نمی‌گوید بعضی محکم است، پس حتماً می‌فهمیم که این آن نیست. استدلال ایشان واضح است. پس می‌فهمیم که این آن نیست، چرا؟ چون در آنجا متشابه مقابل محکم بود و صفت بعض آیات بود. اما این‌جا کل کتاب توصیف شده است «و هذا صفة الجمیع و قوله: «مَثانِيَ» جمع مثنية بمعنى المعطوف لانعطاف بعض آياته على بعض و رجوعه إليه بتبين بعضها ببعض» مثانی یعنی به همدیگر برمی‌گردد و یکی با دیگری واضح می‌شود «ینعطف بعضه الی بعض». «و تفسير بعضها لبعض من غير اختلاف فيها بحيث يدفع بعضه بعضا و يناقضه» نه، مناقضه نیست. «كما قال تعالى: ﴿أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً﴾: النساء: 82.

بعد فرمود: «و قوله: ﴿تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ﴾» یعنی چه؟ مدح است یا مذمت است؟ مدح است. این‌جا اتّباع متشابه و گوش داده به متشابه واضح است در آیه شریفه مدح است؛ لذا آقای طباطبایی می‌فرمایند آن آیه مذمت می‌کند اتباع متشابه را؛ اما این آیه مدح می‌کند اتّباع متشابه را و سراغ متشابه رفتن را. اتباع یعنی ﴿تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ﴾، استماعش و تدبر در آن را مدح می‌کند. پس این‌ها دو تا هستند. اگر بیاییم و فضا را عوض کنیم و روی حرف ابو فاخته جلو برویم، الآن این آیه چگونه معنا می‌شود؟ آیا مِن در آیه قبلی مِن تبعیض می‌شود؟ یا جور دیگری می‌شود؟

فرمود: ﴿هُوَ الَّذي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ﴾ «منهُ» و «اُخَر» اگر فرض گرفتیم حرف ابو فاخته را که حروف مقطعه اُم هستند که کل سوره از آن دست می‌دهد، اگر این را فرض گرفتیم در اینجا مِن، مِن تبعیض نیست که بگوییم چند تا آیه محکم است و چند تا آیه متشابه است. عمومت در این‌جا این است که وقتی آن کسانی که علم الکتاب دارند و اولیای خدا این حروف مقطعه را که می‌دانند دقیقاً تمام حروف کل سوره را هم برای شما در می‌آورند.

مثالی برای تقریب ذهن

مثالش را چند روز قبل عرض کردم که بلاتشبیه است. اما مثال ذهن را جلو می‌برد؛ عرض کردم که شما اگر کسی بفهمد که ضرب یعنی یک عمل ریاضی است و سه را ضرب‌در پنج می‌کنیم پانزده می‌شود، یا شش را شش ضرب کنیم، 36 می‌شود. این عمل را درک کردیم. بعد می‌گوید حالا بیایید این را باز کنیم در یک جدول که یک ردیف و یک ستون را درست می‌کنیم و اعداد 1 و 2 و 3 را می‌نویسیم بعد می‌گوییم که این را در آن ضرب کنید، راست‌ش را بیاورد در سلول مقابل این‌ها و بگو که شش شش تا می‌شود، 36 تا و شش هفت تا 42 تا می‌شود و قشنگ جدول را پخش کردیم.

آنکه این جدول را به پا کرد چه بود؟ درک اعداد و رابطه‌ی عملی بین آن‌ها به‌نام ضرب. هر کس فهمید که ما یک چیزی بنام ضرب داریم و عمل‌ها را می‌توانیم در همدیگر ضرب کنیم زمینه این‌که جدول را خوب بفهمد برای او فراهم شده است و بعداً هم تا آن رمز را توضیح دهم که این و آن را بیاورید در سلول مقابلش. می‌گوید جدول ضرب را فهمیدم. می‌گوییم: پس جدول ضرب از دو بخش تشکیل شده است: یک بخشی که توضیح می‌دهد و فرمول جدول است و مثلاً می‌گوید: الف ضرب‌در باء مساوی با جیم است. یک بخشی از آن بدنه جدول است که ردیف دارد و ستون دارد با سلولهایی که برای شما معیّن می‌کند. اینجا اگر بگویند «مِن» جدول تشکیل شده از دو بخش: بخشی از آن این است و بخشی از آن این است، چکار دارد می‌کند؟ دارد آن اُم و ذو الاُم را برای شما توضیح می‌دهد. اُم و ذو الاُم، اُم یعنی آن اُس و اساس و آنچه که منشأ تولد و پیدایش و مرجع ولد است و از آن بقیه در می‌آیند. اُمّ جدول چیست؟ آنکه مرجع جدول است و جدول به آن برمی‌گردد همان عمل ضرب بین اعداد است؛ لذا شما می‌توانید جدول 10 در 10 درست کنید، می‌توانید 100 در 100 درست کنید. جدول ضرب 1000 در 1000 را درست کنید. فوری هم وقتی دست بزنید می‌گوید 365 ضربدر 546 چند است؟ فوری پیدایش می‌کنید و در جدول وسیع درست کردید و دست را روی آن می‌گذارید.

جدول می‌تواند توسعه پیدا کند و همه این‌ها هم از دلِ آن اُم پیدا می‌شود و لذا هر خانه‌اش را هم اگر اشتباه کنید فرم جدول می‌گوید که در این‌جا اشتباه شده است. ممکن نیست شما بتوانید یک چیز قلّابی درست کنید، چرا؟ چون از اول تعیین کرده است که شش هفت تا می‌شود 42 تا. این محکوم است و ممکن نیست که 43 تا بشود، چون جدول منظم است و یک عدد از آن را نمی‌توانید تغییر بدهید.(38:05)

ام الکتاب؛ اصل واحد لا یتکرر

حالا این مثال بود برای این: «یستخرج القرآن» می‌گوید خدای متعال با نحو نزول حروف مقطعه که عرض کردم سوره «شوری» چقدر قشنگ است ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ‏ حم ٭ عسق ٭ كَذَالِكَ يُوحِى إِلَيْكَ وَ إِلىَ الَّذِينَ مِن قَبْلِكَ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيم﴾‏ اساس وحی این است که وقتی باز می‌شود، کتب الهیه سماویه می‌شود که با کتاب‌های دیگر فرق دارد. که آن وقت امام می‌فرماید که من از این کتاب همه چیز را می‌دانم. این چگونه است؟

پس اُم الکتاب اُمّی است که همه به آن برمی‌گردد و محل اختلاف نیست. الآن شما می‌بینید با این همه اختلاف در قرائتش، همه می‌خوانیم کاف هاء یاء عین صاد. در قرائت لفظش مظنه اختلاف است، اما اختلاف نیست هیچ مسلمانی «یس» یاسین را یِس نمی‌خواند مگر اینکه بلد نباشد. الف لام میم را اَلَم نمی‌خواند. منظورم محکمات در قرائت است، جهات دیگرش بماند. واضح است که الف لام میم را نمی‌شود بگویند، که این حروف را عوض کنند مسلمانها و بجای الف لام میم بگویند کاف عین صاد در اول سوره «بقره»، نمی‌شود آن را عوض کنند و نمی‌توانند به آن دست بزنند. این حتماً در یک نظامی دارد به مراتب از این جدول ضرب دقیق‌تر است و اصلاً قابل مقایسه با جدول ضرب نیست و من همیشه می‌گویم بلاتشبیه.

حالا اگر حرف ابو فاخته را در این فضا بیاوریم، او می‌گوید که این حروف مقطعه «یستخرج منه القرآن» این حروف است که سوره «بقره» با تمام خصوصیاتش از الف لام میم در می‌آید. می‌گوید: الف لام میم با «آل عمران» که فرقی ندارد، دقت کنید! او نگفت از الف لام میم در می‌آید، گفت: «الم ذلک الکتاب» «بقره» از آن در می‌آید. این خیلی نکته مهمی است. گفت: «الم الله لا اله الا هو الحی القیوم» از این سوره «آل عمران» استخراج می‌شود؛ یعنی حروف مقطعه با بعدی‌هایش هم مرتبط است و من حرفی که چند بار دیگر هم نقل کردم به نظرم در مفاتیح الغیب است، می‌گوید کسانی که در معرفت پیشرفت می‌کنند، حروف قرآن همه‌اش برای او حروف مقطعه می‌شود و مثال می‌زند؛ مثلاً «محمد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم» الآن شما این کلمه مبارکه را می‌گویید، ایشان می‌گوید وقتی جلو می‌رود می‌شود: «میم حاء میم دال» پس ابو فاخته می‌گوید «الم ذلک الکتاب» حساب دارد. همین‌جوری نیست. همین‌طور بیاید و بخواهد به ابو فاخته اشکال بکند. «الم الله لا اله الا هو الحی القیوم منها استخرجت آل عمران» با این خصوصیات حالا برگردیم، این فرمایشی که دو تا آیه را بخواهیم به هم مربوط کنیم.

قرآن آن‌که «تقشعر منه جلود الذین یخشون ربهم» چیست؟ آیات شریفه‌ای است که از حروف مقطعه باز شده است برای مؤمنین و متدینین، حکم است، توحید است، آن‌ها را می‌برد به سوی برزخشان معادشان همه این‌ها «کتابا متشابها» متشابه یعنی چه؟ یعنی «استخرجت من ام الکتاب کتابا متشابها» سرکار شما با کتاب متشابه است «استخرجت من ام الکتاب».

مثانی در این‌جا یعنی چه؟ مثانی یعنی «یکرر، یشابه بعضه بعضا» محکمات یعنی چه؟ یعنی «لا یمکن یتکرر». ام که ممکن نیست تکرر پیدا کند. حالا این نکته را ببینیم، مفسرین هم روی آن بحث کردند، که چقدر زیباست! مفسرین گفتند چرا آیه شریفه نفرمود: «منه آیات محکمات هن امهات الکتاب»؟ ادبیات در عربی اقتضای این را می‌کند که بگویید «هن امهات»، نه «هن امّ»! این‌ها یک مادر هستند که معنا ندارد؟! مطابقت مبتدا با خبر لازم است، نمی‌شود بگویند که «این زنان یک مادر هستند»: «هن امّ»! جواب‌های خوبی هم دادند، اما بحث ما ببینید که چقدر دقیق می‌شود. آیه می‌فرماید: متشابهات مثانی هستند، اما «هن ام» تعدد ندارند، نمی‌شود تثنّی و مثانی در آن بیاید. «هن ام الکتاب»، واحد هستند تک هستند از همین تکی است که قرآن در می‌آید. اگر متکرر بود، نمی‌توانست اُم باشد. ده تا ولد از یک مادر زایش می‌کند، اما نمی‌شود یک ولد از دو تا مادر! یک ولد دو تا مادر ندارد روی حساب مقصودی که از کلمه اُم داریم. پس بنابراین «کتابا متشهابا مثانی» روی این احتمال قول او می‌تواند به همدیگر برگردد.

این احتمالی بود که چندین سال در ذهن من بود و شواهدی پیدا می‌شد که قول را تقویت می‌کرد. الحمد لله این شاهدش در قول او پیدا شد، با این توضیحی که در ذهن من بود. و بینی و بین الله مدعی نیستم که ادعای من درست است، دفاع هم اگر می‌کنم دفاع مباحثه‌ای است؛ یعنی برای همدیگر بگوییم روی آن فکر کنیم تا بعضی‌ها، صدها، ذهن روی بحثی فکر بکنند ببینید سر می‌رسد یا نه؟ چه بسا اشکالاتی دارد که الآن ما متوجه آن نیستیم. ولی اصل این در ذهن من سال‌ها بود، الآن هم در ذهن من قابل دفاع است، به این نحو دفاع بحثی که خدمت شما گفتم.

حروف مقطعه متکرر؛ در حیثیات متفاوت

شاگرد: مراد شما از عدم تکرر یعنی الم دوبار در قرآن نمی‌آید؟

استاد: دو بار که آمده و واضح است..

شاگرد: یعنی مفتاح این سوره است و در سوره دیگر مفتاح آن سوره است؟

استاد: بله، یعنی ببینید الآن مثالش را بخواهم عرض کنم، چگونه است که الم در این سوره‌ها یکی است ولی تکرربردار نیست؟ مثالش این است که آن اصل لفظ که میزان نیست، قرآن که فقط این لفظ نیست، وحی‌ای است که از عرش الهی نازل می‌شود به صورت مصحف این‌جوری تلفظ شده، باطن آن چیست را که خیلی صحبت کردیم که دستگاهش را گفتیم. تفاوت این‌ها چیست؟ مثال‌ش این است که شما پنج تا جدول درست کنید، آن اُمّش تفاوت دارد، می‌گویید یکی جدول ضرب است و در ستون‌ها که می‌روید مقابل‌ش را می‌گویید، که شش شش تا 36 تا می‌شود. اما یک جدول جمع درست می‌کنید، می‌گویید این را با آن وقتی جمع کردیم شش و شش می‌شود دوازده. می‌گویید آن جدول که 36 شد اینجا که دوازده شد، چرا فرق کرد؟ می‌گوییم روحش فرق دارد این جدول جمع است آن جدول ضرب بود.

شاگرد: که در ظاهر یکی است.

استاد: احسنت، بله در ظاهر یکی است و ردیف‌ها هم یکی است، اما آنکه از اُمّ جدول بود، جدول ضرب بود این جدول چیست؟ جدول جمع است و آن جدول لوگاریتم است، جدول نسبت‌های مثلثاتی است، تا فهمیدید نسبت‌های مثلثاتی را چطور است و فرمولش چیست، بعد می‌بینید یک جا اگر داخلش عددها هم تغییر کرد، ابا نمی‌کنید. می‌گویید بحث جدول مثلثاتی باید این‌جور باشد. اگر هم در جدول نسبت‌های مثلثاتی یک عدد را اشتباه نوشتید، این تحریف جدول نشد، اصلاً ممکن نیست تحریفش. شما یک جا را اشتباه نوشتید برمی‌گردید و درست می‌کنید. دیگران می‌آیند آن کسی که می‌داند نظام را، این محال است که از دل این اُم یک چیز ناجور دربیاید. این توضیح این بود. اُم یعنی این.

«و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین»

حروف مقطعه

ابوفاخته

سعید بن علاقه

محکمات

متشابهات

ام الکتاب

فواتح سور

ثویر بن ابی فاخته

تفسیر طبری

المیزان

المحکم و المتشابه

قول سعید بن جبیر

اقوال در معنای محکمات و متشابهات

حمال ذو وجوه

الله نزل احسن الحدیث کتابا متشابها

متشابهات؛ یکرر، یشابه بعضه بعضاً

محکمات؛ لا یمکن یتکرر

1 . سوره مبارکه هود آیه1

2 . سوره مبارکه انعام آیه59

3 .سوره مبارکه یونس آیه61

4 .الكافي ج 1 ص 261

5 . الكافي ج 2 ص 599

6 . الإتقان في علوم القرآن ج 4 ص 31

7 .سوره مبارکه شعراء آیه193

8 . سوره مبارکه تکویر آیه19

9 .سوره مبارکه واقعه آیه 78

10 . سوره مبارکه آل عمران آیه7

11 . تفسير الطبري ج 5 ص 202

12 . الإختصاص ج 1 ص 4

13 . الإصابة في تمييز الصحابة عسقلانی ج 7 ص 269

14 . وسائل الشيعة ج20 ص380

15 . بغيه الطلب في تاريخ حلب ج 10 ص 4558

16 . سوره مبارکه زمر آیه23
















تقریر آقای شریف در انجمن علمی:

http://www.hoseinm.ir/forum/index.php?topic=241.0
شریف
14 اردیبهشت 1393 - 4 رجب المرجب 1435- یک شنبه

بسم الله الرحمن الرحیم
شروع بحث ما راجع به این بود که مساله تحریف قرآن، امروز یک چماق و شمشیری شده است علیه شیعیان که شیعه قائل به تحریف است.
من عرضم این بود که در این فضا باید اول خود آیات و روایات را ببینیم که قرآن چیست و چه گوهری است؟
بعد ببینیم مصاحف چیست؟
چون بحث مصحف با بحث ترجمه مخلوط شده است.
بابی در بحار و جاهای دیگر را دیدیم که حقیقت قرآن چیست.
یکی از مهم ترین گام بلکه اولین گام در فهم این، دستیابی و تحقیق در آیات و روایاتی است که به نحو کلی، توضیح می دهد، حروف مقطعه قرآن کریم چیست؟
راجع به اینها بحثمان بود.
اینها اساس کار است.
بسم الله الرحمن الرحیم
الر کتاب احکمت آیاته ثم فصلت
این را چطور معنا کنیم؟
و لا رطب و لایابس الا فی کتاب مبین
این رطب و یابس که هست، چه جور است.
من مثقال ذره فی الارض و لا فی السما...الی فی کتاب مبین.
این چه جور کتاب عظیمی است که همه چیزها را نشان می دهد.
حضرت فرمودند: هرچه بخواهید من خبر می دهم ذلک من کتاب الله.
اگر هر چه در آسمان و زمین است را قرآن به شما نشان دهد، تعجب می کنید. لتعجبتم. (این حدیث در کافی است)
ابن عباس گفته است: اگر من این پا بند و ریسمانی که پای شترم را باهاش می بندم گم کنم، با کتاب خدا پیداش می کنم.

یا آیات دیگر که می فرماید:
نزل علی قلبه که در قرآن می گوید، آیا این با نزل علی سمعه فرق ندارد؟
اینها مبادی حرف بود.

من دنبال همین مسائل می گشتم، به نقل قولی برخورد کردم، که از برکت این ایام برای من حساب شد.
چون برای من خیلی دلنشین و جذاب بود.
در کتابهای تفسیر دیدم که گفتند قال ابوفاخته: این حروف مقطعه قرآن محکمات قرآن هستند.
گفته است این ام الکتابی که قرآن می گوید محکمات قرآن است، حروف مقطعه است.
من فکر کردم ابوفاخته از علمای بزرگ است.
اما یک چیزی اضافه دارد این ابوفاخته که کلامش در تفسیر بیاید جالب است.
ایشون گفته است: ام الکتاب که حروف مقطعه است محکمات قرآن هستند، قرآن از این حروف استخراج می شود.
الم الله لا اله الا هو الحی القیوم: استخرجت منه سورۀ آل عمران.
من برام جالب بود.
دنبال این بودم که ابوفاخته کیست؟
مرحوم مفید در ابتدای اختصاص، او را جزء خواص اصحاب امیرالمومنین بعد از قنبر او را نام می برد.
بعدا طبری در تفسیرش مطلبش را می رساند به ابوفاخته
اینجوری خیلی مطلب قشنگ می شود.
الإختصاص ؛ النص ؛ ص4
وَ مِنْ خَوَاصِّهِ تَمِيمُ بْنُ حِذْيَمٍ النَّاجِي‏ «1» وَ قَدْ شَهِدَ مَعَ عَلِيٍّ ع قَنْبَرٌ مَوْلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ص أَبُو فَاخِتَةَ مَوْلَى بَنِي هَاشِمٍ وَ عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ أَبِي رَافِعٍ وَ كَانَ كَاتِبَه‏
________________________________________
مفيد، محمد بن محمد، الإختصاص، 1جلد، الموتمر العالمى لالفية الشيخ المفيد - ايران ؛ قم، چاپ: اول، 1413 ق.
پس ابوفاخته جزء خواص امیرالمومنین است.
مولی بنی هاشم که مولی ام هانی بنت ابی طالب بوده است.

پس آن حرفی که ما می خواهیم بزنیم صرف علمی نبود، بلکه وصل شد به اقیانوس.
مرحوم صاحب وسائل در خاتمه وسائل، آخر باب رجال وسائل دارد.
آخر کتاب باب الکنی است.
شماره 1378
وسائل الشيعة ؛ ج‏30 ؛ ص525
أبو فاختة؛ مولى بني هاشم:
من أصحاب علي عليه السلام: ذكره الشيخ، و عده العلامة نقلا عن البرقي‏ من‏ خواصه‏ من مضر. و اسمه: سعيد.
________________________________________
شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، تفصيل وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة، 30جلد، مؤسسة آل البيت عليهم السلام - قم، چاپ: اول، 1409 ق.

البته در اسم پدرش اختلاف هست که سعید بن علاقه هست یا حمران است یا جمران است یا جهمان است.
یا علاقه بد نوشته شده یا بد استنساخ شده است.
این مشکلی نیست.

دو تا آدرس سریع در کتابهای عامه نقل می کنم
در بقیۀ الطلب فی تاریخ الحلب
می گوید:
ابوفاخته شهد مع علی علیه السلام فی صفین

در تاریخ دمشق
ابوفاخته شهد مشاهد... در همه جنگها همراه علی علیه السلام بود.

در جامع البیان (تفسیر طبری) ج 3 ص 117
می گوید: ... الم ذلک الکتاب لا ریب فیه ... منها اخرجت سورۀ البقرۀ
الم الله لا اله الا هو الحی القیوم ... منها اخرجت سورۀ ال عمران

این مسئله خیلی با برکت است.
حرف از اصحاب خاص امیرالمومنین علیه السلام است.

این یک گام بسیار بلندی است که توسط یکی از اصحاب خاص امیرالمومنین علیه السلام بیان شده است.
حالا اگر بفهمیم یا نفهمیم بحث دیگری است.

حرف ابوفاخته به نحوی که من الان می گویم با حرفی که مرحوم صاحب المیزان گفته است، متفاوت است.
در المیزان ذیل آیه محکم و متشابه اینگونه سخن می گوید:
15 وجه از مفردات راغب نقل می کنند بعد شروع می کنند به رد کردن.
بحث مورد نظر ما را در جلد 3 ص 33 بهش می پردازد.

می گویند: چند قول هست درباره محکم و متشابه
اول
محکمات آیات واضحی هستند که لا یختلف فیه احد
متشابهات آیاتی است که درباره آنها اختلاف هست.
قول دوم
بر عکس این است
(متن مرحوم طباطبایی را باید از المیزان استخراج کنیم.)
در واقع این کلام صاحب المیزان، بد معنا کردن کلام ابوفاخته است.

در یکی از تفاسیر بزرگ اهل سنت تعبیر تندی برای ابوفاخته آورده بود شاید بحر المحیط بود.
تعبیر تندی آورده بود که چرا این نظر را داده است.

اشکالی که آقای طباطبایی می کنند در واقع این است که اگر بگوییم حروف مقطعه محکمات قرآن هستند، پس بقیه آیات متشابهات است و این خلاف آیه قرآن است.

چند نکته اینجا خیلی مهم است.
برای اینکه قدر و قیمت کلام سعید بن علاقه که از خواص اصحاب امیرالمومنین است بفهمیم باید به چند نکته توجه کنیم.
او از گفتن این حرف دنبال چیست؟
اول
آیه شریفه کجا اتباع متشابه را مذمت کرده است؟
آیه خیلی واضح است دلالتش.
آل‏عمران : 7 هُوَ الَّذي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذينَ في‏ قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْويلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْباب‏

آیه می فرماید کسی که در قلبش زیغ هست، می رود دنبال متشابهات که استفاده منفی و سوء خودش را ببرد.
یعنی همان کلامی که حضرت فرمودند به ابن عباس
الإمامة و التبصرة من الحيرة ؛ المقدمة ؛ ص6
أنّ‏ القرآن‏ العظيم حمّال ذو وجوه‏، و به الغوامض و الدقائق، و فيه‏ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ، وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ، فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ‏ «3»،
________________________________________
ابن بابويه، على بن حسين، الإمامة و التبصرة من الحيرة، 1جلد، مدرسة الإمام المهدى عجّل الله تعالى فرجه الشريف - قم، چاپ: اول، 1404 ق.

اینجا اصل اتباع متشابه زیر سوال نرفته است.
ما می گوییم آیات دو دسته اند: محکماتی که ام الکتاب هتند، متشابهاتی که ام الکتاب نیستند.
یعنی آیات متشابهات بد است؟
کارد طوری است که می توان باهاش سر برید و باهاش میوه برید.
اینهایی که فی قلوبهم زیغ است، دنبال متشابهات می روند، نه برای پیروی از متشابهات، بلکه برای اهداف خودشان.
مساله دوم
همین کلمه متشابه در قرآن جای دیگری به کار رفته است و بناء تفسیر المیزان تفسیر آیه به آیه است ولی در جای دیگری که کلمه متشابه دیده است مجبور شده است بگوید این متشابه با آن متشابه که رد کرده ایم فرق دارد.
چرا؟
چون اگر بپذیرد قول ابوفاخته را، پس باید بگوید کل قرآن متشابه است و هیچ تدبری در قرآن راه نخواهد داشت.
در حالیکه در سوره زمر چنین می فرماید:
(39) الزمر : 23 اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَديثِ كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلينُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى‏ ذِكْرِ اللَّهِ ذلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدي بِهِ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هاد
ولی آقای طباطبایی اینجا که می رسند، می گویند این متشابه با آن متشابه فرق دارد. جلد 17 المیزان ص 256
و قوله کتابا متشابها ای یشبه بعضه بعضا...
ایشان می گویند آنجا متشابه در مقابل محکم بود ولی اینجا کل کتاب مراد است... (نگاه کنید به متن المیزان)

حالا
اگر بیاییم روی حرف ابوفاخته برویم جلو
آیا من در آیه قبلی من تبعیض است یا کاربرد دیگری دارد؟
منه آیات محکمات
اینجا تبعیض نیست.
عمومت این است که کسانی که علم کتاب دارند اولیاء خدا، این حروف مقطعه را که دارند، دقیقا حروف کل سوره را برای شما در می آورند.
مثال - بلا تشبیه - اگر کسی بفهمد که با عمل ریاضی 3 را در 6 ضرب می کنیم می شود 18 .
حالا این را باز کنیم در یک جدول و عددها را بچینیم در سلولها و پخش کنیم اعداد را.
آن که این جدول را به پا کرد کی بود؟
درک اعداد و رابطه و عملی بین آنها به نام ضرب.
هر کس فهمید که ما چیزی داریم به نام ضرب، زمینه ساخت این جدول برایش فراهم می شود.
می گوییم پس جدول ضرب از دو بخش تشکیل شده است.
یک: بخشی که توضیح می دهد فرمول را.
دو: بخشی که بدنه جدول است.
پس اینجا دارد امّ و ذو الام را توضیح می دهد.
منشاء تولد و پیدایش را می گوید.
ام جدول چیست؟ که جدول به آن بر می گردد.
جدول می تواند توسعه پیدا کند. همه اینها هم از دل ام استخراج می شود.

این مثال را عرض کردم برای این
یستخرج القرآن...
خدای متعال با حروف مقطعه، سخن خود را می گوید و بعد بحث باز می شود.

(42) الشورى : حم عسق كَذلِكَ يُوحي‏ إِلَيْكَ وَ إِلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكَ اللَّهُ الْعَزيزُ الْحَكيم‏
اختلاف قرائات هست، اما هیچ کس الف لا میم را نمی تواند جایش را تغییر دهد ویک نظامی دارد بسیار منظم.

حالا اگر حرف ابوفاخته را در این فضا بیاوریم او می گوید حروف مقطعه یستخرج منه القران.
او می گوید: سوره بقره با همه خصوصیاتش از این الم در می آید.
می گوید: الم ذلک الکتاب ... از این سوره بقره استخراج می شود.
یعنی حروف مقطعه با بعدی هاش مختلف است.

ظاهرا در مفاتیح الغیب است: می گوید: آنهایی که پیشرفت می کنند در معنویات همه قرآن برای آنها می شود حروف مقطعه

حالا برگردیم.
فرمایشی که دو تا آیه را می خواهیم با هم حل کنیم. آن بعضی ها را.
می فرماید:
(39) الزمر : 23 اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَديثِ كِتاباً مُتَشابِهاً
یعنی استخرجت منه ام الکتاب
مَثانِيَ
یعنی مکرر
محکمات یعنی قابل تکرار نیستند.
مفسرین می گویند چرا به جای محکمات نگفت: هن امهات الکتاب بلکه فرمود: هن ام الکتاب.
یعنی تعدد ندارند. نمی شود تثنی و مثانی درش بیاید.
تک هستند و واحد هستند و از همین تک بودن، قرآن استخراج میشود.
ده تا ولد از یک مادر زایش می کنند، اما یک ولد نمی تواند دو تا مادر داشته باشد.
سوال
یعنی الم دو بار نمی تواند در قرآن بیاید؟
ظاهرش مراد نیست.
اصل لفظ میزان نیست.
باطن آن مهم است.
تفاوت اینها چیست؟
با مثال
شما 5 تا جدول درست کنید.
در ام آن هیچ فرقی نیست.
اما اعداد در هر جدولی ظاهرشان یکی است، ولی اعداد در مقابل هم قرار می گیرند و تفاوت می کند.
عدد در 6 در مقابل 6 قرار میگیرد جمعش می شود 36 و در جدول دیگر، می شود 12 چون در مقابل 2 قرار گرفته است.
بنابراین روح اینها با هم متفاوت است ولی ام آن یکی است.

این مسئله چند سال بود در ذهن من بود، الحمدلله با این مطلبی که یافتم با این چیزی که در ذهن من بود، حل شد.