بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر سوره مباركة قاف-سال ۹۲

فهرست جلسات مباحثه تفسیر


تقریر سابق آقای شریف در ذیل صفحه است


**************
تقریر جدید:















****************
تقریر آقای شریف در انجمن علمی:
http://www.hoseinm.ir/forum/index.php?topic=239.0
شریف
6 بهمن 1392 - 24 ربیع 1435- یکشنبه

بسم الله الرحمن الرحیم
من دون الله در آیه قرآن را چه معنا کنیم؟ در مقابل خدا؟ یا معنای دیگری؟
کلمه دون، اصل اینکه مقصود چیست، مشکلی نیست.
بهترین واژه ای که در فارسی معادلش باشد، مشکل ماست.
اگر می گوییم که پیامبر و ائمه دون الله هستند، پس آیه قران چه می فرمایند: انما یبایعونک تحت الشجره، انما یبایعون الله.
این آیه دارد می گوید کسانی که با تو بیعت کرده اند، یعنی منِ قرآن تو را قبول دارم که با تو مبایعه صورت گرفته است. نظیر و ما رمیت اذ رمیتَ
هر کس این را فهمید آنجا هم می فهمد که مثل الذین اتخذوا من دون الله اولیاء کمثل العنکبوت
در آیه دیگر می فرماید: انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا ...
حالا
و رسوله و الذین آمنوا دون الله هستند یا هم الله هستند؟
اگر دون الله هستند، پس آیه عنکبوت را چه بگوییم؟
پس معلوم می شود آن دون الله یعنی کسانی که مسیرشان مسیر خدا نیست. یعنی اگر یبایعونه، یعنی یبایعون الله.
مثال
کسی می گوید هر کس دنبال کتابی برود غیر از قرآن به انحراف کشیده شده است و فردا جوابی ندارد.
فردا بهش خبر می دهند که یکی از افراد مستمع شما، هرچه کتاب تفسیر در خانه داشت، بیرون ریخته است! چرا چون شما گفتی!
جواب چیست؟
جوابش این است که این غیر قرآنی که گفتم یعنی کتابهایی که رویکردش غیر قرآنی باشد نه تفسیر و کتابهایی که جهت قرآنی دارد.
کلمه دون در این آیات شریفه در اوج فصاحت و بلاغت ادبیات عرب است.
این دون استعمال فلسفی ندارد. بلکه این دون یعنی دونیت حسی و گرایشی.
و من یتول الله و رسوله و الذین امنوا ... حزب الله.
حزب الله دون الله ام هو الله؟
اینجا جای بحث فلسفی نیست که بگویی حزب الله خداست یا غیر خداست.
هر کس در حزب خداست خدایی است و در فضای ادبیات عرب، خداست. یعنی با او دوستی کنید با خدا دوستی کرده اید و با او دشمنی کنید، با خدا دشمنی کرده اید.
---
و اما دنباله بحث
در کتاب کافی شریف روایت دارد در توضیح ارتد الناس و بحث عمار یاسر که بیعت کرد و عاقبت هم شهید شد
الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏2 ؛ ص244
6- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أُورَمَةَ عَنِ النَّضْرِ عَنْ يَحْيَى بْنِ أَبِي خَالِدٍ الْقَمَّاطِ عَنْ حُمْرَانَ بْنِ أَعْيَنَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع جُعِلْتُ‏ فِدَاكَ‏ مَا أَقَلَّنَا لَوِ اجْتَمَعْنَا عَلَى شَاةٍ مَا أَفْنَيْنَاهَا فَقَالَ أَ لَا أُحَدِّثُكَ بِأَعْجَبَ مِنْ ذَلِكَ- الْمُهَاجِرُونَ وَ الْأَنْصَارُ ذَهَبُوا إِلَّا وَ أَشَارَ بِيَدِهِ ثَلَاثَةً «2» قَالَ حُمْرَانُ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا حَالُ عَمَّارٍ قَالَ رَحِمَ اللَّهُ عَمَّاراً أَبَا الْيَقْظَانِ بَايَعَ وَ قُتِلَ شَهِيداً فَقُلْتُ فِي نَفْسِي مَا شَيْ‏ءٌ أَفْضَلَ مِنَ الشَّهَادَةِ فَنَظَرَ إِلَيَّ فَقَالَ لَعَلَّكَ تَرَى أَنَّهُ مِثْلُ الثَّلَاثَةِ أَيْهَاتَ أَيْهَاتَ‏ «3».
-------
(2) يعني أشار عليه السلام بثلاث اصابع من يده. و المراد بالثلاثة سلمان و أبو ذرّ و المقداد كما روى الكشّيّ ص 8 بإسناده عن أبي جعفر الباقر عليه السلام انه قال: ارتد الناس الا ثلاثة نفر:
سلمان و أبو ذرّ و المقداد، قال الراوي فقلت: عمار؟ قال: كان جاض جيضة ثمّ رجع، ثمّ قال: ان أردت الذي لم يشك و لم يدخله شي‏ء فالمقداد فاما سلمان فانه عرض في قلبه أن عند أمير المؤمنين عليه السلام اسم اللّه الأعظم لو تكلم به لاخذتهم الأرض و هو هكذا و أمّا أبو ذرّ فأمره أمير المؤمنين عليه السلام بالسكوت و لم يأخذه في اللّه لومة لائم فابى الا أن يتكلم انتهى. قوله جاض أي عدل عن الحق و في بعض النسخ بالحاء و الصاد المهملتين، و حاصوا عن العدو اي انهزموا، و المراد بالناس غير أهل البيت، و بالارتداد الارتداد عن الايمان لا عن الإسلام كما يفهم من الاخبار. و فيه بإسناده، عنه عن أبيه عن جده عن عليّ عليه السلام قال: ضاقت الأرض بسبعة بهم ترزقون و بهم تنصرون و بهم تمطرون منهم سلمان الفارسيّ و المقداد و أبو ذر و عمّار و حذيفة رحمهم اللّه و كان عليّ عليه السلام يقول: و أنا إمامهم و هم الذين صلوا على فاطمة عليها السلام. و فيه: فى حديث آخر عن أبي جعفر عليه السلام قال: ارتد الناس إلّا ثلاثة نفر: سلمان و أبو ذرّ و المقداد و أناب الناس بعد، كان اول من اناب أبو ساسان [حصين بن منذر الوقاشى صاحب راية عليّ عليه السلام‏] و عمّار و أبو عروة و شتيرة فكانوا سبعة فلم يعرف حقّ أمير المؤمنين عليه السلام الا هؤلاء السبعة.
________________________________________
كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافي (ط - الإسلامية)، 8جلد، دار الكتب الإسلامية - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق.

----



ضبط صدا شروع شد: 11:33 ق.ظ 24/03/1435

این روایت خیلی زیباست.
با اینکه حضرت فرمودند سه تا بیشتر نبودند.
روای عمار را نقل می کنند در مقابل آن سه نفر.
حضرت هم بد برخورد نمی کنند و سریعا پاسخ می دهند که رحم الله عمار...
این روش برخورد و درجه بندی های حضرات را که می بینیم خیل عجیب و غریب است.
یعنی من گمان می کنم که جاش نبود که حمران اسم عمار را بیاورد. وقتی اسم آن سه نفر را حضرت می خواهند بیاورند، دیگر نباید حمران این بحث را مطرح می کرد. ولی حضرت فورا این مطلبی که در دل او بود و بر زبانش جاری شد را، تسکین بخشید.
--
در روایت، کلمه بایع دارد درباره عمار.
در اینجا به معنای این نیست که عمار امیرالمومنین علیه السلام را رها کرد و رفت سراغ بیعت با آنها.
عمار در شدیدترین حالات می گفت: من خودم از حضرت شنیدم الحق مع علی یدور حیثما دار.
یعنی این بایع، به معنای این نیست که بدون اذن امیرالمومنین علیه السلام اقدام کرده باشد.
--
دیروز هم گفتیم که ارتد در روایات در زمینه سقیفه، ارتد اصطلاحی نیست، بلکه حضرات دارند معدل ها را بیان می کنند و سه نفر یا 5 یا 7 نفر، معدل های بالا را در این زمینه کسب کردند.
---
حاج آقای می گفتند (البته من ندیدم ): وقتی امیرالمومنین را به آن نحوی که معاویه در نامه اش فرموده است:
نهج البلاغة (للصبحي صالح) ؛ ؛ ص387

وَ قُلْتَ إِنِّي كُنْتُ أُقَادُ كَمَا يُقَادُ الْجَمَلُ‏ الْمَخْشُوشُ‏ حَتَّى أُبَايِع‏
________________________________________
شريف الرضى، محمد بن حسين، نهج البلاغة (للصبحي صالح)، 1جلد، هجرت - قم، چاپ: اول، 1414 ق.

وقتی حضرت را می بردند، یهودی که در خیبر حاضر بود، مسلمان شد.
به او گفتند تو خود پیامبر را دیدی، حالا که حضرت رحلت کردند، مسلمان شدی؟؟
گفت: من الان فهمیدم که این دستها ///
یهودی گفت: می دونی من صحنه را چطور می بینیم: یک شیر قوی و سالم، چند تا روباه آن را بگیرند و ببرند.
---
سرش هم در این بود که حضرت مامور به صبر بودند.
لذا وقتی حضرت آن عمر ملعون را بر زمین زد و روی سینه اش نشست فرمود: لولا عهد الذی ...
اگرنبود آن عهد من با رسول الله مبنی بر صبر. تو نمی توانستی این کار را انجام دهی.
---
در ادامه روایت کتاب شریف کافی، حضرت می فرمایند: عمار بایع و قتل شهیدا، هیچ حرفی در این مقامات نداریم، اما خیال نکنی که برابر آنهاست؟ لعلک تری انه مثل الثلاثه، ایهات ایهات.
---
ترازوهای قدیم خاطرتون هست که دقتش به چه اندازه بود؟
یواش یواش ترازوهای دقیقتری آمد که دستت به سمتش برود عددش تغییر می کند.
مثلا سیستم نانو به گونه ای است که هر نانو .... مقدار میلی گرم است. و سیستم عجیبی دارد برای محاسبه وزنش.
حالا به این نکته توجه کنید که در سیستم اهل بیت علیهم السلام ترازو و حساب وکتاب خیلی دقیقتر این حرفهاست.
---
ارتد یعنی از مسیر واضحات و محکماتی که طرف داشته است، برگشته است.
یکی از چیزهایی که باعث برگشت می شود، اطیمنان داشتن و نداشتن به تقدیرات الهی.
لذا مومن در سختی ها و تقدیرات الهی تسلیم است. چرا؟ چون یکی از لوازم ایمان، آرامش و تسلیم است.
حال ابوذر در آن صحنه، آشفتگی است. نه لسانا و نه بدنا آرام نبود.
سلمان، از نظر جسمی آرام بود ولی دلش آرام بود.
حاج آقای کاظمی می گفت: ابوذر به سلمان گفت: یه کاری کنیم، دارند آقا را می برند، ولی سلمان به او گفت: مولای اعلم.
از نظر رفتاری آرام بود ولی آیا در دلش هم اینگونه بود؟ نخیر.
بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج‏22 ؛ ص352
79- كش، رجال الكشي عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْقُتَيْبِيُّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الرَّازِيِّ عَنْ أَبِي الْحُسَيْنِ‏ «3» عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ‏ لَمَّا مَرُّوا بِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فِي رَقَبَتِهِ‏ «4» حَبْلٌ إِلَى زُرَيْقٍ ضَرَبَ أَبُو ذَرٍّ بِيَدِهِ عَلَى الْأُخْرَى ثُمَّ قَالَ لَيْتَ السُّيُوفَ عَادَتْ بِأَيْدِينَا ثَانِيَةً وَ قَالَ مِقْدَادٌ لَوْ شَاءَ لَدَعَا عَلَيْهِ رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قَالَ سَلْمَانُ‏ مَوْلَايَ‏ أَعْلَمُ‏ بِمَا هُوَ فِيهِ‏ «5».
________________________________________
مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)، 111جلد، دار إحياء التراث العربي - بيروت، چاپ: دوم، 1403 ق.
---

امام صادق علیه السلام در روایتی می فرمایند:
المحاسن ؛ ج‏1 ؛ ص249
260 عَنْهُ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ وَ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ حَمَّادٍ عَنِ الْقَنْدِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ‏ الْإِيمَانُ فِي الْقَلْبِ وَ الْيَقِينُ‏ خَطَرَاتٌ‏ «6».
________________________________________
برقى، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، 2جلد، دار الكتب الإسلامية - قم، چاپ: دوم، 1371 ق.

درجه ایمانی سلمان از همه بالاتر بود ولی آنچه که داشت، در آن صحنه ظهور پیدا نکرد ولی مقدار ظهور ایمانش در این صحنه از همه بیشتر بود.
---
ایمان یکی از شوونات مقتضیات حالات است.
والا گاهی می شود یک نفر در درجه عاشره ایمان هست ولی یک ترک اولی از او سر می زند و این سبب می شود که در صحنه ها، ایمانش ظهور و بروز تمام پیدا نکند.
---
لذا روایت داریم درباره چگونگی صید پرندگان
تفسير القمي ؛ ج‏2 ؛ ص107
» أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءِ عَنْ صِدِّيقِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ‏ مَا مِنْ‏ طَيْرٍ يُصَادُ فِي الْبَرِّ وَ لَا فِي الْبَحْرِ- وَ لَا يُصَادُ شَيْ‏ءٌ مِنَ الْوَحْشِ إِلَّا بِتَضْيِيعِهِ التَّسْبِيحَ‏.
________________________________________
قمى، على بن ابراهيم، تفسير القمي، 2جلد، دار الكتاب - قم، چاپ: سوم، 1404ق.
وقتی تسبیح را کنار می گذارند، گیر می افتند.