بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر سوره مباركة قاف-سال ۹۲

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر سابق آقای وافی در وبلاگ، در ذیل صفحه است
تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است

تقریر جدید-فعلا نیست










**************
تقریر آقای وافی در وبلاگ:
از سایت انجمن علمی:
http://www.hoseinm.ir/forum/index.php?topic=253.0

یکشنبه ( 12 / 5 / 2013 )22/2/92ج283

درباره ی اینکه: آیا در تقابل ( هر چهار نوعش ) دو چیزند که متقابلند یا دو شاخه هستند از یک درخت؟ یا به تعبیر دیگر: دو متقابل، چون خیلی به هم پیوسته اند، متقابلند یا چون خیلی از هم دورند؟
به طور کلی اشیائی که ما می بینیم، طبایع دست به دست هم می دهند و آنها را به وجود می آورند بر مبنای افلاطونی نه اینکه با تجرید ما، مفاهیمی به دست می آید. تا دقیقه (3)
سوال حاجاقای مؤذنی: چگونه این ..... ها دم مرگ هم دست از انحرافشان بر نداشتند و مثلاً ابوبکر گفت: من نزد خدا شهادت می دهم که بهترین شخص را خلیفه ی خود کردم یا قضیه ی العار و النار!
استاد: این باشد برای بعد.
بیهقی گفت: روایتی که حضرت همان اول گفتند: لا تثریب و بیعت کردند، اصح است. با اینکه بخاری گفته: لم یکن بایع ستة اشهر. بیهقی جواب داد که این ( لم یکن بایع ستة اشهر ) کلام زهری است نه عایشه. یعنی این قسمت، ادراج زهری است. چون همین روایتی را که بخاری و مسلم از عقیل نقل کرده اند، معمّر بن راشد از زهری نقل کرده و این قسمت را به صورت جواب زهری به سؤال یکی از حاضران آورده است. پس نقل زهری مرسلاً است و نقل ابوسعید مسند است. و معمر هم در نقل، ادقّ و اضبط است.(8)
دو نکته را اگر در نظر بگیرید، معلوم می شود که نقل معمر و عقیل در دو مجلس بوده و منافاتی هم با هم ندارد و هر دو درست می گویند. بیهقی می خواهد بگوید عقیل شدت ضبط نداشته و سوال سائل را نیاورده است و فقط جواب زهری را آورده است و حال آنکه اولاً در همان نقل عقیل، در دنباله اش از زبان خود عایشه، به تخلف شش ماه اشاره شده است: فذکر ابوبکر شأن علی و تخلفه عن البیعة. پس ذیل حدیث هم دلالت دارد بر تخلف حضرت از بیعت. این یک نکته
نکته دوم که مهم تر است این است که: صحیح ابن حبان که از کتب معتبر اهل سنت است، غیر از سند بخاری و مسلم که عقیل از زهری نقل کرده است، سند دیگری آورده از شعیب بن ابی حمزه. یعنی در مجلسی که زهری گفت: لم یکن بایع تلک الاشهر، شعیب هم بود و او هم مثل عقیل قضیه سوال سائل را مطرح نکرده است. پس احتمال قوی دارد که قضیه سوال مال مجلس دیگری بوده است نه اینکه شعیب و عقیل هر دو سوال را حذف کرده باشند و فقط معمر ضبط کرده است.(14) آدرس روایت در مقاله یک یا دو بیعت موجود است.
زهری هم گر چه از تابعان است ولی نسبت به موضوع خبیر بوده است(18)
اگر حکومت آل بویه و فاطمیون صد سال زودتر بود، صحیح بخاری به اینگونه که الآن نوشته شده، نوشته نمی شد. خلیفه خلیفه عباسی بود ولی همه کاره ی دربار آل بویه بودند. آل بویه که شیعه بودند، بغداد را گرفتند و سال 352 هجری از طرف حکومت مرکزی بغداد اعلام شد که 18 ذیحجه را عید بگیرید. که ابن کثیر در البدایه از آن تعبیر به بدعت عظمی یاد می کند و بعد روز عاشورا را عزای رسمی اعلام کردند. این فضا از سال 350 به بعد شروع شد و از آن به بعد علمای اهل سنت احساس خطر کردند برای خطوط اصلیِ اهل سنت. لذا کتابهای بعد از این تاریخ، شروع کردند به کشیدن خط قرمزها و دیوار حائل بین چیزهایی که قبلاً بود با بعداً. به همین جهت بیهقی گفت: اصلاً غدیر مال قضیه دعوای یمن است! چون مقابل جشن غدیر باید فکری کرد.
دقیقه (23) قضیه امر پیامبر به حضرت امیر درباره محو اسم در حدیبیه. که قبلاً صحبتش شد.
یکی از راههای اینها برای طرح حدیث، این است که یکی از راوی ها را تضعیف می کنند.
در سایت اسلام وب، تمام کتب احادیث اهل سنت موجود است و زمینه ی خوبی است برای تدبر در موضوع.(27)
سوال. استاد: سبک نجف و قم مکمّل یکدیگر هستند. از سبک قم تعبیر می کنند به تراکم ظنون که تعبیر مناسبی نیست. به نظرم تعبیر ( تشابک شواهد ) بهتر است. یعنی شواهد دست به دست هم می دهند و درک افراد را می رسانند به درایت. مثل همان کاری که متواتر می کند.(29)
موضوع محوری و درصدی کار کردن این است که مثلاً:
یک روایت هست که ارزش صدقش 50 درصد است. یعنی 50 درصد می تواند راست باشد و 50 درصد ممکن است دروغ باشد. روایت دیگری پیدا می کنیم که در جهت الف با اولی مشترک است اما در جهت باء با او مخالف است. مثلاً یک روایت می گوید: حضرت را آوردند و سریعاً بیعت کردند ولی روایت دیگر می گوید: آوردند ولی بیعت نکردند مثل نقل ابن قتیبه. خب، ارزش هر روایت به حد نفسه، 50 درصد بود. اما وقتی دیگری کنارش قرار گرفت، ارزش ها تفاوت پیدا می کنند. هر دو روایت می گوید: حضرت را آوردند. یکی می گوید: سریعاً بیعت کردند ولی دیگری می گوید با مقدماتی و حرفهایی همراه بود. در اینجا می گوییم: 50 درصدی که مربوط به آوردن بود، درصدش رفت بالا. اما سریعاً بیعت کردن، که احتمال آن هم 50 درصد بود، معارض پیدا کرد و از 50 درصدش تنزّل پیدا نمود. حالا باید برای هر کدام شواهد پیدا کرد. مثلا در ده نقل دیگر می بینید که بیعت سریع نبود و آن ده تا ارزش نفسیِ روایت ابن قتیبه را بالا می برند و ارزش نفسیِ روایت دال بر بیعت سریع را پایین می برند.(32)
خروجیِ این روش این می شود که می توانیم درباره موضوعی بگوییم: هشتاد درصد واقع شده است و درباره موضوعی دیگر بگوییم: سی درصد واقع شده است. یعنی بحث های تحقیقی ما روی تواتر و استفاضه دور می زند نه روی صفر و یک. که : یا قبول کن یا قبول نکن. این خلاف فطرت تحقیق است.
می گویند: تلک امة قد خلت. لا تنازعوا فتفشلوا. چه کار به سقیفه و بیعت دارید؟ الآن قرآن و پیامبر را متمسک شوید. حرف درستی هم هست اما با ضمیمه دو تا مطلب:
نکته اول اینکه: بخش مهمی از مسلمین شیعه ها هستند که اهل سنت می گویند: این شیعه ها اصلاً مسلمان نیستند و تمام اعتقاداتشان دروغ است! آیا نباید اینها از خودشان دفاع کنند و دروغگو نبودنِ خودشان را ثابت کنند؟
نکته دوم این است که: چیزهایی هست که نمی توان گفت: قد خلت. مثلاَ حدیث متواتر ( من کنت مولاه فعلی مولاه ) می گوید: علی مولای کسانی است که پیامبر مولای آنهاست. آیا مولویت پیامبر، قد خلت؟! پس مولویت حضرت امیر هم لم تخلو. بیایید این را اساس وحدت مسلمین قرار دهید نه اینکه کسانی را که غدیر را عید می گیرند، مبتدع و کافر بخوانید!
از دقیقه 35 تا 40 درباره تواتر حدیث غدیر که مطالبش در مقاله ( تواتر اعجاز گونه حدیث غدیر ) در آرشیو وبلاگ، آمده است.
ای یگانه مظلوم








************
تقریر آقای صراف:
22/2/1392

· موضوع محوری یک روش اجتناب ناپذیر در کارها است که ناگزیر باید به سمت آن حرکت کرد و حول یک محور باید شواهد را رسیدگی کرد و تشابک این شواهد است که امور را روشن می­کند نه اینکه بگوییم تراکم ظنون است.

· گفته می­شود که به گذشته­ها چکار دارید تلک امة قد خلت ... این حرف خوبی است با ضمیمه دو نکته: 1- بخش مهمی از مسلمین شیعه هستند که سنی می­گوید شما دروغ می­گویید و اعتقاداتتان باطل است. وقتی در فضای تحقیق دفع تهمت می­کنیم این مال فضای امروز است. 2- درست است که یک چیزهایی گذشته اما در مدعای ما چیزهایی که خودتان تواترش را قبول دارید مثل حدیث غدیر هست (اولین کسی که نتوانسته تواتر آن را انکار کند ذهبی و به تبع او ابن کثیر است. اما قوشجی که معاصر ذهبی است تواتر آن را انکار می­کند) کدام مسلمانی است که بگوید مولویت پیامبر فقط برای مسلمانان صدر اسلام است؟ و برای الآن نیست. لذا چنین مولویتی از آن چیزهایی نیست که قد خلت پس به همه مسلمانان می­گوییم که بیایید بر این محور اجتماع کنیم و بر بقای مولویت حضرت.