بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر سوره مباركة قاف-سال ۹۱

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر سابق آقای وافی در وبلاگ، در ذیل صفحه است
تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است

تقریر جدید-فعلا نیست










تقریر آقای وافی در وبلاگ:
از سایت انجمن علمی:
http://www.hoseinm.ir/forum/index.php?topic=254.0

سه شنبه ( 5 / 3 / 2013)15/12/91ج257
درباره کتاب مهج الدعوات و مجمع الدعوات
سوال درباره ( الدنیا رسم الآخرة و الآخرة رسم الدنیا ). استاد: لغت رَسَم شادی اعمّ از نقش باشد. اصل معنای رسم مثل وسم یک جور علامت و نشان دادن دیگری است
دو روز پیش برای توضیح رسم، به مقاطع مخروطی مثال زدم. وسط یک خط یک نقطه فرض بگیریم و آن نقطه را دورش بدهیم. در اثر این دور دادن، دو مخروط پدید می آید که سرهایشان به هم گذاشته شده ولی خصوصیات این دو مخروط عین هم است. مخروط پایینی رسم بالایی و بالایی رسم پایینی است. خصوصیاتشان عین هم است و در عین حال غیر هم هستند ( لیس الدنیا الآخرة و لا الآخرة الدنیا ) یکی نیستند ولی همدیگر را نشان می دهند در عین اینکه در دو فضا هستند. همانطوری که می تواند مخروط اولی در آب و دومی در هوا باشد. اما اصل ریخت و راسم بودن برای یکدیگر محفوظ است. قدیم می گفتند: تمثال و نقس و رسم ولی الآن که علوم پیشرفت کرده است، می گویند نمودار. این تعبیر هم برای عکس به کار می رود چون نمودی از صاحب عکس است و دارد او را نشان می دهد اما تعبیر نمودار خیلی معنای وسیعتری دارد. یعنی شامل چیزهایی هم که اصلاً شکل ندارد، می شود. شکل ندارد ولی نمودار می تواند داشته باشد. البته باید سر در آورد که این نمودار چطور نمود اوست. لذا حضرت در دنباله اش فرموده اند: و الرسم لمن عقل واضح. یعنی کسی که عقل نظری و عملیِ خودش را به کار می گیرد، ارتباط را می بیند. می فهمد که چیزهایی که در اینجا در جریان است،
سوال. استاد: تابش و سایه و بازتابی از آن جاست. همانطور که به آخرت هم که نگاه می کند، می بیند آنجا هم منفصل از دنیا نیست. آنجا هم دارد دنیا را نشان می دهد. تابش به معنای اینکه از چیزی از دنیا به آخرت بتابد و آن را تکمیل کند، منظور نیست. اما این که از دنیا موازنه ای برقرار شود برای عالم بالا، هیچ مانعی ندارد. یعنی از محاط ارتباطی تأثیر گذار برقرار شود به محیط. چون محاط جزء محیط است. نه محیط بما هو محیط بله محیط بما انه متشکلٌ من المحاط و غیره. وقتی این طور شد، محاط می تواند تأثیر و تأثر داشته باشد در شؤونات عالم محیط. وقتی می گوییم: الدنیا مزرعة الآخرة یعنی اینجا یک کارهای صورت می گیرد که وقتی می رود در عالم محیط، می بیند همان کارهایی که در محاط صورت گرفته، شؤوناتی را سامان داده است.(7)
سوال. حضرت فرمودند: الدنیا فی الآخرة و الآخرة محیطة بالدنیا. در حالی که این دو مخروطی که شما بیان فرمودید، نه یکی در دیگری است و نه یکی محیط به دیگری. استاد: چون مخروط ها در عالم مکان هستند و در عالم مکان، ما محیطٌ به نداریم. در محسوسات، محیطٌ علیه داریم ولی محیطٌ به نداریم. ما از احاطه ی صوری قرض می گیریم و می گوییم ببین چگونه اینجا چیزی بر چیزی احاطه دارد و او را فرا گرفته است، همین را ببر در معنویات. اما فراگرفتنی (به) یعنی مُلابسِ با اوست. نه اینکه دورش را گرفته باشد. چون مکان نیست. حالا که اینطور شد، همین مثال ترسیم دو مخروط را هم ببرید آنجا. می گوییم: عالمی است محیط و عالمی است محاط. آیا بین این محیط و محاط، موازنه برقرار است؟ یعنی یک چیزی که محاط می بینیم، بتوانیم سراغ همین را در محیط هم بگیریم؟ بله، و این معنای رسم است. اما این مطلب، محیط را از محیط بودن نمی اندازد.(9) علاوه بر این که خود کلمه ی رسمی که حضرت فرمودند، آن محیط، حاکمِ بر[نامفهوم(8و55]
کلید بدوی در روایت که مهمترین امر است، همان: الدنیا فی الآخرة و الآخرة محیطة بالدنیا، است. این شروع بحث است و نباید از دستش بدهیم. بعد می خواهیم در رابطه ی این محیط و محاط، ترسیم را تصور کنیم: الدنیا رسم الآخرة و الآخرة رسم الدنیا. ترسیم را با عنایت به احاطه معنا می کنیم. در نتیجه: می گوییم: اگر خود این دو مخروط، شأنی باشند از یک بستری که هر دو مخروط را سامان داده است، عالمی که هر دو مخروط در آن هستند، آن عالم را در نظر می گیریم و وقتی می خواهیم آن عالم را که محیطِ بر هردوی این هاست، شؤونات بندی کنیم، یعنی شأنی را در مقابل شأنی قرار دهیم، می گوییم: این مخروط، راسمِ آن مخروط است. اما هر دو مخروط، محاطند در آن بستری که هر دو مخروط را سر و سامان می دهد
سوال: با این حساب، خود آخرت دو شأن دارد. یعنی آخرت وسیع است و دنیا شأنی از آخرت است. استاد: نه. اتفاقاً جالبش این است که حضرت فرمودند: الآخرة محیطة بالدنیا. ولی بعد که توضیح می دهند، می فرمایند: پس هر انسانی دنیا دارد و آخرت. رسم بین بین دنیای او و آخرت اوست. یعنی دنیای او از آخرت او منفصل نیست. لذا منظور از دنیا در الدنیا رسم الآخرة، چیست؟ هر جوری که دنیا را معنا کنید، رسمش را هم به همان لحاظ معنا می کنیم. اگر بگویید: دنیا یعنی وجودِ هشتاد ساله ی زید، رسم هم می شود، باطن همین هشتادسال در آنجا. اگر می گویید: دنیا یعنی تمام کره ی زمین و اول و آخر و هر چه هست، رسم هم می شود رسمِ همین. البته مع الاضافة. چون محیط است. اما محیط بودن منافاتی با این مراسمه ندارد. یعنی هر چیزی اینجا می بینید، سراغی از او در آنجا می شود گرفت و بالعکس. اما با حفظ محیط و محاط و آن بستری که همه ی اینها را سر و سامان داده است.(11و40)
سوال. استاد: مثل رابطه ی روح و بدن. می گوییم: هر عضوی در بدن هست، در مقابل این عضو می توانی یک شأنی در روح سراغ بگیرید. اگر می گویید: دست، در روح تو به عنوان چیزی که مظهر قدرت است و کار انجام می دهد، ما به إزاء دارد. اگر می گویید: چشم، قوه ی باصره داریم و هکذا. این معنای رسم است. اما از طرفی وجود روح به گونه ای است که محیطِ به جسد است. ولی این احاطه منافاتی با آن رسم و موازاتِ قوای بدن با آن، ندارد.(12و30)
سوال درباره بحث دیروز که کشف غطاء می تواند با اراده ی جداگانه ای صورت بگیرد، با توجه به این که مخاطبِ خود آیه عاصیان هستند و با توجه به اینکه شخص عاصی خودش با کارهای خودش باعث ایجاد غفلت شده است و حجاب را برای خودش آورده است، اگر این کارها را نمی کرد، در همین دنیا برایش کشف غطاء صورت می گرفت . . . [ سوال کمی مبهم است ] استاد: یک روایتی به نظرم در تفسیر امام دیدم، که روزی ابوجهل ملعون و عده ای دیگر، دور حضرت نشسته بودند و یکیشان گفت: چرا با اینکه شما را اینقدر اذیت می کنیم، نفرین نمی کنی که بمیریم و از دستمان راحت شوی؟ اگر راست می گویی که خدای قوی ای داری! حضرت اشاره ای کردند و هر کدامشان نورهای زیبایی دور سر خودشان دیدند که خودشان تعجب کردند که چقدر ما بالا هستیم! حضرت فرمود: من می بینم مؤمنینی را در صلب شما که با نفرین من آنها نمی توانند به دنیا بیایند. به خاطر آنها نفرینتان نمی کنم. در این روایت یا اینکه آنها سر تا پا کفر غفلت بودند، ولی با اراده حضرت از آنها کشف غطاء شد.(16). پس نمی توان یک رابطه و ملازمه ی صددرصدی بین غفلت و کشف غطاء قرار داد
وقتی در این دنیا کسی زمینه ی غفلت را فراهم کرده، وقتی عوالم او را جلو می بَرَند، احتضار و مرگ و برزخ و ملک سائل و . . . نمی شود گفت: او هیچ چیز را نمی بیند. به هر حال رفته در عالم دیگرو مثل جنینی که وقتی به دنیا می آید، علی ایِّ حال چیزهایی را می بیند که در شکم مادر نمی دید. فکشفنا عنک غطاءک هم یعنی غفلت داشتی اما تو را آوردیم در عالمی که آن پرده هایی که در دنیا بود، اینجا برداشته ایم
سائل: شما فرمودید: آخرت بازتابِ حالات انسان در دنیاست. و من کان فی هذه اعمی فهو فی الآخرة اعمی، یکی از مصادیقِ این انعکاس است یعنی به همان مقداری که در دنیا بصیرت پیدا کند، آنجا چشمش باز می شود. و به همان مقدار که غفلت دارد، در آخرت برایش حجاب ایجاد می شود. اما آیه ی فکشفنا می فرماید: غفلت تو که در اثر معصیت بوده، سر جایش است. ولی یک اراده ی خارج از بحث غفلت، کشف را صورت می دهد. در حالی که شما می گویید: نتیجه ی تکوینیِ انتقال از این عالم به آن عالم، کشف حجاب و رفع غفلت است. این با مطلب بازتاب انعکاس منافات دارد. استاد: من عرض کردم که مطالبی که راجع به معاد می گوییم، هیچ کدام را نباید مطلق کنیم و بگوییم هر چه هست همین است. در اینکه آخرت، بازتاب و انعکاسی از کار انسان است، حرفی نیست و یکی از معارفِ بسیار مهم است. اما نباید بگوییم: هر چه هست همین است. یعنی همانطوری که در دنیا کارهایی می کنیم که چوبش را می خوریم اما یک کارهایی هم هست که ربطی به صبغه ی اختیار ما ندارد بلکه جریاناتی است مربوط به عالمی که خدای متعال ما را به آن آورده است. عالم آخرت هم همین طور است. یعنی به آنجا که وارد می شویم، شؤوناتِ بسیار زیادی از عالم آخرت، مربوط به اعمالِ ماست. اما نه اینکه هر چه در عالم آخرت است همین است و بس. آخرت عالمی است عظیم که یکی از مهم ترین شؤوناتش، مسأله ی بازتاب و انعکاس است. فلذا مانعی ندارد که وقتی از این عالم به آخرت سیر می کند، بخشی از غفلاتی که قبلاً بود، ادامه اش ممکن نباشد. چون دارد می رود در عالمی بالاتر. در حال احتضار چیزهایی را می بیند که دیگران نمی بینند. این سیر می تواند به طور تکوینی چیزهایی را برای او روشن کند. اما نباید بگوییم: وقتی رفت در آن عالم، تمام حُجُب از بین می رود. اگر اینطور بگوییم اشتباه است. این طور نیست که وقتی مراحلی را طی کرد ومُغَطّاهایی برای او برطرف شد، از همه چیز رفع غطاء شده باشد.(21) همانطوری که قبلا در دو توجیه من کان فی هذه اعمی . . . عرض کردیم که یک توجیهش این بود که هر که کار کم کرده، به هر موقفی برسد، نسبت به ظرفیتی که در آن موقف است، کم دارد
سوال: آیا می شود گفت: اعمی است نسبت به دیدن چیزهایی که دیدنشان شرف و مقام و فضل نیاز دارد ولی فبصرک الیوم حدید، یعنی همه چیز را می بیند اما نسبت به اشتباهاتی که انجام داده است؟ استاد: بله، بصرک الیوم حدید، یعنی هیچ یک از آثار اعمالش برایش مبهم نیست و برایش روشن و واضح است اما مثل این است که وقتی چراغ اتاق روشن شد، می گوییم: همه چیز واضح و آشکار است. اما این به این معنا نیست که اگر مثلاً در باطن این کتاب هم چیزی هست، به واسطه ی نور دیده شود. بلکه چیزهایی که وقتی نور نبود، پنهان بود، با نور روشن می شود نه همه چیزهای پنهان.(23)
اما روایتی که دیروز ماند:
عن أبي عبد الله عليه السلام أنه قال : إذا قال المؤمن لاخيه اف، خرج من ولايته، وإذا قال : أنت لي عدو كفر أحدهما، لانه لا يقبل الله عزوجل عملاً من أحد. [ ولایت، معنایی اعم از سرپرستی دارد]
دقیقه 25 تا 28 : درباره ترجمه های قرآن و معادلِ دقیق رحمت
سوال. استاد: رابطه ی ولایی بین دو مؤمن چیزی است که حقوق ناشی از آن است
معنای لغویِ وَلِیَ یعنی چیزی پشت سر چیزی و ملابسِ او بیاید. دو مؤمن ولیِّ همند، یعنی ول کُنِ هم نیستند. بینشان ملازمه ی طرفینی است
جناب صراف: یکی از ترجمه ها، وابسته معنا کرده است
ولایت یعنی دخول در ربقه و کادری که که نظامی دارد که این نظام را بر مؤلفه ها و اعضای خودش تحمیل می کند. تعبیر ربقة الایمان هم در عبارت شهید است. هر نظامی ضوابطی دارد. وقتی وارد این ربقه می شود، محکوم ضوابط این نظام است. نظام ایمان و اسلام هم ضوابطی دارد که هر کس به آن ایمان آورد، محکوم این ضوابط است. اولیاء بعض
جناب نایینی. سوال: حقوقی که بر هم دارند از نتایج ولایت است. ولایت عبارت است از اصلِ دخول در ربقه. ربقه یعنی نظام. برای شیاطین هم نظام است: لیوحون الی اولیائهم. یعنی آنها هم یک نظام شیطانی دارند که یک چیزهایی را بر آنها دیکته می کند. آنها هم بر یکدیگر ولایت دارند و پشت هم هستند
حضرت در ادامه ی روایت می فرمایند که: لو كشف الغطاء عن الناس، فنظروا إلى ما وصل ما بين الله وبين المؤمن، [ یک نسخه دارد: لنظروا إلى ما وصل بين الله عزوجل وبين المؤمن، که بد هم نیست] ،خضعت للمؤمن رقابهم [ اگر دستگاه مؤمن با خدا را ببینند همه برایش خضوع بله سجده می کنند. لذا در روایت دارد که هیچ کدام از بندگان خدا را کوچک نشمارید چون شاید از اولیاء باشد] این غطاء و حجاب، از لوازمِ آمدنِ روح به این عالم است که ممکن است خدای متعال به طور غیر عادی از جلوی چشم انسان بردارد نه از لوازمِ کارهای اختیاری و غفلاتِ او.(36)
جناب نایینی: این غطاء اقتضای ریخت این عالم است یا اقتضای عدم به فعلیت رساندنِ استعدادها؟ استاد: می خواهم بگویم: بزرگانی که فرموده اند: کسانی که اصلاً غفلت ندارند، خدای متعال غطاء را برایشان بر می دارد، غطاء از کانالِ وجودیشان را بر می دارد اما لازمه اش این نیست که تمامِ وجود بشوند و سعه ی وجویشان مثل معصومین بشود. این طور نیست که چون اهل غفلت نیست، سعه ی وجودیِ او سعه ی وجودیِ معصومین بشود. پس اگر منظورشان، ناشی بودنِ حُجُبی که در مسیر کانال وجودیشان است، از غفلت است، قبول داریم. اما اینکه اگر غافل نبود، تمام شؤونات آخرت را هم می بیند، درست نیست. لذا همان کسی هم که حجاب از جلوی چشمش کنار رفته است، باز غطاءِ در کشفنا غطائک، برایش مطرح است. یعنی بهشتی هایی هستند که در همان محفل بهشتی شان ممکن است با اشاره حضرت سیدالشهدا پرده ای از جلوی چشمشان کنار برود. یعنی همانجا هم می شود که پرده ای داشته باشند متناسب با شؤونات عرضیه. نه کانالِ وجودیِ خودشان. بلکه نسبت به سعه ی وجودی و آن شؤوناتی که شأنِ وجودیِ آنها نیست. اما می توانند با یک مشاعری و با یک کانال ارتباطی ای از آن شأن، مطلع شوند با رفع حجاب.(38)
ادامه روایت: ولو نظروا إلى مردود الاعمال من السماء، لقالوا: ما يقبل الله من أحد عملاً. اگر مردم ببینند که چقدر اعمال رد می شود می گویند: عمل احدی قبول نمی شود ( بحار ص 64 ص 73)
در روایتی دیگر دارد: لو کشف الغطاء لعلموا أن المحسن مشغول باحسانه و المسیء مشغول باسائته ) که صریح تر از نسخه ی کافیِ دیروز است. إن الابرار لفی نعیم که یعنی همین الآن اینگونه هستند.(41)
اصل روایت این است:
ومر عليه السلام في يوم فطر بقوم يلعبون ويضحكون فوقف على رؤوسهم فقال: إن الله جعل شهر رمضان مضمارا لخلقه (3) فيستبقون فيه بطاعته إلى مرضاته فسبق قوم ففازوا، وقصر آخرون فخابوا، فالعجب كل العجب من ضاحك لاعب في اليوم الذي يثاب فيه المحسنون، ويخسر فيه المبطلون، وأيم الله لو كشف الغطاء لعلموا أن المحسن مشغول بإحسانه، والمسيئ مشغول بإساءته، ثم مضى
شواهد دیگر:
روایاتی در مورد اکراد که: انهم حیٌّ من الجنّ کشف الله عنهم الغطاء. که خیلی هم در آن بحث است ولی علی ایّ حال دلالت دارد که جنّ از انسان مُغَطّی است هستند(45)
سوال از روایاتی که بعضی حیوانات را جن می دانند. استاد: احتمالاً منظور این باشد که برخی از حیوانات، خصوصیات رنگ و مزاجشان به نحوی است که بستر را فراهم می کند که جن بتواند او را به کار بگیرد. حالایی هم می گویند: مدیوم. یعنی مزاجهایی که زود هیپتونیزم می شود. که همه ی افراد اینگونه نیستند
قضیه خانمی 25 ساله بی سوادی که جنّ دکتری در او حلول می کرد و بیماران را مداوا می کرد. (48)
بسیاری از روایاتی که تناسخیه از آن بد بفهمیده اند، از این قبیل است
اجنه گفته اند: سراغ کسی که خیلی بترسد یا اصلاً نترسد، نمی رویم!
گاهی غطاء تکوینی، زمینه سازی می کند برای غفلت (51)
در غیر معصومین، اشتباهات در مکاشفات زیاد است. لذا فهم و درک او برای دیگران حجیت ندارد. (53)
حاجاقا تربت و آب زمزم را برای مریض خیلی سفارش می کردند و حتی می فرمودند: اگر برای مریض ممکن نیست، دیگری به نیت او بخورد
یا رحمان یا علام








************
تقریر آقای صراف:
15/12/1391

الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏8 ؛ ص365
556- أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ التَّيْمِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ‏ إِذَا قَالَ الْمُؤْمِنُ لِأَخِيهِ أُفٍّ خَرَجَ مِنْ وَلَايَتِهِ‏ [ولایت ایمانی] وَ إِذَا قَالَ أَنْتَ عَدُوِّي كَفَرَ أَحَدُهُمَا لِأَنَّهُ لَا يَقْبَلُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ أَحَدٍ عَمَلًا فِي تَثْرِيبٍ عَلَى مُؤْمِنٍ نَصِيحَةً وَ لَا يَقْبَلُ مِنْ مُؤْمِنٍ عَمَلًا وَ هُوَ يُضْمِرُ فِي قَلْبِهِ عَلَى الْمُؤْمِنِ سُوءاً لَوْ كُشِفَ الْغِطَاءُ عَنِ النَّاسِ فَنَظَرُوا إِلَى [در نسخه دیگری: ما] وَصْلِ مَا بَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ بَيْنَ الْمُؤْمِنِ خَضَعَتْ لِلْمُؤْمِنِينَ رِقَابُهُمْ وَ تَسَهَّلَتْ لَهُمْ أُمُورُهُمْ وَ لَانَتْ لَهُمْ طَاعَتُهُم‏ وَ لَوْ نَظَرُوا إِلَى مَرْدُودِ الْأَعْمَالِ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَقَالُوا مَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ أَحَدٍ عَمَلا ...

تحف العقول ؛ النص ؛ ص236
... وَ مَرَّ ع فِي يَوْمِ فِطْرٍ بِقَوْمٍ يَلْعَبُونَ وَ يَضْحَكُونَ فَوَقَفَ عَلَى رُءُوسِهِمْ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ جَعَلَ شَهْرَ رَمَضَانَ مِضْمَاراً لِخَلْقِهِ‏ فَيَسْتَبِقُونَ فِيهِ بِطَاعَتِهِ إِلَى مَرْضَاتِهِ فَسَبَقَ قَوْمٌ فَفَازُوا وَ قَصَّرَ آخَرُونَ فَخَابُوا فَالْعَجَبُ كُلُّ الْعَجَبِ مِنْ ضَاحِكٍ لَاعِبٍ فِي الْيَوْمِ الَّذِي يُثَابُ فِيهِ الْمُحْسِنُونَ وَ يَخْسَرُ فِيهِ الْمُبْطِلُونَ وَ ايْمُ اللَّهِ لَوْ كُشِفَ‏ الْغِطَاءُ لَعَلِمُوا أَنَّ الْمُحْسِنَ مَشْغُولٌ بِإِحْسَانِهِ وَ الْمُسِي‏ءَ مَشْغُولٌ بِإِسَاءَتِهِ ثُمَّ مَضَى.

علل الشرائع ؛ ج‏2 ؛ ص527
1 أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ أَبِي الرَّبِيعِ الشَّامِيِّ قَالَ‏ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع فَقُلْتُ لَهُ إِنَّ عِنْدَنَا أَقْوَاماً مِنَ الْأَكْرَادِ يَجِيئُونَّا بِالْبَيْعِ وَ نُبَايِعُهُمْ فَقَالَ يَا رَبِيعُ لَا تُخَالِطْهُمْ فَإِنَّ الْأَكْرَادَ حَيٌ‏ مِنَ‏ الْجِنِ‏ كَشَفَ اللَّهُ عَنْهُمُ الْغِطَاءَ فَلَا تُخَالِطْهُم‏