بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر سوره مباركة قاف-سال ۹۱

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر سابق آقای وافی در وبلاگ، در ذیل صفحه است
تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است

تقریر جدید-فعلا نیست










تقریر آقای وافی در وبلاگ:
از سایت انجمن علمی:
http://www.hoseinm.ir/forum/index.php?topic=261.0

یکشنبه ( 17 / 2 / 2013)
آیه ( عملوا السوء بجهالة . . . ثم إن ربک من بعدها لغفور رحیم ) برای استخاره: خوبه انشاءالله ولی فقط اگر یک روال سابق داشته، مثل روال سابق رفتار نشود
مرحوم طبرسی فرمودند که وجه وضوح امر در آخرت به خلق علوم ضروریه است که منزله ی کشف غطاء می باشد.
وقتی بحث معاد می شود، هر چه علما با دقت و تأمل فرموده اند، اگر بگویند: این همین است و لیس إلا، این اول قوم اشتباه است. چون مباحث جوری است که هر بحثی دقت شود، سر جایش خوب است، اما واقعیتِ امر، شؤونات بسیارِ دیگری دارد که این مانعة الجمعِ با آنها نیست. نباید کسی که چیزی فهمید، غیر آن را نفی کند.
لذا اگر بگوییم ظهور امر در آخرت به بیرون آمدن از غفلت است همانگونه که المیزان فرموده بود و غیر این نیست، اشتباه است. یا اگر بگوییم فقط به خلق علوم ضروریه است و بس، این هم اشتباه است.
ما باید سعی کنیم که شؤوناتی که عالم آخرت دارد همانطور که هست، درگ کنیم نه اینکه با فهم ناقصمان وقتی یک بخشی از آن را درک کردیم، بخواهیم غیر آن را نفی و تأویل کنیم.
بحث احاطه فرمایش المیزان را خوب بیان می کرد. چون عالم آخرت عالم احاطه است، نمی شود کسی الآن به فکر آن عالم باشد و آن عالم را نبیند. مخصوصاً که محیطٌ بنا است نه محیطً علینا که بگوییم چون خیلی فاصله دارد، نمی بینیمش. چون محیطً علی، با بخشی از محاط در تماس است و به تار و پود وجود او راه ندارد. اما باء باء ملابست است یعنی عالم آخرت در تار و پود عالم دنیا حضور دارد. همین که خواب می رویم ( یتوفی الانفس) می رویم در عالم دیگر. یعنی وقتی ارواح به عالم برزخ می روند، چند ملیارد کیلومتر بالاترِ مکانی نمی روند. لزومی هم نکرده. چون عالم برزخ محیطِ به دنیا و همین جا حاضر است. حالا که اینچنین است، محال است کسی در فکرش باشد و نبیندش. ( لقد کنت فی غفلة من هذا فکشفنا عنک غطاءک ) یعنی ببین می توانستی ببینی و ندیدی. این حرف کاملاً درست است. اما اینکه بگوییم: عالمِ آخرتِ محیط، هر چه هست و نیست همین است، که اگر بخواهی همه چیز را ببینی می شود، این یک نوع افراط است. یعنی واقعاً وقتی مراحلی طی می شود و صَلی و رسیدنِ به عالَمِ آخرت محقق می شود، احکامی داریم که وجهی را جا می گذارد برای فرمایش مرحوم طبرسی. یعنی عالم آخرت یک شؤوناتی دارد مختص به خودش که کسی که به آنجا می رود برایش علومی حاصل می شود که خاص به آنجاست و لو اینکه زمینه اش از اینجاست. دیروز مثالی زدم. بچه ای که قبل از اینکه مدرسه برود، هر روز از کنار تابلوهای مغازه ها رد می شد و نگاه هم می کرد ولی کور بود. هم کور بود هم کور نبود. نقشی را می دید ولی به یک معنا کور بود. بعد رفت مدرسه و مبادیِ آن را تحصیل کرد. از مفردات و بسائط شروع کرد و تدریجاً نصف حروف را یاد گرفت و کلماتی مثل آب و نان را به راحتی می خواند. چون معرفت پیدا کرد به مبادیِ آن. هر چه معرفتش بیشتر شود بیشتر سر در می آورد.(11)
[ اگر طلبه ای می خواهد ببیند خوب درس خوانده یا نه؟ نگاه کند ببیند اگر از دو ماه قبل تا حالا آسمان و زمین عوض شده، خوب درس خوانده و اگر آسمان همان آسمان و زمین همان زمین است، خوب درس نخوانده است] چون درست درس خواندن، مُبصَرات و چیزهایی که با آنها در تماس بود، تغییر می دهد. لذا بچه که مدرسه می رود، واقعاً عالَم برایش عوض می شود. مثل اینکه شما یک کلاس هیئت بروید. می بینید همه چیز برایش عوض شد.(12) تا (14)
قبلاً یک مدعایی عرض کردم که: خدای متعال در وجود انسان یک کانال های ارتباطی گذاشته با وجودات دیگر و یک عقلی گاشته که خودش هیولا و قوه ی نفس الامر است. اگر این ادعا درست باشد، الآن می توان در اینجا از آن استفاده کرد. به این بیان که: وقتی کسی به عالَم آخرت می رود، آن قوه ی عقلانیش به یک مرحله ای از فعلیت می رسد. آن مرحله ی از فعلیتِ او که بالا رفته، این مرحله دیگر نمی گوید می خواهیم از چشمت پرده برداریم. چون ریخت عقل و فعلیّتِ تامِه ی او ریختِ لا ریب فیه است مثل استحاله ی نقیضین که ما در دنیا نفس الامر آن را می بینیم. در آخرت هم هر چه در عقلانیت به معنای جوهره ی نفسِ[نامفهوم] بالفعل شده باشد، در درک آن عالَم دچار امر واضحی است که اصلاً شبهه معنا ندارد برایش. اما در همان عالم ممکن است چیزهایی باشد که او به نفس الامر آنها نرسیده و مرتبه ای از فعلیّتِ وجود او نیست، اما با غیر خودش از طریق مشاعر مناسبِ آن عالَم رابطه برقرار می کند. اینکه ما بگوییم مؤمنی به عالَم آخرت رفته، هر چه هست و نیست، ظلِّ وجود خودش است، این یک نحو افراط در بحث و کم گذاشتن از بحث معاد است. چون اینجوری هست ولی اما اشتباه است که بگوییم هر چه هست و نیست، همین است. یعنی در آنجا هم معنا دارد که کسی در مرتبه ای از فعلیت هست که آن مرتبه ی از فعلیت که به آن رسیده، که بر آن فعلیتِ تامه ی او، جنّةٍ عرضها السماوات و الارض متفرع است. ما منکرِ این نیستیم. اما همان کسی که فعلیتی دارد که جنة عرضها السماوات و الارض دارد، می تواند یک کانال ارتباطی داشته باشد با یک چیزی که او به فعلیتِ آن مرتبه وجودی نرسیده است. که همان وجودی که این به واسطه ی یک کانال ارتباطی با آن مرتبط می شود و یک مومن دیگری است که فعلیت وجودیش بالاتر است، محیطِ بر هر دوی آنهاست. می خواهم بگویم نظیر آن کاری که در دنیا ممکن است، در آخرت هم محال نیست. یعنی به اصل این معارف بلندی که در آیات و روایات است، دست نزدیم[نامفهوم(17و 40)]. چندبار عرض کردم: یفجرونها تفجیراً یعنی مُفَجِّر نهر بهشتی خود مؤمن است. اگر اینها را ما نفهمیم، در معرفتِ معاد کمبود داریم. اما این منافاتی ندارد که همین مؤمنی که یفجِّر این نهر را { البته نه اهل بیت} ممکن است چیزی در عرض او باشد که فعلیتِ وجودیِ او محیطِ بر او نیست. وقتی محیط نیست، راه ارتباط او از راه فعلیت وجودیِ خودش و از راه احاطه ی وجودی نیست. چون آنچه که فعلیت دارد محیط است بر آنچه که دارد. اما یک چیزهایی هم هستند که او فاقدِ فعلیتِ آنهاست ولی محال نیست که کانال ارتباطی با آنها داشته باشد. ارتباطش با آنها از طریق کانال است. وقتی از طریق کانال شد، دیگر امر به مرحله وضوح نیست و می شود بگویند: پرده بر می داریم تا ببینی. به آنهایی که محیطند، نمی گویند: پرده بر می داریم. بلکه می گویند از بس واضح است، خودت محیط هستی. اما برای چیزهایی که فعلیتش را نداری، پرده بر می داریم.
پس چه مانعی دارد که نسبت به مراحلی که بالفعل شده، فرمایشِ مرحوم طبرسی درست باشد؛ چون وقتی واضحاتی برایش بالفعل می شود، به منزله ی این است که برایش پرده برداشته اند. چیزی مُغَطّی نبود که پرده برداریم بلکه قوه ای بود که به فعلیت رسیده است و فعلیتِ او محیط است به مراتبِ مُندَکِّ در این فعلیت. از این حیث می گوییم به منزله ی کشف غطاء است. فبصرک الیوم حدید هم یعنی ببین چقدر واضح می بینی هر چه را که مطویِّ در قوه ی تو بوده و الآن بالفعل شده است.
اما می گوییم: تو هنوز فعلیتِ تامه ی بالابالا نیستی. در این عالم و موقفی که وارد شدی، چیزهایی وجود دارد که تو فعلیتِ آنها را نداری ولی نسبت به آنها می توانی مرتبط شوی و این ارتباط محال نیست. مرتبط می شوی اما نه از طریق فعلیت بلکه از طریقِ مشاعری مناسبِ آن عالَم. چشمی قیامتی. یعنی محال نیست که یک چشم قیامتی باشد که غیر از آنچه که به علم حضوری در میابد، کانال ارتباطی باشد به آن چیزی که فعلیتش را ندارد.
پس در مباحث معاد نباید چیزی را قیچی کنیم. هر چه فهمیدیم و لذتش را بردیم، داشته باشیم و در قرآن دقت کنیم و ببینیم اگر آیات چیزهای دیگری را هم دارد می گوید، درک کنیم. نه اینکه با یک مبنا که فهمیدیم، بقیه ی چیزها را تأویل کنیم.
پس فرمایش مرحوم طبرسی هم درست است یعنی مؤمن به جایی می آید که به منزله ی کشف غطاء است. از یک منبری شنیدم که: ( الصحّةٌ تاجٌ علی رؤوس الأصحّاء لا یراها إلا المرضی) یعنی مریض چشمی دارد که انسان سالم ندارد. نه به معنای اینکه در جمجمه اش چشمی سومی پیدا شده باشد بلکه یعنی مریض با لمس مرض یک چشم برایش پیدا شده است یعنی یک چیزی وقتی سالم بود نمی دید، حالا دارد می بیند.(23)
عرض من این است که: هر معرفتی یک چشم جدید به انسان می دهد. چشمی که از سنخ خود نفس و از سنخ معرفت است. و لو اینکه از طریق چشم ظاهری کارش را انجام دهد. لذا هر که علمش بیش، جانش بیش. هر که علم و معرفت بیشتر دارد، جانش چاق تر است و هر جان چاق تری پشت این چشم نگاه می کند، مرئیاتِ بیشتری دارد. هر چه معرفتش بیشتر باشد، با این چشم، بیشتر می بیند. انبان و جیبش را پُرتر می کند. با همان دیدنی که بقیه هم دارند می بینند.
بنابراین وقتی کسی در دنیا معرفت کسب کرده است،( المعرفة بذر المشاهدة )
شهدای کربلا کم نبودند در علوّ و معرفت اما کسی که امام آنها بوده، هر چه به شهادت نزدیکتر می شدند، صورتشان برافروخته تر و بشاش تر می شد. یعنی آن معرفت واضح و آشکار این بازتاب را در بدن جسمانی ِحضرت دارد. نمی شود هم نداشته باشد. شما وقتی خوشحال می شوید، صورتتان نشان می دهد. مگر با تکلّف. ولی طبیعت امر این است که وقتی روح خوشحال شد، بدن نشان می دهد. وجوهٌ یومئذٍ ناضرة.الی ربها ناظرة. نمی شود به ربّ نظر کند و ناضر نباشد. تعرف فی وجوههم نضرة النعیم. نعیم همان معرفة الله و ولایت است.(26)
پس کسی که در اینجا معرفت کسب کرده، وقتی به آن صحنه وارد می شود، سر در می آورد. کسی که مثلاً در رشته ی برق متخصص شده است، وقتی وارد پایگاه شبکه ی برقی می شویم، هم من نگاه می کنم هم او. اما او چون پشتوانه ی معرفتی دارد، از همه ی اینها سر در می آورد و لو قبلاً هم اینجا را ندیده بوده. مؤمنی هم که در دنیا قوه ی معرفتیِ خودش را به فعلیت رسانده است، وقتی وارد صحنه های اخروی می شود، طورِ دیگری می بیند. می گویند انظرونا نقتبس من نورکم ) ما هم تحت ظل نور شما ببینیم،( قیل ارجعوا ورائکم فالتمشوا نورا ) یعنی زمینه ی نور اینجا باید از دنیا فراهم بشود. این نوری نیست که ما بتابانیم و شما با آن ببینید. اگر بتابانیم هم نمی بینید. ( ان الله حرمهما علی الکافرین ) یعنی حرام وضعی نه تشریعی. یعنی هاضمه ی شما جاذب آن نیست.(29)
دقیقه 29 و سی تا دقیقه 39 : قضیه ی عابد کم عقلی که خیال می کرد خدا الاغ دارد و وسعت بهشت حضرت سلمان. به خاطر عقل و معرفتِ او.
حاصل عرض من: هر چه را که مؤمن در عالَم آخرت به فعلیت تامه اش رسیده است، برایش ابیَنُ من الشمس است مثل بدیهی بودن استحاله ی تناقض برای ما. یعنی مطابِق و مطابَق با هم نزد او حاضرند. هم ادراکات او نزدش حاضر است هم مطابَقِ ادراکاتش. چون بالفعل شده در آن درجه ی نفس الامریِ خودش. اما درجه ای که به فعلیتِ او نرسیده است و عالَم آخرت اوسع از فعلیتِ اوست، می تواند با مشاعر مناسبِ آن عالَم یک کانالِ ارتباطی داشته باشد با بیرون. آن کانال ها احکام خاصِّ خودش را دارد. ممکن است نسبت به بعضی چیزها پرده باشد و نبیند. همانطوری که همان مؤمن ممکن است بعضی نورها را نداشته باشد و بعضی نورها را داشته باشد. و ممکن است اهل حشر در بعضی ادراکات مشترک باشند و در برخی ادراکات مختلف باشند. یکی از علتهای این اتفاق و اختلاف، اتفاق و اختلافِ در فعلیت هاست. یکی از علتهایش هم اتفاق و اختلاف در مشاعری است که می خواهد با آن عالَم در ارتباط باشد. مشاعر گوناگون است. یک بهشتی می تواند در دنیا دهها گونه مشاعر برای خودش تحصیل کرده باشد که در آنجا به آن مشاعر متنعِّم باشد. اما ممکن است یک بهشتیِ دیگر در همان فضا دو تا مشعر داشته باشد و مشاعر دیگر را برای خودش به فعلیت نرسانده باشد.
این توجیه و بیانی بود برای فرمایشِ مرحوم طبرسی.(41)










************
تقریر آقای صراف:
29/11/1391

· در عالم آخرت آنچه مطوی در او بوده فعلیت پیدا می­کند و با احاطه به علم حضوری بر آن، آن را می­یابد و از این جهت می­توان گفت بمنزله کشف غطاء است اما مانعی ندارد که چیزهایی هم برای او از طریق یک سری کانال­های ارتباطی معلوم شود و از این جهت با کشف غطاء واقعی جور است.

· اختلاف در واردات در آن نشئه هم ناشی از فعلیت او است و هم ناشی از تفاوت در مشاعری است که می­خواهد درک کند.