بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر سوره مباركة قاف-سال ۹۱

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر سابق آقای وافی در وبلاگ، در ذیل صفحه است
تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است

تقریر جدید-فعلا نیست










تقریر آقای وافی در وبلاگ:
از سایت انجمن علمی:
http://www.hoseinm.ir/forum/index.php?topic=158.0
http://www.hoseinm.ir/forum/index.php?topic=261.0

دوشنبه نهم بهمن91=16ربیع الاول1434جلسه 239

دوشنبه ( 28 / 1 / 2013 )
سوال درباره مخاطب ( السلام علیکم ) در نماز که پاسخ استاد تا دقیقه (6 ) طول کشید
سوال حاجاقا مؤذنی درباره ( حققت القیامة علیهم عداتها ) و ( خمسین موقف ) . . . استاد: روایتی که خمسین موقف در آن به تفصیل آمده باشد، به خاطر ندارم (هذه تارات يوم القيامة) از ابن عباس نقل شده است(9)
اسماء روز قیامت
درباره روایت ( لا تدخل من الدنیا فی الآخرة ) ( فحققوا علیکم نزوله [الموت] و لا تنتظروا قدومه ) ( اخرجوا من الدنیا قلوبکم من قبل ان تخرج منها ابدانکم ) (13)
یکی از خاطرات طلبگی من این است که داشتم تعلیقه ی حاجی سبزواری بر اسفار را می خواندم. حاجی یک دعا کرده بود که سالها در ذهنم باقی مانده است. ایشان مؤمنین را دسته بندی کرده بودند و گفته بودند: مؤمنینی که می خواهند به عالم آخرت منتقل شوند، برزخ هایشان متفاوت است. عده ای برزخ ندارند. برخی هم لابثین فیها احقاباً . بعض المؤمنین برزخهم لحظة اعاذنا الله منه! (14)
یعنی همین جا باید کاری کنیم که برزخ تمام شود (المؤمن اذا مات قامت قیامته)
سوال: آیا طولانی بودن یا کوتاه بودن برزخ یک واقعیت نفس الامری است یا فقط احساسِ طرف است؟ استاد: هر دو. واقعیتِ نفس الامریی دارد که یکی از مؤلّفه های آن، احساس است. در همین دنیا یک زمان گاهی سه ساعت برای شخصی که دلهره دارد سی ساعت می گذرد و برای شخصی که شاد بوده شش دقیقه. خود گذر زمان یک چیز است و عوالم برزخ و قیامت هر کدام برای خودشان دستگاهی دارند. یک نظام نفسی برای آنها برپاست؛ اما در عین حال همان نظام نفسی یک بازتابی دارد در نفوس درکه ی متصل به آن عوالم. نحوه بازتاب آن در نفوس تفاوت دارد. (18)
سوال: آیا ممکن است کسی برزخ را زوتر طی کند و زودتر وارد قیامت بشود؟ استاد: ببینید ما عالم برزخ را به عنوانِ یک عالَمِ محیط به دنیا داریم. این عالم هست اما محیط به دنیاست ( و الآخرة محیطة بالدنیا ) برزخ نیز از مراتب آخرت است. همان طور که قیامت، محیطِ به برزخ است برزخ هم محیط به دنیاست. قرآن هم از برزخ تعبیر به وراء فرموده است.(19)
سوال.(19) استاد: هر قوسی به تناسبِ انحنائش واحد خاص تکوینی دارد و به انتخاب ما بسته نیست. نمی شود بگوییم ما در دایره می خواهیم یک واحد فرضی در نظر بگیریم به عنوان مقدار . . . اصل خود عوالم واحدهای تکوینی دارد . . . بحث درباره هندسه اقلیدسی و هوزلولوی که از خصوصیاتش این است که واحد مسافت تکوینی است نه اعتباری . . . واحد عالم برزخ هم ممکن است واحدش تکوینی باشد . . . بحث درباره اعتباری یا تکوینی بودن سال و ماه . . . تقسیم بندی زمان به چرخه و سیکل و نوسان است نه به خط مستقیم . . . گمان من این است که عوالمی که خداوند آفریده مثل برزخ، برای خودش قطع نظر از درک و احساس ما از آن عالم، یک واحد تکوینی دارد همانطور که در دنیا یک زمینی هست که دارد می گردد و ما مشاعر خود را طبق آن تطبیق می دهیم . . . تا دقیقه (30)
سوال.استاد: هر کسی به اندازه کمال خودش باغ برزخی دارد و قبرش روضة من ریاض الجنة یا ( یقال للمؤمن: نُم نومةَ العروس ) یعنی حجله ی تو اینجاست. عروس در حجله در زیباترین لحظات و حالات است و از حیث سرور، بهترین زمان سرور اوست. سرور برای خودش، زیبایی برای دیگران. تعبیر حاجاقای بهجت درباره آشیخ مرتضی طالقانی لحظه مرگ: ( مثل عروس در حجله خوابیده بود) البته عروس در لغت عرب به داماد هم می گویند
( القیامة عُرس المتقین ) با این که برای نوع مردم وقت ترس و دلهره است(34)
سوال: چگونه کاری کنیم که ( موتوا قبل ان تموتوا ) بشویم؟ استاد: باید مثل من نباشد!
سوال از تفاوت من و عن (38) استاد: گاهی من و عن و الی و باء، کارهایی ضد هم انجام می دهند. مثلاً شغل عنه با شغل به ضد هم است. غفل منه و غفل عنه غفل فیه . ممکن است این حروف چند جور معنای غفلت را رنگ آمیزی کند و چه بسا غفل عنه و غفل منه دو جور غفلت باشد. یعنی از مغفولٌ عنه در شرائط متعارف به عنه تعبیر می شود ولی امور قیامت ریختش جوری است که اگر ببینید، می بینید که با عن اصلاً جور نیست بلکه با منه مناسب است که باید روی آن فکر کرد(40)
در مورد خدا می گوییم: غفل من الله نه عن الله
در المیزان، ج 18 ص 350 در بیان خلاصه سوره قاف: و بالجملة مصب الكلام في السورة هو المعاد، و من غرر الآيات فيها قوله: "لقد كنت في غفلة من هذا فكشفنا عنك غطاءك فبصرك اليوم حديد"، و قوله: "يوم نقول لجهنم هل امتلأت و تقول هل من مزيد" و قوله: "لهم ما يشاءون فيها و لدينا مزيد"
معلوم می شود این سه آیه برای ذهن ایشان جذابیت خاصی داشته است
به خود این آیه که می رسند، می فرمایند: و الإشارة بقوله: "هذا" إلى ما يشاهده يومئذ و يعاينه من تقطّع الأسباب و بوار الأشياء و رجوع الكل إلى الله الواحد القهار، و توضیحاتی می دهند که انشاءالله جلسه ی بعد(44)
شخصی از حاجاقا بهجت پرسید: فرق بین وقار و تکبّر چیست؟ فرمودند: متکبر از آن چیزی که هست خودش را بالاتر می برد اما وقور همانی که هست حفظ می کند و خودش را پایین تر نمی برد. (55)
سوال از کفاره روزه و فرق بین جاهل قاصر و مقصّر
قاصر یعنی غیر ملتفت به سوالِ غیر متساهلِ در اصل تعلُّم

+ نوشته شده در شنبه چهاردهم بهمن 1391ساعت 20:22 توسط احمدیاسر | نظر بدهید









************
تقریر آقای صراف:
9/11/1391

الخصال ؛ ج‏1 ؛ ص13
46- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاشَانِيِّ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ الْجَعْفَرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الْقِيَامَةُ عُرْسُ‏ الْمُتَّقِينَ.

الزهد ؛ النص ؛ ص82
... فَإِذَا وُضِعَ فِي قَبْرِهِ فَتَحَ اللَّهُ لَهُ بَاباً مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ يَدْخُلُ عَلَيْهِ مِنْ رَوْحِهَا وَ رَيْحَانِهَا ثُمَّ يُفْسَحُ لَهُ عَنْ أَمَامِهِ مَسِيرَةَ شَهْرٍ وَ عَنْ يَمِينِهِ وَ عَنْ يَسَارِهِ ثُمَّ يُقَالُ لَهُ نَمْ‏ نَوْمَةَ الْعَرُوسِ عَلَى فِرَاشِهَا أَبْشِرْ بِرَوْحٍ وَ رَيْحَانٍ وَ جَنَّةِ نَعِيمٍ وَ رَبٍّ غَيْرِ غَضْبَان‏ ...

الصحاح - تاج اللغة و صحاح العربية؛ ج‌3، ص: 947
عرس‌
العَرُوسُ نعتٌ، يستوِى فيه الرجل و المرأة ما داما فى إعْراسِهِما. يقال: رجلٌ عَرُوسٌ من رجال عُرُسٍ، و امرأةٌ عَرُوسٌ من نساء عَرائِسَ. و فى المثل: «كاد العَرُوسُ يكون أميراً».
و العِرْسُ بالكسر: امرأةُ الرجلِ، و لبؤةُ الأسدِ؛ و الجمع أَعْراسٌ. ...
و ربّما سمِّى الذكر و الأنثى عِرْسَيْنِ. ... و ابنُ عِرْسٍ: دُوَيْبَّةٌ تسمَّى بالفارسية «رَاسُو»، و يجمع على بناتِ عِرْسٍ. و كذلك ابن آوى، و ابن مَخَاضٍ، و ابن لَبُونٍ، و ابن ماءٍ. يقال: بنات آوى، و بنات مَخَاضٍ، و بنات لَبُونٍ و بنات ماءٍ. و حكى الأخفش: بنات عِرْسٍ و بنو عِرْسٍ، و بنات نَعْشٍ و بنو نَعْشٍ.
و العِرْسِيُّ: لون من الصِبْغِ، شبِّه بلون ابن عِرْسٍ.
و العَرْسُ بالفتح: حائطٌ يُجْعَلُ بين حائطَىِ البيت الشَتْوىِّ لا يُبلَغُ به أقصاد، ثم يسقف، ليكون البيت أدفأ. و إنَّما يفعل ذلك فى البلاد الباردة. و يسمَّى بالفارسية «بِيچَهْ». يقال بيت مُعَرَّسٌ. و ذكر أبو عبيد فى تفسيره شيئاً آخرَ غير هذا لم يرتَضِه أبو الغوث.
و العُرْسُ: طعامُ الوليمة، يذكَّر و يؤنّث. ...
و الجمع الأعراسُ و العُرَسَاتُ. و قد أَعْرَسَ فلانٌ، أى اتَّخذ عُرْساً. و أَعْرَسَ بأهله، إذا بنى 1 بها، و كذلك إذا غَشِيَهَا.
و لا تقل عَرَّس. و العامَّة تقوله. ... و عَرَسْتُ البعيرَ أَعْرُسُهُ بالضم عَرْساً، أى شددت عنُقَه إلى ذراعه و هو باركٌ. و اسمُ ذلك الحَبْلِ العِرَاسُ.
و العَرَسُ، بالتحريك: الدَهَشُ. و قد عَرِسَ الرجل بالكسر، أى دهِش، فهو عَرِسٌ.
و عَرِسَ به أيضاً: لزمه.
و التَّعرِيسُ: نزولُ القوم فى السفر من آخر الليل، يَقُعون فيه وقعةً للاستراحة ثم يرتحلون.
و أَعْرَسُوا لغةٌ فيه قليلة. و الموضعُ مُعَرَّسٌ و مُعْرَسٌ.
و العِرِّيسُ بالتشديد و العِرِّيسَةُ: مأوى الأسد.
و ذاتُ العَرَائِسِ: موضعٌ.