بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر سوره مباركة قاف-سال ۹۱

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر سابق آقای وافی در وبلاگ، در ذیل صفحه است
تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است

تقریر جدید-فعلا نیست










تقریر آقای وافی در وبلاگ:
از سایت انجمن علمی:
http://www.hoseinm.ir/forum/index.php?topic=158.0

سه شنبه 5 دی

سه شنبه ( 25 / 12 / 2012 )
سوال درباره ثقل اکبر و اصغر. استاد: در معنای احدهما اکبر من الآخر، من این گونه به ذهنم می آید که: اصل الثقلین و باطن و واقعیتشان یکی است. دو واقعیت، دو تا نیستند. لبّ و جوهره ی نفس الامریشان یکی است. دوئیتشان مربوط به ظهورشان در عالم مُلک است. آن واحد وقتی در مظاهر مختلف خلقت ظهور می کند، آن مجالی و مظاهر فرق می کند. در بعضی مجالی این یکی بزرگتر از آن یکی است و در بعضی مجالی آن از این بزرگ تر است و در بعضی مجالی، برابرند. خب، الآن در مقامی که حضرت به امت اسلام می فرمایند: تمسک کنید به این حقیقت که در دو شعبه ی کتاب الله و عترت ظهور دارد، می فرمایند قرآن اکبر است؛ چون الآن در امت اسلام، قرآن متّفقٌ علیه است و همه قبولش دارد. در مقام تمسک چه چیزی جلوه ی بیشتری دارد؟ آنی که همه متنازعین قبولش دارند یا آنی که عده ای قبول دارند و عده ای قبول ندارند؟
البانی حدیث ثقلین را در سلسلة الاحادیث الصحیحة می آورد و می گوید: اهل بیت منهم ازواجه! و السیدة عائشة. در حالی که در همین کتاب گفته ما که شیعه نیستیم که بگوییم عائشه معصوم است. چگونه می شود به کسی که خطاکار است، تمسک کرد و گمراه نشد؟!
بنابر این در این فضا، چون عترت مختلفٌ فیه است، قرآن اکبر است چون در تمسک روشن تر است. اما همین قرآن، در مقامی که نیاز دارد به ترجمان، وقتی در فهم آیه ای اختلاف شد، ترجمان اکبر می شود. چون در این جا قرآن می شود مختلفٌ فیه. قبلاً از آن حیث که اصلش متفق علیه بود، اکبر شد. الآن در فهم مراد از این اکبر، اختلاف شده است. از این حیثِ مختلفٌ فیه بودن، دیگر اکبر نیست. لذا در این فضا، ترجمان اکبر می شود.
سوال. استاد: این طور نیست که وقتی پیامبر به مقام رسالت رسیدند، قبلش از آن مقام نورانیت خودشان منعزل بودند. باید درک کنیم که به نبوت رسیدن یعنی چه؟ نه این که بگوییم وقتی به نبوت رسیدند، از یک مقامی بالاتر رفتند. در چند آیه دارد که زودتر از وحی، قرآن را نخوان: لا تحرک به لسانک. من قبل أن یقضی الیک وحیه. لنثبت به فؤادک.
نبوت یعنی شؤوناتِ مطویّه ی در مقام نورانیتِ اهل بیت که در آن مقام، پیامبر و اهل بیت یکی هستند، نزول وحی یک نحو استناره و اناره و به ظهور آمدنِ آن مقاماتِ مطویه ی در آن مقام است(10)
از نکاتی که خیلی مهم است این است که: آن آیه که می فرماید: و لا تعجل بالقرآن من قبل أن یُقضی الیک وحیه، ادامه اش می فرماید: و قل ربّ زدنی علماً. این خیلی مهم است. این آیه صریحاً می گوید: علم حضرت زیاد می شود؛ اما دنبالِ لا تعجل، فرموده است. (13) تثبیت یعنی کوبیدنِ مُجمَلات بالتفصیل مُندکِّ در شؤوناتِ مبسوطه. تثبیت یعنی ثبتاً بعد ثبت. زماناً بعد زمان. هر چیزی سر جای خودش؛ به نحوی که این باز شده ی ثبتاً بعد ثبت دارد آن اجمال را نشان می دهد به نحوی که آن اجمال است و این تفصیل. روایت هم داریم: لولا أن نزداد لنفد ما عندنا.(16)
بسم الله الرحمن الرحیم
دقیقه (20) در تفسیر کنزالدقائق، که مرحوم مجلسی بر آن تقریظ دارند، فرمودند:
قيل‏: ملكان: أحدهما يسوقه، و الاخر يشهد بعمله. أو ملك جامع للوصفين.
و قيل‏: السّائق كاتب السّيّئات، و الشّهيد كاتب الحسنات.
و قيل‏: السّائق نفسه أو قرينه، و الشّهيد جوارحه و أعماله.
و محلّ «معها» النّصب على الحال من «كلّ» لإضافته إلى ما هو في حكم المعرفة.
و في نهج البلاغة: ف كُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهِيدٌ سائق يسوقها إلى محشرها، و شاهد يشهد عليها بعملها.
و في روضة الكافي{ این یکی از همان مواردی است که عرض کردم از اختصاصیات کنز است}‏: عدّة من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أبيه، عن أبي الجهم، عن أبي خديجة قال: قال لي أبو عبد اللَّه- عليه السّلام- : كم بينك و بين البصرة؟ قلت: في الماء خمسٌ [ ظاهراً ساعت باشد] إذا طابت الرّيح، و على الظَّهر[ با مرکب] ثمان و نحو ذلك. فقال: ما أقرب هذا! تزاوروا و تعاهدوا بعضكم بعضا[ یعنی با هم قریب العهد باشید]، فإنّه لا بدّ يوم‏ [القيامة] من أن يأتي[ بیاورد] كلّ إنسان بشاهد يشهد له على دينه‏ [ بر تدیّنش شهادت دهد] (الحديث). مفسران هم یکی از وجوهِ شهید را قرین و زمیل گرفته اند. قرین به معنای مصاحب دوستش که می آید می گوید: فلانی اهل خیر یا شر است. البته این احتمال هست که موقف این روایت با موقف سائق و شهید تفاوت داشته باشد.
از دقیقه (27) تا (33) روایاتی در فضیلت جعفرطیار و حمزه و مطالبی درباره عباس و عقیل توسط حاضران بیان شد
سوال درباره منافات شهادت شاهدان با اخلاص در عمل. استاد: دستگاه شهادت غیر از علم خداست و گرنه ( کفی بالله شهیداً ) اصل شهادت یک حقیقتی است که در نظام عالَم برای بال بُرد و تحقق و تلبُّس شخصی به کمالی، کارساز است. نظیر اینجا که شهادت ها چیزهایی را ثابت می کند و مسیر است برای تحقق یک چیزی. همه جا قرار نیست که خدای متعال بفرماید: من می دانم، تو برو. مواقفی هست که باید شهادت خلق و ابراز آنها، او را در مرحله ی جلوتری ببرد.
یکی از حاضران: می شود گفت که انسان ممکن است به جایی برسد که دیگر نیاز به شهادت کسی یا چیزی غیر از خدا نداشته باشد. استاد: اگر منظورتان از نیاز، یعنی احتیاج داشتن به این که این کار بشود، قبلش هم نیاز نبود بلکه او ضعیف بود. اگر منظورتان از نیاز این است که اصلا تحققش لغو است، معلوم نیست. یعنی حتی برای اول شخص وجود ،سنگ به رسالتشان شهادت می دهد. ایشان نیازی ندارند اما اصل این که سنگ شهادت دهد، یک نحو تسبیبِ اسباب است در عالَم خلق. این تسبیب با مقام آن ها منافاتی ندارد.(42)
سوال: وقتی خود اعمال حاضرند، چه نیازی به شهادت بقیه است؟ استاد: صحنه ها و مواقفی در قیامت هست که صِرفاً اطلاع خدا بر آن صحنه اصلا کافی نیست. و طوری است که باید دیگران بیایند شهادت بدهند. لذا حضرت هم فرمودند: لابدّ من ان یاتی کل انسان بشاهد
خواب عجیب یک زن از (43 و نیم) تا (45)
لذا حضرت فرمود: انی اخاف علیکم فی البرزخ. یعنی جاهایی است که صدا زدن ما فایده ندارد اگر چه قدرت باقی است؛ چون نظام سبب و مسبب این است که باید کاری و شاهدی عرضه شود(47)
سوال. استاد: چون لغت کم و مطالب زیاد است، یک لغت به معانی مختلفی با قرائن و شواهد استعمال می شود
سوال از جمع بین شؤوناتِ ائمه و ختم نبوت. مثلا در ذیل آیه ی ننصر رسلنا، نصرت امام حسین مطرح شده است. استاد: یعنی نصرت او نصرت رسل است چون وصی رسول است. مخصوصا که دنباله اش دارد: رسلنا والذین آمنوا
سوال از غیبتِ حاجاقای نایینی!
سوال درباره ( کیف تحیی الموتی)(55)
تعبیر نوادر، به معنای نقص نیست بلکه به معنای متفرقه است که تحت عنوانِ باب خاصی در نمی آید. خود اشعری که برقی را به خاطر نقل از ضعفا از قم بیرون کرد نوادر دارد
+ نوشته شده در پنجشنبه هفتم دی 1391ساعت 8:13 توسط احمدیاسر | آرشیو نظرات
یارضا_








************
تقریر آقای صراف:
5/10/1391

· نکاتی در مورد ثقلین و اکبریت احدهما و رابطه مقام نبوت و مقام نورانیت و ...

تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب، ج‏12، ص: 381
وَ جاءَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهِيدٌ (21).
قيل «10»: ملكان: أحدهما يسوقه، و الاخر يشهد بعمله. أو ملك جامع للوصفين.
و قيل «11»: السّائق كاتب السّيّئات، و الشّهيد كاتب الحسنات.
و قيل «12»: السّائق نفسه أو قرينه، و الشّهيد جوارحه و أعماله.
و محلّ «معها» النّصب على الحال من «كلّ» لإضافته إلى ما هو في حكم المعرفة «13».
و في نهج البلاغة «1»: ف كُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهِيدٌ سائق يسوقها إلى محشرها، و شاهد يشهد عليها بعملها.
و في روضة الكافي «2»: عدّة من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أبيه، عن أبي الجهم، عن أبي خديجة قال: قال لي أبو عبد اللَّه- عليه السّلام-: كم بينك و بين البصرة؟ قلت: في الماء خمس [ساعات؟] إذا طابت الرّيح، و على الظّهر ثمان [ساعات؟] و نحو ذلك. فقال: ما أقرب هذا! تزاوروا و تعاهدوا «3» بعضكم بعضا، فإنّه لا بدّ يوم «4» [القيامة] «5» من أن يأتي كلُّ إنسان بشاهد يشهد له على دينه‏ (الحديث).

[این احتمال خوبی است اما اینکه به همان موطنی برگردد که مقصود آیه شریفه است قطعی نیست چون در روایت به آیه اشاره نشده است]