بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر سوره مباركة قاف-سال ۹۱

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر سابق آقای وافی در وبلاگ، در ذیل صفحه است
تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است

تقریر جدید-فعلا نیست










تقریر آقای وافی در وبلاگ:
از سایت انجمن علمی:
http://www.hoseinm.ir/forum/index.php?topic=63.40

یکشنبه ( 2 / 12 / 2012 )12/9/91=16/1/34=ج212

سوال از اینکه نماز زیارت عاشورا قبل از زیارت باشد یا بعد از آن بعد از سجده؟ استاد: احتیاط این است که اول یک سلام مختصری بدهد. حاجاقا بهجت می فرمودند: بنده این طور می خوانم که اول سه بار می گویم: السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک و رحمة الله و برکاته بعد سه بار می گویم: اللهم العن اعداء آل محمد و آل ابی سفیان و آل زیاد و آل مروان الی یوم القیامة سپس سه تکبیر می گویم و سپس آن سه سلام و سه لعن را تکرار می کنم و سپس دو رکعت نماز زیارت می خوانم. چون در روایت هم دارد که یشیر بالسلام الیه و بعد از نماز، دوباره کار قبل از نماز را تکرار می کنم. یعنی سه سلام و سه لعن و سه تکبیر و سه سلام و سه لعن و سپس متن زیارت معروفه را می خوانم. ولی نفرمودند بعد از زیارت و قبل از دعای علقمه هم نماز می خوانم
اما وقتی متن روایت را ببینیم، به ذهن می آید که نماز زیارت اول مال زیارت قبلی است و بین خود زیارت عاشورا و دعای علقمه هم یک نماز زیارت جا دارد. لذا احتیاط به این است که هر دو نماز خوانده شود و حتی برای کسی که بخواهد دعای علقمه را که دعای مهم و با فضیلتی است، بخواند، بهتر است قبل از شروع زیارت عاشورا، یک سلام هم به حضرت امیر المؤمنین داده شود که افضلش زیارت امین الله است. چون امام صادق زیارت عاشورا را در نزد قبر حضرت امیر خواندند. لذا در دعای علقمه دارد: اتیتکما یا امیر المؤمنین و یا اباعبدالله
ذکر حاجاقای نائینی نحوه ی مجرّب زیارت عاشورا را در دقیقه(5)
شیخ انصاری هر روز زیارت عاشورا با صد لعن و سلام را می خواندند در 25 دقیقه
در روایتی که پسر شیخ الطائفه در امالی آورده اند، برای مستعجل از امام هادی در لعن و سلام فقط قسمت آخر را صدبار تکرار کند
حاجاقای بهجت خیلی به زیارت عاشورای غیر معروفه اعتقاد داشتند و مکرر برای کسانی که قرار نبود صد لعن و صد سلام را بخوانند، این زیارت را توصیه می کردند و می فرمودند خیلی عالی المضمون است و مثل زیارت معروفه می ماند که خواندنش کمتر از ده دقیقه می شود
حاجاقای بهجت وقتی در حرم زیارت عاشورا را می خواندند، حدود 90 درجه به سمت راست یعنی به سمت کربلا می خواندند
در روایت هم دارد که وقتی از کربلا دور هستی به بالای بام برو و متوجه جهت کربلا بشو
سوال. استاد: معلوم است که مجلس واحد اولویت دارد ولی فاصله هم باشد، مانعی ندارد. فصل به حدث هم ظاهراً مانعی ندارد
حاجاقای بهجت هر روز زیارت عاشورا را در حرم می خواندند تا اول لعن. سپس از حرم خارج می شدند و می آمدند خانه و صبحانه می خوردند و قبل از درس ساعت ده می دیدیم که هنوز دارند لعن و سلام ها را می گویند. گاهی هم می شد که وقتی در همان قبل از درس سلام ها تمام می شد، سجده را با اشاره می خواندند
قانون در مستحبات بر تعدد مطلوب است. شواهدی زیادی هم دارد(22)
سوال از مشترک لفظی یا معنوی بودنِ وجود. استاد: به نظرم مشترک معنوی بودنِ وجود، خیلی واضح است. یعنی معنایی که عرف از هستی و از وجود و از بودن می فهمد، چند تا وضع ندارد. بلکه یک معنا است که ظرف های صدقش فرق می کند و روح و وضع معنا یکی بیشتر نیست. منتها عده ای به شبهه افتاده اند که نمی توانیم بگوییم خدا هست، ما هم هستیم. این یک نحو تشابه می شود. چطور هم ما و هم خدایی که خالق ماست، هر دو هستیم؟ و نتیجه گرفته اند که دو جور وضع شده است. جواب این شبهه آن است که: آیا وقتی می گوییم خدا هست، معنای دیگری می فهمیم غیر از معنایی که از ( انسان هست) می فهمیم؟ خیر. معنا یک معناست فقط فرد و مصداق و خارجیّتش دو جور است. وجود خدا با وجود انسان تفاوت دارد ولی معنای وجود که دو تا نیست. مثلا شیء مشترک لفظی است یا معنوی؟ حاضران: معنوی. استاد: خدا شیء است، ما هم شیء هستیم. آیا این سبب می شود که بگوییم: شیء مشترک لفظی است؟ هرگز. چون لازم نکرده که وقتی یک مفهوم واحدِ مشترک معنوی در تحققش و مصداقش تفاوت وجود داشت، معنا هم دوتا بشود. لذا مشترک معنوی بودن وجود، از اوضح واضحات است
سوال: آیا إطلاق وجود بر خداوند صحیح است یا غلط؟ استاد: اگر آن شبهه برطرف شود، مانعی ندارد. وقتی می گوییم: خدا وجود دارد، شما چیزی می فهمید یا نمی فهمید؟ سائل: می فهمیم. استاد: پس شد مشترک معنوی. (25) با قائل شدن به مشترک لفظی، مشکل حل نمی شود
وجود، مشترک معنوی است قطعا و در حوزه هایی هم این معنا به کار می رود به عنوان صدق و این مفهوم از محل آن مصداق انتزاع می شود. اما در مورد خداوند متعال، وجود بدون این که از مشترک معنوی بودن خارج شود، به معنای صدق نیست یعنی نمی توانیم بگوییم: عقل یک چیزی را در ذات می بیند که از آن مفهوم وجود را انتزاع می کند. نزع یک مفهوم از یک مصداق نیست. ترفندی که ذهن به کار می برد، این است که از یک مشترک معنوی برای چیزی که ریختش ریختِ درک است نه معنا ( چون معنای، دارِ مقابلات هستند )، ذهن یک چیزی را می بیند که مقابل ندارد. از مقابلات قرض می گیرد و اشاره می کند به آن چیزی که مقابل ندارد. لذا وقتی درباره ی خدای متعال می گوییم: موجود، ما ترید من الوجود؟ وجود، عدم، هست، نیست، بالاتر از آنچه شما از موجودیتِ چیزی انتظار دارید، در مبدأ عالَم هست. لذا بارها گفته ام: وجود وصفی و وجود اشاری که این تعبیرم را از روایت حضرت سیدالشهدا گرفته ام ( وجود الایمان لا وجود صفة ) همه ی صحبت بر سر این لا است. این لا یعنی چه؟ می فهمیم خدا هست . اما وجودی که ایمانی است نه این که وجود وصفی باشد و یک وصف برای او بیاوریم. وجود وصفی هم سه چهار تا احتمال داشت که قبلا هم صحبتش را کردیم که آیا زائد بر ماهیت است، مثولی است و . . . چیزی که عرض من بود و احتمال قوی می دهم که مراد حضرت این باشد، این بود که : لا وجود صفة یعنی وجودِ مقابل عدم به نحوی که از موطنِ مقابلات برخاسته و انتزاع شده، نیست؛ چون موطنِ ذات الهی، موطنِ مقابلات نیست و عدم برای ذات خدا که مبدأ مطلقه ی همه ی اشیاء است، اصلا فرض ندارد. عدم برای حتی فرض عقلی ندارد. با این حساب، وقتی می گوییم: او موجود است، یعنی از وجودِ برخاسته از موطنِ مقابلات، ذهن اشاره می کند به آن کمالش. می گوید: حق متعال را اگر با این دو متقابل( وجود و عدم) بسنجیم، کدامش لایق اوست؟ می بینیم عدم، بطلان محض است. و لذا می گوییم: هست. منظور از معنای اشاری، این است. همین معنای اشاری البته به نحوِ اضعفی از واجب الوجود، برای تمام حقائق به کار می رود. یعنی جاهایی که ذهن می بیند این مقابله در آن جا راه ندارد ولی در عین حال، یک چیزی می خواهد بگوید. لذا از این دو مقابل کمک می گیرد برای بیان آن
پس برای جواب آن شبهه باید از این ترفند وجود اشاری استفاده کرد نه این که قائل به اشتراک لفظیِ وجود شد(30)
سوال. استاد: نفس الامر اوسع از وجودِ مقابلِ عدم است. یعنی عدم موجود نیست ولی نفس الامریت دارد. لذا ذهن می گفت: عدم هم هست! سائل: پس نفس الامر هم یک نحوی از وجود است و از مصادیق وجود است. وجودِ روحُ المعنی. استاد: اگر منظورتان از معنا، یک مُدرَکِ حضوری است که آن را درک می کنیم، حرفی ندارم. اما اگر می خواهید بگویید: منظور از معنا، معنای منطقی است که ظهورش در فضای عقل، به مقابله است، نه.(31 و چهل) مثل نور که ظهور معنایش به مقابله است. وجودی که به مقابله آمده و یک درک عقلانی و مفهومی است که از مقابلات ظهور کرده، نه. به این معنا نمی رود آنجا. اما اگر منظورتان از روح معنای وجود، کل واقعیت است و لو مقابل نداشته باشد، حرفی ندارم ولی این دیگر معنای منطقی و مقابلی نیست. بلکه یک معنایی است که به علم شهودیِ حضوری درک می کنیم و می توانیم به هم پاس بدهیم و همه هم به آن راه داریم اما باز آن معنای مقابلی نیست. لذا می گویم: اشاره. چون اشاره در مقابل توصیف است. یعنی تحیّث و توصیف نیست بلکه هن دارد با اشاره کار را انجام می دهد. اما اگر می خواهید تحیّث منطقی باشد که از مقابله و از موصوفیت باشد، جاهایی می رسیم که می بینیم صدق نمی کند. شما چطور می خواهید به عدم بگویید موجود است. تناقض می شود. سائل: ما می گوییم: عدم حقیقت دارد و گفتیم حقیقت هم یکی از مصادیق وجود است. استاد: معنای روح الموجودی که می گویید، یعنی روح معنای وجودی که هنوز مقابل عدم است؟ اگر آن را بگویید، نفس الامر اوسع از وجود است ولی اگر منظورتان از روح، روحی است که مقابل عدم نیست، دیگر رفتید در یک فضای دیگر.(34) سوال. استاد: یکی از بحث های مفصل در کلاس های حکمت این بود که: عدم نیست. بعد در توضیحش می گفتند: یعنی بذاته نیست. می گفتند: وجود هست یعنی بنفسه هست نه به وجود زائد و عدم هم نیست. اگر فضای مقابله را حفظ کنیم، نمی توانیم بگوییم: عدم هست. در فضای مقابله می گوییم: عدم نیست؛ ولی نه به نیستیِ زائد؛ بلکه بنفسِ ذاته نیست. همانطور که می گوییم وجود هست اما نه به وجود زائد بلکه بنفسِ ذاته هست. به نحو هلیّتِ بسیطه و نفی بسیط. سائل: با توجه به این اشتراک معنای واسعی که بیان شد. . . استاد: اشتراک معنوی تا آن جایی است که مقابله محفوظ است. اگر می خواهید بروید در آن فضا، ذهن دارد ترفند دیگری به کار می بَرَد. لذا وقتی در حکمت می گویند: ( عدم نیست ) قضیةٌ صادقة، هنوز در فضای مشترک معنوی و مقابله هستند. اما وقتی می گویید: ( عدم هست) از مشترک معنوی خارج شده اید. ذهن دارد یک ترفندهای لطیفتری به کار می برد که فرق دارد با صرفِ مسأله ی مشترک معنوی. لذا در بحث اصول هم عرض می کردم: این که می گویند: بگو ببینم مشترک لفظی است یا معنوی؟ درست نیست. چون مشترک لفظی یعنی یک لفظ و دو معنا. مشترک معنوی هم یعنی یک لفظ و یک معنا. اما چیزهای دیگری هم داریم. مشترک کابردی هم داریم که واقعا یم سنخ دیگری بود اما اسمش را نبرده اند. یعنی فقط این نیست که بگوییم یک لفظ و دو معنا یا یک لفظ و یک معنا. گاهی است یک لفظ است و چند معنا و در عین حال مشترک لفظی هم نیست. مصادیقی هم دارد. سائل: وقتی ما می گوییم: عدم هست، این هست، هیچ حظی از آن روح المعنا ندارد؟ استاد: اگر منظورتان از روح المعنا، آن مشترک معنوی است، نه. چون مشترک معنوی یک معنای منطقی است که به مقابله ظهور پیدا کرده است. وجود یعنی اونی که عدم معدوم نیست. آن وقت شما می خواهید بگویید عدم هست!؟ این چه حظی از آن روح المعنا دارد؟ قوام آن روح المعنای مقابلیِ منطقی به مقابله است. لذا عرض می کردم ما توسعه ی در معنا نداده ایم و مجاز نیست(37 و بیست) در بخشی از آن ممکن است توسعه بدهیم ولی جاهایی هست که واقعا ذهن از ترفند اشاره استفاده می کند. یعنی یک مُدرَکاتی داریم که همه می شناسیم ولی آلت مبادله نداریم. ذهن می آید از چیزهایی که مال موطن مقابلات است، کمک می گیرد و به هم دیگر پاس می دهیم. یعنی یک چیزهایی هست که مرتکزات حضوریِ همه ی ماست در موطنی بی مقابل. از موطن مقابلات قرض می گیرم و اشاره می کنم به آن ها. البته این به عنوان یکی از تحلیل هاست که ذهن مرا قانع کرده است(38) چون در قضیه ی صحیح و اعم اصول به ذهنم آمد که این قضیه ی اشاره کردنِ ذهن چیزی است که خیلی جا نیفتاده است. یکی از کارهای بسیار مهم ذهن این است. در صحیح و اعم برای هر دو طرف ادعای تبادر شده بود. وقتی می خواستم به دست بیاورم که چرا هر دو طرف ادعای تبادر دارند، ذهنم رفت به سراغ این ترفند ذهن. در یکی ذهن دارد توصیف می کند و در یکی اشاره(39). هر دو تبادر درست است ولی منشأِ یک تبادر، یک ترفند ذهن است و منشأِ تبادر دیگر، ترفند دیگری از ذهن است و هر دو راست می گویند ولی یکی از این ترفندها دارد اشاره می کند و یکی توصیف و توصیف میزان وضع است نه اشاره. لذا برای من واضح شد که الفاظ وضع شده برای صحیح. همان طور که مشهور می گویند(40)
ذهن ما در خیلی از جاها دارد ترفند اشاره را به کار می گیرد ولی تدوین نشده است بلکه در علوم و کلاس ها بیشتر فضای توصیف ذهن باز شده و درباره اش صحبت شده است
سوال. استاد: به طور کلی، مقابلات یک فضایی دارند. آیا دو مفهوم مقابل مثل دو لنگه ی یک بار است یا مثل درختی است که دو شاخه دارد؟ بحث مهمی است. ذهن ما چگونه دو مقابل را کشف و درک می کند؟ آیا دو مقابل از یک درک حضوری دو شاخه می شود در فضای منطق یا از دو درک حضوری؟
یکی از ادعاها درباره روح المعنا این است که: ارواح معانی وقتی در فضای مقابلات هستند، وقتی بروند بالابالاها یک جایی می رسند که با هم جمع می شوند. گرچه حرف عجیبی به نظر می آید ولی ممکن است. حضرت هم فرمودند: ما فوق العرش صحبت نکنید که تاهت عقولکم. یعنی اگر بخواهید چیزهای وراء مقابلات را ریشه یابی کنید، نظام منطقی تفکرتان به هم می ریزد
سوال: آیا خود این چهار پنج مرحله ای که برای وجود فرمودید، با هم اشتراک معنوی دارند یا نه؟ اگر روح معنا مال کل این هاست، پس باید تا آخر ادامه پیدا کند. استاد: روح معنا تا آن جا که مقابله است به عنوان مقابلی جلو می رود. سائل: تا مقابله، غیر از بالای مقابله است؟ استاد: بله، نفس الامر شؤونی دارد که هر کدامش یک دستگاهی برای خودش دارد. اول وجود مثولی بود. بعد رسیدیم به وجودی که ظرفش ظرف تأثیر بود بعد رسیدیم به وجودی که ظرفش هم ظرف تأثیر نبود. تا این جا وجود مقابلی محفوظ بود. روح مقابلی هم بود. همین قدر هم بس است برای این که اوسعیت نفس الامر از وجود مقابلی را ثابت کنیم. چون عدد اول وجود مقابلی ندارد اما نفس الامریت دارد. از این جا به بعد یک فضاهای جدیدی باز می شود و شبهاتی است که تا این جا جوابگوی آن ها نیست. مثل این که به عدم بگوییم موجود. مثل مواردی که اصلا مقابل ندارد ولی می خواهیم صدقشان بدهیم. این جا چه کار کنیم؟ سائل: عدم موجود است، مقابل ندارد؟ استاد: روی همین فکر کنید. وقتی می گویید عدم موجود است، یعنی چه؟ سائل: یعنی محقق است و حقیقت دارد که می توانیم به جایش بگوییم موجود است. وقتی می توانیم بگوییم موجود است، در آن هیچ معنای مقابله ای وجود ندارد؟ استاد: بخشی از آن دارد و بخشی ندارد که آن قسمتی که ندارد، مهم است. الآن که می گویید موجود است، شما که می گویید این را با مقابله درک کرده اید، خلاصه عدم هست یا نیست؟ سائل: . . . استاد: از مشترک معنوی فاصله نگرفته اید؟ وقتی که می گویید عدم هست، این قصدی که از تعبیر هست دارید، همان وجود معنوی است یا معنا را عوض کرده اید؟ سائل: همان است. استاد: خب من به همان معنا می بینم مقابلش اسبق است: عدم نیست. سائل: این (نیست) . . . استاد: الآن وقتی می گویید: عدم هست، ترفندِ ذهن شما توصیف است یا اشاره؟ اگر توصیف است، می بینیم این جا قشنگ تر این است که بگوییم: نیست. سائل: یعنی می فرمایید: ( عدم نیست) توصیف است و ( عدم هست) اشاره. استاد: احسنت. وقتی که می گویید عدم نیست، دارید توصیف می کنید. یکی از حاضران: چرا اسم این را می گذارید توصیف و چه فرقی است بین توصیف و اشاره؟ استاد: توصیف یعنی واقعیتِ خود معنای مقابلی دارد صدق می کند. اما اشاره یعنی خود آن معنا با آن واقعیتی که دارد صدق نمی کند؛ چون وجود که نمی تواند بر عدم صدق کند. اما ذهن می بیند همان عدمی که نمی تواند به معنای مقابلیِ وجود توصیف بشود، یک واقعیتی دارد. می بیند برای آن واقعیت، به کار بردن تعبیر هست مناسب تر از تعبیر نیست است. در این جا به وسیله ی مفهوم اشاره کرده نه توصیف. سائل: وقتی می گوییم: عدد اول هست، توصیف است یا اشاره؟ استاد: قبل از پاسخ به این سوال، این سوال را می پرسم که: آیا واسطه ی بین وجود و عدم داریم یا نه؟ اول این را حل کنید، بعد بپرسید توصیف هست یا نه؟ چون اگر این بحث ها گسترده شود، خواهید دید که در مباحث نفس الامر، هر کدامش . . . سائل: بین وجود وعدم مقابلی واسطه هست. یعنی یک چیزهایی داریم که وجود و عدم مقابلی نیستند. استاد: اگر هست، پس نیازی به اشاره نیست و برای عدد اول می گوییم: توصیف می کنیم اما به معنای مقابله ی حق و باطل. مقابلِ حق، باطل است. مقابل واقعیت، غلط است. اما وقتی می گوییم یک چیزی غلط است، این غلط که واقعیتت ندارد، واقعیت نداشتنش حق است. غلط بودنش که دیگر غلط نیست؛ یعنی به جاهایی می رسیم که دیگر مقابل ندارد. باطل بودن باطل واقعا باطل است( 49)
سوال: آیا در مورد عدد اول، عدم مقابل وجود معنا دارد؟ استاد: باید بیشتر فکر شود. در این که بخش مهمی از نفس الامر را ذهن با وجود اشاری کارش را انجام می دهد، شکی نیست. اما بقیه اش قابل بحث است. بخشی از نفس الامر هست که با وجود معنوی مقابلی می شود رفت . . . (51)
وجود خدا اشاری است نه توصیفی. اگر وجود خدا توصیفی باشد، دیگر واجب الوجود نیست. سائل: یعنی خدا اشاره بردار است؟ استاد: ما تترقّب از این که می گویید چیزی هست؟ این انتظاری که از لفظ هستی و وجود دارید، بالاتر از این انتظار شما را مبدأ مطلق برآورده می کند اما نه به این معنا که یک ذاتی داریم که عقل در آن متمرکز می شود و یک حیثی در آن می بیند و وجود را انتزاع می کند. این طور نیست. یعنی ذات خدای متعال، منشأ انتزاع نیست. مفهومی از آن نزع نمی شود. اگر نزع شود، دیگر واجب الوجود نیست
یا حسین









************
تقریر آقای صراف:
12/9/1391

· اشاره­ای در مورد نحوه ادای نماز زیارت عاشورا توسط مرحوم حاج آقای بهجت

· نکات و اشاراتی در مورد زیارات و نمازهای زیارات

· نکاتی در مورد اشتراک معنوی وجود و بکارگیری اشاری مفاهیم