بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر سوره مباركة قاف-سال ۹۱

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر سابق آقای وافی در وبلاگ، در ذیل صفحه است
تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است

تقریر جدید-فعلا نیست










تقریر آقای وافی در وبلاگ:


جلسه 209
سه شنبه ( 6 / 11 / 2012 )
21/12/1433
16/08/1391

بسم الله الرحمن الرحیم
درباره طیّ الأرض (فی اسرع{ ممکن است یک ملیونیوم باشد} من طرفة العین)
ممکن است ولیی از اولیای خدا برای طی الارض از قوانین عالم دیگری که حکومت دارد بر قوانین این عالم استفاده کند و اصلا پایه ی زمان را عوض کند
شبهه ی زنون که حرکت را محال می داند فقط با جزء لا یتجزّی قابل حل است؛ چون جزء لا یتجزّای حرکت است که حرکت را پدید می آورد و بدون آن، حرکت قابل توجیه نیست. مگر آن که اساس حرکت را جور دیگری تقریر کنیم همان طوری که بعضی گفته اند: لیست الحرکة إلا سکونات متتالیة (7)
دقیقه ی 9 : قضیه ی شخصی که با سرعت بسیار با موتور می رفت و بین دو ماشین قرار گرفت که راه برای عبور موتور نبود . . . ولی عبور کرده بود بدون این که چیزی بفهمد (11)
دقیقه 15 : راجع به قالیچه حضرت سلیمان ( غدوها شهر و رواحها شهر ) که علامه از برادرشان سیدمحمد حسن نقل می کنند که از شاگردش که در حالت عادی ارواح را می دیده و می گفته: در میان همه علما، قیافه علامه حلی از همه زیباتر است، نقل کرده است که: از مرحوم آقای قاضی سوال کرده بود که قالیچه ی حضرت سلیمان آیا از روی اسباب ظاهریه بوده و چیزی ساخته شده بوده یا از مبدعات الهیه بوده است؟ ایشان فرموده بودند: فعلا چیزی در نظرم نمی آید ولی یکی از موجوداتی که در زمان حضرت بوده است و در این کار تصدی داشته اند، الآن زنده اند. می روم و می پرسم . . . و فرمودند: می گوید از مبدعات الهیه بوده و هیچ کدام از اسباب ظاهری در آن دخالت نداشته است
دقیقه 19 : درباره ( و لو انّ قرآنا . . . قُطّعت به الأرض ) که احتمالِ قُطعت بدون تشدید هم هست
نکته بعدی راجع به نفس الامر است. در مسأله ی اینکه نفس، جسمانیة الحدوث است و روحانیة البقاء، بحثی را شروع کرده اند و طبق مبنای خودشان می گویند: زید قبل از عالم ماده، تعیّنِ زیدی ندارد. { در محدوده ی خودش و در شأنی از شؤون زید، مانعی ندارد که نفس، جسمانیّة الحدوث باشد و مؤیدات قوی ای هم دارد اما بگوییم که پس زید هر چه دارد، همین است و بس، قبول نیست. یعنی زید با وصف زیدیت ،قبل از عالم ماده، عین ثابت و عوالمی داشته و اینجور نیست که صرفا بگوییم در قوس نزول، فقط به وجودش در وجود علل موجود بوده است. ولی ایشان در بحث جسمانیة الحدوث، عین ثابتی برای زید قبل از عالم دنیا و قبل از وجودش قائل نیستند. اما جالب این است که بعد از عالم دنیا و در بقاء می گویند: وقتی زید موجود شد، یک عین ثابتی دارد که ولو خودش محضا هم معدوم شود، آن عین ثابت باقی است. و حال آن که اگر بحث های ما سر برسد، زید عین ثابت دارد هم قبل هم بعد. چون موطن عین ثابت، موطن علم است و موطن علم، موطن احاطه ی بر همه زمان ها و مکان هاست و نمی شود بگوییم وقتی در بستر زمان آمده ایم، تازه عین ثابت زید پیدا شده است. البته این که اصل عین ثابت را و لو برای بقاء، پذیرفته اند، خیلی برای ما مغتنم است. یک خشت مطلب که لق شد، بقیه اش هم تدریجا خراب می شود! روایاتی هم داریم که تماثیل کلّ اشیاء در عرش الهی است؛ چون ریخت عرش، ریخت حقائق است و ریخت حقائق، ریختِ صِرفاً موطن وجود نیست بلکه احاطه ی بر همه زمان ها و مکان ها و موطن های کُنِ ایجادی است. زید هم در یک موطن لازمانی، تمثالی دارد در عرش. سوال: آیا عرش همان صقع ربوبی است؟ استاد: لزومی ندارد که صقع ربوبی باشد. البته اگر به صقع ببریم و مشکل برهانی پیدا نکند، حرفی نداریم. به نظر من می رسد اگر به آنجا ببریم به مشکل بر می خوریم. سائل: از چه جهت؟ استاد: از این جهت که خلاصه ذات الهی را بسیط می دانیم یا نه؟ اگر قائل به بساطت باشیم، می گوییم حتی صفات خود ذات، عین ذات نیستند و تأخّر دارند، آن وقت می خواهید این همه اعیان ثابته ای که صفات ذات هم نیستند، بلکه لوازم اسماء هستند و اسماء لوازم صفاتند، را ببرید آنجا؟!(26)
سوال. استاد: این تعیّن از کجا می آید؟ از ذهن ما؟ ذهن ما باید باشد تا تعین را شکل دهد. اگر می گویید اگر ذهن ما هم نبود، این تعیّن هست. پس از کجا می آید؟ معضله ای است در کتاب ها و خیلی بحث دارد. سید احمد فرموده اند: یطالع الذات، نفسه. که به نظر من سر نمی رسد. به نظر من تا مبادی تعین برای ما حل نشود، نمی شود. فعلا که بردن این ها به صقع ربوبی برای من حل نشده است یعنی سوالاتی دارم که جوابی برایش پیدا نکرده ام (27) تا (30) یکی از عباراتی که خیلی به در اینجا می خورد: ( به توصف الصفات ) است. یعنی اگر یک وصف می خواهد وصف شود، با او وصف می شود ( لا بها یوصف ) چون اساسا سبقت رتبی دارد بر اصل توصیف چون توصیف یک نحو تحیّث است. لا یمکن التوصیف إلا بالتحیُّث و لکنه هو الذی حیّث الحیث . اما اینکه چطور انتشاع کثرت را سر و سامان بدهیم، باید روی خیلی از مبانی که با آن انس گرفته ایم، تجدید نظر کنیم. یکی از آن مبانی این است که می گوییم: صدور کثرت از وحدت. آیا واقعا این تعبیر تنها گزینه است؟ خود این اول الکلام است که بگوییم تنها راه مبدأیتِ مبدأ مطلق، یک نحو صدور است. راه های دیگر هم دارد. شما دارید از لفظی استفاده می کنید که از اینجا برخاسته و می خواهید با معنایی که از آن انس دارید، به آنجا ببرید. گزینه های دیگری هم قابل تصور است که تک تک آنها قابل بررسی است. یکی از آن گزینه ها این است که: خلق الله الأشیاء بالمشیئة و المشیّة بنفسها. الآن در کلاس ها فورا می گویند: مشیّت ساریه. اصلا یکی از اسماء وجود منبسط در کلاس های رایج، مشیت ساریه است. ولی آیا با آن نحوی که ما در کلاس ها وجود منبسط را می گوییم، مشیّت ساریه دقیقا همین می شود؟ یا یک تصوری دیگر هم می توانیم داشته باشیم از مشیت به عنوان خواست که لزومی نداشته باشد که و لمشیّة بنفسها را حتما منطبق کنیم بر وجود منبسط(33)
دقیقه 36 تا 40 : نکات جالبی فرمودند از جمله از یک ملحد نقل کردند که گفته است: وجود و عدم و نیم وجود! عالم وجود از عدم پدید نیامده بلکه از نیم وجود پدید آمده است
از درس فردا به اینجا منتقل شد: در باب نفی التشبیه توحید شیخ صدوق روایت جالبی وجود دارد که حضرت می فرمایند: وَ اللَّهُ‏ غَيْرُ أَسْمَائِهِ‏ وَ كُلُّ شَيْ‏ءٍ وَقَعَ عَلَيْهِ اسْمُ شَيْ‏ءٍ سِوَاهُ فَهُوَ مَخْلُوقٌ‏ { هر چیزی که بگویند و ببینیم آن خدایی که می گوییم، نیست، مخلوق است} أَ لَا تَرَى إِلَى قَوْلِهِ‏ الْعِزَّةَ لِلَّهِ{ همانطور که که می گوییم: لله ما فی السموات. اینجا هم می گوییم: عزت مال خداست نه این که خدا عزیز است. اگر اینگونه بگوییم، خلاف مقصود حضرت می شود. قبلش هم فرمودند: والله غیر اسمائه. اینجا هم می گویند: ببین عزت، خدا نیست، پس لله، یعنی به او بند است همانطوری که لله ما فی السموات، عزت هم از چیزهایی است که مال خداست. منظور هم عزت خارجی نیست. آن یک فرد از عزت است. العزة یعنی این حقیقت مال اوست. العظمة وقتی خدا نشد، مال خداست. یعنی همه ی این حقائق مسبوق به او هستند. همان طور که ما فی السموات و الارض، مسبوق به او هستند، علم و عزت و عظمت هم مال خدا هستند نه به این معنا که خدا متصف است به اینها بلکه یعنی همه این ها مسبوق و مخلوق هستند} الْعَظَمَةُ لِلَّهِ وَ قَالَ‏ وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ فَادْعُوهُ بِها وَ قَالَ‏ قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَيًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏{ جالبش این است که می فرمایند:} فَالْأَسْمَاءُ مُضَافَةٌ إِلَيْهِ وَ هُوَ التَّوْحِيدُ الْخَالِص‏. البته روایت 14 و 15 هم خیلی برای بحث ما خوب است
سوال: آیا همه ی اسماء الهی را همین گونه باید تأویل کرد؟ استاد: بله. و لذا هیچ کدام هم مقام ذات نیستند و همه اسماء مخلوق هستند. این روایت ضابطه ی مهمی است









************
تقریر آقای صراف:
16/8/1391

· ادامه نکاتی در مورد طی الارض.

· در مهر تابان در مسأله نفس انسانی که جسمانیة الحدوث است و روحانیة البقاء دارند که زید در قوس نزول به وجودش در وجود علل موجود است و عین ثابتی برای زید قبل از خلقش ندارد ولی در بقاء قائل به آن می­شوند. اما وقتی عین ثابتی ورای زمان قبول کردیم قبل و بعد برای آن فرقی نمی­کند.

· انتشاء کثرت را چگونه تحلیل می­کنیم؟ آیا تنها راه مبدئیت صدور است؟