بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر سوره مباركة قاف-سال ۹۱

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر سابق آقای وافی در وبلاگ، در ذیل صفحه است
تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است

تقریر جدید-فعلا نیست










تقریر آقای وافی در وبلاگ:

دوشنبه ( 15 / 10 / 2012 )
سوال درباره خمس هدیه
سوال.استاد: همه ی علوم حضوری نیست. فضای منطق و شناخت با مرتکزات و مشهودات، تفاوت دارد
بسم الله الرحمن الرحیم
یک مطلبی را دیروز به شرح قوشچی نسبت دادم ولی بعد دیدم اشکالٌ قوی، در شرح قوشچی بود که خودش هم جواب نداد ولی مطلب دیگری که گفتم، قوشچی گفته، در شوارق بود. ص122 کتابِ ما در بحث نفس الامر : و اما نفس الامر، فمعناه نفس الشیء فی حدّ ذاته علی ان یکون المراد بالامر هو الشیءُ نفسُه فمعنی کون الشیء موجودا فی نفس الامر، هو کونه موجودا فی حد ذاته والمراد من کونه موجودا فی حد ذاته، هو کونه موجودا مع قطع النظر عن فرض الفارض و اعتبار المعتبر{یعنی حتی اگر ذهن ما هم نبود} سواء کان ذلک الوجود، فی الخارج او فی الذهن. فان کون الوجود فی الذهن لا یستلزم ان یکون بفرض الفارض فان نفس الامر اعمّ من الخارج مطلقاً و من الذهن من وجه{ تعلیقه آقای طباطبایی که فرموده بودند: ذکروا . . . اشاره به کلام ایشان است}
سوال: من وجه یعنی چه؟ مگر ممکن است چیزی در ذهن باشد ولی نفس الامریت نداشته باشد؟ استاد: بله، مثل قضایای کاذب
سوال: ارتباط ما با نفس الامر از کجا ثابت می شود؟ استاد: دیروز عرض شد که ما یک قضایایی داریم که نسبت به آن جازمیم و برای عقلاء تشکیک بردار نیست مثل استحاله تناقض. سوال من این بود که این جزم ما از کجا آمده است؟ عرض دیروز من این بود که خدای متعال برای انسان دو شأن قرار داده است.یک نور عقل است که عقل هیولانی وجودش از نفس بستر نفس الامر است و لذا سنخ علومش هم علوم حضوری است. یک شأن وجودی انسان هم ذهن است که شأن شناخت و منطق و علم حصولی و تشکیل دادن قضیه و موضوع و محمول است. عرض من این است که در قضایایی که جازمیم به صحتش، به خاطر این است که شأن وجودیِ نفس الامریِ ما ، یک چیزی را دارد می یابد؛ خودش را نه عکسش را. و چون خودش را یافته، در فضای منطق که قضیه می سازد، می گوید حتما این قضیه درست است و شک ندارد؛ چون مطابِق و مطابَق را دارد می بیند. مثلا شخصی شنیده که در یک شهری، عالمی هست. می رود تا او را ببیند. وقتی وارد شهر می شود، می بیند که تابلوی بزرگی اول شهر نصب شده که تا آن را می بیند می گوید این خودش است. چون شخصی که در دنیا معروف است، اهل این شهر نمی آیند عکسِ غیر او را اول شهر نصب کنند. اگر کسی بیاید در این تشکیک کند و بگوید مطمئنی؟ از کجا می گویی خودش است؟ به شک می افتد. اول گفت خودش است، اما چون پشتوانه نداشت، زود به شک افتاد. چون فقط یک طرف را دید. فقط عکس را دید نه ذوالعکس. اما اگر قبلا او را دیده بود یا وقتی رفت به خانه اش و او را دید، عکس او را هم بالای سرش دید، با نگاهی به عکس و صورت آقا، می گوید حتما خودش است. اگر هم به او بگویند شاید نباشد، دوباره به آقا و عکس نگاه می کند و می گوید قطعا خودش است. حال ما هم نسبت به آن قضایای بدیهی در ذهنمان همین است یعنی نفس الامر، لدی العقل به علم حضوری حاصل است و در عالم منطق، قضیه تشکیل می دهد. می پرسیم این قضیه درست است یا نه؟ نگاهی می کند به نفس الامری که نزدش حاصل است و می گوید قطعا درست است. هر چه تشکیک کنیم، به شک نمی افتد. پس جازمیّت ذهن در تصدیق یک قضیه بدیهی آنهم در همه اعصار و قرون، کاشف از این است که دارد خودِ نفس الامر را می بیند. یعنی فقط جازمِ به مطابِق نیست بلکه جازمِ به مطابقه است یعنی هر دو را می بیند و می گوید حتما این دو با هم موافقند
مثالی دیگر که شاید به بتوان به عنوان دلیل هم مطرح کرد. معنای این که می گوییم به نفس الامر رسیده، ظاهرش آسان است ولی دقت بیشتری می خواهد. می گویین محال یک شیء واحد در آنِ واحد هم باشد هم نباشد. ذهن همه هم مشترک است در تصدیقِ این استحاله و احدی تا دچار شبهه نشده و در بحث های علمی نیفتاده، در صحت آن شک نمی کند. اگر به او بگویند که اگر ذهن ما و تو نبود، اجتماع نقیضین هم معلوم نبود که محال باشد یا، فوری می گوید نه. اگر هیچ ذهنی هم نبود، اجتماع نقیضین هم محال بود. یعنی می گوید اجتماع نقیضین ربطی به من ندارد بلکه واقعیت اینگونه است که: نمی شود یک چیزی در آنِ واحد هم باشد هم نباشد. سوال این است که اگر ذهن می تواند خودش را تخلیه کند و فرض نبودِ خودش را بکند و بگوید: استحاله نقیضین با اینکه من نیستم، هست. آیا ممکن است بدون اینکه به اصل نفس الامرش رسیده باشد، چنین فرضی بکند؟ چطور می گوید: اگر من هم نبودم، او بود؟ معلوم می شود به آن ( او ) رسیده است
سوال. استاد: منظورم از ( ممکن نیست) معنای عجز نیست. می گوییم: اگر هیچ ذهنی نبود، باز هم نمی شد که چیزی در آنِ واحد هم باشد هم نباشد. یعنی الآن داریم از خود نفس الامر خبر می دهیم نه اینکه بگوییم این قضیه حق است. قضیه اجتماع النقیضین در ذهن ما تشکیل شده و بعد می گوییم: واقعیتِ مفاد این قضیه، حتی اگر ذهن ما هم نبود، حق است. یعنی نشدنی است که چیزی در آنِ واحد هم باشد هم نباشد حتی اگر ذهن ما نباشد. سوال این است که از کجا ذهن قدرتِ این تخلیه را دارد؟ معلوم می شود که نفس الامرش را یافته که اینگونه می گوید
حاجاقای نایینی: از کجا توهم و خیال نباشد؟ استاد: یعنی تمام بشر در این توهم شریکند که می گویند اگر ذهن ما هم نبود، نمی دانیم چیزی در آنِ واحد می توانست هم موجود باشد هم معدوم؟!؟ یعنی احتمال می دهند که بشود ولی ریخت ذهنشان جوری است که آن را نشدنی می پندارد! (18)
از 19 تا 23 : اصرار آقای نایینی بر اشکال خود
عرض من این استکه: اتفاقا عقل، فطرت به معنای ریخت ندارد. همانی که ملاصدرا گفت: لا هذا و لا ذاک بلکه فانی می شود. یعنی اساسا جوهره ی نور عقل و عقل هیولانی، طوری است که در نفس الامر می رود و می شود خودِ نفس الامر و هر مقدار که عقل، نفس الامر می شود، حجت الهی و معصوم است( إن لله علی الناس حجتین. حجة ظاهرة الانبیاء و الرسل{ که فانی های در نفس الامرند به مرتبه بالابالایش} و العقول{ یعنی آن چیزی از شما که فانی در نفس الامر و خودِ نفس الامر است اما به درجه ای که دارید. انما یکلف الله عباده علی قدر ما آتاهم من العقول. به مقدار دریافتی که به طور واضح از نفس الامر به آنها داده است}
سوال: آیا عقل یک امر وجودی است؟ استاد: عقل یک امر واقعیِ نفس الامری است و موطنش هم موطنِ علم و اطلاعات است مگر آنکه منظورتان از وجود، همان وجود توسعه یافته ی شاملِ نفس الامر باشد(24)
این فعلا مدعاست. حالا باید ببینیم چه مشکلاتی سر راهمان است
سوال: نحوه ی حضورِ مطابَقِ استحاله اجتماع نقیضین را توضیح دهید؟ استاد: توضیح نحوه مطابقه خیلی کار دارد که عرض خواهم کرد
سوال: زیاد فرمودید که مهمترین ادله، تکیه بر ارتکازات اشخاص است. چرا ارتکازات حتما صحیح است؟ استاد: بعضی از ارتکازات قطعا غلط است. مهم دقتِ در پشتوانه ی ارتکازات است. من برای ارتکاز، ضابطه ی کاربردی دارم یعنی می خواهم که خود طرف، ذهنش برود سراغ یک چیزهایی که از طریق آنها می تواند کلاس تدوین کند. به خلاف اینکه ضوابط کلاس بیاید و این ارتکازات را از او بگیرد. اما اینکه بخواهم بگویم از اول هر چه ارتکاز شد، درست است، خیر. ارتکز از ماده رسخ است. مرتکز یعنی راسخ. مگر هر چه راسخ است، درست است؟ باید دید آیا این ارتکاز، از انس و تکرار است یا از شهود نفس الامری یا غیر اینها که هر کدامش باید با دقت بررسی شود. اگر پشتوانه یک ارتکاز، شهود باشد، آن ارتکاز درست است و از این دست ارتکازها کم نداریم
سوال: بحث شما مبنی بر نظریه ی تطابق در صدق است.یعنی وقتی می گویید راست است یعنی مطابِقِ با یک مطابَقی است. چرا نظریه ی صحیح در باب صدق، فقط مطابقت است؟ استاد: نظریه های دیگر هم به تطابق باز می گردد اما نه فقط تطابُقِ به عالم وجود و عدمِ مقابلی. نحوه ی بازگشتشان نیازمند توضیح است که بعدا عرض می کنم. سائل: سوال من این است که چرا نظریه تطابق، حق و صحیح است؟ استاد: باید ببینیم که چرا ما جازمیم و جزممان تشکیک بردار نیست. چگونه نفس الامرِ استحاله را یافته ایم که به یچ وج حاضر نیستیم از آن دست برداریم؟ بعدا عرض می کنم
سوال: اگر کسی مثل کانت بگوید که اینها ساختارهای پیشینیِ ذهنند یا لا اقل احتمال آن را مطرح کند، چه پاسخی دارید؟ استاد: ظاهرا کانت در قضایای ترکیبی، مطابقت را می پذیرد. سائل: کانت مطابقت را مُنحلّ می کند. او می گوید نومِن داریم و فِنومِن و فنومن هیچ گاه با نومن یکی نمی شود چون همیشه از عینک ذهن رد می شود. هر چه بخواهد در ذهن من فهم شود، باید از این عینک رد شود و وقتی رد شد، دیگر آن نیست. استاد: در قضایای پیشین، فنومن قائل نیست بلکه آنها را به قضایای تحلیلیه بر می گرداند به اصطلاح خودشان توتولوژی و این همانی. سائل: کانت دنبالِ ترکیبیِ پیشین است. می گوید ساختار ذهن است که به ما اینگونه وانمود می کند. خلاصه کارِ ساختار ذهن است نه کار تطابق واقعی. استاد: آیا می گوید در قضایای ترکیبی، مطابقت اصلا مطرح نیست؟ سائل: نه، می گوید مطابقت اصلا ممکن نیست چون همیشه ما فنومن داریم و آنچه در خارج است، نومن است. استاد: اتفاقا شروع کلام ما از همین جا بود. عرض کردم که اساس اشکال این است که: ما وقتی می گوییم مطابقت، یک مطابَق داریم و یک مطابِق و دسترسیِ ما تنها و تنها به مطابِق است. پس حرف او تکرار اشکال است. من دسترسی ندارم، یک ادعا است
اصلا خود این حرف که ( ما دسترسیِ به فنومن نداریم)، آیا می خواهد بگوید که واقع این چنین است؟ سائل: می گوید: نمی دانیم که داریم یا نداریم. استاد: تا حالا که می گفتید: می گوید دسترسی نداریم! استاد: می گوید: فنومنی داریم ولی نمی دانم که این همان هست یا نه. از کجا فنومنش را می دانید؟ اصل وجودش را نه مطابقتش را. از کجا می دانید؟!؟ سائل(33) استاد: به اصل سیگنال های دریافتی و ارسال کننده آنها که قطع دارد. نفس الامر اوضح از این است که مزخرفات کانت بتواند آن را پایین بیاورد
نومن یعنی موضوع خارجی
تا جلسه بعدی روی این مطلب تأمل کنید که: استحاله نقیضین ترکیبی است یا تحلیلی البته با تاکید بر نشدنی بودن آن. یعنی نمی شود که بشود نه اینکه فقط آن را نمی یابیم. کسانی می گویند تحلیلی است برای این است که از بحث فرار کند
سوال دوم: آیا خودِ شکاکیون مطلق و دنباله رُوان کانت، استحاله تناقض را قبول دارند یا در اصل استحاله هم شک دارند؟ (37)
سوال درباره خمس هدیه
استخاره ( لیبلغ فاه و ما هو ببالغه) معلوم نیست به مطلوبی که دارد برسد
سوال از خمس پول کنار گذاشته برای جهیزیه
استخاره ( ما کنت بجانب الغربی ) نه تشویق است نه ردع. میانه است
استخاره ( قال علمها عند ربی ) میانه است









************
تقریر آقای صراف:
24/7/1391

· شوارق ص71 (راجع به معقولات اولی و ثانوی فلسفی و منطقی) و ص122 در بحث نفس الامر دیده شود: نفس الامر اعم مطلق از خارج و اعم من وجه از ذهن است.

· ارتباط ما با نفس الامر از کجا ثابت می­شود؟ ما قضایایی داریم که جازم هستیم به آن. این جزم ما از کجا آمده است؟ این از آنجا ناشی می­شود که انسان مطابِق و مطابَق، هر دو را می­بیند. در مورد قضایای بدیهی نفس الامر لدی العقل به علم حضوری حاضر است و از آن قضیه می­سازد و جازمیت از این ناشی می­شود که دارد نفس الامر را می­بیند.

· معنای اینکه به خود نفس الامر رسیدیم اگر چه ظاهرش ساده است اما نیاز به بسط دارد. می­گوییم محال است که چیزی هم باشد و هم نباشد. او حاضر نیست بپذیرد که این قضیه بسته به ذهن او است. اینکه او فرض نبودن خودش و ذهن خودش را می­کند نشان می­دهد که به نفس الامر رسیده است. اساساً خدا عقل را اینگونه نیافریده که فطرت به معنی ریخت داشته باشد. عقل یک امر واقعی نفس الامری است و موطن آن موطن علم است.

· برخی بناءات نظریه نفس الامر و اشکال در آنها:

· مهمترین ادله، تکیه به ارتکازات اشخاص است و حال آنکه برهی غلط است. جواب: مهم، پشتوانه ارتکازات است که از انس است یا شهود نفس الامری یا ... اگر پشتوانه­اش شهود است درست است.

· مبنی بر نظریه تطابق در صدق است. جواب: بقیه نظریات صدق هم به نظریه تطابق برمی­گردد.

· اگر اشکال شود که اینها ساختارهای پیشینی ذهن است جواب چیست؟

· استحاله اجتماع نقیضین به معنای نشدنی آیا ترکیبی است یا تحلیلی؟ اگر ترکیبی است آیا شکاکیون استحاله را قبول دارند یا در استحاله هم شک دارند؟ و چگونه؟