بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر سوره مباركة قاف-سال ۹۱

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر سابق آقای وافی در وبلاگ، در ذیل صفحه است
تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است

تقریر جدید-فعلا نیست










تقریر آقای وافی در وبلاگ:

چهارشنبه ( 26 / 9 / 2012 )
سوال از خمس داشتن پولی که برای کربلا یا عمره پس انداز می شود
سوال از کتاب شوارق. استاد : بیشتر فلسفی است تا کلامی و بیشتر مشائی است تا حکمت متعالیه(7)
بسم الله الرحمن الرحیم
دیروز عرض کردم که بحثی را اینقدر طولش دادیم، بحثی سنگین است به خاطر سنگین بودن مبادیِ آن. سنگینی بحث را هم از اختلاف صاحبان اذهان قویه در بناء. وقتی افراد خوش فهم در بناء اختلاف می کنند، معلوم می شود که مبنا، سنگین است
برای اوسع بودن نفس الامر از وجود، هر چه مثال بیشتر پیدا کنیم، بهتر است
مرحوم طباطبایی در تعلیقه بر روایت احتجاج و نهج فرموده بودند: ظاهر الخبر بطلان الأشياء و فناؤها بذواتها و آثارها. همه چیز محو می شود هم ذاتش هم اثرش. و در تعلیقه ص 336 هم فرمودند : لما كان انعدام كل شي‏ء الا اللّه سبحانه يبطل التقدّم و التأخر و كل معنى حقيقي و يبطل به النسبة بين‏ الدنيا و الآخرة و المبتدأ و المعاد و جميع المعارف الإلهيّة المبينة تلو ذلك في الكتاب و السنة القطعية لم يكن مجال لاحتماله‏{ احتمال انعدام}و ما ظاهره ذلك من النصوص مبين بما يعارضه‏
این عبارات بود که ما را به بحث اعاده معدوم کشاند تا ببینیم برهان به حدی قوی هست که مجبور شویم ظاهر روایات را تأویل کنیم یا نه؟
رسیدیم به ایرادات قوشچی بر امتناع اعاده معدوم. خواجه گفته بود: لامتناع الاشارة الی المعدوم فلا یصح علیه بصحة العود. اولی را خواندیم. الثانی: النقض. که برای منظوری که ما داریم که لوح نفس الامر اوسع از لوح وجود است، خیلی مفید است. و هو ان یقال: ما ذکرتموه من الدلیل علی عدم صحة الحکم علی المعدوم بصحة العود، لدل علی انه لا یصح اصلا حکم من العقل علی ما لیس بموجود فعلی. مع انا قد نحکم علی ما لیس بموجود فی الخارج احکاما صادقة لا شبهة فیه. احکامی است که صادق است یعنی با واقع مطابق است. قضیه صادقه یعنی له واقع تطابقه. بعد چند تا مثال می زند: المعدوم الممکن یجوز ان یوجد. چرا همه قبول دارند که این قضیه راست است؟ چرایش مهم است. مثال دوم: من سیولد یجوز ان یتعلم. مثال سوم: اجتماع النقیضین محال. یک بار حاج آقا بهجت در درس فرمودند: موطن صدق اجتماع نقیضین، نفس الامر است نه وجود خارجی
در تعبیرِ اجتماع النقیضین دو تا ظرف وجود دارد: ظرف و موطن صدق استحاله و ظرف و موطن فرض موضوع آن. ما نرید من الاجتماع؟ می گوییم : اجتماع عدم و وجود زید در آنِ واحد، محال است. همه می فهمیم ولی باید تحلیل کنیم. اجتماع یعنی چه؟ آیا یعنی وجود و عدم هر دو موجود شوند؟ یعنی عدم هم موجود شود؟ اجتماع وجود و عدم یعنی هم وجود زید موجود شود هم عدمش. یکی از حاضران: عدم محقق می شود نه موجود. استاد: همه بحث ما هم همین است که به این کلمه محقق برسیم و ببینیم که این محقق که به کار می برید، یُساوق الوجود یا اینکه نفسی الامری است اعم از وجود؟
سوال(19).استاد: عدم یعنی نفی الشیء . . . الآن شما می گویید: اجتماع وجود و عدم زید محال است. آیا یعنی وجود زید موجود و عدم زید، معدوم باشد؟ اگر اینطور باشد که همیشه تناقض است. چون هر موجودی، وجودش موجود و عدمش هم معدوم است. عدمش بطلانِ محض است و وجودش هم موجود است. سائل: تناقض یعنی وجودش معدوم باشد. استاد: تناقض یعنی وجودی که موجود است، عدم باشد؟ سائل: یعنی همین که وجود دارد، در عین وجود داشتنش، نباشد.استاد: وقتی نیست نیست و وقتی هست هست. سائل: اجتماع یعنی وقتی هست، نباشد. استاد: وقتی هست، نباشد. شما چگونه می خواهید هر دو تایش را با هم در یک موطن فرض بگیرید؟ سائل: خب، برای همین می گوییم محال است. استاد: اول فرض آن را روشن کنیم بعدا بگوییم محال است. ببینیم از اجتماع چه فهمیدیم و تصور کرده ایم که می گوییم محال است. سائل: ما وجود را می فهمیم؛ عدم را هم می فهمیم. اینها می توانند احکام متفاوتی با هم داشته باشند. می بینیم که اجتماع که یک حکمی است که می شود بر خیلی از چیزها بار شود، بر این دو تا بار نمی شود. بعد از این مطلب گزارش می دهیم به اینکه: اجتماع نقیضین محال است. استاد: حرف خوبی است. در یک جاهایی ما اجتماع را دیده ایم. در اینجا ادای اجتماع را در می آوریم. خب، در آنجاهایی که اجتماع را دیده ایم، مفهوم اجتماع چه بوده است؟ اجتمعا به چه معناست؟ سائل: دو وجود. استاد: احسنت، اجتماع یعنی هر دو موجود بشوند. خب پس این سرایت ما غلط است. عدم و وجود که نمی شود با هم موجود شوند. سائل: وجود عدم به معدوم بودنش است. استاد: پس اجتماع نشد بلکه بدل شد. اجتماع با بدل فرق دارد. شما می گویید عدم بدلِ وجود است. یعنی یا وجود می آید یا عدم. بعد می گویید اجتماع. اجتماع یعنی هر دو موجود شوند. این که هر دو موجود شوند، یعنی چه؟ برای همین گفتید یعنی محقق شوند. چون کلمه حق می تواند به معنای واقعیت به کار رود ولی وجود و عدم کلاسیکِ مقابل نمی تواند. چون مقابلند. من هم می خواهم از همین تحلیل ها ذهن را ببریم سراغ مرتکزات خودمان که وقتی می گوییم اجتماع نقیضین و معنای واضحی از آن می فهمیم، منظور ما از اجتماع، موطنی است تحققی که خصوص وجود نیست. نمی توانیم بگوییم در موطن وجود خارجی، عدم آمده است. چون این یعنی عدم آمده در موطن وجود. اجتماع وجود و عدم یعنی عدم یک چیزی است که می خواهد با وجود جمع شود یا فقط ؟؟؟ ( به خاطر سرفه یکی از حاضران مفهوم نبود!)
من وقتی می گویم وجود و عدم، آیا بینشان تناقض هست یا نه؟ خب من می گویم: وجود، عدم. وجود موجود است، عدم هم معدوم است. آیا تناقض است؟ سائل: شروط تناقض را ندارد. استاد: آن شروط چیست؟ ما وقتی می گوییم تناقض است، یعنی یک زیدی را فرض می گیریم و می گوییم در آنِ واحد زید هم باشد هم نباشد. اگر این زید را بردارید و فقط بگویید وجود،عدم، تناقض و اجتماع نقیضینی نیست. پس تا زید را در کار نیاورید، اجتماع نقیضین به عنوان یک قضیه صادقه محقق نمی شود. سائل: وجود مطلق با عدم مطلق تناقض دارند. استاد: چطور؟ سائل: یعنی وقتی وجودِ مطلق باشد، عدمِ مطلق نیست. استاد: نه به عنوان اطلاق. بلکه همینجوری می گوییم وجود.عدم بدون اینکه موضوعی را در نظر بگیریم. یکی ازشرائط تناقض وحدت موضوع است. می خواهیم ببینیم چه ارتکازی از موضوع داریم؟ شما می گویید زید. در همان آنی که وجود است، همین وجود نباشد. آیا یعنی وجود زید معدوم باشد یا خود زید؟ کدام تناقض است؟ شما گفتید همین وجوده معدوم باشد. سائل. استاد: پس چطور می گویید در تناقض موضوع لازم است؟ آیا ما تناقضِ بدون موضوع داریم؟ آیا این که فقط بگوییم: وجود، عدم ، تناقض است؟ خیر. پس کجا تناقض است؟ سائل: تناقض به قضایا تعلق می گیرد. یعنی به حکم تعلق می گیرد نه موضوع. استاد: در مفردات هم داریم. انسان و لاإنسان هم نقیضند. سائل: این تقابل است نه تناقض. استاد: درست است. اما دلیل نمی شود که چون تناقض در قضایا است، در مفردات نقیضین نداشته باشیم. ما یک تناقض داریم یک نقیضین. بین دو تا قضیه می گوییم: تناقض. اما انسان و لا انسان و وجود و لاوجود، نقیضین هستند. سائل. استاد: اتفاقا در حاشیه گفته بود: نقیضُ کلّ شیء رفعه. قبول دارید؟ قبول دارید؟ سائل: نه. استاد: شما می گویید بین دو قضیه سلب و ایجاب تناقض است. چطور نتیجه می گیرید که پس بین دو مفرد نیست؟!
فعلا عرض من این است که کلمه اجتماع را تحلیل کنیم. اگر تحلیل کنیم، چیز خوبی از آن در می آید. شما می گویید در تناقض موضوع می خواهیم یا نمی خواهیم؟ این موضوعی که در تناقض می خواهیم، مثلا زید. می گوییم زید در آنِ واحد نمی تواند هم موجود باشد هم معدوم. الآن اجتماع را برای چی فرض می گیریم؟ آیا منظور این است که زید موجود با زید معدوم نمی توانند اجتماع کنند؟ یا وجود زید با عدم زید نمی توانند اجتماع کنند. سائل: وجود زید. استاد: یعنی وجود زید بشود عدم زید؟ اینکه تصور معقولی نیست. چون وجود که عدم نیست. سائل: حمل اولی نه ولی با حمل شایع می شود که وجود و عدم زید با هم متحد باشند. استاد: یعنی عدم و وجود بشوند متحد؟ سائل: یعنی با هم تحقق پیدا کنند. استاد: تحقق پیدا کنند در چی؟ در آن زیده. و گرنه اگر زید را پشت خط بگذارید و کاری با او نداشته باشید، وجود و عدم که یکی نمی شوند. زید است که می گویید در آنِ واحد نمی شود متصف شود به وجود و در عین حال متصف شود به عدم. پس اگر زید را کنار بگذارید، صِرفِ وجود و عدم منظور ما از اجتماع نیست. اگر زید را کنار بگذاریم، تناقضی نداریم. پس قوام و رکن اینکه تناقض محال باشد، اتصاف زید است به وجود و عدم. سائل: زید چیزی جدای از وجود نیست. همان وجودی که در خارج است به آن می گوییم زید. استاد: الآن که شما می گویید: زید هم موجود باشد هم معدوم، تناقض است و تناقض یعنی زید در آنِ واحد موصوف باشد به وجود و موصوف باشد به عدم، این زیدی که موصوف به عدم است، چیست؟ سائل. استاد: یعنی زید در آنِ واحد هم زید باشد هم زید نباشد؟! سائل.استاد: عدمش؟! مش نداریم که! وقتی می گوییم: وجودش، این ش فقط مال وجود است؟ اگر فقط مال وجود است پس چطور می گویید عدمش؟ (34) شما می گویید ش مال وجود است . پس اگر وجود نباشد، ش هم نیست. قبول دارید؟ . . . لازمه اش این است که قائل شوید به اعتباریت قضایای سلبیه و اینکه قضایای سلبیه هیچ است در حالی که قوشچی هم گفت که ما به قضیه سلبیه می گوییم : صادقةٌ. یعنی اگر زید هست، زید موجود صادق است و اگر زید نیست، زید لیس بموجود صادق است. این هم قضیه صادقه است نه مفروضه. اگر زید نیست، واقعا زید معدومٌ راست است. سائل: طبق اصالة الوجود، زید معدومٌ یک قضیه اعتباری و در عین حال صادق است.(36). استاد: اعتباری اطلاقات مختلفی دارد باید روشن شود منظورتان چیست؟ یک معنای اعتباری این است که منشأ انتزاع دارد، عروض خارجی ندارد ولی اتصاف خارجی دارد. ملکیت هم اعتبار محض است. اینکه منظورتان نیست؟ سائل: نه. استاد: پس اعتباری ای می گویید که منشأ انتزاع دارد. خب منشأ انتزاعِ زید معدوم چیست؟ سائل: زید موجود. استاد: هنوز که موجود نشده! اصلا خدا زیدی خلق نکرده. می گویم : زیدی که خدا خلق نکرده، معدومٌ. و می گوییم: قضیةٌ صادقة. منشأ انتزاعش چیست؟ سائل: زید وجود خارجی ندارد ولی وجود ذهنی که می تواند داشته باشد. استاد: یعنی در ذهن فقط فرض گرفته ایم؟ پس قضیه صادقه نیست. چون صادقه وراء ذهن ما مطابَق می خواهد. شما می گویید راست است. موطن صدقش کجاست؟ می گویید راست است؛ نمی گویید که من فرضش گرفته ام. زید معدم قضیه صادق است یعنی من هم نباشم، زید نبود. ربطی به ذهن من ندارد. اگر اینجوری است، منشأ انتزاعش چیست؟(38)
عرض من این است که اجتماع نقیضین یعنی اثبات یک حکمی در همان موطنی که می گوییم نفس الامر اوسع از وجود است. و چون می خواهیم با ضوابط کلاس جورش کنیم، کار دشوار می شود. ذهن ما یک مطلب حقی را درک می کند که موطن آن وجودِ محتاج به کُنِ الهی نیست بلکه موطن علم است(40)
جعل الله المشمشة مشمشة فی موطنٍ { همان موطن نفس الامر که همین موطن مصحح استحاله تناقض است} و اوجدها فی موطن. نمی توانیم بگوییم : ما جعل الله المشمشة به طور مطلق
نباید بگوییم ماهیت یعنی محض ذهن همانطوری که برخی فحول فن گفته اند(43) بعد که تحقیقات جلوتر می رود به جاهایی می رسند که اعیان ثابته آثار خودشان را نمود می دهند و مجبور می شوند بگویند : لیست نفیا محضا و قائل به ظل و . . . می شوند
اصلا مبدأ اصالت وجود، متقدمِ بر ایجاد، اعیان ثابته هستند. موطن اعیان ثابته بوده که اصلا مصحح شده که شما بحث اصالت الوجود بکنید. هر چند بحث اصالت وجود در موطن خودش درست باشد. ولی نمی شود اعیان ثابته را قیچی کنیم
خلاصه ما که می گوییم اجتماع نقیضین محال است، به خاطر درکمان از حقائق از موضوعات از یک موطنی که آن موطن مصحح می شود برای ما که بگوییم زید در آنِ واحد هم موجود باشد هم معدوم
پس مصحح تناقض، ذات زید و عین ثابت اوست. اگر این را قیچی کنیم، قاعده تناقض هم هوا می رود و گرنه باید خیلی از ضوابط کلاسیک را به هم بزنیم و چاره هم نیست
سوال. استاد : نفس الامر اعم است هم از وجود هم از عدم. سائل: آیا این قول به حال نمی شود؟ قول به حال یک بخش این است که به خاطر همین مشکلات قائل شده اند(47)
سوال: وقتی می گوییم : شریک الباری ممتنع الوجود . . . استاد: درباره این باید در وقتی دیگر مفصلا صحبت کنیم
سوال.استاد: موطن وجود و عدم موطن اعیان نیست و دو موطن است ولی لازم نکرده که آن موطن علم خدا باشد. مسبوق به ذات الهی است ولی علمِ ذات او نیست
اقدس من ان یکون المفاض غیر المفیض . که قبلا صحبتش شد که این تعبیر صحیح نیست بلکه موطنی که کُن می خواهد مقدس و موطنی که کُن نمی خواهد، اقدس است. مقدس: وجود منبسط و اقدس: حضرت علم اما نه علم ذات بلکه موطنِ علمی مسبوق به ذات نه عین ذات
اصطلاحات کلاسیکی که عرفان نظری دارد تام نیست باید عبارات را عوض کنیم و بهترین تعبیرات، تعبیرات روایات است
سوال. آنها برای معدوم مثلا شریک الباری عین ثابت قائل نیستند . منظور من از عین ثابت اوسع است از منظور آنها (51)
سوال. حقانیت که به ذهن ما بند نیست. در نفس الامر مفروضات زیادی داریم که معدومند ولی عدمشان حق است
سوال: نمیابد نه اینکه میابد که نیست استاد: مجددا اعداد اول را مطرح کردند که: بی نهایت عدد اول داریم تا دقیقه (60)
ابن سینا می گوید: اضافه وجود دارد و . . . ( 62)









************
تقریر آقای صراف:
5/7/1391

· بحث در مورد اوسعیت و عدم تبعیت نفس الامر از وجود

· در موطن کن درست است که بگوییم اوجد الله المشمشة ولی این درست نیست که بگوییم ما جعل الله المشمشة مشمشة

· ما که می­گوییم اجتماع نقیضین محال است این به واسطه درک یک موطنی است که اوسع از وجود است