بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر سوره مباركة قاف-سال ۹۱

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر سابق آقای وافی در وبلاگ، در ذیل صفحه است
تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است

تقریر جدید-فعلا نیست










تقریر آقای وافی در وبلاگ:

دوشنبه ( 24 / 9 / 2012 )
درباره قیاس در منطق که آیا رفع جهل می کند یا اینکه علم اجمالی را به تفصیلی تبدیل می کند؟ تا دقیقه 12
بسم الله الرحمن الرحیم
سخن در جمع بین دو روایت احتجاج و نهج بود که عرض کردم احتمال دارد که مال دو موطن باشد
البته در روایت نهج اسمی از نفخ صور برده نشده است. آیا باید بگوییم منظور حضرت از إفناء، نفخ صور بوده است؟ که در این صورت هر دو روایت ناظر به یک مطلب می شوند و شاهدش هم این است که در هر دو روایت، سخن از اعاده است
سوال: در روایت نهج دارد : یعود بعد فناء الدنیا. استاد: کلمه دنیا استعمالات مختلف دارد. اذا اجتمعا افترقا و اذا افترقا اجتمعا. گاهی دنیا در مقابل آخرت است. گاهی دنیا مقابل دور است ( السماء الدنیا ) که منظور آسمان اول است. اما گاهی است که دنیا به صورت یک واژه منفرد می آید که می تواند به معنای عالم به کار رفته باشد. دنیا به معنای گیتی و جهان و ما سوی الله و وجه تسمیه اش هم نزدیک بودنش به خلق است نسبت به خدا: ( تعالی الله). پس کل ما سوی الله با عنایت به علو و اعلی بودن خداوند، دنیا هستند. البته باید با توجه به سیاق و قراءن دید منظور حضرت از دنیا در ( فناء الدنیا) دنیای در مقابل آخرت است یا نه. عبارت نهج این است که : خضعت الاشیاء له که مختص اشیاء دنیا نیست بلکه ظاهرش کل شیء وجودی است. تا می رسند به اینجا که : هو المُفنی لها . اوست که اشیاء را إفنا می کند. به نظر می رسد اختصاص به دنیا نداشته باشد. سوال : حتی مجردات ؟ استاد . . . ( 18 ) تا می رسند به اینجا که و لیس فناء الدنیا. آیا شاهدی داریم که دنیا یعنی مقابل آخرت است؟ یک شاهدش می تواند این باشد که حضرت این ها را مقدمه کرده اند که بعدا بفرمایند: یُعید. مقابل این فناء می شود اعاده . پس آن آخرت است و این دنیا. ممکن است هم که دنیا را به معنای کل ما سوی بگیریم. شاهد این احتمال هم این است که بعدش می فرمایند: ( و ان الله یعود بعد فناء الدنیا وحده لا شیء معه کما کان قبل ابتداءها ). البته مخالفان، این عبارات را به دید یا به مراتب وجود حمل می کنند و فناء را رتبه ای می دانند و می گویند: ( کان الله و لم یکن معه شیء و الآن کما کان ). که البته عبارت توحید صدوق (و هو الآن کما کان) است. بر فرض که عبارت آنها را بگیریم، خب این هم یک معنایی است. مثل ملک یوم الدین. نه اینکه مالک غیر روز جزاء نباشد. یا ( لمن الملک الیوم) یا ( و الامر یومئذ لله ) در حالی که در آیه دیگر می فرماید: ( لله الامر من قبل و من بعد ). مخالفان این آیات را سان می دهند و می گویند : منظور از فناء، ترتب عوالم است. یعنی موطنی داریم که در آنجا کفو نمی تواند کنار حق حقیقی بیاید. در آنجا ( و الآن کما کان) یعنی الآن هم لم یکن معه شیئ. پس ناظر به رتبه است نه به زمان که بگوییم که یک زمانی بود که خدا بود و هیچ چیز همراهش نبود. لم یکن معه فی ذاک الزمان شیء. تا محتاج بشویم به زمان موهوم که مرحوم مجلسی در ج 54 قائل به این زمان موهوم هستند حتی ادعای ضروری دین می کنند که باید بگوییم : زمانی بوده و لو موهوم که خدا بود و هیچ مخلوقی نبود. اما عده دیگر می گویند : ما محتاج چنین زمانی نیستیم بلکه محتاج یک موطنی هستیم که در آن موطن و رتبه چیزی با او نبود و نیست
سوال.استاد: ایشان می فرمایند : خدا زمانی نیست ولی در عین حال از اینکه خدا موجود است و هیچ چیز نیست میشود توهم زمان و استمرار کند. یعنی یک بدو زمانی برای إحداث عالم قائل هستند. می گویند: ما سوی الله بدو زمانی دارند. خدا بود و لم یکن معه شیئ زمانا یعنی با اراده حادثه ای که این اراده هم صفت فعل است نه صفت ذات، در نقطه صفرِ زمان ماده و ذوالمادة ایجاد شد. می گویند : زمان موهوم تا یک وقتی موهوم است و یک لحظه ای فرا می رسد که در اثر احداث یک شیء متحرک خارجی، زمان موهوم به زمان واقعی تبدیل می شود. زمانی که حالا دیگر آن تحرک دارد آن را می سازد. سوال.استاد: موهوم یعنی ما یک حرکت خارجی نداریم. حدوث و حادث خارجی نداریم که راسم آن زمان باشد. شمسی نداریم که شب و روز را پدید بیاورد. ولی می توانیم در هنمان فرض بگیریم که دارد می گذرد. خدا هست و هیچ چیز نیست. سوال. استاد: ایشان می گوید: یک بدو و نقطه صفر زمان در نظر بگیرید نه محور زمانی که دو طرفش بی نهایت باشد. بلکه به یک نقطه ای می رسیم که که نقطه صفر زمان است و قبل از آن توهم می کنیم گذری را. خدا بود زمان هم نبود ولی می توانیم یک گذری فرض بگیریم
سوال. استاد : فلاسفه که قوس نزول و صعود را ترسیم می کنند، در قوس نزول قائل به عقول هستند، از عالم عقول می آیند به هیولا و صُوَر منطبعه در ماده{ چون مشاء عالم مثال را قبول ندارند}. چیزی که خیلی مهم است، جسم فلکی و عناصر اربعه است. آنها امهات اربعه{عناصر اربعه} و آباء سبعه{اجسام فلکی} را قدیم زمانی{ هم ازلی هم ابدی} و فقط موالید ثلاث ( نبات، معدن و حیوان) حادث می دانند. لذا در معاد جسمانی و معراج مشکل داشتند. در حالی که قرآن صریحا می گوید: همه اینها از هم می پاشد. اما آنها قائل به قدماء خمسه هستند و می گویند اگر این پنج قدیم را فرض نگیریم، نظام ترسیم عالم و حکمت سر نمی رسد. بعد آخوند ملا صدرا که می خواستند حدوث را اثبات کنند، جسم فلکی و همه این حرف ها را پذیرفتند و قائل به حرکت جوهری شدند. با حرکت جوهری، حدوث زمانی را اینگونه تصویر کردند که اشیاء لحظه به لحظه حادثند. اما نه حدوث به این معنا که زمان صفر داشته بشیم
از دقیقه 30 تا 36 یکی از حاضران سخنانی گفت که نه ما فهمیدیم نه خودش!
سوال.استاد: زمان مقدار حرکت است. نمی شود که حرکت باشد ولی زمان نباشد. لذاست که ایشان می گوید زمان موهوم
سوال.استاد: شما قبول دارید که یک لحظه داریم که احداث صورت گرفته است؟ آیا می شد که این احداث زودتر صورت بگیرد یا نه؟ یک چیز عرفی است. سائل.استاد: حرکت راسم زمان است
یکی از حاضران: ظاهرا مرحوم مجلسی یک درک انتزاعی از زمان داشته و مستقل از ماده که توانسته ماده را در زمان بیندازد. استاد: بله، مباحثی که امروزه مطرح می شود، ایشان مبانی آنها را قبول نداشته است. همین الآن درباره زمان دهها قول وجود دارد
سوال.استاد. زمان بند به حرکت است. خب توهم حرکت که محال نیست
سوال.استاد.اینها می گویند زمانی بود که خدا نبود اما نه به این معنا که آن زمان بود (38) اما مخالفان بدو زمانی را قائل نیستند و می گویند جسم فلکی بسیط است و در بسیط تغیر راه ندارد . نه پدید می آید و نه از بین می رود. پس خدا چه کاره است؟ می گفتند: مثل نسبت شعاع به شمس. یعنی اگر فرض بگیرید همیشه خورشید بود، همیشه شعاعش هم بود پس همیشه محتاج هم بود. احتیاج را با امکان درست می کردند اما حدوث و خلق حدوثی بدو زمانی را قبول نداشتند
از دقیقه 40 تا 45 یکی از حاضران قاعده ( کل حادث مسبوق بمادة و مدة ) را مطرح کردند
سوال.استاد: ماده اولی رتبی است یعنی در رتبه صورت است. در رتبه ای دون اوست نه اینکه هیولا قبلِ زمانی باشد. اما ماده ثانیه تقدم زمانی دارد بر صورت متأخره. اما هیولای اولی در نهایت قوس نزول است. به همین جهت تقدم زمانی بر صُوَر ندارد. نمی گویند : کل حادث مسبوق به هیولای اولی به عنوان تقدم زمانی
حاجاقای نائینی : وقت تمام است
به شرح تجرید علامه و قوشچی هم در بحث اعاده معدوم وهم در بحث معاد، مراجعه کنید. قوشچی در بحث اعاده معدوم با خواجه در می افتد و طرفدار جمهور متکلمین است. صاحب اسفار که در اواخر پارسال در اسفار تعبیر اهانة داشت،{ ج اول ص 361 ) ناظر به قوشچی بود
خلاصه خواجه فرموده : والسمع دل علیه یعنی بر فنا عالم . ولی هیچ اشاره ای نه علامه نه قوشچی به سمع مورد نظر نکرده اند و نگفته اند به دلیل آیات نفخ صور. یعنی رنگ نفخ صور را رنگ إفناء ندیده اند بلکه به امثال ( هو الاول و الآخر) و ( کل من علیها فان ) و ( کل شیء هالک ) تمسک کرده اند
این شرح قوشچیِ ما در بحث اعاده معدوم حاشیه ملا جمال دارد که سخنان دقیقی دارد
سوال: یعود الله یعنی چه ؟ استاد : این عود، شبیه صفت فعل است. یعنی وقتی خلقی بود می گفتیم که خالق است.وقتی فعل رفت، صفت فعلی هم می رود. نظیر علمی فعلی که تا معلوم موجود است عالم است ولی وقتی معدوم شد، خدا به آن عالم نیست. یعنی عالم به علم فعلی نیست
سوال.استاد: حکما اینگونه می گویند که فناء یعنی ایجادی بود و این ایجاد، دیگر نیست. همینکه ایجاد نشد، اسمش را فناء می گذارند
سوال. استاد: به نظر من جمع تبرعی قابل دفاع است(57)









************
تقریر آقای صراف:
3/7/1391

· امیر المؤمنین در روایت اسمی از نفخ صور نبردند ولی در روایت امام صادق – علیه السلام – حضرت اشاره به نفخ صور داشتند. البته ممکن است کسی توجیه کند که مقصود امیر المؤمنین هم از افناء همان نفخ صور بوده است.

· کشف المراد و شرح تجرید در بحث امتناع اعاده معدوم دیده شود. قوشجی در امتناع اعاده معدوم با مرحوم خواجه مخالفت می­کند و از حکماء طرفداری می­کند. مرحوم خواجه فرموده­اند و السمع دل علیه: این کدام دلیل نقلی است؟ جرا اشاره به نفخ صور نشده؟ حاشیه ملاجمال بر قوشجی هم ذیل بحث اعاده معدوم دیده شود.