بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر سوره مباركة قاف-سال ۹۱

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر سابق آقای وافی در وبلاگ، در ذیل صفحه است
تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است

تقریر جدید-فعلا نیست










تقریر آقای وافی در وبلاگ:

چهارشنبه ( 16 / 5 / 2012 )
درباره¬ی نصیحت شیخ انصاری به یکی از شاگردان خودش: درس بده در هر شرایطی. نماز جماعت اقامه کن اگر اخلاص داشتی. قضاوت نکن در هر شرایطی! و اهمیت حاجاقا بهجت به اقامه جماعت در هر حالی. و گوشه هایی اززندگی مرحوم حاجاقا بهجت از جمله آب نخوردن ایشان تا دقیقه 12
بسم الله الرحمن الرحیم
روایت احتجاج و عبارت نهج البلاغه دلالت قوی داشت بر این¬که خلق فانی می شوند بالاتر از مسأله موت و این¬که بعد از فناء، دوباره عود می کنند. مرحوم طباطبایی فرمودند: ظاهر روایت با یک برهان عقلی مخالف است و آن مسأله امتناع اعاده معدوم است. در تجرید و اسفار هم برهان بر آن اقامه کرده بودند
من قطع دارم که بزرگان علماء شاگرد مقلد نمی خواهند. می گویند: یا حرفمان را بفهم و دفاع کن. مدافع نفهم نمی خواهیم. اگر هم نفهمیدی سعی کن بفهمی و بدون فهم دفاع نکن. و از طرفی تا نفهمیدی، زود ایراد نگیر که این حرف غلط است اما اگر هم فهمیدی هر چه به ذهنت می آید، بگو و مباحثه کن
چیزی که به ذهن من آمد و دیروز گفتم، این بود که ادله خواجه و علامه برای ذهن من خیلی غریب بود و اثبات استحاله نمی کرد. استحاله چیز کمی نیست. راحت نمی توانیم بگوییم: این نشدنی است. معدوم نشدنی است برگردد. به حدی نص را هم تاویل کنیم. خلاصه نشدنی بودن برای ذهن من صاف نشد. البته دیروز عرض شد که اصل حرف آنها در یک محدوده ای صحیح ولی تسری آن به کل، قابل قبول نیست. در جلسات اول راجع به لدینا کتاب حفیظ، شاید بیش ار بیست جلسه صحبت شد که این کتاب حفیظ غیر از وجود عینی، برهان است، نص است {دقیقه 18 و 45} فقط مشکل ما این ضوابط کلاسیک بود که اگر بازبینی شود، می توان براهین روشنی اقامه نمود بر اینکه یک موطن علم داریم و موطن علم غیر از موطن عین است و در عین حال موطن علم عین هویت غیبیه و ذات واجب الوجود هم نیست که بیش از بیست جلسه راجع به آن بحث کردیم و گفتیم که نفس الامر اوسع از وجود است. از عبارات مرحوم صدر هم تصریحاتی بر عرض من پیدا شد. ولی در نهایه قبول ندارند و نفس الامر به هر جوری که شده طبق اصالة الوجود می خواهند به وجود برش گردانند.
مرحوم خواجه چون مسأله اصالة الوجود به مانند بعد از ملاصدرا جا نیفتاده بود، ادله دیگری می آوردند برای استحاله اعاده معدوم. بعد از جا افتادن اصالة الوجود، خود آخوند و دیگران راحت تر حرف می زنند و می گویند: هویته العینیه وجوده. در نهایه فرمودند : ( و القول بانه لم لا یجوز ان یوجد الموجد شیئا ثم یُعدم ) قبل از این عبارت می گویند : وقتی اعدامش کرد، عدم عدم محض است و لا یقبل الاشاره چون پوچ شد و تمام شد و رفت و هیچی ازش نمانده است. وقتی وجود جدید می آید، وجود جدید است دیگر. چه ربطی دارد به آن قبلی؟ قبلی محو شد. ایجاد جدید هم وجودی جدید است بنا بر اصالة الوجود. ادامه عبارت ( و له بشخصه صورة علمیة عنده ثم یوجد ثانیا علی ما علم فیستحفظ الوحدة و العینیة ) یک وقتی که موجود بود. پس یک صورت علمیه ای از این نزد موجد باقی مانده است. می گوید : من می خواهم همان صورت علمیه ای در نزدم از موجود قبلی است، همان را دوباره ایجاد کنم. علامه می فرماید: این صورت علمیه که وجود دوم را همان وجود نمی کند : ( یدفعه ان الوجود الثانی کیف ما فرض، وجود بعد وجود و غیریته و بینونته بالوجود الاول بما انه بعده ضروری) این ها حرف های درستی است . چون داریم می گوییم یک وجودی بود و معدوم شد و حالا دوباره خدای متعال می خواهد ایجادش کند. خب این وجود جدیدی است غیر از وجود قبلی. اینها درست ولی بعدش می فرمایند : ( و لا تجتمع العینیه و الغیریه ) نمی شود دو تا وجود باشد و در عین حال عین هم باشند. اگر این را قبول کنیم استحاله ثابت می شود ولی محتاج به بررسی است. من می خواهم بگویم دو وجود است و در عین حال عینیت محفوظ است. توضیح آنکه : اساس و همه درک و عقلانیت و معارف ما که به فرض ذهن ما نیست، دارد روی طبایع صِرفه دور می زند. یعنی ما دائما داریم طبایع را درک می کنیم و این طبایع به فرض ذهن ما نیستند بلکه ذهن ما دارد این ها را درک می کند. مفصل درباره این مطلب صحبت شد. پس این طبایع صرفه چیز کمی نیست. حالا یک سوال مهم این است که می گویند طبق اصالة الوجود، هویت هر چیزی عین وجودش است. خب این وجودی که می خواهد وجود پیدا بکند، شما می گویید هویتش عین وجودش است. من می خواهم زیر این (ش) خط بکشم. شما می گویید بنا بر اصالة الوجود، موجد وجود را ایجاد کرده است. آیا وجود مطلق را ایجاد کرده است؟ شما می گویید وجودش. نمی توانید از این (ش) صرف نظر کنید حتی بنا بر اصالة الوجود. چون اگر آن را بردارید، می شود وجود مطلق. پس باید یک وجود بیشتر نباشد که وجود مطلق است. وجود زید و عمرو و بکر و حجر از کجا آمده است؟ موجد وجودش را ایجاد کرده نه وجود مطلق را
یکی از حاضران: این هیئت و صورت جدید را ایجاد کرده است. استاد : آیا موجد قبل از ایجاد این صورت، علم به آن دارد یا جاهل به آن است؟ سائل: علم دارد. استاد : در حالی که همه این استدلالات می گوید: موجد که وجود را ایجاد کرد، بعدَ الوجود یک صورتی از آن دارد. می گویند: له صورة عند الموجد بعد الوجود. عرض ما این است که : همین وجود، له صورة عند الموجد قبل ایجاده. سوال : پس علم خدا که می گویند عین کشف تفصیلی است چیه ؟ استاد : علم اجمالی یکی از توجیهات علم است. فاعل بالعنایه، فاعل بالرضا، فاعل بالتجلی. آیا غیر این سه تا فرض ندارد؟ با آن بحث هایی که قبلا شد، باید در بسیاری از اینها بازبینی کنیم. بزنگاه عرض من این است : مغالطه ای که در اینجا صورت می گیرد این است که می گویند: هویت شیء عین وجودش است و وقتی معدوم شد دیگر هیچی. فوقش می گوییم یک صورتی از این وجود نزد مبادی عالیه مانده است. عرض ما این است که آیا منظورتان از این صورت، صورت بعد الوجود است؟ خب اشکال وارد است.ولی ما می گوییم هر شیءی یک صورتی دارد نزد موجد، قبل الوجود. توجیه این صورت سر جایش باید صحبت شود. فعلا می گوییم : این (ش) مهم است . قبلا هم عرض کردم اینکه معروف شده : ما جعل الله مشمشة بل اوجدها، درست نیست. خدا اوجد المشمشة اما جعل المشمشة مشمشة. این مطلب یکی از مبانی مهم بحث ما در آن بیست روز بود. گفتیم : مبدأ الحقائق مبدأ جمیع حیثیات است لجمیع الحقائق. چه ایجاد و وجودشان و چه حقائق تجوهریشون. مبدأ همه است اما در مواطن مختلف. و لذا هر شیء قبل ایجاده صورتی دارد. منظورم این نیست که صورتی دارد در ذات باریتعالی. اینهایی که عرض می کنم، خودشان وقتی به ذوق افتاده اند گفته اند! در نهایه می گویند: اهل ذوق اعیان ثابته را ثابت کرده اند در حالی که برهان یردّه . درحالی که این برهان در ده ها مشأله دیگر می ماند. ذوقیاتی بوده که پشتوانه برهانی به طریق اجلی دارد تازه نه فقط اعیان ثابته ای که آنها می گویند بلکه بسیار وسیعتر. اعیان ثابته را فقط برای حقائق ماهیات جزئیه و کلیه گفته اند و حال آنکه این مسائل برهانی برای موطن علم، بسیار وسیعتر است اعیان ثابته ای است که در علوم ذوقیه گفته اند و خود صاحب اسفار هم خیلی جاها حرفش را می زنند ولی وقتی می خواهند آن را برهانی کنند، مبانی که در کلاس پایه ریزی کرده اند، با اینها جور نیست. لذا در نهایه به صرف اینکه با اصالة الوجود مخالف است، می گویند قبول نداریم. خب ما در اصالة الوجود بازنگری می کنیم. ما نمیتوانیم از چیزهایی که نفس الامریتش واضح به ذهن می آید و براهین قویه دارد، دست برداریم. اعتقاد من این است که این مطالب حق است و باید درباره اش صحبت شود و تعصب روی بعضی چیزهای کلاسیک هم نباشد به خرج بدهیم
سوال: یعنی شما می فرمایید عین ثابته عرفانی با اصالة الوجود قابل جمع نیست؟ استاد : چرا قابل جمع نباشد؟ آنها می گویند که چون ما اصالة الوجودی هستیم، اینها همه کنار! عرض ما این است که براهین اصالة الوجود اگر 20 تا خروجی دارد، شما 200 تایش کرده اید. باید ببینیم بُرد هر برهانی چقدر است؛ محدوده برهان هر چه قدر هست، به خروجیش ملتزم هستیم. در واقع مدعایشان اعم از دلیل است
عرض من این است که آیه شریفه می فرماید: إن من شیء إلا عندنا خزائنا . هر شیءی که در نظر بگیرید، یک خزینه ندارد بلکه خزائن دارد . عرض من این است که : این خزائن که مراتب دارند، چرا مراتب دارند و در عرض هم نیستند؟ چون دنباله آیه می فرماید: و ما ننزّله إلا بقدر معلوم. یعنی وقتی شیء می خواهد ظهور پیدا کند، خزائن را ننزّل. مرحله مرحله و خزینه به خزینه می آید پایین. بعضی از این خزائن، عوالم وجود هستند و بعضی هاش عوالم علم هستند و هیچ کدام هم ذات الهی نیستند. خزینه است اما خزینه موطن علم نه عین. نیاز به کُنِ وجودی الیه ندارد اما مسبوق به ذات مبدأ متعال و محقّق الحائق و هویّت غیبیّه است. درباره این ها قبلا بیست روز صحبت کردیم. بنابر این یکی از خزائن شیء، موطنی است که تمام عوالم ایجادیش که با کُن ایجاد پیدا می کند، در موطن علم، عندالله حاضر است. در این باره ذیل آیه و لا رطب و لا یابس چند روز بحث کردیم. موطن علم نیازی به کُنِ وجودی ندارد اما مسبوق است. بتجهیره الجواهر عرف ان لا جوهر له . حضرت نفرمودند بایجاده الجواهر. شواهد روایی زیاد است
سوال . . . استاد : واژه وجود گاهی در مقابل عدم است که مربوط به موطن عین است و از موطن عین برخاسته است. ولی گاهی وجود را به معنایی غیر از موطن عین به کار می بریم برای چیزهایی که مقابله موطن عینی نیستند اما مشهود ماست و همه از آن سر در می آوریم. وجود دارد اما نه وجود مقابل عدم به معنای موطن عین که مفهوم وجود و عدم از آنجا برخاسته است. خاستگاه مفاهیم نزد عقل متقابلات است. لذا حضرت فرمودند: بمضادته بین الامور عرف ان لا ضد له. یعنی اصل الضدیه و المقبله مسبوق به اوست. در موطنی که او هست، اصلا ضد معنا ندارد. چون قَبَّلَ القبل فلا قبل له. ضادَّ المضادة فلا ضدّ له . اینها مطالب کمی نیست و نظیرش را هم در غیر روایات پیدا نمی کنید. یکی از حاضران. . . استاد : علاء الدوله سمنانی گفته : خدا فوق وجود و عدم است. یکی از کتابهای خیلی خوب ا نظر تاریخ علم، کتاب مرحوم ملامهدی نراقی، به نام قرة العیون است که در مسائل حقیقت وجود است. مرحوم ملاعلی نوری شاگرد بیدآبادی، که می گویند اگر ایشان نبود، اصلا مطالب حکمت متعالیه آخوند کلاسیک نمی شد. مرحوم نراقی معاصر با اینها و در زمانی بودند که مطالب حکمت متعالیه کلاسیک نشده بود و جا نیفتاده بود. قرة العیون از این حیث خوب است که در زمانی نوشته شده که این مطالب هنوز کلاسیک نبوده و فضا فضای بازتری بوده. ایشان در این کتاب مشترک معنوی را قبول می کنند و تشکیک وجود را قبول نمی کنند و حقائق متباینه مشاء را می پذیرند. بعد رباره وحدت وجود با صاحب اسفار و سائرین درگیر می شوند. منظورم این بود که ایشان در /ان کتاب از دو نفر نقل می کنند یکی همین علاء الدوله و دیگری سید محمد از عرفای قرن نهم ظاهرا که این دو تا گفته اند که ما چندین سال مدافع سرسخت مبنای ابن عربی بودیم. بعد از مدتی فهمیدیم این مبنا درست نیست و رفتیم بالاتر. بالاتر رفتنشان به قول صاحب اسفار این بوده که فهمیدند مطلب فوق این است که بگوییم : حقیقت وجود. بگذریم
چیزی عرض من است این است که : این حرف هایی که زده شد، خیلی حرف نازده دارد. لذاست که این حرفهای نازده در ذوق مطالب را می گویند ولی وقتی می خواهد استدلالی بشود، کم می آوریم. به همین خاطر مثل نهایه می گویند : ما این حرف ها را قبول نداریم. ولی کسانی این حرف ها را گفته اند که اهل جزاف گویی نبودند. جزاف نگفته اند ولی چون حرف نازده خیلی داریم، باید روی آن صحبت بشود و بعدا می بینیم که خیلی از مضامین روایات دارد همین مطالب را می گوید. ما قدرت اینکه برایش حرف بزنیم نداریم
عرض ما این است که : هر شیءی در موطنی وراء موطن عین، صورتی دارد، صورت علمیه. این صورت مربوط به قبل از ایجاد است. یعنی همان که اهل ذوق گفته اند که ایجاد از طریق عین ثابت است. پس شیء قبل از ایجاد، صورتی داشته که موجد از طریق علم به آن صورت، ایجادش مرده است . لذا می گوییم ِش، ایجادش. باید برای ما توضیح بدهند این شین را. کافی نیست که فقط بگویید : اصالت با وجود است. قبول،علی ایّ حال این وجودی که می گویید اصیل است، وجودش هست یا نه؟ وجود مطلق که نیست.وجود مطلق که حجر و شجر نیست. اگر وجود ش است، پس قبل از وجودش می خواسته وجودِش را ایجاد بکند. ایجادِش کرده است. این (ش) از کجا آمده است؟ ادله نقلیه و عقلیه فراوان است بر این که ما صورتی قبل از ایجاد داریم. این صورت قبل الایجاد که عین ثابت است، وجودات در مواطن می پذیرد. برهانش این است که : وقتی ایجاد بعدی صورت می گیرد، هوهویت دو وجود به این معنا که دوتا وجود عین هم باشند، نیست، قبول داریم. اما لازم نکرده که وقتی دو وجود دو وجودند، هوهویت هم مطلقا از بین برود. خود صاحب اسفار در حرکت جوهریه همین را می گویند. این سینا چرا حرکت جوهریه را قبول نداشت به نقل خودشان؟ به بهمنیار گفت ک اگر حرکت جوهری ثابت باشد، من نباید من جواب سوال تو را بدهم . چون آن ابن سینایی که تو ازش سوال کرده که معدوم شد. ابن سینای الآن هم که وجود جدیدی است که از او سوال نکرده ای! برو از همان قبلی جواب بگیر! اما آخوند ملاصدرا این را قبول ندارد و می گوید ک ما وجودی داریم پخش. لحظه به لحظه می آید و وجودی است که دارد عوض می شود ولی در یک وحدتی هم بینشان قابل تصور است. و لو در نهایه در حرکت جوهری درباره اینکه موضوع حرکت جوهری چیست؟ هیولاست یا اصلا موضوع نمی خواهد، بحث بود، ولی اصل اینکه به یک وحدة مّایی نیاز است، قابل انکار نیست. بنابر این وقتی هم که می گوییم : دو وجود، چون هر دو، وجود(ش) است، این شین یک مطلب نفس الامری است قبل الایجاد و مصحح عینیت همان ِش است. ِش است که می گوید : این دو وجود وجود(ش) است. پس ِش موجود شد، بعد معدوم شد { معدوم(ش). این معدوم هم یک مضاف الیه دارد که در موطن عدم هم آن ِش ثابت است. لذا می گوییم عدم خاص. و بعد دوباره ِش موجود می شود. خب این وجود بعدی عین وجود قبلی نیست، قبول داریم : لا یتجلی مرتین. اما اینکه بگویید آن معدوم که همان ِ ش است، لا یُعاد، یعنی لا یوجد بوجود ثانی که یضاف الی این ِش حقیقتا، قبول نداریم. وجود ثانی هم حقیقتا یضاف الی این ِش. همان طور که در موطن قبلی وجود(ش) بود. پس در هر دو موطن وجود(ش) است. و این ِش مصحح اعاده معدوم است. بنابراین صورت بعد الایجاد منظور ما نیست . همه صحبت بر سر طبایع صرف است که موطنشان عرش الرحمان است که موطنی است مسبوق به ذات الهی ولی عین ذات نیست قطعا. اما موطنی است که موجود است نه به معنای وجود موطن عین که مقابل عدم است. بلکه موجود است به وجود علمی.
تمام حقائق ریاضی، تمام رابطه های بی نهایتی که ریاضی دان ها تا هر وقت کشف بکنند، تمام نظام های منطقی که امروزه به آن سیستم های صوری می گویند. یعنی نظامهایی که در ریاضیات محض راجع به آن صحبت می کنند. هر سیستم صوری که فرض بگیرید، در موطن علم، خورشیدند. در موطن علم موجوند به همین وجود نه به وجود کُن. یعنی محتاج به کُنِ الیه نیستند ولی اما به ذات الهی محتاجند یعنی مسبوقند به ذات او و او محقّق الحقائق است. بله در موطنی که ما هستیم، موجد الحقائق است اما در موطنی ، محقق الحقائق است. بایجاده الجواهر، عرف انه موجد الکل و بتجهیره الجواهر، عرف انه لا جوهر له. چون اصل جوهر بودن مسبوق به اوست. او جوهر را جوهر کرده نه اینکه فقط ایجاد کرده باشد.
پس حاصل این شد که : وقتی در این دو روایت به این دلالت واضح امام (ع) می فرمایند : زمانی خواهد آمد که خدای متعال یُعدِم. یجعل موجودها کمفقودها. همین هایی که بودند طوری می کندشان که مثل آنهایی که نبوده اند می شوند. ثم یُعیدها . وقتی حضرت دارند اینگونه می فرمایند، ما بگوییم : این که خلاف عقل است. محال است معدوم اعاده شود و باید تأویل کنیم . عرض ما این بود که : نه، این خلاف عقل نیست و ظاهر عبارت روایت مطابق فطرت و ارتکاز است و هیچ اشکالی هم نداد
حاجاقا مؤذن : شاهد فرمایش شما آیه ( اذا اردنا شیئا ان نقول له کن ) معلوم می شود که شیئیتی قبل از ایجاد دارد . استاد : درست است و شواهدی از این قبیل زیاد است . کن فیکون . یکونش وجود عین است اما همین وجود عین یک خزینه ای دارد که همان شیئیتش است. آیه قبلی هم که فرمود : إن من شیء . . . ، این شیء ولو در تطبیق یعنی این کتاب، اما این کتاب ممکن نیست از محدوده طبیعت خارج شود یعنی این شعاعی است از طبیعت در آنجا . و لذا وقتی خزائن می گویند، این شیء یعنی خزینه و شیئیت او به ظهور طبیعت در اینجاست. این نکته خیلی مهمی است. بحث طبایع چیز کمی نیست. سائل : بالاخره اینی که ما الآن داریم می بینیم، چیست؟
سوال . استاد : عین ثابت اونی است که می تواند وجود عینی بپذیرد اما ما می گوییم : نفس الامریاتی داریم که اصلا قابل نیست وجود عینی بپذیرد . نفس الامر تمام ملازمات و استلزامات را هم می گیرد. لو کان لکان، تا جایی که من می دانم در اصطلاحات به این نمی گویند عین ثابت. در منطق می گفتند : مقدم و تالی کاذب ولی ملازمه صادق است. فکر نکنم بگویند : این هم عین ثابت دارد. خلاصه منظور من این است که محدود به ماهیات نشود . محدود به ممتنعات هم نشود. خیلی گسترده است . اگر این مطلب فهمیده شود، انسان مسبوقیت تمام حقائق را در مواطن مختلف به هویت غیبیه می بیند









************
تقریر آقای صراف:
27/2/1391

· بیان خاطراتی از مرحوم حاج آقای بهجت: اهتمام به جماعت، اهتمام بیشتر به درس دادن حتی در زمان بیماری و ...

· اساس بحث در امتناع اعاده معدوم از آنجا که تصریح در بعضی روایات به فناء بود و نه صرف موت: فلاسفه اینگونه گفتند که اگر یک موجودی از نظر فلسفی معدوم شد دلایل عقلی داریم که محال است اعاده آن.

· اشاره به مباحث سابقه در مورد کتاب حفیظ: برهان قابل اقامه است بر اینکه موطن علم داریم که غیر از موطن عین است و غیر از هویت ذات واجب الوجود است. نفس الامر هم اوسع از وجود است.

نهاية الحكمة، ص 24
و القول بأنه لِمَ لا يجوز أن يوجِد الموجِد شيئا ثم يُعدِم و له بشخصه صورة علمية عنده أو عند بعض المبادي العالية ثم يوجد ثانيا على ما علم فيستحفظ الوحدة و العينية بين الوجودين بالصورة العلمية.
يدفعه أن الوجود الثاني كيفما فرض وجود بعد وجود و غيريته و بينونته للوجود الأول بما أنه بعده ضروري [تا اینجا قابل قبول است] و لا تجتمع العينية و الغيرية البتة [من حیثیة واحدة قبول است اما حق آن است که من حیثیتین است]

· اساس درک ما که به فرض ذهن ما نیست روی طبایع صرفه می­چرخد و این طبایع به فرض ذهن ما نیستند بلکه ذهن ما آنها را درک می­کند. سؤال مهم این است که وقتی می­گوییم یک چیز هویتش عین وجودش است، این «ش» به چه چیز برمی­گردد؟ اگر آن را برداریم ایجاد وجود، می­شود وجود مطلق. آن صورتی که نزد موجِد است صورت علمیه بعد الوجود نیست بلکه قبل الوجود هم علم به آن دارد. هر شیء صورتی دارد قبل ایجاده و البته نه در ذات باریتعالی بلکه در موطن اعیان ثابته که آن هم منحصر به ماهیات کلیه­ای که در علوم ذوقیه آن را اعیان ثابته می­دانند نیست. ان من شیء الا عندنا خزائنه که فرمود خزائن نه یک خزینه برای هر شیء. خزینه است اما نه خزینه موطن عین بلکه خزینه موطن علم. یکی از خزائن خزینه­ای است که تمام وجود در عالم عین که در وجودش نیاز به کن وجودی دارد، در آن موجود است و وجود آن اگر چه مسبوق به محقق الحقائق است اما مسبوق به کن ایجادی نیست. [بتجهیره الجواهر عرف ان لا جوهر له و بمضادته بین الاشیاء عرف ان لا ضد له (کافی ج1 ص139). نراقی اول در کتاب قرة العیون (در زمانی نوشته شده که هنوز مباحث حکمت متعالیه کلاسیک نشده بود) از دو نفر (علاء الدوله و سید محمد) نقل می­کند که چندین سال مدافع مبنای ابن عربی بودیم ولی بعد بالاتر رفتیم. حق آن است که حرف نازده خیلی داریم.] هر شیئی در موطنی ورای موطن علم صورتی دارد در موطن علم قبل الایجاد. ادله عقلیه و نقلیه داریم که صورتی قبل الایجاد داریم. خود آخوند قائل به حرکت جوهریه است و با همین استدلال ابن سینا . اما آخوند قائل به یک نحو وحدتی است که توانست قائل به حرکت جوهریه شود. اینکه وجود اول و ثانی دو وجود هستند قابل انکار نیست ولی یک نحو وحدتی دارند که می­گوییم وجودش و عدمش و دوباره وجودش. موطن طبایع صرفه عرش الرحمن است (اگر بتوان ثابت کرد). تمام حقایق ریاضی الی الابد و تمام سیستمها و ... در موطن علم موجودند اما نه با کن ایجادی. خدای متعال در موطنی موجد الحقائق است و در موطنی محقق الحقائق.

و هذا الذي تقرر من استحالة تكرر الوجود لشي‏ء مع تخلل العدم هو المراد بقولهم إن إعادة المعدوم بعينه ممتنع و قد عد الشيخ امتناع إعادة المعدوم بعينه ضروريا.