بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر سوره مباركة قاف-سال ۹۱

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر سابق آقای وافی در وبلاگ، در ذیل صفحه است
تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است

تقریر جدید-فعلا نیست









**************
تقریر آقای وافی در وبلاگ:

دوشنبه ( 7 / 5 / 2012 )
سوال درباره معنای ( قدس ) که به معنای برکت هم آمده است در المحیط و دربارۀ ( لیُذهب عنکم الرجس ) که مرحوم درودآبادی در شرح اسماء حُسنی فرموده : یعنی رجس حدود و تطهیر از قیود . استاد : غیر از ظلیّه بودن حدّ دیگری ندارد . مرحوم طبرسی هم در مجمع از حضرت صادق (ع) درباره شرابا طهورا نقل کرده اند که : یُطهّرهم عن التدنّس بشیء من الاکوان سوی الله تعالی . تدنس از رجس هم لطیف تر است { دقیقه 5 }
دوباره حاجاقا مؤذن از روایت ناقه حضرت زهرا پرسیدند که ( إن مشت سبّحت و إن رغت قدّست ) استاد : رفتن او تسبیح است و صدا دادن او تقدیس است . چون تسبیح به معنای تنزیه از نقص است و چیزی که مطیّه ای است برای سیر به سوی کمال ، هر چه می رود ، دارد می گوید : از این مرحله ای که هستم، می خواهم بروم به سوی أکمل . خدا برتر از این مرحله است و این نسبت به آن می شود ناقصی که باید از این مرحله بالاتر رود . تقدیس هم که صوت است . صوتی که از ناقه بیرون می آید ، دالّ بر محتوا و کلام است . محتوای این صوت تقدیس الهی است { دقیقه 7 }
سوال : روایت داریم که ( باسمک اللذی ینفخ به اسرافیل فی الصور ) آیا به بحث دیروز ما که می گفتیم صدای صور محتوا دارد یا نه ؟ مربوط می شود ؟ استاد : امروز درباره اش صحبت می کنیم
بسم الله الرحمن الرحیم
در سوره مبارکه طه در ذیل شریفه ( یوم ینفخ فی الصور ونحشر المجرمین یومئذ زرقا ) در مجمع البیان در بخش الحجة فرموده اند : (أما قوله «فِي الصُّوَرِ» فإنه جمع صورة و قد يقال فيها صير و أصله صور قال :
أشبهن من بقر الخلصاء أعينها فهن أحسن من صيرانها صِيَرا
{ صیران به معنای گلۀ گاو است اما صیرا یعنی صُوَر . پس صیَر و صُوَر به جای هم به کار می روند . این فی الجمله شاهد این است که در اشتقاق کبیر ، صور با صیر خیلی تفاوت ندارد }
: و صِوَرا أيضا قال أبو عبيدة الصُور جمع صورة و يقال : الصور القرن و يقال فيه ثُقَب بعدد نفوس البشر { در مجمع البیان هم این مطلب که صور سوراخ هایی به عدد نفوس بشر دارد ، هست } فإذا نفخ فيه قام الناس من الأرماس
چند تا روایت خیلی جالب هم داریم :
اول : ص 219 و 220 ج 56 بحار : مرحوم مجلسی فرموده اند : ( و اسرافیل هو ملک موکل بنفخ الصور و الصور هو قرنه اللذی ینفخ فیه . . . الشاخص اللذی ینتظر منک الاذن أی شخص ببصره لا یطرف من یوم خلقته انتظاره لما سوف یؤمر به یعنی شاخص کسی است که پلک به هم نزند . . . )
یکی از حاضران روایتی از ارشاد القلوب خواندند که : ( . . . فیه اثقاب بعدد ارواح الخلائق . سعة فمه ما بین السماء و الارض . . . )
در همین ج 56 بحار ص 253 روایتی از مصباح المتهجد آورده اند که دعاست . می دانید که بالاترین مضامین معارف در ادعیۀ معصومین آمده است . آنها وقتی با ما صحبت می کنند باید به اندازه فهم ما حرف بزنند ولی با خدا حرف می زنند به اندازه معرفت خودشان به خدا که بالاترین درجات معرفت است ، سخن می گویند . لذا در دعاها مطالبی است که جای دیگر یافت نمی شود . روایت این است : فِي تَعْقِيبِ صَلَاةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ : وَ بِاسْمِكَ الْمَكْتُوبِ عَلَى جَبْهَةِ إِسْرَافِيلَ وَ بِقُوَّةِ ذَلِكَ الِاسْمِ { نیرویی که در دل این اسم نهادی } الَّذِي يَنْفُخُ بِهِ إِسْرَافِيلُ فِي الصُّورِ { پیشانی یکی از مهم ترین اعضای هر موجودی است . جبهة کلّ شیء بحَسَبه . مهم ترین بخش کارایی بدن است . لذا در سجده فرموده اند : مهم ترین عضو بدن که مجلای تمام کمالات انسان است ، روی خاک بگذارید }
سوال : . . . استاد : اسم چند جو معنا می شود . گاهی جوری معنا می شود که باطن و ظاهر و مراتب یک چیز است . این اسم است و باطنی هم دارد که آن هم اسم است که باطنی دارد که آن هم اسم است . یعنی مراتب یک حقیقت که همه مسمی هستند به اسم . اما هر کدام مجلایی از او هستند . مثلا می گویید : حقیقت اسم مبارک الرحمن یکی وجود لفظی است و یکی وجود کتبی و یکی معنای خطوری الرحمن و یکی هم آن معنای حقیقی اوست در عالم اسماء که هنوز عینیت با ذات هم ندارد . اسم ذات است نه عین ذات . مخلوق است اما نحوه ی خلقش مثل سایر مخلوقات نیست . خلقی دارد مناسب با خودش ولی خلق است ( لیس بین الخالق و المخلوق شیء ) { دقیقه 24 }
معصومین چون واقعیت مطلب برایشان روشن است ، عبارات را علی المبانی العلمیة برای ما نمی آورند . بلکه طوری می آورند که جامع بین همه حرف هاست . یعنی ما را از گرفتاری در مبانی ای که سبب دور ماندن از معارف اصلیه می شود ، حفظ می کنند . به عنوان مثال در توحید صدوق جمله ای نقل کرده که گمان نمی کنم در غیر توحید صدوق پیدا بشود : ( لا یُدرک مخلوق شیئا إلا بالله و لا یُدرَکُ معرفة الله إلا بالله ) یعنی اصلا ما هیچ چیز را درک نمی کنیم مگر به خدا . چون عده ای روی مبانی علمیشان می گویند : بابا خدا کجا ، خلق کجا ؟! بینشان بینونت و مباینت است . این حرف ها را نزنید . عده ای هم از آن طرف می گویند : این ها همه اتحاد و حلول و وحدت است و خدا و خلق یکی هستند . دو مبنای مقابل هم . امام (ع) حرفی می زنند که تا کسی می خواهد بگوید : حضرت ناظر به مبنای ما هستند ، چیزی به آن اضافه می کنند که بگویند : نه ، این مبنا را نمی خواهم بگویم . اما قبلش هم چیزی گفته اند که تماما آن مبنای دیگر هم نیست . می خواهند بفرمایند که واقعیتِ این مطلب وراء این مبانی است . خودتان را اسیر این حرف ها نکنید . به همین جهت بلافاصله بعدش می فرمایند : ( والله خِلو من خلقه و خلقه خلو منه ) این یعنی گویندۀ سخن دارد ما را از همۀ زلات حفظ می کند . هم خلو دانستن اشتباه است هم لا یدرک مخلوق شیئا الا بالله را نگوییم ، اشتباه است . ما گاهی خدا را می بریم اون دور دورها که می گوییم : ما خودمان داریم درک می کنیم . چه معنا دارد که همه چیز را به خدا درک کنیم ؟! خدا که خداست : ثابت ازلیّ قدیم . . . و ربطی به ما ندارد که درک ما هم به واسطۀ او باشد . این عبارت را تأویل می کنیم به این که یعنی روز اول خدا نیروی درک را به ما داده است و ما به نیرویی که خدا داده ، درک می کنیم . اگر اینطور باشد که اختصاصی به درک ندارد . فعل ما هم نیرویش از خداست . پس عبارت حضرت چیزی وراء این هاست و چیز دیگری را می خواهند بگویند . { دقیقه 28 }
کتاب هایی نوشته شده که : بعد از چهارصد سال یا هزار سال شیعه مقامات معصومین را بالا بردند ! غلوّ روز به روز فنی تر و کلاسیک شده است ! در حالی که از معصومین در زمان خودشان چیزهایی ظهور و بروز می کرده که گر چه الآن برای ما قابل فهم نیست اما این هست که الآن مُدرکین درکشان از آن کار بالاتر رفته است . مثلا الآن یک نفر می بیند که رادیو دارد حرف می زند . این را انکار نمی کند که چیز عجیبی است . با اینکه کسی در آن نیست ، دارد سخن می گوید ! اما چقدر طول می کشد تا درک کنند که چی دارد صورت می گیرد که بدون اینکه کسی در آن باشد ، دارد حرف می زند . چیزهایی هم که عوام شیعه از معصومین انتظار داشتند ، شما بگویید شیعه بعدها درآورده اند !؟
حضرت کاظم (ع) در شدّت تقیّه بودند ولی هر کس می خواست حضرت را بشناسد از حضرت می خواست که قبل از اینکه نامه را باز کنند جواب را بنوسیند ! ریخت شیعه از روز اول این بود . امام را به این ها می شناختند . شواهد روشن تاریخی وجود دارد . آنوقت شما می گویید بعدها غلوّ کردند ! تازه بعدها قاطبۀ شیعه در اینگونه فهم ها ضعیف شدند . خواصشان این معارف را با زحمت نگه داشتند
خودتان می گویید : امیرالمؤمنین (ع) عده ای را که حضرت را خدا می دانستند ،آتش زدند . خب ، چه دیده بودند که قائل به الوهیت حضرت شده بودند ؟ همین جوری صبح از خواب برخاستند و گفتند : یاامیرالمؤمنین شما خدا هستید؟! . یک چیزهایی دیده بودند که تابش را نداشتند { دقیقه 32 }
سوال . . . استاد : سنگین ترین علم که امروز در عالم بشریت مطرح است ، علم شناخت است ( إپوستمولوژی : شناخت شناسی : شناختن شناخت ) . این فرمایش حضرت را باید بالای دانشگاه معرفت شناسی این علم بنویسند که ( لا یدرک مخلوق شیئا إلا بالله ) این عبارت قلۀ رمز شناخت است . یعنی اگر قرار است روزی مسألۀ شناخت برای بشر حل شود ، روزی است که بفهمد حضرت چه دارند می گویند . ولی هزاران سال می گذرد ولی معلوم نیست که بشر مراد حضرت را بفهمد
سوال : منظور از باء در (لا یُدرک مخلوق شیئا إلا بالله ) چیست ؟ استاد : روایتی در تحف هست که خیلی به این روایت نزدیک است . حضرت بعد از اینکه همۀ راههای معرفتی را بستند و راوی پرسید : خب چه کار کنیم ؟ شما که همۀ راهها را بستید ! فرمودند : ( إن باب البحث ممکن و طلب المخرج موجود . ان معرفة عین الشاهد قبل صفته و معرفة صفة الغائب قبل عینه . قیل : و کیف نعرف عین الشاهد قبل صفته ؟ { اینجایش منظور من است : } حضرت فرمود : ( تعرفه و تعلم علمه { مطلع می شوی بر علم او . البته منظور احاطه مخلوق به خالق و إدراک و وصول و نیل به خالق نیست چون بر خلاف محکمات است ولی باید این عبارت را بفهمیم بدون اینکه خلاف محکمات باشد . البته برخی عَلَمُه خوانده اند } و تعرف نفسک به { یعنی بعلمه بنفسک یعنی از ناحیۀ علم او به خودت ، خودت را می دانی نه از ناحیۀ خودت به خودت } و لا تعرف نفسک بنفسک من نفسک ) یعنی اگر خدا را نشناسی حتی علم حضوری به خودت هم نداری . با این حرف پنبۀ مطالب کلاسیک زده می شود . چون در کلاس می گویند : علم حضوری نفس به ذات خودش بلاواسطه است . اما امام فرمایند : اول خدا را می دانی و از طریق علم به او خودت را می دانی . این عبارات به قیمت در نمی آید . امام حسین (ع) عبارتی در تحف دارند که : ( به توصف الصفات لا بها یوصف . به تُعرَف المعارف لا بها یُعرف ) شما می خواهید با معارف خدا را بشناسید در حالیکه معارف را با خدا می شناسید . { دقیقه 37 }
سوال : . . . استاد : اگر کسی به بن بست خورد یا دید که الآن افرادی از ظاهر عبارت به اشتباه و خلاف محکمات می افتند ، شرعا مجاز است که تأویل کند اما در فضای تحقیق اگر سریع تأویل کنیم ، خودمان را محروم کرده ایم . باید صبر کنیم و روی عبارت حضرت تأمل نماییم چه بسا بعد از شصت سال معنایش روشن شود . پس پرونده کلمات معصومین را نباید بست
سوال : جمع بین این روایت . روایت ( من عرف نفسه فقد عرف ربه ) چیست ؟ استاد : آن روایت چند وجه دارد که قابل جمع با این روایت است حتی می توانیم آن را به نحوی معنا کنیم که دقیقا همین بشود . من عرف نفسه بالله عرف ربه بأنه اللذی عرف نفسه به . { دقیقه 44 تا 48 مطالب دقیقی را فرمودند فعلیکم باستماع الشریطة الصوتیة }
5 دقیقه آخر خیلی مفهوم نبود { ظاهرا درباره نظر مرحوم بهجت درباره استفاده از تلویزیون بود }









************
تقریر آقای صراف:
18/2/1391

الحجة

...

مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏7، ص: 46
... و الوجه في قوله ننفخ في الصور فَنَفَخْنا فِيهِ مِنْ رُوحِنا و قوله فيما بعده «وَ نَحْشُرُ» الوجه في الياء قوله «يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ» و نُفِخَ فِي الصُّورِ و أما قوله «فِي الصُّورِ» فإنه جمع صورة و قد يقال فيها صير و أصله صور قال‏
أشبهن من بقر الخلصاء أعينها فهن أحسن من صيرانها صيرا
و صورا أيضا قال أبو عبيدة الصور جمع صورة و يقال الصور القرن و يقال فيه ثُقَب بعدد نفوس البشر فإذا نفخ فيه قام الناس من الأرماس [خاک].

· بحار در ج59 ص219و220:
بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏56 219 باب 23 حقيقة الملائكة و صفاتهم و شئونهم و أطوارهم ..... ص : 144
و إسرافيل هو ملك موكل بنفخ الصور و الصور هو قرنه الذي ينفخ فيه كما قال سبحانه‏ وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ‏ ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرى‏ فَإِذا هُمْ قِيامٌ يَنْظُرُونَ‏ «1» و قال تعالى‏ إِنْ كانَتْ إِلَّا صَيْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ جَمِيعٌ لَدَيْنا مُحْضَرُونَ‏ «2» و قد مر تفصيله في كتاب المعاد.

الشَّاخِصُ الَّذِي يَنْتَظِرُ مِنْكَ الْإِذْنَ.

أي شخص ببصره لا يطرف من يوم خلقته انتظارا لما سوف يؤمر به بعد انقضاء أمر الدنيا و المرتفع الماد عنقه لذلك أو الرفيع الشأن و الأول أظهر قال الفيروزآبادي شخص كمنع شخوصا ارتفع و بصره فتح عينيه و جعل لا يطرف و بصره رفعه و الإذن في النفخ و الأمر أيضا فيه أو المراد أمر القيامة

· و در ج59 ص253 از مصباح المتهجد:

بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏56 253 باب 24 آخر في وصف الملائكة المقربين ..... ص : 245
15- الْمُتَهَجِّدُ، فِي تَعْقِيبِ صَلَاةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ بِاسْمِكَ الْمَكْتُوبِ عَلَى جَبْهَةِ إِسْرَافِيلَ وَ بِقُوَّةِ ذَلِكَ الِاسْمِ الَّذِي يَنْفُخُ بِهِ إِسْرَافِيلُ فِي الصُّورِ وَ أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الْمَكْتُوبِ عَلَى رَاحَةِ رِضْوَانَ خَازِنِ الْجِنَانِ.