بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر سوره مباركة قاف-سال ۹۱

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر سابق آقای وافی در وبلاگ، در ذیل صفحه است
تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است

تقریر جدید-فعلا نیست









****************
تقریر آقای وافی در وبلاگ:

شنبه ( 5 / 5 / 2012 )
سُبحانَ علم جنس است برای تسبیح و معنای انشائی دارد و حال توصیفی ندارد تا دقیقه 4
دوباره حاجاقای مؤذن درباره روایت { ذَنَبها قدس الله} سوال کردند . استاد : دنباله وجود شیء را ذَنَب می گویند . قدس : یعنی از دنائت عالم ماده بریء است . سوال : {غضّوا أبصارکم} آیا امر تکوینی است به این معنا که در روز قیامت اصلا چشم فاطمه بینی وجود ندارد . استاد : یعنی مقام طوری است که سرها پایین است ؟ آنها مقاماتی دارند که اصلا تصورش هم نکردیم چه برسد به اینکه درصدد برآییم درکش کنیم . نه اینکه دست ما کوتاه و خرما بر نخیل بلکه ما اصلا خبر از خرما نداریم ! احتمالی است که تردّ علمه الی اهله تا دقیقه 8
سوال : گفته اند خبر واحد در عقائد حجت نیست و تازه این مباحثی که ما می کنیم حتی خبر واحد هم نیست چون بحث سندی نمی شود حالا طبق هر مبنایی چه موثوق الصدور بودن و چه صحیح الرجال بودن . شما فقط یک روایتی مطرح می کنید که دلالتی هم جز احتمالی ندارد و چند شاهد برای آن از چند روایت جمع می کنید و یک نتیجه ای می گیرید . به خصوص که که در بحار به مردی برخوردم که بین سید مرتضی و مرحوم مجلسی اختلاف است که سید مرتضی یک روایت صحیح السند را رد کرده است به خاطر ابراهیم بن هاشم . ولی ما اصلا بحث سندی نمی کنیم . به نظر من فقط خبر واحدی قابل استناد است که محفوف به قرینه اطمینان آور باشد
استاد : اگر از باب حجیت خبر بخواهیم بگوییم که به استناد این روایت ، قرآن یا شارع این را می فرماید یا مرام ثقلین این است ، کار آسانی نیست و نمی توان به صرف یک خبر واحد این نتیجه را گرفت . فوقش این است که می گوییم این خبر صحیح السند است و ظاهرش دلالت دارد بر اینکه معنای آیه این است . اما به نحو قطعی نمی دانیم . اما در فضای تحقیقات معارفی قضیه تفاوت پیدا می کند . یعنی اگر بخواهیم به معارف نزدیک بشویم ، با توجه به اینکه اذهان مختلف است و کسی نباید از آن اندازه ای که خدا به او داده کم بگذارد . فردا او را مؤاخذه می کنند و می گویند تو استعداد داشتی که بروی بالا . چرا کوتاهی کردی ؟ یا کسی که برعکس بیش از آنکه خدا به او داده بخواهد بالاتر برود ( رحم الله امرء عرف قدره و لم یتعدّ طوره ) یا در روایتی نجباء را به مُسلّمون تفسیر کرده اند . یعنی وقتی مطلبی را نمی فهمند ، با تکلف و تأویل نمی خواهند به زور بفهمند . می گویند : نردّ علمه إلی أهله . اعتقادنا فی ذلک اعتقاد الامام الصادق (ع) . لذا در محدوده معارف ما اصلا کاری به سند نداریم . روایت خیلی ضعیف را مطرح می کنیم . چون فرمودند حرفی که به ما منسوب است ، سریعا ردّش نکنید . رد غیر از إسناد است . اگر بگوییم نظر امام این است ، اشتباه است . چون سند ندارد . اما اگر بگوییم این روایت را دور بیندازیم ، این هم غلط است چون منسوب به امام است . چه بسا روایت ضعیفی که سال ها نوابغ روی آن فکر می کنند و مطمئن می شوند که خلاف برهان است و می گویند باید آن را رد کنیم ولی بعد که فکرها روی فکر آمد ، معلوم می شود به نکاتی توجه نداشتند و خلاف برهان نیست . پس رد کردن با إسناد دو باب است . لذا در باب معارف که دنبال سر در آوردن و فهم مطلب هستیم ، اصلا کاری با سند نداریم چون به محتوا نگاه می کنیم و این محتوا به عنوان یک احتمال می آید به ذهن ما . همین که منسوب به امام است بس است . حتی اگر مرسل باشد . ما به آن به عنوان یک گزینه قابل فکر نگاه می کنیم و روی آن تأمل می کنیم . هرگز هم به امام نسبت نمی دهیم بلکه به عنوان سخنی که منسوب به امام است و نردبانی است در منطق معارف که سر جایش می تواند ذهن ما را بالا ببرد ، به آن نگاه می کنیم . چگونه روایت ضعیف می تواند ذهن ما را بالا ببرد ؟ چرا که نه ؟ گاهی شما روی یک آیه ده سال است فکر کردید . سوالاتی درباره ی این آیه دارید . یک دفعه به روایتی بر می خورید که همه سوالاتتان را حل می کند و گمشده ی چندین ساله ی شما را پیدا می کند . دیگه کاری به سندش ندارید . چون مشکلتان را حل کرد و تمام شد . حل شدن مشکلات و سوالات که امری تعبّدی نیست . اینجا جای سند نیست . چون دارد توضیح می دهد چیزی را که گمشده ی ما بوده . اما اگر همین سوالات ده ساله که برای شما مطرح بود ، برای من مطرح نبوده و همین روایت را می بینم ، حق ندارم بگویم : به به چه روایتی ! چون روایت ضعیفی را دیده ام و چیزی هم از آن سر در نمی آورم . خلاصه در فضای معارفی سند حرف اول را نمی زند . در فضای تحقیق معارف حرف اول را محتوا می زند . تا هر کسی چه اندازه پیش رفته باشد . کسی که چهل سال کارش تقوا و تفکر در معارف بوده ، از یک عبارت امام چیزهایی می فهمد که من نمی فهمم . برای من که سند ضعیف است ، حق ندارم دنبالش بروم و به تکلف بیفتم ولی که حل کرد و این روایت او را بالا برد ، با محتوا مطلب را تمام کرد . ما نباید را کنار بگذاریم چون سند ندارد . این همه تفاسیر روایی . مثل مرحوم بحرانی . سند نداشته باشد . نمی خواهیم که به امام نسبت بدهیم بلکه می خواهیم به عنوان یک محتوا که منسوب به امام است روی آن تامل کنیم . و چه بسا یک عالمی تا یک روایت ضعیفی را می شنود می فهمد که باطل است . چون با این فرهنگ و ریخت فکری و مرام معصومین و نظام فکری ثقلین آشنا است و می بیند این به آن نمی خورد . اگر روایت صحیح السندی هم دید ، اگر دید محتوایش با نظام فکری اهل بیت جور نیست می گوید نردّ علمه الی اهله
سوال : این روایات ضعیف که بالای منبرها گفته می شود ، تلقی مردم این است که این ها حرف معصوم است . استاد : بسیاری از این روایات نزد خبره وارد آشنا به معارف ثقلین مشکلی ندارد . سند ندارد اما در همین خط است . به جایی بر نمی خورد اما گاهی روایاتی است که با محکمات مخالف است که در این صورت باید ضعف سندش را جلا داد و گفت : این روایت سند معتبر ندارد و ضعیف است . سهل بن زیاد با اینکه از سوی رجالیون تضعیف شده اما ماشالله از محدثین مُکثر است و مرحوم کلینی پدر محدثین بیش از هزار و پانصد روایت از او در کافی آورده است . نمی شود به صرف ضعف او روایاتش را کنار گذاشت
استاد :
بسم الله الرحمن الرحیم
بحث در لغت صور بود . یک احتمال عرض شد که از ماده صیر باشد . اجوف یایی . اما مرحوم طبرسی در ذیل آیه سوره مبارکه یاسین ( و نفخ فی الصور فاذا هم من الاجداث الی ربهم ینسلون ) فرموده اند : ( قال ابوعبیده : الصور جمع صورة مثل بُسر و بُسرة و هو مشتق من صاره یصوره صورة اذا أماله ) میل داده او را . صورت یعنی اینکه وقتی شکل او را می بینید ، می گویید : این مثل اوست . پس صورت دارد یعنی میل می کند به شبیه خودش
همین بحث صور را در آیه 260 سوره بقره در ذیل ( صُرهنّ الیک ) کرده اند که آیا صرهن یعنی قَطِّعهُنّ ؟ مرغ ها تکه تکه کن . یا یعنی أمِلهُنّ الیک ثمّ قطعهنّ ؟ آنها را بیار پیش خودت و سپس تقطیعشان کن . قرائت صِرهنّ هم داریم . معنای دیگری هم که گفته اند که ظاهرا در مجمع نیست : صرهنّ الیک یعنی أملهن الیک یعنی با آنها رفیق شو . این ها را به سوی خودت مایل کن . یعنی فوری نکششان . چند روزی با تو مأنوس شوند تا وقتی زنده می شوند به سوی تو برگردند نه اینکه بپرند بروند . یعنی حتی مغزش را که خرد کردی وقتی زنده می شود همان مغز است و تو را می شناسد . یأتینک سعیا . چون همان روح را که قبلا با تو مأنوس بوده بعد از زنده شدن هم همان را دارد . معنای لطیفی است
حالا آیا صورة به معنای تمیل الی مثلها بالمشاهدة است یا معنای دیگری هم می تواند داشته باشد ؟ به نظرم می رسد صورة بیشتر حالت نفسی دارد تا قیاسی . وقتی می گوییم : صورت انسان و صورت درخت ، به این معنا نیست که این را با چند تای دیگر از جنسش شبیه می بینیم بلکه خود صورت چیزی دارد که وقتی به آن نگاه می کنیم ، می گوییم صورت . قبلا هم عرض شده که وزن فُعلة برای عصاره و خلاصه و فشرده ی مبدأ می آید . صار هم یعنی میل و عطف و توجه و میل یعنی چیزی به سوی چیز دیگری برود و با هم دیگر جفت و جور بشوند . اگر چند چیز به همدیگر میل کنند و با هم سازش کنند و جفت و جور بشوند ، حاصلشدش می شود صورة . پس صورت یعنی حاصلشد میل . یعنی مؤلفه هایی دست به دست هم داده اند و یک چیز قشنگ پدید آورده اند . صورت درخت یعنی ریشه و ساقه و برگ و . . . با هم جفت جور شده اند و آن را تشکیل داده اند . پس صورت یعنی حاصلشد تمایل چند چیز ، پیچ و مهره شدن . پیچ و مهره به همیدگر میل دارند که مثلا میخ و مهره این میل را به هم ندارند و صورتی هم تشکیل نمی دهند . ببینید این احتمال خوب است یا نه که صورة فعلة باشد از ماده میل
وجهی هم دیروز عرض شد که از صیرورت باشد که مبتنی بر اجوف یایی بودن آن است . گفتم صیرورت یعنی حرکت و از مرحله ای به مرحله ای رفتن و حاصلشد این صیرودت می شود صورت
در التحقیق از چند کتاب معنای صور را نقل کرده اند که مطالب خوبی است :
مقاییس با آن علوّ علمیش از معنای صور اظهار عجز کرده است ! فرموده : صور کلمات کثیرة متباینة الاصول و لیس هذا الباب بباب قیاس و لا اشتقاق . گویا می گویند این یک باب آشفته و درهم برهم است و من نتوانستم اینها را به یک معنای جامعی برگردانم . می گوید : و مما ینقاس منه قولهم : صَوِرَ یَصوَرُ اذا مال
در قرآن هم ( فی ایّ صورة ما شاء رکبّک ) ( فأحسن صُوَرَکم ) آمده است
مشکل اینجاست که لغویین { به نظم ابوعبیده گفته } می گویند : ما در لغت عرب صور به معنای قرن پیدا نکردیم و فقط در دلیل سمعی داریم که صور یعنی قرن . شاخی که حضرت اسرافیل در آن می دمند
در مجمع البحرین هم روایتی در ماده نفخ ، روایتی آورده اند :
عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع قَالَ‏: سُئِلَ عَنْ‏ النَّفْخَتَيْنِ‏ كَمْ بَيْنَهُمَا؟ قَالَ: مَا شَاءَ اللَّهُ. فَقِيلَ لَهُ: فَأَخْبِرْنِي يَا بْنَ رَسُولِ اللَّهِ ص كَيْفَ‏ يُنْفَخَ‏ فِيهِ؟ فَقَالَ: أَمَّا النَّفْخَةُ الْأُولَى فَإِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ إِسْرَافِيلَ فَيَهْبِطُ إِلَى الدُّنْيَا وَ مَعَهُ الصُّوَرُ وَ لِلصُّورِ رَأْسٌ وَاحِدٌ وَ طَرَفَانِ { به نظرم یعنی : دهنه ای در وسط داشته که در آن می دمیدند و یک شیپور بالا بوده و یک شیپور پایین . یعنی از دو طرف صدا بیرون می آمده . رأس واحد همان جایی بوده که در آن دمیده می شده است . فاصله بین طف بالا و پایین فاصله بین آسمان و زمین است . این نفخ هم به سوی آسمان می رود برای اماته و إحیاء ارواح و هم به سوی زمین می آید برای اماته و إحیاء ارضیّین . یعنی محل دمیدن یکجاست ولی محل صدور به عالی است و دانی . چون می فرمایند : } وَ بَيْنَ طَرَفِ كُلِّ رَأْسٍ مِنْهُمَا مَا بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ
آیا در این صیحه و نفخ حرف زدن هم هست یا صرفا یک صوت دهشت آور است ؟ مثلا موتوا یا قوموا هم در آن هست ؟ شواهدی برای دومی وجود دارد و مثل ( واستمع یوم یناد المناد من مکان قریب یوم یسمعون الصیحة بالحق ) نداء صرف صدای محض نیست بلکه ظهور دارد در صدایی که معنا داشته باشد . مفسرین گفته اند این صیحه همان ندا است . اشاره به اینکه این صیحه علاوه بر صوت هائل ، پیام لفظی و محتوایی هم دارد و دارد حرف می زند نظیر صیحه ای که از علائم ظهور : ( الحق مع علیّ و شیعته ) ( الا إنّ عثمان قد قتل مظلوما ) . روی این مطلب هم تامل بفرمایید . مراجعه به آیاتی که راجع به نداء است هم خیلی مفید است . نظیر ( ذلک یوم التناد )
{ و باسمک اللذی کتبته علی راحة ملک الموت فتطیر برؤیته الارواح } !
یکی از حاضران : حدیثی را در تفسیر نمونه آورده اند : ( ان الصور قرن عظیم له رأس واحد و طرفان . . . فیه اثقاب بعدد ارواح الخلائق ) استاد : روایتی که قبلا خواندیم از وهب هم نظیر این بود که البته خود وهب خیلی معتبر نبود ولی این روایت منسوب به حضرت سجاد(ع) است در جلد اول ارشاد القلوب ( دقیقه 50 )
رأس یعنی جایی که در آن دمیده می شود و طرف یعنی جایی که صوت از آن خارج می شود
سوال درباره ( لما قضیتها ) در نماز غفیله . استاد : إشراب قسم و تأکید طلب یعنی نمی خواهم از تو مگر اینکه حاجتم را قضا کنی ( دقیقه 48 )









************
تقریر آقای صراف:
16/2/1391

بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏27 139 باب 4 ثواب حبهم و نصرهم و ولايتهم و أنها أمان من النار ..... ص : 73
144 كنز، كنز جامع الفوائد و تأويل الآيات الظاهرة رَوَى الصَّدُوقُ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْوَهَّابِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الشَّعْرَانِيِّ عَنْ عَبْدِ الْبَاقِي عَنْ عُمَرَ بْنِ سِنَانٍ عَنْ حَاجِبِ بْنِ سُلَيْمَانَ‏ «6» عَنْ وَكِيعِ بْنِ الْجَرَّاحِ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنِ ابْنِ ظَبْيَانَ عَنْ أَبِي ذَرٍّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ: رَأَيْتُ سَلْمَانَ وَ بِلَالًا يُقْبِلَانِ إِلَى النَّبِيِّ ص إِذاً انْكَبَّ سَلْمَانُ عَلَى قَدَمِ رَسُولِ اللَّهِ ص يُقَبِّلُهَا فَزَجَرَهُ النَّبِيُّ ص عَنْ ذَلِكَ ثُمَّ قَالَ لَهُ يَا سَلْمَانُ لَا تَصْنَعْ بِي مَا تَصْنَعُ الْأَعَاجِمُ بِمُلُوكِهَا أَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبِيدِ اللَّهِ آكُلُ مِمَّا يَأْكُلُ الْعَبْدُ «7» وَ أَقْعُدُ كَمَا يَقْعُدُ الْعَبْدُ «8» فَقَالَ سَلْمَانُ يَا مَوْلَايَ سَأَلْتُكَ بِاللَّهِ إِلَّا أَخْبَرْتَنِي بِفَضْلِ‏ «9» فَاطِمَةَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ قَالَ فَأَقْبَلَ النَّبِيُّ ص ضَاحِكاً مُسْتَبْشِراً ثُمَّ قَالَ وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ إِنَّهَا الْجَارِيَةُ الَّتِي تَجُوزُ فِي عَرْصَةِ الْقِيَامَةِ عَلَى نَاقَةٍ رَأْسُهَا مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَ عَيْنَاهَا مِنْ نُورِ اللَّهِ وَ حُطَامُهَا مِنْ جَلَالِ اللَّهِ وَ عُنُقُهَا مِنْ بَهَاءِ اللَّهِ‏ وَ سَنَامُهَا مِنْ رِضْوَانِ اللَّهِ وَ ذَنَبُهَا مِنْ قُدْسِ اللَّهِ وَ قَوَائِمُهَا مِنْ مَجْدِ اللَّهِ إِنْ مَشَتْ‏ «1» سَبَّحَتْ وَ إِنْ رَغَتْ قَدَّسَتْ عَلَيْهَا هَوْدَجٌ مِنْ نُورٍ فِيهِ جَارِيَةٌ إِنْسِيَّةٌ حُورِيَّةٌ عَزِيزَةٌ جُمِعَتْ فَخُلِقَتْ وَ صُنِعَتْ وَ مُثِّلَتْ مِنْ ثَلَاثَةِ أَصْنَافٍ فَأَوَّلُهَا مِنْ مِسْكٍ أَذْفَرَ وَ أَوْسَطُهَا مِنَ الْعَنْبَرِ الْأَشْهَبِ وَ آخِرُهَا مِنَ الزَّعْفَرَانِ الْأَحْمَرِ عُجِنَتْ بِمَاءِ الْحَيَوَانِ لَوْ تَفَلَتْ تَفْلَةً فِي سَبْعَةِ أَبْحُرٍ مَالِحَةٍ لَعَذُبَتْ وَ لَوْ أَخْرَجَتْ ظُفُرَ خِنْصِرِهَا إِلَى دَارِ الدُّنْيَا يَغْشَى الشَّمْسَ‏ «2» وَ الْقَمَرَ جَبْرَئِيلُ عَنْ يَمِينِهَا وَ مِيكَائِيلُ عَنْ شِمَالِهَا وَ عَلِيٌّ أَمَامَهَا وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَرَاءَهَا وَ اللَّهُ يَكْلَؤُهَا وَ يَحْفَظُهَا فَيَجُوزُونَ فِي عَرْصَةِ الْقِيَامَةِ فَإِذاً النِّدَاءُ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ مَعَاشِرَ الْخَلَائِقِ غُضُّوا أَبْصَارَكُمْ‏ وَ نَكِّسُوا رُءُوسَكُمْ هَذِهِ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ نَبِيِّكُمْ زَوْجَةُ عَلِيٍّ إِمَامِكُمْ أُمِّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ‏ «3» فَتَجُوزُ الصِّرَاطَ وَ عَلَيْهَا رَيْطَتَانِ بَيْضَاوَانِ‏ «4» فَإِذَا دَخَلَتِ الْجَنَّةَ وَ نَظَرَتْ إِلَى مَا أَعَدَّ اللَّهُ لَهَا مِنَ الْكَرَامَةِ قَرَأَتْ‏ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَكُورٌ الَّذِي أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لا يَمَسُّنا فِيها نَصَبٌ وَ لا يَمَسُّنا فِيها لُغُوبٌ‏ «5» قَالَ فَيُوحِي اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهَا يَا فَاطِمَةُ سَلِينِي أُعْطِكِ وَ تَمَنَّيْ عَلَيَّ أُرْضِكِ فَتَقُولُ إِلَهِي أَنْتَ الْمُنَى وَ فَوْقَ الْمُنَى أَسْأَلُكَ أَنْ لَا تُعَذِّبَ مُحِبِّي وَ مُحِبِّي عِتْرَتِي‏ «6» بِالنَّارِ فَيُوحِي اللَّهُ إِلَيْهَا يَا فَاطِمَةُ وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي وَ ارْتِفَاعِ مَكَانِي لَقَدْ آلَيْتُ عَلَى‏ نَفْسِي مِنْ قَبْلِ أَنْ أَخْلُقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ بِأَلْفَيْ عَامٍ أَنْ لَا أُعَذِّبَ مُحِبِّيكِ وَ مُحِبِّي عِتْرَتِكِ بِالنَّارِ «1».

· در مورد حجیت خبر واحد در مسائل اعتقادی: 1-در فضای حجیت: در اسناد باید ضوابط را در نظر گرفت و به این راحتی نمی­توان چیزی را نسبت داد. 2-در فضای تحقیقات معارفی: باید به محتوا نگاه کرد و برای القاء احتمال هر روایتی قابل توجه و فکر کردن است. در فضای تحقیق معارفی سند حرف اول را نمی­زند بلکه محتوا حرف اول را می­زند.

· کلمه صور: از صیر احتمالش مطرح شد و احتمال دارد از صور باشد

مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏8، ص: 669
اللغة
قال أبو عبيدة الصور جمع صورة مثل بسرة و بسر و هو مشتق من صاره يصوره صورا إذا أماله فالصورة تميل إلى مثلها بالمشاهدة

· در سوره بقره/260:

البقرة ، الجزء 3، الصفحة: 44، الآية: 260
وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَى قَالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَى وَ لٰكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْياً وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ﴿260﴾ [گفته­اند در اینجا صرهن الیک به معنای املهن الیک است که یعنی به تو انس بگیرند]

· صورت به معنای حاصلشد میل باشد که چند چیز به هم میل پیدا کردند و با هم جفت و جور شدند که به این نحو یک معنای نفسی پیدا کند نه بالقیاس الی الغیر

معجم مقائيس اللغة؛ ج‌3، ص: 319
صور‌
الصاد و الواو و الراء كلماتٌ كثيرةٌ متباينة الأصول.
و ليس هذا الباب ببابِ قياس و لا اشتقاق. و قد مضى فيما كتبناه مثله «5».
و مما ينقاس منه قولُهم صِورَ يَصْوَر، إذا مال. و صُرْت الشَّى‌ءَ أَصُورُه، و أصَرْتُه، إذا أمَلته إليك. و يجى‌ء قياسُه تَصَوَّر، لِمَا ضُرِب، كأنَّه مال و سَقط.
فهذا هو المنقاس، و سِوى ذلك فكلُّ كلمةٍ منفردةٌ بنفسها.

· صور به معنای قرن [شیپور] در قول لغویین چیزی نداریم و دلیل تعبدی در روایات آمده

مجمع البحرين؛ ج‌2، ص: 445
وَ رُوِيَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بِإِسْنَادِهِ إِلَى نوير بْنِ أَبِي فَاخِتَةَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع قَالَ: سُئِلَ عَنْ النفختين كَمْ بَيْنَهُمَا؟ قَالَ: مَا شَاءَ اللَّهِ. فَقِيلَ لَهُ: فَأَخْبِرْنِي يَا بْنَ رَسُولِ اللَّهِ ص كَيْفَ يُنْفَخَ فِيهِ؟ فَقَالَ: أَمَّا النَّفْخَةُ الْأُولَى فَإِنْ اللَّهِ يَأْمُرُ إِسْرَافِيلَ فَيَهْبِطُ إِلَى الدُّنْيَا وَ مَعَهُ الصُّوَرِ وَ للصور رَأْسِ وَاحِدٌ وَ طَرَفَانِ وَ بَيْنَ طَرَفِ كُلِّ رَأْسِ مِنْهُمَا مَا بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ....

· آیا این صیحه مشتمل بر لفظ و معنا هم هست؟ ظاهراً شواهدی بر اشتمال بر معنا هم هست:

ق‏ ، الجزء 26، الصفحة: 520، الآية: 41
وَ اسْتَمِعْ يَوْمَ يُنَادِ الْمُنَادِ مِنْ مَكَانٍ قَرِيبٍ ﴿41﴾ يَوْمَ يَسْمَعُونَ الصَّيْحَةَ بِالْحَقِّ ذٰلِكَ يَوْمُ الْخُرُوجِ ﴿42﴾