بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر سوره مباركة قاف-سال ۹۱

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر سابق آقای وافی در وبلاگ، در ذیل صفحه است
تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است

تقریر جدید-فعلا نیست









***************
تقریر آقای وافی در وبلاگ:

شنبه ( 21 / 4 / 2012 )
سوال و جواب درباره شرطیّت اذن حاکم شرع برای ردّ مظالم و خوش باور بودن آخوند خراسانی و خواب آسید ابوالحسن اصفهانی درباره عدم سختگیری در اجازه دادن . تا دقیقه 8
بسم الله الرحمن الرحیم
سوال : چیزهایی که محتضر می بیند یا بوهایی که استشمام می کند ، موطنش همین عالم ماده است یا متصل می شود به عالم برزخ ؟ استاد : ما اگر بدانیم که عالم ماده را ما ماده کرده ایم . ما یک چیز ورقلمبیده ی سفت و سخت و صلب و لا یتغیّری را به عنوان ماده قلمداد کرده ایم . عنقریب می بینیم که ( فکانت سرابا ) لحظه به لحظه در حال پویایی و ایجاد و انوجاد است . اگر مفهوم ماده واقعیت خودش را نشان دهد ، خواهیم دید که برزخ و ماده از هم جدا نیستند که بگوییم کجاست . یکی از رفقای ما که مریض شده بود ، می گفت : از خواب که بیدار می شوم ، اندک تصرفی در هیچ کدام از اعضایم نمی توانم بدهم . حتی پلکم در اختیارم نبود . الآن بدن این آقا بیدار شده ولی چشمش را نمی تواند حرکت دهد . این حالت غیر از بختک است . چون احساس سنگینی نداشت . یکی از حاضران : در پزشکی ی امروز می گویند : علتش این است که بخشی از مغز که مربوط به این کار است ، هنوز بیدار نشده است . ظاهرا استاد با حرف ایشان موافق بودند . استاد فرمودند : هر بخشی از مغز کاری را انجام می دهد . حفظ سریان و حضور دربدن چیزی است و اینکه بتواند کاری بفرماند چیز دیگر . قوه ی علامه داریم و قوه ی عماله و قوه عماله است که باید تکانی به این بدن بدهد . قوه ی علامه اش بیدار شده ولی قوه عماله اش نه . پس سوال از اینکه روح محتضر در برزخ است یا دنیا دقیق نیست . چون دنیا و برزخ که از هم جدا نیستند . عالم برزخ محیط به اینجاست . بستگی دارد که تا چه اندازه ای از این عالم منسلخ شده و فاصله گرفته است . به قدری که از اینجا منسلخ است ، حضورش و احساسش نسبت به برزخ زیادتر است . حتی می توان ادعا کرد که ما از وقتی به دنیا می آییم تا آخر عمر در برزخ هستیم و ما منافاتی هم با آیاتی که می فرماید ما در دنیا هستیم ندارد . ما در دنیا هستیم چون دنیا یک ضلع پایینی از عالم برزخ است . الآن همه ی چیزهای ما دارد در عالم برزخ صورت می گیرد . هر چه عمر ما زیادتر می شود ، بالاتر می رویم و نزدیک تر می شویم . حتی مُرده ها هم تفاوت دارند . این طور نیست که همه با مردن به طور کامل به برزخ بروند . برای همین فرمودند میت را یکباره در قبر نگذارید . تدریجا باشد تا انس بگیرد
خلاصه انفصال دنیا و آخرت به این معنا که خیال کنیم آخرت عالم دیگری در مکان و زمان دیگری است و وقتی انسان مُرد ، باید به آن عالم کوچ کند ، صحیح نیست
سوال : آیا دلیل نقلی ای بر وجود الآن عالم برزخ وجود دارد ؟ استاد : مثلا آیه صریحا می فرماید : شما که به خواب می روید ، خدا روحتان را می گیرد . کسی که در قرار است خواب بمیرد ، خدا نگهش می دارد و دیگر به اینجا برنمی گردد : ( یُمسک التی قضی علیها الموت ) ولی بقیه را رها می کند تا برگردند به أبدان ( و یرسل الاخری ) تا روزی که وقت مردنشان است . از توفی و رفتن و نگه داشتن و ( یمسک الی قضی علیها الموت ) می فهمیم که کسی که مه اینجا به خواب رفته ، روحش رفته جایی که میّت می رود . چون تعبیر یُمسکُ دارد . نفرموده کسی که مُرد ، روحش را به جای دیگر می فرستند . می فرماید : خواب که رفتید ، روحتان به برزخ می رود نهایتا کسی که اجلش رسیده روحش همان جا می مانَد و روح دیگران بر می گردد . پس دلالت روشن دارد که ما وقت خواب به برزخ می رویم : ( هو الذی یتوفاکم باللیل ) روایت ( الدنیا فی الآخرة و الآخرة محیطة بالدنیا ) نه اینکه در جایی دیگر باشد و باید سوار بر سفینه شویم به کره ی دیگری برویم . محیط به است نه محیط علی . اگر علی بود ، باید برویم بالا تا به آن برسیم . فرموده : محیطة بالدنیا یعنی عالم احاطه است و عالم برتر و عالم نور در تار و پود وجود این عالم حاضر است . لذا کسی که وفات می کند ، قرار نیست یک سیر مکانی صورت بگیرد . بلکه دارد علوّ وجودی پیدا می کند . در آن عالم بوده ولی با مرگ دارد نزدیک تر می شود از حیث علوّ وجودی برای درک بیشتر . شبیه بچه ای که به این دنیا می آید . پدرش هم در این دنیاست اما درکی که پدر از این دنیا دارد خیلی بیشتر و بالاتر از اوست . انتظار نیست که بچه تا به دنیا می آید ، همه ی ادراکات پدر را داشته باشد . در کشکول شیخ بهایی دیدم که یکی از عرفا گفته : به من اینطور الهام شده که بعد از اینکه انسان می مییرد ، قطع ارتباط و توجه کامل روح از بدن بعد از پانصد سال است . یعنی تا پانصد سال نگذرد هنوز در روح یک نحو دلبستگی و آثاری از این دنیا موجود است . بعد از پانصد سال گویا تازه دارد سر در می آورد که برزخ با دنیا چه فرقی دارد ! یکی از حاضران : در روایت داریم که تا چهل روز روح می آید و به بدن سر می زند . استاد : روایتش یادم نیست ولی شنیده ام که می گویند : وجه چهلم گرفتن برای میت این است که روح در این چهل روز به بدن سر می زند و بعد از چهل روز می بیند این بدنی که اینقدر به آن مأنوس بود ، از هم پاشید و خیلی ناراحت می شود . چهلم برای این است که او را ازغم و غصه در بیاورند تا رحمت ملکوتی که بر روح وارد می شود ، او را از بدن منسلخ کند
سوال : چرا برخی از بدن ها متلاشی نمی شوند ؟ استاد : گاهی ناشی از قوت خود روح است یعنی روح با آن عنایت خودش بدن را نگه می دارد . این به علت این است که روح وقتی در دنیا بوده ، از دنیا فاصله گرفته که خدا به او این قدرت را داده است . و لذا تا آخر به این بدن توجه دارد و نقصی هم برای او نیست . یعنی انسلاخش انسلاخ جمع الجمعی است . گاهی هم عدم تلاشی بدن ناشی از مواضع زمینی است مثل برخی از خاک و زمین ها طبیعتا طوری است که بدن را نگه می دارد . می گویند : خرس نزدیک مردن غارهایی را پیدا می کند که بدنش بعد از مردن ، می مانَد . اگر اینگونه باشد ، ممکن است همین سالم ماندن بدن یک نحو بلا برای روح محسوب شود . مگر اینکه لطف ملکوتی یا شفاعتی شامل حالش شود که او را از بدن منسلخ بکنند ( قضیه ی جمجمه بیرون آمده از خاک و ناراحتی روح در دقیقه 21 )
سوال : در همان روایت جاثلیق دارد که ( إنّ الدنیا رسم الآخرة و الآخرة رسم الدنیا و لیس الدنیا الآخرة و لا الآخرة الدنیا ) . یعنی چه ؟ استاد : رسم عبارت است از نشان دادن شؤونات و شکل و هیئت و شاکله شیء . ( دقیقه 23 درباره اشکال یکی از اساتید بر نویسنده ای که گفته بود آخرت همین دنیاست )
دنیا ترسیم آخرت است . مثل هندسه ترسیمی و تصویری و . . . یعنی اگر آخرت بخواهد به صورت رسم دربیاید و شؤونات خاصی از او روی این صفحه منتقل شود ، در دنیا نشان می دهد و دنیا دارد آن را نشان می دهد . آخرت هم همینگونه است . آخرت هم دارد همه ی خصوصیات دنیا را نشان می دهد . ( الدنیا مزرعة الآخرة ) اما به معنا نیست که دنیا و آخرت یک چیز باشند لیس الدنیا الآخره و لا الآخرة الدنیا ) ( دقیقه 25 ) در روایت دیگری امام رضا(ع) به عمران صابی فرمودند : ( قد علم اولوا الالباب أن ما هنالک لا یُعلم إلا بماههنا ) عاقل ها می دانند که اگر بخواهند از آخرت سر دربیاورند ، ممکن نیست مگر آنکه ازهمین دنیا آخرت را کشف کنند و سر دربیاورند ( من کان فی هذه اعمی فهو فی الآخرة اعمی ) یعنی کسی که در این دنیا آنجا را کشف نکرده ، وقتی هم که به آنجا می رود ، سر در نمی آورد چه خبر است . معرفت آنجا باید از اینجا تحصیل شود . به عبارت معروف : ( المعرفة بذر المشاهدة ) فضای آخرت با فضای دنیا مباین نیست بلکه رسم و نشان دهنده ی یکدیگر هستند . مثلا شما اگر از قبل نسبت به یک سالنی معرفت پیدا کرده باشید که وقتی وارد می شوید ، سمت راست فقها نشسته اند و سمت چپ فلاسفه و در وسط نحاة نشسته اند . این معرفت بذر مشاهده است . یعنی وقتی وارد سالن شدید ، گیج و منگ نیستید . البته مثال نارسا است ولی برای اصل این است که گاهی تحصیل معرفت در دنیا زمینه می شود برای شناخت معرفت آخرت
کسانی که دنبال کار باشند و واقعا انگیزه ای برای معرفت مبدأ الحقائق داشته باشند، این آیه کمرشان را می شکند : ( کلا إنهم یومئذ عن ربهم لمحجوبون ) اینطور نیست که بگوییم : اینجا هم اگر حجاب وجود دارد ، وقتی به آنجا می رویم ، منکشف می شود ( انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه ) . چون ممکن است ملاقاتی باشد که لمحجوبون . ملاقاتی است که ناکسوا رؤوسهم هند ربهم که غیر از خجالت ، از نظر به وجه الله هم محروم است بر خلاف کسانی که وجوه یومئذ ناضرة إلی ربها ناظرة و با حالت بشاشیت و خوشحالی نظر به وجه الله می کنند . پس اگر بعضی کارها ر اینجا صورت نگیرد ، آنجا محجوبیت است . معلوم می شود این دنیا برای اولیای خدا خیلی عظیم و مهم است .نمی خواهند اینجا را بیهوده از دست بدهند . اگر اینجا نباشد آنجا هم نیست
آقای مؤذن : حضرت در ذیل ( من کان فی هذه اعمی ) فرمود : ( اشدّ العمی من عمی عن فضائلنا ) استاد : بالاترین کوری آن است که ما نشناسد . چون فردا صحنه ای به پا می شود که صحنه معرفت است . وقتی زمینه اش را فراهم نکرده ایم و خودمان را کور کرده ایم ، نمی توانیم ببینیم . حاجاقی قافی می فرمودند : فعلا معرفت ما نسبت به امیرالمؤمنین مثل این است که بچه ای در سالن بزرگی به دنیا آمده و اصلا بیرون این سالن را ندیده است . اتفاقا این سالن یک سالن هواپیما سازی است . می بیند دارند بویینگی که می خواهد 700 نفر را سوار کند ، می سازند . با خودش می گوید این ها دارند چه کار می کنند ؟! هر چه به این بچه ای که بیرون این سالن را ندیده ، بگویند : این را را اینجوری نگاه نکن . این بیرون می رود و جمعیت زیادی سوارش می شوند و غرش می کند و هزارها کیلومتر را طی می کند و . . . نمی فهمد . ما هم در اینجا می گوییم : امیرالمؤمنین ، صحنه ی قیامت و . . . نمی توانیم درک کنیم . تازه اگر از این ها سر دربیاورد ، بذری می شود که بعدا سر دربیاورد . و گرنه اگر در همین سالن هم که هست ، اعراض کرده باشد و مشغول مثلا یک عروسک شده باشد ، قطعا وقتی هم که بیرون می آید سر در نمی آورد
آقای نایینی : روایت 47 یعنی چه ؟ آیا حضرت یحیی سکرات داشته اند ؟ استاد : روایت این است :
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ : إِنَّ عِيسَى بْنَ مَرْيَمَ (ع)جَاءَ إِلَى قَبْرِ يَحْيَى‏ بْنِ زَكَرِيَّا (ع) وَ كَانَ سَأَلَ رَبَّهُ أَنْ يُحْيِيَهُ لَهُ فَدَعَاهُ فَأَجَابَهُ وَ خَرَجَ إِلَيْهِ مِنَ الْقَبْرِ فَقَالَ لَهُ مَا تُرِيدُ مِنِّي فَقَالَ لَهُ أُرِيدُ أَنْ تُؤْنِسَنِي كَمَا كُنْتَ فِي الدُّنْيَا { می خواهم با تو انس داشته باشم همانطوریکه در دنیا با هم بودیم } فَقَالَ لَهُ يَا عِيسَى مَا سَكَنَتْ عَنِّي حَرَارَةُ الْمَوْتِ‏ { همنوز آن داغی مرگ از من فرو ننشسته است } وَ أَنْتَ تُرِيدُ أَنْ تُعِيدَنِي إِلَى‏ الدُّنْيَا وَ تَعُودَ عَلَيَّ حَرَارَةُ الْمَوْتِ { و دوباره قرار باشه از این مسیر برگردم } فَتَرَكَهُ فَعَادَ إِلَى قَبْرِهِ . در نسخه ای هم ( مرارة السوق ) دارد
آقای نایینی : آیا حرارت و مرارت موت همان سکرات است ؟ استاد : علی ایّ حال موت رفتنی است از این عالم به آن عالم . خلاصه سیر و رفتن ، سختی و دشواری دارد . یعنی یک چیزهایی هست که تکوینی است . رفتن از عالمی به عالمی لوازمی دارد . این لوازم به گونه ای است که کسی که رفت ، دوباره میل ندارد برگردد . نظیر آن جوانی که گناه کار هم نبود ولی به سلمان گفت : نمی خواهم به دنیا برگردم . چون وقتی که بدنم به قبر سرازیر شد ، گویا آسمان کنده شد و با تمام وزن و عظمتش خورد به سر من . لذاست در آداب دفن هم دارد که میّت را یواش یواش به سمت قبر ببرند . چند بار زمین بگذارند و دوباره بردارند
البته برای ماها بهتره که اصلا از این روایات نخوانیم ! تا از رفتن وحشت نکنیم ! مثل بچه های که می خواهند او را ببرند آمپول بزنند ، هیچ وفت به او از درد و سوزش آمپول نمی گویند بلکه به او وعده پفک و بستنی می دهند ! به خدا پناه می بریم
آقای نایینی : این حرارت موت با روایاتی که می گوید : موت برای مؤمن مثل بو کردن گل است ، چطور جمع می شود ؟ بو کردن گل که حرارت و مرارت ندارد . استاد : هر چه مقامات بالاتر باشد ، وصولش هم تفاوت دارد . یک مؤمنی که از ورود در برزخ خوف دارد با پیامبری که در همین دنیا هم برزخ برایش مکشوف بوده و می خواهد به مقامات بالاتر برود ، فرق می کند . حال این دو یک جور نیست . آن مؤمن در حال مرگ چیزی نمی فهمد
قضیه ی عجیب مرحوم سید عبدالغفار مازندرانی که از مردن واهمه داشت ( از دقیقه 38 تا 43 )
آقای نایینی : بالأخره یک سختی ای در کار حضرت یحیی بوده است . استاد : سختی ای که ناشی از گناه و سختگیری ی خدا باشد ، نیست . اما مرارت سفر که به طور طبیعی و تکوینی وقتی از آن راحت می شود ، دوباره دوست ندارد برگردد و مجددا از آن مسیر برود . می گوید : حوصله ندارم دوباره برگردم
آقای جزائری درباره ( لا یذوقون حرّ الحدید ) سؤال کردند . استاد : حرّ الحدید یعنی شمشیرها نه حرارت موت . تازه خود حضرت یحیی هم که شهید شدند . اصحاب سید الشهدا (ع) هم در حقیقت می گفتند : برگشت و مرگ هر چه سختی هم داشته باشد ، ما حاضریم به خاطر شما آن را به جان بخریم { دقیقه 45 }
سوال درباره آیه { لیقض علینا ربک } که چرا {ربنا} نمی گویند
قضیه قارون و موسی
سوال درباره طفلی که بدون هیچ درکی به آخرت می رود . استاد : طفلی که می میرد ، معرفت قوس نزولی به عالم آخرت دارد . اما نمی توانیم بگوییم با کوله باری از معرفت اختیاری از اینجا رفته است . ولی نقص وقتی است که کسی این دنیا را طی کرده باشد و کور از دنیا برود . سؤال : . . . استاد : اگر این مراتب دنیا را به تقوا طی می کرد ، به مقامات بالا می رسید و اگر طی می کرد بدون تقوا ، کور محشور می شد . سوال : خب این طفل دوست داشت که سیر کمالی داشته باشد ولی قدرت پیدا نکرد . استاد : البته در برخی روایات دارد که خداوند برای همین ها هم در قیامت صحنه هایی به پا می کند که مورد امتحان قرار می گیرد که اگر قبول شوند بالا می روند . خداوند عوالم دارد . ولی حتی قطع نظر این روایات هم قابل توجیه است { دقیقه 49 }
استخاره : ترکش بهتر است . در ترکش امید این هست که بدل بهتری برایش بیاید : ( ابتغاء رحمة من ربک )
استخاره : ( هدی و بشری ) خوب است ولی یک صدقه ای ضمیمه اش بکند که لوابس و ملابسی دارد ، برطرف شود { دقیقه 51 }
درباره از بین رفتن بسیاری از منابع روایی در قرن نهم تا دهم و روش مرحوم سید حیدر آملی و شبهه تصوف ایشان و نظر مرحوم مرعشی نجفی در مقدمه غوالی اللئالی در دفاع از صاحب غوالی و درباره نص النصوص شرح فصوص بُرسی و مُحی الدین . استاد : من که به شواهد اطمینان بخش نرسیدم که محی الدین شیعه بوده و تقیه می کرده . از مجموع عباراتش بر می آید که ظاهرا سنی بوده است و درباره صفی الدین اردبیلی و صوفیه و صفویه و محقق کرکی و شیخ بهایی و مجلسی اول و رسوب زدایی مجلسی دوم از صفویه و حسن بن سلیمان { از دقیقه 51 تا 66 }
بسیاری از مرسلاتی که در کتب شهید و علامه حلی ، اثری از آثارش در منابع موجود نیست










*****************
تقریر آقای صراف:
2/2/1391

· در مورد روایت الدنیا رسم الآخرة: رسم، نشان دهنده شئونات، هیئت و شاکله یک شیء است.

بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏30 72 [18] باب في ذكر ما كان من حيرة الناس بعد وفاة الرسول صلى الله عليه و آله و رجوعهم إلى أمير المؤمنين عليه السلام ..... ص : 53
قَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ: الدُّنْيَا فِي الْآخِرَةِ، وَ الْآخِرَةُ مُحِيطَةٌ بِالدُّنْيَا، إِذَا [إِذْ] كَانَتِ النُّقْلَةُ مِنَ الْحَيَاةِ إِلَى الْمَوْتِ ظَاهِرَةً، كَانَتِ‏ «2» الْآخِرَةُ هِيَ دَارَ الْحَيَوَانِ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ، وَ ذَلِكَ أَنَّ الدُّنْيَا نُقْلَةٌ وَ الْآخِرَةَ حَيَاةٌ وَ مُقَامٌ مَثَلُ ذَلِكَ النَّائِمُ، وَ ذَلِكَ أَنَّ الْجِسْمَ يَنَامُ وَ الرُّوحَ لَا تَنَامُ، وَ الْبَدَنَ يَمُوتُ وَ الرُّوحَ لَا تَمُوتُ، قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ‏ «3» وَ الدُّنْيَا رَسْمُ‏ الْآخِرَةِ، وَ الْآخِرَةُ رَسْمُ الدُّنْيَا، وَ لَيْسَ الدُّنْيَا الْآخِرَةَ وَ لَا الْآخِرَةُ الدُّنْيَا، إِذَا فَارَقَ الرُّوحُ الْجِسْمَ يَرْجِعُ كُلُّ وَاحِدٍ «4» مِنْهُمَا إِلَى مَا مِنْهُ بَدَأَ، وَ مَا مِنْهُ خُلِقَ، وَ كَذَلِكَ الْجَنَّةُ وَ النَّارُ فِي الدُّنْيَا مَوْجُودَةٌ وَ فِي الْآخِرَةِ مَوْجُودَةٌ «5»، لِأَنَّ الْعَبْدَ إِذَا مَاتَ صَارَ فِي دَارٍ مِنَ الْأَرْضِ، إِمَّا «6» رَوْضَةٍ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ، وَ إِمَّا بُقْعَةٍ مِنْ بِقَاعِ النَّارِ، وَ رُوحُهُ إِلَى إِحْدَى دَارَيْنِ: إِمَّا فِي دَارِ نَعِيمٍ مُقِيمٍ لَا مَوْتَ فِيهَا، وَ إِمَّا فِي دَارِ عَذَابٍ أَلِيمٍ لَا يَمُوتُ فِيهَا، وَ الرَّسْمُ لِمَنْ عَقَلَ مَوْجُودٌ وَاضِحٌ، وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَيْنَ الْيَقِينِ ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ‏ «7»، وَ عَنِ‏ «8» الْكُفَّارِ فَقَالَ إِنَّهُمْ: كانَتْ أَعْيُنُهُمْ فِي غِطاءٍ عَنْ ذِكْرِي‏ وَ كانُوا لا يَسْتَطِيعُونَ سَمْعاً «1» «2»، وَ لَوْ عَلِمَ الْإِنْسَانُ عِلْمَ‏ «3» مَا هُوَ فِيهِ مَاتَ حُبّاً «4» مِنَ الْمَوْتِ، وَ مَنْ نَجَا فَبِفَضْلِ الْيَقِينِ.

بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏6 170 باب 6 سكرات الموت و شدائده و ما يلحق المؤمن و الكافر عنده ..... ص : 145
47- كا، الكافي عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ رَبِيعِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَيْمٍ الْعَامِرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ عِيسَى بْنَ مَرْيَمَ ع جَاءَ إِلَى قَبْرِ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا ع وَ كَانَ سَأَلَ رَبَّهُ أَنْ يُحْيِيَهُ لَهُ فَدَعَاهُ فَأَجَابَهُ وَ خَرَجَ إِلَيْهِ مِنَ الْقَبْرِ فَقَالَ لَهُ مَا تُرِيدُ مِنِّي فَقَالَ لَهُ أُرِيدُ أَنْ تُؤْنِسَنِي كَمَا كُنْتَ فِي الدُّنْيَا فَقَالَ لَهُ يَا عِيسَى مَا سَكَنَتْ‏ عَنِّي‏ حَرَارَةُ الْمَوْتِ‏ «3» وَ أَنْتَ تُرِيدُ أَنْ تُعِيدَنِي إِلَى‏ الدُّنْيَا وَ تَعُودَ عَلَيَّ حَرَارَةُ الْمَوْتِ فَتَرَكَهُ فَعَادَ إِلَى قَبْرِهِ.

· قضیه سید عبد الغفار مازندرانی و واهمه او از مرگ و متوجه نشدن او مرگ را