بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر سوره مباركة قاف-سال ۹۱

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر سابق آقای وافی در وبلاگ، در ذیل صفحه است
تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است

تقریر جدید-فعلا نیست










*****************
تقریر آقای وافی در وبلاگ:

یکشنبه ( 22 / 4 / 2012 )
سؤال درباره ( یسأله من فی السموات و الأرض ) و روایت ( فطمها و فطم من أحبّها من النار ) . آیا می توان مراد از نار را عدم گرفت ؟ استاد : . . . مانعی ندارد ولی به اینجا نینجامد که بگوییم : قاتل حضرت مُبغض حضرت است !
سؤال : آیا ( ضلت فیک الصفات ) با ( وجدک ضالا فهدی ) ارتباط دارد ؟ استاد : باید مواظب افراط و تفریط بود
سوال : . . . استاد : المقلد مجتهد فی تقلیده
سوال : مصیبت هایی که برای برخی از انبیا پیش آمده ، به حسب ظاهر سخت تر از پیامبر ما بوده . پس چرا حضرت فرمودند : ( ما اوذی نبی مثل ما اوذیتُ ) ؟ استاد : حاجاقا بهجت می فرمودند : شاید وجهش این است که چون حضرت الطف از سایر انبیا هستند، وقتی می خواهد بیاید اینجا بیشتر اذیت می شود
( دقیقه 7 ) : یکی از کارهای بد این است که برویم سراغ روایات معصومین برای ردّ یک مبنا . این کار خیلی صدمه می زند . من برای اینکه فلانی ها را ردّ کنم یا اثبات کنم ، بروم در سخنان معصومین بگردم . اگر می خواهیم سراغ روایات برویم ، باد ذهنمان را خالی کنیم و قبل از اینکه مبنایی را قبول کنیم ، زانو بزنیم جلوی کلمات حضرات و همه ی آن ها را با ذهن خالی ببینیم . سؤال : یک حرفی مطرح می شود و می خواهیم ببینیم این حرف با روایات سازگار است یا نه ؟ استاد : روایات فوق مبانی هستند . یُنبئ عن الله . خدای متعال فوق مبانی ی منطقی است . وقتی حرفی فوق مبانی است ، به دنبال هر مبنایی باشید ، دارید آن را تضییق می کنید . سؤال : خیلی از روایات هستند که با روایات دیگر تعارض دارند و اگر ما انتخاب مبنا نکرده باشیم ، اصلا نمی توانیم این دو روایت را در مقابل همدیگر ببینیم . استاد : بهتر ! وقتی مبنا دارید ، این دو را متعارض می بینید و مجبورید روی آن مبنا یکی را توجیه کنید ! ولی اگر آن مبنا را نداشته باشید ، اصلا تعارضی نمی بینید و چه بهتر ! سؤال : اگر بخواهیم ببینیم فلان حرف بر طبق مرام اهل بیت صحیح است یا نه ؟ چاره ای جز مراجعه به روایات نداریم . استاد : اگر می خواهید ببینید درست است به عنوان یک مبنای وحیدی که همه معارف بر پایه آن است ، معلوم است که درست نیست . اساسا توحید مبدأیت دارد برای مبانی منطقی نه اینکه یک مبدأ را بگیریم و بگوییم به هر جوری شده باید مبدأ الحقائق را روی این مبنا درست کنیم . راهی است که از ابتدا کج است . به همین جهت کسی که یک مبنا را صاف کرده برای خودش ، اگر اطلاعش کامل نباشد و شما یک روایت برایش بیاورید و نداند روایت است ، می گوید : این مال فلانی ها ست . وقتی هم که بفهمد روایت است در صدد تأویلش بر می آید . چون مبنا اتّخاذ کرده است . بر خلاف اینکه همه روایات را ببیند و مبانی خودش را از روایات دربیاورد . در یک کلکه : بدون اتخاذ مبنای سابق و مبنای بشری و منطقی ، زانو بزند محضر کسانی که می خواهند حقائق را برایش بریزند و با حرف آن ها اتخاذ مبنا کند نه اینکه اول اتخاذ مبنا کند و بعد هر روایتی که با مبنایش موافق است بگیرد و غیر آن را با زحمت به مبنای خود برگرداند .
سوال : آیا عصمت انبیا مُحرز است ؟ استاد : بله از واضحات مذهب شیعه است . سائل : اگر به روایتی برخوردیم مثل روایت دیروز ( حرارة الموت ) که در آن بوی عدم عصمت است ، چه کنیم ؟ ما الآن یک مبنا اتخاذ کردیم که عقلا عصمت انبیا مُحرَز است . استاد : این مبنا را از کلام و . . . گرفته ایم یا از خود معصومین ؟ سوال : اگر نه در قرآن و نه در روایات نفرموده بودند که انبیا باید معصوم باشند ، عقل خودمان اقتضا نمی کرد که غیر معصوم را نمی شود تصدیق کرد ؟ استاد : سُنی ها که در این باب خیلی حرف دارند ولی می گویند : در جهاتی که می خواهد از ناحیه خدا به بشر برساند ، معصوم هستند . یکیشون می گفت : پیامبر یک پستچی است ! ما از یک پستچی چه می خواهیم ؟ می خواهیم که نامه را درست برساند . دست توی آن نبرد . اما عصمتی که شیعه مدعی است ، به گونه ای دیگر است که از خودشان یاد گرفته ایم نه از دلیل عقلی . ( دقیقه 16 تا 33 درباره اینکه وحدت وجود با مکتب اهل بیت موافق است یا مخالف و روایت وجود الإیمان لا وجود صفة . به توصف الصفات لا بها یوصف و فرمودند : این روایت می گوید : نه وحدت وجود درست است نه مخالفین وحدت وجود مُصیبند . برداشت هر دو غلط است . این روایت می گوید : مبدأ حقائق مبدأ مبانی است . حتی استحاله تناقض مسبوق است به مبدأ الحقائق . قاعده الواحد هم همین گونه است . چون اساس براهین آن بر محور حیثیت واحده بسیطه است در حالی که امام (ع) می فرمایند : حیّث الحیث فلا حیث له . یعنی شما دارید برای کسی الواحد درست می کنید که اصلا حیث ندارد و تقدم دارد بر اصل حقیقت تحیُّث . . . و پاسخ به اشکالی که : بحث شما نیز یک مبنای منطقی دارد و پاسخ استاد به فرا منطقی بودن بحثشان و اشاره به روایت بنوره عاداه الجاهلون و آیه إلی الله تصیر الامور و اسم اعظم بودن اسم هُو { هویّت غیبیّه } هر کجا مسبوقیت را لمس کردید ، در آن مرحله موحّد هستید . به توصف الصفات با هیچ مبنای رائج کلاسیک جور در نمی آید . هو غایة الغایات فلا غایة له . او مبنای مبنا است و اشاره به قانون عدم تمامیّت و اینکه طبائع عرش الحقائق هستند)
دقیقه 34 : ثقلین یک محکماتی به دست ما می دهند مثل عدم جسمیت خداوند . یعنی یک چیزهایی هست که میخ آن را کوبیده اند و گفته اند هر چه خلاف این بود باید به کمک این معنا کنید . پس نباید با دیدن یک روایت که با محکمات تعرض دارد، معلوم را به خاطر این مجهول از دست بدهیم و بگوییم این دو با هم تعرض دارند . اگر تاب جمع ندارد و می بینیم اگر بخواهیم جمع کنیم داریم از دینمان دست بر می داریم ، کنارش می گذاریم . ولی اگر احتمال مائی برای صحت آن می دهیم ، نردّ علمها إلی أهله . البته افراد تفاوت دارند . اگر هم به کمک محکمات می توانیم معنایش را بفهمیم ، آن را به محکمات بر می گردانیم ( دقیقه 37 ) روایاتی هم که در ظاهر با عصمت انبیا جور نیست ، همین سه حالت را دارد : یا اینکه به هیچ وجه قابل توجیه نیست، نطرحه . یا می توان گفت : نردّ علمه إلی أهله و یک جاهایی هم هست که منظور آیات و روایاتی که در ظاهر خلاف عصمت انبیا به نظر می آیند ، می فهمیم . بدون اینکه عصمت انبیا صدمه بخورد و به عبارت دیگر : تعرّف بر احوال انبیا که مقام بالایی است که تا سنخیت با آنها پیدا نکنیم ، نمی توانیم از آن سر دربیاوریم
اما رایت دیروز ( حرارة الموت ) علی ایّ حال باید این مراحل و عوالم طی شود . رفتن را که نمی شود قیچی کرد . مهم این است که افرادی که می روند تا چه اندازه این رفتن برایشان جلوه کند . مثلا کسی می گوید : من کنار پنجره ی هواپیما بنشینم وحشت می کنم . به او می گویند خب برو روی صندلی های وسط بنشین تا وحشت نکنی . همه دارند می روند . همه در سفرند با سختی هایش ولی تو برو جایی بنشین که هول برایت پیش نیاید . به عنوان مثال عرض کردم . ولی در اصل سیر همه با هم هستیم و باید این عوالم طی شود . در این سیر هر کسی به حسب قد و قواره و سنّش فرق می کند . هیچ کس از بچه دو ساله در یک مسافرت توقعی که از یک جوان بیست ساله در تحمل سختی ها دارد، ندارد . پیامبری هم که به این دنیا آمده و دارد بر می گردد، چیزهایی را باید متحمل شود که با کسی که مقامات او را ندارد فرق می کند . سوال بعدی : یک نبی باید یک چیزهایی را متحمل شود . چه چیزهایی است که هول و حزن می آوَرَد ؟ استاد : ما که نبی نیستیم نمی توانیم بفهمیم . در روایت دارد که در شب قدر شما مشغول عبادت هستید . ولی نمی دانید نزول ملائکه و تجلیاتی که هست، چه حال سنگینی برای ولیّ امر پیش می آید ! لیُشق والله بطن ذلک الرجل ‏) سؤال : بالأخره سکرة دارد یا نه ؟ استاد : اگر سکرات و غمرات به معنای حجاب بعد از حجاب و مرحله بعد از مرحله باشد، سُتره بعد از سُتره باشد ، مانعی ندارد و ربطی به گناه ندارد که با عصمت انبیا منافات داشته باشد . اما اگر به معنای تحیّر و ناراحتی باشد و عذاب باشد، برای انبیا نیست . حرارت و مرارتی هم که در روایت برای حضرت یحیی ذکر شده بود، به معنای عذابی که متحمل شده باشند، نیست . سوال : پس چرا نمی خواهند دوباره ببینند ؟ استاد : چون علی ایّ حال عسر است . عسر که لازم نکرده فقط از گناه باشد . آمدن به دنیا هم عسر است ولی ناشی از گناه نیست ( فلا یخرجنکما من الجنة فتشقی ) یعنی به سختی می افتی . نظیر ( ما انزلنا علیک القرآن لتشقی ) . لذا این مرارتی که برای حضرت یحیی بوده ، اصلا ربطی به گناه ندارد
در جلد 89 بحار صفحه 361 :
كُنْتُ أَخْشَى الْعَذَابَ اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ حَتَّى جَاءَنِي جَبْرَئِيلُ بِسُورَةِ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ فَعَلِمْتُ أَنَّ اللَّهَ لَا يُعَذِّبُ أُمَّتِي بَعْدَ نُزُولِهَا فَإِنَّهَا نِسْبَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَمَنْ تَعَاهَدَ قِرَاءَتَهَا بَعْدَ كُلِّ صَلَاةٍ تَنَاثَرَ الْبِرُّ مِنَ السَّمَاءِ عَلَى مَفْرَقِ رَأْسِهِ وَ نَزَلَتْ عَلَيْهِ السَّكِينَةُ لَهَا دَوِيٌّ حَوْلَ الْعَرْشِ حَتَّى يَنْظُرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى قَارِئِهَا فَيَغْفِرُهُ اللَّهُ مَغْفِرَةً لَا يُعَذِّبُهُ بَعْدَهَا ثُمَّ لَا يَسْأَلُ اللَّهَ شَيْئاً إِلَّا أَعْطَاهُ اللَّهُ إِيَّاهُ وَ يَجْعَلُهُ فِي كِلَاءَةٍ وَ لَهُ مِنْ يَوْمِ يَقْرَؤُهَا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ خَيْرُ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ يُصِيبُ الْفَوْزَ وَ الْمَنْزِلَةَ وَ الرِّفْعَةَ وَ يُوَسِّعُ عَلَيْهِ فِي الرِّزْقِ وَ يَمُدُّ لَهُ فِي الْعُمُرِ وَ يَكْفِي مِنْ أُمُورِهِ كُلِّهَا وَ لَا يَذُوقُ‏ سَكَرَاتِ‏ الْمَوْت
در جلد 78 بحار صفحه 241 از دعوات راوندی نقل کرده اند : (وَ كَانَ عِنْدَ النَّبِيِّ ص قَدَحٌ‏ فِيهِ‏ مَاءٌ وَ هُوَ فِي الْمَوْتِ وَ يُدْخِلُ يَدَهُ فِي الْقَدَحِ وَ يَمْسَحُ وَجْهَهُ بِالْمَاءِ وَ يَقُولُ ع اللَّهُمَّ أَعِنِّي عَلَى سَكَرَاتِ الْمَوْت‏ )
در روایت قبلی درباره مؤمن فرمودند : لا یذوق سکرات الموت ولی در این روایت فرمودند : اعنی علی سکرات الموت . وجه جمعش چیست ؟ آیا آن سکرات با این سکرات یکی است ؟ و تفاوتشان چیست ؟
در نهج البلاغه هم در خطبه ی 221 صبحی صالح تفسیر سوره تکاثر فرموده اند : ( إِنَّ لِلْمَوْتِ لَغَمَرَاتٍ‏ هِيَ أَفْظَعُ مِنْ أَنْ تُسْتَغْرَقَ بِصِفَةٍ أَوْ تَعْتَدِلَ عَلَى عُقُولِ أَهْلِ الدُّنْيَا ) یعنی بالاتر از آن است که بشود توصیفش کرد . این غمراتی که این همه مراتب دارد و به خاطر عظمتش و تناسبی که با عوالمی دارد که ما اصلا درک نکرده ایم ، اصلا قابل وصف نیست ، عقول اهل دنیا نمی توانند بفهمند چگونه است . چیزی که اینقدر توصیفش دشوار است، پس اینکه آیا با مقام نبوّت تناسب دارد یا نه ، نمی توانیم سریعا قضاوت کنیم . یک گونه ی آن مال گنهکار است و عذاب است ولی گونه ای از آن هست که ناشی از سنگینی ی و عظمت مطلب است نظیر لیلة القدر که برای ولیّ امر عذاب نیست اما فرمودند : یُشق بطن الرجل . می خواهم بگویم غمرات منافاتی با مقام نبوت ندارد . آقای مؤذن : حضرت امیر هم شب آخر به آسمان که نگاه می کردند ، انا لله و بارک لی الموت می گفتند
در خطبه 230 هم دارد که : ( فَيُوشِكُ أَنْ تَغْشَاكُمْ دَوَاجِي ظُلَلِهِ وَ احْتِدَامُ عِلَلِهِ وَ حَنَادِسُ غَمَرَاتِهِ وَ غَوَاشِي‏ سَكَرَاتِه‏ ) نفرمودند : عذاب سکرات بلکه فرمودند : غواشی . غواشی از ماده سَتر است . یعنی حالاتی پیش می آید که هی مستور می شود حجابی و عالم دیگری می خواهد ظهور پیدا کند . مثل حبابی که هر چه هوای درون آن بیشتر می شود ، وسیع تر می شود و نزدیکتر می شود به وصل شدن به بالا ( لترکبن طبقا عن طبق ) هی رفع طبق می شود . حندس هم به معنای لیل مُظم و ظلمت شدیده است . یعنی کسی که در حال مرگ دارد می رود به عوالم بالاتر، تا به نور آن عالم انس بگیرد ، طول می کشد . پس غمرات برای او تاریکی و ظلمت است نه عذاب ناشی از معصیت . ( الجهل اقباله ظلمة و ادباره نور )
حاصل اینکه : غمرات و سکرات ، شؤونات و انواع و مراتب دارد . مراحلی از آن طبیعی است و ربظی به گناه ندارد و برای انبیا هم است و غمراتی هم ناشی از معاصی است و حالت پاک کنندگی دارد که برای انبیا نیست ( دقیقه 56 )
آقای جزائری : درباره طول کشیدن احتضار میرزای شیرازی برای اینکه می خواست ضمانت نجات مقلدانش را بگیرد . استاد : در مورد حضرت (ص) هم نقل شده است
سوالی درباره تقسیم ارث ( 60 )
سوالی درباره زمان مدرن و نسبی ( 65 )










************
تقریر آقای صراف:
3/2/1391

· بحثی در مورد روایت:

تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج‏3 98 الدعاء في الزيادة تمام المائة ركعة ..... ص : 79
... سُبْحَانَ مَنْ فَطَمَ بِفَاطِمَةَ ع مَنْ أَحَبَّهَا مِنَ‏ النَّار ...

بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏89 361 باب 124 فضائل سورة التوحيد زائدا على ما تقدم و يأتي في مطاوي الأبواب و فيه فضل آية الكرسي و سور أخرى أيضا ..... ص : 344
... وَ لَا يَذُوقُ‏ سَكَرَاتِ‏ الْمَوْتِ وَ يَنْجُو مِنْ عَذَابِ الْقَبْر ...

بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏78 241 باب 5 آداب الاحتضار و أحكامه ..... ص : 230
وَ كَانَ زَيْنُ الْعَابِدِينَ ع يَقُولُ عِنْدَ الْمَوْتِ اللَّهُمَّ ارْحَمْنِي فَإِنَّكَ كَرِيمٌ اللَّهُمَّ ارْحَمْنِي فَإِنَّكَ رَحِيمٌ فَلَمْ يَزَلْ يُرَدِّدُهَا حَتَّى تُوُفِّيَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ كَانَ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ قَدَحٌ فِيهِ مَاءٌ وَ هُوَ فِي الْمَوْتِ وَ يُدْخِلُ يَدَهُ فِي الْقَدَحِ وَ يَمْسَحُ وَجْهَهُ بِالْمَاءِ وَ يَقُولُ اللَّهُمَّ أَعِنِّي‏ عَلَى‏ سَكَرَاتِ‏ الْمَوْتِ.

نهج البلاغة (للصبحي صالح) 341 221 و من كلام له ع قاله بعد تلاوته ..... ص : 338
... وَ إِنَ‏ لِلْمَوْتِ‏ لَغَمَرَاتٍ‏ هِيَ أَفْظَعُ مِنْ أَنْ تُسْتَغْرَقَ بِصِفَةٍ أَوْ تَعْتَدِلَ عَلَى عُقُولِ أَهْلِ الدُّنْيَا ...

نهج البلاغة (للصبحي صالح) 351 فضل العمل ..... ص : 351
... فَإِنَّ الْمَوْتَ هَادِمُ لَذَّاتِكُمْ وَ مُكَدِّرُ شَهَوَاتِكُمْ وَ مُبَاعِدُ طِيَّاتِكُمْ زَائِرٌ غَيْرُ مَحْبُوبٍ وَ قِرْنٌ غَيْرُ مَغْلُوبٍ وَ وَاتِرٌ غَيْرُ مَطْلُوبٍ قَدْ أَعْلَقَتْكُمْ حَبَائِلُهُ وَ تَكَنَّفَتْكُمْ غَوَائِلُهُ وَ أَقْصَدَتْكُمْ مَعَابِلُهُ وَ عَظُمَتْ فِيكُمْ سَطْوَتُهُ وَ تَتَابَعَتْ عَلَيْكُمْ عَدْوَتُهُ‏ وَ قَلَّتْ عَنْكُمْ نَبْوَتُهُ فَيُوشِكُ أَنْ تَغْشَاكُمْ دَوَاجِي ظُلَلِهِ وَ احْتِدَامُ عِلَلِهِ وَ حَنَادِسُ غَمَرَاتِهِ وَ غَوَاشِي‏ سَكَرَاتِه‏ ...

· سکرات همیشه به معنای عذاب و ... نیست بلکه مراحلی از آن طبیعی است و ربطی به گناه و ... ندارد و در یک مواردی مثل سنگینی نزول لیلة القدر است که حضرت فرمودند:

بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم ج‏1 223 3 باب ما يلقى إلى الأئمة في ليلة القدر مما يكون في تلك السنة و نزول الملائكة عليهم ..... ص : 220
14 حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَبَّاسِ بْنِ حَرِيشٍ‏ أَنَّهُ عَرَضَهُ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ ع فَأَقَرَّ بِهِ قَالَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ الْقَلْبَ الَّذِي يُعَايِنُ‏ مَا يَنْزِلُ‏ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ لَعَظِيمُ الشَّأْنِ قُلْتُ وَ كَيْفَ ذَاكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قَالَ لَيُشَقُّ وَ اللَّهِ بَطْنُ ذَلِكَ الرَّجُلِ ثُمَّ يُؤْخَذُ إِلَى قَلْبِهِ‏ «3» وَ يُكْتَبُ عَلَيْهِ بِمِدَادِ النُّورِ فَذَلِكَ جَمِيعُ الْعِلْمِ ثُمَ‏ يَكُونُ الْقَلْبُ مُصْحَفاً لِلْبَصَرِ وَ يَكُونُ اللِّسَانُ مُتَرْجِماً لِلْأُذُنِ إِذَا أَرَادَ ذَلِكَ الرَّجُلُ عِلْمَ شَيْ‏ءٍ نَظَرَ بِبَصَرِهِ وَ قَلْبِهِ فَكَأَنَّهُ يَنْظُرُ فِي كِتَابٍ قُلْتُ لَهُ بَعْدَ ذَلِكَ وَ كَيْفَ الْعِلْمُ فِي غَيْرِهَا أَ يُشَقُّ الْقَلْبُ فِيهِ أَمْ لَا قَالَ لَا يُشَقُّ لَكِنَّ اللَّهَ يُلْهِمُ ذَلِكَ الرَّجُلَ بِالْقَذْفِ فِي الْقَلْبِ حَتَّى يُخَيَّلَ إِلَى الْأُذُنِ أَنَّهُ تَكَلَّمَ بِمَا شَاءَ اللَّهُ [مِنْ‏] عِلْمِهِ‏ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ‏.