بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر سوره مباركة قاف-سال ۹۱

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر سابق آقای وافی در وبلاگ، در ذیل صفحه است
تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است

تقریر جدید-فعلا نیست









***************
تقریر آقای وافی در وبلاگ:

شنبه ( 14 / 4 / 2012 )
از دقیقه 1 تا تا دقیقه 10 دقیقه سوال و جوابی درباره فرق صَلّی و أقام الصلاة که به نتیجه ی مشخصی نرسید . دقیقه 10 : ( من اقام ولایتی فقد اقام الصلاة و إقامة ولایتی صعب مستصعب ) شاهدش هم آیه ( و انها { صلاة } لکبیرة إلا علی الخاشعین ) نفرمود : و انهما . در المنجد دارد : اول من سمّی نفسه امیرالمؤمنین عمر بن الخطاب . در صحیح بخاری از عمر نقل می کند که : یکدفعه به ما گفتند که عدهای در سقیفه جمع شده اند . دیدیم اگر نرویم ، در مقابل یک بیعت انجام شده قرار می گیریم و اگر برویم به نزاع منجرّ می شود ولی خلاصه دوان دوان با ابوبکر و ابوعبیده رفتیم . بعدا هم گفتند : ( اجمعت الامة ) ! در تفسیر اضواء البیان گفته است : ( من العلماء من يقول : تنعقد له الإمامة ببيعة واحد وجعلوا منه مبايعة عمر لأبي بكر في سقيفة بني ساعدة ومال إليه القرطبي . وحكى عليه إمام الحرمين الإجماع ) !
سوال : از طرفی ملائکه مجرد هستند و از طرفی در روایاتی که خواندیم برای آنها مکانی تعیین کرده بود از قبیل چپ و راست و حتی داخل دهان . یا در تعابیر دیگری رنگ هایی را برای برخی از ملائکه بیان فرموده اند . آیا اینها تأویل دارد یا درصدد بیان یک امر مادی است ؟ استاد : ما چیزی نداریم که تأویل نداشته باشد . اما چیزی هم نداریم که ظاهر نداشته باشد . مگر خودشان تصریح کنند که ظاهر این تعبیر مراد ما نیست . اما اینکه فرمودید : مجرد هستند ، قبلا هم عرض کردم که مجرد یک مفهوم سلبی است به معنای برهنه . هر حیثی را که از حیثیات ماده باشد ، از موجودی نفی کنید ، آن موجود از این حیث مجرد است ولو از حیث دیگری بند و بیل های ماده را داشته باشد . مثلا مجرد برزخی و مثال منفصل آثار ماده از قبیل شکل و رنگ را دارد اما ماده به معنای امکان استعدادی و صیرورت از قوه به فعل را ندارد . با این توضیحی که دادم دایره مجرد خیلی گسترده می شود نه فقط مجرد عقلی و مجرد برزخی باشد . هر موجودی در هر جهتی یک حیثی دارد أرقی از یک موجودی که کثیف تر است . این موجود أرقی از همان حیث می شود مجرد . یعنی این گیری که این دارد و لباسی که پوشیده ، او ندارد . به این معنا ملائکه می توانند مجرد باشند ولی علی درجات التجرد . و لذا اشکالی ندارد که شکل و رنگ و بو و حرکت متناسب با عالم خودشان داشته باشد ( اولی اجنحة مثنی و ثلاث ) اجنحه برای چیست ؟ برای اینکه یک جا ساکن باشند ؟ خیر ، برای پرواز است . لذا ملائکه با همین بدن جسمانی ما رابطه ای دارند و خودشان هم مرتبه ای از جسمانیت دارند و مرتبه بالاتر از آن هم دارند . همانطور که ما هم روح مجرد داریم هم بدن مادی . آنها هم بدنی مادی دارند و بدنی نیمه مادی به معنای برزخی و روح هم دارند . جالب آن است که بگوییم : حتی کتاب و سنگریزه هم نفس دارند و مانعی هم ندارد ( کلّ شیء له مَلَک مُوَکَّل ) نه اینکه فقط ما ملک موکل داشته باشیم . چون به ما عنایت داشتند ، از ملک ما نام بردند نه اینکه اختصاصی به ما داشته باشد ولی اثبات شیء نفی ما عدا نمی کند . در روایت دارد که هیچ قطره ای از باران نازل نمی شود مگر اینکه با آن ملکی است . { یکی از حاضران : شاید به همین جهت هم ساعت استجابت دعاست } سائل : یعنی وقتی می گوییم : ملکی در دهان است یعنی از حیث مکان مجرد نیست ؟ استاد : امور مجرد با اینکه محصور در مکان نیستند ، می توانند با مکان خاص رابطه برقرار کنند . روح هم بنابر نظر کسانی که می گویند مجرد است ، اما با این بدن مادی رابطه برقرار می کند به سبب روح بخاری پس امکان دارد که چیزی مجرد باشد و یک نسبتی با یک مکانی برقرار بکند . این ارتباط می تواند یک نقطه عطفی باشد که ما از آن به جای مکان تعبیر می کنیم . یعنی اینجا محل ارتباط و اتصال و مصاحبت با اوست . نکته اش هم این است که : وقتی مکان را یک امر مادی ی ثابت مستقر اصیل بگیرم { بر مبنای اصالة الشرک !} خیلی کار سخت می شود در فهم نسبت مکان با مجرد . اما بر مبناهای دیگر که تجربیاتی علمی هم پشتوانه ی آن است که قبلا هم مفصلا صحبت کردیم که دیدند تصر یک چیز زمخت و سفت از مادّه ، درست نیست . قوای دماغی بدن ، شبکه ی ادراکی ، مخصوصا جمجمه که یکی ازمهمترین اسبابی است که خیلی دخالت دارد در پیدایش اینها ؟؟؟ استخوان ها بدن و . . . یک کارهایی را می کند . شاید یکی از چیزهایی که بُعد و مکان را برای ما جلوه می دهد ، توسعه ی شبکه ی عصبی در بدن ما باشد . ما در اثر تعلق روح به بدن که این شبکه ادراکی در آن ساری است ، یک نحو توسعه را دیده ایم . وقتی روح این سریان را دیده ، طول و عرض و عمق را درک کرده است و گرنه اگر قطع نظر از این سریان در اجزاء فکر کنیم ، طول و عرض و عمق یک جور دیگری در می آید . لذا واقعیت ماده آن جوری که ما از آن ادراک داریم ، نیست . یعنی وقتی حضرت می فرماید : ملک در شدق است . این جایگاه که در دهان است ، اشاره وضعیه می پذیرد . اما واقعیتش چگونه است ، دشوار است . قبلا هم گفتیم : خود مکان تابع حرکت و طول موج پایه ی شیء است . یعنی دو تا شیء با دو تا طول موج در یک مکان دو تا مکان درست می کنند و تزاحمی هم نیست . چون اصلا خود مکان تابع آن سیال و متموج است . تموج هم زمان پدید می آورد هم مکان . مکان خودش را . در همان مکان یک تموج دیگر مکان دیگری را درست می کند . مطالب علمی و تجربیش هم چکشش زده شده است . سوال : آیا این ارتباطی که بین ملک و مثلا دهان انسان وجود دارد ، با ( فی ) سازگار است ؟ استاد : مانعی ندارد که چیزی در چیزی باشد و در عین حال یک نحو سلطه ای بر او داشته باشد . روایتی هم داریم که ( البدن فی الروح ) که منظور این است که روح محیط به بدن است و لازم نکرده که اولیاء الهی حتما همانطوریکه ما می فهمیم قصد کنند ! از حیثی هم می شود گفت : الروح فی البدن ، همانطور که می گویند : ولوج روح . نظیر تعبیر حضرت ( الدنیا فی الآخرة و الآخرة محیطة بالدنیا )
اولیاء خدا به چیزی نگاه نمی کنند مگر اینکه در دلش تا دلتان بخواهد ، ملک می بینند که لحظه به لحظه در رفت و آمدند ( مدبرات امرا ) و ( مرسلات عرفا ) هستند . ( و ما جعلنا اصحاب النار إلا ملائکة . . . ) که در ذیل همین آیه روایت داریم که ( الملائکة هم الذین یملکون علم آل محمد ) که از ملائکه ی بالابالا هستند . که نار هم بر حضرت بقیة الله تطبیق شده و مراد از اصحاب النار هم اصحاب حضرت هستند . کسی که با روایات معصومین راجع به آیات مأنوس می شود ، یک دنیا ذهنش توسعه پیدا می کند . نایینی : یعنی تسلط دارند بر علم حضرات ؟ یعنی از نظر علمی در رتبه ی معصوم هستند ؟ استاد : نه ، هر اندازه ای که یملکون ، به همان اندازه ... نایینی : یملکون علم آل محمد اطلاق دارند . نفرموده که علما من علومهم . استاد : اطلاق معلوم نیست
حاصل اینکه تجرد مفهومی است به شدت نسبی که نسبت به هر حیث نقصی اگر از این نقص مجرد بود و کمال بالاترش را داشت و از آن تضیّق وجودی برهنه بود ، می شود مجرد . لذا ملائکه مجردند به مراتبی که تجرد دارد و هر کدامشان هم دستگاهی مختص به خود را دارند . مثلا ( ان للماء اهلا یؤذی ) یا موی زائد بدن را تمیز کنید که شیطان ساکن می شود . آیا منظور ارتباط مکانی شیطان جن با آن موضع است . بعضی هم بر میکروب تطبیق می کنند که اگر میکروب باشد ، دیگر تأویل نیست . سفارش شده که بچه ها با لب چرب نخوابند چون جن می آید و اینها را بو می کند
آقای نایینی : روایت داریم ( لو أن بنی فاطمة عرفوه حرصوا أن یقطعوه بضعة بضعة )
یکی از حاضران : ظاهرا منظور اولاد اولاد امام مجتبی هستند که غالبا با ائمه رقابت داشتند . استاد : عبدالله بن حسن نام پسرش را محمد گذاشته بود تا مهدی باشد چون روایت داریم ( اسم ابیه اسم ابی ) که عبارات تندی هم به حضرت صادق داشت : انت تحسُد
ابن خلدون که پدر فلسفه تاریخ و علوم اجتماعی و ضد شیعه است در مقدمه اش می گوید : ( وكان جعفر الصادق أخبرهم بذلك كله، وهي معدودة في كراماته ) و در جایی دیگر می گوید : (وقد صح عنه أنه كان يحذر بعض قرابته بوقائع تكون لهم، فتصح كما يقول ) { دقیقه 40 و 40 ثانیه }
بحث ما درباره آیه ( له معقبات ) بود که راجع به لغتش صحبت شد . مرحوم طبرسی می فرمایند : اختلف في الضمير الذي في له على وجوه (أحدها) أنه يعود إلى من في قوله «مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَ مَنْ جَهَرَ بِهِ» (و الآخر) أنه يعود إلى اسم الله تعالى و هو عالم الغيب و الشهادة { که در آیه قبل بود } که در اینصورت فقط ضمیر من بین یدیه و من خلفه به مَن برمی گردد } سوال : پس چرا بعدا می فرماید : امر الله . چرا نفرموده : من امره ؟ استاد : اگر من امره می گفت ، چون قبلش دو ضمیر و دو مرجع بوده ، مشتبه می شده . لذا به اسم ظاهر تصریح شده است
(و ثالثها) أنه يعود إلى النبي ص في قوله «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ» عن ابن زيد و اختلف في المعقبات على أقوال : { سه قول مطرح می کنند که قول اول و دوم به بحث ما مربوط می شود } : (أحدها) أنها الملائكة يتعاقبون تعقب ملائكة الليل ملائكة النهار و ملائكة النهار ملائكة الليل و هم الحفظة يحفظون على العبد عمله عن الحسن و سعيد بن جبير و قتادة و مجاهد و الجبائي و قال الحسن : هم أربعة أملاك يجتمعون عند صلاة الفجر و هو معنى قوله إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُوداً و قد روي ذلك عن أئمتنا (ع)أيضا { گرچه می فرماید : از ائمه این وجه روایت شده ولی باید روایات را دید و استظهار کرد . چون آیه می فرماید : من بین یدیه و من خلفه در حالی که درباره ملائکه ی کاتب اعمال فرمود : عن الیمین و عن الشمال } (و الثاني) أنهم ملائكة يحفظونه من المهالك حتى ينتهوا به إلى المقادير{ بلاها } { لحظه ی تقدیر مرگ ، مرخص می شوند } فيحيلون بينه و بين المقادير عن علي (ع) و ابن عباس و قيل هم عشرة أملاك على كل آدمي يحفظونه
یکی از حاضران : در برخی روایات تا 170 تا هم ذکر شده است . استاد : با توضیحاتی که دادیم ، بیشتر هم امکان دارد . بستگی دارد که دید ما چقدر حیثیات را ببیند و نیاز به چینش را درک کنیم . اول می گوییم : یک ملک حافظ ماست و بیشتر نیاز نیست چون ما یک نفریم و او هم یک نفر . ولی اگر دقت کنیم که در همین بدن ما هر دانه گلبول قرمز واسه خودش زنده است و دستگاهی دارد و . . . می فهمد که برای هر جزءش یک حافظ نیاز است . قول سوم را بعدا متعرض خواهیم شد
( یحفظونه من امر الله ) . برخی گفته اند : من به معنای باء است یعنی یحفظونه بامر الله . برخی هم گفته اند : منظور از امر خدا اموری است که ممکن است از بلاها بیاید و مِن به معنای خودش است . نایینی : من نمی تواند نشویه باشد ؟ استاد : یعنی نشأ حفظهم از عالم امر الهی یا فرمان الهی . احتمال مردودی نیست . قبلا هم عرض شد که به عالم امر امر می گویند ، چون مرتبط با کُن و فرمان است . مرحوم طبرسی می فرمایند : ( یحفظونه من امر الله ) أي يطوفون به كما يطوف الموكَّل بالحفظة { یعنی من بین یدیه ومن خلفه را به معنای طواف گرفته اند } و قيل يحفظون ما تقدم من عمله و ما تأخر إلى أن يموت فيكتبونه عن الحسن و قيل يحفظونه من وجوه المهالك و المعاطب و من الجن و الإنس و الهوام { حشرا الارض } و قال ابن عباس يحفظونه مما لم يقدر نزوله فإذا جاء المقدر بطل الحفظ و قيل من أمر الله أي بأمر الله عن الحسن و مجاهد و الجبائي و روي ذلك عن ابن عباس و هذا كما يقال هذا الأمر بتدبير فلان و من تدبير فلان و قيل معناه يحفظونه عن خلق الله فتكون من بمعنى عن { یعنی حالت دفع دارد نه رفع } كما في قوله وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ أي عن خوف قال كعب: لو لا أن الله وكل بكم ملائكة يذبون { یدفعون } عنكم في مطعمكم و مشربكم و عوراتكم { چیزهای مخفی } لتخطفنكم الجن { جن بلاها بر سرتان می آورد } . سوال : آیا یعنی جن شما را می دزدند ؟ استاد : شاید منظور این است که حسّ و شعور شما و حالت آگاهی و تصمیم گیری مختارگونه ی شما را می ربایند و شما را در موج می اندازند به طوری که دیگر حالت اعتدال را نداشته باشید { دقیقه 51 }
سوال درباره ( انها لأحدی الکُبَر ) . استاد : باید معنای تأویلی با محکمات اعتقادی مخالفت نداشته باشد . ولی وقتی یک نظام اصل موضوعی جدیدی را در آیه ای حاکم کردیم ، همه ی عناصر را هم بر طبق آن معنا می کنیم . یعنی وقتی ( قتل الانسان ) شد امیرالمؤمنین ، اقبره و . . . تفاوت می کند تا دقیقه 55
سوال درباره سی دی هایی که احتمال شکسته شدن قفلش باشد که آیا می توان حمل بر صحت کرد ؟ تا دقیقه 57











*****************
تقریر آقای صراف:
26/1/1391

بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏26 2 باب 14 نادر في معرفتهم صلوات الله عليهم بالنورانية و فيه ذكر جمل من فضائلهم ع ..... ص : 1
... وَ قَوْلُهُ‏ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ فَمَنْ أَقَامَ وَلَايَتِي فَقَدْ أَقَامَ الصَّلَاةَ وَ إِقَامَةُ وَلَايَتِي صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَان‏ ...

· در تفسیر اضواء البیان آمده:

فإذا حققت وجوب نصب الإمام الأعظم على المسلمين ، فاعلم أن الإمامة تنعقد له بأحد أمور .
الأول : ما لو نص صلى الله عليه وسلم على أن فلاناً هو الإمام . فإنها تنعقد له بذلك .
وقال بعض العلماء : إن إمامة أبي بكر رضي الله عنه من هذا القبيل : لأن تقديم النَّبي صلى الله عليه وسلم له في إمامة الصلاة وهي أهم شيء ، فيه الإشارة إلى التقديم للإمامة الكبرى وهو ظاهر .
الثاني : هو اتفاق أهل الحل والعقد على بيعته .
وقال بعض العلماء : إن إمامة أبي بكر منه : لإجماع أهل الحل والعقد من المهاجرين والأنصار عليها بعد الخلاف . ولا عبرة بعدم رضى بعضهم ، كما وقع من سعد بن عبادة رضي الله عنه من عدم قبوله بيعة أبي بكر رضي الله عنه .
الثالث : أن يعهد إليه الخليفة الذي قبله ، كما وقع من أبي بكر لعمر رضي الله عنهما .
ومن هذا القبيل : جعل عمر رضي الله عنه الخلافة شورى بين ستة من أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم مات وهو عنهم راض .
الرابع : أن يتغلب على الناس بسيفه وينزع الخلافة بالقوة حتى يستتب له الأمر وتدين له الناس لما في الخروج عليه حينئذ من شق عصا المسلمين وإراقة دمائهم .
قال بعض العلماء : ومن هذا القبيل قيام عبد الملك بن مروان على عبد الله بن الزبير وقتله إياه في مكة على يد الحجاج بن يوسف فاستتب الأمر له ، كما قاله ابن قدامة في المغني .
ومن العلماء من يقول : تنعقد له الإمامة ببيعة واحد ، وجعلوا منه مبايعة عمر لأبي بكر في سقيفة بني ساعدة ، ومال إليه القرطبي ، وحكى عليه إمام الحرمين الإجماع وقيل : ببيعة أربعة . وقيل غير ذلك .

· بحث بر سر امکان جمع مجرد بودن ملائکه با نسبت دادن جا به آنها

البرهان في تفسير القرآن ج‏5 529 [سورة المدثر(74): الآيات 11 الى 56] ..... ص : 525
... و قوله تعالى: وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلَّا مَلائِكَةً، قال: «فالنار هو القائم (عليه السلام) الذي أنار ضوؤه و خروجه لأهل المشرق و المغرب، و الملائكة هم الذين يملكون‏ علم‏ آل محمد (صلى الله عليه و آله)»...

مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏6، ص: 431
«لَهُ مُعَقِّباتٌ»

اختلف في الضمير الذي في له على وجوه (أحدها) أنه يعود إلى من في قوله «مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَ مَنْ جَهَرَ بِهِ» (و الآخر) أنه يعود إلى اسم الله تعالى و هو عالم الغيب و الشهادة (و ثالثها) أنه يعود إلى النبي ص في قوله «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ» عن ابن زيد و اختلف في المعقبات على أقوال (أحدها) أنها الملائكة يتعاقبون تعقب ملائكة الليل ملائكة النهار و ملائكة النهار ملائكة الليل و هم الحفظة يحفظون على العبد عمله عن الحسن و سعيد بن جبير و قتادة و مجاهد و الجبائي و قال الحسن‏ هم أربعة أملاك يجتمعون عند صلاة الفجر و هو معنى قوله إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُوداً و قد روي ذلك عن أئمتنا (ع) أيضا (و الثاني) أنهم ملائكة يحفظونه من المهالك حتى ينتهوا به إلى المقادير فيحيلون بينه و بين المقادير عن علي (ع) و ابن عباس و قيل هم عشرة أملاك على كل آدمي يحفظونه (و الثالث) أنهم الأمراء و الملوك في الدنيا الذين يمنعون الناس عن المظالم و تكون لهم الأحراس و الشرط و المواكب يحفظونه عن عكرمة و الضحاك و روي أيضا عن ابن عباس و تقديره و من هو سارب بالنهار له أحراس و أعوان قدر أنهم يحرسونه و لم يتجه إحراسه من الله «مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ» أي يطوفون به كما يطوف الموكل بالحفظة و قيل يحفظون ما تقدم من عمله و ما تأخر إلى أن يموت فيكتبونه عن الحسن و قيل يحفظونه من وجوه المهالك و المعاطب و من الجن و الإنس و الهوام [حشرات الارض] و قال ابن عباس يحفظونه مما لم يقدر نزوله فإذا جاء المقدر بطل الحفظ و قيل من أمر الله أي بأمر الله عن الحسن و مجاهد و الجبائي و روي ذلك عن

مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏6، ص: 432
ابن عباس و هذا كما يقال هذا الأمر بتدبير فلان و من تدبير فلان و قيل معناه يحفظونه عن خلق الله فتكون من بمعنى عن كما في قوله وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ أي عن خوف قال كعب: لو لا أن الله وكل بكم ملائكة يذبّون عنكم في مطعمكم و مشربكم و عوراتكم لتخطفنكم الجن