بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر سوره مباركة قاف-سال ۹۱

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر سابق آقای وافی در وبلاگ، در ذیل صفحه است
تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است

تقریر جدید-فعلا نیست









*************
تقریر آقای وافی در وبلاگ:

چهارشنبه ( 11 / 4 / 2012 )
{ در این جلسه پاره ای از مباحث جمع مکسر و سالم را که ضروری ندیدم ، حذف کرده ام فعلی المُشتاقین مراجعة النوار )
حاجاقا بهجت می فرمودند : اساتید ما در نجف دو جور بودند : بعضی هاشون عدول از فتوا نداشتند مگر نادر . یعنی همان اول که در بحثی تمرکز می کردند ، می رفتند تا انتهای بحث و مختارشان به این زودی ها عوض نمی شد . مثل مرحوم کمپانی و بعضی هاشون زود نظرشان عوض می شد .
یکی از حاضران : خیلی از آیات برایم ثقل دارد و گویا نمی شود به آن انس گرفت به خلاف ادعیه و برخی روایات ولی در هر بیست و سی آیه تک و توک آیه ای پیدا می شود که می توان به آن انس گرفت . استاد : مخصوصا تجزیه ترکیب قرآن خیلی دشوار است حتی برای کسانی که ادبیاتشان خوب است . این به خاطر این است که قرآن یک ظاهری دارد اما آنچه که باطنش است و ریخت حروف وکلماتش فقط این نیست که یک مطلب ساده ای در ضمن یک عبارتی بیان شده باشد . روایت هم داریم که ( لیس شیء ابعد من عقول الرجال من القرآن ) چون اولها فی شیء و آخرها فی شیء و وسطها فی شیء . ناسخ و منسوخ و عام و خاص دارد . امام نمی خواهند بگویند : نخوانید و نفهمید بلکه می خواهند بفرمایند که واقعیت و سقفی که قرآن دارد ، دورترین فاصله را از درک شما دارد . البته نباید ظاهر را از حجیت انداخت
حاجاقا بهجت می فرمودند : از استادمان مرحوم میرزا کاظم شیرازی که از مشایخ بزرگ نجف بودند ، پرسیدم : شما نوشته جاتی هم دارید ؟ فرمودند : یک گونی ! ولی بعدا معلوم نشد چی شد . ایشان قم که آمده بودند ، یکی از فتاوای آقای بروجردی را عوض کرده بودند
دقیقه 9 و 40 ثانیه :
بسم الله الرحم الرحیم
عرض کردم که در جلد 56 بحار ص 232 در باب حقیقة الملائکة ، فرمودند : و يدل على تعددهم لكل إنسان قوله تعالى‏ عَنِ الْيَمِينِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِيدٌ ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ و يدل كثير من الأخبار على أن ملائكة الليل غير ملائكة النهار كما ورد في تفسير قوله تعالى‏ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُوداً . قبل و بعد این عبارت هم مطالب خوبی است و همچنین دعایی در صحیفه سجادیه که در وصف ملائکه است که به نظرم دعای دوم یا سوم است را در اینجا آورده اند با توضیحات مفصّل . باب خیلی خوبی است که حدود 100 است
سوال : چرا قرآن و اهل بیت اینهمه به ملائکه عنایت دارند ؟ استاد : ملائکه شؤونات مختلف دارند و در خیلی از معارف مطرح هستند . چرا به ملائکه ملائکه گفته اند ؟ شاید مبالغه در قدرت و مُلک است یا از ماده ألوکة است به معنای مُرسَل . ( والمرسلات عرفا ) هر وقت به واژه ملائکه رسیدیم ، راجع به آن بحث می کنیم انشاءالله
دیروز بحث به آیه 12 سوره مبارکه رعد رسید : اللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَحْمِلُ كُلُّ أُنْثَى وَ مَا تَغِيضُ الْأَرْحَامُ وَ مَا تَزْدَادُ وَ كُلُّ شَيْ‌ءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدَارٍ ﴿8﴾عَالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهَادَةِ الْكَبِيرُ الْمُتَعَالِ ﴿9﴾
سَوَاءٌ مِنْكُمْ مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَ مَنْ جَهَرَ بِهِ وَ مَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّيْلِ وَ سَارِبٌ بِالنَّهَارِ { سارب یعنی متحرک . در اینجا می توانست بگوید : متحرک یا سائر ولی تعبیر سارب را به کار برده است که معنای ساده اش متحرک است اما به نظر می رسد چون آیه در صدد بیان علم خداست ، عنایت خاصی به تعبیر سارب داشته است . در جایی دیدم که عرب سرب را برای خفاء هم به کار می بَرَد . یعنی برای روز لفظی را به کار برده که ذوجنبتین است . هم به معنای کسی که در روز حرکت می کند و هم همان معنای مستخف را بدهد ولی با لفظی که ذووجهین است و میتوان از آن دو معنا قصد کرد . یعنی چه شب مخفی باشد و چه روز به جایی برود و مخفی شود . برای خدا فرقی نمی کند . راجع به سراب هم قبلا صحبت شد که در چند جای قرآن آمده است هم سراب هم سَرَب . یکی از حاضران : تبیان دارد : سارب بالنهار أی مستتر فیه . قال قطرب : مستخف باللیل أی ظاهر فیه و سارب بالنهار أی مستتر فیه ! استاد : درست برعکس . مثلا یطلب الخفاء و لایقدر . یکی از حاضرین : قال الزجاج : یقال انسرب الوحش اذا دخل فی کُناسه . استاد : انسرب یعنی مخفی شد در لانه اش . پس هم حرکت را می رساند هم خفاء را . پس سارب در اینجا هم یعنی روز است ولی چون می ترسیده ، رفته در جایی مخفی شده است . فاتخ سبیله فی البحر سربا هم یعنی آنقدر رفت تا از چشم مخفی شد . متواری شدن هم به معنای خفاء است ، صرف فرار کردن نیست . یکی از حاضران : قال ابن عباس و قتاده : السارب الظاهرمن خِفی کان فیه . استاد : برعکس آنچه بقیه گفته اند ! یکی از حاضرین : السارب : الجاری فی خروجه الی الامر بسرعة . استاد : سَرَبا در آیه کهف هم با سرعت می سازد . یکی از حاضران : مجمع البحرین سارب را به معنای ظهور بعد از خفا گرفته است که با نهار هم سازگار است . سارب بالنهار یعنی از آن خفای شب خارج می شود . خب برویم سراغ بحث خودمان . قبل از ( له معقبات ) چهارتا مَن داریم : من اسر القول . من جهر به . من هو مستخف باللیل . {من} هو سارب بالنهار . لَهُ { ضمیر به من ها برمی گردد } مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ . دیروز عرض شد عقِب به معنای پاشنه ی پا و عَقَب که از مصباح نقل شده بود ، به معنای الابیض من اطناب المفاصل . بع عصب سفید عَقَب می گویند . ولی آیا فرق بین زرد پی و سفید پی چیست ، نمی دانم . { در دهخدا گاهی یک رساله کامل ذکر شده مثل رساله ای از آقای شعرانی } . از این پاشنه یک فعل درست کرده اند و گفته اند : عَقَبَهُ یعنی جا از پاشنه ی پایش برنداشت . کأنه خودش را چسبانده به پاشنه ی پای او . وقتی می خواستند بگویند کسی ملازم کسی است و از او جدا نمی شود و پشت سر اوست و دست از او بر نمی دارد ، می گفتند : عقبهُ . بعد که خواستند تأکید بیشتری کنند ، گفتند : عَقَّبَهُ . از باب تفعیل است ولی به معنای تعدیه نیست . مرحوم طبرسی هم فرموده اند : ( اصل التعقیب أن یکون الشیء عقیب آخر ) و لازم گرفته اند . یعنی چیزی پشت سر چیزی باشد . در تعدیه می گویند : أعقبه . یعنی کسی را پشت سر کسی و ملازم او قرار داد . ( أعقبهم نفاقا فی قلوبهم ) عقّب هم به معنای تعدیه آمده است . اما مناسب با معقبات همان تأکید و مبالغه است نه تعدیه . معقّب به معنای مبالغه در ملازمه است . مثل تعقیبات نماز که می توان خود تسبیح را مُعَقِّب دانست . ( از دقیقه 30 تا 35 و 50 ثانیه سوال و جوابی بین استاد و آقای جزایری درباره تعقیب واقع شد که علیکم بمراجعة النوار اذا کنتم بیکارین ! ) عِقاب و عاقبت و عُقاب هم از همین ماده است . چون پاشنه پشت سر است . حیثیت خلف بودنش منظور است . عقاب هم صید خود را تعقیب می کند و او را ول نمی کند .
سوال دیروز این بود که چرا برای معقبات ، یحفظون آمده نه تحفظ ؟ معقّب مبالغه ی در ملازمت شد . ( والله یحکم لا معقب لحکمه ) وقتی خدا حکمی کرد ، دیگر کسی نمی تواند آن را تجدید نظر کند . خب ، معقبات جمع معقبة است . آیا این تاء تاء مبالغه است مثل علامة و راویة یا اینکه تاء جمع است . وجه اول خوب است .عاقب یعنی ملازم ، معقب یعنی مبالغه ی در لزوم . معقبه تاکید مبالغه باشد . کاملا چسبیده است . اگر می خواستیم معقب را جمع ببندیم ، می گفتیم : معقبون . ولی اگر بخواهیم معقبه را با همین خصوصیت تاء مبالغه جمع ببندیم ، معقبون نمی گوییم بلکه می گوییم : معقبات . یعنی در معقبات مبالغه ی مفرد حفظ شده است . یعنی خیلی خیلی ملازم . پس جمع معقبات صرفا به اعتبار جماعة مؤنث نیامده است بلکه به اعتبار حفظ مبالغه ی مفرد است . پس معقبات جمع مؤنث است اما تأنیثی که برای محافظه کاری بر حفظ مبالغه ی در مفرد است . قول دیگر مال فراء است که مرحوم طبرسی از آن به عنوان قیل یاد کرده اند ، این است که معقبة جمع معقب و معقبات جمع الجمع باشد مانند رجالات که نسبت به احتمال قبلی مرجوح به نظر می رسد مگر آنکه اصلا آن را مؤنث نگیریم مثل رجالات که در این صورت یحفظونه مشکلی ندارد
وقتی تأنیث معقبات به جهت تاء معقبة باشد که آن تاء هم برای مبالغه است نه تأنیث ، با یحفظون جور در می آید . مثل اینکه می گوییم : علامة جاء . آیا نمی شود بگوید : معقبات تحفظ ؟ می شد ولی با یحفظون می خواهد اشاره کند به اینکه این ملازمان یک ملازمان تکوینی ی بی جان نیستند بلکه مراقبان عاقل و شاعر هستند که شخص را زیر نظر دارند . فصاحت و بلاغت ایجاب می کند که به جهت عاقل بودنشان تصریح شود
این احتمال هم وجود دارد که یحفظونه به اعتبار معقبة برگردد نه معقبات
آیا به جمع مذکرسالم می شود ضمیر مفرد مؤنث برگردد ؟
شاید جمع مذکر بستن ارض به ارضون مُشعر به عقلانیت و شعور این ارض ها باشد
بعید نیست به رجالات هم ضمیر مؤنث برگردد . چون با جمع بسته شدن اعتبار جماعة در آن ظاهر شده است ( دقیقه 55 )
سوال درباره ی وطن ( 57 )
از حاجاقا بهجت پرسید : من 25 سال است قم هستم ولی اگر همین فردا صدام سقوط کند ، برمی گردم عراق . حاجاقا فرمودند : قم وطنت نیست . در جایی دیگر فرمودند : قصد تأبید شرط نیست مثلا نمی داند چقدر می ماند ولی شرط خلاف مُضرّ است مثلا بگوید بعد از ده سال می روم
( دقیقه 61 ) : سوال درباره جنّ زدگی و درباره حاج شیخ جلال آیت اللهی
آیه ( لکل امة اجل لا یستاخرون ساعة ) برای استخاره خوب نیست چون قبل و بعدش عذاب است
( دقیقه 65 ) : نقل قولی از آقایی که شاید شمر و یزید زودتر از بعضی ما شیعیان به بهشت بروند ! یا اگر شمر نبود امام حسین هفتاد هشتاد سال عمر می کرد ومی مُرد پس شمر سبب شد حضرت به این مقامات برسند !
استاد : حاجاقا حسن زاده می فرمودند : نفس خواب نمی رود ، بدن خواب می رود . شاهدش آن است که وقتی انسان خواب را صدا بزنید می گوید : بله ! معلوم میشود یک بیدار در آن هست که می گوید : بله . پس نفس هم لاتأخذها سنة ولا نوم . از همین حرف ها سوء استفاده شده است . مبنای ایشان وحدت وجود هست ولی این مزخرفات شمر و . . . به اینها نمی چسبد
دقیقه 78 : قضیه ی ملازمه نیست
دقیقه 81 : درباره محی الدین . آسید جلال الدین آشتیانی : محی الدین از این هفوات زیاد دارد
84 : درباره ملاصدرا و آقاعلی مدرس تا دقیقه 85 ادامه دارد










*****************
تقریر آقای صراف:
23/1/1391

الرعد ، الجزء 13، الصفحة: 250، الآية: 8
اللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَحْمِلُ كُلُّ أُنْثَى وَ مَا تَغِيضُ الْأَرْحَامُ وَ مَا تَزْدَادُ وَ كُلُّ شَيْ‌ءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدَارٍ ﴿8﴾ عَالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهَادَةِ الْكَبِيرُ الْمُتَعَالِ ﴿9﴾ سَوَاءٌ مِنْكُمْ مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَ مَنْ جَهَرَ بِهِ وَ مَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّيْلِ وَ سَارِبٌ بِالنَّهَارِ ﴿10﴾

[طبق قولی عرب سرب را برای خفا هم بکار می­برد. البته برای ظهور از خفاء هم ظاهراً کاربرد دارد]

لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَ إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلاَ مَرَدَّ لَهُ وَ مَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَالٍ ﴿11﴾

· عقِب به معنای پاشنه پا است و از این فعلی درست کرده­اند: عقبه. وقتی خواستند تأکید بیشتر کنند عقّبه و متعدی کردن آن را علاوه بر همان عقّبه با أعقبه نیز انجام دادند. در اینجا (له معقّبات) مقصود مبالغه در ملازمت است.

· ظاهراً ة در معقبة برای مبالغه است و در جمع آن هم این مبالغه حفظ شده است. البته قول دیگری هم به جمع الجمع بودن آن (که ة برای جمع باشد) وجود دارد.