بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر سوره مباركة قاف-سال ۹۱

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر سابق آقای وافی در وبلاگ، در ذیل صفحه است
تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است

تقریر جدید-فعلا نیست










****************
تقریر آقای وافی در وبلاگ:

سه شنبه ( 3 / 4 / 2012 )
سوال : احتمال 75 روز در شهادت حضرت زهرا (س) قوی تر است یا احتمال 95 روز ؟ استاد : وقتی در ماه جمادی الاولی هستید ، احتمال اول قوی تر است و وقتی در ماه جمادی الثانیه هستید ، احتمال دوم !
برای سوم جمادی روایت مخصوص هم داریم : ( وَ قُبِضَتْ فِي جُمَادَى الْآخِرَةِ يَوْمَ الثَّلَاثَاءِ لِثَلَاثٍ خَلَوْنَ مِنْهُ، سَنَةَ إِحْدَى عَشْرَةَ مِنَ الْهِجْرَةِ وَ كَانَ‏ سَبَبُ‏ وَفَاتِهَا أَنَّ قُنْفُذاً مَوْلَى عُمَرَ لَكَزَهَا بِنَعْلِ السَّيْفِ‏ بِأَمْرِهِ، فَأَسْقَطَتْ مُحَسِّنا )
احتمالی که معروف است ، 75 روز است . می گویند پس چرا امام فرمودند : سوم جمادی ؟ پس حتما 75 ، 95 بوده و ما اشتباه خوانده ایم . اینطور جمع می کنند نه اینکه 95 هم داشته باشیم
( از دقیقه 3 تا 16 بحث شد که نسبت بین مبتدا و خبر هم می تواند متعلق ظرف واقع شود . مانند : اسمُ ولد زید ، عمرو یوم الجمعة . این احتمال هم مطرح شد که ممکن است در کان زید راکبا هم کان تامه باشد و راکبا حال باشد که در اینصورت تمام کان های ناقصه به تامه برمی گردد )
بسم الله الرحمن الرحیم
ظاهرا در بحار دیدم که مرحوم مجلسی از تفسیر بیضاوی نقل کرده بودند که : ( اذ ) در آیه یا استیناف باشد یعنی اذکراذ یتلقی و یا متعلق به اقرب باشد . اما محتملات دیگری هم هست که دیروز بررسی کردیم
اما در مورد ماده تلقی ، مرحوم طبرسی در جاد اول در ذیل ( فتلقی آدم ) فرموده اند : ( التلقي نظير التلقن يقال تلقيت منه أي أخذت و قبلت و أصله من لقيت خيرا فتعدى إلى مفعول واحد ثم يعدى إلى مفعولين بتضعيف العين نحو لقيت زيدا خيرا كقوله تعالى «وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً» و مطاوعة تلقيته بالقبول أي قبلته منه و من ذلك قول أبي مهدية في آيات من القرآن تلقيتها من عمي تلقاها من أبي هريرة تلقاها من رسول الله و تلقيت الرجل استقبلته و تلقاني استقبلني ) و چند سطر بعد فرموده اند : ( أغنى قوله «فَتَلَقَّى» عن أن يقول فرغب إلى الله بهن أو سأله بحقهن لأن معنى التلقي يقيد ذلك و ينبئ عما حذف من الكلام اختصارا ) دیروز هم عرض شد که تلقی یعنی سراپا رغبت . لذا متضمن رغب و تاب هم هست . لذا بعدش فرموده : ( فتاب علیه ) یعنی خدا توبه اش را قبول کرد با اینکه قبل از این ذکری از توبه ی آدم به میان نیامده بود . چون در تلقی همه ی اینها مکنون است
چند تا سوال ساده مطرح کنم :
1 – اینکه در آیه ی شریفه فرموده ( متلقیان ) این تثنیه از کجا آمده است ؟ همینجوری خدا دو تا ملک قرار داده یا اینکه دو تا بودن ملک ها سبب و منشأی دارد ؟
2 – ملک های حافظ اعمال مطلقا دو تا هستند یا ممکن است بیشتر هم باشند و اینجا فعلا دو تای آن ها ذکر شده است ؟ چون ما هم ( إن کل نفس لما علیها حافظ ) داریم هم ( إن علیکم لحافظین ) هم ( و رسلنا لدیهم یکتبون ) البته در این دو آیه شاید به اعتبار افراد جمع آمده است نه اینکه هر یک از شما حافظین داشته باشید . آیا آیه ای داریم که بر هر فردی حُفّاظی را فرموده باشد ؟ حضرت در نهج البلاغه فرمودند : ( واعلموا عبادا الله أن علیکم رصدا من انفسکم { سنخشان سنخ نفوس خود شماست و دور نیستند و از شما بیگانه نیستند } و عیونا من جوارحکم و حُفّاظ صدق یحفظون اعمالکم و یعلمون انفاسکم ) رصد به معنای کمین است . یعنی مواظبند که چیزی از آنها فوت نشود . عیون هم یعنی جاسوس ها و در جایی دیگر فرمودند : ( ضمائرکم عیونه ) یا جاسوس خدا یا چشمان خدا . هر دو صحیح است
پس رمز دو تا بودن در اینجا چیست و اساسا هم دو تا هستند یا بیشتر هم هستند ؟
ممکن است در جواب سوال اول بگوییم : خود آیه بعدا می فرماید که ( عن الیمین و عن الشمال ) هر کدام برای یک طرف هستند ولی مگر انسان فقط یمین و شمال دارد ؟ اگر به صرف اینکه یمین و شمال دو تا هستند پس به همین خاطر دو تا ملک هم داریم ، پس جلو و عقب هم باید دو ملک داشته باشند و نیز فوق و تحت هم ملک می خواهد . یکی از حاضران : اگر منظور از یمین و شمال ، خیر و شر باشد ، دو تا ملک کفایت می کند . استاد : روایتی در ذیل ( هدیناه النجدین ) هست که : نجد الخیر و نجد الشرّ و در ذهنم هست که حضرت نجدین را هم روی بدن انسان مشخص کرده اند ولی در ذیل آیه ی دیگر از قول شیطان نقل می کند که : ( ثم لآتینهم من بین ایدیهم و عن خلفهم و عن ایمانهم و عن شمائلهم ) یک روایت دارد که : حضرت همه ی اینها را توضیح داده اند که : جلوی رو یعنی آخرت یعنی می گوید : آخرت هنوز خیلی مانده است . خلف یعنی اموالی که از خود به جا می گذارد . یمین یعنی امور دین . شمال یعنی لذائذ و شهوات دنیا . پس منظور چهار جهت معنوی است : دین و شهوات و دنیا و آخرت
سوال : از کجا معلوم که منظور از متلقیان ، ملائکه باشند ؟ استاد : چون تلقی یعنی گرفتن با مراقبت بود و این با مَلَک سازگار است . البته در برخی روایات دارد که یکی از آنها ملک است و یکی شیطان
سوال : جای این دو ملک کجاست ؟ استاذ : حضرت فرمودند : هنا و هنا و اشاره کردند به بالاتر از خدّ . در روایات خلال هم دارد : نگذارید غذا لای دندان ها بماند که ملکین اذیت می شوند . البته در کافی هم دارد که : ( ما من قلب الا و له اذنان علی احداهما ملک مرشد و علی الاخری شیطان مفتن . هذا یامره و هذا یزجره و هذا قوله عن الیمین و عن الشمال قعید ) که بعدا بررسی می کنیم و خواهیم گفت که مانعی ندارد که متلقیان دو ملک باشند ولی قعیدان غیر از متلقیان باشند بر خلاف ظاهر آیه
3 – این دو ملک چه اندازه از اعمال ما درک دارند و چه اندازه می نویسند ؟ چه چیزهایی را تلقی می کنند ؟ در بعضی روایات دارد که : فقط هر چه را می گویید می نویسند و اگر ساکت باشید ، چیزی نمی نویسند . چون بعدش می فرماید : ( ما یلفظ من قول الا لدیه رقیب عتید ) . اذا اگر در ذهنت سوء ظن داشته باشد ، مادامیکه به زبان نیاورده باشد ، نوشته نمی شود و کاری به دلت ندارند . به همین جهت حضرت فرمود : ذکرهایی که مؤمن به زبان نمی آورد ولی قلبش خدا را یاد می کند ، اجرش خیلی بالاست چون حتی این دو ملک هم نمی فهمند . در روایت دیگر فرمودند : وقتی مؤمنین به هم می رسند ، تا می خواهند نجوا کنند، خداوند به حفظه می گوید : بروید کنار ؛ شاید حرفی دارند که نمی خواهند شما بدانید . این ها چگونه با حرف های دیروز که گفتیم تلقی ، تلقی ی نفس عمل است ، جمع می شود ؟ عرض کنم که انسان با دیدن مجموع روایات به اطمینان می رسد که دو تا بودن دو تا بودن حیثی است . یعنی خدا می داند که ما چقدر حیثیات متعدده داریم که خیلی از حیثیات هم دوتا دوتا است و برای هر کدام از این حیثیات دو تا ملک قرار داده شده است و حیث کلی ی جنسی ی این ها مختلف هستند . قطعا دو تا ملک داریم که الفاظ ما را می نویسند و اگر نگوییم ، این دو ملک نمی نویسند . اما اینکه دوتا ملکی که حرف های دل ما را هم بفهمند و ثبت کنند نداریم ، معلوم نیست . اثبات شیء که نفی ماعدا نمی کند . دو تا ملک داریم که الفاظ را می نویسند . اما این نفی ملک های دیگر که غیر الفاظ را درک و ثبت کنند ، نمی کند . شاهدش این است که در یک روایت راوی می پرسد : اگر قصد گناه کنیم ، ملائکه می فهمند یا نه ؟ حضرت فرمودند : وقتی مؤمن قصد ثواب می کند ، بوی خوشی از او ساطع می شود و ملائکه می فهمند که قصد خیر کرده است و وقتی قصد و اراده و شرّ و گناه می کند ، گندی از او ساطع می شود که ملائکه احساس می کنند . پس مانعی ندارد که ملائکه ای باشند که بو را می فهمند اما حضور قلب نسبت به خطورات او نداشته باشند که قصد چه کار خیر یا شری کرده است . همین روایت نفی نمی کند که ملائکه ای هم باشند که از آنچه در دل انسان می گذرد هم با خبر باشند . برای شیعه که این حرف ها واضح است . راوی می گوید : ابهت امام (ع) نمی گذاشت که با حضرت خودمانی درد دل کنم . یکبار که خدمت حضرت رسیدم ، فرمودند : آخ ، دست و پای من دارد غش می رود . گفتم : می خواهید کمی مالش بدهم ؟ فرمودند : مانعی ندارد . شروع کردم به مالش دادن پاهای حضرت . دیدم الآن محفل انس فراهم شده است و می توانم سؤال کنم که امام بعد از شما کیست ؟ تا این به ذهنم خطور کرد ، امام فرمود : ( إذن لا اجیبُک ) ! محفل انس است ولی قرار نیست این سؤالت را جواب بدهم !
در میان ملائکه هم کلائکه ای هستند که از دل ما خبر ندارند ولی نفی ماعدا نمی کند . ملائکه ای هم باشند که از درون قلب ما هم با خبر باشند . پس جمع بین این روایات این است که حیثیات متعدد است . حالا خدای متعال بیکار بوده که این همه ملک به کار گرفته و برای هر حیثی دو تا ملک قرار داده است ؟ اگر منظور جعل تشریعی باشد ، کار لغوی است که دو تا بنویسند و . . . { 41 و ده ثانیه } اما اگر بدانیم که ملائکه طبق نظام عالم هستند و نظام عالم هم مراتب دارد . مثل اینکه کسی بگوید : خدا بیکار بوده که یک گوش برای شنیدن گذاشته و یک چشم برای دیدن و یک زبان گذاشته برای دیدن ؟ خب یک چشم می گذاشت که هم بشنود هم ببیند هم حرف بزند ! جواب این است که نظام این ها تفاوت دارد . نور یک جور موج است . صوت یک جور دیگر موج است . اگر بفهمد که بستر و خصوصیات موج صوتی در نظام عالم با موج نورانی فرق دارد ، و قوه ای که مُدرک این دو تموج است ، مختلف است ، دیگر نمی گوید : مگر خدا بیکار بوده که ... . در نظام عالم هم یک چیزهایی هست که وقتی ظهور می کند و به تموج صوتی می آید ، ثبت می شود . مراحلی هم هست که همین که در دلمان خطور می کند ، ثبت می شود و هر کدام دستگاه خودش را دارد . هر چیزی روی نظمی که نظام تکوین دارد ، ملائکه ای مناسب با خودش دارد . ( ما خلق الله خلقا اکثر من الملائکة )
همه ی این ها مقدمه چینی برای این روایت بود که حضرت فرمودند : ( لا یکتب الملک من الدعاء و القرائة الا ما اسمع نفسه ) فقط دعایی را که می خوانی تا إسماع نفس کنی ، ملک می نویسد . یا ( لا یکتب الملک الا ما سُمع و قول الله عزوجل : واذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة . فلا یعلم ثواب ذلک الذکر الا الله لعظمته ) از بس که ذکر قلبی و نفسانی بالاست ، ملائکة هم نمی توانند بنویسند . اما منظور من روایت بعدی است که واقعا از روایت کلیدی است که جواب خیلی از سؤالاتی است که مطرح کردیم :
الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ در کتاب زهد : قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) يَقُولُ‏: مَا مِنْ أَحَدٍ إِلَّا وَ مَعَهُ مَلَكَانِ يَكْتُبَانِ مَا يَلْفِظُهُ ثُمَّ يَرْفَعَانِ ذَلِكَ إِلَى مَلَكَيْنِ‏ فَوْقَهُمَا فَيُثْبِتَانِ مَا كَانَ مِنْ خَيْرٍ وَ شَرٍّ وَ يُلْقِيَانِ { در نسخه ی برهانی که من دارم یلغیان دارد } مَا سِوَى ذَلِكَ . هر بنده ای دو تا ملک دارد که هر چه تلفظ می کند ، می نویسند . این یک مرحله است . بعد از اینکه نوشتند ، می دهند بالاتر . دو تا ملک اول هر چه می گوید ، می نویسند . ولی ملک های بالاتر خیر و شرّش را می نویسد و لغوها یا حرف های ساده که نه خیر بوده و نه شر مثل اینکه گفته : آب برایم بیاور ، را هم جدا می کند . مقصود فعلی ی من از این روایت ، مسأله ی فوقیت است . مثل الآن که اطلاعات را اول به صورت خام جمع آوری می کنند و سپس دسته بندی می نمایند . این هم کأنه اینطور است . ملائکه ی ابتدایی به صورت ترتیبی همه چیز را می نویسند و بعدا ملائکه ی بالاتر این اطلاعات را دسته بندی می کنند . { دقیقه ی 48 } آن اعمال ما هم که ملائکه دوشنبه و پنجشنبه به محضر امام می برند ، با این که امام عین الله است و در همه حال حاضر است ، نمی دانیم چگونه است ؟ آیا به صورت منظم گزارش گونه است که با یک نگاه می شود امور خاصی را از آن فهمید یا به گونه ای دیگر است ، نمی دانیم . یکی از حاضران این احتمال را مطرح کرد که ذلک در ما سوا ذلک به الفاظ بخورد . یعنی آن دو ملک فوق خیر و شر الفاظ را ثبت می کنند اما غیر الفاظ هم به آنها إلقاء می شود بنابر اینکه ( یلقیان ) را مجهول بخوانیم به معنای یتلقیان . که استاد این احتمال را کاملا رد نکرده ولی خلاف ظاهر روایت دانستند . خب ، حالا باید ببینیم این فوقیت چه فوقیتی است ؟
در روایت دیگری حضرت فرمودند : هر کودکی متولد می شود ، خدا دو تا ملک را محافظ او قرار می دهد { این محافظ غیر از محافظی ست که اعمالش را می نویسد . منافاتی هم ندارد . در قبر هم دو تا ملک برای سؤال از او قرار می دهند . این دوئیت ها با هم منافایت ندارد و هیچ کدام نفی دیگری نمی کند } این دو ملک محافظ او هستند و او را از تمام خطرات جانی حفظ می کنند تا وقتی که مرگش فرا برسد . خطاب می آید : حالا دیگر بروید کنار و مأموریت شما تمام شد . این ها حافظ جان او بودن نه حافظ اعمال او
سوال . استاد : در روایت دارد که از بعضی ها ( یُلهی عنهم ) اصلا سوال نمی شود . شاید به خاطر استضعافشان . یا در ذیل آیه ( لتسئلن یومئذ عن النعیم ) حضرت فرمودند : خیال می کنی که از یک تکه نان یا یک جرعه آبی که مؤمن می خورد ، سوال می کنند ؟! بلکه سوال از نعمت ولایت است . البته این ها با هم منافاتی ندارد . اگر کسی گفت : پس دیگه هیچی به هیچی است ، خدا مو را برایش از ماست می کشد ! چو گل اینها ثبت می شود . حضرت در این صددند که مقصود اصلی از آیه این نیست که مردم فهمیده اند . مقصود اصلی از نعیم یک لقمه نان نیست
روایت بعدی را هم بخوانیم : (سَأَلْتُهُ عَنْ مَوْضِعِ الْمَلَكَيْنِ مِنَ الْإِنْسَانِ قَالَ هَاهُنَا وَاحِدٌ وَ هَاهُنَا وَاحِدٌ يَعْنِي عِنْدَ شِدْقَيه ) پشت خدّ از درون دهان را شدق می گویند { دقیقه 53 }
سوال . استاذ : در برخی روایات دارد که منظور از( سجد الملائکة کلهم اجمعون ) ملائکه ی ارض است نه سماء که آنها مشمول امر به سجود نبوده اند . لذا در آیه دیگر دارد : ( استکبرت ام کنت من العالین ) یعنی یا باید سجده کنی یا باید جزء عالین باشی . که خودش یک بحث تفسیری است و برخی هم گفته اند که این روایات نفی ماعدا نمی کند










*****************
تقریر آقای صراف:
15/1/1391

مغنی اللبیب: الباب الثالث: ... هل يتعلقان بالفعل الناقص؟

من زَعم أنه لا يدل على الحدث منع من ذلك، وهم المبرّد فالفارسي فابن جني فالجرجاني فابن برهان ثم الشلوبين، والصحيح أنها كلها دالة عليه إلا ليس. واستدل لمثبتي ذلك التعلق بقوله تعالى: (أكانَ للناسِ عجباً أنْ أوحينا) فإن اللام لا تتعلق بعجباً لأنه مصدر مؤخر، ولا بأوحينا لفساد المعنى، ولأنه صلة لأنْ، وقد مضى عن قريب أن المصدر الذي ليس في تقدير حرف موصول ولا صلته لا يمتنع التقديم عليه، ويجوز أيضاً أن تكون متعلقة بمحذوف هو حال من عجبا على حدّ قوله: لميّةَ موحشاً طللُ

· ماده تلقّی در ج1 مجمع البیان ذیل فتلقّی آدم من ربه کلمات فرموده­اند لقی فعل متعدی است و وقتی به باب تفعیل می­رود (لقّی) دو مفعول می­گیرد و همین دو مفعولی وقتی مطاوعه می­شود تلقّی می­گردد.

· این تثنیه متلقیان از کجا آمده و چه چیز باعث شده که دو تا باشد؟ آیا ملک حافظ عمل محدود به همین دو تا است یا بیشتر است و اینجا فقط دو تا ذکر شده است؟ آیا بخاطر دو تا بودن یمین و شمال است؟ امام و خلف و فوق و تحت و ... هم هست.

· دو تا بودن حیثی است و از روایات چنین برمی­آید که وقتی حیثیات متعدد است هر حیثی دو ملک دارد. وجود این حیثیات و ملائکه متناسب با آن ناشی از نظام عالم است.

البرهان في تفسير القرآن ج‏5 134 [سورة ق(50): الآيات 17 الى 18] ..... ص : 133

10047/ 6- الحسين بن سعيد، قال: حدثنا محمد بن أبي عمير، عن محمد بن حمران، عن زرارة، قال:

سمعت أبا عبد الله (عليه السلام) يقول: «ما من عبد إلا و معه ملكان يكتبان ما يلفظه، ثم يرفعان ذلك إلى ملكين فوقهما، فيثبتان ما كان من خير و شر، و يلقيان ما سوى‏ ذلك‏» «4».

البرهان في تفسير القرآن ج‏5 134 [سورة ق(50): الآيات 17 الى 18] ..... ص : 133

10048/ 7- و عنه: عن الحسين بن علوان، عن عمرو بن شمر، عن جابر، عن أبي جعفر (عليه السلام)، قال‏ سألته عن موضع الملكين من الإنسان؟ قال: «هاهنا واحد، و هاهنا واحد» يعني عند شدقيه. [شدق پشت گونه است از داخل دهان]

نهج البلاغة (للصبحي صالح) 222 157 و من خطبة له ع يحث الناس على التقوى ..... ص : 221

... اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ عَلَيْكُمْ‏ رَصَداً مِنْ أَنْفُسِكُمْ وَ عُيُوناً مِنْ جَوَارِحِكُمْ وَ حُفَّاظَ صِدْقٍ يَحْفَظُونَ أَعْمَالَكُمْ وَ عَدَدَ أَنْفَاسِكُمْ لَا تَسْتُرُكُمْ مِنْهُمْ ظُلْمَةُ لَيْلٍ دَاجٍ وَ لَا يُكِنُّكُمْ مِنْهُمْ بَابٌ ذُو رِتَاجٍ ...

نهج البلاغة (للصبحي صالح) 318 علم الله تعالى ..... ص : 318

إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى لَا يَخْفَى عَلَيْهِ مَا الْعِبَادُ مُقْتَرِفُونَ فِي لَيْلِهِمْ وَ نَهَارِهِمْ لَطُفَ بِهِ خُبْراً وَ أَحَاطَ بِهِ عِلْماً أَعْضَاؤُكُمْ شُهُودُهُ وَ جَوَارِحُكُمْ جُنُودُهُ وَ ضَمَائِرُكُمْ‏ عُيُونُهُ‏ وَ خَلَوَاتُكُمْ عِيَانُه‏

... ثم ذكر سبحانه أنه مع علمه به وكل به ملكين يحفظان عليه عمله إلزاما للحجة فقال «إِذْ يَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّيانِ» فإذ متعلقة بقوله وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ أي و نحن أعلم به و أملك له حين يتلقى المتلقيان و هما الملكان يأخذان منه عمله فيكتبانه كما يكتب المملَى عليه [خود ما أُملی را می­نویسد و نه دال بر آن را لذا خود عمل را می­گیرند نه خبر آن را که آن خبر را بنویسند] ...