بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر سوره مباركة قاف-سال ۹۰

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر سابق آقای وافی در وبلاگ، در ذیل صفحه است
تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است

تقریر جدید:










**************
تقریر آقای وافی در وبلاگ:

سه شنبه ( 6 / 3 / 2012 )
سوال : آیا بین دعای توسل و شب چهارشنبه ارتباطی وجود دارد ؟ استاد : نمی دانم ، ولی حدسم این است که بعد آن جریان سید بحر العلوم در مسجد سهله و قضیه ی مسجد جمکران ، علمایی که مورد اعتنا بودند ، رابطه ی خاصی بین توسل به حضرت بقیة الله و شب چهارشنبه می دیده اند . رفتن به مسجد سهله در شب های چهارشنبه قبل از زمان سید بحرالعلوم رسم نبوده است . حضرت در قضیه جمکران هم روز سه شنبه دستور دادند آن بز را ذبح کنند و شب به بیماران بدهند . دعای توسل هم محورش توسل به حضرت بقیة الله است که توسل به سیزده معصوم مقدمه ی آن است . زمان بچه گی ما در یزد هم خواندن دعای توسل در شبهای چهارشنبه به این نحو مرسوم نبود
سوال . استاد : در ذکر باید اقبال قلبی باشد . ذکر مثل حلوا خوردن است نه اینکه با زور باشد حتی حاجاقای بهجت در اذکاری که عدد دارد از باب تعدد مطلوب می دانستند یعنی اگر بین راه کسالت و ملالت آمد و می بیند با تکلف دارد می گوید ، ادامه اش لازم نیست
سوال . استاد : کأنّه اول و آخر نظام عالم به هم مربوط است . نمی توانیم بگوییم : اول این یا آن ؟ برای ما اول و آخر صدق می کند ولی برای عالمی که ما وراء ماست ، اول و آخر معنا ندارد . لذا این سوال که : آیا قم به خاطر آمدن حضرت معصومه شرافت پیدا کرد یا چون شرافت داشت ، حضرت فرمودند : مرا به قم ببرید ؟ جا ندارد . چون این ها به هم بند است نه اینکه از هم جدا باشند و ما بخواهیم رابطه ی جدیدی به آن ها بدهیم . مثل شکوفه ای است که وقتی باز شد ، یک برگش طرف راست می شود و یک برگش طرف چپ
سوال . استاد : برخی از وهابی هایی که خودشان را فقط موحّد می دانند ، سر جایش حاضرند که پیامبر را حتی از افراد عادی پایین تر بیاورند
حضرت رسول فرمودند : اسماء همه ی اهل جنت در این دست من است و اسماء جمیع اهل نار در آن دست من . یعنی ما همه را می شناسیم که بناست بیایند . روایت حضرت هادی خیلی جالب است که یک مسیحی که اوصاف حضرت را شنیده بود و بعد از طی مسافت ها به سامرا رسید . حضرت به او فرمود : می خواهی مسلمان شوی ؟ گفت : باید فکر کنم . حضرت فرمود : تو مسلمان نخواهی شد ولی خدا پسری به تو می دهد که از شیعیان مخلص ماست ! در تفسیر امام عسکری هم آمده است : یک روز مشرکین به حضرت رسول گفتند : شما اگر راست می گویی که پیامبری و ما هم اینقدر تو را اذیت می کنیم ، چرا دعا نمی کنی که هلاک شویم ؟ حضرت اشاره ای کردند و در آنها نوری دیده شد . حضرت فرمودند : این ها مؤمنینی هستند در صلب شما ها که قرار است بیایند . ( لو تزیّلوا لعذّبنا ) اگر وقتی بیاید که در صلب اینها مؤمنی نباشد عذابشان می کنیم همانگونه که حضرت نوح به خدا عرض کردند : ( لن یلدوا الا فاجرا کفارا )
سوال . استاد : تفسیر امام موافقان و مخالفان جدی دارد . به نظر من مثل فقه الرضا باید تک تک احادیثش بررسی شود نه صرفا با میزان رجالی . سند را به عنوان محور کار قرار دادن ،طبیعی ی کار نیست . بهترین راه در تحقیات روایی ، معارفی و فقهی ، موضوع محوری است یعنی هر روایتی ولو ضعیف به عنوان چیزی که می تواند نقش ایفا کند ، ملاحظه شود نه اینکه تا ضعیف شد نقش آن را صفر بدانیم و کنارش بگذاریم . محور موضوع است دقیقه 17
بسم الله الرحمن الرحیم
در مورد سوال نهم عرض شد که : رابطه ی امام با عوالم ظهور باطن نورانی ی آن هاست در هر عالمی به تناسب آن عالم و سنخیتشان هم سنخیت محکومیّت قوانین آن عالم است ولی نه محکوم به معنای محصور و اسیر و ذلیل و مقهور . محکوم است ولی در هر لحظه ای می تواند تمام قوانین آن عالم را نادیده بگیرد و از آن ها عبور کند چون با بالاتر از آن مرتبط است . سوال : باید در مرتبه ی کمال آن عالم هم باشند یا همین که نقص نباشد کافی است ؟ استاد : برای نبودن نقص که برهان داریم . در مورد کمال هم به اندازه ی حد نصاب باید باشد که نبودش نقص محسوب می شود . اما لزومی ندارد که کامل ترین متصوَّر آن عالم باشد . مثلا لازم نیست امام در قله ی زیبایی باشند . نیازی هم نیست . گاهی می گوییم : فلانی زشت است . امام اینگونه نیست . ( قضیه بنده ی خدا ! دقیقه ی 19 و نیم ) امام باید حد نصاب جمال را داشته باشند که صدق زیبا بکنند . اما زیباترین لازم نیست . سوال : اصلا مگر زشتی ی ظاهری نقص محسوب می شود که در صدد نفی آن هستیم ؟ استاد : اگر به حدی باشد که نفوس از آن منزجر باشند ، نقص است . سوال : دلیلش چیست ؟ استاد : به صورت شبه برهان : وقتی یک صورت برزخیه ی مثالیه دارد جنین را از شکم مادر تا سن بالا تدبیر می کند ، خودش در همین بدن تأثیر می گذارد . یعنی نمی شود او در اعلی درجه باشد ولی هیچ تأثیری در بدن خود نگذارد . سائل : اگر قرار باشد او تأثیر بگارد ، باید بدنش زیباترین باشد . استاد : منظورم حد کمال است . برای نفی زشت بودن یا حتی متوسط بودن . چون این مزاج جسمانی می خواهد زمینه ای فراهم کند برای اینکه یک چیز مجرد بتواند اینجا ظهور کند ، هر چه این مزاج صاف تر باشد و تذبذب و تموج در او کمتر باشد ، راحت تر و بهتر . . . در خود ما هم همینگونه است که وقتی مزاج سالم تر است ، عقل شفاف تر و زلال تر است . وقیت ظهور عقل در وجود ما شفاف تر شد ، حالات ایمانی و طمأنینه ی ربانی واضح تر است به حدی اگر بخواهد هم به خودش ور برود و برخی وسوسه ها را در خودش ایجاد کند ، نمی تواند . تأثیر فی الجمله مزاج قابل انکار نیست . سوال : آیا نمی توان گفت : کل عوالم جَلَوات امام (ع) است ؟ یعنی هر عالمی تابع جلوه ی امام است نه اینکه جلوه ی امام تابع آن عالم باشد . استاد : فرمایش شما با بحث ما منافات ندارد . چون کلام شما ناظر به مقامی است که عین این بدن ناسوتی ی ظهور کرده ی امام نیست . مقام بالای امام نسبت به عوالم یک نحو مبدأیت و تقدم رتبی دارد . یکی از حاضران : شخصی به امام صادق عرض کرد شما که می گویید از همه ی انبیا بالاتر هستید ، چرا از جمال یوسف برخوردار نیستید ؟ امام فرمودند : بیا جلو و با دیدن جلوه ی حضرت غش می کند . استاد : حضرت می خواستند به او بگویند : مانعی ندارد که در ظاهر عادی باشیم ولی واقعیتش میزان حرف توست . چون تو دنبال بالاتر بودن هستی . ظاهر که میزان است . بالاتر بودن نفس الامری است . این هم نفس الامرش . خورشید نورانی تر از لامپ است اما در یک شرائطی جلوه ی لامپ بیشتر از خورشید می شود . چون مظاهر و شرائط ظهور تفاوت دارد . ابدان معصومین هم واقعا با بقیه فرق می کند . در انفسنا و انفسکم روایتی دارد که حضرت رسول و حضرت امیر به هم رسیدند و یکی شدند . ما چون گرفتار برخی مأنوسات هستیم ، می گوییم نمی شود . اما وقتی پنبه برخی مبانی به ظاهر علمی زده شد ، به این راحتی نمی توان انکار کرد . روایت دیگری هم در بحار است که طبیب به حضرت دستور طبی داد . حضرت ظرف چند دقیقه انواع و اقسام حالات مزاجی که باید از روز اول در شکم مادر در انسان قرار داده شود را در بدنشان به طبیب نشان دادند !
سوال : محکوم این عالم است یعنی چه ؟ استاد : محکوم به معنای یُحکم علیه و به معنای موصوف این قوانین است . مثلا اگر حضرت را از بلندی به پایین بیندازند ، حضرت طبق قانون جاذب به طرف پایین سقوط می کنند اما مقهور این قانون نیستند یعنی اگر بخواهند می توانند سقوط نکنند . ما باید محکمات را بفهمیم و حالاتشان را هم تا جایی که با محکمات جفت و جورشد که هیچ و گر نه ، نردّ علمه علیهم
یکی از ریاضی دان های معروف قرن بیستم در کلاسش گفته بود : شما حق دارید که بگویید اینجا کلاسی است و صندلی و میزی و من هم پشت آن نشسته ام اما من که با فیزیک مدرن آشنا هستم ، می دانم اصلا این جورایی ها نیست بلکه همینقدر می توانیم بگوییم که یک پیامی به این نحو از یک پیام دهنده ای به ما می رسد . یعنی تمام اشیائی که ما درکش می کنیم ، پیامهایی است از یک پیام فرستنده
اگر اینجور باشد که الآن هم که من دارم با شما صحبت می کنم ، واقعیتی که خداوند قرار داده ، یک نحو ارسال پیام باشد برای مدرک ، آن کسانی که درجه ی بالا را دارند می توانند برای هر کسی یک جور پیام ارسال کنند
سوال بعدی : رابطه ی امام با کانال های عوالم . استاد : کانال های عوالم همان ارتباطات بین عوالم بود . کأنّه یک مسیری بود از یک بُعدی به بُعد دیگر . رابطه امام با این کانال ها . کانال ها مال ارتباطات عادی است . امام با این کانال ها دو تا رابطه دارند . یکی رابطه ی معیّتی و یکی رابطه ی مبدأی . یعنی امام علمی دارند که سابق بر این کانال هاست یعنی می توانند بر عوالم اطلاع پیدا کنند بدون نیاز به این کانال ها . از آن طرف هم یکی از ضوابطی که در خود عوالم جاری است ، همین کانال هاست . پس امام می توانند از طریق همین ارتباطاتی که بین عوالم است ، بدون خرق عادت و إعمال آن مقام بالاتر ، از طریق همین کانال ها کارشان را انجام دهند . در حقیقت نوعی جری اسباب است . اگر بر طبق همین ها مشی کنند مصداق جری اسباب است ولی اگر از آن مقام بالایشان استفاده کنند ، مصداق سبب سوزی می شود . ( از سبب سازیش اندر حیرتم / وز سبب سوزیش سوفسطائیَم ! )
سوال : استاد : کانال اصلا مربوط به عوالم عرضی است نه طولی . چون در عوالم طولی عالم بالا محیط به مادون است و نیازی به کانال ندارد
سوال یازدهم : رابطه ی انسان با عوالم دیگر . استاد : یک بحث این است که عوالم دیگر شبیه همین انسان است . انسان عالم صغیر است و عوالم دیگر هر کدام نسبت به خودشان یک عالم کبیر هستند . کل عوالم هم که عالم اکبر هستند . شبیه تشابه جزء و کل . انسان اگر خودش را بشناسد ، کأنّه عالمی را شناخته است . عالمی که مشابه است با عوالم بزرگتر . مطلب دیگر آنکه انسان می تواند با عوالم دیگر رابطه برقرار کند و به مقام امامت هم نیازی نیست . هر انسانی می تواند با آن باطنی که خدا به او داده با عوالم دیگر رابطه برقرار کند . از باطن باید کمالی داشته باشد که این رابطه بتواند برقرار شود . دلیل امکانش هم این است گفتم : احتمال دادرد اساس عوالم به نحو خاص تموّج پایه شان باشد . اگر این حرف درست باشد ، هر عالمی یک تموج پایه ی خاص خودش را دارد . یک بستر عامی هم هست که همه ی تموج ها با تمام تفاوت هایی که دارند در آن محقق می شوند . مثلا صوت موج است ولی بسترش برای بشر معلوم است . بستری که امواج صوتی در آن منتشر می شود ، هواست یا غیر هوا از ماده . جایی که خلأ بود ، دیگر صوت پخش نمی شود . هواپیماهایی درست کرده اند که اصلا صدا ندارد . با این که موتورهایی بسیار قوی دارد ولی دور موتور آن را تخلیه ی هوا می کنند . با اینکه موتور دارد کار می کند ابدا صدایی ندارد . از همان ابتدای شروع صدا ، موج صوتی تشکیل نمی شود . همین احتمال را درباره پشقاب پرنده ها هم داده اند . پس صوت را فهمیدند که بستر مادی می خواهد بعد دیدند امواج الکترومغناطیس و امواج رادیویی در خلأ هم می رود . عرض کردیم که قبل نداریم که در خلأ عدم محض است . ظاهرا إتر به معنای وسیع ترش در خلأ هم وجود دارد . برگردیم به رابطه ی انسان با عوالم دیگر : هر عالمی برمی گردد به آن جزء لایتجزای حرکت اصلیه اش { شاید بهترین تعریفی که از زمان جا افتاده این است که : زمان همان مقدار حرکت است . اگر هیچ حرکتی نباشد ، زمان هم فرض ندارد } لذا اگر جزء لایتجزای تموّج در آن بستر اولیه ، پایه ی هر عالمی باشد ، همه ی ظهور عوالم بر می گردد به تداخل و نزدیک بودن و ارتباط داشتن امواج . این حرف خیلی هم طرفدار دارد . الآن هم رفتارهایی موجی ذره ای معروف است . اما گویا رفتار موجی اصل است و رفتار ذره ای به بیشتر به آزمایشات ما و دید انسان و کارکردن ذهن ما برمی گردد . پایه ی اصلی همان تموجّش است . بنابراین ریخت اولیه ی عوالم یک چیز جوهری ی اصیل به عنوان ماده نیست . الآنی ها چون آبروی ماده رفته ، وقتی می خواهند به مفهوم چیز مستقل و ذات و جوهر اصلی اشاره کنند ، نمی گویند ابعاد ثلاثه و نظیر آن . چون می بینند همه ی این ها به مشکل برخورد بلکه می گویند : سابِستِنس . به بلوکه ی ساختمانی و زیرساختمان . مثل آجرهای تشکیل دهنده ی یک ساختمان . این هم یک واژه ی انحرافی است که ناشی از انس بشر از خاک برخاسته است . آبروی این هم خواهد رفت . لذا اگر مبنا را بر عرض من قرار بدهیم ، به این واژه هم نیازی نیست . چون این واژه ما را خلاصه به یک ذات و هویت اصلیه و جوهر و یک چیز مستقل می بَرَد . تا بگویند : این دیگر خودش است . اگر هدف این باشد که به چیزی برسیم که بتوانیم بگوییم : این خودش است ، از همین قدم اول اشتباه کردیم . ولی اگر بگوییم : اصل قوام پیدایش عوالم به آن تموج پایه شان است . تموج سابستنس نمی خواهد . چون تغییر و انتقال و از این به آن رفتنش خیلی آسان تر از این است که ما یک چیز مستقلی فرض بگیریم که دیگر نشود کاریش کرد . لذاست که اگر در بی نهایت عالم بزرگ و بی نهایت عالم ریز سیر بکنیم ، ممکن است همه ی این ها مظاهر چیزی باشند که پشتوانه ی این هاست و این ها دارند او را نشان می دهند . سوال : فرمودید : تموج بستر می خواهد ولی در مورد بسترش صحبت نکردید . جوری از تموج صحبت کردید که تموج اساس اولیه است . آیا بستر باید قبل از تموج باشد ؟ استاد : اصلا اصل همان بستر است . اما برای موجوداتی که زمان دارند و تموج پذیرند . عوالم ثابتات علمیه که به یک نحو مسبوق به ذات خدای متعال هستند و ثابتات غیر عینیه که به نحو خاص مسبوق به ذات خدای متعال هستند . اما عوالمی هم هست که به مراتب مختلف زمان بردار و تموج پذیر و از قوه به فعل رفتن بردار و پخش شدن و بُعد پذیر بودن بردار است و لو به بی نهایت بُعد . لذا این بستر چیست ؟ نمی دانم ولی به یاد روایتی که در روضه کافی است : (خلق الشئ الّذي جميع الاشياء منه و هو الماء الذى خلق الاشياء منه فجعل نسب كلّ شئ الى الماء و لم يجعل للماء نسبا يضاف اليه‏ ) یا روایت صفحه بعدش ( کان کل شیء ماء و کان عرشه علی الماء ) افتادم . یعنی ماء بستری است که به چیزی نیاز ندارد اما همه ی چیزها به آن نیازمندند . حیثیت تموج پذیری ی ماء منظور است . ماء می تواند از خودش با تموج انتقال دهد . لذا ماء بستری است که اول ما خلق الله است و تمام عوالم ارضی با آن لحاظ ها و تموجهای مختلفی که خدای متعال در آن ها ایجاد می کند ، از آن پدید می آیند با هر طول موجی که دارند . اگر عرض من یکی از وجوه صحیحه ی این روایت باشد ، معنایش این می شود که خدای متعال چیزی را آفریده که خودش یک زمان مطلق کلی ی کلی دارد . چون قبلا عرض شد که هر عالمی یک زمان های نسبی سوار شده برای خودش دارد و یک زمان مطلق هم نسبت به همان عالم است . اما این چیز مورد نظر ما اصل سَیَلان است . وقتی تموّج در آن بیاید ، زمان وحرکت متناسب با آن موج محقق می شود . آن وقت یک عالم می شود مثل عالم ما . یک عالم می شود عالمی که واحد زمانیش الف سنه و عالمی می شود که احد زمانیش خمسین الف سنة و عالمی هم می شود که واحد زمانیش یک ملیاردم زمان ماست . یک آنِ ما یک ملیارد سال نوری آن هاست ! سوال : آیا بستر و تموج هر عالمی با عالم دیگر یکی است یا فرق می کند ؟ استاد : همه جا یک چیز است . وقتی انسان این را درک کند ، می فهمد ما تموجی هستیم در یک چیزی که خدای متعال خلقت اولیه ی ما را در او به وسیله ی این تموج ایجاد فرموده است . آن تموج ها تموج های یک چیزند و به هم مربوطند و قابل تداخل و نزدیک شدن و ارتباط هستند . سوال : ما تموّج هستیم یا متموّج ؟ استاد : آن بستر و ماده ی اولیه متموج می شود و از تموج او موج ظهور و بروز پیدا می کند . البته یک سوال مهم در اینجا این است که : اولین تموج به چه معناست ؟ یعنی اصلا اول در تموج معنا دارد یا نه ؟ و از کجا پدید می آید ؟ ربط ثابت و متغیّر و اولین تغییری که ثابت می خواهد در متغیّر ایجاد کند و . . . خلاصه اینکه ما موج هستیم یعنی ظهور و بروز ما به موج است اما موجی که در ارتباط کامل است با آن بستر . چون موج چیزی از خودش ندارد . آن بستر اول ما خلق الله است در این مرحله و نه اول ما خلق الله برای ثوابت . بلکه اول ما خلق الله است برای موجوداتی که زمان بردار است و لو زمان های بسیار طولانی . سوال : شاید بستر انتزاع ماست و ما داریم برای آن بستر درست می کنیم ذهنا و ما با یک چیز بیشتر ارتباط نداریم . موج به بستر نیاز ندارد بلکه ما داریم بستر را انتزاع می کنیم . یعنی همین موج بستر را پیدید آورده نه اینکه بر روی یک بستر سوار شده است . استاد : یعنی بالآخره ما موجی داریم یا نه ؟ سائل : اگر می گوییم موجی هست ، این موج مثل ماده و مکان است که مکان را از ماده انتزاع می کنیم . استاد : خیلی فرق می کند . مکان و متمکن حرفی است و موج و بستر حرفی . اگر می خواهید بگویید بستر با موج یکی است ، قبول دارم . اما اینکه بگویید بستری نداریم و فقط موج است و بستر را فرض می گیریم ، این را قبول ندارم . اما اگر می خواهید بگویید ما چیزی داریم که از یک حیث بستر است و از یک حیث موج است ، قبول داریم و هر دو تایش هم وجهی از نفس الأمریّت دارند . چون از آن حیثی که دارد انتقال می دهد ، آن نقطه ای از فضا که موج الکترومغناطیس از آن رد شد ، این نقطه همراه آن نرفت . پس این نقطه بستری بود برای اینکه این موج برود . سائل » این مثال ها مثال های مادی است . استاد : نقطه که مادی نیست . نقطه یک عنصر هندسی است . علی ایّ حال موج از نقطه ای به نقطه ای می رود . این نقطه ی اول که موج از او رد شده که همراه موج نرفت . سائل : این ماده است . استاد : موج صوتی به ماده نیاز دارد و لذا وقتی اطراف موتور را از هوا تخلیه می کنند ، دیگر وجود ندارد چون بستر ندارد . می گویند امواج مغناطیسی در خلأ هم می رود . یعنی خلأ از ماده یعنی همانی که صوت احتیاج داشت . اما خلأ به معنای عدم است ؟ یعنی موج رادیویی در عدم سیر می کند ؟ معقول نیست . بستر اولیه که حضرت از آن تعبیر به ماء فرمودند ، پدر جدّ ماده و بستری است که این ها در آن می رود . یعنی از نظر وجودی خیلی ألطف از ماده است . ولی از نظر فلسفی نمی توانیم بگوییم معدوم است . لذا هر دو حیث نفس الامریت دارند : یک بستر موجود و یک تموجی که در او حاصل می شود . هر دو نفس الامریت دارند . دقیقه 60
سوال : در سیر علمی خودم اول باید خودم را بشناسم یا امام را یا خدا را ؟ استاد : اول خدا را سائل : اول باید به دنبال مطالعه کدام کتاب بروم ؟ آخه برای شناخت خدا هم می گویند سیر انفسی لازم است . استاد : منافاتی ندارد . ما وقتی رده بندی کنیم ، یهدی بعضه الی بعض . در علو تحقیقی وقتی یک مسأله را تحقیق کنید ، می بینید ده ها مسأله برایتان حل شد . لذا مانعی ندارد که انسان از شناخت پیامبر خدا را بشناسد اما رتبه بندی محفوظ است . سائل : پله ی اول معرفت چیست ؟ استاد : بالاتر از نماز چیزی برای آرام گرفتن انسان نیست . گاهی به نماز نگاه بندگی می کنیم و گاهی هست که به آن نگاه وسیله ی معرفت می کنیم . نماز می خوانم برای اینکه بفهمم . الصلاة معراج المؤمن . معراج یعنی لقاء . اگر این حاصل شود ، همه چیز تمام است . از نظر مطالعه هم اگر نهج البلاغه را یک دور مطالعه کنید و مطالب توحیدیش را یادداشت کنید ، می بینید که آخر کار چه می شود . دقیقه 64
تا دقیقه 72 ادامه دارد











*****************
تقریر آقای صراف:
16/12/1390

· رابطه امام با عوالم، ظهور باطن امام است در هر عالمی متناسب با خود آن عالم.

· اشاره­ای به بعض صفات کمالی ظاهری از جمله زیبایی و ... در مورد امام.

· رابطه امام با کانال­های بین عوالم: کانال­ها برای ارتباطات عادی است. امام دو جور رابطه دارند: 1- رابطه معیتی، 2- رابطه مبدئی

· رابطه انسان با عوالم دیگر: 1- عوالم دیگر شبیه همین انسان است. انسان عالم صغیر است و عوالم هر کدامشان یک عالم کبیرند. 2-انسان ممکن است با عوالم دیگر رابطه برقرار کند. 3- هر عالمی برمی­گردد به آن چزء لایتجزای حرکتیش یا تموج پایه­اش در بستر اولیه. پایه اولیه عالم یک جوهر مشت­پرکن نیست. تموج پایه substance نمی­خواهد.

البرهان في تفسير القرآن ج‏5 580 [سورة النازعات(79): الآيات 42 الى 46] ..... ص : 579

... و لكن كان إذ لا شي‏ء غيره، و خلق الشي‏ء الذي جميع الأشياء منه، و هو الماء الذي خلق الأشياء منه، فجعل نسب كل شي‏ء إلى الماء، و لم يجعل للماء نسبا يضاف إليه، و خلق الريح من الماء ثم سلط الريح على الماء، فشققت الريح متن الماء حتى ثار من متن الماء زبد على قدر ما شاء أن يثور، فخلق من ذلك الزبد أرضا بيضاء نقية، ليس فيها صدع و لا ثقب و لا صعود و لا هبوط و لا شجرة، ثم طواها فوضعها فوق الماء، ثم خلق الله النار من الماء، فشققت النار متن الماء حتى ثار من الماء دخان على قدر ما شاء الله أن يثور، فخلق من ذلك الدخان سماء صافية نقية، ليس فيها صدع و لا ثقب، و ذلك قوله تعالى: السَّماءُ بَناها* رَفَعَ سَمْكَها فَسَوَّاها* وَ أَغْطَشَ لَيْلَها وَ أَخْرَجَ ضُحاها «2» قال: و لا شمس و لا قمر و لا نجوم و لا سحاب، ثم طواها فوضعها فوق الأرض، ثم نسب الخلقتين، فرفع السماء قبل دحو «3» الأرض، فذلك قوله عز ذكره: وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحاها «4» يقول: بسطها».

الكافي (ط - الإسلامية) ج‏8 94 حديث أهل الشام ..... ص : 94
67- عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ دَاوُدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَطِيَّةَ قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ ع مِنْ أَهْلِ الشَّامِ مِنْ عُلَمَائِهِمْ فَقَالَ يَا أَبَا جَعْفَرٍ جِئْتُ أَسْأَلُكَ عَنْ مَسْأَلَةٍ قَدْ أَعْيَتْ عَلَيَّ أَنْ أَجِدَ أَحَداً يُفَسِّرُهَا وَ قَدْ سَأَلْتُ عَنْهَا ثَلَاثَةَ أَصْنَافٍ مِنَ النَّاسِ فَقَالَ كُلُّ صِنْفٍ مِنْهُمْ شَيْئاً غَيْرَ الَّذِي قَالَ الصِّنْفُ الْآخَرُ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ ع مَا ذَاكَ قَالَ فَإِنِّي أَسْأَلُكَ عَنْ أَوَّلِ مَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ خَلْقِهِ فَإِنَّ بَعْضَ مَنْ سَأَلْتُهُ قَالَ الْقَدَرُ وَ قَالَ بَعْضُهُمُ الْقَلَمُ وَ قَالَ بَعْضُهُمُ الرُّوحُ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع مَا قَالُوا شَيْئاً- أُخْبِرُكَ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى كَانَ وَ لَا شَيْ‏ءَ غَيْرُهُ وَ كَانَ عَزِيزاً وَ لَا أَحَدَ كَانَ قَبْلَ عِزِّهِ وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ‏ سُبْحانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ‏ وَ كَانَ الْخَالِقُ قَبْلَ الْمَخْلُوقِ وَ لَوْ كَانَ أَوَّلُ مَا خَلَقَ مِنْ خَلْقِهِ الشَّيْ‏ءَ مِنَ الشَّيْ‏ءِ إِذاً لَمْ يَكُنْ لَهُ انْقِطَاعٌ أَبَداً وَ لَمْ يَزَلِ اللَّهُ إِذاً وَ مَعَهُ شَيْ‏ءٌ لَيْسَ هُوَ يَتَقَدَّمُهُ وَ لَكِنَّهُ كَانَ إِذْ لَا شَيْ‏ءَ غَيْرُهُ وَ خَلَقَ الشَّيْ‏ءَ الَّذِي جَمِيعُ الْأَشْيَاءِ مِنْهُ وَ هُوَ الْمَاءُ الَّذِي خَلَقَ الْأَشْيَاءَ مِنْهُ فَجَعَلَ نَسَبَ‏ كُلِ‏ شَيْ‏ءٍ إِلَى الْمَاءِ وَ لَمْ يَجْعَلْ لِلْمَاءِ نَسَباً يُضَافُ إِلَيْهِ وَ خَلَقَ الرِّيحَ مِنَ الْمَاءِ ثُمَّ سَلَّطَ الرِّيحَ عَلَى الْمَاءِ فَشَقَّقَتِ الرِّيحُ مَتْنَ الْمَاءِ حَتَّى ثَارَ مِنَ الْمَاءِ زَبَدٌ عَلَى قَدْرِ مَا شَاءَ أَنْ يَثُورَ فَخَلَقَ مِنْ ذَلِكَ الزَّبَدِ أَرْضاً بَيْضَاءَ نَقِيَّةً لَيْسَ فِيهَا صَدْعٌ وَ لَا ثَقْبٌ وَ لَا صُعُودٌ وَ لَا هُبُوطٌ وَ لَا شَجَرَةٌ ثُمَّ طَوَاهَا فَوَضَعَهَا فَوْقَ الْمَاءِ ثُمَّ خَلَقَ اللَّهُ النَّارَ مِنَ الْمَاءِ فَشَقَّقَتِ النَّارُ مَتْنَ الْمَاءِ حَتَّى ثَارَ مِنَ الْمَاءِ دُخَانٌ عَلَى قَدْرِ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَثُورَ فَخَلَقَ مِنْ ذَلِكَ الدُّخَانِ سَمَاءً صَافِيَةً نَقِيَّةً لَيْسَ فِيهَا صَدْعٌ وَ لَا ثَقْبٌ وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ- السَّماءُ بَناها رَفَعَ سَمْكَها فَسَوَّاها وَ أَغْطَشَ لَيْلَها وَ أَخْرَجَ ضُحاها قَالَ وَ لَا شَمْسٌ وَ لَا قَمَرٌ وَ لَا نُجُومٌ وَ لَا سَحَابٌ ثُمَّ طَوَاهَا ...