بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر سوره مباركة قاف-سال ۹۰

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر سابق آقای وافی در وبلاگ، در ذیل صفحه است
تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است

تقریر جدید:










***************
تقریر آقای وافی در وبلاگ:

یکشنبه ( 4 / 3 / 2012 )
شنبه شهادت حضرت معصومه س بوده
در جواب سوال . . . استاد : أمین الله ، وقتی بر همه اسرار بندگان خدا مطلع است ، امین خدا است یعنی امانتدار است و اسرار را فاش نمی کند و تصرفاتش هم مجاز است چون امین خدا و مورد ائتمان اوست در هر چه که بداند و هر کاری که بکند . . . تا دقیقه 8
سوال . . . استاد : جاهایی پیش می آید که در ظاهر کتاب و سنت شاهدی بر آن نیست . در اینجاها حضرت از ناحیه ی غیب کمک می شوند و چیزی می گویند که درست است . امام هر چه پیش بیاید ، از باطن قرآن و سنت به او الهام می شود
سوال : یعنی از کانال قرآن به حقیقت متصل می شوند یا اینکه واسطه ای نیست ؟ استاد : بله ، حضرت فرمودند : خبر آسمان و زمین و کل شیء در قرآن هست و لو أتاکم من یخبرکم به لعجبتم . لعجبتم یعنی وقتی به شما بگویند ، سر هم در می آورید نه اینکه تعبّد محض باشد . سوال : امام از قرآن می گوید یا . . . استاد : قرآن یک ظاهری دارد که عرف عام می فهمد . اما مسائلی پیش می آید که عرف عام از ظاهر قرآن نمی فهمد ، اینجاست که امام از باطن قرآن استفاده و بیان می کند . سوال : اگر قرآن نبود امام نمی فهمید ؟ امام که از قرآن بالاتر و به حقیقت متصل است یعنی چه که از قرآن می گیرد ؟ یعنی یک واسطه ای بین امام و خدا وجود دارد به نام قرآن ؟ استاد : اگر منظور اصل جهل و علم است که امام بالمرّة جاهل باشند ، حق با شماست که اصلا معنا ندارد . اما اینکه بگوییم اصلا مراجعه به قرآن برای معصوم معنا ندارد ، درست نیست . چون امام درست است که آن مراتب علم را دارند ولی در وجودشان عوالمی است که بین آن ها جمع کرده اند و نسبت به هر عالمی حکم خودش را دارند . مانعی ندارد که یک مرتبه ای از عالم نفسانی ی آن ها به لوحی دیگر نگاه کند . این با علم امام منافاتی ندارد . این هم یکی از شؤونات امام است نسبت به ظهور حضرت در عوالم . قبلا هم عرض شد که ظهور امام در عوالم خیلی متفاوت است با اصل آن مقام نورانیتی دارند و منافاتی هم با هم ندارند . اصلا در آن مقام بین امام و قرآن تعددی نیست . تعدد مال بعد است . در آن مقام امکان ندارد که امام با قرآن وسائر ائمه معیت نداشته باشد . اصلا دو بردار نیست . اینکه می گوییم مقام چهارده معصوم ، چهارده بودنش مال ظهورات عوالم بعدی است . و گرنه این چهارده نور در آنجا کلهم نور واحد هستند و چهارده آنجا معنا ندارد . دقیقه 15
بسم الله الرحمن الرحیم
بحث ما بر سر این بود که خدای متعال فیض وجود را ظهور می دهد درعوالم مختلف و طبق ادله متعددی که هست ، انوار مقدسه معصومین واسطه ی فیض هستند . این انوار هم در عوالم مختلف ظهور پیدا می کنند و هر عالمی حکم خاص خودش را دارد . آنهایی که این معارف را فهمیده اند که خوشا به حالشان . حضرت فرمودند : ( من عرفنا فقد عرفنا و من لم یعرفنا فأمامه الیقین ) یعنی آنهایی هم ما را نشناختند دارد به سوی یقین می رود یعن به جایی می رسد که مقام و وجود و عین الله الناظره بودن ما را می فهمد . یکی از حاضران : در تفسیر فرات بعد از این عبارت دارد : یعنی الموت . استاد : اگر از کلام راوی باشد و منظورش این بوده که وقتی می میرد می فهمد ، چرا یقین را به موت تفسیر کنیم و واسطه بزنیم ؟ بر همان ظاهرش باقی می گذاریم . اگر از کلام امام باشد یعنی موت است که به او می فهماند و علم را در وجودش به ظهور می رساند و الآن هم که دور است مال این است که مائت نیست . الآن هم می توان با ( موتوا قبل أن تموتوا ) وصل به عالم اموات شد بلکه بالاتر از بعض اموات . مثلا می شود گفت حضرت سلمان در دنیا بوده اند ؟! خیلی از مرده ها بالاتر بودند . از نظر حضور در عالم آخرت . یعنی از کسی که 500 سال است مرده انسشان به آن عالم بیشتر است
کسانی که به مقامات معصومین معرفت دارند ، این عالم ماده و حجاب و جسم را اینگونه نمی بینند . اما ما که این عالم جسمانی برایمان خیلی مهم است و قوربون صدقه ی آن می رویم . یه ذره از خاک جمع می کنند و اسمش را می گذارند طلا یا سکه و چه کارها که برایش نمی کنند ! خاک بازی
فلاسفه ی مادی هم که اصلا می گفتند خدا نیست . مثلا حرف ذیمقراطیس را رنگ و آب مادی می دادند . هر چه فهم بشر جلو برود ، چیزی را که اولیای خدا گفته اند ، با شواهد تجربی و علمی به آن می رسند . یکی از مراحل مهمی که برای سالکین است ، ظهور صفات الهیه است . یعنی به مرحله ای می رسد که هر چه نگاه می کند علم مطلق و قدرت مطلق می بیند . بشر هم مشاهدات علمی اش او را با زور به جایی رسانده که بگوید : پشتوانه ی همه چیز انرژی است . وقتی آبروی ماده رفت و اتم شکست ، می گوید : پشتوانه همه چیز حتی ماده انرژی است . الآن امروزه که ماده می گویند شامل انرژی هم است . یعنی مفهم قدرت طوری خودش را برای بشر تجربه گر نشان داده که آبروی ماده را برده و می گوید : همه کاره منم . هر جایی نگاه می کنی قدرت ببین نه اینکه جسم ببینی و سه بُعدی و عاشق طول و عرض و عمق باشی . طول و عرض و عمق محو شد . چون بشر دید ماده به انرژی تبدیل شد و ابعادش از بین رفت . تجربیات بعدی هم بشر را به جایی برد که بگوید : همه چیز عالم علم است . قبلا مادیین با زحمت می خواستند بگویند که علم هم در واقع نمودی از ماده است . از ترکیب اجزاء صغار علم درست می شود . علم را به عنوان یک چیز روبنایی می گرفتند و می خواستند با ترکیب اجزاء ریز و اصلی علم را توجیه کنند . مهم این است که بشر به جایی برسد که لمس کند که وقتی به اجزاء اولیه هم برسیم باز هم سر و کارمان با علم است . و این مرحله ای است که علم به عنوان یک حقیقت و یک صت کلی الهی خود را برای بشر تجربه گر نشان می دهد . در طبیعیات قدیمی می گفتند : هر جسمی یک مکان و حیّز طبیعی دارد . مثلا می گفتند اگر این کره زمین را برداریم و به زور ببریم در کره خورشید ، وقتی ولش کنیم ، به سرعت برمی گردد سر جایش . چون مکان طبیعی زمین اینجاست . یعنی زمین طبیعتی دارد که با این مکان جوش خورده است . لذاست که وقتی سنگ را به هوا بیندازیم دوباره به سر جایش بر می گردد . یا چون مکان طبیعی آتش در کره نار است ، آتش و دود به سمت بالا می رود . از آن طرف هم می گفتند طبیعت جسم این است که مستقیم حرکت کند و حرکت دورانی خلاف طبیعت جسم است . برای همین برای توجیه حرکت دورانی ستارگان ، جسم فلکی کره ای را درست کنند که مثلا حرکت خورشید به دور زمین را توجیه کنند . شبیه اینکه الآن هم وقتی گیر می افتند از لفظ طبیعی استفاده می کنند مثل فرکانس طبیعی اشیاء . ولی در همان زمان افرادی بودند که خلاف این فکر می کردند . مثل آن آقایی که قبل از بطلیموس بوده و قائل به خورشید محوری بود { کتاب جغرافیای ریاضی زمین که آستانه قدس چاپ کرده ،کتاب خوبی است . شیخ بهایی در دو جا در تشریح الافلاک می گوید : هذه من معضلات هذا الفن } و مثل ثابت بن قره صاحب کتابهای مختلف در علوم مختلف در قرن سوم که به نقل صاحب شوارق ، قائل به جاذبه بود . حدود 800 سال قبل از نیوتون . { لان الجزء یمیل الی کله الذی یجذبه } ابن سینا گفته حرف ثابت غلط است چون لازمه اینکه گل جزء را جذب کند این است که اگر سنگی را درون چاهی بیندازیم ، به دیواره ی چاه بچسبد مثل آهن ربا . که فخر رازی جواب ابن سینا را می دهد . سوال : کرویت زمین برای اونها مسلّم بوده است . در مقدمه مجسطی بطلیموس 25 دلیل برای کرویت زمین آورده است
خلاصه فضایی که مکان طبیعی برای ما ترسیم می کند این است که می گوید : جسم همینجوری که می بینید هست . اینگونه قرار داده شده است و به همین جهت مادیون به راحتی می گویند : الهیون می گویند خدا آفریده ولی ما می گوییم : همینگونه اسست . با این دید محال است که در دل یک جسم نیرو و قدرت دیده شود . لذاست که در طبیعیات قدیم راحت بودند و ذهنشان منصرف بود از اینکه در دل یک جسم صلب قدرت ببینند . چون می گفتند : چه نیازی به قدرت است ؟ جسم را که بالا می برید ، وقتی ولش می کنید به جای اولی برمی گردد چون مکان طبیعی ی او اینجاست . مکان طبیعی یک عنوان علمی ای بود که با آن قانع می شدند . اما حرفی که ثابت بن قره زد و بعدا هم مورد اتفاق بقیه قرار گرفت { با نسبیت هم جاذبیت رد نشد بلکه نحوه ترسیم کلاسی آن به هم خورد و گرنه اصل جاذبیت الآن مطرح است و درباره ی ذرات حامل جاذبه تئوری های مختلفی مطرح است } ثابت گفت : شما در دل یک جسم هم نیرو ببینید . اگر کره ی زمین را را نصف کنید ، دو نیمه ی آن به سمت هم حرکت می کنند و در وسط راه به هم می رسند . یا می گفت اگر کره ارض به فلک شمس برده شود و در مکان او سنگی را رها کنیم ، آن سنگ به طرف کره ی زمین حرکت و به آن جذب می شود . این فکر داشت در دل جسم صلب نیرو و توان را نشان می داد و یک پیوندی بین جسم و قدرت برقرار می کرد . الآن هم دریافته اند که که این جسم غیر از قدرت پیوند ناگسستنی با علم و اطلاعات دارد . به تدریج بشر دارد به جایی می رسد که قبلی ها با قوه ی عاقله و بصیرت ایمانیشان می زده اند . ابن قره هم از حدس علمی این حرف ها را زده ولی کسانی هم بوده اند که با شهود الهی همین حرف را به طور واضح زده بودند
بنابراین ظهور عوالم به نحوی است که سیطره ی افعال و حالات اولیا را مواجه با خلاف برهان نمی کند . عده ای معراج جسمانی را خلاف برهان می دانستند . لذا متدیّن هایشان آن را به روحانی تأویل می کردند . چون می گفتند : قد ثبت فی محله انّ الفلک یمتنع فیه الخرق و الالتیام و محال است بدن مبارک حضرت از فلک رد شود . ابن سینا هم به همین جهت گفت : معاد جسمانی را با برهان قابل اثبات نیست . اما الآن کار به جایی رسیده که به راحتی می توانیم بگوییم : برهان بر استحاله نداریم . عوالم به گونه ای است که در همدیگر مندمج و با یکدیگر مرتبطند
در عوالم طولی هر چه در عالم مادون است برای عالم بالاتر مکشوف است و نمی تواند مکشوف نباشد . یعنی عالم بالا احاطه ای دارد که در عالم ما دون حضور دارد . نمی تواند حضور نداشته باشد . هر چه در عالم مادون است ظهوری است از عالم بالا اما لازم نکرده هر چه در عالم بالا است در مادون ظهور کرده باشد . گر چه مانعی هم ندارد که هر چه کمال در عالم بالا ست به نحو ارقّ و اضعف آن در مادون ظهور پیدا کرده باشد . اما عوالم عرضی لازم نکرده حتما از همدیگر مطلع باشند . اما اینطور نیست که اطلاع یافتنشان خلاف برهان باشد . ضروری نیست که دو عالم در عرض هم از هم مطلع باشند اما خلاف برهان هم نیست بلکه برهان داریم که عوالم عرضی هم می توانند از همدیگر خبر داشته باشند . سوال . استاد : مثال ساده عوالم عرضی ، فرض منظومه ای دیگر در میلیون ها سال نوری دورتر که شرائط حیاتی شبیه اینجا و موجوداتی مثل ما در آنجا وجود داشته باشد . عالمی دیگر است در عرض ما و در دو مکان فیزیکی . مثال دیگر : دیروز ما نسبت به امروز ماست { قطع نظر از حرکت اشتدادی } دیروز رفت امروز موجود شد فردا خواهد آمد . این سه وجود در عرض هم هستند نه در طول هم . اگر در طول هم بودند ، ما باید از دیروز مطلع بر امروز باشیم یا امروز مطلع باشیم بر تمام خصوصیات دیروز در الیکه اینگونه نیست . این از معنا و مثال های ساده ی عرضی . معنای پیچیده تر عرضی عوالمی هستند که می توانند همدیگر را نشان دهند ( فی کل شیء کل شیء یا کل شیء فی کل شیء ) که در بحث هندسه برخالی و هلوگرام عرض کردیم . یعنی به سراغ هر چیزی بروید ، دارد عوالم دیگر را نشان می دهد { تشابه هندسی } و حتی می تواند با آن ها ارتباط هم برقرار کند . در تشابه ارتباط نخوابیده است . هر ذره ای با کل خودش متشابه است یعنی که نسبی که برقرار است و خصوصویات هندسی ای که دارد ، همین خصوصیاتی برای جزء است برای کل هم است . علاوه بر این اینکه این کل و جزء غیر از مشابهت ، ارتباط وجودی هم با یکدیگر دارند ، ممکن است . مثلا در همین عالمی که ما قرار داریم ، همین کره زمین نه کهکشان دیگری ، ممکن است عالم یا عوالمی دیگری هم وجود داشته باشند که ما نمی بینیم و از خصوصیاتش مطلع نیستیم . در عرض ما هم هست و نه ما مطلع بر آنهاییم و نه آنها مطلع بر ما . چون در طول هم نیستیم . وگرنه اگر در طول آنها بودیم ، آن ها از ما خبر داشتند . و در عین حال ارتباط ممکن است . در حدیث 12 هزار عالم هم خواندیم که هر عالمی می پندارد که غیر از او عالمی نیست و از عوالم دیگر غیر مطلع است . سوال : آیا جابلقا و جابلسا هم می تواند مثالی برای عوالم عرضی باشد ؟ استاد : خود جابلسا و جابلقا بحث جداگانه ای می طلبد . چه بسا از برخی تعبیرات یک نحو طولیّت استفاده شود اما تعبیرات زیادی دال بر عرضی بودن آن هاست . سوال : اینکه در روایات دارد بهشت و جهنم در همین جاست . یعنی در عرض ماست ؟ استاد : نخیر ما در طول آن هستیم . ( الدنیا فی الآخره و الآخرة محیطة بالآخرة ) ( ان جهنم لمحیطة بالکافرین ) آیه می فرماید : ( و ما هم عنها بغائبین ) در حالیکه اگر عرضی بود ، غایب بودند . سوال : آیا سه عالم انسان و ملائکه مُجسّم و جن می تواند از این قبیل باشد ؟ استاد : شما وقتی می گویید : عالم ملائکه ی مجسّم ، خود ملائکه را عالم گرفته اید در حالیکه منظور ما از عالم در بحث فعلیمان آن بستری است که آنها در آن ساکن هستند و وطنشان است . باید دید در عالم جن هم دقیقا قوانین مکانیک کلاسیکی یا مدرن کوانتومی عالم ما برقرار است ؟ آیا می توان گفت : ما و جن در یک عالم و موطن فیزیکی با قوانین مشترک فیزیکی زندگی می کنیم ؟ آیا جن هم از اتم و ملکول تشکیل شده اند ؟ دقیقه 61
در اینجا مرحوم جزائری قضیه ای از عمربن خطاب ملعون نقل کردند که برای حفظ وحدت از نقل آن خودداری می کنیم











*****************
تقریر آقای صراف:
14/12/1390

· خدای متعال فیض وجود را در عوالم مختلف جریان می­دهد و اگر انوار معصومین وساطت فیض داشته باشند در عوالم مختلف این وساطت هم هست.

· کتاب جغرافیای ریاضی زمین (چاپ آستان قدس) کتاب جالبی است که در آن به نامه کوپرنیک به پاپ اشاره شده است و نشان می­دهد که نظم جدید از ابداعات او نبوده بلکه از اقوال علمای قدیم بوده و کوپرنیک آن را زنده کرده است.

· بکار بردن لفظ طبیعی چه در علوم جدید و هم در علوم قدیم در جایی که چاره­ای نداشته­ایم بوده است. در طبیعیات قدیم گفته می­شد که جسم یک حیز (مکان) طبیعی دارد. در شوارق دارد: و ذهب ثابت بن قرة الی انه ... فاذا رمینا ... فانما یعود الی مرکز الارض لان الجزء یمیل الی کله الذی یجذبه لعلة الجنسیة فلو جعل الارض نصفین و جعل کل نصف من جانب الاخر ... حتی یلتقیا فی وسط المسافة ... در علوم جدید هم قائل می­شویم به فرکانس طبیعی! وقتی نگاه این بود که طبیعت یک جسم فلان طور است محال بود که چیزی به اسم نیرو یا قدرت در دل جسم صلب در فضای علمی جا داشته باشد. اکنون پس از اینکه پیوند جسم با قدرت واضح شد در علوم جایی برای علم پیدا شده و اینکه جسم پیوند ناگسستنی با علم دارد.

· در مورد عوالم طولیه باید گفت که هر چه در عالم مادون است در عالم بالا مکشوف است قهراً. اما عوالم عرضی لزوماً از هم مطلع نیستند و اطلاع یکی بر دیگری ضروری نیست ولی خلاف برهان هم نیست و بلکه می­توانند بر هم مطلع شوند.