بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر سوره مباركة قاف-سال ۹۰

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر سابق آقای وافی در وبلاگ، در ذیل صفحه است
تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است

تقریر جدید:










***************
تقریر آقای وافی در وبلاگ:

دوشنبه ( 27 / 2 / 2012 )
سوال : بأسماءک الذی ملأت ارکان کلّ شیء یعنی در هر ذره هم وجود دارند ؟ استاد : هر شیءی ارکانی دارد . اسماء خدا پُر کرده ارکان آن را . هر چیزی می تواند مظهر اسماء و صفات تو باشد . ریزترین چیز می تواند مظهر همه ی اسماء الهیّه باشد ( فی کلّ شیء کلُّ شیء )حاجاقای حسن زاده از مرحوم آقای رفیعی نقل کردند که فرموده بودند : ( سلطان وجود هر کجا نزول إجلال بفرماید ، همه ی لشکرش را با خودش می بَرَد ) هر کجا توانستید بگویید چیزی موجود است ، پس در همان حیثی که موجود است ، علم و قدرت و حیات هم موجود است . امروزی ها هم همین اندازه فهمیده اند که این ذره قدرت است ( دل هر ذره را که بشکافی ، آفتابیش در میان بینی ) منظور از این آفتاب نور است یا . . .
هندسه ی برخالی هم آن روز عرض شد که : تشابه جزء با کل در بی نهایت بزرگ و بی نهایت کوچک برقرار است . هلوگرام هم صحبت شد که : ریزترین جزء با بزرگترین ، شبیه همند و یک جورند . مقدمه ی هندسه برخالی ، تابعی است که متصل و پیوسته است در تمام نقاط و در هیچ نقطه ای هم مشتق پذیر نیست . این معادله پایه شده برای برای هندسه ی برخالی ( برخالی از ریشه بَرخ به معنای بعض با پسوند آل مثل چنگال . برخال یعنی منسوب به بعض یعنی کسر یعنی هندسه ی کسری . هندسه های متعارف دو بُعدی است مثلا واحد سطح متر مربع است یعنی وقتی خود سطح دو بُعدی است واحدهایش هم دو بُعدی است .
لذا واحد سطح دو بعدی است یعنی یک واحد مربع، و واحد حجم سه بعدی یعنی یک واحد مکعب. چون حجم سه بُعدی است . اما هندسه برخالی بُعدش عدد صحیح نیست و در نتیجه واحدش در سطح مثلا یک و دو دهم است نه دو . یعنی بُعد دوم خط مستقیم نیست که بتوانیم با آن مربع درست کنیم . هندسه ای است که به جای دو بُعد ، یک و دو دهم بُعد دارد . هندسه ی کسری است ) این هندسه مبنا قرار گرفته برای قضیه ی هلوگرام که ریزترین ذره اش تا بی نهایت با بزرگترین تشکیل دهنده اش تا بی نهایت مثل هم است . تشابه کل و جزء . با نور لیزر کاری می کنند که اطلاعات به صورت هندسه ی برخالی و کسری ذخیره می شود و به همین جهت هر ذره از این تصویر هلوگرام را جدا کنید ، کلّ آن در همین پیداست
بعد از اینکه به تصویر هلوگرام رسیدند ، شروع کردند به نظریه پردازی و در صدد برآمدند که کلّ عالم را هم با همین مدل هلوگرام درست کنند . می گویند : آیا هندسه ی عالم و نظام عالم نظام هلوگرامی است ؟ یعنی دست روی هر ذره ای بگذارید ، کل را دارد نشان می دهد . از تحلیل هر جزءی می توانیم کل را به دست بیاوریم . البته بعید نیست که عالم بزرگ با عالم ریز شبیه هم باشند
سوال : . . . جواب : بلد یعنی شهر ولی حتی یک مورچه هم می تواند بلدی باشد
روایت جالبی در ص 320 جلد 54 بحار است که : حضرت فرمودند :
إِنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ اثْنَيْ‏ عَشَرَ أَلْفَ‏ عَالَمٍ كُلُّ عَالَمٍ مِنْهُمْ أَكْبَرُ مِنْ سَبْعِ سَمَاوَاتٍ وَ سَبْعِ أَرَضِينَ { تک تک این عوالم از سموات و ارضین سبع بزرگتر است ؛ در حالی که ما با سماوات سبع همه چیز را تمام می کنیم و خیال می کنیم همه ی عالم همین است } { مَا يَرَى عَالَمٌ مِنْهُمْ أَنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَالَماً غَيْرَهُمْ { خیال می کنند که فقط خودشان موجود هستند } وَ إِنِّي الْحُجَّةُ عَلَيْهِمُ‏ { این ها سراپا صدقند و اهل خودبزرگ نمایی نبودند . تازه خیلی از مطالب را هم از ترس غالی شدن ما نگفته اند ! }
البته اثبات شیء نفی ما عدا نمی کند مخصوصا که اینجا برای عوالم وصف هم آمده است . یعنی چه بسا عوالمی باشند که اکبر از سبع سماوات نیستند !
در حدیث 24 همین باب هم آمده که : ( إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً وَ الطَّيِّبِينَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِمَا مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ وَ أَقَامَهُمْ أَشْبَاحاً قَبْلَ الْمَخْلُوقَاتِ ثُمَّ قَالَ أَتَظُنُّ أَنَّ اللَّهَ لَمْ يَخْلُقْ خَلْقاً سِوَاكُمْ ؟ بَلَى وَ اللَّهِ لَقَدْ خَلَقَ اللَّهُ أَلْفَ أَلْفِ آدَمٍ وَ أَلْفَ أَلْفِ عَالَمٍ وَ أَنْتَ وَ اللَّهِ فِي آخِرِ تِلْكَ الْعَوَالِمِ ) سوال : آخر به چه معناست ؟ یعنی بعد از آن دیگر عالمی نیست ؟ استاد : احتمالات مختلفی است که قبلا هم در ذیل روایت سوم همین باب درباره اش صحبت شده است
روایت 29 هم جالب است که به وضوح بر خلاف طبیعیات قدیم وهیئت بطلیموسی است . آن ها اجسام فلکی را بسیط می دانستند و اجرام علوی را به صورت مرکوزة فی ثخنها و غیر قابل خرق و التیام می دانستند . روایت این است : (قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ لَيْلَةَ أُسْرِيَ بِي إِلَى السَّمَاءِ رَأَيْتُ فِي السَّمَاءِ السَّابِعَةِ مَيَادِينَ كَمَيَادِينِ أَرْضِكُمْ هَذِهِ { به عرصه های وسیعی برخورد کردم } وَ رَأَيْتُ أَفْوَاجاً مِنَ الْمَلَائِكَةِ يَطِيرُونَ لَا يَقِفُ هَؤُلَاءِ لِهَؤُلَاءِ وَ لَا هَؤُلَاءِ لِهَؤُلَاءِ { به همدیگر که می رسیدند ، توقف نم یکردند و از کنار هم رد می شدند و با هم دیگر تماس ملاقاتی نمی گرفتند ) قَالَ فَقُلْتُ لِجَبْرَئِيلَ : مَنْ هَؤُلَاءِ ؟ فَقَالَ : لَا أَعْلَمُ ( جالب این است که بخش اعظم این روایت را لا اعلم تشکیل داده است ! } فَقُلْتُ مِنْ أَيْنَ جَاءُوا فَقَالَ لَا أَعْلَمُ فَقُلْتُ وَ أَيْنَ يَمْضُونَ فَقَالَ لَا أَعْلَمُ فَقُلْتُ سَلْهُمْ فَقَالَ لَا أَقْدِرُ { چون موطن موطن ملاقات نیست } وَ لَكِنْ سَلْهُمْ أَنْتَ يَا حَبِيبَ اللَّهِ { فقط شما می توانید از آن ها سوال کنید .چون از باطن به وجودشان احاطه دارید . انسان کامل می تواند از تمام ذرات سوال کند } قَالَ فَاعْتَرَضْتُ مَلَكاً مِنْهُمْ فَقُلْتُ لَهُ مَا اسْمُكَ فَقَالَ كَيْكَائِيلُ { اسماء ملائکه هم هر کدام رموزی دارد . ئیل که می گویند به معنای خداست } فَقُلْتُ مِنْ أَيْنَ أَتَيْتَ فَقَالَ لَا أَعْلَمُ فَقُلْتُ وَ أَيْنَ تَمْضِي { کجا داری می ری ؟ } فَقَالَ لَا أَعْلَمُ فَقُلْتُ وَ كَمْ لَكَ فِي السَّيْرِ { چقدر وقت است که در حال سیر هستی ؟ } فَقَالَ لَا أَعْلَمُ غَيْرَ أَنِّي يَا حَبِيبَ اللَّهِ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَخْلُقُ فِي كُلِّ أَلْفِ سَنَةٍ كَوْكَباً { همین را گفتم که بر خلاف مُسلّمات هیئت قدیم است . چون جسم فلکی را قدیم زمانی و مرکوز می دانستند و خلق کوکب برایشان معنا ندارد } وَ قَدْ رَأَيْتُ سِتَّةَ آلَافِ كَوْكَبٍ خُلِقْنَ وَ أَنَا فِي السَّيْرِ ) تازه سالش هم معلوم نیست چگونه است . وقتی ملک می گوید : ستة آلاف . امیرالمؤمنین (ع) در نهج البلاغه درباره شش هزار سال عبادت شیطان می فرمایند : ( لا یُدری أمن سنی الدنیا ام من سنی الآخرة ) سال های آخرت هم خودش چند جور است : به تعبیر اسفار : سنین اخروی ربوبی که ان یوما عند ربک کالف سنة مما تعدّون و سنین الوهی که تعرج الملائکة و الروح الیه فی یوم کان مقداره خمسین الف سنة
روایتی هم در تفسیر برهان در ذیل همین خمسین الف سنة هست که از غرر روایات است که به مناسبت عرض می کنم
تعریف حقیقت عالم
عالم چیست ؟ ما به چه چیزی می گوییم : عالم ؟ چند رویکرد مختلف ممکن است برای تعریف عالم داشته باشیم . در یکی عالم را در حالت شعور و درک یک درک کننده ای قرار دهیم یا اینکه عالم حالت نفسی الامری باشد و لو درک کننده ای نباشد
در معنای اول می گوییم : قوام عالم به این است که یک درک کننده ای وقتی یک فضایی را با مشاعر خودش درک می کند ، در وهله ی بعد با همین مشاعر وقتی چیزهای دیگری را درک می کند ، دو دستگاه و نظام وسیستم ببیند . همین کافی است برای اینکه بگوییم : دو عالم است . پس من که یک ناظر هستم تا حالا با یک نظامی انس گرفته ام ، اگر با یک دستگاه دیگری مواجه شوم که ببینم آن هایی که با آن ها انس داشتم ، در اینجا تغییر کرده ، می گوییم : عالم عوض شد . چون می بینم آن چیزهایی که با آن ها انس داشتم ، عوض شده است . آن قوانینی که به نظر من قوانین معتادی بود ، عوض شده است و لو اگر یک عالم خبیری بیاید ، می گوید ک عالم که عوض نشده ، محیط عوض شده است . قوانین فیزیکی حاکم عوض نشده است . این تعریف دیدی که به دید ناظر مربوط می شود . مثال امروزی اش : الآن ما با یک عالمی انس گرفته ایم که در آن آب هست خاک هست انواع گازها و فلزها و پلاستیک و . . . این ها هم از ذرات ریزی به نام ملکول تشکیل شده اند . اما احساسی که ما داریم در سطح ملکول نیست . یعنی اگر ریز بشویم و برویم در فضایی که فقط با ملکول سر و کار داشته باشیم ، دستگاه و نظام عوض می شود . دیگر آنجا نباید توقع داشته باشیم که آب اینجا را در آن جا هم با همان کیفیت ببینیم . همین آبی که با آن صورت را می شوییم اگر داغش کنیم می شود بخار که دیگر نمی توان با آن صورت را شست . ولی بخار فرق نکرده بلکه همان ملکول هاست که فضای بینشان و حرکت جنبشی شان بیشتر شده است . پس اگر درون ملکول برویم ، خیال می کنیم که عالم دیگری است اما از نظر فیزیکی قوانین مکانیکی که حرکات و ضوابط و جاذبه را مدیریت می کرد ، تفاوتی نکرده است همان طور که قوانین حاکم بر بخار با آب تفاوتی ندارد . اما چون چیزهایی می بینیم که با آن انس نداشتیم ، خیال می کنیم که عالم عوض شده است
این یک تعریف عالم که به دید شاعر و مُدرک مربوط بود
در جواب سوال . . . استاد : آیا کثرت عددی به وجود دو است یا به امکان فرض دو ؟ سائل : به امکان فرض دو . استاد : لذا مانعی ندارد که با اینکه عالم دیگری را ندیده ایم و به آن منتقل هم نشده ایم ، اما می فهمیم که می تواند دو داشته باشد
در لغت یونان به عالم می گفتند : یونی ورس . این یونی کأنه یک است . به خلاف ملتی ورس که معنای عالم چندگانه است که غیر از جهان های موازی است . چون جهان های موازی کنر هم هستند ولی این یک جهان و در عین حال چندتاست . مثل چند تا برگه ای که روی هم گذاشته اند که یکی شده اما چند برگه است . هر کدام صفحات واحکام جداگانه دارد
حضرت در توحید صدوق باب ذکر عظمة الله فرمودند : کل آسمان اول نسبت به آسمان دوم کحلقة فی فلاة ! تا اینکه می رسند به اینکه : عالم در گاوی است است و آن گاو پشت ماهی ای است . انیشتین می گوید : عالم متناهی است اما کران ندارد . در هندسه ی اقلیدسی بی کران بودن با نامتناهی بودن معادل است . اما در هندسه ی کروی و بیضوی بی کران بودن با متناهی بودن منافاتی ندارد . بی کران یعنی هر چه بروید به یک لبه نمی رسید . اما طوری است که برمی گردید به جای اول . بعد انیشتین این را مطرح می کند که : گمان نمی کنم که یک ذهن متعادل بتواند عالم نامتناهی را به خودش بقبولانَد . بعدا که محاسبه کرده که ابعاد این عالم را سه ملیارد سال نوری است . اما کمی بعد از وفاتش ، ستاره هایی را کشف کردند که دوازده ملیارد سال نوری فاصله داشت ! حضرت فرمودند : این سه ملیاردی که می گویی ، نسبت به بالاتر کحلقة فی فلاة ! ممکن است کل این عالم اتمی باشد در بدن یک گاو ! و آن گاو ذره ای باشد در پشت یک ماهی . آن ماهی در یک اقیانوسی است و . . . !
در جواب سوال : استاد : الآنی ها قضیه ی همزادها را هم مطرح کرده اند که : هیچ کس نیست مگر اینکه عین خودش یک جایی دیگر هم هست . با اینکه روزگاری این حرف ها خرافات محسوب می شد ! البته الآن هم به نظرات علمی خیلی خرافه ضمیمه می شود که باید مراقب بود . گاهی متخصصی که حرف را زده لوازمی بر آن بار می کند و گاهی مردم یک چیزی از متخصص می شنوند بعد شروع می کنم لوازمی برایش می بافند !
در جواب سوال . استاد : نباید ( أبی الله أن یُجری الامور الا باسبابها ) را به جبر تفسیر کنیم . چون یکی از اسباب اراده ی ماست . به علم حضوری و وجدانی خود ما کار می کنیم و به همین علم حضوری و وجدانی خودمان را بر انجام آن کار ملامت می کنیم . چون می فهمیم که می توانستیم که نکنیم . ریخت توحید مفضل هم بر این است که عمد در نظم را نشان دهند . بنا توحید مفضل بر نظم مقابل دار است . لذا کلمه عمد و قصد را شاید سی چهل بار به کار برده اند . خود قصد و عمد هم یکی از اسباب است
تعریف دوم این است که : عالم آن است که واقعا قوانین نفس الامری آن عوض شود . نظیر آنکه بشر وقتی از ملکول به اتم رسید ، هنوز قوانین کلاسیک عوض نشده بود . وقتی اتم را شکافتند و خواستند از درون اتم سر دربیاورند و وارد آن شدند ، دیدند همه قوانین به هم ریخت ! قوانین مکانیکی که می گفتند همه ی عالم را می تواند توجیه کند ، به هم ریخت . بیرون اتم دو نیروی جاذبه و الکترو مغناطیس کار می کنند اما وقتی می رویم در اندرون اتم ، با سه نیروی نیروی قوی و نیروی ضعیف { بُرد کوتاه ولی بسیار قوی برخلاف جاذبه بُرد دور ولی نسبت به نیروی قوی داخل اتم ضعیف است } و ضعیف مواجه می شوید که اثری از آن در بیرون اتم نیست . به همین جهت فورا علیت را منکر شدند ! نام مکانیک جدید را هم گذاشتند : مکانیک کوانتوم . البته هنوز نتوانسته اند این دو مکانیک را به هم برگردانند
این مصداقی است برای دیدگاه دوم
سه چهار تا تعریف دیگر هم در ذهنم است
به مناسبت : فلاسفه می گویند : ( الشیء ما لم یجب لم یوجد ) متکلمین در مقابل می گویند : شما که فاعل را فاعل موجَب کردید ! لازمه اش این است که خدا فعال ما یشاء نیست . اختیار را طوری معنا می کنید که به معنای عدم اجبار از بیرون است نه اذا شاء فعل فعل و اذا لم یشأ لم یفعل











*****************
تقریر آقای صراف:
8/12/1390

· نقلی از مرحوم رفیعی به نقل از حاج آقای حسن زاده آملی: سلطان وجود هر کجا که نزول اجلال بفرماید همه لشکرش را همراه خودش می­برد.

· یکی از سؤالات مطرح برای دانشمندان امروز این است که آیا ممکن است هندسه عالم فرکتالی یا هولوگرافیک باشد؟

بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏54 320 باب 2 العوالم و من كان في الأرض قبل خلق آدم ع و من يكون فيها بعد انقضاء القيامة و أحوال جابلقا و جابرسا ..... ص : 316
2- الْخِصَالُ، عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ‏ عَبْدِ الصَّمَدِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ أَبِي عُثْمَانَ قَالَ حَدَّثَنَا الْعِبَادِيُّ بْنُ عَبْدِ الْخَالِقِ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ اثْنَيْ عَشَرَ أَلْفَ عَالَمٍ كُلُّ عَالَمٍ مِنْهُمْ أَكْبَرُ مِنْ سَبْعِ سَمَاوَاتٍ وَ سَبْعِ أَرَضِينَ مَا يَرَى عَالَمٌ مِنْهُمْ أَنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَالَماً غَيْرَهُمْ وَ إِنِّي الْحُجَّةُ عَلَيْهِمُ‏.

· این روایت نفی ما عدا نمی­کند که عوالمی هم باشند که اکبر نباشند از سبع سماوات و ...

بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏54 321 باب 2 العوالم و من كان في الأرض قبل خلق آدم ع و من يكون فيها بعد انقضاء القيامة و أحوال جابلقا و جابرسا ..... ص : 316
3- التَّوْحِيدُ، وَ الْخِصَالُ، عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ أَ فَعَيِينا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِي لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِيدٍ فَقَالَ يَا جَابِرُ تَأْوِيلُ ذَلِكَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا أَفْنَى هَذَا الْخَلْقَ وَ هَذَا الْعَالَمَ وَ سَكَنَ‏ أَهْلُ الْجَنَّةِ الْجَنَّةَ وَ أَهْلُ النَّارِ النَّارَ جَدَّدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَالَماً غَيْرَ هَذَا الْعَالَمِ وَ جَدَّدَ عَالَماً مِنْ غَيْرِ فُحُولَةٍ وَ لَا إِنَاثٍ يَعْبُدُونَهُ وَ يُوَحِّدُونَهُ وَ يَخْلُقُ‏ لَهُمْ أَرْضاً غَيْرَ هَذِهِ الْأَرْضِ تَحْمِلُهُمْ وَ سَمَاءً غَيْرَ هَذِهِ السَّمَاءِ تُظِلُّهُمْ لَعَلَّكَ تَرَى أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّمَا خَلَقَ هَذَا الْعَالَمَ الْوَاحِدَ أَوْ تَرَى أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يَخْلُقْ بَشَراً غَيْرَكُمْ بَلَى وَ اللَّهِ لَقَدْ خَلَقَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَلْفَ أَلْفِ عَالَمٍ وَ أَلْفَ أَلْفِ آدَمٍ وَ أَنْتَ‏ فِي آخِرِ تِلْكَ الْعَوَالِمِ وَ أُولَئِكَ الْآدَمِيِّينَ‏.

بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏54 338 باب 2 العوالم و من كان في الأرض قبل خلق آدم ع و من يكون فيها بعد انقضاء القيامة و أحوال جابلقا و جابرسا ..... ص : 316
29- وَ قَالَ الْبُرْسِيُّ رَوَى الرَّازِيُّ فِي كِتَابِهِ الْمُسَمَّى بِمَفَاتِيحِ الْغَيْبِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ لَيْلَةَ أُسْرِيَ بِي إِلَى السَّمَاءِ رَأَيْتُ فِي السَّمَاءِ السَّابِعَةِ مَيَادِينَ كَمَيَادِينِ أَرْضِكُمْ هَذِهِ وَ رَأَيْتُ أَفْوَاجاً مِنَ الْمَلَائِكَةِ يَطِيرُونَ لَا يَقِفُ هَؤُلَاءِ لِهَؤُلَاءِ وَ لَا هَؤُلَاءِ لِهَؤُلَاءِ قَالَ فَقُلْتُ لِجَبْرَئِيلَ مَنْ هَؤُلَاءِ فَقَالَ لَا أَعْلَمُ فَقُلْتُ مِنْ أَيْنَ جَاءُوا فَقَالَ لَا أَعْلَمُ فَقُلْتُ وَ أَيْنَ يَمْضُونَ فَقَالَ لَا أَعْلَمُ فَقُلْتُ سَلْهُمْ فَقَالَ لَا أَقْدِرُ وَ لَكِنْ سَلْهُمْ أَنْتَ يَا حَبِيبَ اللَّهِ قَالَ فَاعْتَرَضْتُ مَلَكاً مِنْهُمْ فَقُلْتُ لَهُ مَا اسْمُكَ فَقَالَ كَيْكَائِيلُ فَقُلْتُ مِنْ أَيْنَ أَتَيْتَ فَقَالَ لَا أَعْلَمُ فَقُلْتُ وَ أَيْنَ تَمْضِي فَقَالَ لَا أَعْلَمُ فَقُلْتُ وَ كَمْ لَكَ فِي السَّيْرِ فَقَالَ لَا أَعْلَمُ غَيْرَ أَنِّي يَا حَبِيبَ اللَّهِ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَخْلُقُ فِي كُلِّ أَلْفِ سَنَةٍ كَوْكَباً وَ قَدْ رَأَيْتُ سِتَّةَ آلَافِ كَوْكَبٍ خُلِقْنَ وَ أَنَا فِي السَّيْرِ.

· تعریف حقیقت عالم: در تعریف عالم وارد حقیقت عالم شدیم. دو رویکرد برای تعریف عالم: 1- حالت شعور و درک یک ناظر درک کننده­ای، 2- یک چیزی نفس الامری مستقل از ادراک یک درک کننده­ای.

· ما الآن با یک عالمی انس گرفته­ایم که آهن و مس و ... می­بینیم. احساسی که ما داریم در سطح مولکول نیست و اگر خودمان را در یک فضایی در نظر بگیریم که فقط مولکول ببینیم اصلاً عالم دیگری به خیالمان می­رسد و حال آنکه از نظر فیزیک قوانین عوض نشده است. این یک تعریف شد از عالم که بسته به شعور معتاد یک شاعر است.

· اما اگر قوانین عوض شود، یک جور دیگر از تعریف عالم می­شود. مثل اینکه تا وقتی که به اتم برسند قوانین کلاسیک حاکم بود ولی وقتی وارد فضای درون اتم شدند قوانین مکانیک به هم ریخت و شاید این مصداقی برای دید دوم باشد.