بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر سوره مباركة قاف-سال ۹۰

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر از سایت انجمن گفتگوی علمی، در ذیل صفحه است
تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است

تقریر جدید-فعلا نیست










*************
تقریر از سایت انجمن گفتگوی علمی:

http://www.hoseinm.ir/forum/index.php?topic=118.0

شنبه ( 18/2/2012)29/11/90 ج 123

سوال از نظر آیت الله بهجت در مورد تغییر جنسیت و پاسخ حاجاقا تا دقیقه ی 5
بسم الله الرحمن الرحیم
حجة الاسلام نایینی : حالا که معصومین ذو عوالم هستند ، دراین عالم ماده و حسی با این ذهن حسی و خصوصویات عالم ماده ممکن است نسیان بر آن ها عارض شود ؟ اگر قرار است امام هم دارای جنبه های بشری باشند مثل سائرین ، پس سهو و نسیان هم مشکلی ندارد . فرمودید : بین خود عوالم کانالی هست که مانع نسیان می گردد . می شود بیشتر توضیح دهید ؟
خطیب توانا حاجاقا مؤذن : در ادامه فرمایشات آقای نایینی عرض می کنم : در روایات داریم که امام می دانست اگر این زهر را بخورد ، شهید می شود . در برخی روایات به اندازه ی فهم راوی گفته اند : خدا نسیان را بر امام نسبت به آن مسأله حاکم می کند استاد : لیُمضیَ القَدَر حاجاقا نائینی : اصلا نیازی نیست که خداوند نسیان را حاکم کند . چون اگر ملاک احکام تکلیفیه همین عالم ماده باشد ، امام ولو احاطه ی علمی دارد ولی احاطه ی حسی ندارد و همین کافی است برای اینکه نوشیدن زهر جایز باشد بدون نیاز به انساء الهی . پس چرا آن را فرموده اند ؟ استاد : بالأخره تا یک مطلبی را ذهن عرف قبول کند و قانع شود طول می کشد . گاهی عبارتی ساده تر برای اقناع ذهن او همان واقعیت را در سطح نازل تری و بیان مأنوس تر با ذهن او بیان می فرمایند تا قانع بشود و از حالت تناقض و مشکل ذهنی دربیاید . روایت إنساء هم یعنی نسیان آن علم غیب و ربطی به سؤال آقای نائینی ندارد بلکه دو باب است . نسیان علم غیب نه یک نسیان عادی . وقت نوشیدن آن علم غیب إنساء می شود . این غیر از این است که مثلا حضرت حرف شخصی را که دیروز برایشان گفته ، فراموش کنند . هر چیزی که روال عادی یک عالم نقص نسبت به آن عالم محسوب می شود ، برای امام معنا ندارد . امام هر چه سنشان بالا هم برود آلزایمر نمی گیرند . در نماز سهو و شک نمی کنند .
ما که فقط یک عالم داریم ، حالات و اوصافی برای ما می آید که مربوط به تک عالمی ی به شرط لاست . یعنی حتما یک عالم نه بیشتر . هر چیزی که متفر باشد بر قید وحدت عالم . چنین حالات و اوصافی هم برای امام نیست . چون ناشی از قید وحدت عالم ماست . مثل حالت اضطراب و وحشتی که برای ما می آید وقتی علم پیدا کنیم به وقوع حادثه ای ناگوار در دقیقه ی بعد مثلا . اما اوصافی که مال عوالم طبیعی است لا بشرط ، برای امام هست چون در این عالم هستند . نقص نیست چون لازمه ی محدودیت های این عالم است . روایتی سابقا دیدم که حضرت به جوانی فرمودند : سوراخ های این تور ماهیگیری را می بینی ؟ عرض کرد : بله . حضرت فرمودند : ولی من نمی بینم ، چون تو جوانی و من پیر شده ام . حضرت وقتی در نور زیاد قرار بگیرند ، مردمک چشمشان تنگ می شود و امثال این ها . حضرت حقیر : خب طبق روال طبیعی انسان که پیر شود ، حافظه اش کم می شود مثلا نمی تواند مطلبی را که یک جوان سریع حفظ می کند ، به خاطر بسپارد . استاد : آیا به طور طبیعی همه حافظه شان کم می شود ؟ تازه حافظه به معنای حفظ کردن مطلبی با نسیان تفاوت دارد . قانون کلی اش این است که هر چیزی که نسبتبه ضوابط یک عالم حالت نقصی نسبت با آن عالم دارد یا چیزهایی که به شرط لای از عوالم دیگر عارض می شود ، از امام به دور است . اما چیزهایی که از لوازم طبیعی ی یک عالم است و صبغه ی نقص و به شرط لا ندارد ، برای ائمه بوده و مهم هم نیست و منافاتی با مقام بالای آنها که سیطره ی بر همه ی این ها دارد ، ندارد . آن مقام بالا حتی یک لحظه هم از آن ها جدا نمی شود
ثقة الإسلام نائینی : بالآخره مسأله سم چه می شود ؟ چون ندانستن آن که نقص نیست . استاد : نه کسی به امام مجتبی گفته بود و نه خودشان دیده بودند که کسی سم در آب ریخته است . اما به علم امامت از خورشید برایشان روشن تر است که در این آب سم است و چه کسی ریخته و در چه لحظه ای آن را می نوشند و چه حالاتی بعد از خوردن سم بر ایشان عارض می شوند و . . . حتی آن إسهایی که مرحوم صدوق فرمودند ، اگر بر وجه درستش تصور کنیم ، خود معصوم به آن اسهاء علم دارند ! یعنی می دانند مثلا یک ساعت دیر سهوی بر آنها عارض می شود . حتی از سهو خودشان آگاهند . إسهاء به نحو صحیحش نه سهو نقصی . یعنی آن سهوی که دیگران از آن به تعبیر ( اُذُن ) می کنند . و گرنه در همان لحظه ی سهو هم از حیث باطن نورانی شان ، سهو در حقشان محال است . لا یسهو روح القدس . بلکه مربوط به ظهور مقطعی در عالمی است به یک رفتاری که با قطع نظر از آن پشتوانه آن را سهو می نامند اما وقیت آن پشتوانه است ، سهو حساب نمی شود . به هر حال سهو ی که در همین عالم نقص محسوب می شود ، در حق آن ها محال است . اما غیر نقصی به معنای إسهاء مانعی ندارد
آقای نایینی ول کن نیستند و باز می خواهند امکان سهو از بودن زهر در آب را به کرسی بنشانند . استاد : آنها با اینکه می دانند ، احکام این عالم بر علمشان بار نمی شود . بنابراین نیازی نبود که برای آن راوی مسأله ی إنساء مطرح شود . منظور از إنساء این است که ریخت علم غیب طوری است که وقت عمل اثر حرمت و لا تلقوا الی التهلکة شاملش نمی شود . چون طرف جز یک عالم را درک نمی کرده و خیال می کند از دو حال خارج نیست : یا امام می دانند یا نمی دانند ، از تعبیر إنساء استفاده شده است تا از این تناقض در بیاید . اما اگر همین شخص ذو عوالم بودن را درک می کرد ، می دید نیازی نیست که از حکم هر عالمی تعبیر به إنساء بکنیم . یعنی چون نمی توانسته درک کند عدم ترتب آن علم را بر اینجا ، حضرت برای او تعبیر به إنساء فرموده اند . چون از إنساء سر در می آورد . و گرنه واقعیتش این است که اثر آن علم در اینجا بار نمی شود . تعبیر هم غلط نیست . چون علمی است که اثری بر آن بار نمی شود ، به منزله ی نسیان است
باز هم آقای نائینی : مشکل است بگوییم که قبح إلقاء به تهلکه مختص به علم دنیوی است . اگر کسی ولو به علم غیب می داند ، إلقاء به تهلکه برایش قبح ندارد ؟ استاد : نه دیگه . اصلا آن علم سرّ القَدَر است و محیط و اول و آخر همه ی تکالیف است . خود تکالیف مشمول او هستند . حضرت وقتی ابن ملجم ملعون را می دیدند ، آن شعر را می خواندند . یکی گفت : شما که از قبل می دانید او قاتل شماست ، همین حالا او را بکشید . حضرت فرمودند : فمن یقتلنی ؟! یعنی من علی که دارم می گویم او مرا می کشد ، علمم از روی کهانت و نجوم و حتی ازاین هایی نیست که بخواهم برای رفعش صدقه بدهم نیست . مثل علیم که فرعون از منجمان پیدا کرد وبرای جلوگیری از حصول آن دست به یذبح ابناءکم زد . اما علم من از این سنخ نیست . من دارم از نفس الأمر ازل و ابد و همه ی سلسله علل و معالیل را حتی وراء صدقات خبر می دهم . فمن یقتلنی ؟ وقتی دارم از آن علم خبر می دهم نمی شود گفت : بکشش تا تو را نکشد
سوال : موقعی تیر را از پای حضرت می کشیدند ، حضرت درد را حس نمی کردند ؟ به این معنا که عالم ماده از کار افتاده بود ؟ یا متوجه مطلب بودند . استاد : به نظرم در روایتش دارد : ما أحسستُ . این هیچ مشکلی ندارد . عده ای بین قضیه ی اعطاء خاتم در حال نماز و این قضیه تناقض دیده اند و عده ی دیگری درصدد رفع تناقض بر آمده اند . اولین جوابش این است که مگر هر کسی در هر نمازی باید یک حال داشته باشد ؟ قطع نظر از حضرت . درمورد یک فرد عادی عرض می کنم . پس تناقض نیست . تناقض آن است که در آن واحد و با شرائط واحده باشد . عده ای هم جواب دادند که زکات در مسیر الله بود اما درد تیر در مسیر دنیا . این جواب هم خوب است اما چیزی که در ذهن من هست ، این است که فما احسست به یعنی احساس دردی که واکنش نشان بدهم نبود نه اینکه نفهمیدم . در حال عدی حاضر نبودند که اجازه اخراج سهم را بدهند اما قتی خدشان را حاضر کردند در حال نماز ، در این مقام اعتنایی به این درد نمی کنند . سوال : امام که همه ی مقامات در تمامم ازمنه برایش حاضر است . آیا فرقی می کند برای امام در نماز بودن یا نبودن ؟ استاد : آن مقاماتی که همه اش حاضر است ، نسبت به آن عالم بالاست نه نسبت به این عالم ناسوتی و بدن . مثل اینکه بگوییم : چون امام همه ی مقامات برای شحاضر است ، در آن واحد هم ایستاده است هم نشسته ! سوال : آخه حضور خدا نزد امام که چیز مادی نیست و در حال نماز و غیر نماز تفاوتی نمی کند . استاد : حضور خدا نزد آن ها حضور جمعی نیست بلکه حضور جمع الجمعی است به اصطلاح کتاب های کلاسیک . یعنی حال توجه ما نسبت به خدا خیلی که بالابالا برود ، می شود حضور جمعی یعنی دائم . اما آن ها حضور عندالله شان به نحو تذکر قوه ی ذاکره نیست . بلکه همه ی وجودشان ذکر است . چه نشسته باشند چه در حال نماز باشند . هر کدام متناسب با حال وجودیشان در آن عالم عین ذکر خداست . سوال : پس چرا امام مجتبی فرمودند : تیر را در حال نماز از پای پدرم بیرون بکشید ؟ استاد : به خاطر اینکه همین نماز ناسوتی ائمه ، نماز است بریا آن ها یعنی نمی شود گفت چون امام هستند ، حال نماز شان با غیر نمازشان نمی تواند فرق داشته باشد . مقام نورانیتشان حال نماز و غیر نماز ندارد . اما حالاتی که در عال عنصری دارند فرق می کند . نماز و غیر نمازشان تفاوت دارد . بالاترین حالاتی که بر نمازشان بار می شود ، همین مااحسستُ است . سوال : این حالتی که در نماز حاصل می شود ، حالتی است که بر روح امام حاصل می شود یا بر جسم امام ؟ استاد : حالت یاست که بریا شأنی از روح امام حاصل می شود . چون روح آن ها تعلق گرفته از عالم نورانیت به عالم ناسوت . همه مراتب را طی کرده است . طفره که نشده است . مدبّر بدن ناسوتی ی آنها که مستقیما مقام نورانیت نیست . هر کدام سر جای خودش محفوظ است . آن مقامی که مدبر بدن ناسوتی است ، در حال نماز جلوه در آن هست که لمااحسستُ . که همان چیز در غیر حال نماز برای حضرت نیست . به همین خاطر فرمودند : ( قرّة عینی فی الصلاة ) و ( أرحنا یا بلال ) و این هم یک چیز طبیعی است مناسب با نزول حضرت در عالم دنیا و منافایت هم با سایر مقاماتشان ندارد . لذا ( لما احسست به ) یعنی ما احسست ُ به این درد به آن حال غیر نماز که احساس درد داشتم . در حال نماز کاملا برای من قابل تحمل بود
دقیقه ی 28 تا قضیه ی پاسخ فرماندار سنندج به مردوخ به نقل از حاجاقای بهجت که گفته بود وقتی جمال یوسف باعث شد زنان مصر دستشان را ببرند و نفهمند ، جمال یوسف آفرین با حضرت امیر چه می کند ؟!؟
سوال : آیا همین که امام در عالم مادی درد را حس نکنند ، نقص نیست ؟ استاد : حاجاقای مصباح می فرمودند : من خیلی وقت ها دارم مطلعه می کنم ، خانواده با من حرف زده اند وگفته اند داریم می ریم فلان جا و خداحافظی کرده اند و من اصلا نفهمیدم . آیا این نقص است ؟ نه ، وقتی تمرکز می کند ، در این تمرکز قوی است . سوال : در مورد خدا می گوییم : لا یشغله شأن عن شأن . اگر بگوییم ائمه در یک لحظه به یک جهت توجه دارند و از سایر جهات غافلند ، نقص نیست ؟ استاد : نباید دو بحث مخلوط شود . تمرکز روی چیزی که از چیز پایین تر غافل شود و برود بالاتر ، نسبت به این عالم نقص نیست . شما می گویید : برای امامی که همه چیز را می داند ، نقص است . دو تا بحث است . برای امام هم نسبت به این عالم نقص نیست . ولی با سایر مقامات و علومشان منافاتی ندارد .یعنی حضرت قبل از نماز مثل خورشید می دانند که : در نماز و در فلان رکعت نماز و فلان شخص تیر را از پایشان بیرون می کشد و این علم منافاتی با آن حال ندارد . نقص وقتی است که نتواند جمع کند . اما امام آن علم را با این حالات جمع می کند به نحو جمع الجمع . یعنی بدون این آن علم مانعی شود از رفتارشان . اینطور نیت که چون آن علم را دارند ، پس درد را احساس کنند . من اگر از قبل بدانم که در حال نماز به سراغم خواهند آمد ، دیگه هیچی . اما امام از قبل هم می دانند اما ترتیب آثار این عالم را بر این علم نمی دهد . نمازی می خواند مثل اینکه نمی داند . سوال : آیا بین این عوالمی که فرمودید ، دوئیّت وجود دارد ؟ استاد : چگونگی این عوالم سوال خوبی است . از مجموع قرائن این چنین می توان حدس زد که : عوالم یک وصفی دارند به عنوان اینکه عوالمند و مستقلند . استقلال یعنی بر هر عالمی قوانینی حاکم و جاری است که یک دستگاه و سیستم و نظام مستقل برای آن درست می کند اما به معنای این نیست که این عوالم منفصل از یکدیگرند . بلکه گاهی عامی در طول عالم دیگری است و گاهی در عرض عالم دیگر . در مطلب کلاسیک تصور عوالم عرضی دشوار است ولی آنها هم واقعیت دارند . در قرن بیستم هم بحث عوالم موازی مطرح شده است . موازی یعنی دقیقا در عرض هم . و قوانینشان به صورت مکمّل همدیگرند . فرق دارند اما به نحو فرق داشتن مکمّل . مثل پازل . معنای موازی بودن یعنی در آن واحد کنار همدیگر وجود دارند . این یک تقسیم بندی کلی که عوالمی در طول هم داریم و عوالمی درعرض هم . و وقتی می گوییم : انسان کامل رأس مخروط کمال را دارد ، یعنی همه عوالم را دارد چه عرضی و چه طولی . اما رابطه ی این عوالم با هم چگونه است ؟ اگر در طول هم باشند ، خیلی مشکل ندارد . عالمی که در طول عالمی دیگر است ، هیمنه و سلطه دارد بر عالم ما دون . هر چه در عالم ما دون است از خورشید واضح تر در عالم ما فوق مکشوف ومعلوم است . اما مهم تصور عوالم عرضی است . آیا دو عالم مستقل از هم و در عرض هم با هم هیچ رابطه ای ندارند ؟ نه . یعنی حتی از نظر بحث های تجربی ی علوم امروز هم با اینکه مستقل و ممتاز از یکدیگرند ، اما یک کانال های ارتباطی با هم دارند . هنگامه است در ارتباط عوالم . کانال ارتباطی دارند ، یعنی شما می توانید از یک طریقی در عالم دیگر وارد بشوید . کلی فیلم هم برای این قضیه ساخته اند . حتی در بُعد چهارم می توان کانال زمانی زد و به زمان آینده یا گذشته رفت . فعلا البته در حدّ تخیّل است ولی از نظر بحث علمی هم محال نیست . منظور اینکه این رشته ها و کانال ها یارتباطی بین عوالم وجود دارد . ما که فن این کانال ها را بلد نیستیم ، محرومیم . اما وقتی امام این ها را می دانند ، یک دفعه ظهور و بروز می کند . یعنی در شرائط عادی گویا چیزی نمی دانند اما یک دفعه سر بزنگاهش بروز می کند و عمار را می بینند ، خبر از آینده اش می دهند . قرار نیست که در همه وقت روال عادی باشد . روال عادی ی همه وقته برای شماست که قاطن این عالم هستید . اما ما که آن ها را داریم ، در مقطع ها و نقطه های عطف خاصی چیزهایی از آن عوالم عرضی یا طولی برای شما ابراز می کنیم که بدانید که از این خبرها هم هست
سوال . . . استاد : مثال عوالم طولی مثل برزخ نسبت به اینجا . اما مثال عالم عرضی به طور ساده : فرض بگیرید در یک جای دیگری از همین عالم فیزیک ، منظومه شمسی دیگری باشد که مثل ما در آن حیات باشد و عده ای هم در آنجا زندگی کنند . کره ی ما نسبت به آن کره دو عالم عرضی محسوب می شوند . یعنی ممکن است که در آن جا قوانینشان با قوانین ما تفاوت داشته باشد مثلا وزن هایشان با ما فرق کند و آب و هوای شان با ما فرق کند . ولی در عرض همند یعنی مثلا برزخی نیستند . مال عالمی فوق یا دون عالم ما نیستند
منشأ این حرف ها هم همان شبهه ی گربه ی در جعبه بود
سوال : یک عالم می تواند هم در عرض عالم ما باشد هم در طول آن ؟ استاد : جواب ساده شما این است که : نه . چون ما فرض گرفتیم که عرض با طول دو تاست ولی اگر واقعیتش را بخواهید نمی توان به راحتی نفی کرد به خاطر عظمت و پیچیده گی دستگاه خلقت که به این زودیها نمی شود درباره اش حرف زد . به همین جهت گفته اند که اگر چیزی شنیدید و سر در نیاوردید ، بگویید : نردّ علمها إلی أهله .
این فرمایش مرحوم مجلسی خیلی جالب است :
الإحاطة بتفاصيل كيفيات ما ينزل في ليلة القدر و كنه حقيقتها إنما يتأتى بعد الإحاطة بغرائب أحوالهم و شئونهم { اگر بتوانیم از حالات آن ها سر دربیاوریم ، یک ذره میم توانیم سر دربیاوریم لیلة القدر چه خبر است }{ حضرت فرمودند : شما در شب قدر دعایی می خوانید اما نمی دانید بر صاحب امر چه می گذرد ؟! لفی شغل عظیم و . . .} و هذا مما تعجز عنه عقول عامة الخلق { یعنی همه ی خلق نه فقط عوامشان }و لو أحاطوا بشي‏ء من ذلك لطاروا إلى درجة الغلو و الارتفاع { اگر یک ذره از دستگاه این ها سر دربیاورند ، فورا می گویند : این ها خدا هستند } و لذا كانوا علیهم السلام يتقون من‏ شيعتهم‏ أكثر من مخالفيهم و يخفون أحوالهم و أسرارهم منهم خوفا من ذلك‏ { برای اینکه اگر یک ذره از مقاماتشان را نشان دهند قائل به الوهیت آن ها می شوند ! ائمه خیالشان از سنی ها راحت است چون برای آن ها مقامی قائل نیستند اما شیعیانی که یک خرده خبر دارند که نورانیتی در ائمه هست که از عالم دیگر با خودشان آورده اند ، و مقامات آن ها را می پذیرند ، اینها را باید نگه دارند تا در عالم مناسبش نانشان دهند و گر نه اینجا نمی شود تا غالی و شقی نشوند . چون از بس دستگاه عظیم است ، تا یک چیزی ببینند به خاطر اینکه از بالاتر خبر ندارند می زنند به سیم آخر ! و حال آنکه قوام دعوت آنها به این بوده که : ( نزّلونا عن الربوبیة ) ما خدا نیستیم . برای جلوگیری از این مفاسد می گویند : یواش یواش بیایی و دچار غلو نشوی ، بهتر از این است که از اول یک دفعه بیایی و اتصالی کنی و ذوب شوی ! }وَ لِذَا قَالُوا علیهم السلام‏ إِنَّ عِلْمَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَان
ما در کتاب ها می خواندیم : ( فی کل شیء کلُّ شیء ) .. امروزه غیر از ژنتیک که می گویند : در هر سلولی اطلاعات کل بدن موجود است ، تصاویری در آمده به نام هلوگرام که فی کل شیء کل شیء را نشان می دهد
یا غریب الغربا










*****************
تقریر آقای صراف:
29/11/1390

· مرحوم مجلسی در بحار ذیل همان روایت کافی توضیحی دارند که نکات جالبی در آن است از جمله:

بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏25 95 باب 3 الأرواح التي فيهم و أنهم مؤيدون بروح القدس و نور إنا أنزلناه في ليلة القدر و بيان نزول السورة فيهم عليهم السلام ..... ص : 47
... و هذا العلم لا يتيسر لعامة الخلق و لذا منعوا الناس عن تعلم علم النجوم و التفكر في مسائل القضاء و القدر و هذا بين لمن تأمل فيه و أيضا الإحاطة بتفاصيل كيفيات ما ينزل في ليلة القدر و كنه حقيقتها إنما يتأتى بعد الإحاطة بغرائب أحوالهم و شئونهم و هذا مما تعجز عنه عقول عامة الخلق و لو أحاطوا بشي‏ء من ذلك لطاروا إلى درجة الغلو و الارتفاع و لذا كانوا ع يتقون من شيعتهم أكثر من مخالفيهم و يخفون أحوالهم و أسرارهم منهم خوفا من ذلك‏ ...

· بحثی مربوط به مسأله ذات عوالم بودن معصومین

· این عوالم چگونه­اند؟ این عوالم هستند و مستقلند و هر عالم یک قوانینی برش بصورت مستقل ساری و جاری است اما منفصل از هم نیستند. گاهی عالمی در طول عالم دیگر است و گاهی عالمی در عرض عالم دیگر. اگر می­گوییم انسان کامل رأس مخروط کمال را دارد یعنی همه آن عوالم را دارد. عالمی که در طول عالم دیگر است بر آن عالم سیطره دارد مثل عالم برزخ و عالم دنیا. اما اگر دو عالم مستقل و در عرض هم هستند آیا منفصل هستند؟ ظاهراً اینگونه نیست و با هم کانال ارتباطی دارند و از یک طریقی می­توان به عالم دیگر وارد شد.

مختصر البصائر 61 < مختصر البصائر >
[27/ 27] عَنْهُ وَ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ، عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَبِي مَحْمُودٍ، قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع: الْإِمَامُ يَعْلَمُ مَتَى يَمُوتُ؟ قَالَ: «نَعَمْ»، قُلْتُ: فَأَبُوكَ حَيْثُ بَعَثَ إِلَيْهِ يَحْيَى بْنُ خَالِدٍ بِالرُّطَبِ وَ الرَّيْحَانِ الْمَسْمُومَيْنِ عَلِمَ بِهِ؟ قَالَ: «نَعَمْ»، قُلْتُ: فَأَكَلَهُ‏ وَ هُوَ يَعْلَمُ فَيَكُونُ مُعِيناً عَلَى نَفْسِهِ؟! فَقَالَ: «لَا، إِنَّهُ يَعْلَمُ قَبْلَ ذَلِكَ لِيَتَقَدَّمَ فِيمَا يَحْتَاجُ إِلَيْهِ، فَإِذَا جَاءَ الْوَقْتُ أَلْقَى اللَّهُ عَلَى قَلْبِهِ النِّسْيَانَ لِيُمْضِيَ‏ فِيهِ‏ الْحُكْمَ‏».