بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر سوره مباركة قاف-سال ۹۰

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر از سایت انجمن گفتگوی علمی، در ذیل صفحه است
تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است

تقریر جدید-فعلا نیست










***************
تقریر از سایت انجمن گفتگوی علمی:

http://www.hoseinm.ir/forum/index.php?topic=118.0

چهارشنبه ( 15 / 2 / 2012 )26/11 ج 122

قبل از درس :
مرحوم مؤذن : معنای سائس در ( ساسة العباد ) چیست ؟ استاد : داشتن برنامه ریزی برای اینکه اختلال در یک نظمی پیش نیاید و نظم برقرار و مستدام باشد ، سیاست می گویند
یکی از حاضرین : سیساء در لغت به معنای ( منتظم فقار الظهر) آمده است
مرحوم نایینی : پیرو سوال دیروز عرض می کنم : آیا ثبوتا ازدیاد کمالات معنوی نه کمالاتی مثل رشد جسمی ، در معصومین به نحوی که مثلا در یک آن مطلبی را ندانند و بعدا به علمشان اضافه شود ، یا به بقیه ی صفات کمال ؟ آیا مانع عقلی دارد که نه ظهور کملات بلکه خود کمالات ثبوتا اضافه شود . یعنی یک کمالی را امام در عالم ناسوت واجد نبود بعد واجد گردد . روایت ( انی لأستغفر الله کل یوم سبعین مرّه ) را هم برخی در توضیحش فرموده اند که :کمالات حضرت آنا فآنا اضافه می شد . لذا هر آن وقتی به مرتبه قبلی نگاه می فرمودند ، از آن مرتبه استغفار می کردند . آیا التزام به این ازدیاد ثبوتی مانع عقلی دارد ؟ اگر نداشته باشد ، سؤال بعدی این است که : مسأله ی نسیان واقعی برای معصومین عقلا امکان دارد یا نه ؟
مرحوم جزایری : در ادامه ی سؤال مرحوم نائینی عرض کنم که بابی هم در بصائر هست که : أنّ الأئمة یتلاقاهم روح القُدُس اذا احتاجوا الیه . در یکی ازروایاتش راوی سؤال می کند : تُسألون عن شیء فلا یکون علمه عندکم ؟ فقال : ربما یکون ذلک . قال : کیف تصنعون ؟ قال : تتلقنا به روح القدس . در روایت دیگرش دارد : فإن عیینا { وامانده شویم }شیئا تتلاقانا به روح القدس . مرحوم نایینی : پشت سرش هم دارد که : والله ما عدد ریگ های جبال را می دانیم !
استاد : سوال شما مرا به یاد سوالی انداخت که یکبار شخصی از حاجاقا بهجت پرسید که : جمع بین ( و کل شیء أحصیناه فی إمام مبین ) و ( ربّ زدنی علما ) چیست ؟ حاجاقا فرمودند : این از همان هایی است که حضرت فرمودند : ( من أدخله علیّ ؟ ) فرمایش کوتاه حاجاقا اشاره به روایتی است از کافی : در باب تفسیر ( انا انزلناه فی لیلة القدر ) حدیث هشتم . صفحه 251 :
قَالَ { امام جواد } : قَالَ رَجُلٌ لِأَبِي جَعْفَرٍ { امام باقر } يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لَا تَغْضَبُ عَلَيَّ قَالَ لِمَا ذَا قَالَ لِمَا أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَكَ عَنْهُ { معلوم می شود که سائل هم زرنگ بود هم مؤدّب . به همین جهت چیزهای خیلی خوبی نصیبش شد و برای ما هم به جا گذاشت . چون وقتی تأدب نباشد ، زمینه ی استفاده از بین می رود . سائل از شیعیانی بوده که مبادی هم دستش بوده و مطمئن بوده که در این خانه خبری هست . از سؤلاتش معلوم است} قَالَ : قُلْ قَالَ : وَ لَا تَغْضَبُ قَالَ :وَ لَا أَغْضَبُ قَالَ أَ رَأَيْتَ قَوْلَكَ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ وَ تَنَزُّلِ الْمَلَائِكَةِ وَ الرُّوحِ فِيهَا إِلَى الْأَوْصِيَاءِ يَأْتُونَهُمْ بِأَمْرٍ لَمْ يَكُنْ رَسُولُ اللَّهِ قَدْ عَلِمَهُ أَوْ يَأْتُونَهُمْ بِأَمْرٍ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَعْلَمُهُ وَ قَدْ عَلِمْتَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص مَاتَ وَ لَيْسَ مِنْ عِلْمِهِ شَيْ‏ءٌ إِلَّا وَ عَلِيٌّ لَهُ وَاعٍ { نمی شود وصی همه ی علوم موصی را نداشته باشد . پس امیرالمؤمنین همه ی علوم پیامبر را داشت . پس ملائکه در شب قدر هر سال چه چیزهایی برای معصومین می آورند ؟ آیا چیزهایی است اضافه بر علومی که دارند ؟ ) قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع مَا لِي وَ لَكَ { مرا به تو چه کار ؟ } أَيُّهَا الرَّجُلُ وَ مَنْ‏ أَدْخَلَكَ‏ عَلَيَّ { چه کسی راهت داده به اینجا که این سؤال را بپرسی ؟! } قَالَ أَدْخَلَنِي عَلَيْكَ الْقَضَاءُ لِطَلَبِ الدِّينِ { قضای الهی برای درخواست فهم دین مرا خدمت شما آورد }{ هم زرنگ هم مؤدب . از سفارشی که در آخر روایت به او می فرمایند تا بتواند شب قدر را تشخیص دهد ، معلوم می شود که یک فرد عادی نبوده است} قَالَ فَافْهَمْ مَا أَقُولُ لَكَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص لَمَّا أُسْرِيَ بِهِ لَمْ يَهْبِطْ حَتَّى أَعْلَمَهُ اللَّهُ جَلَّ ذِكْرُهُ عِلْمَ مَا قَدْ كَانَ وَ مَا سَيَكُونُ { این از محکمات است که باید محور قرار داده شود و متشابهات بر این حمل شوند } { از انس با روایات ، طریقه اداره ی جلسات توسط معصومین معلوم می شود . گاهی خود آن ها از طریق علم امامت سوال را به ذهن سائل می اندازند . گاهی هست که طرف سؤال را از قبل آماده کرده و گاهی هم هست که وقتی در بحث می افتاد ، خودش هم نمی داند قرار است لحظه ی بعد چه سؤالی بپرسد } { حضرت گام به گام مراحل علم را توضیح م یدهند که اگر ذهن سائل جولن نداشت ، در یکی از مراحل می ایستاد و قانع می شد } وَ كَانَ كَثِيرٌ مِنْ عِلْمِهِ ذَلِكَ جُمَلًا { بسیاری از این علوم به صورت إجمال بود } يَأْتِي تَفْسِيرُهَا { تفسیر آن علوم اجمالی } فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ وَ كَذَلِكَ كَانَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع قَدْ عَلِمَ جُمَلَ الْعِلْمِ وَ يَأْتِي تَفْسِيرُهُ فِي لَيَالِي الْقَدْرِ كَمَا كَانَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص قَالَ السَّائِلُ { گفت " منظور من همان تفسیرهاست . جُمَل را که می دانستم }أَوَ مَا كَانَ فِي الْجُمَلِ تَفْسِيرٌ { حضرت که جمله ها را می دانستند ، تفسیرها هم همراهش بود یا نه ؟ اگر تفسیرها را هم می دانستند ، دیگه لیلة القدر برای چیست ؟ } قَالَ بَلَى وَ لَكِنَّهُ إِنَّمَا يَأْتِي بِالْأَمْرِ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى فِي لَيَالِي الْقَدْرِ إِلَى النَّبِيِّ وَ إِلَى الْأَوْصِيَاءِ افْعَلْ كَذَا وَ كَذَا لِأَمْرٍ قَدْ كَانُوا عَلِمُوهُ أُمِرُوا كَيْفَ يَعْمَلُونَ فِيهِ { حاجاقا بهجت در همان جلسه در ادامه فرمودند : آنچه که در لیلة القدر هست ، همان أفاعیل است }{احضرت هم فرمودند : در لیلة القدر افاعیل است . افاعیل یعنی کارهایی که باید انجام شود . یک علومی دارند که تفسیرش را هم می دانستند . اما منتظرند امر مولوی بیاید که : این کار را بکن . این مال لیلة القدر است . پس لیلة القدر یک نحو ابلاغ قانون است بعد از آنکه تصویب شده و ائمه هم از محتوای آن باخبرند }) قُلْتُ فَسِّرْ لِي هَذَا قَالَ لَمْ يَمُتْ رَسُولُ اللَّهِ ص إِلَّا حَافِظاً لِجُمْلَةِ الْعِلْمِ وَ تَفْسِيرِهِ { هم جمله ی علم را می دانستند هم تفسیر آن را }قُلْتُ فَالَّذِي كَانَ يَأْتِيهِ فِي لَيَالِي الْقَدْرِ عِلْمُ مَا هُوَ قَالَ الْأَمْرُ وَ الْيُسْرُ فِيمَا كَانَ قَدْ عَلِمَ { یُسر یعنی تسبیب اسباب است { کل مُیسّر لما خُلق له } یعنی میسّر کردن کار . آسان سازی و راه انداختن کار . یعنی می دانستند . در لیلة القدر راه روان سازی کار و نحوه ی اجرای آن را می آورند } {شخصی از حاجاق سؤالی پرسید که یا سؤال سنگین بود یا حاجاقا حال جواب نداشتند . فرمودند : شما مگر معطوف علیه ندارید ؟! منظورشان این بود که خیلی چیزها را نمی دانی . این را هم بر مجهولات قبلی عطف کن ! } قَالَ السَّائِلُ فَمَا يَحْدُثُ لَهُمْ فِي لَيَالِي الْقَدْرِ عِلْمٌ سِوَى مَا عَلِمُوا { آیا در شب قدر هیچ علمی بر آن ها اضافه نمی شود ؟ لبه ی تیز سؤالش را دوباره بُرد روی علم } قَالَ هَذَا مِمَّا أُمِرُوا بِكِتْمَانِهِ وَ لَا يَعْلَمُ تَفْسِيرَ مَا سَأَلْتَ عَنْهُ إِلَّا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ { این سوالی که می پرسی ، ائمه از جانب خدا مأمورند که به احدی نگویند } { من هم این روایت را برای این خدمت شما مطرح کردم که در این روایت دارند تذکر می دهند که خودتان را بپایید که خود مطلب خیلی بلند است . یک چیز ساده ای نیست . دارید می روید میدان یک مسأله ی سنگین . گاهی می خواهید بروید تا دم یخچال آب بردارید ، مهم نیست که پابرهنه بروید یا با دمپایی ولی گاهی می خواهید به قله ای صعود کنید و نیازمند تهیه ی چکمه ای محکمی هستید . این مطلب هم اینگونه است . { سوال را جوری دیگر مطرح می کند . حضرت به سائل فرمود که : خدا اکر کرده که کتمان کنند . سائل از لازمش سوال می کند } : قَالَ السَّائِلُ فَهَلْ يَعْلَمُ الْأَوْصِيَاءُ مَا لَا يَعْلَمُ الْأَنْبِيَاءُ { آیا وصی چیزی را می داند که پیامبر نداند ؟ منظورش این بود که اگر وصی بعد از پیامبر در لیلة القدر علمش اضافه شود ، لازمه اش این می شود که وصی چیزی بداند که پیامبر نمی دانسته است . امام می فرمایند } : قَالَ لَا وَ كَيْفَ يَعْلَمُ وَصِيٌّ غَيْرَ عِلْمِ مَا أُوصِيَ إِلَيْهِ قَالَ السَّائِلُ فَهَلْ يَسَعُنَا أَنْ نَقُولَ إِنَّ أَحَداً مِنَ الْوُصَاةِ يَعْلَمُ مَا لَا يَعْلَمُ الْآخَرُ قَالَ لَا لَمْ يَمُتْ نَبِيٌّ إِلَّا وَ عِلْمُهُ فِي جَوْفِ وَصِيِّهِ وَ إِنَّمَا تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ‏ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ بِالْحُكْمِ الَّذِي يَحْكُمُ بِهِ بَيْنَ الْعِبَادِ { همان امر و یُسر } قَالَ السَّائِلُ وَ مَا كَانُوا عَلِمُوا ذَلِكَ الْحُكْمَ { آیا از قبل خود همین حکمی که در لیلة القدر می آید را نمی دانستند ؟ این بزنگاه سؤال است } قَالَ بَلَى قَدْ عَلِمُوهُ وَ لَكِنَّهُمْ لَا يَسْتَطِيعُونَ إِمْضَاءَ شَيْ‏ءٍ مِنْهُ حَتَّى يُؤْمَرُوا فِي لَيَالِي الْقَدْرِ { تا در لیلة القدر نیاید ، نمی توانند چیزی از علمشان را امضا کنند }{ امضائ باب افعال مُضیّ است . یعنی اجرا کردن و یک نحو اظهار و ابراز } كَيْفَ يَصْنَعُونَ إِلَى السَّنَةِ الْمُقْبِلَةِ قَالَ السَّائِلُ يَا أَبَا جَعْفَرٍ لَا أَسْتَطِيعُ إِنْكَارَ هَذَا قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع مَنْ أَنْكَرَهُ فَلَيْسَ مِنَّا قَالَ السَّائِلُ { سرؤال را می بَرَد رو یخود پیامبر } يَا أَبَا جَعْفَرٍ أَ رَأَيْتَ النَّبِيَّ ص هَلْ كَانَ يَأْتِيهِ فِي لَيَالِي الْقَدْرِ شَيْ‏ءٌ لَمْ يَكُنْ عَلِمَهُ قَالَ لَا يَحِلُّ لَكَ أَنْ تَسْأَلَ عَنْ هَذَا { چون مأمور به کتمانیم } أَمَّا عِلْمُ مَا كَانَ وَ مَا سَيَكُونُ فَلَيْسَ يَمُوتُ نَبِيٌّ وَ لَا وَصِيٌّ إِلَّا وَ الْوَصِيُّ الَّذِي بَعْدَهُ يَعْلَمُهُ أَمَّا هَذَا الْعِلْمُ الَّذِي تَسْأَلُ عَنْهُ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَبَى أَنْ يُطْلِعَ { یطّلع }الْأَوْصِيَاءَ عَلَيْهِ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ { علمی که داری ازش سؤال می کنی ، سنخش طوری است که خداوند إبا دارد که جز کسی را که این مقام را دارد از آن آگاه کند } قَالَ السَّائِلُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ كَيْفَ أَعْرِفُ أَنَّ لَيْلَةَ الْقَدْرِ تَكُونُ فِي كُلِّ سَنَةٍ قَالَ إِذَا أَتَى شَهْرُ رَمَضَانَ فَاقْرَأْ سُورَةَ الدُّخَانِ فِي كُلِّ لَيْلَةٍ مِائَةَ مَرَّةٍ فَإِذَا أَتَتْ لَيْلَةُ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِينَ فَإِنَّكَ نَاظِرٌ إِلَى تَصْدِيقِ الَّذِي سَأَلْتَ عَنْه
من یک مثالی عرض می کنم برای تقریب مطلب به ذهن شریفتان :
تمام این عالَم جسمانی را در یک توپ بزرگی که اگر نور بخواهد از این طرفش به آن طرفش برسد ، یک ملیارد سال طول می کشد فرض کنید . سه تا واقعه هم زمان در این توپ رخ می دهد : یکی در مرکزش ، یکی در محیط کناره راستش و یکی در محیط کناره ی چپش . کسی که وسط این توپ است ، واقعه ای را در طرف راست یا چپ اتفاق افتاده را بعد از 500 ملیون سال می بینند . ولی کسی که در یکی از دو طرف است ، یک ملیارد سال بعد از رخ دادن واقعه آن را ( مثلا با دوربین ) مشاهده می کند ولی به نظر او الآن دارد رخ می دهد . با تلسکوپش می بیند که یک نفر یک نفر را کشت . درحالیکه این قتل هزار سال قبل واقع شده است
این مثال ساده را اگر تأمل کنیم ، خیلی از مطالب برایمان روشن می شود
حالا خودتان را اینگونه فرض بگیرید که صاحب قوه ای هستید که هر سه واقعه ای که هم زمان در کره رخ داده را می توانید درک کنید . ما بیرون از کره هستیم و مطلع بر تمام وقایع درون کره و علم ما منوط به سیر نور نیست . ( چندبار دیگر هم عرض کردم که نظریه ی اطلاعاتی که اخیرا در فیزیک مطرح شده { نه نظریه اطلاعات آیتی } شروع بهترین بحث هایی است که بشر تا حالا از شکار کردنش عاجز بود . بشر دارد آشنا می شود با علم به عنوان یک مجرّد . تا حالا فقط می گفت انرژی و جرم و ماده و از این حرف ها . ولی حالا دارد با اطلاعات به عنوان یک بحث فیزیکی مواجه می شود و این فتح باب خیلی مهمی است . بحث می کنند که اولا اطالاعات سیر دارند یا نه و ثانیا سرعت سیرشان بیش از نور است یا نه ؟ می گویند : سرعت سیر اطلاعات بیش از سرعت سیر نور است . بر اساس آزمایشی که در قرن بیستم انجام دادند که نتیجه اش این بود که : یک ذره ای که بی نهایت از ذره ای دیگر دور شده ، هر کاری روی آن انجام شود ، ذره ی مقابلش در بی نهایت فاصله مطلع می گردد ! قبلا همین را به عنوان مسخره می گفتند ولی بعدا که فیزیک کوانتوم در نیمه ی دوم حاکم شد ، آن را پذیرفتند . فهم و اطلاع از سنخ نور نیست و سرعتش بسیار بالاتر است . البته به نظر بنده که اطلاعات اصلا سیر ندارند . برگردیم به مثال خودمان )
حالا شما هم زمان اطلاع دارید بر سه واقعه . اطلاع خودش چیزی است اما اگر بخواهید بروید و واقعه ها را از طریق عادی و چشم احساس کنید ، منافاتی با علم و اطلاع مفروض شما ندارد . شما در مرکز این توپ از رخ دادن دو واقعه یدوطرف توپ اطلاع دارید ولی 500 ملیون سال بعد آن را با چشم احساس می کنید . حالا فرض می گیریم دو امام معصوم را که یکی در مرکز و دیگری در محیط توپ هستند . این دو چون امام هستند ، هر سه واقعه را هم زمان می دانند . اما بخواهند روی حساب جری اسباب عوالم با چشم ببینند ، امام در مرکز است می بیند ولی امامی که در محیط است نمی بیند . چون نور به چشمان مبارکشان واصل نشده است و نقصی هم برای ایشان نیست . چون اطلاع وراء سیر نوری را دارند . حالا همین مثال را ببرید در بُعد چهارم یعنی زمان . دو امام را فرض کنید در دو نقطه ی زمانی ی مختلف با فاصله ی صد سال . این امام دارند می بینند که زید دارد راه می رود ولی امام قبلی این واقعه را ندیده اند ولی نقص برای حضرت نیست . چون به علم امامت همین واقعه را می دیدند اما نه دیدن با چشم ظاهری . همانطوریکه امام قبیل در زمان خودشان چیزهایی را دیده اند که امام بعدی ندیده اند . منظور من این است که وقتی عوالم متعدد و گسترده می شود ، نظام اسباب و مسبّبات هر عالمی مقتضیاتی مخصوص به خودش دارد که منافاتی با نظام برتر و نظام محیط و علوم اصلیه ندارد . بنابراین ما یک محکماتی داریم که گفتند : نگویید ما یک چیزی را نمی دانیم . مطمئن باشید که همه چیز را می دانیم . اگر گاهی می گوییم : لا نعلم یا عیینا و امثال این ها ، مربوط به نظام یک عالَم است نسبت به آن موقعیت طبیعی ای که امام در آن قرار گرفته است . در عین حالی که در همان لحظه علم او نسبت به آن واقعه موجود است . دو دستگاه است و منافاتی با هم ندارد . شبیه علم خداوند که یک ذاتی دارد که اجمالی در عین کشف تفصیلی است و یک علم فعلی . هر چه در مورد علم فعلی خداوند می گوییم درباره ائمه هم صادق است . امام معصوم که بالاتر از خدا نیستند . آیه شریفه یم فرماید : ( و لما یعلم الله الذین جاهدوا منکم ) صریحا فرموده : خداوند هنوز نمی داند ! یعنی جهاد شما در این نظام ظهور و بروز پیدا نکرده است . اگر محکمات دستمان باشد ، دیگر از این آیه استفاده جهل خداوند نمی کنیم
این مثالی که عرض کردم ، برای این بود که ذهن شریفتون راه بیفتد که بفهمید ممکن است در عین حالی که چند چیز را هم زمان فرض می گیرید ، امکان دارد همین چیزهای هم زمان در مجالی مختلف چه مکان های مختلف مثل این کره و چه زمان های مختلف و چه عوالمی که وراء زمان ومکان است . . .
حضرت در روایت فرمودند : عیینا : وامیمانیم . آیا همیشه بنا بر خرق عادت است ؟ یعنی بدن ناسوتی ائمه همیشه باید آن جلوه ی یتروّح اذا شاء در آن بارز باشد ؟ نه . نه خدا برای آن ها خواسته و نه حتی خودشان بریا خود می خواهند . ولی گاهی هست که جلوه می کند . مانند حرفی که آن مسیحی درباره وصایای امیرالمؤمنین گفته که : من که این وصایا را می بینم ، جزم پیدا می کنم که این سخنها از دماغ فرقی که آنگونه شکافته بود ، نیست . این دماغ در آن حالتی که من خوانده ام ، نمی تواند این حرف ها را بزند . این سخنانی که گفتند ، وراء دماغ بوده است ! معلوم می شود این روحی که این حرف ها را می زد ، دماغی نبود . چون دماغ حضرت از هم پاشیده بود
آیا همیشه بنا بر این است که حرف بزنند وراء دماغ ؟ نه ، عوالم است . در شرایطی روی روال طبیعی سان می دهند و روی این حالت ذهنی ی ( انا بشر مثلکم ) می گویند : عیینا . اما عیّ آنها با عیّ ما فرق دارد . عیّ ما پشتوانه دارد . در عین حال از ناحیه ی روح القدس که ( لا یجهل و لا یسهو و لا ینام ) تلقی علم دارند
یکی از حاضران مرحوم : آیا ممکن است اینگونه جواب ها به خاطر فهم پایین راوی و از باب ( کلّم الناس علی قدر عقولهم ) باشد ؟ استاد : ممکن است . مثلا چگونه به کسی که برایش دشوار است که بفهمد خدا ناظر اوست در جمیع احوال ، بگویند : امام ناظر توست در جمیع احوال ؟! به چنین شخصی می گویند : هر پنجشنبه نامه ی اعمالت خدمت حضرت عرضه می شود . { گرچه همین هم اینگونه نیست و تمام این روایات دوشنبه و پنج شنبه و . . . صحیح است و ائمه صرفا به خاطر ضعف طرف اینگونه نفرموده اند . ضعف از ناحیه ماست که نمی توانیم عالمیّت آن ها را با علم شب جمعه جمع کنیم و خیال می کنیم اگه همه چیز را یم دانند ، دیگر شب جمعه لغو است . در حالیکه اینها اصلا منافاتی با هم ندارند . یعنی همان امامی که بر همه چیز مطلع هستند ، معلوم است که منزل الیه در شب قدر از آن حیث که منزل الیه است با نازل فرق دارد . مقام منزل الیه مقام بالابالای او نیست . مقامی است برای خودش طبق آثار } ما از اولی که به دنیا آمدیم و خودمان را شناختیم ، یک عالم هستیم . هیچ وقت ندیدیم که چطور می شود در آن واحد دو عالم موجود باشند چه برسد به عوالم . همه ی ما یک عالَمی بودیم . لذا می گوییم : یک نفر یا می داند یا نمی داند . چون خودمان اگه بدانیم می دانیم و اگر ندانیم نمی دانیم . نمی شود هم بدانیم هم ندانیم . اما فی الانبیاء خمسة ارواح . . . این ارواح عوالم هستند . یعنی در وجود یک امام یک عالم نیست بلکه عوالم هستی در وجودش محقق است و هر عالمی حکم خودش را دارد . ما هم اگر دو عالم را دیده بویدم ، استبعاد نمی کردیم که یک مطلب را نسبت به عالمی بدانیم و نسبت به عالمی ندانیم . لذا ( لو کنت اعلم الغیب لاستکثرت من الخیر و ما مسنی السوء ) تازه آیه { لو } دارد ! فرض محال ! اگر غیب می دانستم ، همه ی خیرات را بریا خودم جمع یم کردم وهیچ بدی را هم نمی گذاشتم بهم برسد مانند کاهنان . در حالیکه اخبارات غیبی حضرت متواتر است نظیر خبر از قتل عمار و نزاع دو لشکر بر سر انداختن خون او به گردن یکدیگر . عبارت صحیح بخاری است : یقتله الفئة الباغیه یدعوهم الی الله و یدعونه الی النار { آن وقت می گویند معاویه اجتهاد کرده و خطا رفته ! }
علمی که حضرت دارند ، علم عوالمی است . چند عالم در وجود شریفشان هست . یک عالمی دارند که مصداق ( لو ) هست که آیه هم ناظر به آن است . یا آیه ی ( اذن خیر لکم ) هر چه می گویید ، باور میکند ولی جایش که برسد ، قبل از فتح مکه از نامه ی زیر موهای یک زن خبر می دهند

اگر می خواهیم راجع به انبیا و اوصیا صحبت کنیم ، باید درکمان را ببریم در یک فضایی که بفهمیم در وجود آن ها عوالم است و هر عالم حکم خودش را دارد بالدقة الفلسفیّة . اگر ما بدانیم فردا فلان حادثه برایمان رخ می دهد ، دلمان پر از استرس می شود اما امام ذره استرس ندارند چون علم آن ها استرس بیار نیست . لاستکثرت من الخیر و ما مسنی السوء نیست . سنخ علم آن ها با علم ما متفاوت است
لا اله الا هو









*****************
تقریر آقای صراف:
26/11/1390

· یکی از طلبه­ها از مرحوم آقای بهجت پرسید که جمع بین: و کل شیء احصیناه فی امام مبین و رب زدنی علما چطور می­شود؟ ایشان جواب دادند که: از همانهایی است که حضرت فرمودند مَن ادخله علیّ. بعد از قدری ادامه در کارشان اضافه کردند: آنچه که در لیلة القدر است همان افاعیل است اما آنچه که مهم است مسأله ازدیاد علم است.

الكافي (ط - الإسلامية) ج‏1 251 باب في شأن إنا أنزلناه في ليلة القدر و تفسيرها ..... ص : 242
8- قَالَ: وَ قَالَ رَجُلٌ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لَا تَغْضَبُ [لاتَغضِب] عَلَيَّ قَالَ لِمَا ذَا قَالَ لِمَا أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَكَ عَنْهُ قَالَ قُلْ قَالَ وَ لَا تَغْضَبُ قَالَ وَ لَا أَغْضَبُ قَالَ أَ رَأَيْتَ قَوْلَكَ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ وَ تَنَزُّلِ الْمَلَائِكَةِ وَ الرُّوحِ فِيهَا إِلَى الْأَوْصِيَاءِ يَأْتُونَهُمْ بِأَمْرٍ لَمْ يَكُنْ رَسُولُ اللَّهِ ص قَدْ عَلِمَهُ أَوْ يَأْتُونَهُمْ بِأَمْرٍ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَعْلَمُهُ وَ قَدْ عَلِمْتَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص مَاتَ وَ لَيْسَ مِنْ عِلْمِهِ شَيْ‏ءٌ إِلَّا وَ عَلِيٌّ ع لَهُ وَاعٍ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع مَا لِي وَ لَكَ أَيُّهَا الرَّجُلُ وَ مَنْ‏ أَدْخَلَكَ‏ عَلَيَ‏ قَالَ أَدْخَلَنِي عَلَيْكَ الْقَضَاءُ لِطَلَبِ الدِّينِ قَالَ فَافْهَمْ مَا أَقُولُ لَكَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص لَمَّا أُسْرِيَ بِهِ لَمْ يَهْبِطْ حَتَّى أَعْلَمَهُ اللَّهُ جَلَّ ذِكْرُهُ عِلْمَ مَا قَدْ كَانَ وَ مَا سَيَكُونُ وَ كَانَ كَثِيرٌ مِنْ عِلْمِهِ ذَلِكَ جُمَلًا [بصورت اجمال بود] يَأْتِي تَفْسِيرُهَا فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ وَ كَذَلِكَ كَانَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع قَدْ عَلِمَ جُمَلَ الْعِلْمِ وَ يَأْتِي تَفْسِيرُهُ فِي لَيَالِي الْقَدْرِ كَمَا كَانَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص قَالَ السَّائِلُ أَ وَ مَا كَانَ فِي الْجُمَلِ تَفْسِيرٌ قَالَ بَلَى وَ لَكِنَّهُ إِنَّمَا يَأْتِي بِالْأَمْرِ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى فِي لَيَالِي الْقَدْرِ إِلَى النَّبِيِّ وَ إِلَى الْأَوْصِيَاءِ افْعَلْ كَذَا وَ كَذَا لِأَمْرٍ قَدْ كَانُوا عَلِمُوهُ أُمِرُوا كَيْفَ يَعْمَلُونَ فِيهِ قُلْتُ فَسِّرْ لِي هَذَا قَالَ لَمْ يَمُتْ رَسُولُ اللَّهِ ص إِلَّا حَافِظاً لِجُمْلَةِ الْعِلْمِ وَ تَفْسِيرِهِ قُلْتُ فَالَّذِي كَانَ يَأْتِيهِ فِي لَيَالِي الْقَدْرِ عِلْمُ مَا هُوَ قَالَ الْأَمْرُ وَ الْيُسْرُ [در مرآة العقول و وافی توضیحاتی در مورد آن آمده است] فِيمَا كَانَ قَدْ عَلِمَ قَالَ السَّائِلُ فَمَا يَحْدُثُ [مای نافیه] لَهُمْ فِي لَيَالِي الْقَدْرِ عِلْمٌ سِوَى مَا عَلِمُوا قَالَ هَذَا مِمَّا أُمِرُوا بِكِتْمَانِهِ وَ لَا يَعْلَمُ تَفْسِيرَ مَا سَأَلْتَ عَنْهُ إِلَّا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ السَّائِلُ فَهَلْ يَعْلَمُ الْأَوْصِيَاءُ مَا لَا يَعْلَمُ الْأَنْبِيَاءُ قَالَ لَا وَ كَيْفَ يَعْلَمُ وَصِيٌّ غَيْرَ عِلْمِ مَا أُوصِيَ إِلَيْهِ قَالَ السَّائِلُ فَهَلْ يَسَعُنَا أَنْ نَقُولَ إِنَّ أَحَداً مِنَ الْوُصَاةِ يَعْلَمُ مَا لَا يَعْلَمُ الْآخَرُ قَالَ لَا لَمْ يَمُتْ نَبِيٌّ إِلَّا وَ عِلْمُهُ فِي جَوْفِ وَصِيِّهِ وَ إِنَّمَا تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ‏ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ بِالْحُكْمِ الَّذِي يَحْكُمُ بِهِ بَيْنَ الْعِبَادِ قَالَ السَّائِلُ وَ مَا [نافیه] كَانُوا عَلِمُوا ذَلِكَ الْحُكْمَ؟ قَالَ بَلَى قَدْ عَلِمُوهُ وَ لَكِنَّهُمْ لَا يَسْتَطِيعُونَ إِمْضَاءَ شَيْ‏ءٍ مِنْهُ حَتَّى يُؤْمَرُوا فِي لَيَالِي الْقَدْرِ كَيْفَ يَصْنَعُونَ إِلَى السَّنَةِ الْمُقْبِلَةِ قَالَ السَّائِلُ يَا أَبَا جَعْفَرٍ لَا أَسْتَطِيعُ إِنْكَارَ هَذَا قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع مَنْ أَنْكَرَهُ فَلَيْسَ مِنَّا قَالَ السَّائِلُ يَا أَبَا جَعْفَرٍ أَ رَأَيْتَ النَّبِيَّ ص هَلْ كَانَ يَأْتِيهِ فِي لَيَالِي الْقَدْرِ شَيْ‏ءٌ لَمْ يَكُنْ عَلِمَهُ قَالَ لَا يَحِلُّ لَكَ أَنْ تَسْأَلَ عَنْ هَذَا أَمَّا عِلْمُ مَا كَانَ وَ مَا سَيَكُونُ فَلَيْسَ يَمُوتُ نَبِيٌّ وَ لَا وَصِيٌّ إِلَّا وَ الْوَصِيُّ الَّذِي بَعْدَهُ يَعْلَمُهُ أَمَّا هَذَا الْعِلْمُ الَّذِي تَسْأَلُ عَنْهُ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَبَى أَنْ يُطْلِعَ الْأَوْصِيَاءَ عَلَيْهِ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ قَالَ السَّائِلُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ كَيْفَ أَعْرِفُ أَنَّ لَيْلَةَ الْقَدْرِ تَكُونُ فِي كُلِّ سَنَةٍ قَالَ إِذَا أَتَى شَهْرُ رَمَضَانَ فَاقْرَأْ سُورَةَ الدُّخَانِ فِي كُلِّ لَيْلَةٍ مِائَةَ مَرَّةٍ فَإِذَا أَتَتْ لَيْلَةُ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِينَ فَإِنَّكَ نَاظِرٌ إِلَى تَصْدِيقِ الَّذِي سَأَلْتَ عَنْهُ.

· مثال برای امکان تصور و رفع استبعاد: کل عالم جسمانی را اگر در یک توپ بزرگ فرض کنیم. این توپ آنقدر بزرگ است که اگر از این طرف توپ بخواهد شعاع نوری به آن طرف برود هزار سال طول می­کشد. ما که فرض گرفتیم فرض می­کنیم سه واقعه همزمان رخ می­دهد یکی در وسط یکی در طرف راست و یکی در طرف چپ. آن کسانی که وسط توپ هستند واقعه سمت راست و چپ را 500 سال بعد می­بینند و هر طرفی نسبت به طرف دیگر 1000سال بعد ولی احساس می­کند الآن دارد می­بیند. اگر خودمان را فرض بگیریم که همزمان می­توانیم بر هر سه بطور همزمان مطلع شویم و منوط به سیر نور نبود بلکه به اطلاع بود. (اطلاعات آیا سیر دارند و اگر دارند سرعت اطلاعات آیا بیش از سیر نور است یا نه؟) اما اگر بخواهیم برویم و از طریق چشم و با واسطه نور هر سه واقعه را احساس کنیم محکوم همان قاعده هستیم. اگر همین مثال را به بعد چهارم (زمان) تسری دهیم قدری نکته معلوم می­شود. نظام اسباب و مسببات در هر عالمی که به پا شده برای خودش دستگاهی است.

· اگر حضرت می­فرمایند عیینا: آیا همیشه مقرر است که به طریق غیرعادی کارها انجام شود؟ یا نه همانطور که خدا می­خواهد عوالمی است و گاهی قرار است روی آن مزاج عادی سان بدهند. هر چند باز هم آن عیینا با وضعیت ما تفاوت می­کند.