بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر سوره مباركة قاف-سال ۹۰

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر از سایت انجمن گفتگوی علمی، در ذیل صفحه است
تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است

تقریر جدید-فعلا نیست










****************
تقریر از سایت انجمن گفتگوی علمی:

http://www.hoseinm.ir/forum/index.php?topic=118.0

سه شنبه ( 14 / 2 / 2012 )25/11 ج 121

تا دقیقه یازده : سوالاتی پیرامون خون و غسل و شک در صجت قرائت در نماز
بسم اله الرحمن الرحیم
سائل : امام صادق به صفوان درباره زیارت حضرت سیدالشهدا می فرماید : ( الله یزوره کل لیلة جمعة یهبط مع الملائکة الیه . . . یکتب لزائره زیارة الربّ ) و درباره زیارت امیرالمؤمنین می فرمایند : ( یزوره الله مع الملائکة ) هبوط خداوند به چه معناست ؟
استاد : در اینچنین روایات باید چند مرحله طی شود : اول ملاحظه محکمات نه یک استظهار عام لغوی و توجه فقط به مدلول تصوری . ما در معارف یک محکماتی داریم که نمی توان به صرف استظهار از یک روایت در آن ها خدشه نمود . حتی در قرآن هم همینطور است : ( جاء و ربک و الملک ) ( یأتیهم الله فی ظلل من الغمام و الملائکة ) و روایتی که شیعه و سنی دارند که : ( ان الله ینزل الی السماء الدنیا فی الثلث الاخیر من اللیل ) مرحوم مؤذن : روایتی هم داریم که خداوند در زیباترین هیئت ظهور کرد و دستش را روی سر امام حسین قرار داد { باب 21 کامل الزیارات )
گویا قرآن ترجیح داده خلائق را که می فهمند بر یک خیل عظیمی که نمی فهمند ! به ابن تیمیه نسبت می دهند و ابن بطوطه هم در سفرنامه ی خود نقل کرده که : در شام بالای منبر بود و روایت نزول خدا از آسمان را نقل کرد و گفت : تأویل در نصوص دینیه ممنوع است . ظاهرش همین است . از بالای منبر چند پله پایین آمد و گفت : همینجوری که من از پله ها پایین آمدم ، خدا نزول می کند . حالایی هاشون در پایان نامه ها می گویند : نزول که شکی نیست که نزول است اما سوال اینجاست که : هل النزول بالانتقال و الحرکة ام لا ؟ باید ببینیم نصی وارد شده یا نه ؟ اگر نصی نباشد ، ما ساکت هستیم ! یعنی هر دو طرف محتمل است ! چون نص نیامده ، مقدسی ایجاب می کند که ساکت باشیم . اگر نص بیاید مبنی بر حرکت و انتقال خدا ، ما تسلیم هستیم . اگر هم نص بگوید که انتقال و حرکت نیست ، تسلیم هستیم ! ولی عده ای از آن ها می گویند : معنای عرفی نزول را نباید تأویل کنیم . اگر بگوییم نزول هست ولی انتقال نیست ، این خودش نوعی تأویل است . و تاویل ممنوع است . پس نزول هست انتقال هم هست
همه ی این حرف ها خلاف محکمات معارف انبیا و اوصیا و اهل بیت است . ما از این محکمات فارغیم که نزول به معنای پایین آمدن خدا و جسمیت او نیست . حالا پس چرا از تعبیر نزول و جاء و امثال این ها استفاده شده است ؟ چون لسان معارف را گذاشته اند برای کسانی که می فهمند . صبر نکرده اند که چون من وقتی یدالله را می شنوم ، برای خدا دست جسمانی تصور می کنم ، پس این تعبیر را به کار نبرند . چون در هر زبانی غیر از صرف و نحو و تجوید ، یک ادبیات هم داریم . ادبیات مربوط می شود به رُقاء ذهن . هر سطح فکری در یک جامعه ادبیات آن زمان را نمی فهمد . الآن در فارسی ما کتاب های ادبی ای داریم که کوچه بازاریها اصلا نمی فهمند . نمی توانیم بگوییم کتابی که می خواهد بیاید به عنوان کتاب شریعت ختمیه ، چون بعضی عرف عام سر از لطائف ادبی در نمی آورند ، ممنوع است که خدا این لطائف را در کتابش به کار ببرد . چون فلان بقال ممکن است نفهمد یا برداشت اشتباه کند ، دلیل نمی شود که خدا استفاده نکند . او باید اصلاح شود و دیگران باید مراقبت کنند که او چنین برداشت های اشتباهی نکند
در المیزان در ذیل ( جاء ربک ) فرموده اند : ( جاء ) معنایی دارد که در مواطن مختلف که موجود می شود ، یک مُلابسات موطنی دارد . خود جاء یعنی آمد . روح معنایش این است که بین دو چیز یک بُعدی وجود داشت و از طرف اقدام یکیشان یا هر دو تاشان این بُعد برداشته شد . درباره آن طرفی که سبب برطرف شدن بُعد شده ، میگوییم : جاء . گاهی می گویند : انک کادح الی ربک ، انا الیه راجعون . تو داری به سمت خدا می روی . گاهی هم می گویند : تو نرفتی بلکه خدا آمد . معنای همه ی این ها این است که بین انسان و خدا بُعدی وجود داشت . نه بعد مکانی . چون بُعد هم لغتی است که معنایی دارد که وقتی که در مکان پیاده می شود ، به قرینه ی موردی به معنای فاصله ای است که بین دو نقطه در نظر می گیرید در فضا . اما لازم نکرده بُعد همیشه بین دو نقطه در فضا باشد . در فضا و مکان که استعمال شد ، به این معنا می شود . اما اگر همین بُعد در معنویات استعمال شود ، متفاوت می گردد . مثلا استاد به شاگردش می گوید : این مطلب فرسنگ ها از فهم تو فاصله دارد . معلوم است که منظورش فاصله ی مکانی نیست که مثلا این مطلب در کره مریخ است و تو در کره ی زمین ! بلکه بُعد معنوی منظور است . پس لوابس مورد غیر از مُقوّم خود مفهموم است . جاء هم وقتی می آید در دنیا ، نیاز به پا دارد . بدون پا نمی شود گفت : آمد . اما در مواطن دیگر جاء صدق می کند بدون پا . چون جاء یعنی بُعد بین دو چیز از طرف اقدام جایی از بین برود . در انّک کادح انسان دارد به سوی خدا می رود . یعنی خداوند خلقت انسان را طوری قرار داده است که آن بُعد معنوی که بین او و خالقش وجود دارد ، از طرف او دارد برطرف می شود به حرکت جوهری ی اشتدادی به سوی فعلیت تامّه . اما وقتی می گوید : جاء ربک ، یعنی غیر از این حرکتی که شما به سوی خدا دارید برای رفع بُعد و حجاب ، خدای متعال هم از طرف خودش رفع حجاب هایی دارد . وقتی او برای رفع حجاب اقدام می کند ، می گویند : خدا آمد . یعنی اقدام برای رفع بُعد از طرف او بود
نزول هم همین طور است . یک وقت هست که می گوییم : عروج . یعنی از این طرف به سوی خدا رفتن . سیر الی الله یعنی سیر کمالی و اشتدادی و رفع حجاب ها . چون خدا که در مکان نیست . از آن طرف اگر بگوییم : خدا می آید ، یعنی بر طریق عادی ی کلّ الیه سائرون و راجعون ، از عالم بالا یک إعمال کار خاصی می شود و این حجاب و بُعد و فاصله برداشته می شود . او عالی بود و ما دانی . دنو و علو معنوی . گاهی است که دانی کامل می شود ومی رود بالا . گاهی هم هست که این بالا نمی رود بلکه در همان مرتبه ی خود هست . اما از ناحیه ی بالا یک رفع حجاب خاص می شود . اینجا می گویند : او آمده پایین
با این حساب معنای ( یهبط ) در روایت فضیلت زیارت سیدالشهدا مبهم نیست . یعنی از ناحیه ی خداوند متعال یک امر خاص ملکوتی صورت می گیرد که آن جلوه هایی که قبلش نبود ، حالا محقق می شود . همانطوریکه این طرف هم می تواند صعود باشد یعنی درجه ی وجودیش بالا رود در اثر افاضه و حرکت جوهری و امثال این . این چیزی بود که به ذهنم آمد در معنای نزول و هبوط خداوند البته این غیر از توضیح مرحوم صاحب بحار است که فرموده اند : منظور نزول رحماته الخاصة است . طبق بیان ما تقدیر مضاف الیه نیازی نیست . چون رحمت به معنای رفع حجاب نیست . مثل نزول باران . رحمت به معنای نعمت است . ( راحة اهل الجنة النظر إلی وجه الله ) این غیر از رحمت و نعمت است . و گرنه بهشت که پر از نعمت و مظهر رحمت است . اهل جنت با این همه ی نعمت هایی که در اختیارشان هست ، باز هم احساس کمبود می کنند . نظر الی وجه الله غیر از رحمت خداست . زیارة الله هم غیر از صرف نزول رحمت های الهی است . البته درک حقیقت این مطالب کما هو حقه ، نرُدّ علمها إلی اهله
زیارة الله فایده اش فقط به زائر نمی رسد بلکه سائرین هم بهره مند می شوند
به مناسبت بحث ( حبل الورید ) هم باید بگویم : ما ی محکماتی داریم از قبیل ذات خدا و هویت غیبیه لا إسم له و لا رسم له و ( نفی الصفات عنه ) . این ها محکمات ماست . اما وقتی می گوییم : ( هو اقرب الیکم من حبل الورید ) نباید بگوییم : محال است که ذات بیاید و اقرب گردد . اصلا در مقام ذات (هو ) مطرح نیست تا بگوییم : هو اقرب . این حرف ها درست است ولی لازم نیست با زحمت و تکلف بگوییم : نحن اقرب الیه یعنی علم ما فقط . در ذهن عرف هم علم نمی آید . ما به او نزدیک هستیم یعنی فقط علم ما ؟ نه . اینجا علم لازمه ی این قُرب است . قرب بالاتر است . شاهد آن هم این روایت در تحف است : راوی بعد از آنکه تمام طرق قبلی را نفی می کنند و می گویند غلط است ، می پرسد : ( فَكَيْفَ سَبِيلُ التَّوْحِيد ؟) حضرت می فرمایند : ( إنّ معرفة عین الشاهد قبل صفته و معرفة صفة الغائب قب عینه ) یعنی اولیاء خدا اول خدا را می بینند بعد توصیفش می کنند . لذا ( سبحان الله عما یصفون الا عبادالله المخلصون ) عباد مخلص خدا بعد از اینکه خدا را با قلبشان مشاهده کردند ، او را توصیف می کنند
وقتی با خدا مناجات می کنیم ، با خود خدا مناجات می کنیم نه علم خدا و منافاتی هم ندارد با آن بحث ها که مقام ذات الهی اعلی است حتی از صفات خودش . به همین جهت در دنبالش می فرمایند : ( تعرفه و تعلم علمه و تعرف نفسک به و لا تعرف نفسم بنفسک من نفسک ) یعنی اینقدر عین الشاهد قوی است که از خود تو هم به خود تو نزدیک تر است
علی ایّ حال بین شؤونات دار وجود و عوالمی که مطرح است ، بین این عوالم بُعد معنوی است یعنی عوالم از همدیگر در حجابند به خاطر مرتبه ای که دارند . گاهی است این مراتب در اثر اشتداد وجودی طوری هستند که دارد مرتبه شان بالا می رود . اینجا می گوییم : این ها دارند به زیارت خدا می روند . این ها دارند به سوی لقاء خدا می روند . اما گاهی است که به طریق بالا رفتن کمال وجودی ی این ها نیست بلکه از طریق بالا یک رفع حجابی می شود برای اینکه بفهمند بالا چه خبر است . رفع حجابی که بالا را ببینند نه اینکه متحقق بشوند به کمال بالا . از این تعبیر می کنیم به پایین آمدن بالا . او نزول کرده است . خود او نزول کرده نه رحمتش . اما نه نزول مکانی . { جاهایی داریم که فضا هست اما بُعد نیست . فضا به معنای عام نه فضای مکانی ی فقط } یعنی از ناحیه ی خود او کار خاصی إعمال شده که چیزی در شرایط عوالم عادی اصلا مُحقّق نیست و رؤیتش ممکن نیست ، در آن شرائط محقق می شود . مرحوم کمالی : همان تجلّی نیست ؟ استاد : بله ، اما ظهوری که از ناحیه ی او شده . اقدامش از ناحیه ی او بوده . مرحوم جزائری : مگر بقیه ی تجلیات از جانب غیر است ؟ استاد : گاهی است که تجلی ، تجلی ی استکمالی است . یعنی اصل وجود را ایجاد کرده بعد دارد کمال روی کمال می آورد . با لبس بعد اللبس او را می بَرَد بالا . این هم اظهار اوست اما از حیث اینکه این دارد بالا می رود . این دارد به او نزدیک می شود یعنی بُعد معنوی ی کمالی که بین کمال مطلق با این موجودی که در این مرتبه خاص از کمال است ، به طرف کامل شدن او دارد کم می شود . پس او دارد می رود بالا . گر چه این هم تجلی و اظهار خدای { خدایی ی . تردید از نگارنده } متعال است در هلیّت مرکبه ی او . اما باز از این حیث او دارد می رود بالا . یعنی به واسطه ی استکمال دارد بُعد معنوی او برطرف می شود . اما گاهی است که او بالاتر نرفته و رتبه ی وجودی ی او محفوظ است . از آن طرف کاری می شود که می تواند بالا را ببیند . نکته ای که در زیارت است این است که زیارت معنایی اضافه تر از سیر و رجوع دارد . زیارت آن است که حتما ملاقات هم صورت بگیرد . اگر رفع حجاب بشود ولی ملاقات نباشد مثل ( کادح الی ربک ) زیارت نمی گویند . کدح سیر است که فملاقیه یعنی آخر کار به ملاقات ختم می شود . اما در زیارت اینطور نیست . یعنی اگر زار محقّق شد ، حتما لقاء در آن هست . نمی شود گفت : زار ولی هنوز نرسیده به لقاء . در زیارت و تزاور لقاء خوابیده است
لذا ( یزوره الله ) یعنی یک اقدامی از جانب خدا که نفس لقاء است صورت می گیرد که قبل از آن نبوده است . پس زار یعنی تحقق نحو خاصی از لقاء الهی که او هم آمده نه این که این برود
این ( یزور ) هم فایده اش فقط به حضرت سیدالشهدا نمی رسد بلکه زیارت خدا جوری است که حتی کسانی که در کربلا هستند ، هم متنعم می شوند
سوال : اینکه فرمودید در زیارت ، از ناحیه ی خدا اقدام ادراکی صوت می گیرد بدون اینکه وجود شخص بالا برود ، یعنی خود شخص هیچ نقش و دخالتی در رفع این حُجُب ندارد ؟ استاد : نه . از ناحیه ی او کاری نشده و عنایت خاصه از طرف بالاست نه اینکه این شخص مثلا یک نمازی خوانده یا کاری کرده که کار خدا صورت بگیرد
مرحوم حسین زاده : در مورد کمالات اهل بیت دو نظر وجود دارد : بعضی می گویند : چون کمالات خدا بی نهایت است ، حضرات هم همینطور دارند پیش می روند و این سیرشان متوقف نمیشه . اما برخی می گویند : نه ، آنها دیگر به اوج کمالشان رسیده اند و دیگر برایشان سیر معنا ندارد
استاد : من به نظرم می رسد که هر دو نظر درست است ولی هر کدام در مقامی . مقام نورانیت و وساطت فیض بالا رفتن ندارد . خودشان که در عوالمی بالا می روند به واسطه مقام نورانیتشان است که بالا می روند . اما عوالم وجود بی نهایت است و ائمه نورشان نزول کرده و در عوالم مختلف تجلی کرده است و نسبت به هر عالمی حکم خودش را دارند . مثل اینکه در اینجا اول طفلند بعد بزرگ می شوند و از نظر جسمی کامل می شوند و قابل انکار نیست . نسبت به عوالم مختلفی که در آن ها ظهور و بروز داشتند ، استکمالات مختلف متناسب با همان عوالم داشته اند . و جالب این است که واسطه ی فیض نه تنها خلق بلکه واسطه ی فیض ظهورات خودشان در عوالم مختلف هم همان مقام نورانیت خودشان است . تجلیات مقام نورانیت ، بعضی شؤونش برای بعضی شؤونش است و هیچ مانعی هم ندارد
یک نفر از حاج آقا بهجت پرسید : آیا ائمه در سنین و شرائط مختلف همیشه همه ی مقاماتشان برایشان مکشوف است یا نه ؟ حاج آقا بعد از تأمل فرمودند : احتمال شدت و ضعف است . من بعد از نماز رفتم خدمتشان و پرسیدم : امام جواد در سن 9 سالگی امام بودند . لبخندی زدند و فرمودند : من نسبت به خودشان گفتم . مانعی ندارد که بچه ی 9 ساله نسبت به دیگران از همه بالاتر باشد و منظور من نسبت به مقامات خودشان بود . یعنی خود تجلی ی آن مقامات بالا برای خودشان احتمال شدت و ضعفش هست . آن هم در ظهور نه در تحقق . شدت و ضعف در ظهور فرق دارد با شدت و ضعف در تحقق . گاهی کسی است که عالم نیست و علمش کمال پیدا می کند ولی گاهی کسی عالم هست . . . بلا تشبیه گاهی کسی فقیه است و ملکه ی فقاهت را در بالاترین درجه دارد . ولی گاهی است که در شرائطی ذهن نمی چرخد که مسأله ای را صاف و روشن جواب دهد اما در یک شرائط دیگر خیلی بهتر . اینطور نیست که کمال قوه ی فقاهت در او محقق نیست بلکه ظهور آن قوه ی قدسیه اجتهاد در این زمان خاص که عجله داشت سوار اتوبوس شود و شما جلویش را گرفته اید و مسأله ای پرسیدید ، ضعیف بود
یکی از حاضران : یعنی به فعلیت نرسیده بود ؟ استاد : به فعلیت رسیده بود ولی در این شرائط زمانی و مکانی ظهور نکرده و مانع داشت . یعنی یک مقتمی دارند ثابت که وقتی می خواهد در وجود ناسوتی ی آن ها ظهور پیدا کند ، نظر اول این است که دائما همان مقام بکماله و تمامه ظاهر است ولی نظر دوم این است که ظهور آن مقام برای نشئه ی ناسوتی ی آن ها گاهی همان مقام است بتمامه و کماله . گاهی نه ( یُغان علی قلبی ) رنگ عالم خاک باعث می شود که با وجود تحقق ، ظهورش در این نشئه ی ناسوتی برای نشئه ی ناسوتی مُغَبّر و ضعیف می شود . ظهورش برای این موطن شدت و ضعف دارد نه اینکه خود آن مقام شدت و ضعف داشته باشد . اما معلوم نیست مثل مثال فقیه ، مانعی برایش وجود داشته باشد . ائمه ی موانع اینجوری ندارند اما علی ایّ حال احتمال شدت و ضعف ظهورش وجود دارد . ( لولا أن نزداد لنفد ما عندنا ) اگر علم ما زیاد نشود ، همانی هم که داریم محو می شود . روایت پر معنایی است برای لیلة القدر . این بیان قطعا مربوط به مقام نورانیت نیست بلاشک . مقام استزاده ، استزاده از بعض عوالم است نه از مقام نورانیت . برای مقام نورانیت اصلا این بحث ها قابل مطرح کردن نیست . فوق همه ی این هاست . استزاده خودش مقامی از مقامی است
سوال . استاد : این هم سوال خوبی است که آیا صلوات ما آن ها را بالا می برد ؟ و چگونه ؟
سوال . استاد : عوالمی را که خداوند هبوط داده است ، هر کدام برای انوار معصومین حکم خودشان را دارند . وقتی نور در جنین هبوط می کند ، این جنین به دنیا می آید ، غذا می خورد ، بزرگ می شود . نباید گفت : چون صاحب آن مقام نورانیت است دیگر نباید غذا بخورد و رشد بکند . منافاتی ندارد . لذا شاهد اینکه پشتوانه ی این طفل آن مقام است ، این است که یک دفعه می بینی همین طفل حرف بزند . اما خب بنا بر این نیست که وقتی آمده در این دنیا ، بر خلاف روال طبیعی باشد . حتی در مورد حضرت سیدالشهدا دارد که دیر به زبان آمدند ! لذا استکمال به تناسب این عالم اصلا نقص برای آن ها محسوب نمی گردد .
در جواب سوال . استاد : در اصطلاحات از ذات واجب الوجود به وحدت حقه ی حقیقیه و از اهل بیت به وحدت حقه ی ظلیه تعبیر می کنند . وحدت حقه ی ظلیه و وجود منبسط صادر اول ماهیت ندارد . ولی ظل هستند . یعنی بی نهایتی است که ظلّ بی نهایت اصلی است . ( لن تبلغوا ) یعنی مطلب بی نهایت است . به جایی نمی رسید که محدود باشد . این دارد حیث بی نهایت بودن واجب الوجود را نشان می دهد نه شؤوناتی دون مقام اطلاق ؟ ؟ ؟ پس چیزی غیر اوست نه این خود او باشد . اصل اوست نه در عرض هم . به همین جهت تعبیر ظل می کنیم . وجود ظلی نه وجودی اصیل در کنار او . اگر ما رتبه را تعقل کنیم ، می فهمیم دو تا بی نهایت وقیت دو رتبه باشند ، می توانند با هم جمع بشوند . اصلا کمال معارف شیعه این است که می گوید : کمالات ائمه مال خودشان نیست . البته بر سر همین که آیا بی نهایت ظلی داریم یا نداریم بیست سی صفحه در اسفار بحث می کند و آخرش هم ثابت می کند که صادر اول ماهیت ندارد . مطلب ساده نیست . خیلی ها گفتند : اصلا ممکن نیست !
یا عزیز فاطمه









*****************
تقریر آقای صراف:
25/11/1390

كامل الزيارات النص 112 الباب الثامن و الثلاثون زيارة الأنبياء للحسين بن علي ع
4 حَدَّثَنِي أَبِي وَ أَخِي وَ جَمَاعَةُ مَشَايِخِي عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى وَ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ عَنْ حَمْدَانَ بْنِ سُلَيْمَانَ النَّيْسَابُورِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْيَمَانِيِّ عَنْ مَنِيعِ بْنِ حَجَّاجٍ عَنْ يُونُسَ عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ قَالَ‏ قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَمَّا أَتَى الْحِيرَةَ هَلْ لَكَ فِي‏ قَبْرِ الْحُسَيْنِ‏ ع قُلْتُ وَ تَزُورُهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ وَ كَيْفَ لَا أَزُورُهُ وَ اللَّهُ يَزُورُهُ فِي كُلِّ لَيْلَةِ جُمُعَةٍ يَهْبِطُ مَعَ الْمَلَائِكَةِ إِلَيْهِ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَوْصِيَاءُ وَ مُحَمَّدٌ أَفْضَلُ الْأَنْبِيَاءِ وَ نَحْنُ أَفْضَلُ الْأَوْصِيَاءِ- فَقَالَ صَفْوَانُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَتَزُورُهُ فِي كُلِّ جُمُعَةٍ حَتَّى تُدْرِكَ زِيَارَةَ الرَّبِّ قَالَ نَعَمْ يَا صَفْوَانُ الْزَمْ ذَلِكَ يُكْتَبْ لَكَ زِيَارَةُ قَبْرِ الْحُسَيْنِ ع وَ ذَلِكَ تَفْضِيلٌ وَ ذَلِكَ تَفْضِيل‏

الكافي (ط - الإسلامية) ج‏4 579 باب فضل الزيارات و ثوابها ..... ص : 579
3- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ حَمْدَانَ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْيَمَانِيِّ عَنْ مَنِيعِ‏ بْنِ الْحَجَّاجِ عَنْ يُونُسَ بْنِ أَبِي وَهْبٍ الْقَصْرِيِ‏ «1» قَالَ: دَخَلْتُ الْمَدِينَةَ فَأَتَيْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَتَيْتُكَ‏ وَ لَمْ‏ أَزُرْ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ بِئْسَ مَا صَنَعْتَ لَوْ لَا أَنَّكَ مِنْ شِيعَتِنَا مَا نَظَرْتُ إِلَيْكَ أَ لَا تَزُورُ مَنْ يَزُورُهُ اللَّهُ مَعَ الْمَلَائِكَةِ وَ يَزُورُهُ الْأَنْبِيَاءُ وَ يَزُورُهُ الْمُؤْمِنُونَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا عَلِمْتُ ذَلِكَ قَالَ اعْلَمْ أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع أَفْضَلُ عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الْأَئِمَّةِ كُلِّهِمْ وَ لَهُ ثَوَابُ أَعْمَالِهِمْ وَ عَلَى قَدْرِ أَعْمَالِهِمْ فُضِّلُوا.

· در چنین روایاتی باید ملاحظه محکمات را کرد.

· در هر زبانی غیر از نحو و صرف و ... یک ادبیات داریم که مربوط می­شود به رقاء ذهن و لطائفی است که قابل فهم برای عرف عام نیست. چنین چیزی نمی­تواند دلیل شود که چنین لطائفی بکار برده نشود.

· کلماتی مثل نزول و مجیء و ... چه بسا به معنای رفع حجابی است از جانب خدای متعال به غیر آن طرق حرکت عادی کمالی مقرر در مخلوق [برای کم شدن بعد معنوی. مثل انک کادح الی ربک] است برای رفع شدن آن بُعد معنوی.

· زیارت چیزی علاوه بر سیر و رجوع و ... دارد و آن ملاقات است. اگر زار محقق شد حتماً لقاء هم محقق شده است.

بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم ج‏1 130 8 باب ما يزاد الأئمة في ليلة الجمعة من العلم المستفاد ..... ص : 130
1 أَحْمَدُ بْنُ مُوسَى عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِكٍ الْكُوفِيِّ عَنْ يُوسُفَ الْأَبْزَارِيِّ عَنِ الْمُفَضَّلِ قَالَ‏ قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع ذَاتَ يَوْمٍ وَ كَانَ لَا يُكَنِّينِي قَبْلَ ذَلِكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقُلْتُ لَبَّيْكَ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ إِنَّ لَنَا فِي كُلِّ لَيْلَةِ جُمُعَةٍ سُرُوراً قُلْتُ زَادَكَ اللَّهُ وَ مَا ذَاكَ قَالَ إِنَّهُ إِذَا كَانَ لَيْلَةُ الْجُمُعَةِ وَافَى رَسُولُ اللَّهِ ص الْعَرْشَ وَ وَافَى الْأَئِمَّةُ مَعَهُ وَ وَافَيْنَا مَعَهُمْ فَلَا تُرَدُّ أَرْوَاحُنَا إِلَى أَبْدَانِنَا إِلَّا بِعِلْمٍ مُسْتَفَادٍ وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَنَفِدَ مَا عِنْدَنَا.