بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر سوره مباركة قاف-سال ۹۰

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر از سایت انجمن گفتگوی علمی، در ذیل صفحه است
تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است

تقریر جدید-فعلا نیست










****************
تقریر از سایت انجمن گفتگوی علمی:

http://www.hoseinm.ir/forum/index.php?topic=118.0
دوشنبه ( 13 / 2 / 2012 )24/11 ج 120

متن درس این جلسه را خیلی دست کاری و پس و پیش کردم و عین نوار نیست ولی سعی کردم مطالب تغییر نکند
مطالبی درباره استخاره با قرآن و تسبیح و مشورت . فرمودند : یکی از انواع استخاره این است که دو رکعت نماز می خواند و می گوید : من با اول کسی که برخورد کردم ، مشورت می کنم و خدا هر چه به دل او انداخت و گفت : عمل می کنم
حاجاقا مؤذن : رفقا پیشنهاد کردند که خودتان حدیث نورانیت را به طور گذرا هم که شده بفرمایید . استاد : خوب است ولی می گذاریم برای زمان نورانیت ! فعلا که منغمر در ظلمات هستیم
دقیقه 6
بسم الله الرحمن الرحیم
سوال : آیا مطالبی که درباره حبل الورید فرمودید ، ارتباطی با تفسیر انفسی و ربوبی دارد ؟ استاد : به طور کلی می توانیم در هر آیه ای این حیثیات را ببینیم اما آنچه که الآن در این آیه مدّ نظر مستقیم است ، مربوط به انسان است . یعنی اگر همه حالات و شؤون و عوالم خود انسان مدّ نظر ما بود ، می شود تفسیر انفسی . اما اگر حبل الورید را توسعه دادیم و گفتیم : در کل عالم وجود ، بحث نزدیک ترین چیز به او ، مطرح است و خدای متعال از آن نزدیکترین چیز هم نزدیک تر است . اگر اینگونه طرح کنیم ، می شود تفسیر آفاقی . حبل الورید بهشت هم اگر بگوییم به بهشتی ها مربوط می شود ، باز می شود انفسی . اما اگر بگوییم : نه فقط بهشتی ها بلکه تمام اشیاء موجود در بهشت هم حبل الورید دارند ، می شود یک نحو تفسیر آفاقی . سوال : آیا حبل الورید تفسیر ربوبی هم دارد ؟ استاد : ربوبی اش مربوط می شود به اسماء و صفات الهی . مثلا اقربیت الهی و علم در نعلم ما توسوس ، می شوند از اوصاف الهیه که بر هر صفتی اسمائی هم متفرع می شود . وقتی از این دید نگاه کنیم یعنی آیه را را از این حیث که خدای متعال متصف به این اوصاف است نگاه کنیم ، می شود یک تفسیر ربوبی متناسب با آنجا نه متناسب با حال خودمان و ادراکی که از آیه ی شریفه در عالم خلق داریم
سوال : آیا اگر آیه ای را در نظر بگیریم نسبت به هر صفتی از خدا که در آن آمده ، مثلا اقربیت ، می شود تفسیر ربوبی ؟ یعنی صرف اینکه در آیه ای داریم صفتی از صفات خداوند را بررسی می کنیم ، می شود تفسیر ربوبی ؟ استاد : مانعی ندارد که اقربیت خدا را از آن حیث و منظری که وصفی است برای واجب الوجود ، داریم بررسی می کنیم ، تفسیر ربوبی می شود . یعنی صبغه ی دید ما به آیه آن حیثیاتی است که آیه از حیث صفات دارد برای خدا ثابت می کند
دنباله ی عبارت مجمع :
(مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ) و { معنای اولی که خودشان انتخاب فرمودند این بود که ) : هو عرق يتفرق في البدن يخالط الإنسان في جميع أعضائه و قيل هو عرق الحلق { عنق غیر از حلق است . عنق گردن است و مشتمل بر اوداج اربعه ولی حلق بالاترین قسمت گردن است که وصل است به منتها الیه دهان . لذا عرق فی الحلق نزدیک است به تعبیری که در یکی از کتب لغت { لسان العرب } دیدم که حبل الورید را تفسیر کرده بود به : عرق تحت اللسان . زیر زبان خیلی به حلق نزدیک است } عن ابن عباس و مجاهد و قيل هو عرق متعلق بالقلب { بند به قلب است } يعني نحن أقرب إليه من قلبه عن الحسن
و قيل معناه نحن أعلم به { اقرب را به اعلم معنا کرده اند تا قُرب مکانی را به ذهن نرسد و سر از تشبیه در نیاوریم } ممن { دوست } كان منه بمنزلة حبل الوريد في القرب { یعنی مطلع بر احوال دوست خود می باشد } { این قول می خواهد بگوید : خود حبل الورید که اطلاعی بر انسان ندارد تا آیه بگوید اطلاع ما از اطلاع حبل الورید بیشتر است . لذا دوست صمیمی را که اطلاع نزدیک بر احوال انسان دارد واسطه قرار داده و خدا را از او به انسان نزدیک تر دانسته اند . اما این هم خودش یک نوع مجاز است . چون نزدیکی دوست هم یک نوع نزدیکی علمی و مؤانست است نه قرب مکانی } { البته اگر می گفتیم حبل الورید صرفا همین رگ در گردن منظور است ، این توجیهات جا داشت . ولی عرض کردیم رگ گردن نه از حیث یک عنصر جسمانی و مکانی بلکه از حیثی که مظهر ظهور نفس است به عنوان اینکه أنانیت خود را اینجا احساس می کند ، منظور است } قيل معناه نحن أملك له من حبل وريده { که حیات انسان به آن بند است } مع استيلائه عليه و قربه منه و قيل معناه نحن أقرب إليه بالإدراك { قرب ادراکی } من حبل الوريد لو كان مُدركا
ظاهرا همه ی این تلاش ها برای این است که قرب مکانی به ذهن نرسد . بالاتر حتی اقرب ذاتی هم نیست . وقتی می گوییم : ( هو ) یعنی ذات . ذات او که معنا ندارد نزدیک باشد . پس مراد اقربیت علمی است نه مکانی که به ذات او بخورد . البته اگر منظورمان ازقرب ذاتی همان احاطه ی وجودی باشد ، هیمنه ی وجودی ای خالق بر مخلوق دارد ، نه به این معنا که ات به چیزی نزدیک شود ، دیگر نیازی نیست علم و احاطه ی علمی را در تقدیر بگیریم و بگوییم یعنی نحن اقرب الیکم بالعلم . یعنی خدا می خواهد بفرماید : من خودم از همه چیز به شما نزدیک ترم . خودم نزدیک ترم ، یعنی علمم ؟ نه ، یعنی خودم . اما نه خود جسمانی . درست است که ( کلّ شیء قرُب من نقطة الف ، بعُد من نقطة الباء ) ولی خدا اینگونه نیست بلکه قرُب الی نقطة الف أشدّ قُرب فی حالکونه قرُب الی نقطة الباء اشدّ قُرب و کذا نقطة الجیم و ... . پس اگر می گوییم ذات او قریب است ، منظورمان قُرب هیمنه ذاتی است نه قُرب جسمانی و مکانی . یعنی خدا را نباید جدا بگیریم و او را در عرش تصور کنیم . بلکه خودش حاضر و نزدیک است و نیازی نیست که بگوییم علمش نزدیک است . بله ، کسی که نزدیک بودن را ملازم با مکانی بودن و جسمیت می داند ، باید علم در تقدیر بگیرد . اما اگر معنای ( خدا نزدیک است ) را بفهمد ، دیگر نیازی به این حرف ها نیست . چون خود خدا هم علم است هم قدرت است هم حیات است و مبدأ و مُقوّم همه است . علت و مُقوّم و موجد اقرب است به معلول حتی از خودش . نه اینکه فقط علم علت . اگر علمش نزدیک است ، پس چطور ایجادش کرده است ؟ مُقوّم وجودی ی اوست . قُرب مُقوّم وجودی ، قُرب وجودی است نه صرفا علمی ( ألا یعلم من خلق ) یعنی اگر هم می داند ، به خاطر این است که خلق کرده است . پس علم لازمه ی قُرب ایجادی است . قرآن می گوید ( انه بکل شیء محیط ) نمی گوید : إنّ علمه محیط . بله اگر قرار است کسی از تعبیر اول به تشبیه و تجسیم بیفتد ، باید برای او گفت : إنّ علمه محیط . تا کافر نشود ولی اگر کسی از خود آیه بدون اینکه تأویل کند ، سر در می آورد ، باید به او گفت : خداست که به کل شیء محیط است به احاطه و قُرب وجودی . برای چنین شخصی نیاز نیست واسطه بزنیم و بگوییم : علم خدا . وقتی ما با خدا مناجات می کنیم ، با خود خدا داریم حرف می زنیم یا با علم و آگاهی و حضور خدا ؟ با خود او داریم حرف می زنیم . سوال : چگونگی این مطلبی که فرمودید که برای ما قابل حس نیست ؟ استاد : اصلا چگونگی ندارد . ( ارتباطی بی تکیّف بی قیاس ، هست ربّ الناس با جان ناس ) یا شعر محتشم که مُلهَم از حضرت بقیة الله است : ( او در دل است و هیچ دلی نیست بی ملال ) یعنی ملال دل ما به یک معنا می شود گفت : ملال الله . نظیر ( رضانا رضا الله ) اما معلوم است که نمی خواهیم بگوییم : خدا متأثر یا خشنود شده است . یا روایتی که خدا به حضرت موسی خطاب فرمود : من چند روزه مریض بودم . چرا به عیادتم نیامدی ؟ فلان بنده ی من مریض بود و به عیادتش نرفتی ! یا به کسی که به دیدن مؤمنی رفته خطاب می شود ک ( طبتَ یا زائر الله ) . طبت یعنی خوشبو شدی . نه اینکه پاک شدی . طیب تحلّی است و طهارت تخلّی . در روایتی در تحف هم هست که : ( من استفاد اخا فی الله فقد استفاد شعاعا من نور الله لأن المؤمن من الله لا موصول و لا مفصول لا موصول به أنه هو ، و لا مفصول منه أنه من غیره ) . سوال : اینکه خدا می گوید : من مریض شدم ، یعنی چه ؟ استاد : یعنی من آنقدر در حال این مؤمن حاضر و ناظر و نزدیک به او هستم و ریز به ریز حالاتش را می بینم که کأنه خودش هستم . سوال : خب نسبت به کافر هم همین حضور را دارد . استاد : بله ، اما به این نحو نیست که از به عیادت نیامدن گلایه کند . لذا اگر کافر مریض شد ، نمی شود گفت : خدا هم مریض شد . چون به خاطر اینکه مؤمن مورد محبت وعنایت خداست ، حال او را به خودش نسبت می دهد . به خلاف کافر . سوال : کمن زار الله یا فقد زار الله ؟ استاد : بستگی به مراتب و معرفت زائر دارد . معصومین که به زیارت حضرت سیدالشهدا می رفتند ( کمن ) نبوده بلکه از زیارت بهره ای می بردند که ( فقد زار الله ) بوده اند . هر مؤمنی هم اینطور نیست که خداوند مریضیش را به خود نسبت بدهد . حتما شرائط و اوصاف خاصی دارد . روایتی هم مرحوم فیض در کلمات مکنونه دارند که : لنا مع الله حالات . . . هو هو و نحن نحن . در مباحث کلاسیک هم می گویند : یک وجود مُقیّد داریم و یک وجود مطلق داریم . و یک وجود مطلق داریم که مطلق است حتی از قید اطلاق . یعنی گاهی است که اگر بگوییم وجود مطلق است ، خود همین اطلاق می شود قدی برای او . لذا می گویند : صادر اول وجود مطلق است و گرنه خود خدا مطلق است حتی از قید اطلاق . تعقل و درک این مطلب برای اذهان ثقیل است .
مجسمه خدا را جسم می دانند و تأویل آیات و روایات را ممنوع می دانند و حتی به عنوان پایان نامه دکترا مطرح می کنند . خود احمد بن حنبل هم در این باره کتاب دارد { الردّ الزنادقة و الجهنیة } که البته ابن جوزی چون به تجسیم متمایل نیست ، نسبت این کتاب به احمد را انکار می کنند ولی امثال ابن تیمیه می گویند : مال خودش است . ابن حنبل در همین کتاب می گوید : شکی نیست که خدا روی عرش است ( استوی علی العرش ) . بعد این سؤال را مطرح می کند که پس ( هو معکم اینما کنتم ) چطور می شود که خدایی که بالای عرش است ، با همه ی ما هم باشد . تناقض است . یا آیه ( انه بکل شیء محیط ) . آنوقت با اینکه از مخالفین تأویل است ، می گوید : احاطه در اینجا یعنی احاطه علمی ! بعد یک مثال می زند : شما با دو دستتان یک توپ را جلوی رویتان می گیرید و شروع می کنید به نگاه کردن . شما در توپ نیستید اما همه جای توپ کاملا زیر نظر شماست و به آن احاطه ی علمی دارید . خدا هم خودش در فوق عرش است ولی علم او احاطه دارد بر همه چیز . مأمون در عام المحنة برای هر کدام از این ها که قائل به قدم قرآن بودند ، نامه نوشت . در نامه ای که به ابن حنبل فرستاد ، نوشت : اما انت فکفاک جهلک ! البته دار التقریب مصر جواب داده بود که : ( الیوم علماء متفقند که خدا جسم نیست ) !
در پایان نامه ای دیدم که ابن تیمیه گفته : حق نداریم هیچ آیه ای را از ظاهرش تأویل کنیم . فقط در یک آیه پذیرفته که ظاهرش نمی تواند مراد باشد : ( اینما تولوا فثم وجه الله ) خدایی که بالای عرش است که نمی توان گفت : اینما تولوا فثم وجه الله !

سوالی در اینجا مطرح است که آیا این ترکیب ( حبل الورید ) از ترکیبات مختص قرآن کریم است یا اینکه عرب قبل از نزول قرآن هم به عنوان همین ( حبل الورید ) در اشعار و محاوراتشان به کار می بُرده اند ؟ یا اینکه فقط ورید را به کار می برده اند و تعبیر حبل الورید را قرآن آورده است . سائل : اگر قبلا این ترکیب نبوده ، مخاطبین قرآن از این ترکیب چه می فهمیده اند ؟ استاد : به فهم عرفی خودشان می گفتند : حبل یعنی رگ و اضافه ی آن را به ورید هم بیانیه می گیرند . ورید رگ گردن است و حبل هم اشاره است به حالت رگ بودن و ریسمان بودنش

اگر ترکیب ترکیبی است که قرآن ابداع کرده ، وجوه زیادی در آن قابل احتمال است
یکی از حاضران : در صحاح دارد که حبل الورید عرق تزعم العرب انه من الوتین . آیا تزعم العرب اشعار ندارد به اینکه قبل از قرآن هم این تعبیر رایج بوده است ؟ استاد : بله ، عرب می فهمد که حبل الورید مثل وتین رگ حیات است اما آیا یعنی بعد از نزول قرآن مراد از حبل الورید را می فهمد یا اینکه قبل از نزول قرآن هم با همین عنوان حبل الورید در اشعار و محاوراتش به کار می برده یا فقط با ورید آشنا بوده است ؟ شک داریم که جوهری چه می خواهد بگوید ؟ شاید منظورش این است که عرب مراد قرآن را می فهمد . نه اینکه قبل از نزول قرآن خود عرب هم همین ترکیب را به کار می برده است . شکی نداریم که ورید را به کار می برده است به معنای رگ ولی آیا شعری داریم که تعبیر حبل الورید قبل از قرآن در آن به کار رفته باشد ؟
تا فردا روی این تعبیر نهج البلاغه تأمل کنید که ( ضمائرکم عیونه )
سوالی درباره عالم ومعلوم و علم حضوری نفس به خودش از دقیقه 52 تا 56
استاد : مرحله صفات بالاتر از مرحله ی اسماء است . علم بالاتر از عالم است
مولای مهدی جان










*****************
تقریر آقای صراف:
24/11/1390

· آیا تعبیر حبل الورید در لغت عرب قبل از نزول قرآن هم بوده و به کار می­برده است؟ یا اینکه صرفاً ورید بکار می­برده­اند؟

«مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ» و هو عرق يتفرق في البدن يخالط الإنسان في جميع أعضائه و قيل هو عرق الحلق عن ابن عباس و مجاهد و قيل هو عرق متعلق بالقلب يعني نحن أقرب إليه من قلبه عن الحسن و قيل معناه نحن أعلم به ممن كان منه بمنزلة حبل الوريد في القرب [یک نحو مجاز در آن است] و قيل معناه نحن أملك له من حبل وريده مع استيلائه عليه و قربه منه و قيل معناه نحن أقرب إليه بالإدراك من حبل الوريد لو كان مُدرِكا

· این تلاشها برای این است که اقربیت مکانی به میان نیاید. دو دسته مقابل هم هستند که مواظبت دارند بر این معنا: یکی مجسمه هستند که خدا را بالای عرش می­دانند و لذا می­گویند پس اقربیت مکانی معنا ندارد. دسته دوم برای اینکه تشبیه نشود می­گویند که نمی­شود قرب ذاتی و مکانی باشد پس اقربیت علمی است.

· قرب ذاتی اگر به معنای این است که ذات خدا به چیزی نزدیک شود اشکال دارد اما اگر بگوییم به معنای هیمنه ذاتی باشد و ذاتی که جامع صفات است نزدیکی­ای دارد که نزدیکی مکانی نیست. پس نگوییم فقط علم او قرب دارد. قرب ایجادی دارد و تسلط و هیمنه علت بر معلول دارد که لازمه آن قرب علمی و ادراکی می­شود.

· [ارتباطی بی تکیف بی قیاس --- هست رب الناس را با جان ناس]

· [هست از ملال گر چه بری ذات ذو الجلال --- او در دل است و هیچ دلی نیست بی ملال (محتشم)]

نهج البلاغة (للصبحي صالح) 318 علم الله تعالى ..... ص : 318
إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى لَا يَخْفَى عَلَيْهِ مَا الْعِبَادُ مُقْتَرِفُونَ فِي لَيْلِهِمْ وَ نَهَارِهِمْ لَطُفَ بِهِ خُبْراً وَ أَحَاطَ بِهِ عِلْماً أَعْضَاؤُكُمْ شُهُودُهُ وَ جَوَارِحُكُمْ جُنُودُهُ وَ ضَمَائِرُكُمْ‏ عُيُونُهُ‏ وَ خَلَوَاتُكُمْ عِيَانُه‏