بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر سوره مباركة قاف-سال ۹۰

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر از سایت انجمن گفتگوی علمی، در ذیل صفحه است
تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است

تقریر جدید-فعلا نیست










***************
تقریر از سایت انجمن گفتگوی علمی:

http://www.hoseinm.ir/forum/index.php?topic=118.0

یکشنبه ( 12 / 2 / 2012 )23/11 ج 119

در جواب سوال از مانع بودن سفیدی روی پوست که بعد از گچ کاری استعمال نوره روی آن مشاهده می شود که هر چه هم بشوریم اثرش باقی می ماند . استاد : شوره مانع نیست . وقتی آب به پوست نفوذ می کند ، لذا وقتی تر است ، می بینید که پوست است البته پوستی که در آب خیسیده است . وقتی که آبش رفت ، سفیدی خودش را نشان می دهد . این ها مانع نیست . عرفا هم از توابع پوست محسوب می شود نه اینکه چیزی روی پوست باشد . مانع آن است که جرم داشته باشد . مثل خمیر یا خود گچ .
سوال : در مورد نماز فرموده اند : و لا تُعجّل عن وقتها لفراغ و لا تؤخرها لاشتغال . یعنی چه وقتی بیکاری ، عجله نکن ؟ یعنی مثلا نگو ظهر گوسفندها میایند و مرا مشغول می کنند . حالا که ساعت ده است و کاری ندارم ، نمازم را با حضور قلب بخوانم !
سؤال : استاد : در بعضی روایات دارد که لولا أن أشق علی امتی ، می گفتم که نماز عشاء را نیمه شب بخوانند ! مفادش موافق با قول به استمرار وقت عشاء تا طلوع فجر است . دقیقه 4 و 20 دقیقه
( و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن اقرب الیه من حبل الورید)
صحبت ما بر سر حبل الورید بود . من یک مطالبی به صورت مترتّب بر هم به عنوان طرح سؤال مطرح می کنم تا ببینیم این سوالات می تواند ما را به معنای حبل الورید نزدیک کند یا نه ؟
قبل از سوالات به عنوان مقدمه بگویم که مقتضای فضاحت و بلاغت و حکمت القاء کلام آنهم کلامی مانند قرآن کریم ، این است که وقتی می فرماید : نحن اقرب الیه من حبل الورید ، مقصود از این کلام ، بیان غایت قرب خدای متعال است . گمان نمی کنم کسی در این خدشه کند . حالا که مقصود این است ، اگر چیزی از حبل الورید به انسان نزدیک تر بود ، مقتضای حکمت سخن این بود که آن را ذکر کند . مثل اینکه که شما دو تا دوست صمیمی دارید که یکی را هفته ای یکبار می بینید اما دومی بیست و چهار ساعت با هم هستید و خیلی به شما نزدیک است . اگر بخواهیم بگوییم مثلا شخصی خیلی خیلی به شما نزدیک تر است ، نمی گوید : به شما از آن دوستی که هفته ای یکبار او را می بینید نزدیک تر است . این خلاف حکمت است . اگر بخواهیم مبالغه کنیم در غایت قرب ، باید بگوییم او حتی از این دوست دوم به شما نزدیک تر است . ظاهرا این مطلب واضحی است . خلاف حکمت است که از چیزی از حبل الورید نزدیک تر باشد و ما بخواهیم غایت قرب را برسانیم و بگوییم اقرب از حبل الورید . اینگونه مقصود ما که اثبات نزدیکی بود فوت می شود . حالا سوالاتی قابل طرح است :
سوال اول : آیا حبل الورید که در این کلام می خواهد بگوید نزدیک ترین چیز به انسان است و خدا از آن هم نزدیک تر است ، منظور از نظر دید ماست یا اینکه در واقع و نفس الامر و خلقت خدا هم نزدیک ترین است . چون ممکن است در حال خودمان نزدیک ترین چیز را همین رگ بدنمان احساس کنیم { در یکی از کتب لغوی دیدم که حبل الورید را به عرق تحت اللسان ترجمه کرده بود } چه بسا چون الآن که دارم حرف می زنم احساسم این است که این نزدیک ترین چیز است به من ِ متکلم . اما این احساس من است ممکن در دستگاه خلقت نزدیک ترین چیز به من مثلا عرقی در دماغم باشد . ممکن است غده ای در مغزم باشد که به من نزدیکتر است ولی من آن را به عنوان نزدیک ترین احساس نمی کنم . چون قانونی دارم که هر چه نزدیک تر می شود ، مخفی تر می شود . البته مانعة الجمع نیست که باید توضیح داد . فعلا روی این سوال فکر کنیم که آیه شریفه حبل الورید را به چه نحوی مطرح فرموده است ؟
سوال دوم : آیا وقتی این حبل الورید نزدیک ترین چیز به ماست ، که آیه می فرماید خدا از این نزدیک ترین هم نزدیک تر است ، آیا فقط در موطن دنیا و بدن و وسوسه ی نفس منظور است یا منظور این است که حبل الورید نزدیک ترین است حتی در غیر موطن اتصال روح به بدن ؟ مثلا آیا وقتی که خواب هم هستیم ، آیه ی شریفه مصداق دارد یا نه ؟ آیا رگ گردن و رگ قلب و شبکه ی عصبی ، شبکه ی خون رسانی ، شبکه ی اعصاب مرکزی ، شبکه ی اعصاب محیطی و . . . کهمه ی این ها در شخصی که خواب است و دارد خواب می بیند ، دارد با دیگران حرف می زند ، غذا می خورد ، آیا آیه ی شریفه در آن موطن هم معنا دارد یا نه ؟ آیا می شود به او گفت : ایها الذی انت نائم ، ای کسی که خوابی ولی داری با بدن مثالی حرف می زنی و غذا می خوری ، نحن اقرب الیک من حبل وریدک الآن ؟ یعنی از نزدیک ترین چیزی که الآن در حال خواب دیدن نزدیک ترین چیز به توست ، به تو نزدیک تریم . چون وقتی که خواب است نمی توان گفت این رگ گردن بدنی ی او نسبت به احساسی که در حال خواب دیدن دارد ، نزدیک ترین چیز به اوست . او الآن در عالم دیگری است و حبل الورید مناسب خودش را می طلبد . آیا این آیه ی شریفه حبل المتین عالم دنیا و بدن جسمانی را می فرماید ؟ یعنی می خواهد بفرماید : وقتی بیدار هستی ، خدا از حبل الورید بدنت به تو نزدیک تر است یا اینکه چون قرآن مال همه ی عوالم است ، مقصودی هم که خداوند در این آیه تعبیه فرموده ، مربوط به همه ی عوالم است پس مفاد آیه این می شود که نحن اقرب الیک من حبل الورید مناسب با عالمی که در آن قرار داری . اگر در خواب هستی ، نحن اقرب الیک من حبل الورید مناسب با عالم خواب . اگر در قیامت هستی ، نحن اقرب الیک من حبل الورید مناسب قیامت و همین طور در عالم برزخ . پس سوال دوم این شد که آیا آیه فقط درصدد بیان بدن جسمانی و حبل الورید اینجاست یا اینکه همه ی عوالم نسبت به خودشان یک حبل الوریدی دارند ؟ چرا این سوال را مطرح کردم ؟ چون عرض کردیم که ظاهر مفاد آیه شریفه این است که خدای متعال در صدد بیان غایت نزدیکی ی خودش به ماست و مقتضای حکمت آن است که حبل الورید در این مقام نزدیک ترین چیز به انسان باشد تا برای مبالغه در نزدیکی بتوانیم بگوییم : خدا از آن هم به انسان نزدیک تر است . خب در هر عالمی ممکن است یک چیزی به ما نزدیک تر باشد . جری حبل الورید در عالم دنیا مثلا رگ گردن است ولی جری همین حبل الورید در عالم برزخ رگ گردن بدن مثالی است . رگ گردن را مثال عرض می کنم . هر چه خدا می داند که مثلا در عالم برزخ نزدیک ترین چیز است به هویت ادراکی و احساسی ی او یا هویت وجودی او در نفس الامر . البته ممکن است کسی بگوید که به قرینه ی { توسوس } بگوییم : حبل الورید مال همین بدن است و ظاهر آیه هم این است که مربوط به دنیاست و ربطی هم به برزخ و سایر عوالم ندارد . چون نحن اقرب دارد موطن وسوسه را می گوید . یعنی در موطنی که بدن جسمانی بیدار است و حدیث نفس دارد و در معرض وسوسه است . در خواب و قیامت که وسوسه نیست . آیه ساکت است از اینکه در عوالم دیگر حبل الوریدی هست یا نه . البته قبلا هم عرض کردم که ما نمی توانیم دست قرآن را ببندیم و مفاد آیه را منحصر به دنیا و بدن جسمانی کنیم
حالا روی این فرض که این آیه مربوط به دنیا و بدن جسمانی و موطن وسوسه و حالت یقظه باشد ، یا بگوییم این بدن جسمانی شعبه ای از آن است ، سوال سومی مطرح می شود که : آیا این حبل الوریدی که مربوط به همین بدن جسمانی است ، یک موضع معینی در بدن ماست که از اول تا آخر عمر ثابت است یا اینکه ممکن است حبل الورید یک عنوان کلی و جنسی باشد و جایش به حسب حالات و سنین مختلف ما تفاوت کند ؟ لغویین و مفسرین آن را یک چیز ثابتی گرفته اند . ولی به عنوان احتمال ممکن است که وقتی مثلا انسان غضب می کند ، حبل الوریدش جایی باشد و وقتی در حال تفکر است ، در جایی دیگر . یعنی مفهوم حکمی و کلی ی حبل الورید ، نزدیک ترین جا به انسان است ولی حالا کجاست ؟ بستگی به حال و سنّ انسان دارد . چه بسا سن و حال و . . . در تعیین این نزدیکترین جا تفاوت داشته باشد . مثلا وقتی تفکر می کنیم ، نزدیکترین جا به آن انانیّت و نفس و احساسی که به شعور أنا داریم ، مثلا عرقی در دماغمان باشد ولی وقتی احساس محبت داریم ، در سینه ی مان باشد و در حال سخن گفتن ، زیر زبان و در ناحیه ی حنجره مان باشد . این احتمال محال نیست اگرچه دور از ذهن و خلاف ظاهر است
. سوال چهارم هم این است که آیا اشیاء دیگر غیر از انسان هم می توانند حبل الوریدی مناسب با خودشان داشته باشند یا نه ؟ یعنی یکی از مصادیقش مثلا رگ گردن موجود در بدن ماست که برای ما جلوه کرده است و آیه ی شریفه به یک واقعیت ساریه در تمام اشیاء اشاره دارد و می گوید : هر چیزی یک شأنی دارد که اگر بخواهیم قرب و بُعد را نسبت به نفس او بسنجیم ، آن شأن نزدیک ترین چیز به اوست و خدای متعال و خالق آن چیز از آن شأن هم به او نزدیک تر است . حتی ممکن است طبق این احتمال برای هر عضوی از اعضای بدن حبل الوریدی مناسب با آن وجود دارد . البته در فعلا در حدّ احتمال است . این احتمالات فایده اش آن است که اگر بعدا در روایتی به یک تفسیر باطنی از آیه برخوردیم که بدوا از ذهن ما دور است ، با در نظر گرفتن این احتمالات می بینیم که ما خودمان را دور گرفته بودیم و واقع آیه از فرمایش امام دور نیست
برگردیم به معنای لغوی حبل الورید و ببینیم از خود این عنوان می توان چیزی به دست آورد ؟ حبل هم یک معنای لغوی دارد و هم استعمالاتی دارد . حبل چند کارایی دارد : با حبل می شود چیزی را بست و محکم کرد . با حبل می شود بین دو چیز ارتباط برقرار کرد ( واعتصموا بحبل الله ) حبل الله برای بستن چیزی نیست بلکه منظور از حبل در اینجا این است که ریسمان دو طرف دارد . یک طرفش به آسمان بند است و یک طرفش به طرف شماست . آن را بگیرید و بکشید ( الا بحبل من الله و حبل من الناس ) در این آیه حبل به معنای عهد است . عهد یک نحو عقد است و عقد یعنی گره زدن و رابطه برقرار شدن است . او یک طرفش را داشته باشد و من یک طرف را . او بتواند مرا بکشد و من هم بتوانم او را بکشم . من بتوانم خودم را از افتادن حفظ کنم به اینکه او را گرفته ام و او هم همچنین . یا اگر مختلف الاطراف است مثل حبل الله ، او که ممکن نیست بیفتد . این من هستم که خودم را به او نگه می دارم . او عزت مطلقه دارد و من که ذلت مطلقه هستم ، وقتی به حبل الله متمسک شوم سراپا محفوظ می مانم از اینکه بیفتم . اگر حبل را چیزی بگیریم که دو طرف دارد و رابط می شود بین دو چیز ، آیا این احتمال در مورد حبل الورید معنا دارد یا نه ؟ ورید یعنی چه ؟ قبلا درباره ی مطالب لغوی ی آن از قبیل ورود و آب و . . . صحبت کردیم . قطع نظر از اینکه بگوییم وضع شده برای یک رگ خاص که آنهم اتفاقی نبود ، ورید یعنی چه ؟ ورید یا فعیل است به معنای فاعل ( چیزی که وارد می شود ) یا فعیل به معنای مفعول یعنی مورود ، چیزی که چیزی بر او وارد می شود . بیشتر به ذهن می آید که ورید به معنای فاعل باشد . حبل الورید یعنی آن ریسمانی که محلّ ورود است . طبق این احتمال اضافه حبل به ورید لامیه است نه بیانیه . ورید آن است که دارد می شود . حبل واسطه ای است که وارد و مورود را به مبدأ ورود ربط می دهد . حبل الورید یعنی آن واسطه و ما به الارتباطی که برای ورید هست . آیا می توان گفت : ورید یعنی آن فیضی که از ناحیه ی خالق برای مخلوق می آید . نزدیک ترین چیز به او همان فیض اصل وجود اوست که دارد از ناحیه ی خالق برای او می آید . حبل هم کانال و ما به الارتباط این فیض است . نزدیک ترین چیز به یک مخلوق همان جایی است که فیض وجود او از آن کانال برای او می آید . آن موطن ورود فیض برای مُفاض ، نزدیک ترین چیز به اوست . هم احساسا هم تکوینا . خداوند می فرماید : من از این هم به انسان نزدیک تر هستم چون فیضش را من دارم می دهم و احاطه ی وجودی دارم هم بر مجرای فیض و هم بر انسان مفاض . این بود حاصل عرض من . اگر اینجوری معنا کنیم ، حبل الورید هم در همه ی عوالم معنا پیدا می کند هم در همه ی اشیاء . حبل الورید یعنی ممرّ جریان فیض و محل وصول فیض به هر شیئی است . این نزدیک ترین چیز به شیء است و آیه می فرماید : خدا اینطور چیزی را در همه ی تار و پود عالم قرار داده و خودش هم از همه ی این ها به آن شیء نزدیک تر است . فیض را رسانده از باب جری اسباب و زمینه سازی ی اسباب و گرنه هو اقرب الیه از این بالاحاطة و السلطه ای که از لوازم اسماء و صفات خود اوست . من الآن دارم یک مفهوم کلی را می گویم . شما ببینید این مفهوم کلی به حبل الورید می خورد یا نه ؟ اگر این معنا با حبل الورید جفت و جور بود ، باید به سراغ مقصود برویم و ببینیم مقصود چیست ؟ ما که از اسرار دار وجود سر در نمی آوریم . خدایی که خلق کرده می داند که در هر جایی آن ممرّ فیض که از طریق آن فیض وجود را از باب تسبیب اسباب به او می رساند ، چیست . آن چیز حبل الورید اوست که خدا از آن هم به او نزدیک تر است . سوال : وقتی فیض ، اصل وجود باشد ، دیگر دوئیتی تصور نمی شود که بگوییم خدا اقرب است . استاد : حبل الورید که مجرای اصل تحقق شیء و هلیّت بسیطه ی او بود ، آیا فیض وجود به ماهیت رسیده ؟ یعنی ماهیت جعل شده ؟ یا اینکه محض الوجود جعل شده است ؟ اگر بگویید ماهیت جعل شده و فیض وجود هم یک نحو اضافه ی اشراقیه به ماهیت است ، منظور از دو یعنی من از آن ماهویتی که او احساس دارد ، به او نزدیک تر هستم . اگر هم طبق حکمت متعالیه محض اضافه اشراقیه بگیریم و وجود را عین الربط بدانیم ، دوئیت و تفاوت حیثی می شود . یعنی نزدیک ترین چیز به این عین الربط که عین فیض وجود است ، یعنی کانال وجود برای کانال فیض خودش است ، چون وقتی گفتیم : عین الربط یعنی رابط و مربوطی نداریم یعنی خود شیء عین الربط است نه اینکه مربوط است به ربطی به خدا . در اینصورت خود شیء می شود کانال و تعبیر دقیق تر می شود و معنای آیه این می شود که : من از خودش به خودش نزدیکترم . همان تعبیری که قبلا از تحف نقل کردم که حضرت فرمودند : حتی اگر بخواهی خودت را بدانی ، اول باید خدا را بدانی تا خودت را بدانی . چون از خودت به خودت نزدیک تر است . علم حضوری نفس به خودش مسبوق است به علم حضوری نفس به خالقش . نه اینکه مسبوق باشد به علم حضوری خالق به او ( و تعرف نفسک به و لا تعرف نفسک بنفسک من نفسک ) در این مقام کانال دوئیت ندارد چون نفس کانال نفس اضافه ی اشراقیه است پس نحن اقرب الیه منه یعنی من نفسک که تفنن در تعبیر و بیان آن دو حیثیت در اضافه است . سوال . استاد : سوالی را طرح کردم که اقرب الیه یعنی احساس او یا یک چیز نفس الأمری ؟ طبق بیان شما احساس می شود . چون در غیر اینصورت کلام لغو می شود . چون ما داریم با کسی حرف می زنیم باید یک احساسی داشته باشد تا بگوییم : این حبل الوریدی که ؟؟؟ به تو نزدیکتریم ( دقیقه 33 ) این حرف خوبی است ولی اگر بخواهیم برای احتمال ثبوتی بودن و نفس الامری هم حرف می زنیم ، ممکن است . به این نحو که بگوییم : آیه ی شریفه که الآن مستقیما خطاب نفرموده است . بلکه دارد یک مطلب نفس الامری را می گوید . انا خلقنا الانسان . نعلم ما توسوس به نفسه . نحن اقرب الیه من حبل الورید . یعنی یک چیزی هست در خلقت ما که حتی اگر خودش هم احساس ندارد ، نزدیک ترین چیز به اوست که ما از آن نزدیک تریم . لذاست که با بیان شما این احتمال صفر نمی شود . و لو بیان شما بیان قشنگی است که خود طرف هم بیاد یک احساسی داشته باشد . اگر هم از باب استعمال لفظ در اکثر از معنا ، هر دو احتمال عندالله درست باشد ، هر دو هم مراد خدای متعال است . چون هر دو حق محض است و مطابق نفس الامر و قرآن هم تاب بیان آن را دارد ، چرا خدا اراده نکرده باشد ؟ بلکه قطعا اراده فرموده همانطور که قبلا توضیح داده شد
این سوال باقی می ماند که چرا معنای رگ گردن برای حبل الورید جا افتاده و رایج است ؟ چون بهترین چیز در فضایی که ما هستیم از باب جری و تطبیق ، رگ گردن است . چون ظهور احساس ما یک مظهرش سینه{قلب} و سر{دماغ}است و رابط بین این دو گردن و حنجره و زبان است . کأنّه مجمع و حوضی که تمام احساس سر و سینه در آن جمع می شود ، همین محدوده ی زبان و گردن است . برای همین رگ گردن بین مردم جا افتاده چون احساس خودشون کمک کارش بوده . اگر به عرف بگویند : خدا نزدیک تر است به تو از رگ سیاتیکی که در پایت است ، ذهنش پس می زند و خودش را از آن دور می بیند . حتی اگر بگویند رگی است در مغز سر ، باز ذهنش پس می زند . اما رگ گردن را نزدیک ترین جا به احساس خودش می بیند . پس مانعی ندارد که آیه ی شریفه از باب جری جای خودش را در شأن زندگی ی ما انسان ها پیدا کرده است یعنی خدای متعال به ما از آن نزدیک ترین چیزی که احساسش را داریم ، نزدیک تر است . سوال . استاد : جری یعنی مفهوم آیه و مراد خداوند کلی است ولی وقتی در یک موطنی جاری می شود ، این می تواند مصداقش باشد . جری یعنی جاری شدن یک مطلب کلی در یک مصداق . اشکال . استاد : مسامحه نیست جری است یعنی عرف یک احساس تکوینی دارد که ظهور و بروز نزدیک ترین جا برای ظهور شاعر أنا را اینجا می بیند . در عالم جسمانی اینجا را نزدیک ترین می بیند و ما می گوییم خدا از این هم به تو نزدیک تر است . سوال : آیا منظور رگ آئورت نیست ؟ استاد : دو رگ در گردن هست که دائم دارد می زند . وقتی قلب خون را با فشار به طرف مغز می فرستد از این دو رگ اصلی رد می شود . بعدا هم از سرخرگ های موازی با این ها بر می گردد که البته در حال برگشت دیگر فشار ندارد . ولی در حال رفتن نبض و پرش رگ فشار را نشان می دهد . رگ آئورت خون را به دو طرف می برد . شعبه ای از آن در گردن است و شعبه ای مهم از آن هم دور می زند و می رود به کبد و قسمت پایین . که چهارشنبه با عنوان وتین از انواع رگ ها صحبت شد . سوال : چرا فرموده : نحن و نفرموده : أنا ؟ استاد : راجع به جمع و مفرد بودن ضمائر مربوط به خدای متعال بحثی مستقل لازم است . مفسرین گفته اند : گاهی به خاطر تعظیم است و لو خدا عظیم است ولی می خواهد در مقام بیان هم آن عظمت جلوه کند . اما وقتی می گوید : من ، ولو خودش عظیمی است ولی واژه ی من جلوه دهنده ی آن عظمت نیست . وجه دیگری که مفسرین برای نحن ذکر کرده اند ، برای اشاره به تسبیب اسباب است . نحن یعنی خدا منم ولی اسبابی هم قرار داده ام ( والمدبّرات امرا ) احتمالات دیگری هم هست . سوال : آیا مبالغه ی آیه ی ( یا ایها اللذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم و اعلموا ان الله یحول بین المرء و قلبه و انه الیه تحشرون ) در قرب حقتعالی به انسان بیشتر نیست ؟ استاد : آیا این آیه در مقام شدت قرب الهی به ماست یا مطلب دیگری را می خواهد بفرماید ؟ آیه حبل الورید روشن است که می خواهد نزدیکی ی خدا و احاطه ی علمی او را برساند اما در این آیه صحبت بر سر گوش به حرف دادن دعوت انبیاست نه اینکه در مقام بیان قرب الهی باشد . تعبیر ( یحول ) شاهد آن است . آیا خدا بین شخص و قلبش حائل می شود درصدد بیان قرب خدا به اوست ؟ معلوم نیست . به نظر می رسد این آیه نظیر ( انک لا تهدی من احببت ولکن الله یهدی من یشاء ) است . این آیه هم نظیر آن شعر است که : ( در حیرتم از چشم بندی خدا ) یعنی یک جاهایی هست که طبیعت امر این است که ببیند و بفهمد و تصدیق کند اما به خاطر اعمالش خدا یحول بینه و بین قلبه و نمی گذارد حقائق واضح را ببیند . یعنی ارتباط چیزهایی که شأنشان این است که با هم مرتبط باشند ، قطع می کند . در روایت هم دارد . لذا احتمالا این کلمه ی یحول یک نحو مقابل معنای قرب است . خدا نزدیک است ولی در این آیه درصدد بیان نزدیکی نیست . یعنی استجیبوا . ولی بدانید که استجابت شما و آمدن حیات به دنبال آن نیازمند شروطی است . یعنی که با اینکه هدایت انبیا هست ، حیلولت خدا هم هست . برای درک هدایت انبیاء باید خاضعانه و سراپا هر چه را که در وجودتان رهزن ایمان و توحید است ، برطرف کنید تا استجیبوا در حقتان محقق شود . البته یحول معانی ی دیگری هم دارد که برخی از آن ها برای مؤمنین هم صادق است یعنی گاهی خداوند چیزهای خوبی به بنده ی مؤمنش داده ولی او دارد از ناداری گریه می کند . ملائکه می گویند : نمی دانی خدا چه چیزهایی به تو داده است ! ولی فعلا بین تو و درک آن ها حائل صورت گرفته است چون فعلا صلاح نیست بدانی . مثل اینکه پدر پولی به حساب پسر واریز می کند که صلاح نیست فعلا بداند که اینقدر پول به حسابش هست چون آن را هدر می دهد . پدر نمی گذارد بفهمد که این پول را دارد . خلاصه اینکه یحول وجوهی دارد که در روایات هم ذکر شده است
سوال . استاد : ظاهرا اجابت و استجابت تفاوت جوهری ندارند و به جای همدیگر به کار برده می شوند گر چه ممکن است مقام هر یک با دیگری تفاوت داشته باشد . استجابت دربردارنده ی نوعی اقبال و توجه و عنایت مستجیب است ولی اجابت اعم از این است . ممکن است خدا دعای بنده ای را که به او عنایت ندارد اجابت کند که این اجابت است نه استجابت
سوال . استاد : ورید یعنی جاری (دقیقه 52)
علی علی









*****************
تقریر آقای صراف:
23/11/1390

· مقتضای فصاحت و بلاغت این است که وقتی می­فرماید نحن اقرب ... مقصود این کلام بیان غایت قرب خدای متعال است. وقتی مقصود این است اگر چیزی از حبل الورید به انسان نزدیکتر بود باید آن را می­گفت و الا خلاف حکمت است.

· آیا حبل الورید اگر نزدیکترین است منظور در دید ما است یا در واقعِ حکمت خدای متعال؟ یا هر دو؟

· آیا وقتی حبل الورید نزدیکترین چیز به ما است فقط در موطن دنیا و بدن و وسوسه نفس منظور است یا نزدیکترین چیز است حتی در غیر موقعیت تعلق روح به بدن؟ آیا وقتی می­خوابیم باز هم آیه مصداق دارد و آن چیزی است که نزدیکترین چیز است به او در همان وضعیت و حبل الوریدی مناسب آن عالم است؟

· اگر بگوییم مال موطن وسوسه و حالت یقظه و در عالم دنیا است (یا اینکه مختص آن نباشد و در بدن یکی از تجلیات آن باشد) در این صورت آیا این حبل الورید یک موضع معینی است در بدن از اول تا آخر عمر یا اینکه در سنین و مراتب مختلف جایش فرق می­کند؟ آیا ممکن است وقتی انسان غضب می­کند حبل الورید یک جا و اگر تفکر می­کند جای دیگر؟

· آیا ممکن است همه اشیاء حبل الوریدی متناسب با خودشان داشته باشد که نزدیکترین چیز به آن شیء باشد؟

· بحث لغوی: آیا از خود عنوان حبل الورید می­توانیم واقعیت مطلب را دربیاوریم؟

· اگر بگوییم حبل به معنای واسطه ارتباط و ورید به معنای وارد و مورود باشد و حبل الورید یعنی محل و ممر ورود فیض الهی (مجرای فیض الهی) به موجود باشد (از باب تسبیب اسباب) در آن صورت در تمام عوالم هم خواهد بود و اقربیت هم از این جهت است.

· چرا جا افتاده که حبل الورید یعنی رگ گردن؟ یک احساسی داریم که در سینه جمع است و احساسی در دماغ و رابط بین این دو گردن است. چه بسا از باب جری مفاد کلی آیه در این موطن به این معنا فهم شده باشد.