بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر سوره مباركة قاف-سال ۹۰

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر از سایت انجمن گفتگوی علمی، در ذیل صفحه است
تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است

تقریر جدید-فعلا نیست










**************
تقریر از سایت انجمن گفتگوی علمی:

http://www.hoseinm.ir/forum/index.php?topic=118.0

شنبه ( 4 / 2 / 2012 )15/11-11ربیع الاول33ج114

سوال از آیه ( لیجزیهم الله احسن ما عملوا ) و ( نتقبل عنهم احسن ما عملوا ) . آیا معنای اینکه احسن را قبول می کنیم ، یعنی اینکه حسن را قبول نمی کنیم ؟ استاد : معنای عرفی ای که به ذهن می آید و اهل ادب و تفسیر هم ذکر کرده اند این است که یک جزاء مقدر بگیریم یعنی نجزیهم أحسن جزاء ما عملوا . یا احسن قبول ما عملوا . به قرینه یجزی و نتقبل . می خواهد بفرماید : جزای ما بهترین جزای ما عملوا است . نه بهترین عمل آنها که اعمالش را ردیف کنند و بگویند : ما فقط به احسن این ها جزاء می دهیم . سائل : آیا این احتمال صحیح است که مثلا ده تا نماز ما را می آورند و می بینند مثلا هشتمیش از همه بهتر است . به همه ی بقیه به وزان همین هشتمی پاداش می دهند ؟ استاد : باز هم باید چیزی در تقدیر بگیریم : نجزیهم ما عملوا أحسن ما عملوا . جزا می دهیم آن ها را هر چه عمل کرده اند به همان نحو جزاء احسن آنچه که عمل کرده اند . اما طبق احتمال قبلی معنای آیه این می شود که : بهترین جزاء را به آن ها می دهیم نه اینکه بهترین عملشان را جزا می دهیم . به همه ی اعمالشان جزا می دهیم ولی به همه ی اعمالشان بهترین جزا می دهیم . ولی طبق احتمال شما جزای بهترین عملشان را به همه ی اعمالشان می دهیم . نتقبل هم یعنی بهترین قبول ما عملوا . بنابراین أحسن رده بندی و ترتیب بندی را در خود اعمال شخص نمی آورد بلکه رده بندی را می آورد در جزاء ما عملوا . این از باب تناسب حکم و موضوع . اما اگر احسن را رده بندی ی خود اعمال فرض بگیریم ، باز هم قابل معنا هست . به این نحو که بگوییم : گاهی است جزا دهنده به کیفیت عمل نگاه نمی کند بلکه می گوید : نماز خواندی ، این هم جزایت . پنجاه تا نماز و پنجاه تا جزاء . ولی آیه می خواهد بگوید : ما اینگونه جزا نمی دهیم بلکه در جزا دادن حسن عمل را در نظر می گیریم و عمل احسن را جزا می دهیم . به طریق اولی جزای حسن را می دهیم ولی ازاحسن بودن بودن احسن غضّ نظر نمی کنیم . سوال : آیا این مثال درست که مثلا یک استاد می گوید : چند تا امتحان از شما می گیرم و بالاترین نمره تان را به عنوان نمره ی شما قبول می کنم یا مثلا معلم ورزش می گوید : چند بار بدو . بهترین دویدنت را به عنوان نمره ی دویدنت قرار می دهم . استاد : فرمایش شما این می شود که : گاهی است که می خواهند اعمال را سان بدهند و به ازاء تک تک آن ها جزا بدهند ولی گاهی است که می خواهند مجموع وجود شخص را رده بندی کنند و به کل وجود شخص نمره بدهیم و مشخص کنند که این شخص در چه رده ای ایستاده است . در اینجا کاری به سایر اعمالش ندارند بلکه بهترین عملش را در نظر می گیریم و رده ی او را با نگاه با آن عمل تعیین می کنند . رکوردش را با این عمل مشخص می کنند . سوال : وقتی تبدّل سیّئات به حسنات هست ، چه اشکالی دارد که حسن ها هم احسن حساب شوند از باب تفضل الهی و همه را به وزان احسن قبول کنند یا پاداش دهند ؟ چون بعدش هم دارد : و یزیدهم من فضله استاد : یزیدهم من فضله یعنی علاوه بر قبول یا جزاء احسن ما عملوا . یکی از حاضران : ممکن است به نیت بخورد . نیة المؤمن خیر من عمله . به هر حال وقتی نیت در قالب عمل در می آید ، دچار نقص می گردد و ما بر اساس نیت که احسن است جزا می دهیم نه بر اساس اعمال . استاد : به فرمایش شما که به نیت بخورد که اصلا بحث دیگری می شود ( هل العمل الا النیّة ) ( لکل امرء ما نوی ) کأنه عمل هیچ است و جوهره ی اصلی ی کار همان نیت است . ( ألا و ان النیّة هی العمل ) دقیقه 13
بسم الله الرحمن الرحیم
سوال : منظور از شأن در روایت تحف : ( و هکذا الانسان خلق من شأن الدنیا و من شأن الآخرة ) چیست ؟ استاد : آیا یعنی دنیا و آخرت شؤونات دارند یعنی دنیا و آخرت شؤوناتی دارند که یک شأنش را به انسان داده اند یا اینکه انسان شؤونات دارد ؟ گرچه اولی هم فی نفسه صحیح است ولی ظاهر روایت دومی است . حضرت در اینجا انسان را به عنوان یک ذوالشأن در نظر گرفته اند و می فرمایند : این انسان ذوالشأن دو شأن و مقام دارد : مقامی دنیوی و مقامی اخروی . وقتی می گویند : شأن دنیا و آخرت یعنی متشأنش انسان است اما هر چه که در دنیا و آخرت است به تناسب حال این انسان می تواند ظهور بکند . مثلا برای دنیایش روایتی دیده بودم که : هر چه خدای متعال در خاک قرار داده و تمام عناصر موجود در خاک ، نمونه ای از آن را در بدن تو گذاشته است . یعنی کأنه خلاصه و عصاره و مُنّه همه دنیا را خدا در بدن انسان گذاشته و جمع کرده است . آخرت هم می تواند اینچنین باشد . یعنی شؤوناتی که عالم آخرت دارد ، می تواند در باطن انسانی که از آخرت آمده است ، هم وجود داشته باشد . بنابراین اگر جنت و نار الیوم مخلوقتان { حضرت فرمودند : چگونه نباشند در حالیکه جد ما به آنجا تشریف بردند و از آنجا سیب خوردند } ، و در روایت دیگری فرمودند : انّ عدد درجات الجنة علی عدد آی القرآن یعنی همین بهشت یک درجه نیست و یک رتبه ندارد والله هم درجات . حضرت فرمودند : لا تقولوا جنّة بلکه درجات دارد . از حضرت سؤال می کند که اهل بهشت می توانند با هم ملاقات کنند ؟ حضرت فرمودند : پایینی ها نمی توانند هر وقت خواستند به ملاقات بالایی ها بروند و دسترسی به آن ها ندارند اما بالایی ها هر وقت بخواهند می توانند به پایینی ها سر بزنند . شخصی متوفایی را خواب دیده بود و پرسیده بود : شما در آنجا خدمت حضرت سیدالشهدا می رسید ؟ گفته بوده : چی می گی ؟ سی سال یکبار یک جلوه ای ! یعنی دستگاه خیلی منظم و درجات محفوظ است . خب ، اگر اینگونه است که درجات جنت علی درجات آی القرآن ؛ یقال لقارئ القرآن اقرء و ارقئ ، اینجا که حضرت می فرمایند : خلق الانسان من شأن الآخرة ، یعنی آخرت با همین درجاتش . یعنی یک انسانی است که در همین دنیا که نشسته ، شأن اخروی او درجه ی کذای بهشت است . یک انسان دیگر هم در همین دنیا نشسته و شأن اخروی هم دارد ولی شأن اخروی ی او پایین پایین هاست . پس همینطور که آخرت مراتب دارد ، شأن الآخرة هم مراتب دارد . در نهج هم دارد که ( صحبوا الدنیا بأبدان ارواحها معلّقة بالملأ الأعلی . آیا شأن آخرت این افراد با بقیه یکسان است ؟! قضیه ی منبر تاریخی مرحوم شیخ جعفر شوشتری و نصیحت مرحوم شیخ مرتضی طالقانی ( دقیقه 22 تا 28 )
پس انسان هم شأن دنیا را دارد هم شأن آخرت را . هم پای زشت طاووس را دارد هم بدن زیبایی او را . ابلیس هم فقط پای طاووس را دید که اعتراض کرد . اگر سرش را بالا می آورد و جمال آدم را هم می دیدید ، نمی گفت : خلقته من نار و خلقته من طین . خدا هم قبلش جوابش را داده بود و فرموده بود : ( اذا سویته { یعنی خلقته من طین } و نفخته من روحی ) آخه غیر از طین چیز دیگری هم دارد ولی ابلیس اونطرفش را جلوه می داد و نفخت من روحی را نمی دیدید
سوال . استاد : (من) در من شأن الدنیا ، نشویه است . یعنی از این دو شأن تشکیل شده است . شأن آخرت از سنخ بدن عنصری و طبایع اربعه و خون و گوشت و استخوان نیست . شأنی است که با پایان بدن ، به سماء برمی گردد . سنخش سنخ ملکوت است . لذا فرمودند ( فرُدّت الروح و النور الی القدرة الاولی ) یعنی خود این شأن آخرت از جوهره ی عالم قدرت و ملکوت است و از آن جا آمده است . وقتی آلت جسمانی برای روح از بین رفت ، به عالم خودش بر می گردد . سوال : چرا فقط روح از شأن آخرت است . آخرت که با جسم هم سازگار است . در آخرت جسم هم وجود است و عذاب می شود . پس آخرت هم شأن جسم است هم شأن روح . استاد : آخرت عالم احاطه است و متشأنش هم انسان است . انسان همین جا که هست ، دو تا شأن دارد . یک شأنی دارد از این عالم جسمانی که بدنش است و متناسب با همین عالم هم است . بله این بدن جسمانی او بعدا حشر و نشر دارد . طبق مبانی مختلف علمی که یکی از آنها مبنای آقا علی مدرس است می گوید : همین بدن جسمانی در همین عالم جسمانی به تبع حرکت جوهری کل عالم مُلک و جسمانی دارد می رود به سوی عالم آخرت . پس کل عالم جسمانی هم یک سیری دارد به سوی عالم آخرت و همراه او بدن هم سیر پیدا می کند . ولی فعلا بدن جسمانی متناسب با حرکت این عالم است . اما عالم آخرت عالم احاطه ی به تمام عالم مُلک است . لذا شأن آن عالم از شأن این بدن جداست . این بدن شأنش دنیایی است . به همین جهت نمی تواند الآن در فردا حاضر شود . ولی روح می تواند به فردا هم محیط باشد همانگونه عالم عالم آخرت محیط به همه ی زمان هاست . لذا در خواب ، خواب فردا را می بیند . بدن الآن نمی تواند به فردا برود ولی روحمان همین الآن که می خوابیم ، به فردا می رود و عین وقوع واقعه در فردا را می بیند . چون شأن عالم احاطه را دارد . سوال . استاد : بحث من درباره ی بدن عنصری بود و گرنه اولیاء خدا می توانند به اراده ی در همین بدن تصرف کنند . آن بدن با این بدن فرق دارد . بلکه بدنی است که عنصری بودن در آن ضعیف شده و شعاعی از نفس است . گاهی است که آن نفوسی که به این بدن عنصری تعلق می گیرد ، دیگر این عنصر برای آن ها آن عنصری که ما می گوییم نیست بلکه واقعیت نفس الامری وجودی آن برای آن ها مکشوف است . . یعنی مثلا جمجمه ی من یک استخوان سفت است ولی همین جمجمه برای اراده ی آن نفوس مثل موم است . یعنی اراده می کند این جمجمه هوا باشد ، می شود هوا . یعنی صبغه وجودی عنصر برای آن ها جلوه کرده و وجودش خمیرمایه شده در دست روح آنها . ولی ما به خاطرضعف ، ما هستیم که بند بدن هستیم . پس بدن آن ها عنصری است ولی عنصری ای که صبغه ی عنصریش برای روح آن ها مثل موم شده است . همانگونه حضرت امیر برای آن طبیب از بدن مبارک خود را مزاج های گوناگونی را نشان دادند . یا مثل آن زندیق که درباره امام صادق گفت : یتجسد اذا شاء و یتروّح اذا شاء یعنی اگر بخواهد بدنش می شود روح . این جور جسدها حساب دیگری دارد . حتی می تواند بدنش را چند تا بکند . مثل اینکه یک کبریت دارید و چندتا کبریت دیگر هم با آن روشن می کنید ، او هم یک بدن دارد ولی می تواند چندتا بدن دیگر هم از آن تولید کند . همه آنها هم خود اوست نه اینکه خیالی باشد . فعلا بحث ما در همین بدن های عنصری بود طبق نظام عادی دنیا سیر می کند . در روایتی در بحار هم هست که در آب افتاده بود و دید حضرت از همان بالای آب دست او را گرفتند و نجات دادند
سوال : روایت داریم که ( من عرف نفسه فقد عرف ربه ) ولی این روایت تحف با اینکه موضوعش ( عرفان المرء نفسه ) است ، انسان از آن معرفت رب را خیلی احساس نمی کند . مناسبت یا تطبیق این روایت با آن روایت چگونه است ؟ آیا منظور از من عرف نفسه ، این است که انسان طبایع اربعة را بشناسد ؟ استاد : روایت ( من عرف نفسه ) روایت جانانه ای است و معانی ی متعددی هم در آن محتمل است . مرحوم حاجی سبزواری در یکی از تعلیقاتش بر اسفار شاید 15 ، 16 جور این روایت را معنا کرده است . یکی از معانی ی آن که خیلی ساده هم هست ، این است که : من عرف نفسه به یک امری ، عرف ربه به صفت مقابل آن . مثلا من عرف ربه بإمکان الوجود ، عرف ربه بوجوب الوجود . یکی هم این است که : من عرف نفسه بالطبائع الاربعة التی یمکن أن تتفاسخ فیموت ، عرف ربه بعدم الطبائع و عدم الموت . البته معانی ی دیگری هم دارد . عده ای هم گفته اند که روایت اشاره به تعلیق به محال است . یعنی هر کس نفس را بشناسد خدا را هم می شناسد و چون خدا را نمی شود شناخت پس نفس را هم نمی توان شناخت . مرحوم طباطبایی با این احتمال مخالفند و می فرمایند : روایت می خواهد بگوید : نفس را می شود شناخت و هر که بشناسد خدا را هم می شناسد . ولی گمان من این است که فرمایش ایشان با آن احتمال منافاتی ندارد و اینکه روایت ناظر باشد به تعلیق بر محال مطلبی نیست که ازاساس باطل باشد ؛ چون نفس واقعا مراتب دارد و مرتبه ای دارد که قابل شناخت نیست . سوال : یعنی مرتبه ای از نفس هست که حتی معصومین هم نشناسند ؟ استاد : خودشان فرمودند : ( ما عرفناک حق معرفتک ) که برخی هم حق را به رفع خوانده اند . فرمودند اسم اعظم 73 حرف است و 72 تای آن پیش ماست و یک اسمش هم اسم مستأثر است که احتمال دارد آن اسم مستأثر باطن نفوس شریفه ی خودشان باشد . روایت هم می تواند ناظر به تعلیق بر محال باشد و در عین حال تشویق به معرفت هم باشد یعنی بروید خودتان را بشناسید و واقعا هم اینطور است که : ما من إسم من الأسماء الإلهیّة إلا اینکه می توانیم یک نظیر و مَثَل برای آن در حالات و شؤونات نفسانیه ی خود پیدا کنیم . بهترین مثال هایی که هیچ کجای دیگر نظیرش پیدا نمی شود . ابن سینا در اشارات سعی می کند مثال های طبیعی برای مطالب حکمت و معقول پیدا کند و خیلی جاها کم می آورد اما اگر به سراغ مثال های نفسانی و منطقی می رفت ، کم نمی آورد . دستگاه منطق کم چیزی نیست . منطق یعنی دستگاه شناخت . شناخت یعنی آن صبغه ای که روح نسبت به شؤونات خودش و عالم دارد . در هر وادی ای می توان از این ها مثال های خیلی خوب آورد . سؤال : برای اسن اَحَد هم می شود از نفس مثال آورد ؟ استاد : بله ، برای احدیّت ذات و صفات مثال های خیلی قشنگی وجود دارد ؟ مثلا شما دارید مطالعه می کنید . یک مطلب در بین مطالعه یک مطلب برایتان حل می شود . با خودتان می گویید فردا این مطلب را برای مستمعین بگویم . فکر می کنید که چند تا مقدمه پیدا کنید تا آنها بفهمند شما چه می خواهید بگویید . از شما می پرسیم : شما اول این مقدمات را فهمیدید که این مطلب را فهمیدید ؟ می گویید : نه . اگر این مقدمات را فهمیده بودم که نیم ساعت مشغول فکر کردن برای یافتن آنها نبودم . من خود مطلب را فهمیدم اما چون می خواهم برای دیگران بگویم ، باید با زحمت چند تا مقدمه پیدا کنم تا حرفم را بفهمند . حالا سؤال این است که : نسبت بین این مطلبی که شما فهمیده اید و آن مقدمات چگونه است ؟ یک مطلب بسیط را خود شما فهمیدید . وقتی که مقدمات را برای دیگران می گویید ، آنها هم همین مطلب به ذهنشان می آید و می فهمند . اما آن مطلب یک نحو احدیّت ادراک دارد یعنی چیزی که شما فهمیدید ، یک مطلب بیشتر نیست . ولی اگر بخواهید بازش کنید و آن را به واحدیّت در بیاورید ، چند تا مقدمه و صغری و کبری و همه ی اینها در دل اوست . لذا یک مطلب است . اول بگذارید این یک مطلب را بگویم و بعدش صغری و کبری و ذیل و صدرش را برایتان بگویم . این مثال خیلی قشنگی است به شرطی که توجه کنیم . این چیز مُدرَک یک نحو أحدیت دارد یعنی حالی دارد که نمی شود آن را از بساطتش پایین و بالا برد ولی اگر بخواهیم آن را بدون تجافی باز کنیم ، می شود صغری و کبری و مقدمه و . . . که در دل اوست
مثال دیگر : ملکه ی فقاهت . کسی که ملکه ی فقاهت دارد ، سر سفره دارد قضا می خورد و هیچ مسأله ای هم یادش نیست . اما یک چیزی در او هست که هر مسأله ی بپرسید مثل چشمه ی جوشان از ذهن و ملکه ی علمی ی او بیرون می آید . این ملکه مجموعه ی علم به همه ی مسائل نیست چون خیلی از مسائل در ذهن او حاضر نیست و اصلا روی برخی مسائل اصلا تا به حال فکر کرده است . اما یک نحو احدیت وجود در نفس او دارد که همه ی جواب ها از آن تراوش می کند
خلاصه هر چه مثال می خواهید پیدا کنید ، به خودتان برگردید و به روح و شؤونات او و سریانش در بدن و در خواب و در ابدان مثالیه توجه کنید . گاهی انسان خواب می بیند و از خواب بیدار می شود و می گوید چه خواب عجیبی می دیدم و بعد از چند لحظه دوباره بیدار می شود ! در اسفار نقل کرده بود که : هر کس در خودش تأمل کند ، می بیند که چند نفر است . بحثی هم در جلد هشتم المیزان دارند راجع به سعادت و شقاوت . بهترین روایت علل را که مربوط به لحوق حسنات به مؤمنین و سیّئات به کفار است ، مطرح می کنند و درباره ی فاعل حقیقی بحث می کنند . یعنی این بدن جسمانی ی ما غلاف است و این غلاف جور و واجور است و تزاحمی هم بین سیف هایی که می خواهند در این غلاف قرار بگیرند ، نیست
سوال : آیا این روایت می تواند مؤیّد کسانی باشد که پایه یمعرفت را معرفت نفس قرار می دهند ؟ استاد : عرض کردم که روایت وجوهی دارد . به یک وجهش بله . البته آنهایی که می گویند شیوه ی ما معرفت نفس است ، مقصودی دارند . در یک نامه ای هم که مرحوم میرزا جواد آقا به مرحوم آشیخ محمدحسین دارند ، این طریقه را توضیح می دهند . یعنی یک اصطلاح است نه اینکه فقط یک معنا کردن برای روایت باشد . یعنی حتی اگر روایت را به معنای معرفتیش بگیریم ، معنایی که آقایان منظورشان است ، معنایی اخصّ از این است . آن معرفت نفس این بود که می گفتند : استاد ما از یاد مرگ شروع می کرد و می بُرد تا جایی که طرف خودش لمس کند که هر چه می بیند و هر هست خودش و درون خودش است . ای برادر تو همه اندیشه ای را لمس کند و بیابد . منظورشان این است . البته ممکن است روش های دیگری هم برای معرفت نفس وجود داشته باشد که روایت به همه ی این ها ناظر باشد
سوالی درباره ی معرفت بالنورانیة شد که استاد فرمودند : حدیث در ابتدا ناظر به اسماء و صفات نیست بلکه منظور حضرت این است که من یک مقامی دارم که معرفت من به آن مقام معرفت خداست و معرفت خدا معرفت من به آن مقام است . یعنی دالّ بر علوّ آن مقام و علوّ معرفت آن مقام از این معرفت های عادی است . شاهدش هم این است که ابوذر به سلمان گفت : مثل اینکه یک علیّی شنیده ایم ! اگر تو یک چیزی می دانی بگو تا از اینکه شنیده ایم کمی جلوتر برویم . شنیده ام که معرفت حضرت به نورانیت معرفت اصلی است . سلمان گفت : من هم مثل تو هستم . بیا دونفری خدمت حضرت برویم تا از خود حضرت بشنویم . ما بهتر است بگوییم این روایت سند ندارد و ضعیف است و خودمان را راحت کنیم ! و گرنه اگر اساس کار معرفت حضرت به نورانیت باشد ، همه پسِ معرکه هستیم . اگر این حدّ نصاب باشد که علی می مانَد وحوضش !
اصطلاحا می گویند : خدای متعال وحدت حقه ی حقیقیه دارد و مقام نورانیت وحدت حقیقیه ی ظلیه دارد . تفاوتشان فقط این است که او ربّ است ( إجعلوا لنا ربّا . . . )
یاعلی



ادامه ج114
متن حدیث معرفة الإمام بالنورانیّة
أَقُولُ ذَكَرَ وَالِدِي رَحِمَهُ اللَّهُ أَنَّهُ رَأَى فِي كِتَابٍ عَتِيقٍ، جَمَعَهُ بَعْضُ مُحَدِّثِي أَصْحَابِنَا فِي فَضَائِلِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع هَذَا الْخَبَرَ وَ وَجَدْتُهُ أَيْضاً فِي كِتَابٍ عَتِيقٍ مُشْتَمِلٍ عَلَى أَخْبَارٍ كَثِيرَةٍ قَالَ رُوِيَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ صَدَقَةَ أَنَّهُ قَالَ: سَأَلَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِيُّ سَلْمَانَ الْفَارِسِيَّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا مَعْرِفَةُ الْإِمَامِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع بِالنُّورَانِيَّةِ قَالَ يَا جُنْدَبُ فَامْضِ بِنَا حَتَّى نَسْأَلَهُ عَنْ ذَلِكَ قَالَ فَأَتَيْنَاهُ فَلَمْ نَجِدْهُ قَالَ فَانْتَظَرْنَاهُ حَتَّى جَاءَ قَالَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ مَا جَاءَ بِكُمَا قَالا جِئْنَاكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ نَسْأَلُكَ عَنْ مَعْرِفَتِكَ بِالنُّورَانِيَّةِ قَالَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ مَرْحَباً بِكُمَا مِنْ وَلِيَّيْنِ مُتَعَاهِدَيْنِ لِدِينِهِ لَسْتُمَا بِمُقَصِّرَيْنِ لَعَمْرِي إِنَّ ذَلِكَ الواجب [وَاجِبٌ‏] عَلَى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ ثُمَّ قَالَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ يَا سَلْمَانُ وَ يَا جُنْدَبُ قَالا لَبَّيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ ع إِنَّهُ لَا يَسْتَكْمِلُ أَحَدٌ الْإِيمَانَ حَتَّى يَعْرِفَنِي كُنْهَ مَعْرِفَتِي‏ بِالنُّورَانِيَّةِ فَإِذَا عَرَفَنِي بِهَذِهِ الْمَعْرِفَةِ فَقَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ وَ شَرَحَ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَ صَارَ عَارِفاً مُسْتَبْصِراً وَ مَنْ قَصَّرَ عَنْ مَعْرِفَةِ ذَلِكَ فَهُوَ شَاكٌّ وَ مُرْتَابٌ يَا سَلْمَانُ وَ يَا جُنْدَبُ قَالا لَبَّيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ ع مَعْرِفَتِي‏ بِالنُّورَانِيَّةِ وَ مَعْرِفَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ وَ هُوَ الدِّينُ الْخَالِصُ الَّذِي قَالَ اللَّهُ تَعَالَى‏ وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفاءَ وَ يُقِيمُوا الصَّلاةَ وَ يُؤْتُوا الزَّكاةَ وَ ذلِكَ دِينُ الْقَيِّمَةِ يَقُولُ مَا أُمِرُوا إِلَّا بِنُبُوَّةِ مُحَمَّدٍ ص وَ هُوَ الدِّينُ الْحَنِيفِيَّةُ الْمُحَمَّدِيَّةُ السَّمْحَةُ وَ قَوْلُهُ‏ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ فَمَنْ أَقَامَ وَلَايَتِي فَقَدْ أَقَامَ الصَّلَاةَ وَ إِقَامَةُ وَلَايَتِي صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ فَالْمَلَكُ إِذَا لَمْ يَكُنْ مُقَرَّباً لَمْ يَحْتَمِلْهُ وَ النَّبِيُّ إِذَا لَمْ يَكُنْ مُرْسَلًا لَمْ يَحْتَمِلْهُ وَ الْمُؤْمِنُ إِذَا لَمْ يَكُنْ مُمْتَحَناً لَمْ يَحْتَمِلْهُ قُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَنِ الْمُؤْمِنُ وَ مَا نِهَايَتُهُ وَ مَا حَدُّهُ حَتَّى أَعْرِفَهُ قَالَ ع يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قُلْتُ لَبَّيْكَ يَا أَخَا رَسُولِ اللَّهِ قَالَ الْمُؤْمِنُ الْمُمْتَحَنُ هُوَ الَّذِي لَا يُرَدُّ مِنْ أَمْرِنَا إِلَيْهِ شَيْ‏ءٌ إِلَّا شُرِحَ صَدْرُهُ لِقَبُولِهِ وَ لَمْ يَشُكَّ وَ لَمْ يَرْتَبْ‏ . اعْلَمْ يَا أَبَا ذَرٍّ أَنَا عَبْدُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ خَلِيفَتُهُ عَلَى عِبَادِهِ لَا تَجْعَلُونَا أَرْبَاباً وَ قُولُوا فِي فَضْلِنَا مَا شِئْتُمْ فَإِنَّكُمْ لَا تَبْلُغُونَ كُنْهَ مَا فِينَا وَ لَا نِهَايَتَهُ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ أَعْطَانَا أَكْبَرَ وَ أَعْظَمَ مِمَّا يَصِفُهُ وَ أَصِفُكُمْ أَوْ يَخْطُرُ عَلَى قَلْبِ أَحَدِكُمْ فَإِذَا عَرَفْتُمُونَا هَكَذَا فَأَنْتُمُ الْمُؤْمِنُونَ قَالَ سَلْمَانُ قُلْتُ يَا أَخَا رَسُولِ اللَّهِ وَ مَنْ أَقَامَ الصَّلَاةَ أَقَامَ وَلَايَتَكَ قَالَ نَعَمْ يَا سَلْمَانُ تَصْدِيقُ ذَلِكَ قَوْلُهُ تَعَالَى فِي الْكِتَابِ الْعَزِيزِ وَ اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخاشِعِينَ‏ فَالصَّبْرُ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ الصَّلَاةُ إِقَامَةُ وَلَايَتِي فَمِنْهَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَى‏ وَ إِنَّها لَكَبِيرَةٌ وَ لَمْ يَقُلْ وَ إِنَّهُمَا لَكَبِيرَةٌ لِأَنَّ الْوَلَايَةَ كَبِيرَةٌ حَمْلُهَا إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ وَ الْخَاشِعُونَ هُمُ الشِّيعَةُ الْمُسْتَبْصِرُونَ وَ ذَلِكَ لِأَنَ‏ أَهْلَ الْأَقَاوِيلِ مِنَ الْمُرْجِئَةِ وَ الْقَدَرِيَّةِ وَ الْخَوَارِجِ وَ غَيْرِهِمْ مِنَ النَّاصِبِيَّةِ يُقِرُّونَ لِمُحَمَّدٍ ص لَيْسَ بَيْنَهُمْ خِلَافٌ وَ هُمْ مُخْتَلِفُونَ فِي وَلَايَتِي مُنْكِرُونَ لِذَلِكَ جَاحِدُونَ بِهَا إِلَّا الْقَلِيلُ وَ هُمُ الَّذِينَ وَصَفَهُمُ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ الْعَزِيزِ فَقَالَ‏ إِنَّها لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخاشِعِينَ‏ وَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى فِي مَوْضِعٍ آخَرَ فِي كِتَابِهِ الْعَزِيزِ فِي نُبُوَّةِ مُحَمَّدٍ ص وَ فِي وَلَايَتِي فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَشِيدٍ فَالْقَصْرُ مُحَمَّدٌ وَ الْبِئْرُ الْمُعَطَّلَةُ وَلَايَتِي عَطَّلُوهَا وَ جَحَدُوهَا وَ مَنْ لَمْ يُقِرَّ بِوَلَايَتِي لَمْ يَنْفَعْهُ الْإِقْرَارُ بِنُبُوَّةِ مُحَمَّدٍ ص إِلَّا أَنَّهُمَا مَقْرُونَانِ وَ ذَلِكَ أَنَّ النَّبِيَّ ص نَبِيٌّ مُرْسَلٌ وَ هُوَ إِمَامُ الْخَلْقِ وَ عَلِيٌّ مِنْ بَعْدِهِ إِمَامُ الْخَلْقِ وَ وَصِيُّ مُحَمَّدٍ ص كَمَا قَالَ لَهُ النَّبِيُّ ص أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي وَ أَوَّلُنَا مُحَمَّدٌ وَ أَوْسَطُنَا مُحَمَّدٌ وَ آخِرُنَا مُحَمَّدٌ فَمَنِ اسْتَكْمَلَ مَعْرِفَتِي فَهُوَ عَلَى الدِّينِ الْقَيِّمِ كَمَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَى‏ وَ ذلِكَ دِينُ الْقَيِّمَةِ وَ سَأُبَيِّنُ ذَلِكَ بِعَوْنِ اللَّهِ وَ تَوْفِيقِهِ يَا سَلْمَانُ وَ يَا جُنْدَبُ قَالا لَبَّيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكَ قَالَ كُنْتُ أَنَا وَ مُحَمَّدٌ نُوراً وَاحِداً مِنْ نُورِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَمَرَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى ذَلِكَ النُّورَ أَنْ يُشَقَّ فَقَالَ لِلنِّصْفِ كُنْ مُحَمَّداً وَ قَالَ لِلنِّصْفِ كُنْ عَلِيّاً فَمِنْهَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلِيٌّ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ عَلِيٍّ وَ لَا يُؤَدِّي عَنِّي إِلَّا عَلِيٌّ وَ قَدْ وَجَّهَ أَبَا بَكْرٍ بِبَرَاءَةَ إِلَى مَكَّةَ فَنَزَلَ جَبْرَئِيلُ ع فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ قَالَ لَبَّيْكَ قَالَ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكَ أَنْ تُؤَدِّيَهَا أَنْتَ أَوْ رَجُلٌ عَنْكَ فَوَجَّهَنِي فِي اسْتِرْدَادِ أَبِي بَكْرٍ فَرَدَدْتُهُ فَوَجَدَ فِي نَفْسِهِ وَ قَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَ نَزَلَ فِيَّ الْقُرْآنُ قَالَ لَا وَ لَكِنْ لَا يُؤَدِّي إِلَّا أَنَا أَوْ عَلِيٌّ يَا سَلْمَانُ وَ يَا جُنْدَبُ قَالا لَبَّيْكَ يَا أَخَا رَسُولِ اللَّهِ قَالَ ع مَنْ لَا يَصْلُحُ لِحَمْلِ‏ صَحِيفَةٍ يُؤَدِّيهَا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص كَيْفَ يَصْلُحُ لِلْإِمَامَةِ يَا سَلْمَانُ وَ يَا جُنْدَبُ فَأَنَا وَ رَسُولُ اللَّهِ ص كُنَّا نُوراً وَاحِداً صَارَ رَسُولَ اللَّهِ ص مُحَمَّدٌ الْمُصْطَفَى وَ صِرْتُ أَنَا وَصِيَّهُ الْمُرْتَضَى وَ صَارَ مُحَمَّدٌ النَّاطِقَ وَ صِرْتُ أَنَا الصَّامِتَ وَ إِنَّهُ لَا بُدَّ فِي كُلِّ عَصْرٍ مِنَ الْأَعْصَارِ أَنْ يَكُونَ فِيهِ نَاطِقٌ وَ صَامِتٌ يَا سَلْمَانُ صَارَ مُحَمَّدٌ الْمُنْذِرَ وَ صِرْتُ أَنَا الْهَادِيَ وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ فَرَسُولُ اللَّهِ ص الْمُنْذِرُ وَ أَنَا الْهَادِي‏ اللَّهُ يَعْلَمُ ما تَحْمِلُ كُلُّ أُنْثى‏ وَ ما تَغِيضُ الْأَرْحامُ وَ ما تَزْدادُ وَ كُلُّ شَيْ‏ءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ الْكَبِيرُ الْمُتَعالِ سَواءٌ مِنْكُمْ مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَ مَنْ جَهَرَ بِهِ وَ مَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّيْلِ وَ سارِبٌ بِالنَّهارِ لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ‏ قَالَ فَضَرَبَ ع بِيَدِهِ عَلَى أُخْرَى وَ قَالَ صَارَ مُحَمَّدٌ صَاحِبَ الْجَمْعِ وَ صِرْتُ أَنَا صَاحِبَ النَّشْرِ وَ صَارَ مُحَمَّدٌ صَاحِبَ الْجَنَّةِ وَ صِرْتُ أَنَا صَاحِبَ النَّارِ أَقُولُ لَهَا خُذِي هَذَا وَ ذَرِي هَذَا وَ صَارَ مُحَمَّدٌ ص صَاحِبَ الرَّجْفَةِ وَ صِرْتُ أَنَا صَاحِبَ الْهَدَّةِ «3» وَ أَنَا صَاحِبُ اللَّوْحِ الْمَحْفُوظِ أَلْهَمَنِي اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عِلْمَ مَا فِيهِ نَعَمْ يَا سَلْمَانُ وَ يَا جُنْدَبُ وَ صَارَ مُحَمَّدٌ يس وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ‏ وَ صَارَ مُحَمَّدٌ ن وَ الْقَلَمِ‏ وَ صَارَ مُحَمَّدٌ طه ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى‏ وَ صَارَ مُحَمَّدٌ صَاحِبَ الدَّلَالاتِ وَ صِرْتُ أَنَا صَاحِبَ الْمُعْجِزَاتِ وَ الْآيَاتِ وَ صَارَ مُحَمَّدٌ خَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ صِرْتُ‏ أَنَا خَاتَمَ الْوَصِيِّينَ وَ أَنَا الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِيمُ‏ وَ أَنَا النَّبَأُ الْعَظِيمُ‏ الَّذِي هُمْ فِيهِ مُخْتَلِفُونَ‏ وَ لَا أَحَدٌ اخْتَلَفَ إِلَّا فِي وَلَايَتِي وَ صَارَ مُحَمَّدٌ صَاحِبَ الدَّعْوَةِ وَ صِرْتُ أَنَا صَاحِبَ السَّيْفِ وَ صَارَ مُحَمَّدٌ نَبِيّاً مُرْسَلًا وَ صِرْتُ أَنَا صَاحِبَ أَمْرِ النَّبِيِّ ص قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلى‏ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ‏ وَ هُوَ رُوحُ اللَّهِ لَا يُعْطِيهِ وَ لَا يُلْقِي هَذَا الرُّوحَ إِلَّا عَلَى مَلَكٍ مُقَرَّبٍ أَوْ نَبِيٍّ مُرْسَلٍ أَوْ وَصِيٍّ مُنْتَجَبٍ فَمَنْ أَعْطَاهُ اللَّهُ هَذَا الرُّوحَ فَقَدْ أَبَانَهُ مِنَ النَّاسِ وَ فَوَّضَ إِلَيْهِ الْقُدْرَةَ وَ أَحْيَا الْمَوْتَى وَ عَلِمَ بِمَا كَانَ وَ مَا يَكُونُ وَ سَارَ مِنَ الْمَشْرِقِ إِلَى الْمَغْرِبِ وَ مِنَ الْمَغْرِبِ إِلَى الْمَشْرِقِ فِي لَحْظَةِ عَيْنٍ وَ عَلِمَ مَا فِي الضَّمَائِرِ وَ الْقُلُوبِ وَ عَلِمَ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ يَا سَلْمَانُ وَ يَا جُنْدَبُ وَ صَارَ مُحَمَّدٌ الذِّكْرَ الَّذِي قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْراً رَسُولًا يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِ اللَّهِ‏ إِنِّي أُعْطِيتُ عِلْمَ الْمَنَايَا وَ الْبَلَايَا وَ فَصْلَ الْخِطَابِ وَ اسْتُودِعْتُ عِلْمَ الْقُرْآنِ وَ مَا هُوَ كَائِنٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ مُحَمَّدٌ ص أَقَامَ الْحُجَّةَ حُجَّةً لِلنَّاسِ وَ صِرْتُ أَنَا حُجَّةَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ اللَّهُ لِي مَا لَمْ يَجْعَلْ لِأَحَدٍ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ لَا لِنَبِيٍّ مُرْسَلٍ وَ لَا لِمَلَكٍ مُقَرَّبٍ يَا سَلْمَانُ وَ يَا جُنْدَبُ قَالا لَبَّيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ ع أَنَا الَّذِي حَمَلْتُ نُوحاً فِي السَّفِينَةِ بِأَمْرِ رَبِّي وَ أَنَا الَّذِي أَخْرَجْتُ يُونُسَ مِنْ بَطْنِ الْحُوتِ بِإِذْنِ رَبِّي وَ أَنَا الَّذِي جَاوَزْتُ بِمُوسَى بْنِ عِمْرَانَ الْبَحْرَ بِأَمْرِ رَبِّي وَ أَنَا الَّذِي أَخْرَجْتُ إِبْرَاهِيمَ مِنَ النَّارِ بِإِذْنِ رَبِّي وَ أَنَا الَّذِي أَجْرَيْتُ أَنْهَارَهَا وَ فَجَّرْتُ عُيُونَهَا وَ غَرَسْتُ أَشْجَارَهَا بِإِذْنِ رَبِّي وَ أَنَا عَذَابُ يَوْمِ الظُّلَّةِ وَ أَنَا الْمُنَادِي مِنْ مَكَانٍ قَرِيبٍ قَدْ سَمِعَهُ الثَّقَلَانِ الْجِنُّ وَ الْإِنْسُ وَ فَهِمَهُ قَوْمٌ‏ إِنِّي لَأَسْمَعُ كُلَّ قَوْمٍ‏ «1» الْجَبَّارِينَ وَ الْمُنَافِقِينَ بِلُغَاتِهِمْ وَ أَنَا الْخَضِرُ عَالِمُ مُوسَى وَ أَنَا مُعَلِّمُ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ وَ أَنَا ذُو الْقَرْنَيْنِ وَ أَنَا قُدْرَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يَا سَلْمَانُ وَ يَا جُنْدَبُ أَنَا مُحَمَّدٌ وَ مُحَمَّدٌ أَنَا وَ أَنَا مِنْ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدٌ مِنِّي قَالَ اللَّهُ تَعَالَى‏ مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانِ بَيْنَهُما بَرْزَخٌ لا يَبْغِيانِ‏ يَا سَلْمَانُ وَ يَا جُنْدَبُ قَالا لَبَّيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ إِنَّ مَيِّتَنَا لَمْ يَمُتْ وَ غَائِبَنَا لَمْ يَغِبْ وَ إِنَّ قَتْلَانَا لَنْ يُقْتَلُوا يَا سَلْمَانُ وَ يَا جُنْدَبُ قَالا لَبَّيْكَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكَ قَالَ ع أَنَا أَمِيرُ كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ مِمَّنْ مَضَى وَ مِمَّنْ بَقِيَ وَ أُيِّدْتُ بِرُوحِ الْعَظَمَةِ وَ إِنَّمَا أَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبِيدِ اللَّهِ لَا تُسَمُّونَا أَرْبَاباً وَ قُولُوا فِي فَضْلِنَا مَا شِئْتُمْ فَإِنَّكُمْ لَنْ تَبْلُغُوا مِنْ فَضْلِنَا كُنْهَ مَا جَعَلَهُ اللَّهُ لَنَا وَ لَا مِعْشَارَ الْعُشْرِ لِأَنَّا آيَاتُ اللَّهِ وَ دَلَائِلُهُ وَ حُجَجُ اللَّهِ وَ خُلَفَاؤُهُ وَ أُمَنَاؤُهُ وَ أَئِمَّتُهُ وَ وَجْهُ اللَّهِ وَ عَيْنُ اللَّهِ وَ لِسَانُ اللَّهِ بِنَا يُعَذِّبُ اللَّهُ عِبَادَهُ وَ بِنَا يُثِيبُ وَ مِنْ بَيْنِ خَلْقِهِ طَهَّرَنَا وَ اخْتَارَنَا وَ اصْطَفَانَا وَ لَوْ قَالَ قَائِلٌ لِمَ وَ كَيْفَ وَ فِيمَ لَكَفَرَ وَ أَشْرَكَ لِأَنَّهُ لَا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْأَلُونَ يَا سَلْمَانُ وَ يَا جُنْدَبُ قَالا لَبَّيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكَ قَالَ ع مَنْ آمَنَ بِمَا قُلْتُ وَ صَدَّقَ بِمَا بَيَّنْتُ وَ فَسَّرْتُ وَ شَرَحْتُ وَ أَوْضَحْتُ وَ نَوَّرْتُ وَ بَرْهَنْتُ فَهُوَ مُؤْمِنٌ مُمْتَحَنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ وَ شَرَحَ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَ هُوَ عَارِفٌ مُسْتَبْصِرٌ قَدِ انْتَهَى وَ بَلَغَ وَ كَمَلَ وَ مَنْ شَكَّ وَ عَنَدَ وَ جَحَدَ وَ وَقَفَ وَ تَحَيَّرَ وَ ارْتَابَ فَهُوَ مُقَصِّرٌ وَ نَاصِبٌ يَا سَلْمَانُ وَ يَا جُنْدَبُ قَالا لَبَّيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكَ قَالَ ع أَنَا أُحْيِي وَ أُمِيتُ بِإِذْنِ رَبِّي وَ أَنَا أُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَأْكُلُونَ وَ مَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ بِإِذْنِ رَبِّي وَ أَنَا عَالِمٌ بِضَمَائِرِ قُلُوبِكُمْ وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ أَوْلَادِي ع يَعْلَمُونَ وَ يَفْعَلُونَ هَذَا إِذَا أَحَبُّوا وَ أَرَادُوا لِأَنَّا كُلَّنَا وَاحِدٌ أَوَّلُنَا مُحَمَّدٌ وَ آخِرُنَا مُحَمَّدٌ وَ أَوْسَطُنَا مُحَمَّدٌ وَ كُلُّنَا مُحَمَّدٌ فَلَا تَفَرَّقُوا بَيْنَنَا وَ نَحْنُ إِذَا شِئْنَا شَاءَ اللَّهُ وَ إِذَا كَرِهْنَا كَرِهَ اللَّهُ الْوَيْلُ كُلُّ الْوَيْلِ لِمَنْ أَنْكَرَ فَضْلَنَا وَ خُصُوصِيَّتَنَا وَ مَا أَعْطَانَا اللَّهُ رَبُّنَا لِأَنَّ مَنْ أَنْكَرَ شَيْئاً مِمَّا أَعْطَانَا اللَّهُ فَقَدْ أَنْكَرَ قُدْرَةَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَشِيَّتَهُ فِينَا يَا سَلْمَانُ وَ يَا جُنْدَبُ قَالا لَبَّيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكَ قَالَ ع لَقَدْ أَعْطَانَا اللَّهُ رَبُّنَا مَا هُوَ أَجَلُّ وَ أَعْظَمُ وَ أَعْلَى وَ أَكْبَرُ مِنْ هَذَا كُلِّهِ قُلْنَا يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَا الَّذِي أَعْطَاكُمْ مَا هُوَ أَعْظَمُ وَ أَجَلُّ مِنْ هَذَا كُلِّهِ قَالَ قَدْ أَعْطَانَا رَبُّنَا عَزَّ وَ جَلَّ عِلْمَنَا لِلِاسْمِ الْأَعْظَمِ الَّذِي لَوْ شِئْنَا خَرَقَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ وَ الْجَنَّةُ وَ النَّارُ وَ نَعْرُجُ بِهِ إِلَى السَّمَاءِ وَ نَهْبِطُ بِهِ الْأَرْضَ وَ نَغْرُبُ وَ نَشْرُقُ وَ نَنْتَهِي بِهِ إِلَى الْعَرْشِ فَنَجْلِسُ‏ عَلَيْهِ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ يُطِيعُنَا كُلُّ شَيْ‏ءٍ حَتَّى السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبَالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ الْبِحَارُ وَ الْجَنَّةُ وَ النَّارُ أَعْطَانَا اللَّهُ ذَلِكَ كُلَّهُ بِالاسْمِ الْأَعْظَمِ الَّذِي عَلَّمَنَا وَ خَصَّنَا بِهِ وَ مَعَ هَذَا كُلِّهِ نَأْكُلُ وَ نَشْرَبُ وَ نَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ وَ نَعْمَلُ هَذِهِ الْأَشْيَاءَ بِأَمْرِ رَبِّنَا وَ نَحْنُ عِبَادُ اللَّهِ الْمُكْرَمُونَ الَّذِينَ‏ لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ‏ وَ جَعَلَنَا مَعْصُومِينَ مُطَهَّرِينَ وَ فَضَّلَنَا عَلَى كَثِيرٍ مِنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ فَنَحْنُ نَقُولُ‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ‏ وَ حَقَّتْ كَلِمَةُ الْعَذابِ عَلَى الْكافِرِينَ‏ أَعْنِي الْجَاحِدِينَ بِكُلِّ مَا أَعْطَانَا اللَّهُ مِنَ الْفَضْلِ وَ الْإِحْسَانِ يَا سَلْمَانُ وَ يَا جُنْدَبُ فَهَذَا مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ فَتَمَسَّكْ بِهَا رَاشِداً فَإِنَّهُ لَا يَبْلُغُ أَحَدٌ مِنْ شِيعَتِنَا حَدَّ الِاسْتِبْصَارِ حَتَّى يَعْرِفَنِي بِالنُّورَانِيَّةِ فَإِذَا عَرَفَنِي بِهَا كَانَ مُسْتَبْصِراً بَالِغاً كَامِلًا قَدْ خَاضَ بَحْراً مِنَ الْعِلْمِ وَ ارْتَقَى دَرَجَةً مِنَ الْفَضْلِ وَ اطَّلَعَ عَلَى سِرٍّ مِنْ سِرِّ اللَّهِ وَ مَكْنُونِ خَزَائِنِهِ‏
یا علی









*****************
تقریر آقای صراف:


15/11/1390

· قضیه منبر مرحوم شیخ جعفر شوشتری و قضیه شیخ مرتضی طالقانی: تا رسد دستت بخود شو کارگر --- چون فتی محکم زنی دستت به سر

· حدیث معرفتی بالنورانیة. مقابل است برای مثل معرفتی بالبشریة

· مرحوم طباطبائی در ج8 المیزان در مورد بحث سعادت و شقاوت دارند و از فاعل حقیقی نام می­برند که جالب است.