بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر سوره مباركة قاف-سال ۹۰

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر از سایت انجمن گفتگوی علمی، در ذیل صفحه است
تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است

تقریر جدید-فعلا نیست










****************
تقریر از سایت انجمن گفتگوی علمی:

http://www.hoseinm.ir/forum/index.php?topic=118.0

سه شنبه ( 10 / 1 / 2012 )20دی90اخرین جلسه فبل از اربعین یا حسین ج110

یکبار حاجاقا بهجت فرمودند : نگاه کنید به دلتان . هر وقت دیدید شادید ، بدانید کارش خراب است . البته نمی خواهم بگویم سخن ایشان کلّیت دارد
بسم الله الرحمن الرحیم
دیروز عرض شد که در باب 96 علل الشرایع ، 16 تا روایت آمده است به عنوان ( علة الطبائع و الشهوات و المحبّات ) علل کتاب پرباری است و بسیاری از روایتش منحصر به فرد است که در جایی دیگر یافت نمی شود
روایت ششم همین باب روایت ( عرفان المرء نفسه ) است
رسیدیم تا اینجا که : ( عرف فیما هو . . . بإخلاص الوحدانیة و الإقرار بالطاعة ) وقتی تدبیر عقل بنده به نور بود ، اولا می شود زکی و فطن و متفرع بر این ها اوصاف و معارفی برایش محقق می شود . شبیه روایت ( المؤمن کیّس فطن حذر ) در روایتی در مقابل کیّس ، عاجز قرار گرفته است . مقابل فطن هم غبیّ است . مقابل حذر هم مُقتحِم است . پس کیّس یعنی آن آدم زرنگی که یک مقصود صحیحی دارد و با راه قشنگی به مقصود خود می رسد . بر خلاف کیّد ( کید و کیس در اشتقاق کبیر هم به هم نزدیکند ) هر دو می خواهند به مقصودشان راه پیدا کنند . اما کید یا اعمّ است یا راه هایی است که صحیح و اخلاقی نیست . اما کیّس برای رسیدن به مقصود صحیح خود راه های صحیح را پیدا می کند . فطن یعنی خوش فهم یعنی در تشخیص مقاصد صائب است . پس فطن مربوط می شود به قوه ی درّاکه اش و کیّس به قوه ی عمّاله و مُدبّره مربوط می شود . حذر هم یعنی خودش را از آفات و موانعی که پیش می آید ، نگه می دارد و سعی می کند موانع را حدس بزند و آن ها را برطرف کند در مقابل مُقتحم که سهل انگار و مسامحه کار است و بدون تأمل و فکر می رود در دل مشکلات بدون اینکه بداند که آیا از پس این مشکل برمی آید یا نه ؟
غبی یعنی کسی که فوری از مطلب سر در نمی آورد و نمی تواند زوایای یک موضوع را جمع و جور کند . سرعت به دست آوردن مطلب در زکی بیش از فطن است
حالا که این طور شد ( عرف فیما هو ) موقعیت الآن خودش را می فهمد ( و من این تأتیه الأشیاء ) می فهمد که چیزهایی که برایش پیش می آید ، از کجا می آید ؟ همین جوری و جزاف و بی سر و در است یا اینکه از ناحیه ی حکمت مطلقه است ؟ ( و لأیّ شیء هو ههنا ) حکمت خلقت را می فهمد که چرا آمده در این دنیا ؟ ( إلی ما هو صائر ؟ ) بعد کجا می رود ؟ همه ی این ها را می فهمد . در تحف و کافی دارد : ( و من این یأتیه ) بدون اشیاء
دقیقه ی 9 و نیم تا 13 : قضیه ی پیرمردی که مرگ خودش را مشاهده کرده بود و مرگ فجائه برای مؤمن
( الی ما هو صائر بإخلاص الوحدانیة و الاقرار بالطاعة ) واقعا این عباراتی که در این سه کتاب روایی است ، همه چیز را تمام کرده است . حضرت می فرمایند : اگر انسان کمی خودش را بپاید ، اینجا و قبل و بعد برایش مبهم نیست . در عالم گیج نیست بلکه همه ی شؤونات و امورش همراه با بصیرت است
باخلاص متعلق به عرف است
( و قد جری فیه النفس و هی حارّة و تجری فیه و هی باردة ) گاهی نفس در حالیکه داغ است در انسان جاری می شود و گاهی در حالیکه سرد است
منظور از نفس در اینجا چیست و چگونه جاری می شود ؟ جریان به چه معناست ؟ آیا یعنی تعلق و یک نحو ورود معنوی ؟ یا اینکه بگوییم منظور از نفس در اینجا دَم و خون است . حضرت می فرماید : در میان طبایع چهارگانه ای که گفتم ، خون دارد اساس این طبایع را مدیریت می کند . یعنی خون مبدأیت برای شروع بقیه طبایع دارد . در مورد شیطان هم در دعا داریم که ( و اجریته منی مجری الدم ) : شیاطین مانند رفت و آمد خون در بدن ، در بدن انسان جریان دارند
در همین باب 96 علل ، روایت اول که از جابر جعفی نقل شده دارد : ( ثم امر الملائکة الاربعة { که درعرف به چهار باد یاد می شود } الشمال و الدبور و الصبا و الجنوب که چهار باد هستند از چهار جهت . { این ها را خداوند متعال امر کرد که در خلقت انسان شراکت کنند . هنوز روح که مانده تا نفخت فیه بشود . همه ی این ها مربوط به این بدن و این کالبد است . چقدر طول کشید تا این کالبد آراسته شد . با مطالعه ی این روایت سوالات زیادی از علوم امروزی و قدیم به ذهن انسان می آید که به گمانم اگر کسی لغت شناس باشد و ریش یابی ی واژه ای کند ، این سوالات هم حل می شود } فأجروا فیها الطبائع الأربعة . ملائکه ی چهارگانه توسط این چهار باد ، طبائع اربعه را برای بدن آوردند . والریح من ناحیة الشمال و البلغم من ناحیة الصبا و المرّة من ناحیة الدبور و الدم من ناحیة الجنوب . پس آن چهارتا این چهرتا را آوردند . فاستقلّت النسمة و کمل البدن . حالا دیگه یک بدن کامل تشکیل شد . بدنی که می تواند سکوّ و کرسی باشد برای افاعیلی که روح مجرد می خواهد در این عالم ماده به وسیله ی بدن انجام دهد . منظور من این فقره از روایت بود که می فرمایند : فلزمه من ناحیة الریح حُبّ الحیاة و طول الأمل و الحرص . و لزمه من ناحیة البلغم حب الطعام و الشراب و اللین و الرفق و لزمه من ناحیة المرّة الغضب و السّفه و الشّيطنة و التّجبر و التمرّد و العجلة، و لزمه من ناحية الدّم حب الفساد و اللّذات و ركوب المحارم و الشهوات‏ . عیش و نوش . طعام و شراب ناشی از بلغم غیر از عیش و نوش ناشی از دم است . عیش و نوش فرق دارد با غذا خوردن و لو لذت داشته باشد . دو باب است
این روایت اوصاف ما را به هر کدام از طبایع اربع مربوط دانست . در روایت مورد بحث خودمان هم که حضرت می خواهند حالات انسان را بگویند ، اشاره می کنند که از ابتدا باید دید خونی که می آید ، چگونه است ؟ آیا خونی است که برای او عیش و نوش می آورد یا اینکه مبدأیتش برای این دست کارها ضعیف است ؟
س : . . . جواب : در آن روایت فرمود : من اعتدل طبائعه صفا مزاجه . فذا صفا مزاجه ، قوی اثر النفس فیه . عرض شد که مزاج دو جور است : یک مزاج طبی که یعنی سالم است فعلا و دردی احساس نمی کند و یک اعتدال مزاجی است که مربوط می شود به سرشت اصل کیان بدن انسان . لذاست که یک پیامبر ممکن اسن مریض شود و در حال مرض مزاج بالفعل او معتدل نیست . ولی اصل مزاج بدنی او معتدل بوده که پیامبر شده است و پیامبری او ( قوی اثر النفس فیه ) متفرع است بر اعتدال مزاجی است که به عناصر اصلیه بدن او بر می گردد
اما اگر منظور از نفس در ( جری فیه النفس ) را خون نگیریم ، بلکه همان نفسی بگیریم که در ( عرفان المرء نفسه ) منظور بود و نفس را نه به معنای خود بلکه یعنی مجموع شؤوناتی که از آن متشکل شده است . که بعدش هم دوازده مؤلفه ی وجود انسان را ذکر فرمودند . اینجا هم که فرمودند : ( جری فیه النفس ) یعنی جریان مجموع این دوازده امر برآیندی دارد که مزاج نام دارد . این برآیند گاهی حرارت است گاهی برودت . گاهی این دوازده امر طوری است که تجری فیه و هی حارّة . حارة هم ممکن است اشاره به همان اصطلاح طبیعیات و طب باشد که به معنای قوّت است . یعنی پشتوانه ی قوی و کارایی زیادی دارد . بارد یعنی کارایی کم . کم انرژی
احتمال سومی هم وجود دارد که این نفس نه به معنای خون باشد نه آن نفسی که در اول روایت بود به معنای برآیند همه ی این ها . بلکه منظور از نفس چیزی شبیه روح بخاری است . برآیندی که حاصل می شود نه از نور و عقل و این ها بلکه برآیندی که فقط از طبایع حاصل می شود . احتمال اول : خون که با معنای لغوی مناسب بود . احتمال دوم : برآیند دورازده تا . احتمال سوم : برآیند فقط چهار طبع که گفتیم : والنفس سلطانها . شاید این احتمال سوم منظور باشد . تجری فیه النفس یعنی طبایع برآیندی دارند که سبب می شود یک نحو امر لطیف خاصی که برآیند همه ی این هاست یک نحو حلول دارد در بدن او
خصویات خون و ویژگی های فصلی آن در رساله ی ذهبیه حضرت رضا به تفصیل بیان شده است .
عبارت بعدی از سنخ علوم ائمه است :
ٌ فَإِذَا حَلَّتْ بِهِ الْحَرَارَةُ ، أَشِرَ وَ بَطِرَ } اخذه دهشة عند هجوم النعمة : وقتی نعمتی برایش می آید ، حالش تغییر کند . سرمستی و سبک سری کند } وَ ارْتَاحَ‏ { سُرّ و نشط } وَ قَتَلَ وَ سَرَقَ وَ بَهِجَ { ظاها منظور در اینجا سرور نابجا است } وَ اسْتَبْشَرَ وَ فَجَرَچ رکوب المعاصی : حاضر است هر معصیتی انجام دهد } وَ زَنَى وَ بَذَخَ { تکبّر و فاخر } وَ إِذَا كَانَتْ بَارِدَةً { سرد است و نیرو و انرژی ندارد } اهْتَمَّ وَ حَزِنَ وَ اسْتَكَانَ { ذلّ و ضعُف } وَ ذَبُلَ‏ { پژمرده } وَ نَسِيَ فَهِيَ الْعَوَارِضُ { در نسخه علل قوارض دارد یعنی قطع کننده ها } الَّتِي تَكُونُ مِنْهَا الْأَسْقَامُ وَ لَا يَكُونُ أَوَّلُ { نسخه ی اقلّ ظاهرا صحیح نیست } ذَلِكَ { عوارض } إِلَّا بِخَطِيئَةٍ عَمِلَهَا فَيُوَافِقُ ذَلِكَ مِنْ مَأْكَلٍ أَوْ مَشْرَبٍ فِي حَدِّ { نسخه ی إحدی صحیح است } سَاعَاتٍ لَا تَكُونُ تِلْكَ السَّاعَةُ مُوَافِقَةً لِذَلِكَ الْمَأْكَلِ وَ الْمَشْرَبِ بِحَالِ الْخَطِيئَةِ فَيَسْتَوْجِبُ الْأَلَمَ مِنْ أَلْوَانِ الْأَسْقَام‏ { أبی الله أن یُجری الامور الا بأسبابها . اگر معصیتی انجام داده که مربوط به تشریع و روح و نیت است ، باید جزایش را ببیند و اگر مؤمن بوده ، در همین دنیا . خدا هم برای عقوبت گناه نظام را برهم نمی زند . آیا با اینکه مزاجش سالم است ، با یک اراده ی کُن او را مرض مبتلا می کند ؟ حضرت می فرماید : نه ، نظام بالا با نظام بدن هماهنگ است . یعنی وقتی زمان گوشمالی فرا رسید ، آن زمان موافق غذایی است که اگر بخورد ، نفسش بارد می شود . اما روی تقدیر خارجی می خورد . وقتی خورد و نفسش بارد شد ، مریض می شود . لذا اولیای خدا آن چیزی را که در هر زمانی می خورند ، مناسب ترین مأکل است با مزاجشان . البته حساب مریضی ی غیر عقوبتی و برای ترفیع شخص جداست
این تلک الساعة را فقط کسی که علم الهی دارد ، تشخیص می دهد
اگر انسان مؤمن باشد ، نفس حارة او را به معصیت نمی اندازد . کسی هم که خدا بخواهد عقوبتش را به تأخیر بیندازد ، مقدر نمی کند که غذای بارد بخورد { انما نملی لهم }
درباره ی رابطه ی غذاها با روحیات نفس روایات زیادی داریم مثلا عدس اشک چشم را زیاد می کند و نظائر آن
دقیقه 48 : قضیه مرحوم شیخ غلام رضا یزدی { گاهی اذیت های بدنی موجب حصول مقاماتی در آخرت می گردد }
از دقیقه ی 50 تا 74 بحث های متفرقه ادامه دارد
یا اله الاولین والاخرین










*****************
تقریر آقای صراف:
20/10/1390

بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏58 302 باب 47 ما به قوام بدن الإنسان و أجزائه و تشريح أعضائه و منافعها و ما يترتب عليها من أحوال النفس ..... ص : 286
8- الْعِلَلُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا رَفَعَهُ‏ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ عِرْفَانُ الْمَرْءِ نَفْسَهُ أَنْ يَعْرِفَهَا بِأَرْبَعِ طَبَائِعَ وَ أَرْبَعِ‏ دَعَائِمَ‏ وَ أَرْبَعَةِ أَرْكَانٍ وَ طَبَائِعُهُ الدَّمُ وَ الْمِرَّةُ وَ الرِّيحُ وَ الْبَلْغَمُ وَ دَعَائِمُهُ الْعَقْلُ وَ مِنَ الْعَقْلِ الْفِطْنَةُ وَ الْفَهْمُ وَ الْحِفْظُ وَ الْعِلْمُ وَ أَرْكَانُهُ النُّورُ وَ النَّارُ وَ الرُّوحُ وَ الْمَاءُ فَأَبْصَرَ وَ سَمِعَ وَ عَقَلَ بِالنُّورِ وَ أَكَلَ وَ شَرِبَ بِالنَّار وَ جَامَعَ وَ تَحَرَّكَ بِالرُّوحِ وَ وَجَدَ طَعْمَ الذَّوْقِ وَ الطُّعْمِ بِالْمَاءِ فَهَذَا تَأْسِيسُ صُورَتِهِ فَإِذَا كَانَ عَالِماً حَافِظاً ذَكِيّاً فَطِناً فَهِماً عَرَفَ فِي مَا هُوَ وَ مِنْ أَيْنَ تَأْتِيهِ الْأَشْيَاءُ وَ لِأَيِّ شَيْ‏ءٍ هُوَ هَاهُنَا وَ لِمَا هُوَ صَائِرٌ بِإِخْلَاصِ الْوَحْدَانِيَّةِ وَ الْإِقْرَارِ بِالطَّاعَةِ وَ قَدْ جَرَى فِيهِ النَّفْسُ وَ هِيَ حَارَّةٌ وَ تَجْرِي فِيهِ وَ هِيَ بَارِدَةٌ فَإِذَا حَلَّتْ بِهِ الْحَرَارَةُ أَشِرَ وَ بَطِرَ [اخذه دهشة عند هجوم النعمة: سرمستی] وَ ارْتَاحَ [سَرَّ و نَشِطَ] وَ قَتَلَ وَ سَرَقَ وَ نَصَحَ‏ [نسخه علل: بَهَجَ] وَ اسْتَبْشَرَ وَ فَجَرَ وَ زَنَى وَ اهْتَزَّ وَ بَذَخَ [خودش را می­گیرد و مفاخره می­کند] وَ إِذَا كَانَتْ بَارِدَةً اهْتَمَّ وَ حَزِنَ وَ اسْتَكَانَ وَ ذَبَلَ [پژمرده می­شود] وَ نَسِيَ وَ أَيِسَ فَهِيَ الْعَوَارِضُ [القوارض: قواطع] الَّتِي تَكُونُ مِنْهَا الْأَسْقَامُ فَإِنَّهُ سَبِيلُهَا وَ لَا يَكُونُ أَوَّلُ ذَلِكَ إِلَّا لِخَطِيئَةٍ عَمِلَهَا فَيُوَافِقُ ذَلِكَ مَأْكَلٌ أَوْ مَشْرَبٌ فِي إِحْدَى سَاعَاتٍ لَا تَكُونُ تِلْكَ السَّاعَةُ مُوَافِقَةً لِذَلِكَ الْمَأْكَلِ وَ الْمَشْرَبِ بِحَالِ الْخَطِيئَةِ فَيَسْتَوْجِبُ الْأَلَمَ مِنْ أَلْوَانِ الْأَسْقَامِ وَ قَالَ جَوَارِحُ الْإِنْسَانِ وَ عُرُوقُهُ وَ أَعْضَاؤُهُ جُنُودٌ لِلَّهِ‏ مُجَنَّدَةٌ عَلَيْهِ فَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهِ سُقْماً سَلَّطَهَا عَلَيْهِ فَأَسْقَمَهُ مِنْ حَيْثُ يُرِيدُ بِهِ ذَلِكَ السُّقْمَ‏.

علل الشرائع ج‏1 107 96 باب علة الطبائع و الشهوات و المحبات ..... ص : 104
5 حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْكُوفِيُّ عَنْ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ النَّخَعِيِّ عَنْ عَمِّهِ الْحُسَيْنِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ أَبِي زِيَادٍ السَّكُونِيِّ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ إِنَّمَا صَارَ الْإِنْسَانُ يَأْكُلُ وَ يَشْرَبُ بِالنَّارِ وَ يُبْصِرُ وَ يَعْمَلُ بِالنُّورِ وَ يَسْمَعُ وَ يَشَمُّ بِالرِّيحِ وَ يَجِدُ طَعْمَ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ بِالْمَاءِ وَ يَتَحَرَّكُ بِالرُّوحِ وَ لَوْ لَا أَنَّ النَّارَ فِي مَعِدَتِهِ مَا هُضِمَتْ أَوْ قَالَ حُطِمَتِ الطَّعَامُ وَ الشَّرَابُ فِي جَوْفِهِ وَ لَوْ لَا الرِّيحُ مَا الْتَهَبَتْ نَارُ الْمَعِدَةِ وَ لَا خَرَجَ الثَّقَلُ مِنْ بَطْنِهِ وَ لَوْ لَا الرُّوحُ مَا تَحَرَّكَ وَ لَا جَاءَ وَ لَا ذَهَبَ وَ لَوْ لَا بَرْدُ الْمَاءِ لَأَحْرَقَتْهُ نَارُ الْمَعِدَةِ وَ لَوْ لَا النُّورُ مَا بَصُرَ وَ لَا عَقَلَ فَالطِّينُ صُورَتُهُ وَ الْعَظْمُ‏ فِي‏ جَسَدِهِ‏ بِمَنْزِلَةِ الشَّجَرَةِ فِي الْأَرْضِ وَ الدَّمُ فِي جَسَدِهِ بِمَنْزِلَةِ الْمَاءِ فِي الْأَرْضِ وَ لَا قِوَامَ لِلْأَرْضِ إِلَّا بِالْمَاءِ وَ لَا قِوَامَ لِجَسَدِ الْإِنْسَانِ إِلَّا بِالدَّمِ وَ الْمُخُّ دَسَمُ الدَّمِ وَ زُبْدُهُ فَهَكَذَا الْإِنْسَانُ خُلِقَ مِنْ شَأْنِ الدُّنْيَا وَ شَأْنِ الْآخِرَةِ فَإِذَا جَمَعَ اللَّهُ بَيْنَهُمَا صَارَتْ حَيَاتُهُ فِي الْأَرْضِ لِأَنَّهُ نَزَلَ مِنْ شَأْنِ السَّمَاءِ إِلَى الدُّنْيَا فَإِذَا فَرَّقَ اللَّهُ بَيْنَهُمَا صَارَتْ تِلْكَ الْفُرْقَةُ الْمَوْتَ تَرُدُّ شَأْنَ الْأُخْرَى إِلَى السَّمَاءِ فَالْحَيَاةُ فِي الْأَرْضِ وَ الْمَوْتُ فِي السَّمَاءِ وَ ذَلِكَ أَنَّهُ يُفَرَّقُ بَيْنَ‏ الْأَرْوَاحِ وَ الْجَسَدِ فَرُدَّتِ الرُّوحُ وَ النُّورُ إِلَى الْقُدْرَةِ الْأُولَى وَ تُرِكَ الْجَسَدُ لِأَنَّهُ مِنْ شَأْنِ الدُّنْيَا وَ إِنَّمَا فَسَدَ الْجَسَدُ فِي الدُّنْيَا لِأَنَّ الرِّيحَ تُنَشِّفُ الْمَاءَ فَيَيْبَسُ فَيَبْقَى الطِّينُ فَيَصِيرُ رُفَاتاً وَ يَبْلَى وَ يَرْجِعُ كُلٌّ إِلَى جَوْهَرِهِ الْأَوَّلِ وَ تَحَرَّكَتِ الرُّوحُ بِالنَّفْسِ وَ النَّفْسُ حَرْكَتُهَا مِنَ الرِّيحِ فَمَا كَانَ مِنْ نَفْسِ الْمُؤْمِنِ فَهُوَ نُورٌ مُؤَيَّدٌ بِالْعَقْلِ وَ مَا كَانَ مِنْ نَفْسِ الْكَافِرِ فَهُوَ نَارٌ مُؤَيَّدٌ بِالنَّكْرَاءِ لَهُ فَهَذِهِ صُورَةُ نَارٍ وَ هَذِهِ صُورَةُ نُورٍ وَ الْمَوْتُ رَحْمَةٌ مِنَ اللَّهِ لِعِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ وَ نَقِمَةٌ عَلَى الْكَافِرِينَ وَ لِلَّهِ عُقُوبَتَانِ إِحْدَاهُمَا أَمْرُ الرُّوحِ وَ الْأُخْرَى تَسْلِيطُ بَعْضِ النَّاسِ عَلَى بَعْضٍ فَمَا كَانَ مِنْ قِبَلِ الرُّوحِ فَهُوَ السُّقْمُ وَ الْفَقْرُ وَ مَا كَانَ مِنْ تَسْلِيطٍ فَهُوَ النَّقِمَةُ وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ تَعَالَى‏ وَ كَذلِكَ نُوَلِّي بَعْضَ الظَّالِمِينَ بَعْضاً بِما كانُوا يَكْسِبُونَ‏ مِنَ الذُّنُوبِ فَمَا كَانَ مِنْ ذَنْبِ الرُّوحِ مِنْ ذَلِكَ سُقْمٌ وَ فَقْرٌ وَ مَا كَانَ مِنْ تَسْلِيطٍ فَهُوَ النَّقِمَةُ وَ كَانَ ذَلِكَ لِلْمُؤْمِنِ عُقُوبَةٌ لَهُ فِي الدُّنْيَا وَ عَذَابٌ لَهُ فِيهَا وَ أَمَّا الْكَافِرُ فَنَقِمَتُهُ عَلَيْهِ فِي الدُّنْيَا وَ سُوءُ الْعَذَابِ فِي الْآخِرَةِ وَ لَا يَكُونُ ذَلِكَ إِلَّا بِذَنْبٍ وَ الذَّنْبُ مِنَ الشَّهْوَةِ وَ هِيَ مِنَ الْمُؤْمِنِ خَطَأٌ وَ نِسْيَانٌ وَ أَنْ يَكُونَ مُسْتَكْرَهاً وَ مَا لَا يُطِيقُ وَ مَا كَانَ فِي الْكَافِرِ فَعَمْدٌ وَ جُحُودٌ وَ اعْتِدَاءٌ وَ حَسَدٌ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ كُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِم‏

كافي (ط - دارالحديث) ج‏1 57 [1] كتاب العقل و الجهل ..... ص : 23
23/ 23. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ مُرْسَلًا، قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام: «دِعَامَةُ «6» الْإِنْسَانِ الْعَقْلُ، وَ الْعَقْلُ مِنْهُ الْفِطْنَةُ «7» وَ الْفَهْمُ وَ الْحِفْظُ وَ الْعِلْمُ، وَ بِالْعَقْلِ يَكْمُلُ‏ «8»، وَ هُوَ دَلِيلُهُ وَ مُبْصِرُهُ‏ «9» وَ مِفْتَاحُ أَمْرِهِ، فَإِذَا كَانَ تَأْيِيدُ عَقْلِهِ‏ مِنَ النُّورِ، كَانَ عَالِماً، حَافِظاً، ذَاكِراً «1»، فَطِناً، فَهِماً «2»، فَعَلِمَ بِذلِكَ كَيْفَ، وَ لِمَ، وَ حَيْثُ‏ «3»، وَ عَرَفَ مَنْ نَصَحَهُ وَ مَنْ غَشَّهُ، فَإِذَا عَرَفَ ذلِكَ، عَرَفَ مَجْرَاهُ‏ «4» وَ مَوْصُولَهُ وَ مَفْصُولَهُ، وَ أَخْلَصَ الْوَحْدَانِيَّةَ لِلَّهِ وَ الْإِقْرَارَ بِالطَّاعَةِ، فَإِذَا فَعَلَ ذلِكَ‏ «5»، كَانَ مُسْتَدْرِكاً لِمَا فَاتَ، وَ وَارِداً عَلى‏ مَا هُوَ آتٍ، يَعْرِفُ‏ «6» مَا هُوَ فِيهِ، وَ لِأَيِّ شَيْ‏ءٍ هُوَ هاهُنَا، وَ مِنْ أَيْنَ يَأْتِيهِ، وَ إِلى‏ مَا هُوَ صَائِرٌ؛ وَ ذلِكَ‏ «7» كُلُّهُ مِنْ تَأْيِيدِ الْعَقْلِ» «8».

علل الشرائع ج‏1 104 96 باب علة الطبائع و الشهوات و المحبات ..... ص : 104
1 حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِي الْمِقْدَامِ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع‏ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمَّا أَحَبَّ أَنْ يَخْلُقَ خَلْقاً بِيَدِهِ وَ ذَلِكَ بَعْدَ مَا مَضَى مِنَ الْجِنِّ وَ النَّسْنَاسِ فِي الْأَرْضِ سَبْعَةَ آلَافِ سَنَةٍ قَالَ وَ لَمَّا كَانَ مِنْ شَأْنِ اللَّهِ أَنْ يَخْلُقَ آدَمَ ع لِلَّذِي أَرَادَ مِنَ التَّدْبِيرِ وَ التَّقْدِيرِ لِمَا هُوَ مُكَوِّنُهُ فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ عِلْمِهِ لِمَا أَرَادَ مِنْ ذَلِكَ كُلِّهِ كَشَطَ عَنْ أَطْبَاقِ السَّمَاوَاتِ ثُمَّ قَالَ لِلْمَلَائِكَةِ انْظُرُوا إِلَى أَهْلِ الْأَرْضِ مِنْ خَلْقِي مِنَ الْجِنِّ وَ النَّسْنَاسِ فَلَمَّا رَأَوْا مَا يَعْمَلُونَ فِيهَا مِنَ الْمَعَاصِي وَ سَفْكِ الدِّمَاءِ وَ الْفَسَادِ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ عَظُمَ ذَلِكَ عَلَيْهِمْ وَ غَضِبُوا لِلَّهِ وَ أَسِفُوا عَلَى الْأَرْضِ وَ لَمْ يَمْلِكُوا غَضَبَهُمْ أَنْ قَالُوا يَا رَبِّ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْقَادِرُ الْجَبَّارُ الْقَاهِرُ الْعَظِيمُ الشَّأْنِ وَ هَذَا خَلْقُكَ الضَّعِيفُ الذَّلِيلُ فِي أَرْضِكَ يَتَقَلَّبُونَ فِي قَبْضَتِكَ وَ يَعِيشُونَ بِرِزْقِكَ وَ يَسْتَمْتِعُونَ بِعَافِيَتِكَ وَ هُمْ يَعْصُونَكَ بِمِثْلِ هَذِهِ الذُّنُوبِ الْعِظَامِ لَا تَأْسَفُ وَ لَا تَغْضَبُ وَ لَا تَنْتَقِمُ لِنَفْسِكَ لِمَا تَسْمَعُ مِنْهُمْ وَ تَرَى وَ قَدْ عَظُمَ ذَلِكَ عَلَيْنَا وَ أَكْبَرْنَاهُ فِيكَ فَلَمَّا سَمِعَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ذَلِكَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ قَالَ‏ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً لِي عَلَيْهِمْ فَيَكُونُ حُجَّةً لِي عَلَيْهِمْ فِي أَرْضِي عَلَى خَلْقِي فَقَالَتِ الْمَلَائِكَةُ سُبْحَانَكَ‏ أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ‏ وَ قَالُوا- فَاجْعَلْهُ مِنَّا فَإِنَّا لَا نُفْسِدُ فِي الْأَرْضِ وَ لَا نَسْفِكُ الدِّمَاءَ قالَ‏ جَلَّ جَلَالُهُ يَا مَلَائِكَتِي‏ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ‏ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أَخْلُقَ خَلْقاً بِيَدِي أَجْعَلُ ذُرِّيَّتَهُ أَنْبِيَاءَ مُرْسَلِينَ وَ عِبَاداً صَالِحِينَ وَ أَئِمَّةً مُهْتَدِينَ أَجْعَلُهُمْ خُلَفَائِي عَلَى خَلْقِي فِي أَرْضِي يَنْهَوْنَهُمْ عَنِ الْمَعَاصِي وَ يُنْذِرُونَهُمْ عَذَابِي وَ يَهْدُونَهُمْ إِلَى طَاعَتِي وَ يَسْلُكُونَ بِهِمْ طَرِيقَ سَبِيلِي وَ أَجْعَلُهُمْ حُجَّةً لِي‏ عُذْراً أَوْ نُذْراً وَ أُبِينُ النَّسْنَاسَ مِنْ أَرْضِي فَأُطَهِّرُهَا مِنْهُمْ وَ أَنْقُلُ مَرَدَةَ الْجِنِّ الْعُصَاةَ عَنْ بَرِيَّتِي وَ خَلْقِي وَ خِيَرَتِي وَ أُسْكِنُهُمْ فِي الْهَوَاءِ وَ فِي أَقْطَارِ الْأَرْضِ لَا يُجَاوِرُونَ نَسْلَ خَلْقِي وَ أَجْعَلُ بَيْنَ الْجِنِّ وَ بَيْنَ خَلْقِي حِجَاباً وَ لَا يَرَى نَسْلُ خَلْقِيَ الْجِنَّ وَ لَا يُؤَانِسُونَهُمْ وَ لَا يُخَالِطُونَهُمْ وَ لَا يُجَالِسُونَهُمْ فَمَنْ عَصَانِي مِنْ نَسْلِ خَلْقِيَ الَّذِينَ اصْطَفَيْتُهُمْ لِنَفْسِي أَسْكَنْتُهُمْ مَسَاكِنَ الْعُصَاةِ وَ أَوْرَدْتُهُمْ مَوَارِدَهُمْ وَ لَا أُبَالِي فَقَالَتِ الْمَلَائِكَةُ يَا رَبَّنَا افْعَلْ مَا شِئْتَ‏ لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ‏ فَقَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ‏ وَ كَانَ ذَلِكَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ تَقَدَّمَ إِلَى الْمَلَائِكَةِ فِي‏ آدَمَ ع مِنْ قَبْلِ أَنْ يَخْلُقَهُ احْتِجَاجاً مِنْهُ عَلَيْهِمْ قَالَ فَاغْتَرَفَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى غُرْفَةً مِنَ الْمَاءِ الْعَذْبِ الْفُرَاتِ فَصَلْصَلَهَا فَجَمَدَتْ ثُمَّ قَالَ لَهَا مِنْكِ أَخْلُقُ النَّبِيِّينَ وَ الْمُرْسَلِينَ وَ عِبَادِيَ الصَّالِحِينَ وَ الْأَئِمَّةَ الْمُهْتَدِينَ الدُّعَاةَ إِلَى الْجَنَّةِ وَ أَتْبَاعَهُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ لَا أُبَالِي وَ لَا أُسْأَلُ عَمَّا أَفْعَلُ‏ وَ هُمْ يُسْئَلُونَ‏ يَعْنِي بِذَلِكَ خَلْقَهُ إِنَّهُ اغْتَرَفَ غُرْفَةً مِنَ الْمَاءِ الْمَالِحِ الْأُجَاجِ فَصَلْصَلَهَا فَجَمَدَتْ ثُمَّ قَالَ لَهَا مِنْكِ أَخْلُقُ الْجَبَّارِينَ وَ الْفَرَاعِنَةَ وَ الْعُتَاةَ وَ إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ وَ الدُّعَاةَ إِلَى النَّارِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ أَتْبَاعَهُمْ وَ لَا أُبَالِي وَ لَا أُسْأَلُ عَمَّا أَفْعَلُ‏ وَ هُمْ يُسْئَلُونَ‏ قَالَ وَ شَرَطَ فِي ذَلِكَ الْبَدَاءَ وَ لَمْ يَشْرِطْ فِي أَصْحَابِ الْيَمِينِ الْبَدَاءَ ثُمَّ خَلَطَ الْمَاءَيْنِ فَصَلْصَلَهُمَا ثُمَّ أَلْقَاهُمَا قُدَّامَ عَرْشِهِ وَ هُمَا سُلَالَةٌ مِنْ طِينٍ ثُمَّ أَمَرَ الْمَلَائِكَةَ الْأَرْبَعَةَ الشِّمَالَ وَ الدَّبُورَ وَ الصَّبَا وَ الْجَنُوبَ أَنْ جَوِّلُوا عَلَى هَذِهِ السُّلَالَةِ وَ أَبْرِءُوهَا وَ انْسِمُوهَا ثُمَّ جَزِّءُوهَا وَ فَصِّلُوهَا وَ أَجْرَوْا إِلَيْهَا الطَّبَائِعَ الْأَرْبَعَةَ الرِّيحَ وَ الْمِرَّةَ وَ الدَّمَ وَ الْبَلْغَمَ قَالَ فَجَالَتِ الْمَلَائِكَةُ عَلَيْهَا وَ هِيَ الشِّمَالُ وَ الصَّبَا وَ الْجَنُوبُ وَ الدَّبُورُ فَأَجْرَوْا فِيهَا الطَّبَائِعَ الْأَرْبَعَةَ قَالَ وَ الرِّيحُ فِي الطَّبَائِعِ الْأَرْبَعَةِ فِي الْبَدَنِ مِنْ نَاحِيَةِ الشِّمَالِ قَالَ وَ الْبَلْغَمُ فِي الطَّبَائِعِ الْأَرْبَعَةِ فِي الْبَدَنِ مِنْ نَاحِيَةِ الصَّبَا قَالَ وَ الْمِرَّةُ فِي الطَّبَائِعِ الْأَرْبَعَةِ فِي الْبَدَنِ مِنْ نَاحِيَةِ الدَّبُورِ قَالَ وَ الدَّمُ فِي الطَّبَائِعِ الْأَرْبَعَةِ فِي الْبَدَنِ مِنْ نَاحِيَةِ الْجَنُوبِ قَالَ فَاسْتَقَلَّتِ النَّسَمَةُ وَ كَمَلَ الْبَدَنُ قَالَ فَلَزِمَهُ مِنْ نَاحِيَةِ الرِّيحِ حُبُّ الْحَيَاةِ وَ طُولُ الْأَمَلِ وَ الْحِرْصُ وَ لَزِمَهُ مِنْ نَاحِيَةِ الْبَلْغَمِ حُبُّ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ وَ اللِّينُ وَ الرِّفْقُ وَ لَزِمَهُ مِنْ نَاحِيَةِ الْمِرَّةِ الْغَضَبُ وَ السَّفَهُ وَ الشَّيْطَنَةُ وَ التَّجَبُّرُ وَ التَّمَرُّدُ وَ الْعَجَلَةُ وَ لَزِمَهُ مِنْ نَاحِيَةِ الدَّمِ حُبُّ النِّسَاءِ وَ اللَّذَّاتِ وَ رُكُوبُ الْمَحَارِمِ وَ الشَّهَوَاتِ‏ قال عمرو أخبرني جابر أن أبا جعفر ع قال وجدناه في كتاب من كتب علي ع‏

· کیّس مقابل عاجز [قوه عامله]، فطن مقابل غبی [قوه دراکه]، حذر مقابل مقتحم [مربوط به قوه بازدارندگی و حدس موانع]