بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر سوره مباركة قاف-سال ۹۰

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر از سایت انجمن گفتگوی علمی، در ذیل صفحه است
تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است

تقریر جدید-فعلا نیست










**************
تقریر از سایت انجمن گفتگوی علمی:

http://www.hoseinm.ir/forum/index.php?topic=118.0

دوشنبه ( 9 / 1 / 2012 )19/10/90ج109

بسم الله الرحمن الرحیم
رسیدیم به عبارت ( فهذا تأسیس صورته ) یعنی این دوازده تا اساس و مُتّکا علیه و برپادارنده و پایه های اصلیه و مبنا و فنداسیون صورت اوست . ( فاذا کان تَأْيِيدُ عَقْلِهِ مِنَ النُّورِ ، کان عالما حافظا ذکیّا فطنا فهما وعرف . . . ) از نسخه ی علل عبارت ( کان تایید عقله من النور ) ساقط شده که البته روایت 23 کتاب عقل و جهل کافی مؤید نسخه تحف است . در کافی به جای ذکی ، ذاکر دارد { ذاکر به معنای ذاکر خدا نیست . بلکه منظور قوه ی حفظ مقابل ناسی است } {
اگر تأیید عقلش از نور باشد . عقلش متأید به نور باشد . منظور از نور چیست ؟ حضرت قبلا اشاره ای به آن داشتند . فرمودند : ( فأبصر و سمع و عقل بالنور ) با نور این کارها را انجام می دهد . عقل هم دعامه بود . ستون اصلی وجود شخص . گمان این است که منظور روایت از دعامه و عقل همان من و أنا می باشد . دعامه و میخ خیمه ی هرکسی همان من ِ اوست . لذا حضرت فرموده اند : اذا کان تأیید عقله . . . یعنی این کسی که می گوید : من ، جنود و شؤوناتی دارد . این شؤونات بنزین می خواهد . اگر بنزینش از نور باشد ، این لوازم را دارد
سوال : تعبیر از من ، به عقل بعید نیست ؟ پاسخ استاد : دعامة الرجل عقله . عقل میخ خیمه ی اوست . اونی که احساس می کند همه جا همراهش است . با غضب با کرنش با سرکشی و . . . منظور دعامه ی اخلاقی ،ارزشی نیست بلکه منظور دعامه تکوینی که میخ وجود اوست . دراینجا منظور شعوری است که آن را از مجنون نفی می کنید . منظورازعاقل در اینجا مقابل دیوانه است . شبیه آنِ سیالی که در حکمت می گویند . ( از دقیقه 9 و 20 تا 13 و نیم درباره ی آن سیال و جزء لا یتجزی و وجود زمان حال صحبت فرمودند ) . حالا اگر این را با پشتوانه هایی مثل نور تأییدش کند . . . دیروز درباره نور هم فی الجمله صحبت شد و به قرینه ی ( سمع بالنور ) عرض شد که منظور نور حسی نیست . پس این یک نور یک چیز دیگری است که از عالم بالاست و فوق عقل یه معنای اصل الشعور و مددکار و پشتیبان آن است . یعنی این قوه ی عاقله ی ما بدون آن نور حتی نمی تواند ببیند و بشنود . حالا از چه سنخی است ، نمی دانیم . فقط می دانیم یکی از اساس های وجود ما این نور است که خدا در وجود ما گذاشته است . حالا چشم و گوش ما با این نور چه می کنند ، نمی دانیم ولی شاید شبیه این فرستنده های امروزی باشد که یک موج اصلی می فرستند به عنوان موج حامل و یک چیزی را روی آن سوار می کنند که اصطلاحش هم مُدال است . شاید اینجا هم اینگونه باشد . یعنی خداوند چیزی را در وجود ما گذاشته به اسم نور که به عنوان مرکب است و هر کدام از چشم و گوش به وسیله یک جور مدال بصر و سمع را روی آن سوار می کنند . به عنوان یک مثال تقریب کننده . نور بستری است که چشم ما یک کار روی آن انجام می دهد ، روح شروع می کند به دیدن . روی همین بستر گوش کار دیگری انجام می دهد و روح می شنود . و نیز فهم و آگاهی از اطراف . نیز چشیدن و بو کردن . قوه ی عماله که مثلا تصمیم می گیرد حرکت کند ، مال روح است نه این نور . اما حواس مربوط به این نور است .حس ششم هم شاید به همین نور برگردد
در جواب یک سوال . استاد : مفهوم تجرد مفهمومی سلبی است . به تعداد کمالات و تضیّقات ، تجرد داریم . هر چه تضیّق و تحدّد که فرض بگیرید ، که بی نهایت هم هست ، به تعداد آن ، تجرد داریم . مثلا یک چیزی را می بینید و یک چیزی را نمی بینید . به دومی می گویید : مجرد از رؤیت پذیری است
سوال : آیا آن نور مؤیّد از خود عقل بالاتر است ؟ استاد : صرف تأیید دلیل بر بالاتر بودن نیست شبیه ( و ایدناه بروح منه ) که اختلاف شده که روح بالاتر است یا پیامبر . ممکن است این نور مثل غذا باشد که باعث شکوفایی نیروهای انسان می گردد ولی در رتبه بالاتر از او نیست . مثل تابلوی زیبایی که وقتی نور می تابد ، زیبایی اش را می بینیم . نور به او این زیبایی را نداد بلکه مُعدّ شد برای ظهور زیبایی او .
سوال : آیا این تأیید نور اکتسابی است ؟ استاد : حداقل مُمهّداتش که اکتسابی است . انسان می تواند خودش را در معرض نور قرار دهد یا ندهد
سوال : ماهیت این نور چیست ؟ استاد : همینقدر می دانیم که وقتی این نور به سراغ عقل آمد ، آثارش ذکاوت و فهم و علم است . اما اگر نباشد ، لازمه اش کج فهمی و غباوت و دنیا زدگی و کوته بینی است
حالا فرق عالم و حافظ و ذکی و فَهِم چیست ؟ ذکاوت تیزهوشی و فطانت فهم بالاست . با ماده ی فطر هم مناسبت دارد . یک نحو شکوفایی باطنی . مرحوم مجلسی فرموده اند : فطانت مربوط به امور اکتسابی است اما کیاست خدادادی است . من به نظرم می رسد برعکس است . فطانت با ماده فطر و فطم و امثال این ها مناسبت دارد که یعنی در فطرتش خوابیده . یک نحو تیزهوشی که خدا بهش داده . نه اینکه اکتسابی باشد . زکاوت مرتبه ای بالاتر از فطانت است . زکاوت فطانت خیلی سریع و تیز است . ظرافت ها را زود ببیند . سریع می فهمد و ظریف
دقیقه ی 40 ( قضیه حتما گفتن آسیدابوالحسن به رضاخان )
و تا دقیقه 54 مطالب متفرقه ادامه دارد


البته بحث نور محتاج یک مباحثه ی جداگانه است . از لغتش گرفته تا معنایش . لغت نور از نَور به معنای شکوفه است . در معنای نور هم یک نحو توسعه یافتن دایره اس وجود دارد . شکوفه چیزی است که به صورت دایره وار باز می شود . شع ّ و تشعشع که شعاع هم از آن است هم به همین معناست . باز شدن دایره ای . نار هم از نَوَر است از همین ماده با اندک تغییری
انواع نور هم خیلی بحث دارد . از ( الله نور السموات و الارض ) شروع کنید ( مثل نوره کمشکاة ) تا ساده ترین نور مثل نور شمع . درباره ی تاریخش و بحث هایش ملیون ها کتاب ها و جزوه نوشته شده است . چه کسی باورش می شد که از چیزی که زمانی آن را کیف می دانستند ، امروزه لیزر درست کنند ؟ لیزر در حقیقت همین نور است که آن را مجتمع می کنند و این قدر قدرت پیدا می کند . مثل سیم و کابل . نور را کابلی می کنند . یک کابل قدرتمند
بین الله نور و این نور حسی چه خبرهاست ! : السلام علیک یا نور الانوار درباره امیرالمؤمنین . یعنی نوریت همه ی انوار به شماست . در عین حالیکه خدا نیستید
یا روف یا رحیم









*****************
تقریر آقای صراف:
19/10/1390

تحف العقول النص 354 كلامه ع في خلق الإنسان و تركيبه ..... ص : 354
قَالَ ع‏ عِرْفَانُ الْمَرْءِ نَفْسَهُ أَنْ يَعْرِفَهَا بِأَرْبَعِ طَبَائِعَ وَ أَرْبَعِ دَعَائِمَ وَ أَرْبَعَةِ أَرْكَانٍ فَطَبَائِعُهُ الدَّمُ وَ الْمِرَّةُ وَ الرِّيحُ وَ الْبَلْغَمُ‏ وَ دَعَائِمُهُ الْعَقْلُ وَ مِنَ الْعَقْلِ الْفَهْمُ وَ الْحِفْظُ وَ أَرْكَانُهُ النُّورُ وَ النَّارُ وَ الرُّوحُ وَ الْمَاءُ وَ صُورَتُهُ‏ طِينَتُهُ‏ فَأَبْصَرَ بِالنُّورِ وَ أَكَلَ وَ شَرِبَ بِالنَّارِ وَ جَامَعَ وَ تَحَرَّكَ بِالرُّوحِ وَ وَجَدَ طَعْمَ الذَّوْقِ وَ الطَّعَامِ بِالْمَاءِ فَهَذَا تَأْسِيسُ صُورَتِهِ فَإِذَا كَانَ تَأْيِيدُ عَقْلِهِ مِنَ النُّورِ [از کافی مؤید دارد این فقره که ظاهراً در نسخه علل افتاده] كَانَ عَالِماً حَافِظاً ذَكِيّاً [تیزهوشی] فَطِناً [فهم بالا که شاید یک نحو شکوفایی باطنی باشد که خدادادی باشد و با فطر و فطم در اشتقاق کبیر از یک باب باشد. ذکاوت همان فطانت تیز و سریع و ظریف است] فَهِماً وَ عَرَفَ فِيمَا هُوَ وَ مِنْ أَيْنَ يَأْتِيهِ وَ لِأَيِّ شَيْ‏ءٍ هُوَ هَاهُنَا وَ إِلَى مَا هُوَ صَائِرٌ بِإِخْلَاصِ الْوَحْدَانِيَّةِ وَ الْإِقْرَارِ بِالطَّاعَةِ وَ قَدْ تَجْرِي فِيهِ النَّفْسُ وَ هِيَ حَارَّةٌ وَ تَجْرِي فِيهِ وَ هِيَ بَارِدَةٌ فَإِذَا حَلَّتْ بِهِ الْحَرَارَةُ أَشِرَ وَ بَطِرَ وَ ارْتَاحَ‏ وَ قَتَلَ وَ سَرَقَ وَ بَهِجَ وَ اسْتَبْشَرَ وَ فَجَرَ وَ زَنَى وَ بَذَخَ وَ إِذَا كَانَتْ بَارِدَةً اهْتَمَّ وَ حَزِنَ وَ اسْتَكَانَ وَ ذَبُلَ‏ وَ نَسِيَ فَهِيَ الْعَوَارِضُ الَّتِي تَكُونُ مِنْهَا الْأَسْقَامُ وَ لَا يَكُونُ أَوَّلُ ذَلِكَ إِلَّا بِخَطِيئَةٍ عَمِلَهَا فَيُوَافِقُ ذَلِكَ مِنْ مَأْكَلٍ أَوْ مَشْرَبٍ فِي حَدِّ سَاعَاتٍ لَا تَكُونُ تِلْكَ السَّاعَةُ مُوَافِقَةً لِذَلِكَ الْمَأْكَلِ وَ الْمَشْرَبِ بِحَالِ الْخَطِيئَةِ فَيَسْتَوْجِبُ الْأَلَمَ مِنْ أَلْوَانِ الْأَسْقَامِ ثُمَّ قَالَ ع بَعْدَ ذَلِكَ بِكَلَامٍ آخِرَ إِنَّمَا صَارَ الْإِنْسَانُ يَأْكُلُ وَ يَشْرَبُ وَ يَعْمَلُ بِالنَّارِ وَ يَسْمَعُ وَ يَشَمُّ بِالرِّيحِ وَ يَجِدُ لَذَّةَ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ بِالْمَاءِ وَ يَتَحَرَّكُ بِالرُّوحِ فَلَوْ لَا أَنَّ النَّارَ فِي مَعِدَتِهِ لَمَا هَضَمَتِ الطَّعَامَ وَ الشَّرَابَ فِي جَوْفِهِ وَ لَوْ لَا الرِّيحُ مَا الْتَهَبَتْ نَارُ الْمَعِدَةِ وَ لَا خَرَجَ الثُّفْلُ مِنْ بَطْنِهِ‏ وَ لَوْ لَا الرُّوحُ لَا جَاءَ وَ لَا ذَهَبَ وَ لَوْ لَا بَرْدُ الْمَاءِ لَأَحْرَقَتْهُ نَارُ الْمَعِدَةِ وَ لَوْ لَا النُّورُ مَا أَبْصَرَ وَ لَا عَقَلَ وَ الطِّينُ صُورَتُهُ وَ الْعَظْمُ فِي جَسَدِهِ بِمَنْزِلَةِ الشَّجَرِ فِي الْأَرْضِ وَ الشَّعْرُ فِي جَسَدِهِ بِمَنْزِلَةِ الْحَشِيشِ فِي الْأَرْضِ وَ الْعَصَبُ فِي جَسَدِهِ بِمَنْزِلَةِ اللِّحَاءِ عَلَى الشَّجَرِ وَ الدَّمُ فِي جَسَدِهِ بِمَنْزِلَةِ الْمَاءِ فِي الْأَرْضِ وَ لَا قِوَامَ لِلْأَرْضِ إِلَّا بِالْمَاءِ وَ لَا قِوَامَ لِجَسَدِ الْإِنْسَانِ إِلَّا بِالدَّمِ وَ الْمُخُّ دَسَمُ الدَّمِ وَ زُبْدُهُ فَهَكَذَا الْإِنْسَانُ خُلِقَ مِنْ شَأْنِ الدُّنْيَا وَ شَأْنِ الْآخِرَةِ فَإِذَا جَمَعَ اللَّهُ بَيْنَهُمَا صَارَتْ حَيَاتُهُ فِي الْأَرْضِ لِأَنَّهُ نَزَلَ مِنْ شَأْنِ السَّمَاءِ إِلَى الدُّنْيَا فَإِذَا فَرَّقَ اللَّهُ بَيْنَهُمَا صَارَتْ تِلْكَ الْفُرْقَةُ الْمَوْتَ يُرَدُّ شَأْنُ الْآخِرَةِ إِلَى السَّمَاءِ فَالْحَيَاةُ فِي الْأَرْضِ وَ الْمَوْتُ فِي السَّمَاءِ وَ ذَلِكَ أَنَّهُ يُفَرَّقُ بَيْنَ الرُّوحِ وَ الْجَسَدِ فَرُدَّتِ الرُّوحُ وَ النُّورُ إِلَى الْقُدْرَةِ الْأُولَى وَ تُرِكَ الْجَسَدُ لِأَنَّهُ مِنْ شَأْنِ الدُّنْيَا وَ إِنَّمَا فَسَدَ الْجَسَدُ فِي الدُّنْيَا لِأَنَّ الرِّيحَ تُنَشِّفُ‏ الْمَاءَ فَيَيْبَسُ الطِّينُ فَيَصِيرُ رُفَاتاً وَ يَبْلَى وَ يُرَدُّ كُلٌّ إِلَى جَوْهَرِهِ الْأَوَّلِ وَ تَحَرَّكَتِ الرُّوحُ بِالنَّفْسِ وَ النَّفْسُ حَرَكَتُهَا مِنَ الرِّيحِ فَمَا كَانَ مِنْ نَفْسِ الْمُؤْمِنِ فَهُوَ نُورٌ مُؤَيَّدٌ بِالْعَقْلِ وَ مَا كَانَ مِنْ نَفْسِ الْكَافِرِ فَهُوَ نَارٌ مُؤَيَّدٌ بِالنَّكْرَاءِ فَهَذَا مِنْ صُورَةِ نَارِهِ وَ هَذَا مِنْ صُورَةِ نُورِهِ وَ الْمَوْتُ رَحْمَةٌ مِنَ اللَّهِ لِعَبْدِهِ الْمُؤْمِنِ وَ نَقِمَةٌ عَلَى الْكَافِرِ وَ لِلَّهِ عُقُوبَتَانِ إِحْدَاهُمَا مِنَ الرُّوحِ وَ الْأُخْرَى تَسْلِيطُ النَّاسِ بَعْضٍ عَلَى بَعْضٍ فَمَا كَانَ مِنْ قِبَلِ الرُّوحِ فَهُوَ السُّقْمُ وَ الْفَقْرُ وَ مَا كَانَ مِنْ تَسْلِيطٍ فَهُوَ النَّقِمَةُ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ كَذلِكَ نُوَلِّي بَعْضَ الظَّالِمِينَ بَعْضاً بِما كانُوا يَكْسِبُونَ‏ مِنَ الذُّنُوبِ فَمَا كَانَ مِنْ ذَنْبِ الرُّوحِ فَعُقُوبَتُهُ بِذَلِكَ السُّقْمِ وَ الْفَقْرِ وَ مَا كَانَ مِنْ تَسْلِيطٍ فَهُوَ النَّقِمَةُ وَ كُلُّ ذَلِكَ‏ عُقُوبَةٌ لِلْمُؤْمِنِ فِي الدُّنْيَا وَ عَذَابٌ لَهُ فِيهَا وَ أَمَّا الْكَافِرُ فَنَقِمَةٌ عَلَيْهِ فِي الدُّنْيَا وَ سُوءُ الْعَذَابِ فِي الْآخِرَةِ وَ لَا يَكُونُ ذَلِكَ إِلَّا بِذَنْبٍ وَ الذَّنْبُ مِنَ الشَّهْوَةِ وَ هِيَ مِنَ الْمُؤْمِنِ خَطَأٌ وَ نِسْيَانٌ وَ أَنْ يَكُونَ مُسْتَكْرَهاً وَ مَا لَا يُطِيقُ وَ مَا كَانَ مِنَ الْكَافِرِ فَعَمْدٌ وَ جُحُودٌ وَ اعْتِدَاءٌ وَ حَسَدٌ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- كُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ‏

· ظاهراً اولویت با نسخه تحف العقول باشد و نسخه علل سقط دارد

بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏58 302 باب 47 ما به قوام بدن الإنسان و أجزائه و تشريح أعضائه و منافعها و ما يترتب عليها من أحوال النفس ..... ص : 286
8- الْعِلَلُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا رَفَعَهُ‏ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ عِرْفَانُ الْمَرْءِ نَفْسَهُ أَنْ يَعْرِفَهَا بِأَرْبَعِ طَبَائِعَ وَ أَرْبَعِ‏ دَعَائِمَ‏ وَ أَرْبَعَةِ أَرْكَانٍ وَ طَبَائِعُهُ الدَّمُ وَ الْمِرَّةُ وَ الرِّيحُ وَ الْبَلْغَمُ وَ دَعَائِمُهُ الْعَقْلُ وَ مِنَ الْعَقْلِ الْفِطْنَةُ وَ الْفَهْمُ وَ الْحِفْظُ وَ الْعِلْمُ وَ أَرْكَانُهُ النُّورُ وَ النَّارُ وَ الرُّوحُ وَ الْمَاءُ فَأَبْصَرَ وَ سَمِعَ وَ عَقَلَ بِالنُّورِ وَ أَكَلَ وَ شَرِبَ بِالنَّار وَ جَامَعَ وَ تَحَرَّكَ بِالرُّوحِ وَ وَجَدَ طَعْمَ الذَّوْقِ وَ الطُّعْمِ بِالْمَاءِ فَهَذَا تَأْسِيسُ صُورَتِهِ فَإِذَا كَانَ عَالِماً حَافِظاً ذَكِيّاً فَطِناً فَهِماً عَرَفَ فِي مَا هُوَ وَ مِنْ أَيْنَ تَأْتِيهِ الْأَشْيَاءُ وَ لِأَيِّ شَيْ‏ءٍ هُوَ هَاهُنَا وَ لِمَا هُوَ صَائِرٌ بِإِخْلَاصِ الْوَحْدَانِيَّةِ وَ الْإِقْرَارِ بِالطَّاعَةِ وَ قَدْ جَرَى فِيهِ النَّفْسُ وَ هِيَ حَارَّةٌ وَ تَجْرِي فِيهِ وَ هِيَ بَارِدَةٌ فَإِذَا حَلَّتْ بِهِ الْحَرَارَةُ أَشِرَ وَ بَطِرَ وَ ارْتَاحَ وَ قَتَلَ وَ سَرَقَ وَ نَصَحَ‏ وَ اسْتَبْشَرَ وَ فَجَرَ وَ زَنَى وَ اهْتَزَّ وَ بَذَخَ وَ إِذَا كَانَتْ بَارِدَةً اهْتَمَّ وَ حَزِنَ وَ اسْتَكَانَ وَ ذَبَلَ وَ نَسِيَ وَ أَيِسَ فَهِيَ الْعَوَارِضُ الَّتِي تَكُونُ مِنْهَا الْأَسْقَامُ فَإِنَّهُ سَبِيلُهَا وَ لَا يَكُونُ أَوَّلُ ذَلِكَ إِلَّا لِخَطِيئَةٍ عَمِلَهَا فَيُوَافِقُ ذَلِكَ مَأْكَلٌ أَوْ مَشْرَبٌ فِي إِحْدَى سَاعَاتٍ لَا تَكُونُ تِلْكَ السَّاعَةُ مُوَافِقَةً لِذَلِكَ الْمَأْكَلِ وَ الْمَشْرَبِ بِحَالِ الْخَطِيئَةِ فَيَسْتَوْجِبُ الْأَلَمَ مِنْ أَلْوَانِ الْأَسْقَامِ وَ قَالَ جَوَارِحُ الْإِنْسَانِ وَ عُرُوقُهُ وَ أَعْضَاؤُهُ جُنُودٌ لِلَّهِ‏ مُجَنَّدَةٌ عَلَيْهِ فَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهِ سُقْماً سَلَّطَهَا عَلَيْهِ فَأَسْقَمَهُ مِنْ حَيْثُ يُرِيدُ بِهِ ذَلِكَ السُّقْمَ‏.

علل الشرائع ج‏1 107 96 باب علة الطبائع و الشهوات و المحبات ..... ص : 104
5 حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْكُوفِيُّ عَنْ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ النَّخَعِيِّ عَنْ عَمِّهِ الْحُسَيْنِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ أَبِي زِيَادٍ السَّكُونِيِّ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ إِنَّمَا صَارَ الْإِنْسَانُ يَأْكُلُ وَ يَشْرَبُ بِالنَّارِ وَ يُبْصِرُ وَ يَعْمَلُ بِالنُّورِ وَ يَسْمَعُ وَ يَشَمُّ بِالرِّيحِ وَ يَجِدُ طَعْمَ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ بِالْمَاءِ وَ يَتَحَرَّكُ بِالرُّوحِ وَ لَوْ لَا أَنَّ النَّارَ فِي مَعِدَتِهِ مَا هُضِمَتْ أَوْ قَالَ حُطِمَتِ الطَّعَامُ وَ الشَّرَابُ فِي جَوْفِهِ وَ لَوْ لَا الرِّيحُ مَا الْتَهَبَتْ نَارُ الْمَعِدَةِ وَ لَا خَرَجَ الثَّقَلُ مِنْ بَطْنِهِ وَ لَوْ لَا الرُّوحُ مَا تَحَرَّكَ وَ لَا جَاءَ وَ لَا ذَهَبَ وَ لَوْ لَا بَرْدُ الْمَاءِ لَأَحْرَقَتْهُ نَارُ الْمَعِدَةِ وَ لَوْ لَا النُّورُ مَا بَصُرَ وَ لَا عَقَلَ فَالطِّينُ صُورَتُهُ وَ الْعَظْمُ‏ فِي‏ جَسَدِهِ‏ بِمَنْزِلَةِ الشَّجَرَةِ فِي الْأَرْضِ وَ الدَّمُ فِي جَسَدِهِ بِمَنْزِلَةِ الْمَاءِ فِي الْأَرْضِ وَ لَا قِوَامَ لِلْأَرْضِ إِلَّا بِالْمَاءِ وَ لَا قِوَامَ لِجَسَدِ الْإِنْسَانِ إِلَّا بِالدَّمِ وَ الْمُخُّ دَسَمُ الدَّمِ وَ زُبْدُهُ فَهَكَذَا الْإِنْسَانُ خُلِقَ مِنْ شَأْنِ الدُّنْيَا وَ شَأْنِ الْآخِرَةِ فَإِذَا جَمَعَ اللَّهُ بَيْنَهُمَا صَارَتْ حَيَاتُهُ فِي الْأَرْضِ لِأَنَّهُ نَزَلَ مِنْ شَأْنِ السَّمَاءِ إِلَى الدُّنْيَا فَإِذَا فَرَّقَ اللَّهُ بَيْنَهُمَا صَارَتْ تِلْكَ الْفُرْقَةُ الْمَوْتَ تَرُدُّ شَأْنَ الْأُخْرَى إِلَى السَّمَاءِ فَالْحَيَاةُ فِي الْأَرْضِ وَ الْمَوْتُ فِي السَّمَاءِ وَ ذَلِكَ أَنَّهُ يُفَرَّقُ بَيْنَ‏ الْأَرْوَاحِ وَ الْجَسَدِ فَرُدَّتِ الرُّوحُ وَ النُّورُ إِلَى الْقُدْرَةِ الْأُولَى وَ تُرِكَ الْجَسَدُ لِأَنَّهُ مِنْ شَأْنِ الدُّنْيَا وَ إِنَّمَا فَسَدَ الْجَسَدُ فِي الدُّنْيَا لِأَنَّ الرِّيحَ تُنَشِّفُ الْمَاءَ فَيَيْبَسُ فَيَبْقَى الطِّينُ فَيَصِيرُ رُفَاتاً وَ يَبْلَى وَ يَرْجِعُ كُلٌّ إِلَى جَوْهَرِهِ الْأَوَّلِ وَ تَحَرَّكَتِ الرُّوحُ بِالنَّفْسِ وَ النَّفْسُ حَرْكَتُهَا مِنَ الرِّيحِ فَمَا كَانَ مِنْ نَفْسِ الْمُؤْمِنِ فَهُوَ نُورٌ مُؤَيَّدٌ بِالْعَقْلِ وَ مَا كَانَ مِنْ نَفْسِ الْكَافِرِ فَهُوَ نَارٌ مُؤَيَّدٌ بِالنَّكْرَاءِ لَهُ فَهَذِهِ صُورَةُ نَارٍ وَ هَذِهِ صُورَةُ نُورٍ وَ الْمَوْتُ رَحْمَةٌ مِنَ اللَّهِ لِعِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ وَ نَقِمَةٌ عَلَى الْكَافِرِينَ وَ لِلَّهِ عُقُوبَتَانِ إِحْدَاهُمَا أَمْرُ الرُّوحِ وَ الْأُخْرَى تَسْلِيطُ بَعْضِ النَّاسِ عَلَى بَعْضٍ فَمَا كَانَ مِنْ قِبَلِ الرُّوحِ فَهُوَ السُّقْمُ وَ الْفَقْرُ وَ مَا كَانَ مِنْ تَسْلِيطٍ فَهُوَ النَّقِمَةُ وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ تَعَالَى‏ وَ كَذلِكَ نُوَلِّي بَعْضَ الظَّالِمِينَ بَعْضاً بِما كانُوا يَكْسِبُونَ‏ مِنَ الذُّنُوبِ فَمَا كَانَ مِنْ ذَنْبِ الرُّوحِ مِنْ ذَلِكَ سُقْمٌ وَ فَقْرٌ وَ مَا كَانَ مِنْ تَسْلِيطٍ فَهُوَ النَّقِمَةُ وَ كَانَ ذَلِكَ لِلْمُؤْمِنِ عُقُوبَةٌ لَهُ فِي الدُّنْيَا وَ عَذَابٌ لَهُ فِيهَا وَ أَمَّا الْكَافِرُ فَنَقِمَتُهُ عَلَيْهِ فِي الدُّنْيَا وَ سُوءُ الْعَذَابِ فِي الْآخِرَةِ وَ لَا يَكُونُ ذَلِكَ إِلَّا بِذَنْبٍ وَ الذَّنْبُ مِنَ الشَّهْوَةِ وَ هِيَ مِنَ الْمُؤْمِنِ خَطَأٌ وَ نِسْيَانٌ وَ أَنْ يَكُونَ مُسْتَكْرَهاً وَ مَا لَا يُطِيقُ وَ مَا كَانَ فِي الْكَافِرِ فَعَمْدٌ وَ جُحُودٌ وَ اعْتِدَاءٌ وَ حَسَدٌ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ كُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِم‏